فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۳٬۵۴۱ تا ۳٬۵۶۰ مورد از کل ۵٬۷۲۹ مورد.
تکامل نفس از منظر عقل
نقد و بررسى نظام آموزش فلسفه در دانشگاه هاى کشور (ارائه راهى نو)(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
زنجیره بی نهایت (تسلسل)(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
تأثیر شناخت الهی (اسماءالحسنی) در مسیر معرفت به حق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از آن جایی که مسئله انسان شناسی د رطول تاریخ بشر ‘مورد توجه علما‘عرفا‘معلمین اخلاق‘روانشناسان و حتی انسانهای معمولی بوده است و به گزاف نیست که اگر بگوئیم همه اختلافاتی که در عرصه اندیشه رخ داده است ریشه در عیارتعریفی دارد که از انسان و ابعاد وجودی او بدست می آید ‘و تعریفی که در این مقاله از انسان داده می شود‘فارغ از همه ممیزات فکری ‘فرهنگی ‘تاریخی ‘ نژادی و علمی اش می باشد که مورداحترام و تکریم خداوند است که از عیاری یکسان نزد پروردگاربرخورداراست و همین نکته حکایت از قابلیت بالای او‘در دریافت حقایق هستی و توانمندی بالای او در ابعاد گوناگون دارد ‘ یعنی هم می تواندزیباترین فضیلتهای اخلاقی را بیافریند و هم می تواند منشاء بروز و ظهور رذیلت های اخلاقی باشد یعنی قابلیت های متضاد. در اینجا درصدد هستیم ابتدا انسان را بما هوانسان بشناسیم و سپس هدف از خلقت اورا مطرح کنیم و به این نتیجه برسیم که انسان می تواندبا شناخت نفس خود به شناخت خدا(وسیرو سلوک در راه اوبامدداز اسماءالهی (اسماءالحسنی)برسد.ودراین راستا از کلام بزرگانی چون صدرالمتألهین شیرازی (ملاصدرا)و امام خمینی (ره)و... استفاده خواهد شد.
مبناگرایی معتدل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن ۱۳۸۴ شماره ۲۴
حوزه های تخصصی:
یکی از دیدگاههای رایج درباب توجیه، مبناگرایی است. از مبناگرایی، تقریرهای گوناگونی ارائه شده است. یک قرائت، تفسیر اعتدالی است که پال موزر، یکی از معرفت¬شناسان معاصر، آن را مطرح کرده است. این نظریه که از جهاتی شباهت با نظریه فیلسوفان مسلمان دارد، سطوح مختلف مبنا را مطرح میسازد. بر طبق آن، آنچه میتواند مبنا به نحو مطلق و قطعی قلمداد شود، همان تجارب و دریافتهای حضوری انسان است اما به کمک تبیین. به دنبال آن، گزارههایی میتوانند مبنا قرار گیرند که از چنین تجاربی به نحو غیراستنتاجی به دست آمده باشند که وی آنها را مبنای مشروط مینامد. سایر گزارهها، گزارههای استنتاج شده از گزارههای قسم قبلی هستند. از مهمترین ویژگی این دیدگاه، درونیگرایی معتدل است. اهمیتی که وی برای تبیین و کلنگری معرفت قایل است، موجب میشود تا قید چهارمی بر قیود سهگانه معرفت بیافزاید.
تحلیلی از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا در مساله حدوث نفس
حوزه های تخصصی:
در این نوشتار، با هدف بررسی دیدگاه ارسطویی افلاطونی ابن سینا در خصوص مسأله حدوث نفس انسانی و مقایسه آن با دیدگاه صدرالمتالهین، با بهره گیری از روش مطالعات کتابخانه ای و تحلیلی معلوم شد که ابن سینا در اغلب آثار خود از دیدگاه ارسطویی حدوث نفس و روحانیه الحدوث بودن آن و ثنویت دفاع نموده و تنها در برخی آثار متأخر، از دیدگاه افلاطونی قدم نفس سخن گفته است. این امر، نظریه او و مفسرانش را با چالش هایی مواجه نمود.
صدرالمتألهین با تکیه بر اصل حرکت جوهری، نفس را جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا دانسته، و با حذف ثنویت سینوی بسیاری از چالش ها را برطرف ساخته است. وی بر آن است که وجود پیشین نفوس انسانی، تنها به معنای وجود آنها در مبادیشان، در علم الهی، آن هم به لحاظ وجود مفارقی شان، پذیرفتنی است، نه به لحاظ وجود تعلقی.
این نظریه علاوه بر رفع بسیاری از چالش ها، در تفسیر مسأله مرگ و معاد نیز طرحی نو درانداخت. البته ارائه نظریات جدید و منطقی در زمینه مسأله نفس، همواره نه تنها ممکن است، که مفید نیز خواهد بود.
