فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۰۱ تا ۱۲۰ مورد از کل ۱٬۹۲۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
صادق چوبک (1377 1295 ه.ش.) از داستان نویسان نام آشنای معاصر است. در داستانهای چوبک می توان چهره جامعه ایران زمان نویسنده را به وضوح دید. در این مقاله، به روش تحلیل و توصیف متن و با بهره گیری از مطالعات بینارشته ای (روانشناسی، جامعه شناسی و ادبیات) به رفتارشناسی شخصیتها در دو داستانک «عدل» و «دزد قالپاق» از صادق چوبک پرداخته ایم. برای این کار، تأثیر حضور دیگران در رفتار فرد را که یکی از اساسی ترین موضوعات روانشناسی اجتماعی است در دو اثر یاد شده بررسی کرده ایم و با ارائه نظریه های مختلف، ضمن روانشناسی شخصیتها، به ریشه یابی برخی رفتارهای اجتماعیِ آنان پرداخته ایم و بدین گونه زوایایی از هنرآفرینی چوبک را در ترسیم اوضاع اجتماعی و فرهنگی دهه های 20 و 40 به نمایش گذاشته ایم. مقاله حاضر می تواند سرآغازی بر بررسی دیگر داستانهای چوبک از نگاه روانشناسی اجتماعی باشد؛ نیز در نقد و بررسی آثار دیگر نویسندگان با رویکرد روانشناسی اجتماعی راهگشاست. یافته ها نشان می دهد که از دیدگاه روانشناسی اجتماعی، نظریه های «پخش شدن مسؤولیت»، «بی توجهی جمعی»، «همرنگی ماشینی» و «ناکامی پرخاشجویی» با داستانک های عدل و دزد قالپاق همسازی و همنوایی دارند.
نقدی بر «شرح مشکلات حدیقه سنایی»(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
حدیقه الحقیقه کتاب گران قدری است که هیچ اثر دیگری نمی تواند جای مخصوص آن را پرکند این کتاب به دلایل گوناگونی که اینجا جای بحث آن نیست دارای مشکلات و دشواری های فراوانی است که برای شرح و توضیح آنها اندیشمندان و صاحب نظران زیادی دست به کار شده اند و به قدر همت و توان خود زحمت کشیده اند دستشان مریزاد.یکی از استادانی که در این عرصه وارد شده، جناب آقای دکتر اسحق طغیانی هستند که اخیرا شرح مبسوطی بر مشکلات حدیقه سنایی نوشته اند و در این شرح به سراغ ابیات پرابهام حدیقه رفته، غالبا هم به خوبی از عهده کار بر آمده اند ولی از آنجا که انسان ها، متنوع و دارای افکار و عقاید متفاوتی هستند، نتایج افکار و اندیشه هایشان نیز متفاوت می شود. این تفاوت سلایق و عقاید در شرح ابیات یک اثر بیشتر نمود پیدا می کند از این رو نگارنده بر مبنای معلومات اندک خود به بعضی از ابیات مورد گزینش ایشان معانی تازه ای پیشنهاد کرده، امیدوار است که به روشن شدن هرچه بیشتر دشواری ها کمک نماید.
