آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در قاموس زندگى، واژگانى وجود دارد که گستره آن، چشمگیر بوده و در مقابل دیدگان و دل‏هاى حقیقت جو، از قداست و لطافت فراوان برخوردار است. آیا به راستى مصادیق کلماتى چون: "خدمت" و "مهرورزى" را مى‏توان یک به یک شمارش کرد و سپس در فرصتى اندک به واگویه آن پرداخت، به ویژه اگر پیدایى و شکوفایى آن، ریشه در زندگى عرشیان داشته باشد؟!
در این نوشتار، گل‏چینى از سیره امام جوادعلیه السلام به پیشگاه شما خوانندگان گرامى تقدیم مى‏شود.
خدمت چیست؟
"خدمت" همان کمک کردن و سود رسانى است که هر فردى بر اساس شرایط زمانى، مکانى و فکرى، و نیز توانایى‏ها و امکاناتش، مى‏تواند در حقّ دیگران انجام دهد؛ رهانیدن دیگرى از سختى و اندوه، و رسانیدن وى به جایگاه مطلوب.
مفهوم مهرورزى‏
"مهرورزى" نیز اعلام و اعلان دوستى و محبّت است که در قالب‏هاى گوناگون مى‏تواند جلوه‏گر شود؛ اما بر اساس عواملى کیفیّت و کمیّت آن، مسیر افزایش یا کاهش را مى‏پیماید.
سفره پربرکت‏
مسئله "اقتصاد سالم" یکى از آموزه‏هاى دینى پیامبران و امامان‏علیهم السلام مى‏باشد؛ لذا بایسته است براى رسیدن به نقطه مطلوب، سیره مدیریتى و ارشادى آن بزرگواران مورد پژوهش و سپس کاربردى کردن، قرار بگیرد. در این بخش، فرازى از گفتار و رفتار امام جوادعلیه السلام تقدیم مى‏گردد.
حقّ النّاس‏
شخصى به نام مُطَرِّفى نقل مى‏کند:
من چهار هزار درهم به حضرت رضاعلیه السلام قرض داده بودم و جز ما دو نفر، کسى از این قضیّه خبر نداشت؛ یک موقع خبر رسید که امام به شهادت رسیده است؛ لذا پیش خود مى‏گفتم: مالم تلف شد...! تا این که پسرش امام جوادعلیه السلام برایم پیغام فرستاد فردا به نزدش بروم. وقتى نزد حضرت رفتم، فرمود: "پدرم رحلت کرد و تو چهارهزار درهم از وى طلب داشتى؟" عرض کردم: آرى. آن حضرت از زیر سجّاده‏اش دینارهایى بیرون آورد و به من داد؛ بعد از محاسبه، متوجّه شدم دقیقاً چهار هزار درهم است.1
ابوثمامه نقل مى‏کند:
روزى به حضرت عرض کردم: مى‏خواهم به مکّه بروم، در حالى که بدهى دارم [، شما چه مى‏فرمایید]؟ امام فرمود: "ارجع الى مؤدّى دینک، وانظر أن تلقى اللّه عزّوجلّ و لیس علیک دین، فانّ المؤمن لایخون؛ براى پرداخت بدهى‏ات برگرد، و دقّت و توجّه کن که خداى عزّوجلّ را هنگامى ملاقات کنى (زیارت خانه خدا) که در ذمّه‏ات بدهى نباشد؛ چرا که مؤمن [به حقّ النّاس‏] خیانت نمى‏ورزد."2
کارآفرینى‏
ابوهاشم جعفرى مى‏گوید:
قبل از اینکه نزد امام جوادعلیه السلام شرفیاب شوم، شترچرانى با من درد دل کرد و گفت: به امام بگو فلانى، جویاى کار است... وقتى پیش حضرت رفتم، دیدم با عدّه‏اى مشغول غذا خوردن است؛ لذا فرصت را مناسب ندیدم تا تقاضاى ساربان را بیان کنم. امام جوادعلیه السلام مرا به خوردن غدا فراخواند و سپس به خدمتکارش فرمود: "شتربانى هست که با ابوهاشم نزد ما مى‏آید، او را پیش خود نگهدار و برایش کارى معیّن کن تا مشغول شود."3
گنجینه بخشش‏
اسماعیل بن عبّاس هاشمى مى‏گوید:
در یکى از اعیاد به محضر امام جوادعلیه السلام رفته و بعد از سلام، فرا رسیدن عید را تبریک گفتم؛ سپس از تنگدستى خود شکایت کردم. حضرت گوشه سجّاده‏اش را بلند کرد و از درون خاکْ قطعه‏اى طلا بیرون آورد و به من بخشید. بعد از خداحافظى، با خوشحالى وارد بازار شدم و مایحتاج زندگى‏ام را خریدم.4
ابوهاشم داود بن قاسم جعفرى نقل مى‏کند:
امام جوادعلیه السلام کیسه پولى، شامل سیصد دینار، به من داد تا به یکى از پسر عموهایش بدهم. سپس فرمود: "آگاه باش که او به تو خواهد گفت: "مرا به پیشه‏ورى راهنمایى کن تا با این پول کالایى از او خریدارى کنم." اى ابوهاشم! او را راهنمایى کن."
