جستجو در معانی عمیق تر دانش، ویژگی های ذاتی داده شده به «دانش» اما رویت نشده آن را مریی ساخته است. آنچه به واسطه تلاش فکری عده ای از اندیشمندان حاصل شده است، حکایت از آن دارد که می بایست خود را از دایره تنگ و محدود نگرش حاکم بر «دانش» در عصر اطلاعات خارج ساخته، بیش از پیش به عناصر به حاشیه رانده شده و از حقوق خود ساقط شده «دانش» و «آگاهی» خود توجه نشان دهیم و گستره وسیع تری را با تامل در معانی ژرف تر «دانش» جستجو کنیم؛ گستره ای که احتمالا در آن، انسان به داوری متواضعانه تری از نقش «دانش نظری» و «دانش فنی» در دانایی خود دست خواهد یافت و بسیاری از جنبه های مغفول، مطرود و چه بسا اسرارآمیز آن را آشکار خواهد ساخت. با اتخاذ این رویکرد ، کانون توجه خود را به بررسی نظریه هایی معطوف می کنیم که به این روشن اندیشی درباره «دانش» یاری رسانده اند تا از رهگذر آن اهداف تحقیق را در قلمرو تعلیم و تربیت تحقق بخشیم. با اهمیت یافتن نقش فناوری اطلاعات و ارتباطات در تعلیم و تربیت، و جدی شدن مباحث مرتبط با آن، سودمند است اگر تدقیق و تامل محسوس تری در خصوص وجوه فراموش شده دانایی صورت پذیرد . بر این اساس، تعلیم و تربیت برای مواجهه آگاهانه با چالش های پیش رو، نیازمند آن است که ضمن رهایی از نگاه کاهش گرایانه به دانش، طلب دانایی را در دستور کار قرار دهد بدون آن که خود را به دانش نظری و دانش مهارتی اطلاعاتی محدود سازد.
به منظور بررسی اثر انتظارات معلمان دوره راهنمایی شهرستان سنندج بر نحوه ارزشیابی از دروس علوم اجتماعی و تجربی دانش آموزان دختر و پسر، طرح آزمایشی پس آزمون با گروه گواه با سه عامل (موقعیت های ایجاد انتظار، جنسیت معلمان و جنسیت دانش آموزان) به صورت یک طرح 2*2*3 به مورد اجرا گذاشته شد. در این پژوهش از 120 معلم زن و مرد مدارس دوره راهنمایی در درس های علوم تجربی و علوم اجتماعی جهت نمره گذاری 80 برگه امتحانی دانش آموزان دختر و پسر در 12 موقعیت آزمایشی برای آزمون فرضیه های تحقیق و پاسخگویی به سؤالات پژوهشی استفاده شد. یافته ها از تاثیر کلی اثر انتظار معلمان حمایت می کرد، اما در مورد تعامل جنسیت معلمان با جنسیت دانش آموزان، انتظارات ایجاد شده در موقعیت های سه گانه آزمایشی (انتظارات مثبت، انتظارات منفی، بدون اثر انتظار) تغییر معناداری در نحوه ی ارزشیابی معلمان از دانش آموزان به وجود نیاورد.
تحقیق حاضر به بررسی تأثیر آموزش ضمن خدمت بر اثر بخشی عملکرد مدیران از دیدگاه دبیران دبیرستانهای دخترانه و پسرانه شهرستان اسلامشهر میپردازد. در این تحقیق بررسی تأثیر آموزش ضمن خدمت در زمینه های روابط انسانی، برقراری محیط صمیمی و دوستانه، ابتکار و نوآوری، اعتماد به نفس، رعایت شرح وظایف و اثربخش بودن عملکرد مدیران آموزش دیده و مقایسه آن با مدیران آموزش ندیده و ارائه پیشنهادهایی بر اساس نتایج تحقیق در اختیار مسئولین و دست اندرکاران نظام آموزشی مخصوصاً مسئولین تأمین و تربیت نیروی انسانی در آموزش و پرورش قرار خواهد داد. برای دستیابی به این اهداف از روش توصیفی، پیمایشی استفاده شده است و جامعه آماری در این تحقیق مدیران و دبیران دبیرستانهای دخترانه و پسرانه شهرستان اسلامشهر میباشد که به روش تصادفی ساده در دو گروه انجام شده است. 158 نفر از دبیران مدیران آموزش دیده و گروه دوم شامل 158 نفر از دبیران مدیران آموزش ندیده میباشند که از بین 17000 نفر انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بوده و برای تجزیه و تحلیل یافته ها تحقیق از روش های آمار توصیفی و استنباطی مناسب استفاده شده است. نتایج حاصل اندازه های تحقیق نشان داد که مدیرانی که در دوره های آموزش ضمن خدمت شرکت کرده اند از لحاظ هر یک از متغیرهای (ایجاد محیط صمیمی و دوستانه، ابتکار و نوآوری و اعتماد به نفس و رعایت شرح وظایف نسبت به مدیرانی که در این دوره های شرکت نکرده اند اثربخش تر میباشند، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آموزش ضمن خدمت در اثر بخشی عملکرد مدیران مؤثر میباشد.
