نقد و بررسی علل و انگیزه های منع نگارش حدیث
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
چکیده : در این مقاله به بررسی و نقد انگیزههای منع نگارش حدیث پس از رحلت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله پرداخته شده و از ده عامل و انگیزه آن نام برده شده است. وجود روایات نهیکننده، جلوگیری از نشر احادیث غیرمعتبر، بیم اختلاط حدیث با قرآن، نگرانی از به وجود آمدن کتابی در کنار کتاب خدا، ترس از سرگرم شدن مردم به غیر قرآن، نگرانی از کم یا زیاد شدن احادیث، پیشگیری از تشدیدو گسترش اختلاف و عدم آشنایی محدثان با کتابت، از جمله مواردی است که دانشمندان اهل سنّت برای توجیه منع نگارش حدیث توسط خلفا به آن تمسّک جستهاند. نویسنده مقاله برآن است که محققان شیعه هیچیک از عوامل دهگانه را موجه ندانستهاند، بلکه این ممنوعیت تنها یک فرمان حکومتی در جهت رسیدن به اغراض خاص سیاسی است تا اهل بیت علیهمالسلام را از مدار حکم و حکومت خارج کنند.متن
1 . مقدمه
بدون شک، یکی از رخدادهای تلخ و زیانبار تاریخ صدراسلام، جریان ممنوعیت نگارش احادیث و سنن پیامبراکرم( صلیاللهعلیهوآله ) است که به دستور خلفا بویژه خلیفه دوم پدیدآمدهاست. درباره نگارش حدیث در دوره حیات پیامبر صلیاللهعلیهوآله و صحابه و تابعین، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بسیاری از بزرگان اهل سنت معتقدند که تا نیمه قرن دوم هجری، هیچ کتابی در دانش حدیث تدوین نشده؛(1) چه اینکه به گروهی از صحابه و تابعین از جمله ابن مسعود، زید بن ثابت، ابوموسی، ابوسعید خدری، ابوهریره و ابن عباس نسبت دادهشده که نگارش حدیث را مکروه میشمردند. و گروهی دیگر از جمله امیرمؤمنان علی علیهالسلام ، امام حسنمجتبی علیهالسلام ، عبدالله بنعمر، انس بن مالک، عطاء بن یسار، سعیدبن جبیر و عمربن عبدالعزیز و جز اینان نگارش حدیث را جایزمیدانستند.(2)
دانشمندان شیعه و پیروان اهلبیت علیهالسلام بر خلاف اهلسنت، معتقدند که دین مبین اسلام،از همان لحظه آغازین نزول وحی الهی و ظهور پیامبربزرگ اسلام صلیاللهعلیهوآله ، به شیوههای گوناگون نسبت به امر کتابت و نگارش تأکید و سفارش نمودهاست و هرگز برای ریشهکن ساختن پدیده شوم بیسوادی فرصتی را از دست نداده، همواره عربهای عصر جاهلی را به فرهنگ سوادآموزی، کتابخوانی، نگارش، قلم، و کاغذ فراخواندهاست. در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نه تنها کتابت احادیث در میان مسلمانان رایج و آزاد بوده است، بلکه خود آنان به ضبط و نگاهداری آن اهتمام ورزیده، احساس نیاز مینمودند و آن حضرت نیز با بیانات مختلف، آنان را به نوشتن، ضبط، تبلیغ و نقل احادیث ترغیب میکردند.(3)
در آغاز قرن دوم، این سد که به وسیله خلیفه دوم پدید آمده بود، به دست عمربن عبدالعزیز شکسته شد. این بود که شیعه دستکم یک قرن در تدوین وکتابت حدیث از آنها جلوافتاد. در این مقاله با نقل دیدگاههای اهل سنت در توجیه منع نگارش حدیث، به نقد آن نیز خواهیم پرداخت.
2 . ادله منع نگارش حدیث ونقد آن
در توجیه منع نگارش حدیث ادلهای ذکر شده است که در اینجا ابتدا به بیان آنها پرداخته، سپس مورد نقد و نظر قرارمیدهیم.
2 . 1 . روایات ناهیه
نخستین دلیل و بلکه محکمترین و مهمترین انگیزه برای عدم نگارش حدیث نزد علمای اهل سنت، ورود نهی شرعی و روایات ناهیه از ناحیه وجود مقدس پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله است. به قول رشید رضا صاحب تفسیر"المنار"(4)
صحیحترین روایات در مورد منع نگارش حدیث، روایتی است که تنها از ابو سعید خدری(م.74 ه.ق) نقل شده که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«از جانب من هیچ چیز (بجز قرآن را) ننویسید، بنابراین هر کس از جانب من غیر از قرآن چیزی نوشته است باید آن را محو کند.»(5)
در سند و دلالت این حدیث مناقشات زیادی شدهاست:
1) از بخاری و دیگران نقل شده که حدیث ابوسعید "موقوف" است، لذا قابل احتجاجنیست(6).
2) احتمال دارد که به خاطر غرابت حدیث، بخاری و سایر اصحاب صحاح، جز مسلم، آن را ذکر نکردهاند.(7)
3) این حدیث را مفرد و غریب خواندهاند، زیرا فقط از یک صحابی نقل شدهاست،(8) پیامبری که احادیث وی را دهها نفر از صحابه نقل میکنند، چگونه است که حدیثی بااین اهمیت فقط از یک نفر نقل شده واز بزرگانی همچون علی علیهالسلام و ابوذر، سلمان و ابورافع چنین مطلبی نقل نشده است؟ چراخود خلفا چنین مطلبی را از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل نمینمایند؟
4) حدیث فوق به صورت مرفوع از همام بن یحیی باالفاظ گوناگون نقل شده است، به بیان دیگر، حدیث "مضطربالمتن"(9)است و ظاهرا راوی "ضابط" نبودهاست.(10)
5) در سلسله سند این حدیث، زیدبناسلم است که ابن عدی وی را ضعیف دانسته است.(11)
6) حدیث شاذ است و صحابه به آن عمل نکردهاند و سیره برخلاف آن بودهاست، بنابراین، حدیث منسوخ است. الفاظ حدیث، گویای آن است که قبل از آن هم کتابت وجود داشته است.(12)
7) روایات بسیاری از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شدهاست که مضمون آنها دلالت بر استحباب بلکه بر وجوب تقیید و کتابت احادیث وی دارد.(13)
8) عقل سلیم و سیره عقلا حکم میکند که کتابت حدیث امری ضروری و لازماست، زیرا در اثر عدم نگارش و تدوین، سنن و احادیث پیامبر و بزرگان دین به کلی از بینرفته، مردم در فهم و درک دین و انجام تکالیف و وظایف دینی دچار مشکل و زحمت میگردند.