وقتى نزد وى رفتم و پول را دادم، همان تقاضا را مطرح نمود و من نیز تاجرى را معرّفى کردم تا با هم داد و ستد داشته باشند.5
سایه‏سار محبّت‏
در طول زندگى، حوادثى را مى‏توان مشاهده کرد که مسیر زندگى فرد و جامعه را دستخوش تغییر و تحوّل قرار مى‏دهد؛ چه‏بسا آدمى در برخورد با ناملایمات، اراده و مقاومت مطلوبى از خود نشان ندهد و مغلوب رخدادها گردد. از این رو، بر اساس فرموده الهى "و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر"6 نیازمند حمایت معنوى و مادّى اطرافیان است تا به برکت همیارى و مساعدت دیگران، از شدّت و سنگینى "مصائب" کاسته شود. امام جوادعلیه السلام به عنوان مربّى و طبیب دلسوز امّت اسلامى، براى پیش‏گیرى و درمان برخى از حوادث ناگوار (زلزله، بیمارى، مرگ، سرقت و...) نسخه‏هاى ماندگار و کارآمدى نگاشته است که به بیان نمونه‏هایى از آنها بسنده مى‏شود.
در پناه قرآن و عترت‏
على بن مهزیار نقل مى‏کند:
به امام‏علیه السلام نامه نوشتم و از زلزله‏هاى متعدّدى که در "اهواز" واقع مى‏شد، گلایه کردم و پرسیدم: به نظر شما از اهواز به جاى دیگرى کوچ کنم؟ امام در پاسخ نوشت:
"از آن جا کوچ نکنید؛ بلکه روزهاى چهار شنبه، پنج شنبه و جمعه را روزه بگیرید و در روز جمعه، بعد از غسل کردن و پوشیدن لباس پاکیزه، در مکانى (مسجد و یا بیابان) جمع بشوید و به درگاه الهى دعا کنید؛ زیرا خداوند است که زلزله را از شما بر طرف مى‏گرداند."
زمانى که به دستورات حضرت عمل کردیم، زلزله‏ها پایان پذیرفت.7
داروى شفا بخش‏
محمد بن عمیر واقد رازى مى‏گوید:
دردى در قسمت کمر و پهلویم ایجاد شده بود که برخى از روزها شدّت مى‏یافت؛ لذا از امام جوادعلیه السلام خواستم براى برطرف شدن آن دعا کند. حضرت برایم چنین دعا فرمود: "وأنت فعافاک اللّه؛ خداوند به تو سلامتى عطا فرماید." از آن لحظه تاکنونْ دیگر به آن بیمارى دچار نشده‏ام.8
وى همچنین نقل مى‏کند:
با برادرم خدمت حضرت رسیدیم؛ وى از تنگى نفس شکایت کرد، امام در حقّش فرمود: "عافاک اللّه ممّا تشکو؛ از آنچه شکایت کردى، خداوند عافیت و سلامتى نصیبت بگرداند."
وقتى از خانه حضرت بیرون آمدیم، بیمارى برادرم خوب شد و تا هنگام رحلتش هم عود نکرد.9
ابوهاشم جعفرى نقل مى‏کند:
همراه حضرت به باغى رفتیم، در آن جا عرض کردم: من به خوردن گِل خیلى علاقه دارم، برایم دعا بفرمایید تا این عادت ناپسند را ترک کنم. امام در آن لحظه سکوت نمود؛ اما بعد از چند روز به من فرمود: "اى ابوهاشم! خداوند آن عادت را از تو برداشت؟" گفتم: آرى، اکنون منفورترین و بدترین چیز پیش من، خوردن گِل است.10
حضرت براى تسلاّى دل یکى از شیعیانش نامه‏اى فرستاد که در آن آمده است: "به نام خداوند بخشایشگر مهربان! حادثه رحلت فرزندت را یادآور شده‏اى و برایم گفتى که او عزیزترین فرزندانت بود؛ در واقع خداوند متعال نیز پاک‏ترین چیزها، از جمله فرزند هر خانواده‏اى را بر مى‏گزیند تا بدین وسیله، پاداش سرشارى به داغداران عطا کند."