هدف مطالعه، بررسی وضعیت محتوای درسی سطح یک حوزه علمیه و ارایه ویژگیهای مطلوب آن بر اساس نظریه یادگیری شرح و بسط می باشد. پس از مطالعه مبانی نظری و مصاحبه اولیه با تعدادی از استادان حوزوی، ویژگی های مربوط به محتوای درسی حوزه شناسایی گردیده است. به منظور گردآوری داده های مورد نیاز، از پرسشنامه محقق ساخته که حاوی گویه های مربوط به محتوا در وضع موجود و مطلوب می باشد، استفاده شده است. بر اساس یافته های این تحقیق بارزترین مشخصه های مربوط به وضع موجود محتوای درسی سطح یک عبارتند از: تقسیم محتوای رشته های علمی حوزوی در قالب مقاطع تحصیلی، عدم انسجام منطقی، عدم تناسب با شرایط اجتماعی و زمان، عدم تناسب حجم محتوا با زمان های پیش بینی شده اجرایی، فقدان نظریه های جدید علوم حوزوی. نتیجه پژوهش نشان داد که محتوای درسی سطح یک در وضع مطلوب حاوی ویژگی های زیر می باشد: 1- محتوای درسی این سطح، شامل کلی ترین، جامع ترین مفاهیم، مسایل و مضامین بوده و امکان و انگیزه مشارکت طلاب در پیش بینی و تعیین بخشهای بعدی را فراهم نماید. 2- از طریق محتوای دروس، امکان آشنایی طلاب با رشته های علوم حوزوی و سایر رشته های مورد نیاز، فراهم گردد.
هدف این پژوهش بررسی نقش آموزش عالی و دانشگاه در امور آموزشی، فرهنگی ـ اجتماعی و اقتصادی زنان است. روش پژوهش از نوع توصیفی و زمینه یابی است و نمونه آماری آن 140 فارغ التحصیل و 90 دانشجوی مازندرانی و 25 عضو هیات علمی زن است که با روش نمونه گیری تصادفی و طبقه ای انتخاب شدند. حجم نمونه با استفاده از فرمول برآورد حجم نمونه بر حسب انحراف معیار جامعه برآورد شد. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه استفاده شد. در پژوهش حاضر چهار فرضیه مورد آزمون قرار گرفت. نتایج نشان داد که: 1ـ آموزش عالی و دانشگاه در امور آموزشی زنان تاثیر دارد (5%P < ، 59/83 = t) 2ـ آموزش عالی و دانشگاه در امور فرهنگی ـ اجتماعی زنان تاثیر دارد (5%P < ، 98/38 = t) 3ـ آموزش عالی و دانشگاه در امور اقتصادی زنان تاثیر دارد (5% P < ، 05/72 = t) 4ـ سهم پیامدهای آموزش عالی و دانشگاه در امور آموزشی ، فرهنگی اجتماعی و اقتصادی متفاوت است (5% P < ، 93/640 = f).