9) بر فرض که پیامبر صلیاللهعلیهوآله کتابت حدیث را ممنوع کردهباشند، چرا خلفا نقل شفاهی آن را نیز ممنوعکردند؟ نقل شدهاست که ابوبکر مردم را پس از رحلت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله گردآورد و در جمع آنان گفت:
«فَلا تُحدِّثوا عَن رَسُولِ اللّهِ شَیئا...»(14)
10) خلیفه دوم برای کتابت حدیث، با اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله مشورت نمود و همه نظر مثبت دادند حال چه شد که بر خلاف نظر آنان عمل کرد؟(15) علاوه بر این ابوبکر نیز احادیثی را که جمعآوری شدهبود، دستور داد تا بسوزانند.(16)
11) آنچه از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مورد نقل احادیث آمده، این است که دروغ و کذب به او نسبت ندهند؛ ولی نفرمودهاست که مطلقا احادیث را ننویسید. لذا خود در ادامه همان حدیث ابو سعید میفرماید:
«••• حَدِّثُوا عَنّیِ وَ لاَ حَرَجَ، وَ مَن کَذِبَ عَلَیَّ مُتِعَمِّدا فَلیَتَبَوَّء مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ».(17)
12) بر فرض صحت روایت ابوسعید، باید آن را به گونهای حملکرد که با اصل کتابت حدیث ناسازگار نباشد، چنانکه گفته شده، ممکناست نهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله مخصوص شخص ابوسعید و یا زمان نزول قرآن و یا(18)... باشد.(19)
2 . 2 . جلوگیری از نشر احادیث غیر معتبر
توجیه دیگری که درباره منع نگارش مطرح شده، این است که نگرانی و خوف از نشر و گسترش احادیث غیر معتبر
در میان بوده است. عایشه این مطلب را در توجیه سوزاندن مجموعه احادیث و سنن از پدرش این چنین نقل می کند:
«ترسیدم از دنیا بروم این احادیث نزد من بماند و چه بسا میان آنها احادیثی باشد که از افراد مورد اعتماد نقل کردهام ولی در واقع چنین نباشد و من مسؤول نقل آنها باشم.»(20)
مسلما اصل نگرانی از نشر احادیث غیر معتبر با وجود جاعلان و کذابان و انگیزههای جعل، درست به نظرمیآید. امّا راه حل، این نیست که احادیث جمعآوری شده، سوزانده شوند، بلکه منطقیترین راه، تلاش برای مبارزه با ورود جعلیات و روایات غیر صحیح در مجموعه احادیث صحیح و معتبر است، تا سنت و حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای استفاده
نسلهای بعدی از دستبرد منافقان دروغپرداز مصون و محفوظ بماند. متأسفانه یکی از آثار سوء عملیات منع، نشر احادیث غیر معتبر بوده است.
2 .3 . بیم اختلاط حدیث با قرآن
گاهی در بیان علت منع تدوین و نگارش حدیث، خوف و ترس از درهم آمیختگی حدیث با قرآن به میان آمدهاست. خلیفه دوم سوگند یادکرد که: «وَ اللّهِ لا أَلبَسُ کِتَابَ اللّهِ بِشَیءٍ أَبَدا.»(21)
سمعانی این وجه را در کتاب خود ذکر میکند:
«کراهت نگارش در آغاز امر به این خاطر بود که احادیث با کتاب خدا درنیامیزد و از این رو، وقتی که ایمنی از آمیختگی حاصل شد، نگارش آنها جایز شمرده شد.»(22)
بدیهیاست که این توجیه را هیچ انسان عاقل و آگاهی نمیپسندد و نمیپذیرد، خوف اختلاط از جانب کسانی که آگاه به مسائل دینی و عارف به قرآن و حدیث نباشند، امکان دارد؛ امّا در مورد نویسندگان و کاتبان وحی قرآن کریم هرگز چنین نگرانی و ترسی راه ندارد. گذشته از آن، قرآن کریم دارای ویژگی و امتیاز اعجاز بیانی است و این امر کلام الهی را از کلام بشری ـ حتی سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله که در اوج فصاحت و بلاغت است ـ ممتاز میگرداند. از سوی دیگر باید گفت این نگرانی اگر درست و معقول به نظرآید، تنها در صدر اسلام مطرح است و بدون شک، پس از نزول قرآن و وحی الهی و حفظ آن بدست مسلمانان تشنه و دلباخته و حفاظ قرآن، دیگر این توجیه جایی ندارد؛ چرا که قرآن به طور کامل جمعآوری شده و تدوین یافته و در سینهها نیز محفوظ مانده است.(23)
2 . 4 . نگرانی از کم یا زیاد شدن احادیث
در برخی از نظریات، علت عدم نگارش، تدوین و نقل حدیث، نگرانی محدثان و بزرگان صحابه نگران این بوده است که مبادا چیزی بر احادیث افزوده و یا از آنها کاسته شود.
ابوریه به نقل از ابن حجر میگوید:
ابنبطال و دیگران گفتهاند که بسیاری از صحابه به خاطرترس از کم یا زیاد شدن، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل نمیکردند.(24)
راه حل این نگرانی، عدم نگارش نبود، بلکه راه درست و معقول آن بود که احادیث را همان طور که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیدهاند، بدون هیچگونه کم و زیادی نقل کنند و احتیاط تنها در موارد مشکوک رواست. مسلما احتیاط کسانی که به طور کلی، تصمیم بر عدم نقل و کتابت حدیث گرفتهاند، خلاف احتیاط است!
2 . 5 . پیشگیری از تشدید و گسترش اختلاف
یکی از توجیهات در مورد ممنوعیت روایت حدیث، استناد به عمل و سیره خلیفه اول است. خلیفه از گسترش و تشدید اختلافات در بین مردم ابراز نگرانی کرد و آنان را از نقل احادیث ممنوع کرد. ذهبی میگوید:
«ابوبکر پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله مردم را گردآورد و گفت: شما سخنانی را از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله نقلمیکنید که در آنها اختلاف نظر دارید و مردم پس از شما اختلافشان شدیدتر خواهد شد؛ بنابراین، هیچ سخنی را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل نکنید.»(25)
در مدلول کلام ابوبکر نکاتی قابل تأمل است:
1) احادیث مورد اختلاف که موجب نگرانی خلیفه گردیده، کداماست؟
مهمترین مسائل مورد نزاع و اختلاف در آن دوران، موضوع خلافت و امامت بودهاست. مردم هرگز در مسائل
مربوط به احکام نماز و روزه و امثال آن، اختلافی نداشتهاند که موجب گردد تا خلیفه، صحابه را از روایت احادیث منع کند.
به نظر میرسد، هدف اساسی از منع حدیث، منع از احادیثی باشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آنها امیرمؤمنان علی علیهالسلام را به مردم معرفی مینماید و خوف از ایناست که نتوانند به اهداف از پیش تعیین شده خویش دست یازند.(26)
ابنابیالحدید دراینباره میگوید:
«گزارشهای استوار، نشانگر آن است که بنیامیه، از سخن گفتن از فضائل علی علیهالسلام جلوگیری میکردند و هر آن که از علی علیهالسلام سخن میگفت، او را مجازات میکردند، تابدانجا که کسانی که آهنگ نقل کلام از علی علیهالسلام داشتند، گرچه با فضایل وی مرتبط نبود و درباره احکام دین بود، جرأت نمی کردند نام مولی را بر زبان آورند و میگفتند: "عن أبی زینب".»(27)
2) چرا به طور مطلق، منع از نقل احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله شد؟ آیا بهتر نبود که جلوگیری و ممانعت فقط از آن دسته احادیثی باشد که اختلافانگیز است نه منع از نقل حدیث به نحو عموم و مطلق؟
گر چه بظاهر منع عمومی از نگارش و نقل حدیث از سوی دستگاه خلافت مطرح واجرا میشد، ولی برخی از خواص و نزدیکان خلفا نظیر ابوهریره، کعبالاحبار، وهببن منبه، تمیمبناوس و عبدالله بن سلام در فضیلت تراشی، قصهخوانی و دروغپردازی آزادی مطلق داشتند.(28)
استاد محمد تقی شریعتی درباره منع عمومی نقل و نگارش حدیث چنین میگوید:
«در سابق خاطرنشان ساختیم که چون پیغمبر در آخرین ساعات حیاتش خواست چیزی بنویسد، نگذاشتند و بهانهشان این بود که پیغمبر در حال بیماری است و قرآن ما را بس است؛ ولی آنان بعد متوجه شدند که احادیث دیگری هست که همان مقصود را که پیغمبر میخواست در آن موقعیت خاص، تاکید و تسجیل کند، میفهماند. این بود که به طور کلی از روایت و نقل حدیث و نوشتن آن جلوگیری کردند و سخت ممانعت نمودند.»(29)
3) روایات فراوانی موجود است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله توصیه و تأکید به نقل، نشر، حمل، ادا، سماع، روایت و تبلیغ حدیث نمودهاند که جای هیچگونه شک و تردید نیست. از جمله این حدیث شریف: «نَضَّرَ اللّهُ امرَءًسَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ اَدَّاهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقهٍ اِلَی مَن هُوَ اَفقَهُ مِنهُ وَ رُبَّ حَامِلِ فَقهٍ لَیسَ بِفَقِیه؛(30) «خداوند خرم و شاداب گرداند کسی را که گفتار مرا بشنود و خوب ضبط کند و بفهمد و به دیگران برساند؛ چه بسا کسی که حامل سخنی عمیق است و آن را برای فقیهتر از خود نقل میکند و چه بسا حامل سخنی عمیق که خود فقیه نیست.»