داستان های شاهنامة فردوسی: از استقلال تا انسجام (بررسی و نقد آرای تاریخ محور و اسطوره محور در تحلیل ساختار روایی شاهنامه و ارائة طرحی الگویی از ساختار اثر با استفاده از رویکرد نقد توصیفی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی ادبیات انواع ادبی ادبیات روایی و داستانی گونه های کلاسیک منظومه های داستانی
- حوزههای تخصصی ادبیات حوزه های ویژه شاهنامه پژوهی
- حوزههای تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد اسطوره ای
- حوزههای تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد ساختارگرا
- حوزههای تخصصی ادبیات ادبیات و مطالعات بین رشته ای تاریخ بازتاب رویدادها و شخصیتهای تاریخی
- حوزههای تخصصی ادبیات علوم ادبی رویکردهای نقد ادبی نقد توصیفی
داستان های شاهنامة فردوسی در عین استقلال نسبی، در مجموعه ای منسجم، یک کل را تشکیل می دهند. این پیچیدگی روایی باعث شده است، شاهنامه پژو هان از دیرباز برای کشف پیوند هایی که داستان ها را به یکدیگر متصل می کند، کوشا باشند. در تحلیل ماهیت تاریخی یا اساطیری شا هان شاهنامه و خوانش محور طولی داستان ها، سه نوع دیدگاه وجود داشته است: تقسیم بندی سه گانه برتلس و پیروانش، چون صفا و استاریکف؛ تفسیر های تاریخ محور تاریخ گرایانی چون کریستن سن، بویس، هنینگ و خالقی مطلق از پیوند های تاریخی میان داستان های مستقل؛ تأویل اسطوره بنیاد اسطوره گرایانی چون دومزیل، ویکاندر، سرکاراتی و مختاری که انسجام محور طولی متن را بر ژرف ساخت اساطیری نظام مند آن مبتنی دانسته اند. در این جستار، ضمن بررسی و نقد این نظریات، کوشش شده، بر اساس رویکرد نقد توصیفی، دلایل انسجام روایی این اثر، تحلیل و محور طولی داستان های شاهنامة فردوسی به سه بخش اصلی که خاصیت الگویی دارند تقسیم شود: الگوی نخست: ""تاریخ اساطیری"" یا ""تاریخ نمادین انسان و ایران"" (از کیومرث تا کیخسرو)؛ الگوی دوم: ""تاریخ دینی"" یا ""تاریخ دین آوری"" (از لهراسپ تا بهمن کیانی) و الگوی سوم: ""تاریخ روایی"" (از بهمن هخامنشی تا انتها). این سه طرح، الگویی و تکرارشونده اند که با طبیعت چرخه و تسلسلی زمان در جهان اساطیر همخوانی دارند، در نتیجه می توان تجلیات ساختاری آنها را در پیکرة روایی شاهنامه مشاهده کرد.
بررسی ساختار اسطوره ای در داستان سام نامه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بسیاری از داستان های کهن حماسی و عامیانه زیر بناهایی اساطیری دارند. شخصیت ها، موجودات و حوادث این گونه داستان ها غالباً در لایه ای اساطیری پیچیده شده اند، چنان که گاهی تمیز واقعیت از افسانه دشوار می نماید.
سام نامه منظومه ای نیمه حماسی- نیمه غنایی است که داستان سفر سام را برای یافتن معشوقش بیان می کند. این منظومه که شامل تعداد زیادی داستان های تو در توی کوتاه است، از برخی جهات دارای الگوها اساطیری است. ریشه برخی از این الگوها را در اسطوره های ایرانی؛ بخصوص در اوستا و شاهنامه می توان یافت و ردپای بعضی دیگر را در اساطیر ملل غیر ایرانی می توان جستجو کرد. سام، قهرمان سام نامه قابل قیاس با انسان خدایان اسطوره های غیر ایرانی و پهلوانان اسطوره ای ایرانی است. همچنین شخصیت های زن سام نامه دارای وجوه تشابه فراوانی با ایزدبانوان اسطوره ای است. آنچه در این پژوهش کوتاه مورد نظر است، یافتن بن مایه های اساطیری در برخی از حوادث پیش روی سام و مقایسه قهرمان و برخی شخصیت های این منظومه با الگوهای اساطیری است.