برنامه ریزی استراتژیک، یکی از رویکردهایی است که درسال های اخیرازسوی بسیاری از رهبران ومدیر ان سازما ن ها به عنوان سیاستی نوین برای کاهش مسایل مبتلا به سازمان ها وارتقای کیفیت نتایج و عملکرد سازمانی مطرح شده است. برنامه ریزی استراتژیک در هر سازمان، از جمله سازمان های آموزشی، به عوامل بسیاری بستگی دارد. در این پژوهش تفکر استراتژیک، دانش مدیران و برنامه ریزان و مشارکت و توافق یاران برنامه ریزی، به عنوان عوامل زمینه ساز و موثر برتحقق برنامه ریزی استراتژیک در سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان مورد بررسی قرار گرفته است. این پژوهش از نوع توصیفی- پیمایشی می باشد. جامعه آماری تحقیق، تمامی مدیران، برنامه ریزان و کار شناسان ادارات آموزش وپرورش استان اصفهان، به تعداد 1593 نفر می باشد. در انتخاب نمونه از روش نمونه گیری خوشه ای و طبقه ای متناسب با حجم استفاده شده است و از بین مدیران، برنامه ریزان وکارشناسان تعداد220 نفر به عنوان نمونه انتخاب شده اند. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه محقق ساخته بوده است. روایی پرسشنامه از طریق یک مطالعه مقدماتی مورد سنجش قرارگرفته است. برای تعیین پایایی پرسشنامه از آلفای کرونباخ استفاده و مقدار آن 96/0 برآورد گردیده است. تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارSPSS صورت گرفته است. نتایج حاصل ازپژوهش نشان داد که پاسخگویان همه مولفه های مورد نظر در این تحقیق را، در تحقق برنامه ریزی استراتژیک مؤثر می دانند؛ و به ترتیب مؤلفه های تفکر استراتژیک، دانش و مشارکت و توافق را در تحقق برنامه ریزی استراتژیک حائز اهمیت دانسته اند.
"هدف: هدف این پژوهش شناخت و ارزیابی وضعیت آموزشی رشته های توانبخشی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی است.
روش بررسی: این پژوهش از نوع توصیفی و با استفاده از دیدگاه دانشجویان سال سوم و چهارم کارشناسی و سال دوم کارشناسی ارشد رشته های توانبخشی صورت گرفته است. در این پژوهش از روش تمام شماری (160 نفر) استفاده شد. داده های مربوطه از طریق پرسشنامه و با همکاری نمایندگان دوره های مختلف دانشجویان رشته های توانبخشی جمع آوری و با استفاده از مقیاس لیکرت از طریق ضریب همبستگی و استفاده از روش های آمار توصیفی تجزیه و تحلیل شد.
یافته ها: یافته های نهایی این پژوهش نشان داد وضعیت ارزیابی برای هر یک از سرفصل های آموزشی به شرح ذیل بوده است.
وضعیت محل تشکیل کلاس های تئوری «نسبتا مطلوب»، وضعیت محل تشکیل کلاس های عملی «نسبتا مطلوب»، وضعیت کلاس های عملی «نامطلوب»، وضعیت اداره امور کلاس ها «نسبتا مطلوب»، وضعیت کارشناسان آموزشی «نسبتا مطلوب»، وضعیت برنامه ریزی دروس «نامطلوب»، وضعیت نحوه ارایه دروس تئوری «نسبتا مطلوب»، وضعیت آموزش در مراکز بالینی «نامطلوب» و وضعیت مراکز بالینی «نامطلوب» می باشد.
نتیجه گیری: از مجموع نظرات حاصل چنین بر میآید که وضعیت برگزاری کلاس ها از لحاظ محل و اداره آن و ارایه دروس تئوری در سطح نسبتا مطلوبی بوده، ولی نحوه آموزش بالینی و وضعیت کلاس های عملی چنین نمی باشد. در بین گروه های آموزشی، گروه های گفتار درمانی، ارتوپدی فنی و فیزیوتراپی به ترتیب از مطلوبیت بیشتری برخوردار بوده اند. بنا به نظر دانشجویان ناهماهنگی در آموزش تئوری و بالینی وجود داشته و کمبود اساتید مجرب در آموزش تئوری و بالینی وجود دارد. برخی دانشجویان دلیل غیبت از کلاس ها را تدریس نامناسب عنوان می کنند و ضعف دسترسی به اساتید درسی، و راهنما و ضعف قوانین و مقررات آموزشی از دیگر مشکلات آنان است.
"