عاقله اصل حمیت از خانواده
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده : از نظر همه مذاهب اسلامی دیه قتل و جنایت خطایی به ترتیب ارث بر عهده چند طایفه است. عاقله عبارتند از: خویشاوندان ذکور جانی که منتسب به پدر باشند، آزادکننده جانی، ضامن جریره و امام. مقاله حاضر دارای دو بخش است: در بخش اول نویسنده ابتدا عاقله را از نظر لغتشناسان و فقها تعریف کرده آنگاه اجماع فقهای اسلام و روایات رسیده از ائمه علیهمالسلام در اثبات عاقله را مورد بررسی قرار داده است. سپس به کیفیت تقسیط دیه بر افراد عاقله پرداخته و با بیان نظرت مختلف، به این نتیجه رسیده که حکم عاقله، حکم حکومتی است و لذا تقسیط دیه به عهده حاکم شرع است تا اختلافی بوجود نیاید. نویسنده در بخش دوم ابتدا به فلسفه تشریع این حکم پرداخته و نتیجه گرفته که عاقله پیمان شرعی و اختیاری، به منظور حمایت از خانواده است. سپس به اشکالات مخالفان پاسخ داده و به این نتیجه رسیده که این حکم از احکام مترقی اسلام است.چکیده : از نظر همه مذاهب اسلامی دیه قتل و جنایت خطایی به ترتیب ارث بر عهده چند طایفه است. عاقله عبارتند از: خویشاوندان ذکور جانی که منتسب به پدر باشند، آزادکننده جانی، ضامن جریره و امام. مقاله حاضر دارای دو بخش است: در بخش اول نویسنده ابتدا عاقله را از نظر لغتشناسان و فقها تعریف کرده آنگاه اجماع فقهای اسلام و روایات رسیده از ائمه علیهمالسلام در اثبات عاقله را مورد بررسی قرار داده است. سپس به کیفیت تقسیط دیه بر افراد عاقله پرداخته و با بیان نظرت مختلف، به این نتیجه رسیده که حکم عاقله، حکم حکومتی است و لذا تقسیط دیه به عهده حاکم شرع است تا اختلافی بوجود نیاید. نویسنده در بخش دوم ابتدا به فلسفه تشریع این حکم پرداخته و نتیجه گرفته که عاقله پیمان شرعی و اختیاری، به منظور حمایت از خانواده است. سپس به اشکالات مخالفان پاسخ داده و به این نتیجه رسیده که این حکم از احکام مترقی اسلام است.متن
1ـ مقدمه
از اختصاصات و ابتکارات بزرگ فقه اسلام - اعمّ از شیعه و سنّی - تشریع «عاقله» است که از جمله قوانین مترقی و عادلانه اسلام در باب قصاص و دیات و قوانین جزایی و نیز نشانه جامعیت آن است؛ زیرا نظام عاقله دارای آثار مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و به لحاظ تحکیم پیوندهای خانوادگی حائز اهمیت است و نیز هیچ مانع حقوقی در جوامع کنونی ندارد. ما در این مقاله در صدد بحث و بررسی پیرامون این مسأله مهم هستیم. ابتدا عاقله را از دیدگاه اهل لغت و فقها تعریف میکنیم و دیدگاه فقهای بزرگ را بیان میکنیم و بعد فروع و جزئیات آن و اختلاف نظر فقهای امامیه و اهل سنت را بررسی میکنیم و در پایان فلسفه و حکمت تشریع و آثار اجتماعی و سیاسی و خانوادگی آن را مورد بحث قرار میدهیم و برخی از اشکالاتی را که در این رابطه مطرح شده نقد و بررسی میکنیم.
2ـ تعریف عاقله
بدون شک هر کس مرتکب جرم و جنایتی شود، - چه قتل نفس باشد و یا جراحتی بر کسی وارد کند - مسؤولیت کیفری آن متعلق به شخص او است و او ضامن دیه و هر گونه غرامت تعیینشده خواهد بود. این اصل، مستفاد از قرآن مجید است که میفرماید: «و لاتزر وازرة وزر اخری».(1) آنچه مسلما از این اصل خارج شده، مواردی است که عاقله انسان ضامن است و آن جایی است که انسان از روی خطای محض کسی را بکشد و یا جراحتی به اعضای کسی وارد کند. عاقله با شرایطی که بیان خواهد شد، باید دیه جنایت خطایی را بدهد و خود جانی ضمانت مالی ندارد.
فقیه بزرگ و نامدار شیعه در کتاب ارزشمند «شرایع الاسلام» فرموده است: «عاقله انسان به ترتیب چهار دستهاند:
اوّل: عصبه که خویشاوندان شخص میباشند، دوم: معتِق یعنی آزاد کننده او، سوم: ضامن جریره، چهارم: امام علیهالسلام . این چهار دسته به ترتیبی که ارث میبرند ضامن جنایات خطائی انسان میباشند.»(2) بنابراین، در هر مورد دیگری که شک کردیم، اصل برائت ذمّه جاری میکنیم و حکم میکنیم که دیه و یا جنایت بر عهده شخص جانی خواهد بود و دیگران حتّی امام علیهالسلام و مسؤول بیتالمال، ضمانتی ندارند.
صاحب جواهر قدسسره میگوید: «علّت اینکه پرداخت کننده دیه خطا را عاقله نامیدهاند چند چیز است:
اوّل این است که: چون شتری را که به منظور دیه مقتول در نظر گرفته میشده، در خانه ولیّ خون، عقال میکردهاند؛ یعنی زانوی آن را با طناب میبستند که نتواند حرکت بکند، از این جهت عاقله نامیده شده است. عاقله از واژه عقل است و عقل هم به معنای عقال کردن است.
دوم اینکه: عقل به معنای منع کردن و بازداشتن است و به مناسبت اینکه دادن دیه، وسیله منع کردن و بازداشتن ولیّ دَم است از قصاص و کشتن قاتل، آن را عاقله نامیدهاند و سوم اینکه: واژه عقل به معنای خود دیه است و عاقله به معنای کسی است که متحمل دیه جنایت خطایی میشود.»(3) آنچه صاحب جواهر فرموده است، همان چیزی است که از گفتار لغتشناسان هم استفاده میشود.
احمدبن محمدالفیومی در کتاب المصباحالمنیر مینویسد: «عقلت البعیر عقلا، بر وزن ضرب یضرب به معنای این است که وسط ذراع شتر را با ریسمان بستم و این واژه به معنای عقال است و در این صورت جمع عقل میشود عُقُلْ؛ مثل کتاب و کُتُبْ و اگر گفته شود: عقلتالقتیل عقلاً، به معنای پرداخت دیه آن مقتول است» و اصمعی گوید: «دیه را عقل نامیدن به جهت مصدری آن است؛ به این مناسبت که شتری که برای دیه آماده کرده بود، در خانه ولی مقتول عقال میکردند، آنگاه به خاطر کثرت استعمال، بر خود دیه اطلاق شده است؛ چه آن شتر باشد و یا طلا و نقره و یا چیز دیگر و گاهی گفته میشود: عقلت عنه، به معنای دادن غرامت است و یا هر چیزی که از بابت دیه و یا غرامتهای دیگر باید پرداخت کند».(4)
اگر عاقله از عقل به معنای منع باشد، مناسبت آن روشن است؛ زیرا با دادن دیه به ولیدم، مانع از قصاصکردن او میشود و اگر به معنای عقالکردن شتر هم باشد، میتوان اینگونه گفت که با بستن شترِ دیه در خانه ولیِدم، در حقیقت دست او را میبندد از کشتن قاتلی که از روی خطای محض، شخص مقتول را کشته است و با پرداخت دیه به ولیدم، خون قاتل محفوظ میماند و با نوعی مصالحه، غائله خاتمه پیدا میکند. شاید هم عقال به معنای منع است؛ چون شتر را از حرکت منع میکند.
3ـ عاقله کیست؟
همان گونه که اول بحث اشاره شد، عاقله انسان که متحمل دیه صاحب جنایت میشوند، چهار طایفهاند:
اول - خویشان صاحب جنایت و آنان عصبه انسان میباشند که توضیح آن خواهد آمد. دوم - معتِق؛ یعنی کسی که او را آزاد کرده است. سوم - ضامن جریره؛ یعنی کسی که ضامن جنایت او شده باشد؛ زیرا معمول بوده است که گاهی دو انسان بیوارث با یکدیگر قرارداد میکردند که هریک خطایی مرتکب شود، دیگری دیه او را بدهد و هریک زودتر بمیرد، دیگری وارث او باشد. چنین کسی اگر مرتکب خطایی بشود، ضامن جریره دیه او را میدهد و دین اسلام این قرارداد را امضا کرده است. چهارم - در صورتی که هیچ یک از سه مورد یادشده ممکن نشد، امام علیهالسلام دیه او را میدهد و اگر جانی بمیرد و وارث دیگری نداشته باشد، وارث او هم امام علیهالسلام خواهد بود.
شیخالطائفه، ابوجعفرالطوسی -قدساللّه نفسهالزکیّه - در کتاب خلاف، مسأله 698 کتابالجنایات در باره معنای «عصبه» فرموده است: «العاقلة کل عصبة خرجت منالوالدین والمولودین و همالاخرة و ابنائهم اذا کانوا من جهة اب و امّ او من جهة اب والاعمام و ابنائهم واعمامالاب وابنائهم والموالی و به قالالشافعی و جماعة اهلالعلم؛ عاقله تمام کسانی هستند که از پدر و مادر متولد شده باشند و یا تنها از جهت پدر باشند و یا از فرزندان آنان باشند و آنان برادران و فرزندان آنها میباشند. اگر از یک پدر و مادر باشند و یا از جهت پدر تنها باشند و همینطور عموها و فرزندانشان و نیز عموهای پدر و فرزندان آنان جزو عاقلهاند و نظر شافعی و جماعت اهل علم از عامه هم همین است».(5)
لغتشناسان نیز واژه «عصبه» را به اقارب پدری و مادری و یا پدری تنها معنا کردهاند:
در کتاب مصباحالمنیر چنین آمده است: «العصبةالقرابة منالذکور الذین یلدون بالذکور و هذا ما قاله ائمةاللغة و هو جمع عاصب مثل کَفَرَه و کافر... و عصبالقوم عصبا مثل ضرب احاطوا به لقتال او حمایة فلهذا اختصالذکور بهم؛ عصبه خویشان ذکوراند که به ذکور دلالت میکنند و این است آنچه پیشوایان اهل لغت گفتهاند و عصبه جمع عاصب است، مثل اینکه کَفَرَه جمع کافر است و اگر گفته شود عصبالقوم عصبا، مثل ضرب یضرب ضربا است و معنای آن، احاطهکردن اطراف قوم است به منظور جنگ با دشمن و یا در مقام حمایتکردن از آنها و از جهت اینکه به معنای احاطهکردن است، اختصاص به خویشان مرد پیدا کرده است».(6)
صاحب جواهر فرموده است: «عصبةالرجل بنوه و قرابته لابیه و انّما سموه عصبة لانهم عصبوا به ای احاطوا فالاب طرف والعم طرف والاخ جانب و عنی مجمعالبحرین ان عصبة الرجل بنوه و قرابته لابیه و قال فی مختصرالنهایة الاثیریة الاقارب من جهةالاب.؛ در صحاحاللغة آمده است: عصبه انسان، فرزندان و خویشان پدری او هستند و عصبه گفته شده است به خاطر اینکه «عصبوا» به معنای «احاطه کردند» است؛ چون پدر انسان یک طرف و عموی او طرف دیگر و برادر یک طرف او را احاطه میکنند و همینگونه از کتاب مجمعالبحرین طریحی نقل شده است که عصبه انسان به معنای فرزندان و خویشان پدری میباشند و همین معنا نیز در کتاب مختصر نهایه ابناثیر آورده شده است».(7)
آنچه از کلمات فقها و اهل لغت استفاده میشود، این است که خویشان مادری را عصبه نمیگویند؛ بلکه عصبه، خویشان پدری هستند و باید آنها متحمل دیه خطای جانی باشند. محقق حلی در کتاب شرایعالسلام فرموده است: «وضابطالعصبه من یتقرب بالاب کالاخوة و اولادهم والعمومة و اولادهم ولا یشرط کونهم من اهلالارث فیالحال و قیل همالذین یرثون دیةالقاتل لوقتل؛ معیار در عصبهبودن کسانی هستند که خویشاوند پدر باشند نه مادر؛ مثل برادران و فرزندان آنها و عموها و فرزندان آنها و شرط نیست که وارثِ قاتل باشد بالفعل، [ بلکه اگر ارث هم نبرند، باز عاقله او محسوب میشوند؛ ] و گفته شده عاقله آن است که وارث قاتل باشد در همان زمانی که قاتل میمرده است».(8)
ولی این قول را صاحب جواهر و دیگران رد کردهاند به اینکه از دیه انسان، ذکور و اناث، حتی زوج و زوجه و همینطور خویشان مادری ارث میبرند، اما پرداختکننده دیه خطای او نمیباشند؛ بنابراین شرط عاقلهبودن، ارثبردن قاتل نیست. پس روشن شد که عاقله همان عصبه انسان است که خویشاوندان پدر و مادری و یا پدری او محسوب میشوند و این فتوا نزد قریب به اتفاق شیعه و فقهای عامه مشهور است؛ چنانکه محقق بزرگ شیعه، شهید ثانی، در مسالک به آن تصریح نموده است.(9)
در مقابل این قول، تنها از اصحاب امامیه، مرحوم ابنجنید اسکافی قدسسره فرموده است: «عاقله انسان اقرب کسانی هستند که سهم معینی از ارث میبرند و اگر وارث به مسماة نبود، دیه خطایی بین خویشاوندان پدری به طور اشتراک بین خویشان پدری و مادری به طور اثلاثی تقسیم میشود» مستند این قول، روایت سلمةبن کهیل است؛ ولی این روایت ضعیف است و مورد اعتنای بزرگان نیست.
در اینکه عاقله، ضامن دیه است، بین فقهای شیعه و سنّی اتفاقنظر است؛ اگرچه در بعضی از جزئیات با هم اختلافنظر دارند. آنچه مورد اتفاق و اجماع همه فقهای مسلمین است، دیه قتل خطای محض است. ولی اهل سنت مانند شافعی و دیگران در قتل شبهعمد هم میگویند دیه بر عاقله است؛ ولی از نظر فقهای امامیه، دیه بر شخص قاتل است. شیخالطائفه ابوجعفر طوسی قدسسره در مسأله 684 کتابالجنایات خلاف گوید: «دیه قتل نفس در قتل خطا بر عاقله است و همینطور در جنایات اطراف و در این مسأله هیچ اختلافنظری وجود ندارد؛ ولی نزد شافعی در قتل شبهعمد نیز بر عاقله است، ولی در نزد ما امامیه دیه از مال قاتل است، همانطوری که در قتل عمد،دیه بر قاتل است، بدون هیچ اشکالی. دلیل ما اجماع فرقه و اخبار رسیده از معصومین علیهمالسلام است و نیز اصل برائت ذمه عاقله هم در قتل شبهعمد اقتضا میکند که دیه بر خود قاتل باشد؛ زیرا اشتغال ذمه نیاز به دلیل دارد و ما دلیلی بر اشتغال ذمه عاقله نداریم».(10)
اختلاف نظر بین امامیه و اهل سنت، تنها در قتل شبهعمد است. امامیه آن را ملحق به قتلعمد، ولی اهل سنت ملحق به خطای محض کردهاند. عبدالرحمن جزیری از فرقه حنفیه، در قتل شبهعمد، قصد فعل را مؤثر دانسته است؛ مانند کسی که عصا را بلند کرده و به سر کسی زده است، لیکن چون معمولاً با این آلت، قتل محقق نمیشود و تصادفا منجر به قتل شده است، ملحق به قتل خطا است و اگر بگوییم دیه بر قاتل است، باید مال فراوان بدهد و موجب استیصال و درماندگی او خواهد شد؛ بنابراین باید دیه را عاقله تحمل کند.(11)
پرواضح است که این استدلال ناتمام است؛ زیرا فرق بسیار است بین قتل خطا و شبهعمد؛ چون در خطا اصلاً قصد فعل نداشته است؛ مانند کسی که تیراندازی کرده به قصد کشتن حیوانی و اصلاً خبر نداشته که در آنجا انسانی وجود داشته است و به طور اتفاق تیر به انسان اصابت کرده و کشتهشده است؛ ولی در شبهعمد مسلم است که قاتل قصد فعل و کشتن مقتول را داشته است، اگرچه آلتی را که به کار برده است، نوعا باعث قتل نباشد؛ بنابراین تردیدی در مقصربودن قاتل نیست و از این جهت ملحقساختن شبهعمد به خطای محض صحیح نخواهد بود؛ پس باید گفت نظر امامیه حق است، بعلاوه اینکه، اجماع طایفه و اخبار رسیده از معصومین علیهمالسلام نیز بر آن دلالت میکند.