دور هرمنوتیکی و نقش آن در مطالعات ادبی، فهم و نقد متون
منبع:
ادب پژوهی ۱۳۸۶ شماره ۳
حوزه های تخصصی:
امروزه ، هرمنوتیک – چه آن را از سنخ دانش بدانیم یا از جنس روش، و چه از مقولة هنر و مهارت – به درخت تناوری تبدیل شده است که در خاک علوم و فنون ریشه دوانیده و بر حوزههای مختلف معرفت انسانی سایه گسترانیده است . هرمنوتیک در حرکت تاریخیاش ادوار و مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته و چهرههای گوناگونی به خود گرفته است، اما همواره وجه مشترک همة این گرایشها و شاخهها، مسئلة فهم بوده است. ویژگی ساختاری و بنیادین فهم را که از آن به دَور هرمنوتیکی تعبیر کردهاند، دَوری بودن و حلقویت (Circularity) آن دانستهاند. اصل مهم دور هرمنوتیکی این است که فهم اساساً کنشی است ارجاعی و تردّدی. شناخت و فهم یک چیز در گروِ شناخت کلیّتی است که آن چیز در آن واقع شده است و پیوسته، دور میان اجزاء و کل در جریان است. اما این دور، از سنخ دور منطقی – دور باطل – نیست، و به دلیل باز بودن و ایستا نبودن و انعطافپذیری، عملاً ظرفیتها و امکانهای بسیاری را برای خواندن، فهم، و تأویل متن، پیش میکشد و مجال گفتگو وتعامل با انواع دانشهای زبانی، رویکردهای نقد و نظریة ادبی و جریانهای فلسفی را فراهم میکند . در این مقاله ضمن مروری فشرده به گرایشهای هرمنوتیک، به طرح تلقیهای مختلف از دور هرمنوتیکی و زمینه و پیشینة تاریخی، شیوهها و حوزههای کاربرد آن خواهیم پرداخت.
متن باز - متن بسته(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هرمنوتیک ، بخشهایی از دانش بشری را به بازنگری واداشته و موجب دگرگونی چشمگیری در نظریه پردازی ادبی شده است . عرصه هرمنوتیک گسترده است است ؛ چرا که از یک سو به مثابه سخنی فلسفی ، در چارچوب هستی شناسی جای می گیرد و از سوی دیگر ، به عنوان روشی خاص در برخورد با متن ، به مباحثی مانند ماهیت متن و تفسیر و تاویل متن از افق نگاه مخاطبان با موضوعی در خور توجه ، یعنی فهم متن می پردازد . تمایز رولان بارث بین « متن خواندنی » و « متن نوشتنی » ، از مباحثی است که در بررسی مساله معنا ، می تواند جایگاه بارزی داشته باشد ...
سبک شناسی انتقادی رویکردی نوین در بررسی سبک بر اساس تحلیل گفتمان انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، سبکشناسی فارسی به وضعیت رکودی- پژوهشهای منفردی که اغلب سبک را جدا از بافت موقعیتی متن بررسی می کنند- دچار شده که خروج از آن ضروری است. راه حلی که در این مقاله پیشنهاد می شود، معرفی شاخههای جدید سبکشناسی و بازیابی ابزارهای مناسبی جهت تجزیه و تحلیل متون فارسی است. به منظور برداشتن یکی از گامهای نخست در این زمینه، مقالة حاضر به معرفی سبک شناسی انتقادی میپردازد و در معرفی این شاخه از سبک شناسی، به دو پرسش بنیادی پاسخ میدهد: 1. سبکشناسی انتقادی بر چه مبنایی متون را مطالعه و بررسی می کند؟ 2. سبکشناسی انتقادی در تحلیل متن از چه ابزارهایی استفاده می کند؟ در این پژوهش، به مفاهیم «سبک»، «انتقادی»، «ایدئولوژی» و «قدرت» بهعنوان چهار مفهوم پایه در سبکشناسی انتقادی پرداخته می شود و سپس ابزارهایی که صاحب نظرانی ازقبیل فولر، سیمپسون و جفریز ارائه کردهاند، معرفی می شود. در پایان، به زمینههای سبک پژوهی انتقادی در ادبیات فارسی و پژوهشهایی که می توانند انتخابهای زبانی و سبک گسترش یافته در متن را با هدفِ نشان دادن ارتباط های پنهانی و ایدئولوژی پوشیدة متن تجزیه و تحلیل کنند اشاره می شود.