امام جوادعلیه السلام در ادامه چنین دعا مى‏کند:
"فأعظم اللّه اجرک و أحسن عزاک...؛ پس، خداوند ثوابت را افزون گرداند و سوگوارى‏ات را نیکو سازد و قلبت را پایدار کند، که به درستى خداوند تواناست. و نیز خداوند به زودى برایت جایگزینى (فرزندى) ارزانى دارد، و من امیدوارم که خداوند این کار (پاداش و صبر نیکو و تولّد فرزندى صالح) را انجام دهد. به خواست خدا."11
پیام آور شادى‏
احمد بن حدید و همراهان وى در سفر حجّ، مورد یورش دزدان قرار گرفته و تمام دارایى، حتّى پیراهن‏هاى آنها به سرقت رفت؛ زمانى که به مدینه برگشتند، احمد نزد امام‏علیه السلام رفته و ماجرا را بازگو کرد. در این موقع بود که آن حضرت پیراهن‏ها و دینارهایى به وى عطا کرد تا بین دوستان و همسفرانش تقسیم کند، او نیز شتابان پیش آنان رفته و سهم هریک را داد؛ به گونه‏اى که همگى به اندازه اموال غارت شده خود بهره‏مند شدند و با کمال خوشحالى و سپاس‏گزارى به سوى خانه‏هاى خود رهسپار گردیدند.12
زدودن نگرانى‏
یکى از خدمتکاران امام جوادعلیه السلام در سفرى پارچه‏هایى براى حضرت خریده بود، در هنگام بازگشت، اموالش مورد سرقت دزدان قرار گرفت و از این حادثه بسیار اندوهگین شد؛ براى کسب تکلیف، نامه‏اى به امام نوشته و ماجرا را گزارش داد. آن حضرت نیز در پاسخ چنین نوشت:
"انّ أنفسنا و أموالنا من مواهب اللّه...؛ همانا جان‏ها و ثروت‏هاى ما از بخشش‏هاى گواراى خداوند و عاریه سپرده اوست. تا آن جا که از آن بهره‏مند شویم، مایه خوشى و شادى است و آنچه هم [به غارت‏] ببرند، اجر و ثواب است. بنابراین، هر که جزعش بر صبرش غالب شود، اجرش ضایع شده است. پناه بر خدا از آن."13
مسئولیت؛ خدمت، مهرورزى‏
یکى از اهالى سیستان مى‏گوید:
در اوایل حکومت معتصم عباسى همراه امام جوادعلیه السلام و عده‏اى دیگر، عازم مراسم حج شدم؛ در مسیر مکّه، به هنگام استراحت و خوردن غذا، خدمت امام عرض کردم: فدایت شوم! فرماندار شهر ما از محبّان و دوستان شما مى‏باشد، در دفتر مالیاتى‏اش بدهکار هستم. خداوند، مرا فدایت سازد! اگر مصلحت مى‏دانى، در خصوص نیکى کردن به من، نامه‏اى برایش بنویس. حضرت فرمود: او را نمى‏شناسم. گفتم: فدایت شوم! او از دوستداران شما اهل‏بیت مى‏باشد؛ نامه حضرت‏عالى مؤثّر خواهد بود. امام جوادعلیه السلام درخواستم را قبول کرد و این گونه نوشت:
"بسم‏اللّه الرّحمن الرّحیم! امّا بعد، فانّ موصل کتابى هذا ذکر عنک مذهباً جمیلاً، و انّ ما لک من عملک الاّ ما أحسنت فیه، فأحسن الى اخوانک، واعلم أنّ اللّه عزّوجلّ سائلک عن مثاقیل الذّرّة والخردل؛ به نام خداوند بخشایشگر مهربان! اما بعد، همانا حامل نامه از عقیده‏ات به نیکى یاد کرده است، بدان که جز رفتار نیکو چیزى برایت سودمند نخواهد بود. بنابراین، به برادران ایمانى خود نیکى کن. آگاه باش که خداوند متعال حتّى از کوچک‏ترین چیزها، تو را مورد بازخواست قرار مى‏دهد."