2 . 6 . ترس از سرگرم شدن مردم به غیر قرآن
یکی دیگر از علل جلوگیری از تدوین و روایت حدیث که از سوی دانشمندان ذکر شده، این است که تدوین و نگارش حدیث، سبب کنارهگیری مردم از قرآن کریم و سرگرم شدن آنان به احادیث می گردد.
غزالی می گوید:
«... صحابه صدر اول، تدوین و نگارش حدیث را مکروه می شمردند، برای اینکه مبادا مردم به سبب آن از به خاطر سپردن در ذهن و نیز از قرآن غافل شوند و همچنین از تدبر و اندیشه و پندآموزی آن دور بمانند و گفتهاند که «احادیث» را در خاطره ها بسپارید، همچنانکه ما در خاطرهها نگهمیداریم.»(31)
چه بسا این مورد از توجیهاتی باشد که بیشتر در سخنان بزرگان اهلسنت آمدهاست. از سخنان کسانی نظیر عمر و ابنمسعود و نیز از سیره عملی آنان چنین برمیآید که بدین سبب، از نقل و نگارش حدیث ممانعت به عمل میآوردند.
ابوریه نقل میکند که عمر برای گروهی از صحابه که قصد عزیمت به سرزمین عراق را داشتند چنین توصیه نمود:
«شما وارد سرزمینی میشوید که اهل آنجا بسان آواز زنبوران عسل، آواز و صوت قرآن از آنان شنیده میشود. بنابراین، آنان را با احادیث از قرآن بازندارید، قرآن را خوب بخوانید.»(32)
سؤالی که در اینجا قابل طرح است، این است که آیا کتابت حدیث، همه مردم را از اشتغال به قرآن و حفظ آن باز میدارد؟ بدیهی است ترک قرآن کریم و سرگرم شدن به کارهای بیفایده، کاری نادرست و ناپسند است؛ امّا صرف نگارش و تدوین حدیث، سبب ترک قرآن نمیگردد؛ اگر چنین باشد، حفظ احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز میتواند عامل بازدارنده از قرآن کریم باشد. سرگرمی چه با نگارش باشد و چه با حفظ آن فرقی نمیکند.
اگر منظور از اشتغال به قرآن، فهم و تفسیر قرآن نیز باشد، این سؤال پیش میآید که آیا تفسیر و فهم آیات قرآنی، بدون مراجعه به احادیث و سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله که نخستین مبین و مفسر قرآنند، امکانپذیر است؟ آنچه مانع و سد در برابر قرآن میگردد، کتابهای گمراهکننده اهل کتاب از یهود و نصاری و افسانهها و خرافات ساخته و پرداخته دست منحرفان و منافقان دروغ پرداز است، نه سخنان روشنگر و الهامبخش پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله .(33)
2 . 7 . ازدیاد و گسترش اوامر و نواهی شرعی
ابوریه در کتاب خود، حکمت نهی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را از کتابت حدیث، این میداند که اوامر و نواهی شرع مقدس زیاد نشود و ادله احکام وسعت پیدا نکند؛ چرا که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این امر اجتناب میکردند، تا آنجا که کثرت سؤال برایشان خوشایند نبود؛ زیرا به دنبال سؤالهای پی درپی در مورد احکام و مسائل شرعی، دامنه و دایره اوامر و نواهی (تکالیف) الهی گستردهترمیشد، درنتیجه مردم دچار زحمت و مشکل میشدند.(34)
این توجیه نیز سست به نظر میرسد، زیرا این ادعایی بیش نیست. چگونه میتوان این سخن را پذیرفت در حالی که خداوند متعال، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را در قرآن کریم به عنوان مفسر و مبین قرآن و هادی امت معرفی می کند و مردم را در موضوعات و احکام به وی ارجاع می دهد و به همگان فرمان می دهد تا مطیع فرمان او باشند. «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُفَخُذُوُه وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.»(35)
در روایات است که هیچ مسألهای نیست مگراینکه حکم آن در کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیان شدهاست.(36) کتاب و سنتی که تا قیامت پایدار و پابرجاست و باید امور گوناگون را تبیین نموده، در هر امری راهنمای انسانها باشد.
وامّا در خصوص نهی از کثرت سؤالی که در روایات آمدهاست، باید گفت که در اینجا منظور، سؤال از موضوعات بی فایده و بی معنی است. مسائلی که دانستن آنها هیچ ضرورت و ارزشی ندارد، بلکه موجبات ناراحتی و نگرانی بیشتر انسان را فراهم میآورد. خداوند متعال، حدود واجبات و محرمات را به طور کامل بیان کرده است و آنچه رابیان ننموده و مسکوت باقی گذارده است، بدین سبب است که انسانها با نعمتها و قوا و استعدادهای خدادادی عقل و فهم با آزادی بیشتر بتوانند با توجه به اصول و مبانی کلی و راهنماییهای وحی الهی، پارهای از امور مربوط به زندگی خویش و اجتماع را با تدبیر خود اداره نمایند.
در شرح آیه شریفه: «...لا تَسئَلُوا عَن اَشیَاءَ اِن تُبدَلَکُم تَسؤکُم»(37) در تفسیر مجمع البیان طبرسی به حدیثی از امام علی علیهالسلام اشاره شده است که: «اِنَّ اَللّهَ اِفتَرَضَ عَلَیکُم فَرَائِضَ فَلا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّلَکُم حُدُود فَلا تَعتَدُوهَا وَ نَهَی عَنْ اَشْیَاءَ فَلا تَنتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ اَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعَهَا نِسیَانا فَلاَ تَتَکَلَّفُوهَا؛»(38) خداوند واجباتی را بر شما فرض کردهاست، آنها را تباهنکنید و حدودی را برای شما قراردادهاست، از آنها تجاوز نکنید و از اموری نهی نمودهاست، حریم آنها را نشکنید (حرمت آنها را نگهدارید) و مسائلی را به نفع شما مسکوت گذاردهاست و از روی فراموشی آنها را وا ننهادهاست؛ پس خودتان را بیهوده به زحمت نیندازید.»(39)
2 . 8 . نگرانی از به وجود آمدن کتابی در کنار کتاب خدا
انگیزه مخالفت برخی از صحابه و تابعین با نوشتن حدیث و ممانعت خلفا از نگارش آن، این بودهاست که بانگارش حدیث، گویا کتابی در کنار کتاب خدا قرار داده میشود و مردم با پرداختن به آن، از گرایش و روی آوردن به کتاب الهی باز میمانند، از این جهت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نمیخواهد تا در کنار کتاب خدا چیز دیگری باشد. این سبب را برای منع نگارش در سخنان عمر، ابن مسعود، ابوهریره و جمع دیگری مشاهده میکنیم، خلیفه دوم علّت عزم خود را در خصوص ممانعت از نگارش حدیث این طور بازگو میکند:
«مردمانی از اهل کتاب، کتابهایی در کنار کتاب خدا ]تورات] نوشتند، و بعد همین امر سبب ترک کتاب خدا شد و من چیزی را که موجب محو کتاب خدا شود، در کنار آن نمیگذارم.»(40)
در روایتی از ابوهریره نقل شدهاست، که میگوید:
«پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر ما وارد شد در حالی که ما مشغول نوشتن حدیث بودیم. از ما پرسید: مَا هَذَا الَّذِی تَکتُبُونَ؟" ]اینها چه چیزی است که مینویسید؟] گفتم: "اینها مطالبی است که از شما شنیدهایم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «اَکِتَابٌ غَیرُ کِتَابِ اللّهِ تُریدُونَ، مَا اَضَّلَ الأُمَمُ مِن قَبلِکُم اِلاّ مَا کَتَبُوا مِن الکُتُبِ مَعَ کِتَابِاللّهِ».(41) آیا به دنبال کتابی غیر از کتاب خدا می روید؟ بدانید امتهای قبل از شما، گمراه نشدند مگر وقتی که کتابهایی در کنار کتاب خدا قرار دادند.»