الگوی بررسی زبان حماسی
حوزه های تخصصی:
یکی از موضوعات نقد جدید، بررسی زبان در آثار ادبی است. الگوی بررسی زبان حماسی، چگونگی زبان شعر حماسی را در سطوح گوناگونِ آوایی و موسیقایی، واژگانی و نحوی، بلاغی و ادبی، محتوایی و درون مایه ای بررسی می کند تا چگونگی تجلّی نوع ادبی حماسه در زبان را کشف و توصیف کند. به همین منظور نگارنده در این مقاله، با استفاده از نظریات نقد جدید، به ویژه صورت گرایی و بر اساس زبان حماسی معیار (شاهنامة فردوسی) یک الگو برای بررسی زبان حماسی در سطوح گوناگون، طراحی نموده است و در هر سطح، شاخص های لازم را تبیین کرده و سپس چگونگی ظهور آن شاخص ها در زبان حماسی را، با بیان شواهدی از متون حماسی، به ویژه شاهنامة فردوسی نشان داده است تا بر اساس آن بتوان اولاً به ویژگی های زبان حماسی دست یافت و ثانیاً این شاخص ها را در متون حماسی منظوم آزمود و به میزان موفقیّت یا عدم موفقیّت شاعران حماسه سرای پس از فردوسی، در به کارگیری زبان حماسی پی برد. بر اساس همین الگو و در این مقاله مشخص شده است که مثلاً باذل مشهدی، به عنوان یکی از مقلدان زبان حماسی معیار، در استفاده از زبان حماسی موفقیّت چشمگیری کسب نکرده است و در برخی از وجوه زبان حماسی از جمله انواع موسیقی شعر حماسی، ترکیب سازی، جزالت شعر حماسی و تصویرسازی دچار ضعف و کاستی است.
نقیضه در گستره نظریه های ادبی معاصر
حوزه های تخصصی:
در این مقاله به بررسی جایگاه نقیضه درگستره نظریه های ادبی معاصر پرداخته می شود. برخی از نظریه های ادبیِ معاصر از نقیضه به عنوان گونه¬ای ادبی برای تشریح روندها و سازوکارهای حاکم بر سخن ادبی استفاده می کنند و برخی از آن¬ها نیز همچون نظریه ساخت شکنی، خود به مانند نقیضه عمل می کنند. از نظر فرمالیست¬های روسی، نقیضه در حکم گونه ای ادبی است که دگرگونی و تطوّر انواع ادبی و آشنایی زداییِ متون ادبی را به بهترین وجه به گونه ای آشکار به نمایش می گذارد. میخاییل باختین نیز نقیضه را در بطن منطق گفت وگویی خود می گذارد. از نظر او، هر نقیضه ای آمیزه زبانی مبتنی بر منطق گفت وگویی عامدانه است که در بطن آن، زبان ها و سبک های گوناگونی نهفته است. از نظر ساختگرایان نیز نقیضه از گونه های ادبی ثانویه و پیچیده است که مسئله بینامتنیّت را نمایان می کند. رابطه میان نقیضه و ساخت شکنی نیز به شیوه عملکرد این ها مربوط است؛ هر دوی این ها با رخنه کردن و اقامت گزیدن در متون پیشین باعث نقض و ازهم گسیختن ساختارهای آن ها می شوند.