نامه را از امام گرفتم و به سوى وطنم رهسپار شدم، والى سیستان (حسین بن عبدالله نیشابورى) وقتى خبردار شد که امام برایش نامه‏اى فرستاده، به استقبالم آمد و بعد از بوسیدن نامه و خواندن آن، با کمال احترام از من پرسید: چه نیازى دارى؟ من هم مشکل مالى و عدم توانایى‏ام در پرداخت مالیات را یادآور شدم. وى دستور داد: تا مادامى که من فرماندار هستم، فلانى از پرداخت مالیاتْ معاف است.
آرى، به برکت نامه امام جوادعلیه السلام حاکم سیستان از آن روز تا هنگامه رحلتش نسبت به من و خانواده‏ام "نیکى" نموده و هر از چند گاهى، هدایایى برایم مى‏فرستاد.14
رهایى از اسارت‏
یکى از سیاست‏هاى دشمنان، بازداشت و حبس اصحاب امامان‏علیهم السلام بود؛ به شکلى که پیامدهاى ناگوارى براى اصحاب و خانواده آنان در پى داشت. امام جوادعلیه السلام براى آزادى برخى از شیعیان، اقداماتى داشته که به نقل یک نمونه، بسنده مى‏شود.
در تاریخ پرفراز و نشیب "تشیّع" مردان و زنانى را مى‏توان معرّفى نمود که نقش ممتاز و ماندگارى داشته‏اند؛ یکى از آنها "اباصلت"، خادم متعهّد امام رضاعلیه السلام مى‏باشد. مأمون پس از شهادت امام و در روز خاکسپارى بدن مطهّر حضرت، اباصلت را تحت فشار قرار داد تا حوادث روزهاى پایانى و اسرار و گفتار امام رضاعلیه السلام را بازگو کند... ادامه داستان را از زبان خود وى مى‏شنویم:
مأمون گفت: هرآنچه از على بن موسى‏الرّضاعلیه السلام شنیده‏اى، برایم تعریف کن. به او گفتم: در این لحظه چیزى یادم نمى‏آید، در واقع فراموشم شده بود. اما خلیفه عباسى حرفم را نپذیرفت و دستور داد مرا به زندان بفرستند... یک سال در زندان بودم و زندان برایم تنگ شده بود تا این که یک شب بیدار ماندم و از سویداى دل به راز و نیاز پرداختم و خداوند را به پیامبر و خاندانش سوگند دادم که مرا نجات دهد. هنوز دعایم به پایان نرسیده بود که ناگاه امام جوادعلیه السلام را در کنار خود مشاهده کردم... حضرت بعد از گشودن زنجیرها، مرا از میان نگهبانان عبور داد؛ آنان در حالى که ما را مى‏دیدند، قدرت سخن گفتن و ممانعت نداشتند. وقتى از محیط زندان خارج شدیم، امام جوادعلیه السلام به من فرمود:
"إمض فى ودائع اللّه فانّک لن تصل الیه و لایصل الیک ابداً؛ رهسپار شو در پناه و حمایت خدا. چرا که هرگز به نزد مأمون نخواهى رفت و او نیز دیگر به تو دست نخواهد یافت."
اباصلت در پایان، مى‏گوید:
از آن هنگام تا الآن، من و مأمون هیچ گاه یکدیگر را ندیده‏ایم.15
جویبار مهر
امام جوادعلیه السلام در راستاى نکوداشت صالحان و ترویج "مهرورزى" اقدامات شایان توجّه‏اى داشته که به برخى از آنها اشاره مى‏شود.
تشویق‏هاى پیاپى‏
یکى از شاگردان نمونه امام جوادعلیه السلام که بارها مورد تجلیل و تحسین آن حضرت قرار گرفته، "على بن مهزیار اهوازى" مى‏باشد. با مرور به حوادث تاریخى عصر مأمون و معتصم عبّاسى، در مى‏یابیم که شخصیتى چون على بن مهزیار در گفتار و رفتار خود، ویژگى‏هاى ممتازى داشته که کمتر کسى به آن پایه و رتبه رسیده است! در این جا به فرازهایى از نامه‏هاى حضرت در ستایش "على بن مهزیار" مى‏پردازیم.
... قد ملأتنى سروراً فسرّک اللّه، و أنا ارجو من الکافى الدّافع، أن یکفیک کید کلّ کائد ان شاءاللّه؛... به تحقیق [باگزارش این اخبار] مرا خوشحال گردانیدى، خدا نیز تو را شادمان سازد و از درگاه خداوندى که کفایت کننده و دفع کننده است، آرزومندم تو را از خطر هر نیرنگ‏بازى تحت کفایت و عنایت خود قرار دهد. به خواست خدا.