ظاهرا اصل مطلب این است که عدهای از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از جمله عمر سراغ نسخه هایی از تورات و کتب دیگر یهود رفته بودند، وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این امر مطلع شدند، از آنها خواستند تا کتابی با کتاب خدا نگیرند و با چهرهای خشمگینانه ناراحتی خویش را ابراز داشتند.(42) همان طور که ملاحظه شد، این نهی مخصوص کتابهای اهل کتاب بودهاست که پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنان را از خواندن آنها بازداشت و هیچ ارتباطی با خواندن و نوشتن احادیث و نن پیامبر صلیاللهعلیهوآله ندارد.
ابن عباس میگوید:
«چگونه از اهل کتاب مسألهای میپرسید در حالی که کتاب خدا در میان شماست؟»
از مجموع روایات چنین استنباط میشود که منظور پیامبر صلیاللهعلیهوآله از «کتاب مع کتاب الله» نشر اسرائیلیات بوده نه سنت و حدیث آن حضرت که عِدل و همسنگ قرآن کریم است.(43)
2 . 9 . نگرانی از کم توجهی به حفظ حدیث و اعتماد صِرف بر نوشته ها
یکی از توجیهاتی که درباره نگارش و تدوین حدیث ذکر شده،این است که با کتابت و تدوین واصل قرار دادن آن، دیگر مساله به حافظه سپردن حدیث فراموش میشد، در حالیکه توصیه و سفارش اکید به حفظ حدیث شدهاست و با تاکید بر حفظ احادیث و سپردن آنها در اذهان و سینه ها، دیگر نیازی به نگارش آنها نیست.
از ابوسعید خدری نقل شدهاست که: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایراد سخن میفرمودند و ما حفظ میکردیم. پس شما نیز حفظ کنید همچنانکه ما از پیامبر شما، دریافت میکردیم.»(44)
از دانشمندان اهل سنت کسانی نظیر ابن صلاح، ابوطالب مکی، ابناثیر، سمعانی، قاضی عیاض و ابن حجر و دیگران این وجه را یادآور شدهاند.(45)
باید توجه داشت کسانی که به این توجیه تمسک کردهاند، صدور نهی شرعی از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مسلم پنداشتهاند، در صورتی که قبلاً بیان شد که صدور چنین منع شرعیای ثابت نشدهاست، بلکه خلاف آن ثابت است. اضافه بر این مطلب، این نکته مهم نیز باید مورد نظر باشد که چنین تعلیلی در کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله دیده نشدهاست و لذا اسناد آن به حضرت، پسندیده نیست.
آخرین سخن اینکه، در حسن و فضیلت حفظ قرآن و حدیث هیچ بحثی نیست، ولی چه ملازمهای است بین آن و
اینکه کتابت حدیث شرعا "حرام و منهی عنه " باشد؟ دلایل عقلی و نقلی فراوانی بر وجوب صیانت و حفظ سنت و
حدیث اقامه شده است، امّا دلیلی بر وجوب حفظ حدیث از ناحیه شرع مقدس موجود نیست و دیگر آنکه کتابت با حفظ کردن نه تنها منافاتی ندارد بلکه سبب تاکید و تقویت حافظه نیز میشود.
در حدیثی امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«اَلقَلْبُ یَتَّکِلُ عَلَی الکِتابَةِ».(46)
و نیز آن حضرت به ابوبصیر میفرماید:
«اُکتُبُوا فَاِنَّکُم لاَ تَحْفَظُونَ حَتّی تَکْتُبُوا».(47)
کتابت بر حفظ مقدم است؛ چرا که زمینههای حفظ را آماده میسازد و نیرومندترین ابزار برای حفظ در خاطرههاست. در هنگام نوشتن، چشم آدمی با عبارات و کلمات انس پیدامیکند و با تکرار و تمرین و تلفظ آنها با روش سمعی و بصری، مطالب را به حافظه خود میسپارد، بسیاری از مطالب در اثر فراموشی از حافظه انسان محو میشود، ولی اگر نوشته شود، از زوال و نیستی مصون میماند.
2 . 10 . عدم آشنایی محدثان با کتابت
گروهی از علمای اهل سنت نظیر ابن قتیبه، ابن حجر و سیوطی در مورد عدم نگارش حدیث این عذر و بهانه را آوردهاند که جز اندکی از صحابه و تابعین در صدر اول با خواندن و نوشتن آشنا نبودند و طبیعی است نگارش حدیث به علّت کمبود کاتبان حدیث امکان پذیر نبودهاست!(48)
ابن حجر در این باره میگوید:
«بدان که احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله در دوره صحابه و بزرگان تابعین به صورت کتابی جامع در نیامدهبود، چه، اینکه اینان با نوشتن آشنا نبودند».(49)
این وجه نیز به دلایلی مخدوش است؛ از جمله اینکه نفس نهی از کتابت اگر صحیح باشد، موجب بطلان این توجیه است، زیرا کسی که آشنا به کتابت نیست، مورد خطاب نهی "لا تکتبوا" قرار نمیگیرد. علاوه بر این، کتابت و نگارش با ظهور اسلام از جمله مهمترین مسائل مورد توجه و عنایت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله بودهاست و از هیچ کوششی در جهت محو پدیده شوم بی سوادی دریغ ننمودهاست، دین مبین اسلام همواره عربهای عصر جاهلیت را به فرهنگ خواندن و نوشتن و تعلیم و تعلم فراخواندهاست.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای آزادی اسیران دشمن در جنگ بدر مقرر فرمودند که هر یک از آنان که آشنا به فن کتابت است، به ده نفر از کودکان مدینه، خواندن و نوشتن را آموزش دهد.
سؤال اساسی این است که با وجود کاتبان وحی ـ که شمار آنان به چهل و بیش از آن میرسد ـ چگونه است که تلاش میشود در امر کتابت بین قرآن و حدیث فرق گذارده شود؟
اگر افرادی آشنا به امر کتابت ـ و لو انگشت شمار ـ باشند، دیگر چه فرقی است بین نگارش آیات قرآن کریم و احادیث نبوی؟(50) و نیز نگارش قرآن یا حدیث، با سواد بودن همه مردم عصر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را ایجاب نمی کند و تنها تعداد اندکی نویسنده برای انجام چنین مسؤولیت مهمی بسنده مینماید.
