فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۶۴۱ مورد.
حوزه های تخصصی:
فردریش نیچه ، جان تازه ای به تراژدی مدرن - به ویژه با در نظر گرفتن تراژدی کهن یونان- بخشید. به یمن وجود وی، تراژدی همزمان ندایی در گوش مدرنیته و شاخصه ای طنین انداز برای تبیین ادعاها و نگرشهای دنیای مدرن در مقابل پیشینه کلاسیک به شمار می رود. او از دل زایش تراژدی به مقوله ی متافیزیک به عنوان حقیقتی محتوم و تمامیت یافته می پردازد و با تحلیل نقش تراژدی و بهره گیری از نظریه های متعدد از جمله اراده ی معطوف به قدرت، برخی اندیشه های مرتبط با تعلیم و تربیت را شکل میدهد. این مقاله جستاری است برنگرش متافیزیکی نیچه، که تلاش می کند تا با توجه به تجربه بنیادینی که تفکر نیچه به مقوله متافیزیک داشته به تعمق برخیزد. در این مسیر، با رویکردی استنتاجی، با بررسی بن مایه های فلسفه ی نیچه و مبتنی بر مفاهیم مستخرج از آن، دلالتهای تربیتی مستنتج از آن ارایه می گردند و فلسفه وی در زایش تراژدی از منظر تعلیم و تربیت تفسیر می گردد. بر این اساس، با بهره گیری از آرای وی در زایش تراژدی، به تفسیر متافیزیک نیچه پرداخته، دیدگاه های ابراز شده از سوی وی در حوزه تعلیم و تربیت بررسی می گردد. آنچه حاصل می آید این است که از منظر نیچه هدف غایی تربیت، احراز مقام انسان برتر بوده و در این راستا ضمن تعارض با مفاهیم تربیتی حاصل از اخلاق مسیحیت، انسان را در مقام خلق معنا می شناسد و زندگی را زمینی می شناسد.
مولفه های شک سازنده در اندیشه ویتگنشتاین متاخر و پیامده های تربیتی آن در تربیت ذهن نقاد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این مقاله، شناسایی مؤلفه های شک سازنده در آثار ویتگنشتاین متأخر و پیامدهای تربیتی آن در تربیت ذهن نقاد است. برای دستیابی به این هدف از تحلیل و تفسیر استفاده شد. براساس نتایج به دست آمده، ذهن نقاد برای شناخت حقیقی می بایست شک سازنده داشته باشد که بر پایه دلایل سنجیده می شود. آثار شک، بایستی چیزی بیش از اظهار کلامی شک بوده و تأثیر شک بر رفتار و عمل ذهن نقاد قابل مشاهده باشد. برای داشتن شک سازنده، بایستی به بازی های زبانی شک تسلط داشت. ازآنجاکه قواعد حاکم بر صورت های اجتماعی جهان شمول نیستند، لازم است ذهن نقاد در سنجش امور، مطابق باورهای حاکم بر بازی های زبانی هر حوزه به بررسی بپردازد. همچنین، ذهن نقاد، در نقادی امور نمی تواند به صورت یکجا تمام باورهایش را به چالش بکشد؛ زیرا شک مستلزم مبانی است. اما در عوض می تواند در تک تک باورهایش شک نماید. در نهایت، برای پرورش ذهن های نقاد، بجای ساختار محافظه کارانه، می بایست فضاهای تربیتی، منعطف بوده و فرصت حضور در جامعه و کسب تجربه را برای فراگیران به منظور کسب جهان- تصویر مهیا سازد.