رمان پسامدرن چیست؟
منبع:
ادب پژوهی ۱۳۸۶ شماره ۲
حوزه های تخصصی:
از چند سال پیش به این سو که نخستین رمانهای پسامدرن در کشور ما منتشر شدند، شناخت ویژگیهای رمان پسامدرن به یکی از مسائل مهم در مطالعات ادبی تبدیل شدهاست. به سبب کاربردهای متعددی که اصطلاح «پسامدرنیسم» در حوزههای گوناگونِ علوم انسانی پیدا کردهاست، هیچگونه اجماعی دربارة تعریف رمان پسامدرن موجود ندارد. مقالة حاضر، با تأکید بر ماهیتِ متکثّر بحثهای نظری که دربارة پسامدرنیسم از منظرهای گوناگون صورت گرفته، صرفاً کوششی است برای تقرّب به یکی از نظریههای تأثیرگذار دربارة رمان پسامدرن که در دو مقالة مشهور به قلم جان بارت مطرح شدهاست. در بخشِ نخستِ مقالة حاضر، بحثی در خصوص زمینههای فکری و فرهنگی و اجتماعیِ پیدایش پسامدرنیسم ارائه میشود. بخش دوم این نوشتار، شرحی است بر تطوّر آراء جان بارت دربارة رمان پسامدرن. در سومین بخشِ مقاله ، بر مبنای دیدگاه جان بارت، بحثی دربارة شیوة روایت در رمان آزاده خانم و نویسندهاش، نوشتة رضا براهنی، ارائه خواهد شد که شالودة آن، تأکید بر ماهیت پسامدرنیستیِ نحوة روایت در این رمان است. بخش پایانیِ مقالة حاضر، به نتیجهگیری از بحثهای ارائهشده اختصاص دارد.
جنسیت در آثار رمان نویسان زن ایرانی
حوزه های تخصصی:
جنسیت در ایران همواره توسط گفتمان های مردان تعریف شده است. تولید نظام های معنایی در طی سده ها در انحصار مردان بوده است. نویسندگان آثار ادبی در ایران همواره مردان بوده اند و جز استثناهایی معدود، صدای زنان شنیده نشده است. اما در سالهای اخیر با رشد حیرت آور زنان نویسنده در ایران مواجه بوده ایم. آثار زنان نویسنده مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته و به بحث های متعددی در حوزه فرهنگی ایران منجر شده است. اکنون زنان ایران توانسته اند خود را ابراز کنند، صدایشان شنیده شود و خود در تعریف و تصویر جنسیت خویش مشارکت داشته باشند. آثار آنان را می توان همچون هرمحصول فرهنگی دیگر به صورت شکلی از بازنمایی نگریست که سرنخ های مهمی درباره نظام عقیدتی فرهنگی به دست می دهد. این مقاله می کوشد از خلال ردیابی نظام های بازنمایی جنسیت در آثار برخی نویسندگان زن ایرانی به این پرسش پاسخ دهد که جنسیت زنانه در آثار زنان رمان نویس ایرانی چگونه تصویر می شود؟ آیا بازنمایی زن در این رمان ها به بازتولید ایدئولوژی جنسیتی مسلط یاری می کند یا علیه آن می شورد؟ و اینکه آیا تفاوتی میان بازنمایی زنان در رمان های مختلف مورد مطالعه وجود دارد؟
رمان های مورد بررسی دو دستگاه متمایز بازنمایی زنانگی را آشکار می کنند که آن ها را می توان «تصویر سنتی زن» و «تصویر زن جدید» نامید. زن سنتی با مفاهیمی همچون خانه، سکون، مصرف، خواندن، کار خانگی، وابستگی و گذشته بازنمایی می شود و زن جدید با مفاهیمی همچون تحرک، تولید، استقلال و آینده. تصویر زن سنتی تصویری در خدمت روابط جنسیتی قدرتی است که ایدئولوژیِ مردسالارِ مسلط سعی در حفظ و بازتولید آن دارد و تصویر زن جدید بدیلی در برابر ایدئولوژی مسلط است. رمان های عامه پسند بازتولیدکننده ایدئولوژی مردسالار مسلط است و رمان های نخبه گرا در برابر آن موضعی برانداز دارند. اما نوع نوظهوری از رمان های زنان که مرزهای میان ادبیات نخبه گرا و عامه پسند را مخدوش کرده اند، بدون گسست از سنت های فرهنگی موجود تلاش دارند تا با برخوردی انتقادی و پرسشگر از این سنت ها موقعیت زن در جامعه را تجدید نظر و بازاندیشی کنند.
