فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۲۰ مورد از کل ۷۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
در حالی که دولت از مهم ترین نهادهای زندگی اجتماعی و شاید مهم ترینِ آنها به شمار می آید موضع چندان روشنی درباره ماهیت یا چیستی آن وجود ندارد و مواضع موجود نسبتا کلی و مبهم هستند. از آنجا که چنین ابهامی پیامدهای ناپسندی در زمینه سیاست گذاری های کلان و ارزیابی آنها دارد در این نوشتار می کوشیم موضعی نسبتا مشخص درباره چیستی دولت اتخاذ کنیم. بنابراین پس از نیم نگاهی انتقادی به ادبیات موجود و بیان استدلال هایی درباره لزوم و امکان تعریف دولت، با توسل به تعریف وبر از دولت، به عنوان نهاد مدعی اعمال انحصاری زور مشروع در قلمرو معین، دولت را «نهاد سیاسی خاص» تعریف می کنیم. آنگاه بر اساس این شئون سه گانه دولت، عناصر لازم و کافی آن را بازشناسی می کنیم و نشان می دهیم که این عناصر با چه نسبتی دولت را شکل می دهند. البته به ماهیت متناقض دولت و عناصر تکمیلی آن هم اشاره خواهیم کرد.
بحران دولت رفاهی سرمایه داری: تحلیلی بر دیدگاه کلاوس افه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سوال اصلی این مقاله آن است که چرا دولت رفاهی سرمایه داری در مغرب زمین از دیدگاه کلاوس افه با بحران مواجه می شود؟ روش به کار رفته در این مقاله تحلیل اسنادی است و لذا از کتب و مقالات کلاوس افه و نظریه پردازان مطرح در این حوزه برای توضیح نظرات وی استفاده شده است. از دیدگاه کلاوس افه، برخلاف دیدگاه های ساختارگرایانه و ابزارگرایانه، دولت رفاهی سرمایه داری در مغرب زمین از استقلال نسبی برخوردار است و به صورت داوری مستقل در مبارزات طبقاتی در فرآیند انباشت سرمایه ظاهر می شود. ولی کارکردهای متعارض این دولت، آن را دچار بحران می سازد. به این ترتیب دولت از یک سو نباید در فرآیند انباشت سرمایه دخالت کند، اما در عین حال باید فرآیند انباشت را تضمین کند و به تقاضاهای طبقات بورژوازی پاسخ گوید. همچنین دولت باید هزینه های عظیم بوروکراسی دولت را از فرآیند انباشت تأمین نماید و لذا به فرآیند انباشت وابسته است. اما از سوی دیگر دولت برای جلب رضایت طبقات فرودست باید سیاست های رفاهی و توزیعی در پیش گیرد و کارکرد تضمین انباشت سرمایه خود را انکار و استتار نماید تا مشروعیتش حفظ شود. چون این کارکردها با هم متعارض هستند، لذا دولت رفاهی با بحران مواجه می شود.
دین و دولت در مکتب قرارداد اجتماعی(مقاله پژوهشی حوزه)
حوزه های تخصصی:
موضوع رابطه دین و دولت جایگاه و اهمیتی کانونی در عرصه اندیشه سیاسی دارد و همواره مورد بحث و تأمل قرار گرفته است. اندیشه سیاسی جدید غرب نیز بر پایه بحث درباره این موضوع راه خود را از گذشته جدا کرد. این تحول هر چند از اصلاح دینی آغاز شده؛ ولی در اندیشه قراردادگرایان موضوع نظریه پردازی قرار گرفت. مقاله حاضر با بررسی این تحول کوشیده است ضمن بررسی دقیق نوع نگاه به دین و دولت، تفاوت ها و شباهت های اصحاب قرارداد اجتماعی (توماس هابز، جان لاک، ژان ژاک روسو) را درباره دین مدنی بررسی نماید. بررسی رابطه دین و دولت در دیدگاه این سه اندیشمند نشان می دهد «حاکم مقتدر دولت مسیحی»، «حاکمیت سکولار» و «دین مدنی» به ترتیب مدل تلفیقی هابز و لاک و روسو از دین و دولت است.