اندیشه های نومعتزله و تعلیم و تربیت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، بررسی تحلیلی اندیشه های نومعتزله و استخراج استلزام های تربیتی آن می باشد. در این مقاله تصریح شده است که دغدغه اصلی نومعتزلیان یافتن عوامل پیشروی و بازسازی دنیای اسلام است. از دیدگاه آنها، اسلام عامل عقب ماندگی مسلمانان نیست، بلکه این تفسیرها و فهم های نادرست از اسلام و نادیده گرفتن جایگاه عقل است. از مهم ترین مبانی نومعتزلیان، علم گرایی و سکولاریسم است. نومعتزلیان بر این باورند که اسلام می تواند با مدرنیته، حقوق بشر، دموکراسی و عقلانیت سازگار باشد. نتایج نشان داد که در تعلیم و تربیت نومعتزله آنچه مورد تأکید است عبارت اند از: تأکید بر آزادی در تعلیم و تربیت به ویژه آزادی آکادمیک، عدالت آموزشی، تشویق عقلانیت و تفکر، نوآوری، استفاده از روش های گفتگو، نقد و مباحثه در تعلیم و تربیت، تأمین فرصت آموزشی برابر برای مردان و زنان، طرفداری از تحقیقات علمی و بنیادی برای حل بحران های جامعه معاصر، مبارزه با جهل و خرافات، توجه به همه جنبه های آدمی در تعلیم و تربیت، تأکید بر استقلال و عدم وابستگی نظام آموزشی به ویژه دانشگاه به هیچ نهاد یا حزب دولتی یا دینی است.
انسان به منزله مساله ای زبانی (دیدگاه مولانا درباره نقش زبان در تعیین وضعیت روانی و رفتار انسان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه های مطرح در حوزه روان شناسی هریک بنابر پیش فرض های فلسفی خود، در تبیین رفتار و ماهیت روان انسان بر عوامل متفاوتی تاکید داشته اند. در این میان برخی عمدتاً بر جهان عینی و بیرونی تمرکز و تاکید کرده و عوامل برون ذهنی را عوامل اساسی شکل دهنده رفتار انسان به شمار می آورند و برخی معتقدند انسان در جهان ذهنی و خصوصی تجربیات خویش زندگی می کند که بیشترین تاثیر را بر او دارد. در کنار دو دسته عوامل ذهنی- شخصی و عوامل عینی- بیرونی، می توان به عامل سومی اشاره داشت که در عین استقلال بر هر دو تاثیر گذار است؛ این عامل سوم که امری بین الاذهانی و اجتماعی محسوب می شود، زبان است که اهمیت ویژه ای در هستی انسان و شکل گیری رفتار او دارد؛ از این رو، تحقیق حاضر درصدد آن است که به بررسی دیدگاه مولانا درباره نقش زبان در تعیین وضعیت روانی و رفتار انسان بپردازد. پژوهش حاضر پژوهشی کیفی و توصیفی - تحلیلی از نوع تحلیل محتواست که به منظور توصیف عینی و کیفی محتوای مفاهیم به صورت نظامدار انجام شده است. در دیدگاه مولانا اساساً ذهن آدمی از زبان او جدا نیست؛ آگاهی انسان همواره ماهیتی کلامی دارد و فعالیت های ذهنی همچون ادراک، اندیشه و شناخت در زبان رخ می دهند. زبان صورت و شکل معنا را مشخص می سازد و افراد تجربه خود از واقعیت را به گونه ای خلاق، از طریق معانی موجود در زبان شکل می دهند. زبان همچنین خیال انسان را تحت سیطره خود قرار می دهد و بر بدن نیز تاثیر می گذارد؛ از این رو می توان گفت که زبان تعیین کننده اصلی وضعیت روانی و رفتار آدمی به شمار می آید و روش بررسی مسائل انسانی، زبان کاوی است. مولانا اهمیت ویژه ای برای زبان مجازی و از جمله استعاره و داستان در دستیابی به معنا قائل است. از نظر او محتوای ذهن و آگاهی انسان می تواند ساختی روایتی داشته باشد. دیدگاه مولانا به زبان و روایت، دیدگاهی واقع گرا است. هستی انسان ساختاری زبانی دارد و آدمی بر اساس شرایط زبانی اش عمل می کند. زبان، جهان سومی است که بین جهان ذهن و جهان عین قرار دارد و ارتباط آن دو را میسر و میان آن ها واسطه گری می کند. از این رو می توان گفت موضوع روانشناسی نه ذهن و فرایندهای ذهنی و نه رفتار، بلکه زبان است. چرا که آنچه ذهن نامیده می شود از زبان جدا نیست و فرایندهای ذهنی در واقع فعالیت های زبانی هستند و عامل اساسی شکل دهنده رفتار، زبان می باشد. پس به منظور دستیابی به سوژه انسانی و شناخت آن، باید ابژه زبان مورد مطالعه قرار گیرد.