4ـ محدوده عاقله
محدوده عاقله کدام است؟ آیا اختصاص به خویشان پدری مانند عمو و فرزندانشان و برادر و فرزندانشان دارد یا اینکه پدر و اولاد پدری هم جزو عاقله هستند؟ در این باره بین فقها اختلافنظر است. مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف ادعای اجماع کرده است که پدر و فرزندانش داخل عاقله نیستند؛ در مقابل، جماعتی از فقها از جمله، فقیه نامور شیعه، محقق حلّی، در کتاب شرایعالاسلام و از معاصران، مرحوم آیهالله گلپایگانی قدسسره و آیةالله خوئی قدسسره فرمودهاند: پدر و اولاد جانی هم جزو عاقله میباشند.(12)
برای اثبات قول اول سه دلیل ذکر کردهاند:
1 - اصالت عدم اشتغال آنها از تعلق به ضمان. این استدلال صحیح نیست؛ برای اینکه تمسک به اصل عدم اشتغال دیه وقتی است که نصّی نباشد و اینجا با تصریح اهل لغت - که مراد از عصبه اقارب پدری هستند - جایی برای اصل مزبور نیست. پدر انسان و پدران او هرچه بالا رود و فرزند انسان و فرزندان او هرچه پایینتر روند، نزدیکترین خویشاوندی را به انسان دارند؛ بعلاوه عدم اشتغال آباء و ابناء، مستلزم اشتغال ذمّه دیگران است که آنجا نیز همین اصالت عدم اشتغال جاری است. بنابراین این اصل جاری میشود، چنانکه صاحب جواهر قدسسره به این مطلب اشاره کردهاند.
2 - صحیح محمدبن قیس به نقل از امام باقر علیهالسلام قال: «قضی امیرالمؤمنین علیهالسلام علی امرأة اعتقت رجلاً و اشترطت ولائه ولها ابن فالحق ولائه بعصبتهاالذین یعقلون عنه دون ولدها؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره آن زنی که مردی را آزاد کرده بود و شرط کرده بود ولای آن مرد را و آن زن دارای پسری بود امام ولای آن زن را به عصبهاش - که عاقله او را میپردازند - ملحق کردند و پسرش را استثنا کردند».(13) بنابراین آن زن دیه را نباید بدهد.
این روایت شریف دلالت ندارد که پسر از عاقله استثنا شده است، بلکه مدلول آن این است که پسر آن زن از ارثبردن ولای آن شخصی که آزاد شده، استثنا شده است و ارثنبردن آن پسر از ولاء، غیر از جدایی او از عاقله است.(14)
3 - حدیث نبوی که آن را کشفاللثام و سالک از اهل سنّت نقل کردهاند و آن حدیث این است: «لایؤخذالرجل بجریرة ابیه و لا بجریرة ابنه»
اولاً این حدیث از جهت سند ضعیف است؛ چون از طریق شیعه نیست و ثانیا احتمال دارد که منظور از عدم اخذ به جریره اب و ابن، جریره عمدی باشد نه جریره خطایی که مربوط به عاقله است.
بنابراین قول دوم درستتر بهنظر میرسد و آن اینکه پدر و فرزندان قاتل و جانی، جزو عاقله به شمار میآیند. از کسانی که این قول را برگزیدهاند میتوان از مرحوم محقق، صاحب جواهر، اسکافی، شیخ مفید، شیخالطائفه (در کتاب نهایه و حائریات) ابنادریس حلی، یحییبن سعید، فاضلَین، صیمری و شهید (در لمعه)، فاضل مقداد (در التنقیح) نامبرد.
دلیل آن این است که عُصبه شخص - بر اساس معنای لغوی آن - کسانی هستند که او را احاطه کردهاند و طبعا این معنا شامل اب و ابن هم میشود و مراد مرحوم محقق هم همین است که در مقام استدلال فرموده است: «لانهما ادنی قومه» یعنی به جهت این است که اب و اولاد نزدیکترین افراد قوم انسان محسوب میشوند. بنابراین از این بیان معلوم میشود که شهرت و اجماعی که بر قول اول ادعا شده، پایه و اساس درستی ندارد؛ زیرا چگونه ممکن است اجماع و شهرتی در بین قدما باشد، با اینکه بسیاری از قدما و متأخرین، قول دوم را اختیار کردهاند.
لیکن آنچه نزد فقهای امامیه قطعی و مسلم است، این است که شخص قاتل خطایی داخل عاقله نیست و در مقابل دیه، ضمانتی ندارد؛ بلکه نزد علمای اسلام مسلم است جز ابوحنیفه.
شیخ طوسی رحمهالله در کتاب خلاف گفته است: «القاتل لا یدخل فیالعقل بحال مع وجود من یعقل عنه منالعصبات و بیتالمال و به قالالشافعی و قال ابوحنیفه القاتل کاحدالعصبات یعقل کما یعقل و احد منهم دلیلنا انالاصل برائةالذّمة و دخوله یحتاج الی دلیل و عمومالاخبار التی قدّمناها یقتضی ان الدیة علیالعاقله کلها فی روایة ابنمسعود و جابر.»(15)
شیخالطائفه در این عبارت به دو دلیل استدلال کرده است؛ اول: به اصل برائت ذمه قاتل از دیه، دوم: به عموم اخباری که بیان میدارد دیه قتل خطایی بر عاقله است نه قاتل و اگر ما بخواهیم قاتل را داخل در عاقله قرار دهیم دلیلی نداریم.
صاحب جواهر قدسسره میفرماید: اجماع محصّل و منقول قائم است که قاتل، داخل عاقله نیست و ضمانت ندارد؛ بعلاوه، بودن دیه قتل خطایی بر عاقله از ضروریات مذهب امامیه است و یا از ضروریات معلوم نزد مسلمانان است، اگرچه ابوحنیفه مخالفت کرده است. بنابراین روشن است که قاتل، بدهکار دیه نیست و داخل محدوده عاقله نیست.(16)
نکته دیگر آنکه فقها اشاره کردهاند که زنان، بچگان و دیوانگان از محدوده عاقله خارجاند و نباید سهمی از دیه را پرداخت نمایند. در این باره، صاحب جواهر رحمهالله ذیل کلام محقق رحمهالله میفرماید: من در این مسأله مخالفتی پیدا نکردم و همین مطلب را شیخالطائفه در کتاب مبسوط اعتراف کرده است. اما دلیل آن این است که زن، داخل مفهوم عصبه نیست و صبی و مجنون هم اگرچه مفهوما داخل عصبه هستند، اما اطلاق ادله ضمانت عاقله نسبت به جنایت خطایی آنها را شامل نمیشود و یا دستکم مشکوکالاطلاق است. علت عدم شمول یا از جهت انصراف ادله است از آنها و یا اینکه ادلّه از جهت وجود اجماع مشکوکالاطلاق است. در هر صورت، این مسأله هم از مسلمات است که صبی و مجنون ضامن دیه نمیباشند(17) ولیکن جای شبهه نیست که آنها از دیه قاتل ارث میبرند و همه اصحاب به آن معترفاند.
در دو مورد از احکام عاقله، بین امامیه و اهل سنت اختلاف وجود دارد و آن این است که اهل دیوان و اهل بلد در دیه مشارکت ندارند؛ چنانکه محقق حلی قدسسره در کتاب شریف شرایع میفرماید: «ولا یدخل فیالعقل اهلالدیوان ولا اهلالبلد اذا لم یکونوا عصبة.» شهید ثانی رحمهالله در شرح کلام مرحوم محقق میفرماید: «مراد از اهل دیوان کسانی هستند که امام علیهالسلام آنها را منظم کرده برای جهاد با دشمن و برای آنان غذا و طعام قرار داده و برای آنان فرمانده معینی تعیین کرده است. این افراد نباید متحمل دیه قتل بشوند، مگر اینکه از جمله عصبه قاتل باشند.»(18)
در میان علمای اهل سنت، ابوحنیفه میگوید: «والعاقله هم اهلالدیوان ان کانالقاتل من اهلالدیوان یؤخذ من عطایاهم فی ثلاث سنین و اهلالدیوان هم اهلالرآیات والالویة و همالجیش الذین کتبت اسمائهم فیالدیوان والجریره لان سیدنا عمر - رضیالله عنه - هو اول من دون الدواوین و جعلالعقل علی اهلالدیوان و کان ذلک بمحضر منالصحابة - رضیالله عنهم - من غیر نکیر منهم ولانالعقل کان علی اهلالنصرة و قد کانت بانواع باالقرابة والحلف والولاء والعد و فی عهد عمر - رضیالله - صارت بالدیوان فجعلها علی اهله اتباعا للمعنی».(19) که اگر قاتل جزو افراد اهل دیوان باشد، باید اهل دیوان دیه قتل او را بدهند.
در استدلال ابوحنیفه دو مطلب است: اول اینکه عمر در زمان تصدی خلافتش، دیه را بر اهل دیوان قرار داد و این عمل مورد انکار هیچیک از صحابه واقع نشد؛ پس فعل عمر حجت است.
ولی جواب این دلیل را فقهای امامیه مانند شهید قدسسره (در مسالک) و صاحب جواهر قدسسره دادهاند به اینکه فعل عمر مخالف با معهود در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است؛ چون بالضروره معلوم بوده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دیه را بر عصبه قرار داده است و اصلاً در زمان ایشان دیوانی وجود نداشته است. حتی در زمان ابوبکر هم واقع نشده است. پس این عملی است مخالف با نظر رسول خدا و حجیتی ندارد. ممکن است بگوییم فعل عمر در آن زمان به این خاطر بوده است که اهل دیوان از اقارب و عصبه آن مرد قاتل بودند؛ بنابراین فعل عمر دلالتی ندارد که دیه بر اهل دیوان است، حتی اگر عصبه قاتل هم نباشند. البته این مطالب با فرض مماشات است والا از منظر ما امامیه، فعل غیرمعصوم هیچگونه حجیتی ندارد.
دلیل دوم ابوحنیفه این است که اصولاً حقیقت عاقله این است که بتوانند انسان را یاری کنند و اهل نصرت چهار دستهاند؛ اول: اقرباء و خویشاوندان، دوم: کسانی که با آنها پیمان بستهاند، سوم: اهل ولاء، چهارم: کسانی که دارای قدرتی باشند. پس به علت توانایی نصرت در اهل دیوان، عمر هم دیه را بر آنان قرار داده است.
این استدلال از اوّلی ضعیفتر است برای اینکه آنچه مسلم است این است پیامبر دیه قتل خطا را بر عاقله قرار دادهاند و اصلاً معهود نبوده است که اهل دیوان و یا جیش در مقابل دیه قتل خطا ضمانتی داشته باشند و گفتار ابوحنیفه مطلبی است باطل. بنابراین حق این است که اهل دیوان از عاقله و محدوده آن خارجاند.
مورد دوم این است که اهل بلد قاتل اصلاً داخل عاقله نمیباشند و نباید سهمی از دیه را بدهند اگرچه در این مورد هم ابوحنیفه میگوید: «اگر اهل دیوان نبودند باید دیه را اهل بلد بپردازند.»(20) از طریق امامیه هم در روایتی که سلمةبن کهیل نقل کرده آمده است: «ان لم یکن له قرابة من قبل امخ ولا قرابة من قبل ابیه ففضّ الدیة علی اهل الموصل ممن ولد بها و نشأ ولا تدخلن فیهم غیرهم من اهلالبلد.»(21) ولیکن این حدیث از دیدگاه فقهای امامیه ضعیف است و مورد عمل اصحاب نیست. علت ضعف این روایت این است که سلمةبن کهیل از طایفه زیدیه عامه است.(22) بنابراین اهل بلد هم داخل در محدوده عاقله نخواهند بود.
5ـ شرایط عاقله برای پرداخت دیه
مشهور بین فقهای امامیه این است که عاقله اگر فقیر باشد، پرداخت دیه بر او واجب نیست. صاحب جواهر فرموده است: «من در این مسأله مخالفی نیافتم.» محقق رحمهالله در شرایعالاسلام فرموده است: «نعم لا یتحملالفقیر شیئا و یعتبر فقره عندالمطالبه و هو حولالحول.» بنابر نظر ایشان کسی که وقت مطالبه دیه - که سر سال است - غنی باشد، باید دیه را بدهد ولو اینکه قبلاً فقیر باشد و اگر کسی قبل از زمان مطالبه غنی باشد، ولی وقت مطالبه فقیر باشد، تحمل دیه بر او واجب نیست؛ بنابراین میزان غنی و فقیر بودن، هنگام مطالبه دیه است.
بنابراین، همانطوری که کشفاللثام گفته است، اگر کسی فقیر باشد ولی بتواند کسب کند و دیه را بپردازد، بر او واجب نیست، بلکه میزان دارابودن بالفعل است؛ بر خلاف اهل سنت که میگویند اگر شخص فقیر قادر به کسب باشد باید دیه را بدهد.
صاحب جواهر رحمهالله گوید: «از دیدگاه بسیاری از فقهای امامیه استفاده میشود که این حکم نزد امامیه مفروغ عنه بوده و کسی در آن تردید نکرده و مورد تسالم اصحاب بوده است. از فقهای معاصر هم امام خمینی قدسسره و آیةالله گلپایگانی قدسسره در کتاب مجمعالمسائل همین نظر را اختیار کردهاند. نسبت به قدمای اصحاب هم ظاهرا یا فتوا مشهور بوده است و یا (بالاتر از مشهور) در حدی بوده است که مخالفی پیدا نشده است.
شیخ در مبسوط میگوید: «والذی یتحملالعقل عنالقاتل منالعاقله من کان منهم غنیا او متجمل و اماالفقیر فلا یتحمل شیئا منها و یعتبرالغنی والفقر حینالمطالبه والاستیفاء و هو حولالحول ولایعتبر ذلک قبلالمطالبه فمن کان غنیا عندالحول طالباه و ان کان فقیرا ترکناه و ان غنیا قبل ذلک.»(23)
مفاد کلام شیخ قدسسره نیز همان مفاد کلام محقق قدسسره است و به طور ارسالِ مسلم شرط فرموده است که باید عاقله در وقت ادای دیه مقتول غنی باشد و اگر فقیر باشد بر او دیه واجب نیست؛ اگرچه قبل از آن هم غنی باشد. محقق اردبیلی در مجمعالفائدة و البرهان فرموده است: «ولعل دلیل اشتراط الوجدان عندالمطالبه الاجماع اولهم نص ماتعرفه و یحتمل عدمه فیصبر علیه حتی یجد کسائر دیونه.»(24)
ایشان به بیان دو قول اکتفا فرموده ولی احتمال داده است که مسأله اجماعی بوده و یا نصی وجود داشته و به ما نرسیده است و در طرف مقابل فقط صرف احتمال را بیان کرده است.