3 . نتیجه
تاکنون به ده علت از عوامل ممنوعیت نگارش و تدوین حدیث اشاره گردید که عمدتا نظریات و آراء بزرگان اهل سنت است و محققان شیعه هیچیک از آنها را موجه و قابل قبول ندانستهاند.
تنها برخی در مورد روایات ناهیه (روایات لاتکتبوا) اظهار نمودهاند که بر فرض صحت روایت و حجیت آن، ممکن است مخاطبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، «کتّاب وحی» در هنگام نزول آیات قرآنی باشند که حضرت در زمان نوشتن کلام وحی توصیه فرمودهاند که هیچ چیز را با آن نیامیزند؛(51) و بدیهی است اگر روایات ناهیه، شأن نزول خاصی داشته باشد و تنها در مورد کتابت قرآن کریم و کتّاب وحی باشد، دیگر قابل تسرّی و تعمیم نخواهدبود و عموم ادله
جواز و اباحه کتابت حدیث به قوت خود باقی خواهد بود و این روایات به منزله خاص برای عموم اذن شمرده خواهد شد.
* سنت ستیزی، عامل اصلی منع نگارش
به هر حال علمای شیعه، توجیهات دهگانه یاد شده را مردود و بیاساس دانسته و همه آنها را به عنوان عاملی برای سرپوش نهادن بر حقیقتی تلخ و ناگوار تلقی کردهاند، مصلحتی که موجب تهدید، ضرب و شتم و تبعید و بازداشت جمعی از صحابه گردیدهاست، صرفا یک فرمان سیاسی و حکومتی است که پس از رحلت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله از ناحیه خلفا بویژه خلیفه دوم، برای گلآلودکردن جو آرام و فضای زلال سیاسی جامعه، کمرنگ نمودن و یا محو فضائل اهل بیت صلیاللهعلیهوآله و بخصوص امیرمؤمنان علی علیهالسلام و خارج ساختن آنان از صحنه سیاسی حکومت و خلافت و در یک کلام راهاندازی یک تهاجم فرهنگی ـ سیاسی در راستای کاهش قدرت و نفوذ معنوی و سیاسی اهل بیت علیهالسلام و تضعیف جبهه شیعیان و از طرفی بازنهادن دست وضّاعان و کذّابان در دروغ پردازی و جعل احادیث در فضیلت تراشی برای حکّام و امراء پدیدآمدهاست.
محققان منصف و آزاداندیش با اندک تأمّلی در توجیهات ارائه شده از طرف طرفداران نظریه عدم نگارش حدیث، به این نتیجه دست خواهند یازید که آنچه برای خلافت اهمیت فوقالعاده داشته و از برمَلا شدن آن در هراس بودند، موضوعی است که با قرآن کریم (کتاب اللّه) ارتباط و پیوند مستقیم و تنگاتنگ دارد تا بدعت گذاران منع، بتوانند خود را مدافع حریم قرآن جلوهدهند و بگویند جریان منع پس از گذشت حدود یک قرن بکلی از بین میرود و نگارش و تدوین حدیث بار دیگر مجاز و مباح میگردد.
در مورد اهداف و انگیزههای خلفا از جریان منع نگارش حدیث، علامه سید مرتضی عسکری چنین می نویسد: «ممنوعیت نگارش حدیث، به منظور عدم انتشار فضائل امام علی علیهالسلام برای مسلمانان، بویژه در دوران خلافت معاویه انجام گرفت یعنی؛ کسی که دستور می داد امام علیهالسلام را در خطبه های جمعه بر فراز منبرهای مسلمانان لعن و نفرین کنند.»(52)
ابنابیالحدید به نقل از کتاب "اَلأَحدَاث" مداینی می نویسد:
«معاویه نامهای به کارگزاران خود نوشت و تصریح کرد: «مراقب باشید با دوستداران و پیروان عثمان و کسانی که به نقل فضایل و مناقب وی پردازند، همنشین شوید و آنان را مقرب و بزرگ بدارید و نام و نشان راوی را همراه نام پدر وی و خویشاوندانش برایم بنویسید.»(53)
معاویه پس از مدتی که در مورد عثمان احادیث زیادی جعل شد، به استاندارانش نوشت:
«حدیث درباره عثمان در هر شهر و سرزمین رواج و گسترش یافته است؛ از این رو، هنگامی که نامه من به دست تو رسید، مردم را فراخوانید تا در باره فضائل صحابه ومخصوصا خلیفه اول و دوم حدیث بسازند و هر خبری را که مسلمانی در باره ابوتراب (امیرالمؤمنین علیهالسلام ) روایت کرده، شبیه آن را در مورد دیگر صحابه نیز نقل نمایید. چه اینکه این کار مورد علاقه و روشنیبخش چشم من است و موجب ضربه زدن به ابوتراب و شیعیان او میشود و برای آنان از ذکر مناقب عثمان دشوارتر و سختتر است.»(54)
استاد جعفر سبحانی درباره سبب اصلی منع نگارش می گوید:
«آنچه سبب منع از تدوین، نشر و نگارش حدیث پس از رحلت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله گردیده، همان چیزی است که مانع نگارش وصیت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در بستراحتضار گردیدهاست، هدف دقیقا همان است.»(55)
استاد محقق سید جعفر مرتضی نیز هدف نهایی از منع نگارش و نقل حدیث را همین امر دانسته است.(56) همچنین استاد محمدرضا حکیمی، فلسفه اساسی منع از نوشتن حدیث را، سیاست خلفای وقت دانستهاست؛ مطلب را با سخن ایشان پایان میدهیم:
«برخی از صحابه از نوشتن و تدوین حدیث منع میکردند. این کار، در واقع، علت سیاسی داشت. زیرا اگر احادیث نبوی جمع و تدوین میشد، بیدرنگ مورد رجوع و قرائت و تدریس جامعه اسلامی قرار میگرفت و این باعث میشد تا توده امت با فلسفه سیاسی اسلام نیز آشنا شوند و این فلسفه با نظامهای خلافت نمیساخت. همه میدانند که روایات فِرَق اسلام، پر است از فضایل علی علیهالسلام و از جمله شامل فلسفه حکومت است در اسلام. زیرا در بیشتر این روایات، ملاکهای تقدم علیبن ابیطالب بر سایر افراد امت، در استحقاق رهبری ، بیان شدهاست.پس این گونه روایات باعث میشد تا ملاکهای حکومت، شرعی دانستهگردد و چشم و گوش مردم باز شود و برای حکومتهای نادرست چه مصیبتی و مشکلی بالاتر از باز شدن چشم وگوش مردم.»(57)
منابع و پینوشت ها
______________________________
1. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، ج 3 ص 1038، با تحقیق دکتر علی عبدالواحد وافی، چاپ سوم، القاهره، دارنهضه مصرللطبع والنشر نیز الخطیبالبغدادی، ابوبکراحمدبن علیبن ثابت، تقییدالعلم /6 التصدیر با تعلیقات یوسف العش، چاپ دوم، بی جا، داراحیاء السنه النبویه، 1974م و ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج1 ص168، چاپ چهارم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408هق.
2. المامقانی عبدالله، مقباسالهدایه فی علمالدرایه، ج 3 ص 189، با تحقیق شیخ محمدرضا مامقانی، چاپ اول، قم، موسسه آل البیت (ع) لاحیاءالتراث، 1411ه.ق.
3. صدر سید حسن، تأسیسالشیعهالکرام لعلومالاسلام 278، بیجا، انتشارات علمی، بیتا. امین سید محسن،اعیان الشیعه، ج1 ص178، چاپ پنجم، بیروت، منشورات مجلس الثقافه الاسلامیه، 1400ه.ق. و نیز عسکری سید مرتضی، مقدمه مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج2، ص136-54، چاپ دوم، بیجا، دارالکتب الاسلامیه 1363ه.ش.