طراحی و ساخت مقیاس تعهد اخلاقی بر اساس اندیشه کانت و لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
موضوع تعهد اخلاقی در جامعه دانشجویی، از مباحث مهم و در خور توجه محسوب میشود. از این روی، وجود ابزاری مناسب برای اندازه گیری این سازه،یک ضرورت غیر قابل اجتناب است.در این راستا، پژوهش حاضر با هدف طراحی یک مقیاس روا و پایا به منظوربررسی تعهد اخلاقی دانشجویانصورت گرفته است. برای انجام این پژوهش که از نوع ابزارسازی است، تعداد 278 نفر از دانشجویان دانشگاه مازندران در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای به عنوان شرکت کنندگان در پژوهش انتخاب شدند و به پرسشنامه ها پاسخ دادند. بر اساس مبانی نظری مرتبط با این بحث، یک مقیاس اولیه با 35 سؤال تهیه شد و در اختیار شرکت کنندگان قرار گرفت. برای تحلیل داده های به دست آمده، از نرم افزار SPSS و روش های آماری تحلیل عاملی، ضریب همبستگی و آزمون t مستقل استفاده شد. نتایج تحلیل عاملی، وجود دو عامل تعهد اخلاقی معطوف به خود با 13 سؤال و تعهد اخلاقی معطوف بهدیگری با 12 سؤال را تأیید کرد. پایایی مقیاس نیز با استفاده از روش آلفای کرونباخ مورد تأیید قرار گرفت. پژوهش حاضر نشان داد که ابزار طراحی شده از کفایت لازم برخوردار است و می تواند در پژوهش ها مورد استفاده قرار گیرد.
چالش های آموزش عالی بر مبنای نقد فردریش نیچه از فرهنگ مدرن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
همچنان که در برخی اسناد تاریخی اشاره شده است، آموزش عالی به عنوان یک نهاد سابقه ای بیش از هشتصد سال دارد و در خلال این دوره تحولات مهمی را از سر گذرانده است. آموزش عالی در دوران مدرن تابعی از مدرنیته به عنوان یک جنبش فراگیر با ویژگی هایی چون اصالت علم، اصالت فرد، تولید انبوه، اصالت تکنیک و ... است. پدید آمدن چنین گرایش هایی در آموزش عالی مدرن در تقابل با ارزش هایی است که در ابتدا از نهادی چون آموزش عالی انتظار می رفته است. یکی از مهمترین اندیشمندانی که ویژگی انبوه ساز دوران مدرن را در پرتو اندیشه ای چون اصالت به چالش کشیده است فردریش ویلهلم نیچه اندیشمند قرن نوزدهم آلمانی است. در مقاله حاضر چشم انداز وی از موضوع فرهنگ انبوه و مساله اصالت تقریر شده است و نمودهای آن در آموزش عالی مدرن برشمرده شده است. بنا به رسالت دوگانه ای که از فیلسوف بر می شمارد یعنی فیلسوف به مثابه طبیب و فیلسوف به مثابه تندیسگر، در مقاله حاضر دستاوردهای وی به عنوان طبیب فرهنگ و تندیسگر فرهنگ در عرصه آموزش عالی مدرن استخراج و مورد بررسی قرار گرفته است. در عرصه نخست علائم بیماری آموزش عالی چون پذیرش انبوه، غلبه کمیّت در تمام ابعاد آموزش عالی، غلبه روش علمی به عنوان یگانه روش مقبول، غیاب جنبه زیبایی شناختی و.. شناسایی شده است و در جنبه تندیسگری اصلاح رویه های یاد شده مورد مورد بررسی قرار گرفته است.