مرحوم آیةالله خوئی قدسسره فرموده است: «غنی در عاقله شرط نیست، بلکه فرقی بین فقیر و غنی در اینجا وجود ندارد.» ایشان در تکملةالمنهاج فرموده است: «هل یعتبرالغنی فیالعاقله المشهور اعتباره و فیه اشکال والاقرب عدم اعتباره.» و در مبانی آن فرموده است: «وجه اشکال این است که فتوای مشهور دلیل ندارد. بلی، اگر اجماعی در مسأله ثابت شود، مطلب تمام است ولکن اجماعی وجود ندارد؛ بنابراین فرقی بین غنی و فقیر نیست در جهت اطلاقات ادله.»(25)
ایشان فرمودهاند در مسأله اجماعی وجود ندارد، ولی قول خلاف مشهور را به کسی نسبت ندادهاند، در نتیجه باید بگویند، اولاً فقیر هم باید دیه را بدهد و اگر به خاطر فقر نتوانست بدهد، مدیون است که در زمان ممکن باید پرداخت کند. ولی باید گفت فرق است بین مدیون در سایر دیون (غیر از دیه) و در مورد عاقلهای که خودش تنگدست شده است - که بر طبق آیه شریفه «فنظرةالی میسرة» باید صبر کند تا دارا شود - و بین آن عاقله فقیری که بالفعل مدیون است؛ پس نمیتوانیم بگوییم در حال فقر، تکلیف پرداخت دیه متوجه او میشود و قیاس کنیم این را به مدیونی که نادار شده است؛ زیرا در فرض اول واجد بوده و سپس تنگدست شده است، اما در فرض بعدی این است که از اول فقیر بوده است پس خداوند چگونه او را مکلف میکند به ادای این دین در حالی که قادر به پرداخت نیست؛ بنابراین اطلاق ادله مخدوش میشود و فقیر را شامل نمیشود و یا مشکوکالشمول است. اگر شک کنیم، اصالت برائت ذمه فقیر از این دیه جاری میشود و این اصل بدون معارض است؛ برای اینکه به هر حال ذمه غنی بلااشکال مشغول میشود؛ بنابراین به اعتبار قول مشهور، فقیر، بدهکار دیه نخواهد بود؛ همانگونه که امام خمینی قدسسره درتحریرالوسیله اختیار کردهاند.
علاوه بر آن، تحمیل دیه بر فقیر اجحاف است؛ چون موجب عسر و حرج شدید است و شرعا جایز نیست. حتی اگر تحمیل دیه بر غنی هم اجحاف باشد، جایز نیست تا چه رسد به فقیر که به طریق اولی جایز نیست و قطعا موجب مشقت و عسر و حرج است. پس به دلیل «قاعده لاحرج» این تکلیف برداشته شده است؛ بنابراین یا ادله اطلاق ندارد و یا مشکوکالاطلاق است. تحمیل دیه بر غیر قاتل خلاف اصل است؛ بنابراین با اصل وجوب دیه خطا بر عاقله منافات ندارد؛ زیرا حکم مختص به عاقله غنی است نه مطلق عاقله.
6ـ مقدار دیهای که عاقله باید بدهد
در اینکه بر عاقله واجب است دیه جراحت موضحه و بالاتر از آن را تا قتل خطایی بدهد، در میان فقهای امامیه اختلافی وجود ندارد و اجماع فقها بر آن مسلم است. محقق حلی قدسسره فرموده است: «و تحملالعاقله دیةالموضحة فما زاد قطعا و هل تحمل ما نقص قال فیالخلاف نعم و منع فی غیره و هوالمروی غیر ان فیالروایة ضعفا»(26) و نیز محقق رحمهالله فرموده: «موضحه آن جراحتی است که بر کسی وارد شود که تا به استخوان برسد و نیز روی استخوان ظاهر شود.» صاحب جواهر فرموده است: «در این تعبیر اختلافی ندیدم.»(27)
شیخالطائفه قدسسره در کتاب خلاف گفته است: «دیه کمتر از موضحه هم بر عهده عاقله است» ابنادریس حلی قدسسره هم در این نظر با شیخ موافقت کرده است اما در کتاب نهایه فرموده است: «دیه کمتر از موضحه بر عهده خود جانی است و ذمه عاقله از آن بری است» و این قول را بسیاری از فقهای شیعه اختیار کردهاند؛ مانند حلبی رحمهالله (در کافی) و ابنزهره رحمهالله (در کتاب غنیه) وابنحمزه (در وسیله) و دیگران که ظاهرا مشهور بین قدمای امامیه و متأخرین همین قول است. دلیل قول اول، اطلاق اخبار عاقله است که بین موضحه و غیر آن فرقی نگذاشته است. و اما دلیل قول دوم، روایت خاصهای است از امام باقر علیهالسلام که فرموده است: «قضی امیرالمؤمنین علیهالسلام انّه لا تحملالعاقله الاالموضحة فصاعدا و ما دون السِّمحاق اجر الطبیب سویالدیه.»(28) با این روایت، عموم را تخصیص میزنیم.
این روایت همان روایتی است که در کلام محقق آمده و فرموده است که در آن ضعف سندی وجود دارد و آن این است که ابنفضال، فطحی مذهب بوده است؛ لیکن این مطلب درست نیست؛ چنانکه صاحب جواهر قدسسره فرموده است: «ولو اینکه ابنفضال تا آخر عمرش برمذهب فطحیه بوده باشد، باز هم روایت، موثق است نه ضعیف و روایت موثق را ما حجت میدانیم.» به همین دلیل علامه قدسسره در بسیاری از کتابهایش - غیر از کتاب قواعد - متمایل به قول دوم شده است. بعد از علامه هم فخرالمحققین و فاضل مقداد و صمیری و شهید ثانی و عده دیگری از فقها قول دوم را اختیار کردهاند. گفته شده است که این قول، مشهور بین فقها است، همانگونه که در کتاب ریاض آمده است. و نیز گفته شده ابنفضال تا آخر عمر بر مذهب فطحیه باقی نبوده است و وقت مرگ برگشته و امامیمذهب شده است که با این وجود روایت صحیح تلقی میشود.
نیز ممکن است مراد از تضعیف روایت در قول علامه، ضعفی باشد که شامل روایت موثق هم بشود و مقصودش این باشد که روایت صحیح نیست نه اینکه حجت نباشد؛ بنابراین با توجه به اینکه روایت، معارضی هم ندارد باید به آن عمل شود. مقتضی اصل برائت هم این است که جنایت مادونالموضحه بر عهده شخص جانی باشد؛ برای اینکه مقتضای آیه شریفه «ولا تزروازرة وزراخری» این است که جنایت جانی مطلقا بر عهده خودش باشد. از این اصل، دیه جنایت موضحه و بالاتر از آن خارج شده است و مادونالموضحه، تحت اصول اولی باقی میماند و به حکم آیه یادشده بر عهده شخص جانی است.
صاحب جواهر قدسسره میفرماید: «علاوه بر ادله مذکور - از آنجایی که صدور جنایتهای خطایی مردم زیاد است - اگر بگوییم هرگونه جنایت خطایی دیهاش بر عاقله است، لازمهاش این است که اولاً موجب مشقت بر مردم شود و این مطلب به حکم «قاعده لاحرج» مرفوع است و ثانیا چون میگویند دیه آنها بر عهده عاقله است و خودشان ضمانتی ندارند چهبسا موجب تسامح و تساهل مردم در ارتکاب جنایت شود در حالی که سیره عملی مسلمین در هر زمان و مکان برخلاف آن است. بنابراین ما شک میکنیم در شمول اطلاقات باب عاقله که شامل مادونالموضحه هم بشود؛ حتی دیه جراحات و ضمان موضحه به دلیل اجماع و به دلیل موثق ابنفضال بر عهده خود جانی نیست. بنابراین اقوی دو قول دوم است؛ واللهالعالم.»(29)
7ـ مدت پرداخت دیه
فقهای عظیمالشأن شیعه فرمودهاند: عاقله جانی باید دیه خطایی را در مدت سه سال پرداخت کنند. در این مسأله هم اختلافی وجود ندارد، بلکه صاحب جواهر قدسسره در این مسأله ادعای اجماع کرده است. آغاز محاسبه برای پرداخت دیه، مرگ «مَجْنیٌعلیه» است که باید آخر هر سال یک سوم دیه را پرداخت کند. در این جهت فرقی بین دیه کامل و ناقص وجود ندارد؛ مثلاً دیه ذمّی و دیه زن که نصف دیه مرد است. دلیل این حکم روایت ابیولاد است که مشایخ ثلاث با سند تمام روایت کردهاند: «عن ابی ولاد عن ابیعبدالله علیهالسلام قال کان علی علیهالسلام یقول تستأدی دیةالخطاء فی ثلاث سنین و تستأدی دیةالعمد فی سنةٍ.»(30)
اما مدت ارش جنایات مورد اختلاف است. از شیخ در کتاب مبسوط نقل شده است: «در صورتی که کمتر از ثلث دیه باشد باید در پایان سال پرداخت کند؛ چون بدهکاری عاقله نسبت به دیه ضمان نقدی نیست، بلکه مؤجّل است.
محقق قدسسره بر این قول اشکال کرده و گفته است که: «محتمل است جمله «تستأدی دیةالخطاء فی ثلاث سنین»، مختص به صرف دیه نفس باشد نه دیه اعضا و ارش جنایات؛ بنابراین مقتضای اصالةالحلول در مستحق و داین این است که این دین حال و بر خود جانی واجب باشد و چون نصّ دیگری نداریم، نمیتوانیم ارش جنایات را بر دیه نفس قیاس کنیم؛ چون تنها در اصل خطاییبودن شریکاند ولی در سایر خصوصیات با هم فرق دارند.»
شیخ رحمهالله در کتاب مبسوط ارش جنایات را به سه قسم تقسیم کرده است: 1 - به اندازه دیه باشد 2 - اقل از دیه باشد 3 - اکثر از دیه باشد. اگر به اندازه دیه باشد باید بگوییم جاری مجرای دیه نفس است و مدت آن سه سال است و اگر به اندازه ثلث دیه باشد و یا کمتر از ثلث باشد، مدت آن یک سال است و اگر کمتر از دو ثلث باشد، ثلث اول را سر سال بدهد و باقیمانده را در سال دوم؛ همینطور، اگر ارش جنایت به اندازه دو ثلث و یا زیادتر باشد، زاید بر دو ثلث را در سال سوم باید بدهد و اگر ارش جنایت از دیه انسان بیشتر باشد، مانند اینکه دو چشم کسی را کنده باشد و یا دو دست کسی را قطع کرده باشد، اگر مَجْنیٌعَلَیه دو نفر باشند باید برای هر کدام از این دو نفر سر سال اول، ثلث دیه و سر سال دوم، ثلث دوم و سر سال سوم، ثلث سوم دیه را بدهد و اما اگر مستحق یک نفر باشد، باز هم سر سال بیشتر از ثلث بر او واجب نیست؛ بنابراین برای دو چشم، یک سدس و برای دو دست هم یک سدس باید بدهد که در مدت شش سال باید پرداخت کند. این بود خلاصه و ماحصل آنچه مرحوم شیخ در مبسوط فرموده است.(31)
ولکن محقق اردبیلی مطلب شیخ رحمهالله را قبول ندارد و میگوید: «قاعده عقلیه و نقلیه اقتضا میکند که غیر از خود جانی کس دیگری ضمانت عاقله را بر عهده نداشته باشد، مگر در موردی که اجماعی باشد و یا دلیل لفظی مثل نص داشته باشیم؛ مانند دیه موضحه وبیشتر از آن و یا دیه نفس در صورت قتل خطایی که با دلیل موجود باید در مدت سه سال پرداخت شود.
اما در مورد ارش جنایات میگوییم: اولاً تحمل آن بر عاقله خلاف اصل است، بلکه باید خود جانی متحمل شود مگر آنچه به دلیل خاصی یقینا از این قاعده خارج شده باشد؛ مثل دیه موضحه و مافوق آن. ثانیا اصل در پرداخت این است که حال باشد نه مؤجّل؛ چون دلیلی نداریم که باید و یا میتواند در مدت بپردازد.(32)
بنابراین کلام محقق اردبیلی قدسسره به واقع نزدیکتر است، چون ما میتوانیم ارش جنایت را با دیه نفس خطایی با هم قیاس کنیم و دلیل دیگری هم نداریم و همانگونه که محقق رحمهالله هم فرمود، روایت «تستأدی دیةالخطاء ثلاث سنین» مربوط به قتل نفس واجب است.
8ـ فلسفه تشریع عاقله در اسلام
قطعا تشریع قانون عاقله در اسلام مانند سایر احکام آن، دارای فلسفه و حکمتهای فراوان و فواید کثیرهای است، هم برای فرد و هم برای جامعه اسلامی، خصوصا برای خانواده و نظام آن. ما در این بخش به اهم آنها اشاره میکنیم:
1 - نظام عاقله موجب تقویت و تحکیم خانواده است. قانون عاقله موجب تعدیل تعصّبات قبیلهای و خانوادگی میشود. علامه مجلسی قدسسره فرموده است: در زمان جاهلیت مردم تعصّب بسیاری به حفظ خویشاوندان خود داشتند، به گونهای که قاتل را حمایت میکردند و او را از ولی مقتول دور نگاه میداشتهاند و نمیگذاشتند به سزای عملش برسد ولو اینکه به ناحق کسی را کشته بود. شارع مقدّس به منظور تعدیل تعصّبات، در باب قتل خطایی - که قاتل در آن تقصیری ندارد - مقرر فرمود که دیه بر ورثه و خویشان او تقسیم شود که هم باعث قِلّت حمایت ایشان شود و هم کار بر قاتل آسان شود؛ چون تقصیری نداشته است و از روی خطا انجام داده است.(33)
بنابراین وقتی خویشاوندانی که مشمول قانون عاقلهاند، شرعا موظف به پرداخت دیه قتل خطایی شدند، تعصّبات بیجا و بیرویهای که در بعضی از اقوام و قبیلهها است، تعدیل و سبک میشود و لااقل اینکه بجا و حسابشده مصرف میشود. قانون عاقله موجب تقویت و استحکام بنیان خانواده و موجب ارتباط و اتصال اعضای خانوادهها میشود؛ چون وقتی از ناحیه شارع مقدّس، خانوادهها موظف باشند که دیه قتل و جنایت خطایی خویشاوندان را بدهند، باعث میشود یکدیگر را شناسایی کنند به طوری که اگر فردی از خانوادهها در کشورهای خارجی هم زندگی کند، مورد غفلت قرار نمیگیرد و بدینوسیله با دیگر فامیل ارتباط برقرار میکند و بدینوسیله پیوند خانوادگی تقویت میشود. وقتی رابطه خانوادگی مستحکم شود، در مشکلات زندگی یکدیگر را کمک میکنند. فلسفه اینکه اسلام بر مسأله صلهرحم تأکید فراوان کرده است، همین است که روابط خانوادگی مستحکم شود تا در روزهای سخت همدیگر را کمک کنند. قانون عاقله موجب حفظ نسبهای خانوادگی و فراموشنشدن خویشاوندی میشود.
