این تحقیق با هدف شناسایی وبررسی رفتاردینی دانش آموزان دبیرستان های کرمان و همچنین بررسی میزان ارتباط جنسیت، نوع مدرسه و پایه تحصیلی دانش آموزان با رفتاردینی صورت گرفتهاست. سنجش میزان رابطه و همبستگی هر کدام از رفتارهای دینی با رفتار دینی دیگر نیز از جمله اهداف این پژوهش بوده است. روش تحقیق، توصیفی از نوع همبستگی و ابزار جمع آوری، پرسشنامه محقق ساخته بود که با توجه به فروع دین متناسب با سن نوجوان دبیرستانی طراحی گردید و روائی آن معادل 84/0 و پایانی آن ، 95/0 محاسبه شد.
جامعه آماری مربوطه مشتمل بر 94 دبیرستان (50 دبیرستان دخترانه و 44 دبیرستان پسرانه) بوده که تعداد 27 دبیرستان دخترانه و پسرانه دولتی و غیرانتفاعی با روش نمونه گیری سیستماتیک از بین آنها انتخاب گردیده است و سپس با روش نمونه گیری تصادفی، تعداد 15نفر از دانش آموزان هر مدرسه جهت پاسخگویی به سؤالات پرسشنامه انتخاب گردیدند. تعداد کل دانش آموزان انتخاب شده معادل 405 نفر در نظر گرفته شد که از 405 پرسشنامه توزیع شده، تعداد 292 پرسشنامه برگشت داده شد و داده های آنها تحلیل گردید. تجزیه و تحلیل اطلاعات با استفاده از جداول فراوانی مطلق و فراوانی نسبی پاسخ های سؤالات پرسشنامه به منظور بررسی و شناسایی رفتار دینی دانش آموزان و با استفاده از ضرایب همبستگی اسپیرمن و پیرسرن به منظور کشف میزان ارتباط هر کدام از متغیرهای جنسیت، نوع مدرسه و پایه تحصیلی دانش آموزان با رفتار دینی آنان و همچنین شناسایی میزانارتباط هر کدام از رفتارهای دینی با یکدیگر صورت گرفته است.
نتایج تحقیق نشان می دهد که 2/92% دانش آموزان رفتاردینی مطلوبی را از خود نشان می دهند وهمچنین بین رفتار دینی و نوع مدرسه و جنسیت دانش آموزان رابطه معنی داری وجود دارد ولی بین رفتار دینی دانش آموزان و پایة تحصیلی آنان رابطه معنی داری وجود ندارد.
آموزش و پرورش تلفیقی، فنونی تدوین کرده که با استفاده از آن در کلاس درس می توان شاهد رشد در چهار زمینة درون فردی, میان فردی، برون فردی، و ماورای فردی بود. آلبرت اینشتین معتقد است که: «رشته های گوناگون فقط نشانگر دانش محدود بشر در باره هستی بوده و باید رشته های متفاوت درهم تنیده گردد و توصیفی کامل از جهان هستی ارائه شود».
برنامه های درسیِ موضوع محور, محتوای درس ها را برای دانش آموزان به صورت خشک, بی روح, انتزاعی و غیرمنطبق با کیفیت یادگیری، در محیط طبیعی ارائه کرده است و هرچه به عمق موضوع های آموزشی افزوده گشته، جدایی از زندگی بیشتر شده است و این رویکرد, یادگیرنده را به سوی یک بُعدی بودن, و اعتقاد بدون دلیل و رقابت به جای همکاری سوق داده است؛ در حالی که وقتی انسان در زندگی با یک مسأله، یا با یک موقعیت چند بُعدی مواجه می شود, نمی پرسد چه بخشی ریاضیات, چه بخشی علوم و کدام بخش مفاهیم تفکر اخلاقی و اجتماعی است، بلکه سعی می شود برای حل مسأله و گذار از یک موقعیت، منابع مختلف دانش و مهارت لازم را به دست آورد. این پژوهش با توجه به کاستی های فعلی نظام برنامه ریزی درسی کشور، به دنبال چشم اندازی برای برنامه های تلفیقی دوره ابتدایی است که با توجه به مسأله محور بودن آن، پرورش مهارت های تفکر اجتماعی و اخلاقی در سطوح بالاتر را در پی دارد.
هدف کلی این پژوهش، بررسی و تحلیل عناصر برنامه درسی تلفیقی علوم با مفاهیم اخلاقی در چند کشور منتخب است.
جامعه آماری در این تحقیق، کشورهای شرکت کننده در مطالعه بین المللی ریاضیات و علوم (TIMSS) بوده و انتخاب نمونه با توجه به درهم تنیدگی برنامه علوم با مفاهیم اخلاقی آمریکا, کانادا و استرالیا انتخاب شده است.
روش اجرای تحقیق از نوع توصیفی, تحلیلی است. از اسناد برنامه های درسی علوم دوره ابتدایی و کتاب های مرجع شامل دائره المعارف های تخصصی تعلیم و تربیت و برنامه های درسی به صورت تحلیل محتوا استفاده شده است.