عشق از دیدگاه سعدی و اریک فروم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه بررسی متون ادبی بر اساس دیدگاه های روان شناسی نوین یکی از رایج ترین زمینه های تحقیق دررشته ی زبان وادبیات فارسی است. غزلیات سعدی به عنوان یکی از آثار برجسته در ادب غنایی به بیان ظرایف و دقایق عشق زمینی پرداخته است. از سوی دیگر عشق از مباحث عمده در روان شناسی به شمار می آید و روان شناسان برجسته ای چون اریک فروم، به بحث درباره ی عشق، زمینه ها، کارکردها و انواع آن پرداخته اند. میان دیدگاه سعدی در غزلیات با نظریات فروم ، مشترکات بسیاری وجود دارد که از آن جمله می توان به مواردی چون انگیزه های عشق ورزی، لزوم تواضع ، پاکبازی و تسلیم در برابر معشوق و تأکید بر این نکته که عشق فصل انسان و غیر انسان است، اشاره کرد. در کنار این مشترکات، تفاوت هایی نیز بین دیدگاه سعدی و فروم دیده می شود. روش تحقیق در این مقاله مقایسه ی تحلیلی میان دیدگاه سعدی در غزلیات راجع به عشق با دیدگاه اریک فروم- روان شناس معاصر و بیان شباهت های میان آن ها می باشد.
رابطة نشانهشناسی با پدیدارشناسی با نمونهای تحلیلی از گفتمان ادبی هنری
منبع:
ادب پژوهی ۱۳۸۶ شماره ۳
حوزه های تخصصی:
پدیدارشناسی هوسرل سعی دارد تا ما را متوجه این نکته سازد که چیزها حضوری مستقل و خارج از انسان ندارند. در چنین نظامی، مفهوم واقعی چیزها تابع دریافتی است که ما در عمل ارتباط از آنها داریم. نظام پدیدارشناختی هوسرل درصدد است تا ما را متوجه «اصل چیزها» کند. و چنین امری با رجعت به آنچه که «جوهر» چیزها نامیده میشود به دست میآید. بدیهی است که در این حالت، نوع رابطة حسی- ادراکی که ما با چیزها برقرار میکنیم از اهمیت ویژهای برخوردار است، چراکه دریافت ما از آنها بدون پیششرط شناختی صورت میگیرد. با توجه به همین دریافت حسی- ادراکی است که نشانهشناسی صورتگرا و ساختارگرا جای خود را به نوعی نشانه- معناشناسی وجودگرا و هستیمدار میدهد که دیگر نشانه را امری مکانیکی و تابع رابطهای متقابل بین دال و مدلول نمیداند، بر این اساس، دیگر نشانهشناسی متکی به ذات خود نیست، چراکه دیدگاه پدیداری در مطالعات مربوط به نشانه سبب میشود تا نشانه، نه آنگونه که هست، بلکه آنگونه که ما آن را دریافت میکنیم، آنگونه که میتواند باشد و با توجه به موقعیت انسان در بافت پدیداری، معنا یابد، و ما چنین تحولی را مدیون آنچه که گرمس آن را نقصان «وجودی» معنا مینامد هستیم. برای جبران این نقصان وجودی است که گفتمان به محل تجربة پدیداری و فوری کنشگر از چیزها آنگونه که بر او تجلی مییابند، تبدیل میگردد. در واقع، هدف اصلی از ارائة این مقاله، تبیین جایگاه پدیدارشناسی در مطالعات مربوط به نشانه و نقش آن در تحول نشانهشناسی کلاسیک به نشانه - معناشناسی سیال و حسّی- ادراکی است.