بنابراین نظام عاقله یک نوع پیمان شرعی است که اشخاص از روی علم و اختیار تعهد میکنند تا از خانواده که مقدسترین نهاد اجتماعی است، حمایت کنند که از هم نپاشد. محقق بزرگ، شهید ثانی قدسسره ، در کتاب مسالکالافهام در این باره میگوید: «علما گفتهاند: تحمیل غرامت بر غیر جانی خلاف قاعده است الا اینکه چون قبایل عرب در زمان جاهلیت از روی تعصّب در مقام حمایت و نصرت جانی برمیآمدند و مانع میشدند که اولیای مقتول بتوانند انتقام بگیرند و یا حقشان را از قاتل و جانی بگیرند، شارع متعال مقرر فرموده، در صورتی که جنایت عمدی نباشد، در عوض این حمایت و نصرت بیجا برای کمک به قاتل بذل مال کنند و عاقله جانی که خویشاوندان او هستند، دیه مقتول را بدهند و چون این حمایت و دادن دیه از طرف جانی را به اجانب تشبیه کردند - که در مقام اصلاح ذاتالبین نیاز به مال دارند - خداوند اجازه داده است که از سهم زکات در راه اصلاح ذاتالبین صرف نمایند و نیز شارع متعال به منظور اینکه بر خویشاوندان مشقّت نباشد، دادن دیه جنایت خطایی را مؤجّل و مدتدار قرار داده است نه نقدی، تا از این راه هم قاتل جانی را حمایت و کمک کرده و هم بر عاقله مشقت نکرده باشد.(34)
2 - بدون شک از نظر اسلام خون شخص مسلمان بسیار اهمیت دارد و به هیچوجه و در هیچ شرایطی نباید هدر برود و از طرف دیگر چون فعل شخص جانی از روی خطا بوده است و هیچگونه عمدی در کار نبوده و بیتقصیر است و قتل و جنایت خطایی هم برخلاف قتلعمدی زیاد واقع میشود و دیه انسان هم مال عظیمی است و پرداخت آن مشکل است و لذا تحمیل آن بر جانی خطایی در حدّ اجحاف است و همراه با مشقت، لذا حکمت الهی اقتضا میکند که خویشاوندان جانی برای کمک و اعانت و همراهی با او دیه را تحمل کنند و بین آنان تقسیم شود تا هم خون مسلمان هدر نرود و هم بر قاتل و جانی خطایی دشوار نباشد. بنابراین قانون عاقله، هم موجب حفظ خون مسلمان است و هم موجب مواسات با جانی.(35)
3 - اساس و ریشه جنایتهای خطایی، سهلانگاری و عدم احتیاط است و علت این دو هم سوءتربیت و عدم توجیه جنایت برای جنایتکاران است و مسؤول تربیت، همان عاقله و خویشاونداناند که به هم اتصال دارند؛ زیرا هر فردی از خانوادهاش متأثر است و به اقارب و خویشان خود شباهت دارد و در حقیقت اهمال و عدم احتیاط میراث خانواده است که به وارث رسیده است و از آنجا که خانواده هم متأثر از جامعهای است که در آن زندگی میکند، در حقیقت میتوان گفت همین اهمال و عدم احتیاط در نهایت، میراث اجتماع است؛ بنابراین در مرحله اوّل واجب است بر عاقله که دیه را تحمل کنند و اگر عاقله و خویشاوندان جانی عاجز باشند، باید جامعه دیه را تحمل کند و زمانی که امام علیهالسلام و یا حاکم اسلامی دیه را از بیتالمال میدهد، در حقیقت جامعه آن را تحمل میکند. اگر خویشاوندان آگاهی به این حکم داشته باشند، در مقام تعلیم و تربیت و توجیه خویشاوندان خود برمیآیند. به عبارت دیگر میتوان گفت این سهلانگاری و عدم احتیاط در شخص جانی، معلول خانواده و درک اینکه جانی پشتوانه خانوادگی دارد و یا پشتوانه اجتماعی دارد و آنان از او حمایت میکنند بوده است پس باید خویشاوندان او و افراد جامعه خطای جانی را تحمل کنند.(36)
4 - بیشک نظام خانوادگی در اسلام - که یک اجتماع کوچک است - و جامعه اسلامی - که اجتماع بزرگ است - بر اساس تعاون و همیاری استوار شده است. وظیفه هر فردی در نظام خانواده و اجتماع این است که به افراد آن کمک کند و در برابر آنان بیتفاوت نباشد. قطعا قانون عاقله موجب به وجودآمدن اصل تعاون و همیاری و همکاری بین افراد خانواده و جامعه خواهد شد. از آنجا که جرایم خطایی زیاد اتفاق میافتد، باید در تمام اوقات خانواده با هم ارتباط داشته باشند؛ بنابراین ارتباط و پیوند خانوادگی همیشگی و دایمی خواهد شد.(37)
9ـ دو اشکال و پاسخ آنها
9-1- اشکال اول و پاسخ آن: بعضی اشکال کردهاند که قانون عاقله با قوانین موضوعه، مخالف و ناهماهنگ است. منظور آنان این است که تحمل اجباری دیه از طرف خویشاوندان جانی که در این ماجرا تقصیری ندارند، جایگاه حقوقی ندارد و حقوق موضوعه این زمان آن را نمیپذیرد.
در پاسخ میگوییم: قانون عاقله از قوانین مترقی و عادلانه اسلام است؛ زیرا بنابر این حکم الهی - که اگر کسی از روی خطا جنایتی مرتکب شود، برای اینکه خون مجنی علیه که یک فرد مسلمان است هدر نرود، وظیفه خویشاوندان قاتل است که دیه مقتول را از مال خودشان پرداخت کنند، مشروط بر اینکه از نظر مالی تمکن داشته باشند و سایر حدود و شرایط را هم رعایت کنند - هیچگونه اشکال و ایراد حقوقی ندارد؛ بلی اگر این حکم در مورد شخص معینی بود، مثلاً اگر زید مرتکب جنایت شد باید خویشاوندان او دیه را بدهند، قابل ایراد بود؛ ولی اگر این حکم عام باشد و در رابطه با همه خویشاوندان باشد چه اشکالی دارد؟ اگر در ضرر و خسارتی همه افراد نسبت به یکدیگر عهدهدار باشند، چه اشکالی دارد؟ امروز از این فرد این خطا صادر میشود، فردا از دیگری و... عهدهگیریها در برابر عهدهگیری شخص جانی و دیگران است؛ مثل اینکه در عقد شرعی و قانونی این قرار و معاهده را بگذراند. خلاصه عهدهگیری این شخص بلاعوض نیست، بلکه در مقابل عهدهگیری خود شخص و دیگران از این عاقله است؛ نظیر اینکه چند دولت با هم قرار بگذارند که هر کدام به واسطه حوادث یا حادثه خاصی در معرض تحمل خساراتی قرار گرفتند، دیگران بپردازند. این یک امر منطقی و معقول است که در این مورد به حکم شرعی و الهی مقرر شده است.
مسلمانی که به اختیار خودش اسلام را پذیرفته باشد، همه قوانین و مقررات آن دین را قبول کرده و خود را مکلف و متعهد به اجرای آن میداند و در حقیقت با پذیرش اسلام عملاً این مسؤولیت را پذیرفته است و این معاهده بین همه خویشاوندان بسته شده است که اگر مرتکب جنایت خطایی بشوند، باید دیه را بپردازند؛ بنابراین عاقله یک قرارداد شرعی است و همه آن را پذیرفتهاند. قطعا عاقله هیچ اشکال قانونی ندارد و با حقوق موضوعه هم منافاتی ندارد.
آیةاله صافیگلپایگانی در جواب این اشکال فرمودهاند: «تعجب است از کسی که از قابل پذیرش و اجرا بودن این حکم سؤال میکند، در حالی که میبیند در دنیای کنونی و به اصطلاح متمدن و حقوقدان، خسارت جنایت و خیانتهای عمدی یک نفر را اگرچه دهها و صدها میلیارد باشد، از ملتش و از نسلهای بعد از او گرفته و مردم مستضعف به جرم جنایت و خیانت عمدی او محکوم به استصغار و استحقار و در واقع بردگی دیگران و فاقد عزت و استقلال میشوند. چگونه است که این قانون ظالمانه را چون دول بزرگ غربی میپذیرند، حقوقدانان حرفی نمیزنند اما در مورد قانون الهی عاقله ایراد میکنند؟!
در دنیایی که ملت آلمان به اتهام قتل جمعی از یهودیها به دست هیتلر هنوز هم بعد از گذشتن بیش از نیم قرن باید به یهودیان غرامت بدهند و آن را قانونی میدانند، چگونه قانون عاقله در مورد قتل خطایی با وجهه حقوقیای که دارد مورد اشکال واقع میشود؟ یهودیها حتی از ملتهایی که دولتهایشان با هیتلر رابطه داشتند، غرامت میطلبند و به زور آمریکا و دول استکبار دریافت میکنند و نیز از سوئیس مطالبه غرامت کردهاند و سوئیس هم راضی شده که ششصد میلیون دلار بدهد تا دست از سرش بردارند. اینها مورد اشکال هیچ حقوقدانی نیست و کسی نمیگوید بعد از پنجاه سال این مردم سوئیس چرا باید غرامت بدهند؟ غیر از این است که این قانون را غرب عمل میکند و با زور سرنیزه پیاده کرده است و لذا از نظر حقوق امروز مسألهای نیست؛ اما قانون عاقله در اسلام و در بین مسلمین که خود اسلام را اختیار کردهاند و خود را متعهد و مکلف به آن میدانند از طرف آنها و استضعافشدگان فکری آنها مورد حرف واقع شده است. بدیهی است موجب اتخاذ این موضعها جز حقارت و ذلت و خودباختگی در برابر اجانب نیست والا مسلمان قوی و مؤمن و متعهد، خودش را و تعالیم دینش و فرهنگش را برتر و بالاتر از هر فرهنگ و قانون میداند.(38)
9-2- اشکال دوم و پاسخ آن: اشکال دیگری که در مورد عاقله مطرح شده، این است که قانون عاقله، به زمان صدر اسلام اختصاص دارد و در زمان ما و در جامعه کنونی قابلاجرا نیست؛ در حقیقت عاقله حکمی است موقتی نه دایمی. تعجب این است که این اشکال از دانشمندانی مانند عبدالقادر عوده که خود فلسفه و حکمتهای قانون عاقله را مورد بحث و بررسی قرار داده و آن را نظامی عادلانه دانسته و مورد تأیید قرار داده، مطرح شده است! او میگوید: این نظام در زمان ما قابلاجرا نیست؛ برای اینکه اساس و بنیان در این قانون وجود عاقله و خویشاوندانی است که دیه را تحمل کنند؛ ولی در زمان ما غالبا عاقلهای وجود ندارد، چون زمانی عاقله وجود خارجی داشت که مردم نسبهای خود را حفظ میکردند و به خویشاوندی اهمیت میدادند و خود را به قبایل و عشیره خودشان منتسب میکردند؛ ولی در جامعه کنونی این مطلب وجود خارجی ندارد؛ حتی افرادی که جد خودشان را بشناسند اندکاند؛ بنابراین چارهای نیست که یا دیه خطایی را بر خود جانی تحمیل کنیم و یا بگوییم دیه بر بیتالمال است و از آنجا که ارجاع به شخص جانی موجب هدررفتن خون افراد میشود و همینطور تحمیل بر بیتالمال هم موجب خالیشدن خزینه دولت میشود بهتر این است که دولت یک مالیات عمومی از مردم بگیرد و مصرف آن را برای پرداخت دیه جنایت خطایی قرار دهد تا هم جانی متحمل دیه نشود و هم بیتالمال کم نشود.(39)
در پاسخ میگوییم، احکام اسلام قابل تغییر نیست. قانون عاقله به زمان صدر اسلام اختصاص ندارد، بلکه حکمی است عام و ابدی و در جامعه کنونی و جوامع آینده قابل پذیرش و اجرا است. حکم بدون دلیل، افترا بر خدا است و لذا هیچیک از فقهای مسلمین چه امامیه و چه اهلسنت و جماعت اینگونه فتوا ندادهاند. و اینکه ایشان ادعا کرده است که مردم انساب خود را فراموش کردهاند و خویشان خود را نمیشناسند، صرف یک ادعا بیش نیست، بلکه برعکس، وقتی ما به جامعه اسلامی نگاه میکنیم مشاهده میکنیم که غالبا حتی اقوام و اقارب دور خود را هم میشناسند و در اثر تعالیم نورانی اسلام با یکدیگر ارتباط دارند. بلی ممکن است در افراد انگشتشماری به علت ناآگاهی و یا عدم تدیّن واقعی به اسلام رعایت نشود که این مسأله خاص است و از محل بحث خارج است که میتوان با تبلیغات صحیح و گسترش مسأله صله ارحام در جامعه این نقیصه را به حداقل کاهش داد.
بر فرض اگر خانوادهای پیدا شود که اقوام خود را (افراد عاقله) نشناسد، وقتی جنایتی واقع شود در مقام شناسایی آنان برخواهد آمد. همانگونه که اگر مسألهای مانند میراث مطرح شود، حتی خویشاوند دور هم شناسایی میشود. بنابراین در قابلیت به اجرا درآمدن حکم عاقله هیچ تردیدی نیست؛ بویژه آنکه قانون عاقله از احکام حکومتی اسلام است و اجرای آن بر عهده حکومت است. حاکم شرع حکم عاقله را اجرا میکند تا جامعه اسلامی و خانواده از برکات مادی و معنوی و تربیتی آن بهرهمند گردند.
منابع و پی نوشت ها
______________________________
1. نجم(53)، 38.
2. محقق حلی: شرایعالاسلام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1415ق، ج 4، ص 299.
3. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام فی شرح شرایعالاسلام، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1393ق، ج 42، ص 416.
4. فیّومی، احمد: المصباحالمنیر، مطبوعات محمدعلی، قاهره، 1347ق، ج 2، ص 82.
5. طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، تهران، جزء سوم، ص 128.
6. قیّومی، احمد: المصباحالمنیر، ج 2، ص 72.
7. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام فی شرح شرایعالاسلام، ج 42، ص 416.
8. محقق حلی: شرایعالاسلام، ج 4، ص 299.
9. شهید ثانی: مسالکالافهام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1419ق، ج 15، ص 508.
10. طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، پیشین، جزء سوم، ص 128.
11. الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، دارالکتب العملیة، بیروت، 1409ق، ج 5، ص 378.
12. گلپایگانی، محمدرضا: مجمعالمسائل، دارالقرآن الکریم، قم، 1411ق، ج 3، ص ؛ خوئی، ابوالقاسم: مبانی تکملة المنهاج، نجف، 1396ق، ج 2، ص 439.
13. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1391ق، ج 16، باب 39 ابواب العتق، حدیث 1.
14. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام، ج 42، ص 420؛ خوئی، ابوالقاسم: مبانی تکلمة المنهاج، ج 2، ص 440.
15. طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، جزء 3، ص 182.
16 و 17. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام، ج 42، ص 421.
17. شهید ثانی: مسالکالافهام، ج 15، ص 511.
18. الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، جلد 5، ص 378.
19. همان، ج 5، ص 379.
20. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج 18، باب 2 عاقله، ج 1.
21. زیدیه دو فرقهاند: 1 - زیدیه مطلق که شیعه میباشند 2 - زیدیه تبریه که اینها امامت حضرت علیبن ابیطالب7 را از نصّ رسول خدا قبول ندارند، بلکه از راه شورا قبول دارند. عقاید اینها با عقاید عامه مخلوط است و مورد مذمت میباشند.
مامقانی، عبداللّه: تنقیح المقال، المطبعة المرتضویة، نجف، 1352ق، ج 2.
22. طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، مکتبةالمرتضویة، تهران، 1387ق، ج 7، ص 177.
23. اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1416ق، ج 14، ص 285.
24. خوئی، ابوالقاسم: مبانی تکملةالمنهاج، ج 2، ص 441.
25. محقق حلی: شرایعالاسلام، ج 4، ص.
26. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام، ج 2، ص 327.
27. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج 19، باب 2 عاقله.