سرّرتنى بما ذکرت من ذلک، و لم تزل تفعل، سرّک اللّه بالجنّة و رضى عنک برضائى عنک، و أنا أرجو من اللّه العفو و الرّأفة...؛ مرا به سبب اخبارى که گزارش داده‏اى، شادمان ساخته‏اى، همچنان این کار را انجام بده. خداوند تو را [به ورود] به بهشت مسرور گرداند و از تو خشنود باشد به جهت خشنودى من از تو، و من براى تو از پیشگاه الهى بخشش و عنایت آرزومندم...
یا علىّ! أحسن اللّه جزاک، و أسکنک جنّته، و منعک من الخزى فى‏الدّنیا و الآخرة، و حشرک اللّه معنا؛ اى على! خداوند پاداشت را نیکو گرداند، و تو را در بهشت خود سُکنا دهد، و از خوارى در دنیا و آخرت نگاه دارد، و نیز تو را با ما محشور سازد.
یا علىّ! قد بلوتُک و خبرتُک فى‏النّصیحة والطّاعة و الخدمة و التّوقیر و القیام بما یجب علیک، فلو قلتُ: انّى لم أر مثلک، لرجوتُ أن اکون صادقاً؛ اى على! بارها تو را در خصوص خیرخواهى، اطاعت، خدمت، احترام کردن و انجام دادن وظایف‏ات آزموده‏ام؛ لذا اگر بگویم: "شخصى همانند تو را [در بین یارانم‏] ندیده‏ام" هرآینه امید و باور دارم که به صداقت چنین سخنى گفته‏ام.
فجزاک اللّه جنّات الفردوس نزلاً و ما خفى علىّ مقامک و لا خدمتک فى الحرّ والبرد و اللّیل والنّهار، فأسأل اللّه اذا جمع الخلائق للقیامة أن یحبوک برحمة تغتبط، انّه سمیع الدّعاء؛ بنابراین، خداوند پاداش تو را سکونت در باغ‏هاى بهشتى قرار دهد، و [آگاه باش که‏] جایگاهت و نیز خدماتى که در گرما و سرما و شب و روز انجام داده‏اى، بر من پوشیده نیست؛ لذا از خداوند مسئلت دارم به هنگام گردآمدن مردم در رستاخیز، تو را مورد رحمت ویژه قرار دهد تا شادمان شوى؛ چرا که خداوند، شنونده دعاست."16
پاداش نیکى‏
قاسم بن حسن تعریف مى‏کند:
در مسیر مکّه و مدینه بودم که چادر نشین مستضعفى نزدم آمد و درخواست کمک کرد، دلم به حالش سوخت؛ لذا قرص نانى به وى دادم. هنگامى که از پیشم رفت، طوفان و گرد و غبارى به پاخاست، به طورى که عمّامه‏ام را از سرم برداشت و برد و من نفهمیدم باد، چگونه آمد و عمّامه‏ام را کجا برد تا این که وارد مدینه شدم و خدمت امام جوادعلیه السلام رسیدم؛ حضرت پرسید: "عمّامه‏ات در جادّه ناپدید شد؟" عرض کردم: بله. در این موقع، به غلامش فرمود: "عمّامه‏اش را نزدش بیاور." با دیدن آن، شگفت‏زده پرسیدم: اى پسر پیامبر! چگونه پیش شما آمده است؟! حضرت، لبخندى زد و فرمود:
"تو بر آن اعرابى صدقه‏دادى؛ لذا خداوند پاداش تو را داده و عمّامه‏ات را برگرداند. زیرا "انّ اللّه لایضیع أجر المحسنین"17؛ خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمى‏سازد."18
تو نیکى مى‏کن و در دجله انداز
که ایزد در بیابانت دهد باز
چشمه‏سار عطوفت‏
محمّد بن ولید کرمانى مى‏گوید:
در مسیر سفر، همراه امام جوادعلیه السلام بودم تا اینکه وقت غذا خوردن فرا رسید؛ وقتى غذا خوردیم و سفره برچیده شد، غلام به جمع‏آورى ریزه‏هاى غذا پرداخت. در این هنگام، امام فرمود:
"هرگاه در صحرا غذایى باقى ماند - حتّى ران گوسفند - آن را برندارید[تا جانوران و حیوانات از آن بهره‏مند شوند]. امّا در محیط خانه، دورریزها را جست و جو و جمع کنید[تا مبادا پایمال شود]."19
تکریم پدر
بکر بن صالح مى‏گوید:
دامادم به امام جوادعلیه السلام نامه نوشت که: پدرم از دشمنان شما (ناصبى) و فاسد العقیده است و گاهى از ناحیه او، سختى و دشمنى مى‏بینم. فدایت شوم! برایم دعا بفرمایید.