4. ابوریه محمود، اضواء علی السنهالمحمدیه، ص48، قم، دارالکتبالعلمیه(افست)، بیتا.
5. قشیری نیشابوری، مسلمبن حجاج، صحیح مسلم بشرح النووی، ج18، ص129، بیروت، دارالکتابالعربی، 1407ه، 1987م.(حدثنا هداببن خالدالازدی حدثنا همام عن زیدبناسلم عن عطاءبن یسارعنابی سعیدالخدری ان رسولالله صلیالله علیه(وآله) و سلم قال:«لاتَکتُبُوا عَنّی وَ مَن کَتَبَ عَنّی غَیرَالقُرآنِ فَلیَمحُهُ...».
6. حسینی جلالی سیدمحمدرضا، تدوینالسنهالشریفه، ص290، چاپ اول قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413ه.ق.
7. همان.
8. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص20، چاپ دهم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1978م. و تقییدالعلم ص31و32.
9. حدیث مضطرب، حدیثی است که از لحاظ متن یا سند مختلف نقل شدهباشد. مدیرشانه چی، کاظم، درایة الحدیث، چاپ دوم، قم ـ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1363.
10. تدوین السنه، ص289.
11. ابن عدی الجرجانی، ابی احمدعبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج3، ص 208، چاپ سوم، بیروت ـ دارالفکر، 1409ه 1988م.
12. تدوینالسنه، ص294.
13. تقییدالعلم، ص 74 به بعد و نیز النجاری، محمدبناسماعیل، صحیح النجاری، ج1، ص22، باب کتابةالعلم، بیروت، دارالفکر، 1401 ه.ق و کلینی، ثقةالاسلام محمدبن یعقوب، الاصولمنالکافی، ج1، ص59، باب روایةالکتب و الحدیث و فضل الکتابة، چاپ پنجم، تهران ـ دارالکتب الاسلامیة، 1363ه.ش.
14. ترجمه:«هیچ سخنی از پیامبر خدا(ص) نقل نکنید...» ـ اضواء، ص53.
15. تقییدالعلم، ص 49.
16. ذهبی شمسالدین، تذکره الحفاظ، ج 1 ص 5، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1374ه.ق.
17. صحیح مسلم بشرح النووی، ج 18، ص 129.
18. اینکه نهی پیامبر(ص) مربوط به نقل روایات اسراییلی و اقتباس از اهل کتاب باشد. البته شواهدی نیز بر این وجه وجود دارد. تقییدالعلم، ص34 و صحیح البخاری، ج 5، ص150، کتاب تفسیرالقرآن.
19. مقباسالهدایه، ج 3، ص 198.
20. تذکرهالحفاظ، ج 1، ص 5.
21. تقییدالعلم، ص 52.
22. تدوینالسنه، ص 319 به نقل از ادب الاملاء والاستملاء، ص 146.
23. اضواء، ص50 ـ 51، تدوینالسنه، ص 316 ـ 332 و نیز مقباسالهدایه، ج 3، ص 196.
24. پیشین، ص 56 به نقل از فتحالباری، ج 6، ص 38.
25. تذکرهالحفاظ، ج 1، ص 2 ـ 3 در شرح حال ابوبکر.
26. تدوینالسنه، ص 423 به بعد و عسکری سید مرتضی، معالمالمدرستین، ج 2، ص 72، چاپ ششم، قم، کلیه اصولالدین، المجمعالعلمیالاسلامی، 1416ه.ق 1996م.
27. ابن ابیالحدید عزالدین، شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 73، با تحقیق محمدابوالفضلابراهیم، چاپ افست قم، منشورات مکتبه ایةاللهالعظمی المرعشی النجفی، 1404ه.ق.
28. اضواء، ص 145 ـ 224، "الاسرائیلیات فیالحدیث".
29. شریعتی محمدتقی، خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت، ص 157، انتشارات حسینیه ارشاد، چاپ دوّم، تهران، 1351 ه.ش.
30. متقی هندی علاءالدین علی بن حسامالدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 10، ص 258، با تصحیح الشیخالصفوهالسقا، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409ه.ق ـ 1989م.
31. اضواء، ص263، به نقل از احیاء علومالدین، ج10، ص 79، طبعه بولاق 1296 ه.ق.
32. پیشین، ص 55.
33. تدوین السنه، ص333 به بعد.
34. اضواء، ص 51.
35. حشر (59)،7. «آنچه را پیامبر برای شماآورد، بگیرید واز هر چه شما را نهی کرد، اجتناب نمایید.»
36. الاصول منالکافی، ج 1، ص 59 ـ 62.
37. مائده (5)،101. "...از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکارگردد، شما را ناراحت میکند.»
38. طبرسی، فضلبن حسن امینالاسلام، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج 3 ـ 4، ص 387، چاپ اول، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365 ه.ش، و کنزالعمال، ج3، ص570 و 893 "السوال عمالایعنی".
39. همچنین شهید مطهری مرتضی، تفسیر قرآن، ص66، "سوالهای بی جواب"، تهران، نشر شریعت، 1361 ه.ش.
40. تقییدالعلم، ص 49.
41. پیشین، ص 34.
42. تدوین السنه، ص 342.
43. ابن عبدالبر قرطبیاندلسی، جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص51، بیجا، بیتا. و تدوینالسنه، ص333.
44. تقییدالعلم، ص36. «فَاحفَظُوا عَنَّا کَمَا کُنَّا نَحفَظُ عَن نَبِیِّکُم».
45. تدوینالسنه، ص365 و نیز مقباسالهدایه، ج3، ص195 پاورقی.
46. الاصول منالکافی، ج1، ص42، حدیث8، باب روایةالکتب، کتاب فضلالعلم. (ترجمه: حافظه، وابسته به نگارش است.)
47. پیشین، ص42، حدیث9.(ترجمه: بنگارید، زیرا تاننگارید، به خاطر نمی سپارید.)
48. ابن قتیبه، عبداللهبن مسلم، تأویل مختلفالحدیث، ص266، بیروت، دارالکتبالعلمیه، بیتا.
49. فتح الباری، ص4 و نیز تقییدالعلم، ص7، التصدیر.
50. برای مطالعه بیشتر، تدوینالسنه، ص390.
51. مقباس الهدایه، ج3، ص197 و نیز اضواء، ص51.
52. معالمالمدرستین، ج2، ص72.
53. شرح نهج البلاغه، ج11، ص44 ـ 45.
54. پیشین، ص 45.
55. سبحانی، جعفر، ابحاث فی الملل والنحل، ج1، ص60 ـ 61، چاپ دوم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه 1408ق، 1366ش.
56. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیرةالنبیالاعظم(ص)، ج1، ص27، پاورقی، چاپ اول، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
57. حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، ص26، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357ه.ش.