28. جنایت موضحه عبارت از این است که زخم به استخوان برسد و سفیدی استخوان دیده شود.
29. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج 19، باب 14 دیاتالنفس، حدیث 1.
30. ر.ک. طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، ج 7، ص 174.
31. اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، ج 14، ص 499.
32. مجلسی، محمدباقر: حدود و دیات و قصاص، ص 155 با کمی تغییر.
33. شهیدثانی: مسالکالافهام، ج 15، ص 508.
34. الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهبالاربعه، ج 5، ص 278؛ عبدالقادر عوده: التشریعالجنائیالاسلامی، مؤسسةالرسالة، بیروت، 1405ق، ج 2، ص 201.
35. عبدالقادر عوده: التشریح الجنائیالاسلامی، ج 1، ص 676.
36. همان، ج 1، ص 675.
37. استفاده از استفتاء ایشان که نزد اینجانب موجود است.
38. عبدالقادر عوده: التشریع الجنائی الاسلامی، ج 2، ص 201.
از اختصاصات و ابتکارات بزرگ فقه اسلام - اعمّ از شیعه و سنّی - تشریع «عاقله» است که از جمله قوانین مترقی و عادلانه اسلام در باب قصاص و دیات و قوانین جزایی و نیز نشانه جامعیت آن است؛ زیرا نظام عاقله دارای آثار مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و به لحاظ تحکیم پیوندهای خانوادگی حائز اهمیت است و نیز هیچ مانع حقوقی در جوامع کنونی ندارد. ما در این مقاله در صدد بحث و بررسی پیرامون این مسأله مهم هستیم. ابتدا عاقله را از دیدگاه اهل لغت و فقها تعریف میکنیم و دیدگاه فقهای بزرگ را بیان میکنیم و بعد فروع و جزئیات آن و اختلاف نظر فقهای امامیه و اهل سنت را بررسی میکنیم و در پایان فلسفه و حکمت تشریع و آثار اجتماعی و سیاسی و خانوادگی آن را مورد بحث قرار میدهیم و برخی از اشکالاتی را که در این رابطه مطرح شده نقد و بررسی میکنیم.
2ـ تعریف عاقله
بدون شک هر کس مرتکب جرم و جنایتی شود، - چه قتل نفس باشد و یا جراحتی بر کسی وارد کند - مسؤولیت کیفری آن متعلق به شخص او است و او ضامن دیه و هر گونه غرامت تعیینشده خواهد بود. این اصل، مستفاد از قرآن مجید است که میفرماید: «و لاتزر وازرة وزر اخری».(1) آنچه مسلما از این اصل خارج شده، مواردی است که عاقله انسان ضامن است و آن جایی است که انسان از روی خطای محض کسی را بکشد و یا جراحتی به اعضای کسی وارد کند. عاقله با شرایطی که بیان خواهد شد، باید دیه جنایت خطایی را بدهد و خود جانی ضمانت مالی ندارد.
فقیه بزرگ و نامدار شیعه در کتاب ارزشمند «شرایع الاسلام» فرموده است: «عاقله انسان به ترتیب چهار دستهاند:
اوّل: عصبه که خویشاوندان شخص میباشند، دوم: معتِق یعنی آزاد کننده او، سوم: ضامن جریره، چهارم: امام علیهالسلام . این چهار دسته به ترتیبی که ارث میبرند ضامن جنایات خطائی انسان میباشند.»(2) بنابراین، در هر مورد دیگری که شک کردیم، اصل برائت ذمّه جاری میکنیم و حکم میکنیم که دیه و یا جنایت بر عهده شخص جانی خواهد بود و دیگران حتّی امام علیهالسلام و مسؤول بیتالمال، ضمانتی ندارند.
صاحب جواهر قدسسره میگوید: «علّت اینکه پرداخت کننده دیه خطا را عاقله نامیدهاند چند چیز است:
اوّل این است که: چون شتری را که به منظور دیه مقتول در نظر گرفته میشده، در خانه ولیّ خون، عقال میکردهاند؛ یعنی زانوی آن را با طناب میبستند که نتواند حرکت بکند، از این جهت عاقله نامیده شده است. عاقله از واژه عقل است و عقل هم به معنای عقال کردن است.
دوم اینکه: عقل به معنای منع کردن و بازداشتن است و به مناسبت اینکه دادن دیه، وسیله منع کردن و بازداشتن ولیّ دَم است از قصاص و کشتن قاتل، آن را عاقله نامیدهاند و سوم اینکه: واژه عقل به معنای خود دیه است و عاقله به معنای کسی است که متحمل دیه جنایت خطایی میشود.»(3) آنچه صاحب جواهر فرموده است، همان چیزی است که از گفتار لغتشناسان هم استفاده میشود.
احمدبن محمدالفیومی در کتاب المصباحالمنیر مینویسد: «عقلت البعیر عقلا، بر وزن ضرب یضرب به معنای این است که وسط ذراع شتر را با ریسمان بستم و این واژه به معنای عقال است و در این صورت جمع عقل میشود عُقُلْ؛ مثل کتاب و کُتُبْ و اگر گفته شود: عقلتالقتیل عقلاً، به معنای پرداخت دیه آن مقتول است» و اصمعی گوید: «دیه را عقل نامیدن به جهت مصدری آن است؛ به این مناسبت که شتری که برای دیه آماده کرده بود، در خانه ولی مقتول عقال میکردند، آنگاه به خاطر کثرت استعمال، بر خود دیه اطلاق شده است؛ چه آن شتر باشد و یا طلا و نقره و یا چیز دیگر و گاهی گفته میشود: عقلت عنه، به معنای دادن غرامت است و یا هر چیزی که از بابت دیه و یا غرامتهای دیگر باید پرداخت کند».(4)
اگر عاقله از عقل به معنای منع باشد، مناسبت آن روشن است؛ زیرا با دادن دیه به ولیدم، مانع از قصاصکردن او میشود و اگر به معنای عقالکردن شتر هم باشد، میتوان اینگونه گفت که با بستن شترِ دیه در خانه ولیِدم، در حقیقت دست او را میبندد از کشتن قاتلی که از روی خطای محض، شخص مقتول را کشته است و با پرداخت دیه به ولیدم، خون قاتل محفوظ میماند و با نوعی مصالحه، غائله خاتمه پیدا میکند. شاید هم عقال به معنای منع است؛ چون شتر را از حرکت منع میکند.
3ـ عاقله کیست؟
همان گونه که اول بحث اشاره شد، عاقله انسان که متحمل دیه صاحب جنایت میشوند، چهار طایفهاند:
اول - خویشان صاحب جنایت و آنان عصبه انسان میباشند که توضیح آن خواهد آمد. دوم - معتِق؛ یعنی کسی که او را آزاد کرده است. سوم - ضامن جریره؛ یعنی کسی که ضامن جنایت او شده باشد؛ زیرا معمول بوده است که گاهی دو انسان بیوارث با یکدیگر قرارداد میکردند که هریک خطایی مرتکب شود، دیگری دیه او را بدهد و هریک زودتر بمیرد، دیگری وارث او باشد. چنین کسی اگر مرتکب خطایی بشود، ضامن جریره دیه او را میدهد و دین اسلام این قرارداد را امضا کرده است. چهارم - در صورتی که هیچ یک از سه مورد یادشده ممکن نشد، امام علیهالسلام دیه او را میدهد و اگر جانی بمیرد و وارث دیگری نداشته باشد، وارث او هم امام علیهالسلام خواهد بود.
شیخالطائفه، ابوجعفرالطوسی -قدساللّه نفسهالزکیّه - در کتاب خلاف، مسأله 698 کتابالجنایات در باره معنای «عصبه» فرموده است: «العاقلة کل عصبة خرجت منالوالدین والمولودین و همالاخرة و ابنائهم اذا کانوا من جهة اب و امّ او من جهة اب والاعمام و ابنائهم واعمامالاب وابنائهم والموالی و به قالالشافعی و جماعة اهلالعلم؛ عاقله تمام کسانی هستند که از پدر و مادر متولد شده باشند و یا تنها از جهت پدر باشند و یا از فرزندان آنان باشند و آنان برادران و فرزندان آنها میباشند. اگر از یک پدر و مادر باشند و یا از جهت پدر تنها باشند و همینطور عموها و فرزندانشان و نیز عموهای پدر و فرزندان آنان جزو عاقلهاند و نظر شافعی و جماعت اهل علم از عامه هم همین است».(5)
لغتشناسان نیز واژه «عصبه» را به اقارب پدری و مادری و یا پدری تنها معنا کردهاند:
در کتاب مصباحالمنیر چنین آمده است: «العصبةالقرابة منالذکور الذین یلدون بالذکور و هذا ما قاله ائمةاللغة و هو جمع عاصب مثل کَفَرَه و کافر... و عصبالقوم عصبا مثل ضرب احاطوا به لقتال او حمایة فلهذا اختصالذکور بهم؛ عصبه خویشان ذکوراند که به ذکور دلالت میکنند و این است آنچه پیشوایان اهل لغت گفتهاند و عصبه جمع عاصب است، مثل اینکه کَفَرَه جمع کافر است و اگر گفته شود عصبالقوم عصبا، مثل ضرب یضرب ضربا است و معنای آن، احاطهکردن اطراف قوم است به منظور جنگ با دشمن و یا در مقام حمایتکردن از آنها و از جهت اینکه به معنای احاطهکردن است، اختصاص به خویشان مرد پیدا کرده است».(6)
صاحب جواهر فرموده است: «عصبةالرجل بنوه و قرابته لابیه و انّما سموه عصبة لانهم عصبوا به ای احاطوا فالاب طرف والعم طرف والاخ جانب و عنی مجمعالبحرین ان عصبة الرجل بنوه و قرابته لابیه و قال فی مختصرالنهایة الاثیریة الاقارب من جهةالاب.؛ در صحاحاللغة آمده است: عصبه انسان، فرزندان و خویشان پدری او هستند و عصبه گفته شده است به خاطر اینکه «عصبوا» به معنای «احاطه کردند» است؛ چون پدر انسان یک طرف و عموی او طرف دیگر و برادر یک طرف او را احاطه میکنند و همینگونه از کتاب مجمعالبحرین طریحی نقل شده است که عصبه انسان به معنای فرزندان و خویشان پدری میباشند و همین معنا نیز در کتاب مختصر نهایه ابناثیر آورده شده است».(7)
آنچه از کلمات فقها و اهل لغت استفاده میشود، این است که خویشان مادری را عصبه نمیگویند؛ بلکه عصبه، خویشان پدری هستند و باید آنها متحمل دیه خطای جانی باشند. محقق حلی در کتاب شرایعالسلام فرموده است: «وضابطالعصبه من یتقرب بالاب کالاخوة و اولادهم والعمومة و اولادهم ولا یشرط کونهم من اهلالارث فیالحال و قیل همالذین یرثون دیةالقاتل لوقتل؛ معیار در عصبهبودن کسانی هستند که خویشاوند پدر باشند نه مادر؛ مثل برادران و فرزندان آنها و عموها و فرزندان آنها و شرط نیست که وارثِ قاتل باشد بالفعل، [ بلکه اگر ارث هم نبرند، باز عاقله او محسوب میشوند؛ ] و گفته شده عاقله آن است که وارث قاتل باشد در همان زمانی که قاتل میمرده است».(8)
ولی این قول را صاحب جواهر و دیگران رد کردهاند به اینکه از دیه انسان، ذکور و اناث، حتی زوج و زوجه و همینطور خویشان مادری ارث میبرند، اما پرداختکننده دیه خطای او نمیباشند؛ بنابراین شرط عاقلهبودن، ارثبردن قاتل نیست. پس روشن شد که عاقله همان عصبه انسان است که خویشاوندان پدر و مادری و یا پدری او محسوب میشوند و این فتوا نزد قریب به اتفاق شیعه و فقهای عامه مشهور است؛ چنانکه محقق بزرگ شیعه، شهید ثانی، در مسالک به آن تصریح نموده است.(9)
در مقابل این قول، تنها از اصحاب امامیه، مرحوم ابنجنید اسکافی قدسسره فرموده است: «عاقله انسان اقرب کسانی هستند که سهم معینی از ارث میبرند و اگر وارث به مسماة نبود، دیه خطایی بین خویشاوندان پدری به طور اشتراک بین خویشان پدری و مادری به طور اثلاثی تقسیم میشود» مستند این قول، روایت سلمةبن کهیل است؛ ولی این روایت ضعیف است و مورد اعتنای بزرگان نیست.
در اینکه عاقله، ضامن دیه است، بین فقهای شیعه و سنّی اتفاقنظر است؛ اگرچه در بعضی از جزئیات با هم اختلافنظر دارند. آنچه مورد اتفاق و اجماع همه فقهای مسلمین است، دیه قتل خطای محض است. ولی اهل سنت مانند شافعی و دیگران در قتل شبهعمد هم میگویند دیه بر عاقله است؛ ولی از نظر فقهای امامیه، دیه بر شخص قاتل است. شیخالطائفه ابوجعفر طوسی قدسسره در مسأله 684 کتابالجنایات خلاف گوید: «دیه قتل نفس در قتل خطا بر عاقله است و همینطور در جنایات اطراف و در این مسأله هیچ اختلافنظری وجود ندارد؛ ولی نزد شافعی در قتل شبهعمد نیز بر عاقله است، ولی در نزد ما امامیه دیه از مال قاتل است، همانطوری که در قتل عمد،دیه بر قاتل است، بدون هیچ اشکالی. دلیل ما اجماع فرقه و اخبار رسیده از معصومین علیهمالسلام است و نیز اصل برائت ذمه عاقله هم در قتل شبهعمد اقتضا میکند که دیه بر خود قاتل باشد؛ زیرا اشتغال ذمه نیاز به دلیل دارد و ما دلیلی بر اشتغال ذمه عاقله نداریم».(10)
اختلاف نظر بین امامیه و اهل سنت، تنها در قتل شبهعمد است. امامیه آن را ملحق به قتلعمد، ولی اهل سنت ملحق به خطای محض کردهاند. عبدالرحمن جزیری از فرقه حنفیه، در قتل شبهعمد، قصد فعل را مؤثر دانسته است؛ مانند کسی که عصا را بلند کرده و به سر کسی زده است، لیکن چون معمولاً با این آلت، قتل محقق نمیشود و تصادفا منجر به قتل شده است، ملحق به قتل خطا است و اگر بگوییم دیه بر قاتل است، باید مال فراوان بدهد و موجب استیصال و درماندگی او خواهد شد؛ بنابراین باید دیه را عاقله تحمل کند.(11)
پرواضح است که این استدلال ناتمام است؛ زیرا فرق بسیار است بین قتل خطا و شبهعمد؛ چون در خطا اصلاً قصد فعل نداشته است؛ مانند کسی که تیراندازی کرده به قصد کشتن حیوانی و اصلاً خبر نداشته که در آنجا انسانی وجود داشته است و به طور اتفاق تیر به انسان اصابت کرده و کشتهشده است؛ ولی در شبهعمد مسلم است که قاتل قصد فعل و کشتن مقتول را داشته است، اگرچه آلتی را که به کار برده است، نوعا باعث قتل نباشد؛ بنابراین تردیدی در مقصربودن قاتل نیست و از این جهت ملحقساختن شبهعمد به خطای محض صحیح نخواهد بود؛ پس باید گفت نظر امامیه حق است، بعلاوه اینکه، اجماع طایفه و اخبار رسیده از معصومین علیهمالسلام نیز بر آن دلالت میکند.