مفهوم خود و نسبت آن با عمل سیاسی در اندیشه «هانا آرنت» و «هربرت مارکوزه»(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در ارتباط با مفهوم «خود»، آثار و نوشته های فراوان وجود دارد. با وجود این، یکی از تعاریف آن، به خصوص در تلقی مدرنیستی و پسامدرنیستی آن، به فضایی از استقلال و کنشگری خودمختار فاعل شناسا اشاره دارد؛ چنان که در پیشبرد خویش، «خودرانشی» و در عبارتی مانند «خودش کرد»، می توان این امر را مشاهده کرد. اساساً این تلقی از مفهوم خود در میان اندیشمندان سیاسی نیز به کرات مشاهده می شود. دو تن از این متفکران قرن بیستم که با این تلقی مطالبی را به رشته تحریر درآورده اند، «هانا آرنت» و «هربرت مارکوزه» هستند. از یکسو آرنت با مطرح کردنِ مفهومِ «تکثر انسانی»، به دنبال این ایده است که انسان ها را به عنوان «فاعل شناسا» و به عنوان موجودی متمایز و آزاد آشکار سازد. او نهایتاً این طریقه را با مفهوم «عمل» پیوند می دهد تا از این طریق، خودِ انسانی را به عنوان نقش دهندگان به نظام سیاسی معرفی کند. از طرف دیگر، هربرت مارکوزه قرار دارد که خصوصاً در کتاب «انسان تک ساحتی» به دنبال فعال ساختن انسان ها به عنوان خودهای کنشگر و مستقل از چنگال یک نوع پیوستگی است که جامعه سرمایه داری ایجاد کرده است. از این رو تا وقتی این پیوستگی وجود دارد، عمل سیاسی نیز محدود است. اساساً وجه متمایز مفهوم بندی خود در اندیشه آرنت و مارکوزه، با فلسفه سیاسی غالب پیش از خود در این است که فلسفه سیاسی پیشین، خود را به شدت وابسته به «قدرت»، «سلطه فناوری»، «تکنولوژی» و «رسانه» و از اصالت خویش دور ساخته است و این دو با پیوند مجدد سوژه با عمل سیاسیِ متکی به خویشتن، درصدد بازیابی مجدد کنشگری سوژه همت می گذارند.
نظریه عدالت سیاسی جان رالز: راه حلی برای معمای دووجهی آزادی و برابری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یافتن راه حلی برای رفع تناقض میان آزادی و برابری، از مسائل اساسی، پیچیده و بغرنج فلسفه سیاسی معاصر است. متفکرین سنت های فکری مختلف ، از لیبرال تا چندفرهنگ گرا، تلاش نموده اند به نحوی این معضل را حل نمایند. یکی از برجسته ترین راه حل های مدرن برای مسئله آزادی و برابری، نظریه عدالت سیاسی جان رالز است. رالز تلاش می کند درون چارچوب فکری لیبرال این مسئله را حل نماید. مقاله حاضر ضمن بررسی راه حل رالز برای مسئله آزادی و برابری بر آن است که از منظر انتقادی نقاط قوت و کاستی های آن را نشان می دهد. چارچوب نظری مقاله حاضر، الگوی تحلیلی اصل موضوعی و روش تحقیق نیز تحلیل محتوای کیفی است. بر همین اساس با تحلیل محتوای نوشتارهای اصلی رالز ابتدا تلاش می شود مبانی و اصول نظریه رالز آشکار گردد، سپس سازگاری و ناسازگاری این اصول و مبانی با نتایج آن سنجیده می شود و در نهایت بسندگی یا نابسندگی این نظریه برای حل مسئله آزادی و برابری بررسی می گردد.
غریزه قدرت و رهایش بزرگ در اندیشه نیچه(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
نیچه، غریزه را تنها انگیختار حقیقی انسان بر می شمارد. در باور او شور فاصله، به خواست قدرت می انجامد. وجود سلسله مراتب، شوری می انگیزد برای فاصله گرفتن از برابری و همسطح گرایی. انسان با فریب زبان، در هر کرده ای کننده ای می بیند و می انگارد که اراده ای در کار است. حال آنکه جهان، روندی دگرگونی پذیر دارد و با نفی اراده آزاد باید بی گناهی را به جهان شوند بازگرداند تا انسان، کودک شود و از نو بیافریند. اساس جامعه باید چون داربستی باشد که ابرانسان را از آن، بالا بکشد.این فلسفه که دورنمای کلان زندگی بشر را ترسیم می کند و پیش درآمد آینده است، نمی تواند در قالب یک سیستم بگنجد. در نوشتار حاضر و در پاسخ به این سوال که خاستگاه سلسله مراتب انسانی و رده بندی ارزشی در اندیشه فریدریش ویلهلم نیچه برخاسته از چیست؟ تلاش شده در قالب پنج گفتار این فرضیه که خاستگاه سلسله مراتب انسانی و رده بندی ارزشی در نزد نیچه تحت تاثیر اندیشه خواست قدرت و شور فاصله می باشد به آزمون گذاشته شود.