بدون شک، یکی از رخدادهای تلخ و زیانبار تاریخ صدراسلام، جریان ممنوعیت نگارش احادیث و سنن پیامبراکرم( صلیاللهعلیهوآله ) است که به دستور خلفا بویژه خلیفه دوم پدیدآمدهاست. درباره نگارش حدیث در دوره حیات پیامبر صلیاللهعلیهوآله و صحابه و تابعین، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بسیاری از بزرگان اهل سنت معتقدند که تا نیمه قرن دوم هجری، هیچ کتابی در دانش حدیث تدوین نشده؛(1) چه اینکه به گروهی از صحابه و تابعین از جمله ابن مسعود، زید بن ثابت، ابوموسی، ابوسعید خدری، ابوهریره و ابن عباس نسبت دادهشده که نگارش حدیث را مکروه میشمردند. و گروهی دیگر از جمله امیرمؤمنان علی علیهالسلام ، امام حسنمجتبی علیهالسلام ، عبدالله بنعمر، انس بن مالک، عطاء بن یسار، سعیدبن جبیر و عمربن عبدالعزیز و جز اینان نگارش حدیث را جایزمیدانستند.(2)
دانشمندان شیعه و پیروان اهلبیت علیهالسلام بر خلاف اهلسنت، معتقدند که دین مبین اسلام،از همان لحظه آغازین نزول وحی الهی و ظهور پیامبربزرگ اسلام صلیاللهعلیهوآله ، به شیوههای گوناگون نسبت به امر کتابت و نگارش تأکید و سفارش نمودهاست و هرگز برای ریشهکن ساختن پدیده شوم بیسوادی فرصتی را از دست نداده، همواره عربهای عصر جاهلی را به فرهنگ سوادآموزی، کتابخوانی، نگارش، قلم، و کاغذ فراخواندهاست. در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نه تنها کتابت احادیث در میان مسلمانان رایج و آزاد بوده است، بلکه خود آنان به ضبط و نگاهداری آن اهتمام ورزیده، احساس نیاز مینمودند و آن حضرت نیز با بیانات مختلف، آنان را به نوشتن، ضبط، تبلیغ و نقل احادیث ترغیب میکردند.(3)
در آغاز قرن دوم، این سد که به وسیله خلیفه دوم پدید آمده بود، به دست عمربن عبدالعزیز شکسته شد. این بود که شیعه دستکم یک قرن در تدوین وکتابت حدیث از آنها جلوافتاد. در این مقاله با نقل دیدگاههای اهل سنت در توجیه منع نگارش حدیث، به نقد آن نیز خواهیم پرداخت.
2 . ادله منع نگارش حدیث ونقد آن
در توجیه منع نگارش حدیث ادلهای ذکر شده است که در اینجا ابتدا به بیان آنها پرداخته، سپس مورد نقد و نظر قرارمیدهیم.
2 . 1 . روایات ناهیه
نخستین دلیل و بلکه محکمترین و مهمترین انگیزه برای عدم نگارش حدیث نزد علمای اهل سنت، ورود نهی شرعی و روایات ناهیه از ناحیه وجود مقدس پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله است. به قول رشید رضا صاحب تفسیر"المنار"(4)
صحیحترین روایات در مورد منع نگارش حدیث، روایتی است که تنها از ابو سعید خدری(م.74 ه.ق) نقل شده که پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«از جانب من هیچ چیز (بجز قرآن را) ننویسید، بنابراین هر کس از جانب من غیر از قرآن چیزی نوشته است باید آن را محو کند.»(5)
در سند و دلالت این حدیث مناقشات زیادی شدهاست:
1) از بخاری و دیگران نقل شده که حدیث ابوسعید "موقوف" است، لذا قابل احتجاجنیست(6).
2) احتمال دارد که به خاطر غرابت حدیث، بخاری و سایر اصحاب صحاح، جز مسلم، آن را ذکر نکردهاند.(7)
3) این حدیث را مفرد و غریب خواندهاند، زیرا فقط از یک صحابی نقل شدهاست،(8) پیامبری که احادیث وی را دهها نفر از صحابه نقل میکنند، چگونه است که حدیثی بااین اهمیت فقط از یک نفر نقل شده واز بزرگانی همچون علی علیهالسلام و ابوذر، سلمان و ابورافع چنین مطلبی نقل نشده است؟ چراخود خلفا چنین مطلبی را از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل نمینمایند؟
4) حدیث فوق به صورت مرفوع از همام بن یحیی باالفاظ گوناگون نقل شده است، به بیان دیگر، حدیث "مضطربالمتن"(9)است و ظاهرا راوی "ضابط" نبودهاست.(10)
5) در سلسله سند این حدیث، زیدبناسلم است که ابن عدی وی را ضعیف دانسته است.(11)
6) حدیث شاذ است و صحابه به آن عمل نکردهاند و سیره برخلاف آن بودهاست، بنابراین، حدیث منسوخ است. الفاظ حدیث، گویای آن است که قبل از آن هم کتابت وجود داشته است.(12)
7) روایات بسیاری از پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شدهاست که مضمون آنها دلالت بر استحباب بلکه بر وجوب تقیید و کتابت احادیث وی دارد.(13)
8) عقل سلیم و سیره عقلا حکم میکند که کتابت حدیث امری ضروری و لازماست، زیرا در اثر عدم نگارش و تدوین، سنن و احادیث پیامبر و بزرگان دین به کلی از بینرفته، مردم در فهم و درک دین و انجام تکالیف و وظایف دینی دچار مشکل و زحمت میگردند.
9) بر فرض که پیامبر صلیاللهعلیهوآله کتابت حدیث را ممنوع کردهباشند، چرا خلفا نقل شفاهی آن را نیز ممنوعکردند؟ نقل شدهاست که ابوبکر مردم را پس از رحلت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله گردآورد و در جمع آنان گفت:
«فَلا تُحدِّثوا عَن رَسُولِ اللّهِ شَیئا...»(14)
10) خلیفه دوم برای کتابت حدیث، با اصحاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله مشورت نمود و همه نظر مثبت دادند حال چه شد که بر خلاف نظر آنان عمل کرد؟(15) علاوه بر این ابوبکر نیز احادیثی را که جمعآوری شدهبود، دستور داد تا بسوزانند.(16)
11) آنچه از سوی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در مورد نقل احادیث آمده، این است که دروغ و کذب به او نسبت ندهند؛ ولی نفرمودهاست که مطلقا احادیث را ننویسید. لذا خود در ادامه همان حدیث ابو سعید میفرماید:
«••• حَدِّثُوا عَنّیِ وَ لاَ حَرَجَ، وَ مَن کَذِبَ عَلَیَّ مُتِعَمِّدا فَلیَتَبَوَّء مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ».(17)
12) بر فرض صحت روایت ابوسعید، باید آن را به گونهای حملکرد که با اصل کتابت حدیث ناسازگار نباشد، چنانکه گفته شده، ممکناست نهی پیامبر صلیاللهعلیهوآله مخصوص شخص ابوسعید و یا زمان نزول قرآن و یا(18)... باشد.(19)
2 . 2 . جلوگیری از نشر احادیث غیر معتبر
توجیه دیگری که درباره منع نگارش مطرح شده، این است که نگرانی و خوف از نشر و گسترش احادیث غیر معتبر
در میان بوده است. عایشه این مطلب را در توجیه سوزاندن مجموعه احادیث و سنن از پدرش این چنین نقل می کند:
«ترسیدم از دنیا بروم این احادیث نزد من بماند و چه بسا میان آنها احادیثی باشد که از افراد مورد اعتماد نقل کردهام ولی در واقع چنین نباشد و من مسؤول نقل آنها باشم.»(20)
مسلما اصل نگرانی از نشر احادیث غیر معتبر با وجود جاعلان و کذابان و انگیزههای جعل، درست به نظرمیآید. امّا راه حل، این نیست که احادیث جمعآوری شده، سوزانده شوند، بلکه منطقیترین راه، تلاش برای مبارزه با ورود جعلیات و روایات غیر صحیح در مجموعه احادیث صحیح و معتبر است، تا سنت و حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای استفاده
نسلهای بعدی از دستبرد منافقان دروغپرداز مصون و محفوظ بماند. متأسفانه یکی از آثار سوء عملیات منع، نشر احادیث غیر معتبر بوده است.