4ـ محدوده عاقله
محدوده عاقله کدام است؟ آیا اختصاص به خویشان پدری مانند عمو و فرزندانشان و برادر و فرزندانشان دارد یا اینکه پدر و اولاد پدری هم جزو عاقله هستند؟ در این باره بین فقها اختلافنظر است. مرحوم شیخ طوسی در کتاب خلاف ادعای اجماع کرده است که پدر و فرزندانش داخل عاقله نیستند؛ در مقابل، جماعتی از فقها از جمله، فقیه نامور شیعه، محقق حلّی، در کتاب شرایعالاسلام و از معاصران، مرحوم آیهالله گلپایگانی قدسسره و آیةالله خوئی قدسسره فرمودهاند: پدر و اولاد جانی هم جزو عاقله میباشند.(12)
برای اثبات قول اول سه دلیل ذکر کردهاند:
1 - اصالت عدم اشتغال آنها از تعلق به ضمان. این استدلال صحیح نیست؛ برای اینکه تمسک به اصل عدم اشتغال دیه وقتی است که نصّی نباشد و اینجا با تصریح اهل لغت - که مراد از عصبه اقارب پدری هستند - جایی برای اصل مزبور نیست. پدر انسان و پدران او هرچه بالا رود و فرزند انسان و فرزندان او هرچه پایینتر روند، نزدیکترین خویشاوندی را به انسان دارند؛ بعلاوه عدم اشتغال آباء و ابناء، مستلزم اشتغال ذمّه دیگران است که آنجا نیز همین اصالت عدم اشتغال جاری است. بنابراین این اصل جاری میشود، چنانکه صاحب جواهر قدسسره به این مطلب اشاره کردهاند.
2 - صحیح محمدبن قیس به نقل از امام باقر علیهالسلام قال: «قضی امیرالمؤمنین علیهالسلام علی امرأة اعتقت رجلاً و اشترطت ولائه ولها ابن فالحق ولائه بعصبتهاالذین یعقلون عنه دون ولدها؛ امیرالمؤمنین علیهالسلام درباره آن زنی که مردی را آزاد کرده بود و شرط کرده بود ولای آن مرد را و آن زن دارای پسری بود امام ولای آن زن را به عصبهاش - که عاقله او را میپردازند - ملحق کردند و پسرش را استثنا کردند».(13) بنابراین آن زن دیه را نباید بدهد.
این روایت شریف دلالت ندارد که پسر از عاقله استثنا شده است، بلکه مدلول آن این است که پسر آن زن از ارثبردن ولای آن شخصی که آزاد شده، استثنا شده است و ارثنبردن آن پسر از ولاء، غیر از جدایی او از عاقله است.(14)
3 - حدیث نبوی که آن را کشفاللثام و سالک از اهل سنّت نقل کردهاند و آن حدیث این است: «لایؤخذالرجل بجریرة ابیه و لا بجریرة ابنه»
اولاً این حدیث از جهت سند ضعیف است؛ چون از طریق شیعه نیست و ثانیا احتمال دارد که منظور از عدم اخذ به جریره اب و ابن، جریره عمدی باشد نه جریره خطایی که مربوط به عاقله است.
بنابراین قول دوم درستتر بهنظر میرسد و آن اینکه پدر و فرزندان قاتل و جانی، جزو عاقله به شمار میآیند. از کسانی که این قول را برگزیدهاند میتوان از مرحوم محقق، صاحب جواهر، اسکافی، شیخ مفید، شیخالطائفه (در کتاب نهایه و حائریات) ابنادریس حلی، یحییبن سعید، فاضلَین، صیمری و شهید (در لمعه)، فاضل مقداد (در التنقیح) نامبرد.
دلیل آن این است که عُصبه شخص - بر اساس معنای لغوی آن - کسانی هستند که او را احاطه کردهاند و طبعا این معنا شامل اب و ابن هم میشود و مراد مرحوم محقق هم همین است که در مقام استدلال فرموده است: «لانهما ادنی قومه» یعنی به جهت این است که اب و اولاد نزدیکترین افراد قوم انسان محسوب میشوند. بنابراین از این بیان معلوم میشود که شهرت و اجماعی که بر قول اول ادعا شده، پایه و اساس درستی ندارد؛ زیرا چگونه ممکن است اجماع و شهرتی در بین قدما باشد، با اینکه بسیاری از قدما و متأخرین، قول دوم را اختیار کردهاند.
لیکن آنچه نزد فقهای امامیه قطعی و مسلم است، این است که شخص قاتل خطایی داخل عاقله نیست و در مقابل دیه، ضمانتی ندارد؛ بلکه نزد علمای اسلام مسلم است جز ابوحنیفه.
شیخ طوسی رحمهالله در کتاب خلاف گفته است: «القاتل لا یدخل فیالعقل بحال مع وجود من یعقل عنه منالعصبات و بیتالمال و به قالالشافعی و قال ابوحنیفه القاتل کاحدالعصبات یعقل کما یعقل و احد منهم دلیلنا انالاصل برائةالذّمة و دخوله یحتاج الی دلیل و عمومالاخبار التی قدّمناها یقتضی ان الدیة علیالعاقله کلها فی روایة ابنمسعود و جابر.»(15)
شیخالطائفه در این عبارت به دو دلیل استدلال کرده است؛ اول: به اصل برائت ذمه قاتل از دیه، دوم: به عموم اخباری که بیان میدارد دیه قتل خطایی بر عاقله است نه قاتل و اگر ما بخواهیم قاتل را داخل در عاقله قرار دهیم دلیلی نداریم.
صاحب جواهر قدسسره میفرماید: اجماع محصّل و منقول قائم است که قاتل، داخل عاقله نیست و ضمانت ندارد؛ بعلاوه، بودن دیه قتل خطایی بر عاقله از ضروریات مذهب امامیه است و یا از ضروریات معلوم نزد مسلمانان است، اگرچه ابوحنیفه مخالفت کرده است. بنابراین روشن است که قاتل، بدهکار دیه نیست و داخل محدوده عاقله نیست.(16)
نکته دیگر آنکه فقها اشاره کردهاند که زنان، بچگان و دیوانگان از محدوده عاقله خارجاند و نباید سهمی از دیه را پرداخت نمایند. در این باره، صاحب جواهر رحمهالله ذیل کلام محقق رحمهالله میفرماید: من در این مسأله مخالفتی پیدا نکردم و همین مطلب را شیخالطائفه در کتاب مبسوط اعتراف کرده است. اما دلیل آن این است که زن، داخل مفهوم عصبه نیست و صبی و مجنون هم اگرچه مفهوما داخل عصبه هستند، اما اطلاق ادله ضمانت عاقله نسبت به جنایت خطایی آنها را شامل نمیشود و یا دستکم مشکوکالاطلاق است. علت عدم شمول یا از جهت انصراف ادله است از آنها و یا اینکه ادلّه از جهت وجود اجماع مشکوکالاطلاق است. در هر صورت، این مسأله هم از مسلمات است که صبی و مجنون ضامن دیه نمیباشند(17) ولیکن جای شبهه نیست که آنها از دیه قاتل ارث میبرند و همه اصحاب به آن معترفاند.
در دو مورد از احکام عاقله، بین امامیه و اهل سنت اختلاف وجود دارد و آن این است که اهل دیوان و اهل بلد در دیه مشارکت ندارند؛ چنانکه محقق حلی قدسسره در کتاب شریف شرایع میفرماید: «ولا یدخل فیالعقل اهلالدیوان ولا اهلالبلد اذا لم یکونوا عصبة.» شهید ثانی رحمهالله در شرح کلام مرحوم محقق میفرماید: «مراد از اهل دیوان کسانی هستند که امام علیهالسلام آنها را منظم کرده برای جهاد با دشمن و برای آنان غذا و طعام قرار داده و برای آنان فرمانده معینی تعیین کرده است. این افراد نباید متحمل دیه قتل بشوند، مگر اینکه از جمله عصبه قاتل باشند.»(18)
در میان علمای اهل سنت، ابوحنیفه میگوید: «والعاقله هم اهلالدیوان ان کانالقاتل من اهلالدیوان یؤخذ من عطایاهم فی ثلاث سنین و اهلالدیوان هم اهلالرآیات والالویة و همالجیش الذین کتبت اسمائهم فیالدیوان والجریره لان سیدنا عمر - رضیالله عنه - هو اول من دون الدواوین و جعلالعقل علی اهلالدیوان و کان ذلک بمحضر منالصحابة - رضیالله عنهم - من غیر نکیر منهم ولانالعقل کان علی اهلالنصرة و قد کانت بانواع باالقرابة والحلف والولاء والعد و فی عهد عمر - رضیالله - صارت بالدیوان فجعلها علی اهله اتباعا للمعنی».(19) که اگر قاتل جزو افراد اهل دیوان باشد، باید اهل دیوان دیه قتل او را بدهند.
در استدلال ابوحنیفه دو مطلب است: اول اینکه عمر در زمان تصدی خلافتش، دیه را بر اهل دیوان قرار داد و این عمل مورد انکار هیچیک از صحابه واقع نشد؛ پس فعل عمر حجت است.
ولی جواب این دلیل را فقهای امامیه مانند شهید قدسسره (در مسالک) و صاحب جواهر قدسسره دادهاند به اینکه فعل عمر مخالف با معهود در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است؛ چون بالضروره معلوم بوده است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله دیه را بر عصبه قرار داده است و اصلاً در زمان ایشان دیوانی وجود نداشته است. حتی در زمان ابوبکر هم واقع نشده است. پس این عملی است مخالف با نظر رسول خدا و حجیتی ندارد. ممکن است بگوییم فعل عمر در آن زمان به این خاطر بوده است که اهل دیوان از اقارب و عصبه آن مرد قاتل بودند؛ بنابراین فعل عمر دلالتی ندارد که دیه بر اهل دیوان است، حتی اگر عصبه قاتل هم نباشند. البته این مطالب با فرض مماشات است والا از منظر ما امامیه، فعل غیرمعصوم هیچگونه حجیتی ندارد.
دلیل دوم ابوحنیفه این است که اصولاً حقیقت عاقله این است که بتوانند انسان را یاری کنند و اهل نصرت چهار دستهاند؛ اول: اقرباء و خویشاوندان، دوم: کسانی که با آنها پیمان بستهاند، سوم: اهل ولاء، چهارم: کسانی که دارای قدرتی باشند. پس به علت توانایی نصرت در اهل دیوان، عمر هم دیه را بر آنان قرار داده است.
این استدلال از اوّلی ضعیفتر است برای اینکه آنچه مسلم است این است پیامبر دیه قتل خطا را بر عاقله قرار دادهاند و اصلاً معهود نبوده است که اهل دیوان و یا جیش در مقابل دیه قتل خطا ضمانتی داشته باشند و گفتار ابوحنیفه مطلبی است باطل. بنابراین حق این است که اهل دیوان از عاقله و محدوده آن خارجاند.
مورد دوم این است که اهل بلد قاتل اصلاً داخل عاقله نمیباشند و نباید سهمی از دیه را بدهند اگرچه در این مورد هم ابوحنیفه میگوید: «اگر اهل دیوان نبودند باید دیه را اهل بلد بپردازند.»(20) از طریق امامیه هم در روایتی که سلمةبن کهیل نقل کرده آمده است: «ان لم یکن له قرابة من قبل امخ ولا قرابة من قبل ابیه ففضّ الدیة علی اهل الموصل ممن ولد بها و نشأ ولا تدخلن فیهم غیرهم من اهلالبلد.»(21) ولیکن این حدیث از دیدگاه فقهای امامیه ضعیف است و مورد عمل اصحاب نیست. علت ضعف این روایت این است که سلمةبن کهیل از طایفه زیدیه عامه است.(22) بنابراین اهل بلد هم داخل در محدوده عاقله نخواهند بود.
5ـ شرایط عاقله برای پرداخت دیه
مشهور بین فقهای امامیه این است که عاقله اگر فقیر باشد، پرداخت دیه بر او واجب نیست. صاحب جواهر فرموده است: «من در این مسأله مخالفی نیافتم.» محقق رحمهالله در شرایعالاسلام فرموده است: «نعم لا یتحملالفقیر شیئا و یعتبر فقره عندالمطالبه و هو حولالحول.» بنابر نظر ایشان کسی که وقت مطالبه دیه - که سر سال است - غنی باشد، باید دیه را بدهد ولو اینکه قبلاً فقیر باشد و اگر کسی قبل از زمان مطالبه غنی باشد، ولی وقت مطالبه فقیر باشد، تحمل دیه بر او واجب نیست؛ بنابراین میزان غنی و فقیر بودن، هنگام مطالبه دیه است.
بنابراین، همانطوری که کشفاللثام گفته است، اگر کسی فقیر باشد ولی بتواند کسب کند و دیه را بپردازد، بر او واجب نیست، بلکه میزان دارابودن بالفعل است؛ بر خلاف اهل سنت که میگویند اگر شخص فقیر قادر به کسب باشد باید دیه را بدهد.
صاحب جواهر رحمهالله گوید: «از دیدگاه بسیاری از فقهای امامیه استفاده میشود که این حکم نزد امامیه مفروغ عنه بوده و کسی در آن تردید نکرده و مورد تسالم اصحاب بوده است. از فقهای معاصر هم امام خمینی قدسسره و آیةالله گلپایگانی قدسسره در کتاب مجمعالمسائل همین نظر را اختیار کردهاند. نسبت به قدمای اصحاب هم ظاهرا یا فتوا مشهور بوده است و یا (بالاتر از مشهور) در حدی بوده است که مخالفی پیدا نشده است.
شیخ در مبسوط میگوید: «والذی یتحملالعقل عنالقاتل منالعاقله من کان منهم غنیا او متجمل و اماالفقیر فلا یتحمل شیئا منها و یعتبرالغنی والفقر حینالمطالبه والاستیفاء و هو حولالحول ولایعتبر ذلک قبلالمطالبه فمن کان غنیا عندالحول طالباه و ان کان فقیرا ترکناه و ان غنیا قبل ذلک.»(23)
مفاد کلام شیخ قدسسره نیز همان مفاد کلام محقق قدسسره است و به طور ارسالِ مسلم شرط فرموده است که باید عاقله در وقت ادای دیه مقتول غنی باشد و اگر فقیر باشد بر او دیه واجب نیست؛ اگرچه قبل از آن هم غنی باشد. محقق اردبیلی در مجمعالفائدة و البرهان فرموده است: «ولعل دلیل اشتراط الوجدان عندالمطالبه الاجماع اولهم نص ماتعرفه و یحتمل عدمه فیصبر علیه حتی یجد کسائر دیونه.»(24)
ایشان به بیان دو قول اکتفا فرموده ولی احتمال داده است که مسأله اجماعی بوده و یا نصی وجود داشته و به ما نرسیده است و در طرف مقابل فقط صرف احتمال را بیان کرده است.
مرحوم آیةالله خوئی قدسسره فرموده است: «غنی در عاقله شرط نیست، بلکه فرقی بین فقیر و غنی در اینجا وجود ندارد.» ایشان در تکملةالمنهاج فرموده است: «هل یعتبرالغنی فیالعاقله المشهور اعتباره و فیه اشکال والاقرب عدم اعتباره.» و در مبانی آن فرموده است: «وجه اشکال این است که فتوای مشهور دلیل ندارد. بلی، اگر اجماعی در مسأله ثابت شود، مطلب تمام است ولکن اجماعی وجود ندارد؛ بنابراین فرقی بین غنی و فقیر نیست در جهت اطلاقات ادله.»(25)
ایشان فرمودهاند در مسأله اجماعی وجود ندارد، ولی قول خلاف مشهور را به کسی نسبت ندادهاند، در نتیجه باید بگویند، اولاً فقیر هم باید دیه را بدهد و اگر به خاطر فقر نتوانست بدهد، مدیون است که در زمان ممکن باید پرداخت کند. ولی باید گفت فرق است بین مدیون در سایر دیون (غیر از دیه) و در مورد عاقلهای که خودش تنگدست شده است - که بر طبق آیه شریفه «فنظرةالی میسرة» باید صبر کند تا دارا شود - و بین آن عاقله فقیری که بالفعل مدیون است؛ پس نمیتوانیم بگوییم در حال فقر، تکلیف پرداخت دیه متوجه او میشود و قیاس کنیم این را به مدیونی که نادار شده است؛ زیرا در فرض اول واجد بوده و سپس تنگدست شده است، اما در فرض بعدی این است که از اول فقیر بوده است پس خداوند چگونه او را مکلف میکند به ادای این دین در حالی که قادر به پرداخت نیست؛ بنابراین اطلاق ادله مخدوش میشود و فقیر را شامل نمیشود و یا مشکوکالشمول است. اگر شک کنیم، اصالت برائت ذمه فقیر از این دیه جاری میشود و این اصل بدون معارض است؛ برای اینکه به هر حال ذمه غنی بلااشکال مشغول میشود؛ بنابراین به اعتبار قول مشهور، فقیر، بدهکار دیه نخواهد بود؛ همانگونه که امام خمینی قدسسره درتحریرالوسیله اختیار کردهاند.