متافیزیک و سیاست: تمایز جامعه مدنی و دولت در فلسفه سیاسی هگل(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
این مقاله رابطه متافیزیک و سیاست را در اندیشه هگل مورد بررسی قرار می دهد. هگل در فلسفه سیاسی و خصوصا در طراحی جامعه مدنی و نظریه دولت مدرن، مفاهیم متافیزیکی فلسفه خود را بکار می برد. بنابراین فلسفه سیاسی هگل بربنیادهای متافیزیکی استوار است. هگل با برداشتن دیوار بین ذهن و عین و وحدت بخشیدن به فاعل شناسا و موضوع شناسایی، با روش دیالکتیکی خود به حل مساله اصلی فلسفه و فلسفه سیاسی خود می پردازد.مساله اصلی هگل در فلسفه، حل رابطه نامتناهی و متناهی، و در فلسفه سیاسی، حل رابطه فرد و دولت است.هگل با استفاده از روش سه پایه دیالکتیکی خود مراحل به وجود آمدن و اسقرار متافیزیکی دولت مدرن را بیان کرده و وحدت فرد و دولت را نشان می دهد. این سه دقیقه یا سه مرحله دیالکتیکی، شامل مرحله اول، خانواده به عنوان کلیت و وحدت اولیه، یعنی تز، مرحله دوم، جامعه مدنی، به عنوان جزییات، و محل ارضای نیازهای اشخاص مستقل و محل تعارض و بی نهایت تنش، و فروپاشی وحدت اولیه، یعنی آنتی تز، و نهایتا از سنتز آنها، مرحله سوم، دولت به عنوان وحدت بسط یافته ثانویه و در سطحی بالاتر می باشد. هگل با ایجاد تمایز میان جامعه مدنی و دولت و قایل شدن به استقلال دولت، شرایط لازم برای استقرار دولت مدرن را فراهم می کند.
حکومت مطلوب در اندیشه توماس آکویناس(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
میشل فوکو، در خصوص مفهوم و چیستی قدرت، درک سلسله مراتبی ساده را رد می کند و معتقد است قدرت یک مفهوم ساده ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست، بلکه در شبکه ای از روابط در هم پیچیده، ساری و جاری است. همان چیزی که ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع می کند. قدرت در این مفهوم ریشه در لایه های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی (مفاهیم) دارد. به عبارت دیگر اعمال قدرت به شکل یک بردار خطی رو به پایین اجرا نمی شود بلکه به اصطلاح در یک ظرف گفتمانی شکل می پذیرد و معنی می یابد.
در اندیشه فوکو «مساله قدرت» در همه جا جاری است، در نسبت ها و اهمیت یافتن مناسبت ها، در روابط و تعاملات زبانی و کلامی میان افراد، طبقات و گروه های اجتماعی که به روش ها و منش های گوناگون ابراز می شود. و آن چه باعث باز تولید نظم موجود می شود، گره خورده با آن نظمی است که مجموعه مفاهیم را در خرد جمعی جامعه تولید می کند و مشروعیت می بخشد.
تعریف میشل فوکو از قدرت به لحاظ نظری کمک وافری به جامعه شناسی جدید نموده است و این نکته ای است که نوشتار حاضر به طور مبسوط بدان پرداخته است.
مفاهیم اساسی در اندیشه سیاسی ماکیاولی(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
نگرش واقع گرایانه و یا آرمان گرایانه به پدیده ها و مفاهیم عرصه سیاست به مثابه دو روی ژانوس دو چهره مورد نظر «موریس دورژه» گاهی در تعارض با یکدگیر و گاه به موازات هم و یا به صورت تلفیقی و همزمان مورد استفاده متفکران سیاسی واقع شده است. هر چند شواهدی از نگرش واقع گرایانه در اندیشه متفکرین سیاسی یونان باستان از جمله در نزد ارسطو را می توان جستجو کرد ولی سهم و جایگاه ماکیاولی در این میان منحصر به فرد است. او مفاهیم بدیعی را در ادبیات سیاسی غرب ابداع نموده است مخصوصا اگر به تاریخ و جغرافیای مفاهیم اساسی اندیشه های وی توجه داشته باشیم خواهیم دید که در دوره انتقالی از قرون وسطی به عصر جدید و سپس عصر روشنگری ماکیاولی دارای نقش به سزایی است.