فدایت شوم! شما چه دستورى مى‏دهید، آیا با وى ستیز داشته باشم یا مدارا کنم؟ امام در پاسخ نوشت:
"... المداراة خیر لک من المکاشفة، و مع العسر، یسر. فاصبر فانّ العاقبة للمتّقین، ثبّتک اللّه على ولایة من تولّیت، نحن و أنتم فى ودیعة اللّه الّذى لاتضیع ودائعه؛... مدارا کردن براى تو از ستیزه‏جویى بهتر است، و [آگاه باش که‏] همراه سختى و دشوارى، آسانى و گشایش هم وجود دارد. بنابراین، بردبار باش؛ چرا که سرانجام نیکْ از آنِ پرهیزکاران است. خداوند تو را بر ولایت آن که دوستدارش هستى (امامان)، استوار گرداند. ما و شما در حمایت و سپرده خدایى هستیم که اماناتش تباه نخواهد شد."20
توشه آخرت‏
از آن جا که مدّت زمان زندگى دنیوى و نیز مسئولیت‏هاى اجرایى و علمى، بسیار محدود و گذرا است؛ مى‏طلبد که با به جا نهادن خدمات شایسته (باقیات صالحات) دعاى خیر مردم را دیباچه مرحله بازنشستگى و نیز بدرقه سفر اخروى خود گردانیم. در مکتب تربیتى امام محمدتقى‏علیه السلام آموزه‏هایى وجود دارد که بهره‏گیرى از آنها "ارزش افزوده" زندگى و توانایى ما را بیشتر و بهتر تضمین مى‏کند.
توفیقِ خدمت‏
اربع خصال تعین المرء على العمل: الصّحّة و الغنى و العلم و التّوفیق؛ چهار چیز موجب یارى انسان بر انجام کار مى‏شود: سلامتى، ثروت، دانش و توفیق الهى.21
المؤمن یحتاج الى توفیق من اللّه؛ مؤمن به توفیق از طرف خدا، نیاز دارد.22
برکات خدمت‏
موت الانسان بالذّنوب أکثر من موته بالأجل و حیاته بالبرّ أکثر من حیاته بالعمر؛ مرگ انسان به واسطه انجام گناه، بیشتر است تا مرگ طبیعى و عادّى، و نیز زندگى او به سبب نیکى و احسان، بیشتر است از زندگى معمولى.23*
أهل المعروف الى اصطناعه أحوج من أهل الحاجة، لانّ لهم أجره و فخره و ذکره...؛ نیکوکاران به انجام کار نیک، محتاج‏تر هستند از ارباب رجوع و گروه نیازمند. زیرا پاداش، مباهات و خوش نامى آنها به سبب انجام احسان و نیکى است...24
حقّ تقدّم‏
من سخاء المرء برّه بمن یجب حقّه علیه؛ نیکى کردن نسبت به کسى که بر او حقّى دارد، از سخاوت آدمى است.25
إرحموا ضعفاءکم؛ به قشر ضعیف و ناتوان خود، مهربانى کنید.26
حُسن اخلاق‏
عنوان صحیفة المؤمن حسن خلقه؛ خوش اخلاقى، در رأس نامه اعمال مؤمن است.27
سفره احسان‏
خداوند متعال به هریک از ما - کم و بیش - نعمت‏هایى داده که دوام و برکت آن منوط به رعایت امورى چند است. گفتار آسمانى امام جوادعلیه السلام بیانگر این نکات مى‏باشد.