ترسیم اشاره هایی برای تدریس علوم بر بنیاد تبیینی کل نگرانه از ماهیت علم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، تبیین نقش ابعاد مختلف ماهیت علم در آموزش علوم است. لذا، همسو با نظریه پیچیدگی و با بهره گیری از نگرشی کل نگرانه، چنین استدلال شد که طرح پرسش های فلسفی در قلمروهای تاریخ، جامعه شناسی و روان شناسی علم نیز به فلسفه علم در روشنگری ماهیت علم کمک می کند. بر اساس یافته ها بازنگری در بینش استقرایی و توجه به جنبه سازه گرایانه علم در کنار ماهیت واقع گرایانه آن در تدریس علوم ضروری است. اندیشیدن در تاریخ علم نیز فهم علم در بستر تاریخ را ایجاب می کند. اشاره جامعه شناسی علم نیز روشنگری نقش دانشمندان در توسعه اجتماعی و تعامل با دیگر عاملان اجتماعی چون فیلسوفان و هنرمندان است. قلمرو روان شناسی علم نیز روشن می کند که آزاد گذاشتن دانش آموزان در اندیشیدن در حوزه علم بر مبنای تمایلات زیبایی شناسانه و متافیزیکی و ورای باور همگانی زمینه بروز ایده های نو در فراگیر است. بنابراین، پرورش نگرش کل نگرانه فراگیران در علم آموزی اهمیت دارد.
تبیین و مقایسه رویکرد انتزاعی کانت و رویکرد انضمامی علامه جعفری (ره) به تربیت زیبایی شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، تبیین چیستی زیبایی و متناظر با آن استنتاج دلالت هایی در باب تربیت زیبایی شناختی از منظر کانت و علامه جعفری (ره) هست. برای دستیابی به این هدف از روش تحلیل محتوا و روش تحلیل و استنتاج منطقی بهره گرفته شد. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که کانت با تعریف زیبایی به عنوان «رضایت همگانی، ضروری و فارغ از مفهوم، علاقه و غایت» از طرفداران نظریه ذهنیت گرایی، و علامه جعفری (ره) با تعریف زیبایی به منزله «نمود نگارین و شفاف کشیده شده بر روی کمال که وابسته به دو قطب درون ذات (ذهن) و برون ذات (عین) است.» در شمار طرفداران نظریه رابطه ای محسوب می شوند. بر اساس تلقی کانت از امر زیبا، تربیت زیبایی شناختی از نوع سکولار مترصد پرورش نگرش زیبایی شناختی، فاقد کارکرد شناختی و معطوف به فرم هست. این در حالی است که طبق برداشت علامه جعفری (ره) از زیبایی، تربیت زیبایی شناختی از نوع دینی، مترصد کمال، واجد کارکرد شناختی و معطوف به حیات معقول است. هر یک از رویکردهای تربیت زیبایی شناختی مذکور در معرض نقدهایی واقع شده اند که از آن جمله می توان به مخاطب محوری و اصالت بخشی به ویژگی های فرمی دیدگاه کانت و ماهیت هنجاری، فردی، غیرقابل آموزش و دشواری تحقق دیدگاه جعفری اشاره کرد.