مفهوم واقع گرایی و نگرش واقع بینانه او به نظر می رسد که در میان سایر مفاهیم مورد ابداع اش دارای محوریت و اهمیت بنیادی است که در این نوشتار مورد بررسی قرار می گیرد.
کاربست نظریه دموکراسی در اندیشه سیاسی کارل پوپر(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
دموکراسی از مفاهیمی است که از زمان پریکلس که آن را «حکومت مردم» تعریف کرد، تا امروز که در مجامع نظریه پردازی غرب به ویژه امریکا، تحکیم و گسترش آن کار ویژه اصلی و تخصصی دولت معرفی می شود، تحولات زیادی داشته است. مجادلات و مباحثات مخالفان و موافقان دموکراسی درباره ضعف ها و مزایای این شیوه حکومت، موجب شکل گیری رساله ها و کتب فراوانی شده است.مفهوم دموکراسی بسیار پیچیده تر از آن است که تصور می شود؛ زیرا منظوری که گویندگان و نویسندگان از به کار بردن آن داشته اند و دارند، متناسب با مقتضیات زمان و شرایط هر عصر متفاوت بوده است. در نوشتار حاضر به بررسی آرای کارل پوپر درباره دموکراسی و تاثیری که اندیشه های وی در تبیین مفهوم دموکراسی داشت خواهیم پرداخت.
جایگاه زبان در فلسفه تحلیلی ویتگنشتاین(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
این مقاله در تلاش است تا جایگاه زبان را در فلسفه سیاسی ویتگنشتاین نشان دهد. از موضوعات اساسی فلسفه سیاسی، مفهوم قدرت است. این مفهوم در دوران جدید ساحتی فلسفی پیدا کرده است. نوشتار حاضر نشان می دهد که برای فهم مفهوم قدرت باید مهمترین مولفه اساسی فکر فلسفی عصر حاضر یعنی زبان را برسی نمود. در چارچوپ فلسفه تحلیلی که ویتگنشتاین، نماینده برجسته آن بشمار می آید، زبان به عنوان مساله اساسی فلسفه مطرح می شود. از این رو یکی از عوامل اصلی شکل گیری نگاه جدید به قدرت، تغییر در فکر فلسفی دوران کنونی است. نگارنده تلاش دارد با پی گیری این تحولات، جایگاه زبان و چرخش زبانی را در نزد ویتگنشتاین متقدم و متاخر مورد مطالعه قرار دهد.
واکاوی مفهوم قدرت در نظریات میشل فوکو(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
میشل فوکو، در خصوص مفهوم و چیستی قدرت، درک سلسله مراتبی ساده را رد می کند و معتقد است قدرت یک مفهوم ساده ابلاغی از بالا به پایین و دستوری نیست، بلکه در شبکه ای از روابط در هم پیچیده، ساری و جاری است. همان چیزی که ساختار جامعه را تعیین و آن را مشروع می کند. قدرت در این مفهوم ریشه در لایه های مختلف تعاملات اجتماعی و زبانی (مفاهیم) دارد. به عبارت دیگر اعمال قدرت به شکل یک بردار خطی رو به پایین اجرا نمی شود بلکه به اصطلاح در یک ظرف گفتمانی شکل می پذیرد و معنی می یابد.
در اندیشه فوکو «مساله قدرت» در همه جا جاری است، در نسبت ها و اهمیت یافتن مناسبت ها، در روابط و تعاملات زبانی و کلامی میان افراد، طبقات و گروه های اجتماعی که به روش ها و منش های گوناگون ابراز می شود. و آن چه باعث باز تولید نظم موجود می شود، گره خورده با آن نظمی است که مجموعه مفاهیم را در خرد جمعی جامعه تولید می کند و مشروعیت می بخشد.
تعریف میشل فوکو از قدرت به لحاظ نظری کمک وافری به جامعه شناسی جدید نموده است و این نکته ای است که نوشتار حاضر به طور مبسوط بدان پرداخته است.