هذا من فضل ربّى‏
ما أنعم اللّه عزّوجلّ على عبده نعمة فعلم أنّها من اللّه الاّ کتب اللّه جلّ اسمه له شکرها قبل أن یحمده علیها؛ هر نعمتى که خداوندِ صاحب عزّت و جلال، به بنده‏اش عطا مى‏کند، اگر او بداند که از جانب خداست، پیش از آن که وى زبان به ستایش باز کند، خداوند - که نامش با شکوه است - شکر نعمت را براى بنده‏اش مى‏نویسد.28
گناه نابخشودنى‏
نعمة لاتشکر کسیّئة لاتغفر؛ نعمتى که از آن شکرگزارى نشود، همچون گناهى است که بخشیده نشود.29
آراستگى‏
الشّکر زینة الغنى؛ شکر و سپاس، زینت ثروت است.30
بقا و فنا
انّ للّه عباداً یخصّهم بدوام النّعم، فلا تزال فیهم ما بذلوها، فإنْ منعوها نزعها اللّه عنهم و حوّلها الى غیرهم؛ همانا خداوند را بندگانى است که ایشان را به دوام و بقاى نعمت تخصیص مى‏دهد. پس، تا مادامى که بذل و بخشش مى‏کنند، نعمت در میانشان ماندگار است و هرگاه از بهره‏مند ساختن دیگران خوددارى کنند، خداوند نیز آن نعمت را از آن‏ها گرفته و به افراد دیگرى منتقل مى‏گرداند.31
ما عظمت نعمة أحد الاّ عظمت حوائج النّاس الیه، فمن لم یتحمّل تلک المؤنة عرض النّعمة للزّوال؛ نعمت هیچ کسى فزونى نمى‏یابد مگر آن که نیاز و مراجعه مردم به او فراوان مى‏شود. پس، هرگاه کسى متحمّل این بارگران (مراجعه نیازمندان و ارباب رجوع) نشود، آن نعمت نیز در معرض فنا و زوال قرار خواهد گرفت [و به دیگرى عطا خواهد شد].32
آیین دوستى‏
یکى از محیطهاى "تبادل محبّت" محافل دوستى و رفاقت است؛ به گونه‏اى که بسیارى از طبقات گوناگون مردمى "عواطف" خود را در نشست‏هاى دوستانه آشکار و منتقل مى‏کنند. به عبارت دیگر، مجالسى که توسط دوستان تشکیل مى‏یابد، محفل انس، محبّت و مهرورزى است چنان که پس از پایان مجلس و هنگامه خداحافظى، "آرامش و خرسندى" در چهره‏ها و رفتارها نمایان و محسوس مى‏شود. امام جوادعلیه السلام براى استحکام بخشیدن به این پیوندها، مطالبى را بیان فرموده که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.
انگیزه رفاقت‏
من استفاد اخاً فى اللّه فقد استفاد اخاً فى الجنّة؛ کسى که در راه خدا برادرى به دست آورد، گویا برادرى در بهشت نصیب خود ساخته است.33
و در نقل دیگر: ... فقد استفاد بیتاً فى الجنّة؛ کسى که براى رضاى خدا شخصى را به عنوان برادر دینى انتخاب کند، خانه‏اى در بهشت براى خود به دست آورده است.34
النّاس اخوان فإنْ کانت الاخوة فى‏غیر ذات اللّه فانّها تعود عداوة و ذلک قوله تعالى: "الأخلاّء یومئذ بعضهم لبعض عدوّ الاّ المتّقین"35؛ مردمْ برادران یکدیگرند، پس اگر "برادرى" براى غیر خدا باشد، منجر به دشمنى مى‏شود و این، فرمایش خداوند بلند مرتبه است که: "در روز قیامت به جز تقواپیشگان، برخى از دوستان با یکدیگر دشمنى مى‏کنند."36
آیینه باش!
مِنْ نُصح الانسان لأخیه نهیه عمّا لایرضاه لنفسه؛ از جمله نشانه‏هاى خیرخواهى آدمى نسبت به برادرش، بازداشتن اوست از آنچه خود نمى‏پسندد.37
مِنْ رفق الرّجل بأخیه ترک توبیخه بحضرة مَنْ یکره؛ از نشانه‏هاى مدارا کردن آدمى با برادرش، ترک سرزنش اوست در حضور کسى که ناپسند مى‏دارد.38
آفت دوستى‏
لا تفسد الظّنّ على صدیق قد أصلحک الیقین له؛ مبادا به سبب گمان [بد] در حقّ دوست، یقین خود را درباره خوب بودن وى، فاسد و تباه گردانى!39
مساعدت و همیارى‏
مِنْ صدق صُحبة الرّجل إسقاط المؤنة عن أخیه؛ یکى از نشانه‏هاى صداقت آدمى در دوستى، بر طرف کردن مشکل برادرش مى‏باشد.40 **
پی نوشت ها:
________________________________________
1. اعلام الهدایة الامام محمد بن على الجواد(ع)، (المجمع العالمى لأهل‏البیت(ع)، قم، اوّل، 1422 ق.)، ج 11، ص 43؛ داستانهاى اصول کافى، محمد محمدى اشتهاردى (دفتر نشر معارف اسلامى، قم، اوّل، 1413 ق.) ج 2، ص 97 و 98.
2. الامام محمد بن علىّ الجواد تاسع ائمّة اهل‏البیت(ع)، عبدالزّهراء عثمان محمد (آستان قدس رضوى، مشهد، اوّل، 1408 ق.)، ص 128.