ساختار معرفتی فلسفه های تعلیم و تربیت اسلامی: مبناگروی یا انسجام گروی؟(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسشی که این مقاله حول آن تکوین یافته، آن است که چه نسبتی میان حوزه معرفتی فلسفه تعلیم و تربیت در اسلام با دو رویکرد معرفت شناسی برقرار است؟ دو نوع رویکرد موجود در ساختار معرفتی، هر یک با چالش هایی مواجه اند. مهم ترین چالش رویکرد انسجام گروی، چالش توجیه بیرونی است و چالش هایی چون دشواری حفظ روابط مبناگروانه از نظر تا عمل تربیتی، چند رگه بودن نظریه های تربیتی و جایگاه گزاره های مبتنی بر نص (آیات و روایات)، دشواریهای پیش روی رویکرد مبناگروانه اند. نگارندگان، ساختاری جدید را برای به کارگیری در این فلسفه ها پیشنهاد می دهند که از آن می توان به \""مبناگروی تعدیل یافته\"" یاد کرد. در این رویکرد، ساختار کلان فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی بر اساس ساختار مبناگرا و به صورت قیاسی تکوین می یابد، اما در مواضعی با شرایط خاص و به صورت موقت، انسجام گروی به طور خُرد به کار می رود. این شرایط خاص عبارت اند از: 1) قرار گرفتن در بخش سرشاخه های مرتبط با گزاره های علمی، 2) جایگاه هایی که امکان توجیه برون دینی وجود ندارد و 3) سرشاخه های معطوف به مسائل روز. در این حالت، با بهره گیری از ساختار انسجام گرا و به روشی کارکردی، گزاره ها توجیه می شوند. با این فرض، فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی، ساختاری مبناگروانه خواهد یافت که در برخی مواضع محدود، حلقه هایی انسجام گرایانه در آن تکوین خواهد یافت. این حلقه های انسجام گرایانه به صورت انسجام گرایانه و نه استنتاجی، به کل ساختار مبناگروانه اتصال خواهند یافت و ساختار را بسط می دهند. سه نوع از این حلقه های انسجامی در سطح مبانی مامور تقویت توجیه، بسط مبانی و آزمون انسجام ساختارند و یک حلقه دیگر، مامور بسط دلالتهاست.
بازتعریف تعلیم و تربیت و مضامین کلیدی آن بر مبنای مفهوم پدیدارشناختی هویت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از حیاتی ترین موضوعات جامعه بشری از آغاز تاکنون، مسئله هویت بوده است. یکی از عرصه هایی که مفهوم هویت به شدت در آن مطرح می شود، حوزه تعلیم و تربیت است. در هر دوره ای، متاثر از هویت از شرایط و ویژگی های بافتی جوامع و اعصار، هویت مفهوم ویژه ای یافته است . تلاش نگارندگان بر این است که اقدام به بازتعریف تعلیم و تربیت و مضامین کلیدی آن بر مبنای مفهوم پدیدارشناختی هویت کنند. سؤال اصلی پژوهش عبارت است از اینکه، تعلیم و تربیت و عناصر آن بر مبنای مفهوم پدیدارشناختی هویتی چگونه تعریف می شوند؟ این پژوهش، از اشکال پژوهش های فلسفی و با روش تحلیلی-استنتاجی انجام شده است. نتایج نشان می دهد، ایده های تعلیم و تربیت، تربیت معلم، معلم، فراگیر و سایر مضامین تربیتی تنها از یک بعد خاص تعریف نمی شوند، بلکه باید همانند مسیر هویت یابی، در چندین جهت مختلف، به طور همزمان تعریف شوند. فعالیت های یاددهی و مفهوم یادگیری، مضامینی چند بعدی هستند. یادگیری، پدیده ای چند بعدی است که با طلوع هویت در فرد متولد می شود و از این رو، مترادف با هویت یابی یا تشخص فردی است. در این معنی، زمینه های یادگیری، همان زمینه های هویتی است.