مبانی گفت و گوی ادیان
شباهتهای دو فیلسوف مسلمان مشایی
حوزه های تخصصی:
اختیار و علیت از دیدگاه ملاصدرا و اسپینوزا
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا علیت ضروری را با اختیار سازگار می داند. اما اختیاری که او مطرح می کند عین اجبار و اضطرار است. در واقع ملاصدرا مختار را به معنای مرید تفسیر می کند و معتقد است انسان دارای اراده است. اما اراده او معلول شوق و شوق معلول علم و علم معلول عوامل خارجی و این عوامل در نهایت معلول خداست. این نوع علیت نیز علیتی ضروری است. بنابراین با وجود علت، تحقق اراده انسان ضروری است و انسان نمی تواند اراده نکند. به دیگر سخن، اختیار به معنای توانایی انسان بر اراده کردن و اراده نکردن و در نتیجه توانایی بر فعل و ترک بر اساس علیت ضروری محال و غیر قابل قبول است. بنابراین اختیار به این معنا با علیت ضروری قابل جمع نیست، هر چند اراده با علیت ضروری قابل جمع است.
اما اسپینوزا تصریح می کند که اختیار با علیت ضروری قابل جمع نیست، و چون علیت ضروری امری بدیهی است، انسان دارای اختیار نیست. اسپینوزا هم اختیار به معنای توانایی بر اراده کردن و اراده نکردن را از انسان سلب می کند. و هم اختیار به معنای خاص خود، یعنی انجام فعل به اقتضای فاعل را. اسپینوزا هم مانند ملاصدرا، انسان را مرید می داند اما مانند ملاصدرا مختار را به معنای مرید تفسیر نمی کند. در نتیجه تصریح می کند که انسان دارای اختیار نیست
برهان صدیقین در فلسفه و کلام اسلامی (از قرن ششم تا دهم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا علیت ضروری را با برهان صدیقین بوعلی با استفاده از امکان ماهوی و استحاله تسلسل شکل گرفته است، پس از صدرالمتالهین در آثار عرفانی و همچنین درآثار فلسفی و کلامی تحولاتی در جهت بررسی و یا تقریرهای مجدد برهان شکل می گیرد. این مقاله تحولاتی را پی می گیرد که در آثار فلسفی و کلامی بعد از بوعلی تا پیدایش حکمت صدرایی پدید آمده است، نخست به دو تقریر شیخ اشراق می پردازد، شیخ اشراق در تقریر دوم خود تلاش ناموفق برای استفاده نکردن از استحاله تسلسل دارد، تقریر دیگری از فخر رازی ارائه می شود و در نهایت تقریر موفق خواجه برای ابتنای استحاله تسلسل بر برهان بازگو می گردد، و در پایان به چگونگی اخذ وجود ممکن در برهان اشاره می شود. در برخی تقریرها نظیر تقریر سینوی وجود ممکن با تردید و به نحو علم اجمالی اخذ می شود. در برخی دیگر برهان بر علم تفصیلی به وجود ممکن بنا می شود و در تقریر نوع اول وجود واجب قبل از علم تفصیلی به وجود ممکن اثبات می شود.
شخصیت شناسی
معرفی «مکتب تفکیک» و نقد نگاه این مکتب به ترجمه فلسفه از یونانی به عربی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
رابطه خدا با نظام هستی از دیدگاه حکیم سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منشا صدور و پیدایش عالم هستی در نظامهای مختلف فلسفی ـ عرفانی تفسیرهای گوناگون، پذیرفته است. از جمله نظریههای مطرح در دانش فلسفه اسلامی، نظریه "فاعلیت بالرضا" است که منسوب به حکیم سهروردی طلایهدار حکمت اشراق میباشد.مقاله حاضر، ضمن بررسی جایگاه این نظریه و مبانی آن در دستگاه فلسفی اشراقیون، وجوه اشتراک و افتراق آن را با آرای حکمای قبل از وی (مشائیان) و بعد از وی (متعالیه) معلوم مینماید.آنچه بر اهمیت این موضوع تاکید میکند سوال زیر است:"رابطه خدا باجهان از نظر فلسفی و عرفانی چگونه تفسیر میگردد؟"برای یافتن پاسخ موجه و خردپسند به این سوال هر یک از نظامهای فلسفی مشاء، اشراق و متعالیه با ژرفاندیشی خاص خود بدین مسئله پرداختهاند که با بررسی و تحلیل آنها میتوان دیدگاههای آنان را به منزله نقطه عطفی میان رویکردهای فلسفی و رویکردهای عرفانی آنان پیرامون خداشناسی و جهانشناسی بر محور توحید تلقی نمود.