3. اعلام الهدایة، ج 11، ص 42؛ داستانهاى اصول کافى، ج 2، ص 92.
4. الامام محمد بن علىّ الجواد(ع)، ص 129.
5. ر.ک: همان، ص 54 و 129؛ اعلام الهدایة، ج 11، ص 42 و 190؛ داستانهاى اصول کافى، ج 2، ص 91 و 92.
6. والعصر / 3.
7. موسوعة کلمات الامام الجواد(ع)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم(ع)، (نورالسّجاد، قم، اوّل، 1422 ق.)، ص 269؛ چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد جواد(ع)، عبدالله صالحى (مهدى‏یار، قم، اوّل، 1381 ش.)، ص 70 و 71.
8. اعلام الهدایة، ج 11، ص 165؛ الامام محمد بن على الجواد(ع)، ص 129 و 130.
9. اعلام الهدایة، ج 11، ص 165.
10. الامام محمد بن على الجواد(ع)، ص 43؛ داستانهاى اصول کافى، ج 2، ص 93.
11. اعلام‏الهدایة، ج 11، ص 47؛ موسوعة کلمات...، ص 145.
12. ر.ک: اعلام الهدایة، ج 11، ص 45؛ موسوعة کلمات الامام الجواد(ع)، ص 118.
13. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى، ترجمه على‏اکبر غفارى، (اسلامیه، تهران، 1352 ش.)، ص 479؛ اعلام الهدایة، ج 11، ص 236.
14. ر.ک: اعلام الهدایة، ج 11، ص 46 و 47؛ موسوعة کلمات...، ص 117 و 118؛ چهل داستان...، ص 103 و 104.
15. ر.ک: اعلام الهدایة، ج 11، ص 87 - 83.
16. ر.ک: همان، ص 204 - 201.
17. توبه / 120؛ هود / 115؛ یوسف / 90.
18. اعلام الهدایة، ج 11، ص 166؛ موسوعة کلمات...، ص 84.
19. اعلام الهدایة، ج 11، ص 45؛ موسوعة کلمات...، ص 216.
20. اعلام الهدایة، ج 11، ص 238؛ موسوعة کلمات...، ص 139.
21. چهل مجلس، هزار حدیث، احمد دهقان (ناصر، قم، چهارم، 1383 ش.)، ص 344، ش 7.
22. همان، ش 6؛ موسوعة کلمات...، ص 237.
23. چهل داستان...، ص 129، ش 19.
* به روایت دیگر: "... اکبر... و حیاته بالبرکة اکبر..." ر.ک: نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد(ع)، سید عبدالرزّاق مقرّم، ترجمه دکتر پرویز لولاور (آستان قدس رضوى، مشهد، سوم، 1379 ش.)، ص 89.
24. همان، ص 80؛ موسوعة کلمات...، ص 248.
25. نگاهى گذرا...، ص 84.
26. همان، ص 88؛ موسوعة کلمات...، ص 251.
27. نگاهى گذرا...، ص 80.
28. چهل مجلس، هزار حدیث، ص 343 و 344، ش 4؛ موسوعة کلمات...، ص 242.
29. چهل مجلس...، ص 345، ش 17؛ موسوعة کلمات...، ص 241.
30. چهل مجلس...، ص 346، ش 22.
31. نگاهى گذرا...، ص 83؛ سرور الفؤاد یا زندگانى حضرت امام جواد(ع)، ابوالقاسم سحاب (اسلامیّه، تهران، 1374 ق.)، ص 182 و 183.
32. نگاهى گذرا...، ص 84؛ سرورالفؤاد...، ص 183 و 184.
33. نگاهى گذرا...، ص 88.
34. چهل مجلس، هزار حدیث، ص 346، ش 21؛ موسوعة کلمات...، ص 245.
35. زخرف / 67.
36. نگاهى گذرا...، ص 86.
37. همان، ص 85.
38. همان، ص 81.
39. همان، ص 86؛ سرورالفؤاد...، ص 187. به نقل دیگر: "لایفسدک"، (موسوعة کلمات...، ص 242)
40. نگاهى گذرا...، ص 81.
**. شایان توجّه این که: بسیارى از سیره عملى و احادیث امام جواد(ع)، در کتاب‏هایى چون "بحارالانوار" (ج 50، ص 109 - 1) موجود است؛ امّا به علّت بهره‏مندى از ترجمه‏هاى منابع فوق، مطالب به بحارالانوار ارجاع داده نشد.

تبلیغات