نقد تعلیم و تربیت مدرن با بازخوانی اندیشه های تربیتی هنا آرنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، نقد تربیت مدرن در پرتو اندیشه های تربیتی هانا آرنت می باشد. برای دستیابی به این هدف، از روش توصیفی-تحلیلی بهره گرفته شد. به صورتی که نخست، ضمن گذری بر اندیشه هانا آرنت، مفهوم و جایگاه تربیت در اندیشه او بررسی شده، سپس، در پرتو اندیشه های تربیتی ایشان به نقد تربیت مدرن پرداخته شده و در آخر مؤلفه های تربیتی مطلوب آرنت مورد تحلیل و بررسی واقع شده است. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که تعلیم و تربیت دارای جایگاهی مهم و مرتبط با سایر عناصر اندیشه فلسفی آرنت می باشد. علاوه بر این، از منظر هانا آرنت تربیت مدرن با چالش هایی همچون گسست نسلی، تقلیل مفهومی، حذف سندیت، رشد ناقص و سیاست زدگی مواجهه است. در برابر این وضعیت، آرنت گونه ای مطلوب از تعلیم و تربیت را ارائه می کند که دربردارنده مؤلفه هایی نظیر بین الذهانی بودن، اقتدار مداری، معطوف به رشد بودن، داشتن جنبه مراقبتی و غیرسیاسی بودن می باشد
بازتعریف تعلیم و تربیت و مضامین کلیدی آن بر مبنای مفهوم پدیدارشناختی هویت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از حیاتی ترین موضوعات جامعه بشری از آغاز تاکنون، مسئله هویت بوده است. یکی از عرصه هایی که مفهوم هویت به شدت در آن مطرح می شود، حوزه تعلیم و تربیت است. در هر دوره ای، متاثر از هویت از شرایط و ویژگی های بافتی جوامع و اعصار، هویت مفهوم ویژه ای یافته است . تلاش نگارندگان بر این است که اقدام به بازتعریف تعلیم و تربیت و مضامین کلیدی آن بر مبنای مفهوم پدیدارشناختی هویت کنند. سؤال اصلی پژوهش عبارت است از اینکه، تعلیم و تربیت و عناصر آن بر مبنای مفهوم پدیدارشناختی هویتی چگونه تعریف می شوند؟ این پژوهش، از اشکال پژوهش های فلسفی و با روش تحلیلی-استنتاجی انجام شده است. نتایج نشان می دهد، ایده های تعلیم و تربیت، تربیت معلم، معلم، فراگیر و سایر مضامین تربیتی تنها از یک بعد خاص تعریف نمی شوند، بلکه باید همانند مسیر هویت یابی، در چندین جهت مختلف، به طور همزمان تعریف شوند. فعالیت های یاددهی و مفهوم یادگیری، مضامینی چند بعدی هستند. یادگیری، پدیده ای چند بعدی است که با طلوع هویت در فرد متولد می شود و از این رو، مترادف با هویت یابی یا تشخص فردی است. در این معنی، زمینه های یادگیری، همان زمینه های هویتی است.
تبیین اصول تربیت شهروندی مبتنی بر فلسفه هانا آرنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر با هدف تبیین اصول تربیت شهروندی مبتنی برفلسفه هانا آرنت تدوین شده است. برای دستیابی به این هدف،از روشهای تحلیل منطقی فرارونده، تحلیل مفهومی و است نتاج عملی استفاده شده است. یافته های این پژوهش حاکی از آن است که بنیاده ای فلسفه آرنت بر تلفیقی هوشمندانه از نحله های نئو ارسطویی و اگزیستانسیالیسم جهت فهم و نقد پدیدارهای زندگی استوار است. شهروندی آرنتی نیز بر انگاره هایی نظری چون وجود بستر عمومی، هویت جمعی و عاملیت انسانی ابتنا داشته که ضمن وجود ارتباط متقابل میان عناصر شهروندی، اخلاق شهروندی هم اهمیت خاصی یافته است به گونه ای که این عنصر درکنار عناصری چون حق و وظیفه، نقش قابل توجهی را در قوام و دوام این رویکرد از شهروندی ایفا می نماید. افزون بر این، براساس مبانی شهروندی آرنتی به مثابه ویژگیهای مقوم این گونه از شهروندی، اصولی چون خود انگیختگی، انکشاف، بسط اندیشه، ناهمسانی، تصدیق و دگرپذیری، تمرکززدایی، تعامل پایدار و فرآیند- مداری برای تربیت شهروندی آرنتی استنتاج شده است. استنتاج این اصول نشانگر وجود ارتباطی تنگاتنگ میان تربیت شهروندی و مبانی آن با فلسفه هانا آرنت است؛ فلسفه ای که آرنت از طریق آندرپی صورت بندی و احیا مفهومی اصیل از شهروندی بوده است که همچون رویکردی متفاوت و با اهمیت در میان گفتارهای شهروندی خود را باز می نمایاند. اهمیت چنین دیدگاهی درباره شهروندی، انجام پژوهش های دیگری را برای بررسی های مقایسه ای میان این رویکرد با دیگر رویکردهای تربیت شهروندی و نیز پژوهشهایی را به منظور به کارگیری این اصول در عرصه هایی چون برنامه درسی، مدیریت آموزشی و تدریس تربیت شهروندی مبتنی بر اندیشه آرنت ایجاب می نماید.