علاوه بر آن، تحمیل دیه بر فقیر اجحاف است؛ چون موجب عسر و حرج شدید است و شرعا جایز نیست. حتی اگر تحمیل دیه بر غنی هم اجحاف باشد، جایز نیست تا چه رسد به فقیر که به طریق اولی جایز نیست و قطعا موجب مشقت و عسر و حرج است. پس به دلیل «قاعده لاحرج» این تکلیف برداشته شده است؛ بنابراین یا ادله اطلاق ندارد و یا مشکوکالاطلاق است. تحمیل دیه بر غیر قاتل خلاف اصل است؛ بنابراین با اصل وجوب دیه خطا بر عاقله منافات ندارد؛ زیرا حکم مختص به عاقله غنی است نه مطلق عاقله.
6ـ مقدار دیهای که عاقله باید بدهد
در اینکه بر عاقله واجب است دیه جراحت موضحه و بالاتر از آن را تا قتل خطایی بدهد، در میان فقهای امامیه اختلافی وجود ندارد و اجماع فقها بر آن مسلم است. محقق حلی قدسسره فرموده است: «و تحملالعاقله دیةالموضحة فما زاد قطعا و هل تحمل ما نقص قال فیالخلاف نعم و منع فی غیره و هوالمروی غیر ان فیالروایة ضعفا»(26) و نیز محقق رحمهالله فرموده: «موضحه آن جراحتی است که بر کسی وارد شود که تا به استخوان برسد و نیز روی استخوان ظاهر شود.» صاحب جواهر فرموده است: «در این تعبیر اختلافی ندیدم.»(27)
شیخالطائفه قدسسره در کتاب خلاف گفته است: «دیه کمتر از موضحه هم بر عهده عاقله است» ابنادریس حلی قدسسره هم در این نظر با شیخ موافقت کرده است اما در کتاب نهایه فرموده است: «دیه کمتر از موضحه بر عهده خود جانی است و ذمه عاقله از آن بری است» و این قول را بسیاری از فقهای شیعه اختیار کردهاند؛ مانند حلبی رحمهالله (در کافی) و ابنزهره رحمهالله (در کتاب غنیه) وابنحمزه (در وسیله) و دیگران که ظاهرا مشهور بین قدمای امامیه و متأخرین همین قول است. دلیل قول اول، اطلاق اخبار عاقله است که بین موضحه و غیر آن فرقی نگذاشته است. و اما دلیل قول دوم، روایت خاصهای است از امام باقر علیهالسلام که فرموده است: «قضی امیرالمؤمنین علیهالسلام انّه لا تحملالعاقله الاالموضحة فصاعدا و ما دون السِّمحاق اجر الطبیب سویالدیه.»(28) با این روایت، عموم را تخصیص میزنیم.
این روایت همان روایتی است که در کلام محقق آمده و فرموده است که در آن ضعف سندی وجود دارد و آن این است که ابنفضال، فطحی مذهب بوده است؛ لیکن این مطلب درست نیست؛ چنانکه صاحب جواهر قدسسره فرموده است: «ولو اینکه ابنفضال تا آخر عمرش برمذهب فطحیه بوده باشد، باز هم روایت، موثق است نه ضعیف و روایت موثق را ما حجت میدانیم.» به همین دلیل علامه قدسسره در بسیاری از کتابهایش - غیر از کتاب قواعد - متمایل به قول دوم شده است. بعد از علامه هم فخرالمحققین و فاضل مقداد و صمیری و شهید ثانی و عده دیگری از فقها قول دوم را اختیار کردهاند. گفته شده است که این قول، مشهور بین فقها است، همانگونه که در کتاب ریاض آمده است. و نیز گفته شده ابنفضال تا آخر عمر بر مذهب فطحیه باقی نبوده است و وقت مرگ برگشته و امامیمذهب شده است که با این وجود روایت صحیح تلقی میشود.
نیز ممکن است مراد از تضعیف روایت در قول علامه، ضعفی باشد که شامل روایت موثق هم بشود و مقصودش این باشد که روایت صحیح نیست نه اینکه حجت نباشد؛ بنابراین با توجه به اینکه روایت، معارضی هم ندارد باید به آن عمل شود. مقتضی اصل برائت هم این است که جنایت مادونالموضحه بر عهده شخص جانی باشد؛ برای اینکه مقتضای آیه شریفه «ولا تزروازرة وزراخری» این است که جنایت جانی مطلقا بر عهده خودش باشد. از این اصل، دیه جنایت موضحه و بالاتر از آن خارج شده است و مادونالموضحه، تحت اصول اولی باقی میماند و به حکم آیه یادشده بر عهده شخص جانی است.
صاحب جواهر قدسسره میفرماید: «علاوه بر ادله مذکور - از آنجایی که صدور جنایتهای خطایی مردم زیاد است - اگر بگوییم هرگونه جنایت خطایی دیهاش بر عاقله است، لازمهاش این است که اولاً موجب مشقت بر مردم شود و این مطلب به حکم «قاعده لاحرج» مرفوع است و ثانیا چون میگویند دیه آنها بر عهده عاقله است و خودشان ضمانتی ندارند چهبسا موجب تسامح و تساهل مردم در ارتکاب جنایت شود در حالی که سیره عملی مسلمین در هر زمان و مکان برخلاف آن است. بنابراین ما شک میکنیم در شمول اطلاقات باب عاقله که شامل مادونالموضحه هم بشود؛ حتی دیه جراحات و ضمان موضحه به دلیل اجماع و به دلیل موثق ابنفضال بر عهده خود جانی نیست. بنابراین اقوی دو قول دوم است؛ واللهالعالم.»(29)
7ـ مدت پرداخت دیه
فقهای عظیمالشأن شیعه فرمودهاند: عاقله جانی باید دیه خطایی را در مدت سه سال پرداخت کنند. در این مسأله هم اختلافی وجود ندارد، بلکه صاحب جواهر قدسسره در این مسأله ادعای اجماع کرده است. آغاز محاسبه برای پرداخت دیه، مرگ «مَجْنیٌعلیه» است که باید آخر هر سال یک سوم دیه را پرداخت کند. در این جهت فرقی بین دیه کامل و ناقص وجود ندارد؛ مثلاً دیه ذمّی و دیه زن که نصف دیه مرد است. دلیل این حکم روایت ابیولاد است که مشایخ ثلاث با سند تمام روایت کردهاند: «عن ابی ولاد عن ابیعبدالله علیهالسلام قال کان علی علیهالسلام یقول تستأدی دیةالخطاء فی ثلاث سنین و تستأدی دیةالعمد فی سنةٍ.»(30)
اما مدت ارش جنایات مورد اختلاف است. از شیخ در کتاب مبسوط نقل شده است: «در صورتی که کمتر از ثلث دیه باشد باید در پایان سال پرداخت کند؛ چون بدهکاری عاقله نسبت به دیه ضمان نقدی نیست، بلکه مؤجّل است.
محقق قدسسره بر این قول اشکال کرده و گفته است که: «محتمل است جمله «تستأدی دیةالخطاء فی ثلاث سنین»، مختص به صرف دیه نفس باشد نه دیه اعضا و ارش جنایات؛ بنابراین مقتضای اصالةالحلول در مستحق و داین این است که این دین حال و بر خود جانی واجب باشد و چون نصّ دیگری نداریم، نمیتوانیم ارش جنایات را بر دیه نفس قیاس کنیم؛ چون تنها در اصل خطاییبودن شریکاند ولی در سایر خصوصیات با هم فرق دارند.»
شیخ رحمهالله در کتاب مبسوط ارش جنایات را به سه قسم تقسیم کرده است: 1 - به اندازه دیه باشد 2 - اقل از دیه باشد 3 - اکثر از دیه باشد. اگر به اندازه دیه باشد باید بگوییم جاری مجرای دیه نفس است و مدت آن سه سال است و اگر به اندازه ثلث دیه باشد و یا کمتر از ثلث باشد، مدت آن یک سال است و اگر کمتر از دو ثلث باشد، ثلث اول را سر سال بدهد و باقیمانده را در سال دوم؛ همینطور، اگر ارش جنایت به اندازه دو ثلث و یا زیادتر باشد، زاید بر دو ثلث را در سال سوم باید بدهد و اگر ارش جنایت از دیه انسان بیشتر باشد، مانند اینکه دو چشم کسی را کنده باشد و یا دو دست کسی را قطع کرده باشد، اگر مَجْنیٌعَلَیه دو نفر باشند باید برای هر کدام از این دو نفر سر سال اول، ثلث دیه و سر سال دوم، ثلث دوم و سر سال سوم، ثلث سوم دیه را بدهد و اما اگر مستحق یک نفر باشد، باز هم سر سال بیشتر از ثلث بر او واجب نیست؛ بنابراین برای دو چشم، یک سدس و برای دو دست هم یک سدس باید بدهد که در مدت شش سال باید پرداخت کند. این بود خلاصه و ماحصل آنچه مرحوم شیخ در مبسوط فرموده است.(31)
ولکن محقق اردبیلی مطلب شیخ رحمهالله را قبول ندارد و میگوید: «قاعده عقلیه و نقلیه اقتضا میکند که غیر از خود جانی کس دیگری ضمانت عاقله را بر عهده نداشته باشد، مگر در موردی که اجماعی باشد و یا دلیل لفظی مثل نص داشته باشیم؛ مانند دیه موضحه وبیشتر از آن و یا دیه نفس در صورت قتل خطایی که با دلیل موجود باید در مدت سه سال پرداخت شود.
اما در مورد ارش جنایات میگوییم: اولاً تحمل آن بر عاقله خلاف اصل است، بلکه باید خود جانی متحمل شود مگر آنچه به دلیل خاصی یقینا از این قاعده خارج شده باشد؛ مثل دیه موضحه و مافوق آن. ثانیا اصل در پرداخت این است که حال باشد نه مؤجّل؛ چون دلیلی نداریم که باید و یا میتواند در مدت بپردازد.(32)
بنابراین کلام محقق اردبیلی قدسسره به واقع نزدیکتر است، چون ما میتوانیم ارش جنایت را با دیه نفس خطایی با هم قیاس کنیم و دلیل دیگری هم نداریم و همانگونه که محقق رحمهالله هم فرمود، روایت «تستأدی دیةالخطاء ثلاث سنین» مربوط به قتل نفس واجب است.
8ـ فلسفه تشریع عاقله در اسلام
قطعا تشریع قانون عاقله در اسلام مانند سایر احکام آن، دارای فلسفه و حکمتهای فراوان و فواید کثیرهای است، هم برای فرد و هم برای جامعه اسلامی، خصوصا برای خانواده و نظام آن. ما در این بخش به اهم آنها اشاره میکنیم:
1 - نظام عاقله موجب تقویت و تحکیم خانواده است. قانون عاقله موجب تعدیل تعصّبات قبیلهای و خانوادگی میشود. علامه مجلسی قدسسره فرموده است: در زمان جاهلیت مردم تعصّب بسیاری به حفظ خویشاوندان خود داشتند، به گونهای که قاتل را حمایت میکردند و او را از ولی مقتول دور نگاه میداشتهاند و نمیگذاشتند به سزای عملش برسد ولو اینکه به ناحق کسی را کشته بود. شارع مقدّس به منظور تعدیل تعصّبات، در باب قتل خطایی - که قاتل در آن تقصیری ندارد - مقرر فرمود که دیه بر ورثه و خویشان او تقسیم شود که هم باعث قِلّت حمایت ایشان شود و هم کار بر قاتل آسان شود؛ چون تقصیری نداشته است و از روی خطا انجام داده است.(33)
بنابراین وقتی خویشاوندانی که مشمول قانون عاقلهاند، شرعا موظف به پرداخت دیه قتل خطایی شدند، تعصّبات بیجا و بیرویهای که در بعضی از اقوام و قبیلهها است، تعدیل و سبک میشود و لااقل اینکه بجا و حسابشده مصرف میشود. قانون عاقله موجب تقویت و استحکام بنیان خانواده و موجب ارتباط و اتصال اعضای خانوادهها میشود؛ چون وقتی از ناحیه شارع مقدّس، خانوادهها موظف باشند که دیه قتل و جنایت خطایی خویشاوندان را بدهند، باعث میشود یکدیگر را شناسایی کنند به طوری که اگر فردی از خانوادهها در کشورهای خارجی هم زندگی کند، مورد غفلت قرار نمیگیرد و بدینوسیله با دیگر فامیل ارتباط برقرار میکند و بدینوسیله پیوند خانوادگی تقویت میشود. وقتی رابطه خانوادگی مستحکم شود، در مشکلات زندگی یکدیگر را کمک میکنند. فلسفه اینکه اسلام بر مسأله صلهرحم تأکید فراوان کرده است، همین است که روابط خانوادگی مستحکم شود تا در روزهای سخت همدیگر را کمک کنند. قانون عاقله موجب حفظ نسبهای خانوادگی و فراموشنشدن خویشاوندی میشود.