نگاهی اسطوره شناختی به داستان ضحاک و فریدون بر مبنای تحلیل عناصر ساختاری آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اسطوره ها هم از لحاظ ساختار و هم از لحاظ درون مایه ، دارای وجود و معانی کثیری هستند . در مقاله حاضر ، سازه ها و عناصر ساختاری داستان ضحاک بر مبنای رویکرد اسطوره شناس بررسی گردیده و سعی شده نشان داده شود که بررسی تطبیقی این عناصر در الگوهای مختلف و مرتبط و نگاه چند وجهی و از دیدگاه های مختلف و مکمل هم ، چگونه می تواند در روشن کردن جنبه های تاریک این اسطوره کمک کند .
آشفتگی و بی معنایی
معنا در تعامل متن و تصویر مطالعه نشانه - معناشناختی دو شعر دیداری از طاهره صفارزاده(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله بر اساس رویکرد نشانه – معنا شناختی تحلیل گفتمان، فرضیه اساسی این است که عناصر کلامی و تصویری متن جز در فضایی گفتمانی نمی توانند با یکدیگر تعامل معنادار ایجاد کنند. بنا به این فرض می توان گفت این رابطه نوعی رابطه تنشی خواهد بود که عناصر و نیز کنشگران متن، جایگاه گفتمانی «خود» را در مقابل «دیگری» و در فضای جبر گفتمانی و بینا ذهنی باز خواهند یافت.
مهمترین دستاورد این مقاله به کارگیری نظریه نظامهای گفتمانی لاندوفسکی در زمینه مطالعاتی جدید و ارایه طرحواره ای نشانه – معنا شناختی از نظام گفتمانی تحت عنوان «نظام گفتمانی مرامی» بود که فرایندهای آن از درون متنها استخراج و روی محور تنشی ارایه شد. همچنین در بررسی جوانب متعدد رابطه میان عناصر کلامی و تصویری، ملاحظه گردید که در عبور از متن نوشتاری یا کلامی به تصویر، ما با اتفاقاتی نشانه - معنا شناختی به این ترتیب رو به رو می شویم: تغییر کارکرد روایی به نمادین و اسطوره ای و برعکس، تغییر کارکرد مرامی به روایی و برعکس، ادغام نظامهای نشانه ای: کلام و تصویر، فرصت تجلی نمادین برای مدلولها و ارزش سازی از طریق رابطه تنشی، تکثر دالهای هم شکل در نظامی هندسی، ایجاد فرصت خوانش چند جهتی یا چند سویه، تجلی لایه های زیرین در رو ساخت متن به طوری که مدلولها کارکردی صوری بیابند.
جدال خیر و شر : دورنمای شاهنامه فردوسی و کهن الگوی روایت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در تحلیل و طبقه بندی ساختاری انجام شده بر شاهنامه فردوسی، تضاد، دوبنی یا جدال نیک و بد را درونمایه اصلی شاهنامه می یابیم که همچون یک روح بر اجزای این اثر سترگ سایه افکنده است. بسامد داستانهایی که در شاهنامه به طور مستقیم جدال عملی خیر و شر را دربر می گیرند، دست کم دو برابر داستانهایی است که به درونمایه دیگر مربوط است. از یک سوگستردگی و قدمت بنیادهای اساطیری «تضاد دوبنی» یا جدال نیک و بد در فرهنگ و تمدن جهانی از این اسطوره، کهن الگویی فراگیر ساخته است و از سوی دیگر، ساختارگرایان ـ با تاثیر مستقیم یا غیر مستقیم از این اسطوره ـ برای روایت و داستان تعریفی ارایه داده اند که آگاهانه یا ناآگاهانه ریشه در ساخت روایی این اسطوره دارد. بر این اساس جدال خیر و شر (درونمایه عمده در شاهنامه) می تواند به عنوان ژرف ساخت الگوی روایت در ناخودآگاه جمعی ذهن بشر، کهن الگوی روایت به شمار آید.