چگونگی تحول در نظام رایج تربیت اخلاقی مدارس جهت کاهش شکاف میان معرفت و عمل، بر مبنای دیدگاه علامه طباطبایی(ره)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، بررسی دلیل وجود شکاف میان معرفت و عمل اخلاقی متربیان با وجود برنامه های رایج تربیت اخلاقی در مدارس و نیز پیشنهاد مؤلفه های تربیت اخلاقی مطلوب از دیدگاه علامه طباطبایی (ره) جهت کاهش شکاف مذکور می باشد. برای دستیابی به این هدف، از روش پژوهش توصیفی- تحلیلی بهره گرفته شد. یافته های حاصل از این مطالعه نشان داد که عامل اصلی تخلف از علم، ضعف اراده است که خود تحت تأثیر سه عامل عواطف، ملکات اخلاقی و الگوهای اخلاقی است. بر این اساس، شش مؤلفه برای تربیت اخلاقی موثر و غلبه بر شکاف مطرح شد. این در حالی است که نظام تربیت اخلاقی رایج در مدارس بیشتر بر بعد معرفتی( آموزش نظری) تمرکز دارد و نسبت به سایر مؤلفه های تربیت اخلاقی کم توجه است. بر اساس نتایج به دست آمده، پیشنهادهایی جهت ایجاد تحول و بهبود در این نظام مطرح شد که از جمله می توان به جامع نگری در برنامه های تربیت اخلاقی و توجه بیشتر به مؤلفه های عواطف، اراده، ایمان و الگوهای اخلاقی اشاره کرد.
بررسی و تبیین ماهیت و ویژگیهای پژوهش تطبیقی در فلسفه تعلیم و تربیت : با تأکید بر روش شناسی فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر با هدف بررسی و تبیین ماهیت و ویژگیهای پژوهش تطبیقی در فلسفه تعلیم و تربیت، با تاکید بر روش شناسی فارابی انجام گرفته است. با توجه به این هدف، دو پرسش زیر برای پژوهش حاضر، صورت بندی شده اند : الف) ماهیت و ویژگیهای پژوهش تطبیقی در فلسفه تعلیم و تربیت چگونه است؟ ب) ماهیت و ویژگیهای پژوهش تطبیقی در فلسفه تعلیم و تربیت از دیدگاه فارابی چگونه است؟ برای پاسخ به پرسشهای فوق، از روش پژوهش ""توصیفی – تحلیلی"" استفاده شده است. بر اساس یافته های پژوهش،تطبیق از منظر فلسفه تعلیم و تربیت، فراتر از مقایسه صرف دو اندیشه یا موضوع بوده و مستلزم رسیدن به مرحله قضاوت و نقد است. به همین سبب، پژوهش تطبیقی در این حوزه نیز، فراتر از روشهای کمی، از شیوه های کیفی پژوهش بهره گرفته و موضوع تربیتی را امری پیچیده دانسته است. انجام این نوع پژوهش در فلسفه تعلیم و تربیت مستلزم رعایت شرایطی است. فارابی به عنوان پیشرو فلسفه تطبیقی در تعلیم و تربیت اسلامی، تمام اصول و شرایط پژوهشی را به نحوی ماهرانه و ظریف به انجام رسانده است. پایبندی ایشان به معیارهای تطبیق، چه در مقایسه اندیشه ای دو فیلسوف تربیتی (مثلاً افلاطون و ارسطو) و چه مقایسه دو موضوع مستقل (مثلاً فلسفه و دین) به طور کامل دیده می شود. در پایان پیشنهاداتی برای بهبود مطالعات تطبیقی در حوزه فلسفه تعلیم و تربیت، با تاکید بر روش شناسی فارابی، ارائه شده است.