بنابراین نظام عاقله یک نوع پیمان شرعی است که اشخاص از روی علم و اختیار تعهد میکنند تا از خانواده که مقدسترین نهاد اجتماعی است، حمایت کنند که از هم نپاشد. محقق بزرگ، شهید ثانی قدسسره ، در کتاب مسالکالافهام در این باره میگوید: «علما گفتهاند: تحمیل غرامت بر غیر جانی خلاف قاعده است الا اینکه چون قبایل عرب در زمان جاهلیت از روی تعصّب در مقام حمایت و نصرت جانی برمیآمدند و مانع میشدند که اولیای مقتول بتوانند انتقام بگیرند و یا حقشان را از قاتل و جانی بگیرند، شارع متعال مقرر فرموده، در صورتی که جنایت عمدی نباشد، در عوض این حمایت و نصرت بیجا برای کمک به قاتل بذل مال کنند و عاقله جانی که خویشاوندان او هستند، دیه مقتول را بدهند و چون این حمایت و دادن دیه از طرف جانی را به اجانب تشبیه کردند - که در مقام اصلاح ذاتالبین نیاز به مال دارند - خداوند اجازه داده است که از سهم زکات در راه اصلاح ذاتالبین صرف نمایند و نیز شارع متعال به منظور اینکه بر خویشاوندان مشقّت نباشد، دادن دیه جنایت خطایی را مؤجّل و مدتدار قرار داده است نه نقدی، تا از این راه هم قاتل جانی را حمایت و کمک کرده و هم بر عاقله مشقت نکرده باشد.(34)
2 - بدون شک از نظر اسلام خون شخص مسلمان بسیار اهمیت دارد و به هیچوجه و در هیچ شرایطی نباید هدر برود و از طرف دیگر چون فعل شخص جانی از روی خطا بوده است و هیچگونه عمدی در کار نبوده و بیتقصیر است و قتل و جنایت خطایی هم برخلاف قتلعمدی زیاد واقع میشود و دیه انسان هم مال عظیمی است و پرداخت آن مشکل است و لذا تحمیل آن بر جانی خطایی در حدّ اجحاف است و همراه با مشقت، لذا حکمت الهی اقتضا میکند که خویشاوندان جانی برای کمک و اعانت و همراهی با او دیه را تحمل کنند و بین آنان تقسیم شود تا هم خون مسلمان هدر نرود و هم بر قاتل و جانی خطایی دشوار نباشد. بنابراین قانون عاقله، هم موجب حفظ خون مسلمان است و هم موجب مواسات با جانی.(35)
3 - اساس و ریشه جنایتهای خطایی، سهلانگاری و عدم احتیاط است و علت این دو هم سوءتربیت و عدم توجیه جنایت برای جنایتکاران است و مسؤول تربیت، همان عاقله و خویشاونداناند که به هم اتصال دارند؛ زیرا هر فردی از خانوادهاش متأثر است و به اقارب و خویشان خود شباهت دارد و در حقیقت اهمال و عدم احتیاط میراث خانواده است که به وارث رسیده است و از آنجا که خانواده هم متأثر از جامعهای است که در آن زندگی میکند، در حقیقت میتوان گفت همین اهمال و عدم احتیاط در نهایت، میراث اجتماع است؛ بنابراین در مرحله اوّل واجب است بر عاقله که دیه را تحمل کنند و اگر عاقله و خویشاوندان جانی عاجز باشند، باید جامعه دیه را تحمل کند و زمانی که امام علیهالسلام و یا حاکم اسلامی دیه را از بیتالمال میدهد، در حقیقت جامعه آن را تحمل میکند. اگر خویشاوندان آگاهی به این حکم داشته باشند، در مقام تعلیم و تربیت و توجیه خویشاوندان خود برمیآیند. به عبارت دیگر میتوان گفت این سهلانگاری و عدم احتیاط در شخص جانی، معلول خانواده و درک اینکه جانی پشتوانه خانوادگی دارد و یا پشتوانه اجتماعی دارد و آنان از او حمایت میکنند بوده است پس باید خویشاوندان او و افراد جامعه خطای جانی را تحمل کنند.(36)
4 - بیشک نظام خانوادگی در اسلام - که یک اجتماع کوچک است - و جامعه اسلامی - که اجتماع بزرگ است - بر اساس تعاون و همیاری استوار شده است. وظیفه هر فردی در نظام خانواده و اجتماع این است که به افراد آن کمک کند و در برابر آنان بیتفاوت نباشد. قطعا قانون عاقله موجب به وجودآمدن اصل تعاون و همیاری و همکاری بین افراد خانواده و جامعه خواهد شد. از آنجا که جرایم خطایی زیاد اتفاق میافتد، باید در تمام اوقات خانواده با هم ارتباط داشته باشند؛ بنابراین ارتباط و پیوند خانوادگی همیشگی و دایمی خواهد شد.(37)
9ـ دو اشکال و پاسخ آنها
9-1- اشکال اول و پاسخ آن: بعضی اشکال کردهاند که قانون عاقله با قوانین موضوعه، مخالف و ناهماهنگ است. منظور آنان این است که تحمل اجباری دیه از طرف خویشاوندان جانی که در این ماجرا تقصیری ندارند، جایگاه حقوقی ندارد و حقوق موضوعه این زمان آن را نمیپذیرد.
در پاسخ میگوییم: قانون عاقله از قوانین مترقی و عادلانه اسلام است؛ زیرا بنابر این حکم الهی - که اگر کسی از روی خطا جنایتی مرتکب شود، برای اینکه خون مجنی علیه که یک فرد مسلمان است هدر نرود، وظیفه خویشاوندان قاتل است که دیه مقتول را از مال خودشان پرداخت کنند، مشروط بر اینکه از نظر مالی تمکن داشته باشند و سایر حدود و شرایط را هم رعایت کنند - هیچگونه اشکال و ایراد حقوقی ندارد؛ بلی اگر این حکم در مورد شخص معینی بود، مثلاً اگر زید مرتکب جنایت شد باید خویشاوندان او دیه را بدهند، قابل ایراد بود؛ ولی اگر این حکم عام باشد و در رابطه با همه خویشاوندان باشد چه اشکالی دارد؟ اگر در ضرر و خسارتی همه افراد نسبت به یکدیگر عهدهدار باشند، چه اشکالی دارد؟ امروز از این فرد این خطا صادر میشود، فردا از دیگری و... عهدهگیریها در برابر عهدهگیری شخص جانی و دیگران است؛ مثل اینکه در عقد شرعی و قانونی این قرار و معاهده را بگذراند. خلاصه عهدهگیری این شخص بلاعوض نیست، بلکه در مقابل عهدهگیری خود شخص و دیگران از این عاقله است؛ نظیر اینکه چند دولت با هم قرار بگذارند که هر کدام به واسطه حوادث یا حادثه خاصی در معرض تحمل خساراتی قرار گرفتند، دیگران بپردازند. این یک امر منطقی و معقول است که در این مورد به حکم شرعی و الهی مقرر شده است.
مسلمانی که به اختیار خودش اسلام را پذیرفته باشد، همه قوانین و مقررات آن دین را قبول کرده و خود را مکلف و متعهد به اجرای آن میداند و در حقیقت با پذیرش اسلام عملاً این مسؤولیت را پذیرفته است و این معاهده بین همه خویشاوندان بسته شده است که اگر مرتکب جنایت خطایی بشوند، باید دیه را بپردازند؛ بنابراین عاقله یک قرارداد شرعی است و همه آن را پذیرفتهاند. قطعا عاقله هیچ اشکال قانونی ندارد و با حقوق موضوعه هم منافاتی ندارد.
آیةاله صافیگلپایگانی در جواب این اشکال فرمودهاند: «تعجب است از کسی که از قابل پذیرش و اجرا بودن این حکم سؤال میکند، در حالی که میبیند در دنیای کنونی و به اصطلاح متمدن و حقوقدان، خسارت جنایت و خیانتهای عمدی یک نفر را اگرچه دهها و صدها میلیارد باشد، از ملتش و از نسلهای بعد از او گرفته و مردم مستضعف به جرم جنایت و خیانت عمدی او محکوم به استصغار و استحقار و در واقع بردگی دیگران و فاقد عزت و استقلال میشوند. چگونه است که این قانون ظالمانه را چون دول بزرگ غربی میپذیرند، حقوقدانان حرفی نمیزنند اما در مورد قانون الهی عاقله ایراد میکنند؟!
در دنیایی که ملت آلمان به اتهام قتل جمعی از یهودیها به دست هیتلر هنوز هم بعد از گذشتن بیش از نیم قرن باید به یهودیان غرامت بدهند و آن را قانونی میدانند، چگونه قانون عاقله در مورد قتل خطایی با وجهه حقوقیای که دارد مورد اشکال واقع میشود؟ یهودیها حتی از ملتهایی که دولتهایشان با هیتلر رابطه داشتند، غرامت میطلبند و به زور آمریکا و دول استکبار دریافت میکنند و نیز از سوئیس مطالبه غرامت کردهاند و سوئیس هم راضی شده که ششصد میلیون دلار بدهد تا دست از سرش بردارند. اینها مورد اشکال هیچ حقوقدانی نیست و کسی نمیگوید بعد از پنجاه سال این مردم سوئیس چرا باید غرامت بدهند؟ غیر از این است که این قانون را غرب عمل میکند و با زور سرنیزه پیاده کرده است و لذا از نظر حقوق امروز مسألهای نیست؛ اما قانون عاقله در اسلام و در بین مسلمین که خود اسلام را اختیار کردهاند و خود را متعهد و مکلف به آن میدانند از طرف آنها و استضعافشدگان فکری آنها مورد حرف واقع شده است. بدیهی است موجب اتخاذ این موضعها جز حقارت و ذلت و خودباختگی در برابر اجانب نیست والا مسلمان قوی و مؤمن و متعهد، خودش را و تعالیم دینش و فرهنگش را برتر و بالاتر از هر فرهنگ و قانون میداند.(38)
9-2- اشکال دوم و پاسخ آن: اشکال دیگری که در مورد عاقله مطرح شده، این است که قانون عاقله، به زمان صدر اسلام اختصاص دارد و در زمان ما و در جامعه کنونی قابلاجرا نیست؛ در حقیقت عاقله حکمی است موقتی نه دایمی. تعجب این است که این اشکال از دانشمندانی مانند عبدالقادر عوده که خود فلسفه و حکمتهای قانون عاقله را مورد بحث و بررسی قرار داده و آن را نظامی عادلانه دانسته و مورد تأیید قرار داده، مطرح شده است! او میگوید: این نظام در زمان ما قابلاجرا نیست؛ برای اینکه اساس و بنیان در این قانون وجود عاقله و خویشاوندانی است که دیه را تحمل کنند؛ ولی در زمان ما غالبا عاقلهای وجود ندارد، چون زمانی عاقله وجود خارجی داشت که مردم نسبهای خود را حفظ میکردند و به خویشاوندی اهمیت میدادند و خود را به قبایل و عشیره خودشان منتسب میکردند؛ ولی در جامعه کنونی این مطلب وجود خارجی ندارد؛ حتی افرادی که جد خودشان را بشناسند اندکاند؛ بنابراین چارهای نیست که یا دیه خطایی را بر خود جانی تحمیل کنیم و یا بگوییم دیه بر بیتالمال است و از آنجا که ارجاع به شخص جانی موجب هدررفتن خون افراد میشود و همینطور تحمیل بر بیتالمال هم موجب خالیشدن خزینه دولت میشود بهتر این است که دولت یک مالیات عمومی از مردم بگیرد و مصرف آن را برای پرداخت دیه جنایت خطایی قرار دهد تا هم جانی متحمل دیه نشود و هم بیتالمال کم نشود.(39)
در پاسخ میگوییم، احکام اسلام قابل تغییر نیست. قانون عاقله به زمان صدر اسلام اختصاص ندارد، بلکه حکمی است عام و ابدی و در جامعه کنونی و جوامع آینده قابل پذیرش و اجرا است. حکم بدون دلیل، افترا بر خدا است و لذا هیچیک از فقهای مسلمین چه امامیه و چه اهلسنت و جماعت اینگونه فتوا ندادهاند. و اینکه ایشان ادعا کرده است که مردم انساب خود را فراموش کردهاند و خویشان خود را نمیشناسند، صرف یک ادعا بیش نیست، بلکه برعکس، وقتی ما به جامعه اسلامی نگاه میکنیم مشاهده میکنیم که غالبا حتی اقوام و اقارب دور خود را هم میشناسند و در اثر تعالیم نورانی اسلام با یکدیگر ارتباط دارند. بلی ممکن است در افراد انگشتشماری به علت ناآگاهی و یا عدم تدیّن واقعی به اسلام رعایت نشود که این مسأله خاص است و از محل بحث خارج است که میتوان با تبلیغات صحیح و گسترش مسأله صله ارحام در جامعه این نقیصه را به حداقل کاهش داد.
بر فرض اگر خانوادهای پیدا شود که اقوام خود را (افراد عاقله) نشناسد، وقتی جنایتی واقع شود در مقام شناسایی آنان برخواهد آمد. همانگونه که اگر مسألهای مانند میراث مطرح شود، حتی خویشاوند دور هم شناسایی میشود. بنابراین در قابلیت به اجرا درآمدن حکم عاقله هیچ تردیدی نیست؛ بویژه آنکه قانون عاقله از احکام حکومتی اسلام است و اجرای آن بر عهده حکومت است. حاکم شرع حکم عاقله را اجرا میکند تا جامعه اسلامی و خانواده از برکات مادی و معنوی و تربیتی آن بهرهمند گردند.
منابع و پی نوشت ها
______________________________
1. نجم(53)، 38.
2. محقق حلی: شرایعالاسلام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1415ق، ج 4، ص 299.
3. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام فی شرح شرایعالاسلام، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1393ق، ج 42، ص 416.
4. فیّومی، احمد: المصباحالمنیر، مطبوعات محمدعلی، قاهره، 1347ق، ج 2، ص 82.
5. طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، تهران، جزء سوم، ص 128.
6. قیّومی، احمد: المصباحالمنیر، ج 2، ص 72.
7. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام فی شرح شرایعالاسلام، ج 42، ص 416.
8. محقق حلی: شرایعالاسلام، ج 4، ص 299.
9. شهید ثانی: مسالکالافهام، مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1419ق، ج 15، ص 508.
10. طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، پیشین، جزء سوم، ص 128.
11. الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، دارالکتب العملیة، بیروت، 1409ق، ج 5، ص 378.
12. گلپایگانی، محمدرضا: مجمعالمسائل، دارالقرآن الکریم، قم، 1411ق، ج 3، ص ؛ خوئی، ابوالقاسم: مبانی تکملة المنهاج، نجف، 1396ق، ج 2، ص 439.
13. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، داراحیاء التراث العربی، بیروت، 1391ق، ج 16، باب 39 ابواب العتق، حدیث 1.
14. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام، ج 42، ص 420؛ خوئی، ابوالقاسم: مبانی تکلمة المنهاج، ج 2، ص 440.
15. طوسی، محمدبن حسن: الخلاف، جزء 3، ص 182.
16 و 17. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام، ج 42، ص 421.
17. شهید ثانی: مسالکالافهام، ج 15، ص 511.
18. الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهب الاربعه، جلد 5، ص 378.
19. همان، ج 5، ص 379.
20. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج 18، باب 2 عاقله، ج 1.
21. زیدیه دو فرقهاند: 1 - زیدیه مطلق که شیعه میباشند 2 - زیدیه تبریه که اینها امامت حضرت علیبن ابیطالب7 را از نصّ رسول خدا قبول ندارند، بلکه از راه شورا قبول دارند. عقاید اینها با عقاید عامه مخلوط است و مورد مذمت میباشند.
مامقانی، عبداللّه: تنقیح المقال، المطبعة المرتضویة، نجف، 1352ق، ج 2.
22. طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، مکتبةالمرتضویة، تهران، 1387ق، ج 7، ص 177.
23. اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، قم، 1416ق، ج 14، ص 285.
24. خوئی، ابوالقاسم: مبانی تکملةالمنهاج، ج 2، ص 441.
25. محقق حلی: شرایعالاسلام، ج 4، ص.
26. نجفی، محمدحسن: جواهرالکلام، ج 2، ص 327.
27. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج 19، باب 2 عاقله.
28. جنایت موضحه عبارت از این است که زخم به استخوان برسد و سفیدی استخوان دیده شود.
29. شیخ حر عاملی: وسائلالشیعه، ج 19، باب 14 دیاتالنفس، حدیث 1.
30. ر.ک. طوسی، محمدبن حسن: المبسوط، ج 7، ص 174.
31. اردبیلی، احمد: مجمعالفائده و البرهان، ج 14، ص 499.
32. مجلسی، محمدباقر: حدود و دیات و قصاص، ص 155 با کمی تغییر.
33. شهیدثانی: مسالکالافهام، ج 15، ص 508.
34. الجزیری، عبدالرحمن: الفقه علیالمذاهبالاربعه، ج 5، ص 278؛ عبدالقادر عوده: التشریعالجنائیالاسلامی، مؤسسةالرسالة، بیروت، 1405ق، ج 2، ص 201.
35. عبدالقادر عوده: التشریح الجنائیالاسلامی، ج 1، ص 676.
36. همان، ج 1، ص 675.
37. استفاده از استفتاء ایشان که نزد اینجانب موجود است.
38. عبدالقادر عوده: التشریع الجنائی الاسلامی، ج 2، ص 201.