تبیین دلالت های دیدگاه جان دیویی در خصوص هنر و زیبایی شناسی برای فرایند تدریس و یادگیری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی این پژوهش، تعیین دیدگاه زیبایی شناختی جان دیویی برای فرایند تدریس و یادگیری است. در پژوهش حاضر، ما دو سوال داشته ایم: 1) زیبایی شناسی از دید جان دیویی چیست و دارای چه مؤلفه هایی است؟ 2) رابطه این مؤلفه ها با فرایند تدریس و یادگیری چگونه است؟ برای پاسخ گویی به این سوالات تحقیق از منابع کتابخانه ای متعدد به صورت فیش برداری و از پایگاه های اطلاعاتی اینترنتی (نمایه ، پایگاه مقالات خارجی دانشگاه تربیت مدرس، پایگاه پایان نامه های دانشگاه های تربیت مدرس تهران- دانشگاه تهران- علامه طباطبایی- الزهرا، بانک اطلاعات نشریات کشور و مجلات ایران، پایگاه استنادی علوم جهان اسلام، نورمگز، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی) اطلاعات جمع آوری شده است و سپس با استفاده از روش مروری – اسنادی، به صورت مختصر دیدگاه دیویی در خصوص هنر، زیبایی، زیبایی شناسی و تدریس و یادگیری شرح داده شده است. بعد از انجام این کار، دلالت های دیدگاه هنری دیویی برای فرایند تدریس و یادگیری را استنباط و استخراج نمودیم. نتایج حاصل از این پژوهش حاکی از آن است که فرایند تدریس و یادگیری، تجربه ای زیبایی شناختی است و باید به صورت زیبایی شناختی ارایه گردد: از دید دیویی برای این که فرایند تدریس و یادگیری، زیبایی شناسی باشد، باید این موارد را به کار برد: استفاده از مبانی علمی در فرایند تدریس و یادگیری؛ تدریس واحد داشتن؛ پرهیز از تقابل ها در تدریس؛ اتصال یادگیری با امور روزمره و اجتماعی؛ استفاده از عوامل روان شناسی مثل تخیل و عاطفه در فرایند تدریس و یادگیری؛ نگاهی زیبایی شناختی داشتن به شغل معلمی؛ استفاده از بازی در این فرایند؛ ضرورت صداقت و نظم برقرار کردن به صورت هنرمندانه.
مبادی و غایات فلسفه فارابی و دلالت های آن در اهداف تعلیم و تربیت اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فارابی، پایه گذار فلسفه اسلامی است و بررسی مبادی و غایات فلسفه او می تواند نقش تعیین کننده ای در تبیین اهداف تعلیم و تربیت اسلامی داشته باشد . بر این اساس، در پژوهش حاضر، ابتدا مبادی و غایات محوری اندیشه فلسفی فارابی در سه بخش هستی شناسی ، معرفت شناسی ، و ارزش شناسی ، به صورت مختصر معرفی شد. آن گاه بر اساس این مبادی و غایات ، اهداف تعلیم و تربیت فارابی ، صورت بندی و ارائه شد. برای ورود به این اهداف ، ابتدا به رویکردهای تدوین اهداف تعلیم و تربیت اسلامی ، با معرفی چند نمونه به طور مختصر اشاره شد. یافته ها نشان داد که اهداف تعلیم و تربیت در نظر فارابی ، متأثر از اندیشه فلسفی او در دو بعد فردی و اجتماعی قابل بررسی و ارائه است و این دو بعد به گونه ای در اهداف تعلیم و تربیت نقش آفرینی می کنند که نمی توان آن ها را از یکدیگر تفکیک کرد. بر این اساس ، هدف غایی تعلیم و تربیت فارابی ، رسیدن انسان به «سعادت»است. در ذیل این هدف غایی ، «اعتدال»، «تعقل»، «سلامت»، و «تعاون» نیز به عنوان اهداف واسطه ای تعلیم و تربیت فارابی تدوین و تعریف شده اند. در پایان ، پس از طرح سه موضوع مسأله برانگیز مرتبط با اندیشه تربیتی فارابی ، پیشنهاداتی ملهم از اندیشه فارابی با محوریت تحول در نظام تربیتی کشور ، ارائه شده است.