2 .3 . بیم اختلاط حدیث با قرآن
گاهی در بیان علت منع تدوین و نگارش حدیث، خوف و ترس از درهم آمیختگی حدیث با قرآن به میان آمدهاست. خلیفه دوم سوگند یادکرد که: «وَ اللّهِ لا أَلبَسُ کِتَابَ اللّهِ بِشَیءٍ أَبَدا.»(21)
سمعانی این وجه را در کتاب خود ذکر میکند:
«کراهت نگارش در آغاز امر به این خاطر بود که احادیث با کتاب خدا درنیامیزد و از این رو، وقتی که ایمنی از آمیختگی حاصل شد، نگارش آنها جایز شمرده شد.»(22)
بدیهیاست که این توجیه را هیچ انسان عاقل و آگاهی نمیپسندد و نمیپذیرد، خوف اختلاط از جانب کسانی که آگاه به مسائل دینی و عارف به قرآن و حدیث نباشند، امکان دارد؛ امّا در مورد نویسندگان و کاتبان وحی قرآن کریم هرگز چنین نگرانی و ترسی راه ندارد. گذشته از آن، قرآن کریم دارای ویژگی و امتیاز اعجاز بیانی است و این امر کلام الهی را از کلام بشری ـ حتی سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله که در اوج فصاحت و بلاغت است ـ ممتاز میگرداند. از سوی دیگر باید گفت این نگرانی اگر درست و معقول به نظرآید، تنها در صدر اسلام مطرح است و بدون شک، پس از نزول قرآن و وحی الهی و حفظ آن بدست مسلمانان تشنه و دلباخته و حفاظ قرآن، دیگر این توجیه جایی ندارد؛ چرا که قرآن به طور کامل جمعآوری شده و تدوین یافته و در سینهها نیز محفوظ مانده است.(23)
2 . 4 . نگرانی از کم یا زیاد شدن احادیث
در برخی از نظریات، علت عدم نگارش، تدوین و نقل حدیث، نگرانی محدثان و بزرگان صحابه نگران این بوده است که مبادا چیزی بر احادیث افزوده و یا از آنها کاسته شود.
ابوریه به نقل از ابن حجر میگوید:
ابنبطال و دیگران گفتهاند که بسیاری از صحابه به خاطرترس از کم یا زیاد شدن، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل نمیکردند.(24)
راه حل این نگرانی، عدم نگارش نبود، بلکه راه درست و معقول آن بود که احادیث را همان طور که از پیامبر صلیاللهعلیهوآله شنیدهاند، بدون هیچگونه کم و زیادی نقل کنند و احتیاط تنها در موارد مشکوک رواست. مسلما احتیاط کسانی که به طور کلی، تصمیم بر عدم نقل و کتابت حدیث گرفتهاند، خلاف احتیاط است!
2 . 5 . پیشگیری از تشدید و گسترش اختلاف
یکی از توجیهات در مورد ممنوعیت روایت حدیث، استناد به عمل و سیره خلیفه اول است. خلیفه از گسترش و تشدید اختلافات در بین مردم ابراز نگرانی کرد و آنان را از نقل احادیث ممنوع کرد. ذهبی میگوید:
«ابوبکر پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآله مردم را گردآورد و گفت: شما سخنانی را از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله نقلمیکنید که در آنها اختلاف نظر دارید و مردم پس از شما اختلافشان شدیدتر خواهد شد؛ بنابراین، هیچ سخنی را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل نکنید.»(25)
در مدلول کلام ابوبکر نکاتی قابل تأمل است:
1) احادیث مورد اختلاف که موجب نگرانی خلیفه گردیده، کداماست؟
مهمترین مسائل مورد نزاع و اختلاف در آن دوران، موضوع خلافت و امامت بودهاست. مردم هرگز در مسائل
مربوط به احکام نماز و روزه و امثال آن، اختلافی نداشتهاند که موجب گردد تا خلیفه، صحابه را از روایت احادیث منع کند.
به نظر میرسد، هدف اساسی از منع حدیث، منع از احادیثی باشد که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در آنها امیرمؤمنان علی علیهالسلام را به مردم معرفی مینماید و خوف از ایناست که نتوانند به اهداف از پیش تعیین شده خویش دست یازند.(26)
ابنابیالحدید دراینباره میگوید:
«گزارشهای استوار، نشانگر آن است که بنیامیه، از سخن گفتن از فضائل علی علیهالسلام جلوگیری میکردند و هر آن که از علی علیهالسلام سخن میگفت، او را مجازات میکردند، تابدانجا که کسانی که آهنگ نقل کلام از علی علیهالسلام داشتند، گرچه با فضایل وی مرتبط نبود و درباره احکام دین بود، جرأت نمی کردند نام مولی را بر زبان آورند و میگفتند: "عن أبی زینب".»(27)
2) چرا به طور مطلق، منع از نقل احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله شد؟ آیا بهتر نبود که جلوگیری و ممانعت فقط از آن دسته احادیثی باشد که اختلافانگیز است نه منع از نقل حدیث به نحو عموم و مطلق؟
گر چه بظاهر منع عمومی از نگارش و نقل حدیث از سوی دستگاه خلافت مطرح واجرا میشد، ولی برخی از خواص و نزدیکان خلفا نظیر ابوهریره، کعبالاحبار، وهببن منبه، تمیمبناوس و عبدالله بن سلام در فضیلت تراشی، قصهخوانی و دروغپردازی آزادی مطلق داشتند.(28)
استاد محمد تقی شریعتی درباره منع عمومی نقل و نگارش حدیث چنین میگوید:
«در سابق خاطرنشان ساختیم که چون پیغمبر در آخرین ساعات حیاتش خواست چیزی بنویسد، نگذاشتند و بهانهشان این بود که پیغمبر در حال بیماری است و قرآن ما را بس است؛ ولی آنان بعد متوجه شدند که احادیث دیگری هست که همان مقصود را که پیغمبر میخواست در آن موقعیت خاص، تاکید و تسجیل کند، میفهماند. این بود که به طور کلی از روایت و نقل حدیث و نوشتن آن جلوگیری کردند و سخت ممانعت نمودند.»(29)
3) روایات فراوانی موجود است که پیامبر صلیاللهعلیهوآله توصیه و تأکید به نقل، نشر، حمل، ادا، سماع، روایت و تبلیغ حدیث نمودهاند که جای هیچگونه شک و تردید نیست. از جمله این حدیث شریف: «نَضَّرَ اللّهُ امرَءًسَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ اَدَّاهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقهٍ اِلَی مَن هُوَ اَفقَهُ مِنهُ وَ رُبَّ حَامِلِ فَقهٍ لَیسَ بِفَقِیه؛(30) «خداوند خرم و شاداب گرداند کسی را که گفتار مرا بشنود و خوب ضبط کند و بفهمد و به دیگران برساند؛ چه بسا کسی که حامل سخنی عمیق است و آن را برای فقیهتر از خود نقل میکند و چه بسا حامل سخنی عمیق که خود فقیه نیست.»
2 . 6 . ترس از سرگرم شدن مردم به غیر قرآن
یکی دیگر از علل جلوگیری از تدوین و روایت حدیث که از سوی دانشمندان ذکر شده، این است که تدوین و نگارش حدیث، سبب کنارهگیری مردم از قرآن کریم و سرگرم شدن آنان به احادیث می گردد.
غزالی می گوید:
«... صحابه صدر اول، تدوین و نگارش حدیث را مکروه می شمردند، برای اینکه مبادا مردم به سبب آن از به خاطر سپردن در ذهن و نیز از قرآن غافل شوند و همچنین از تدبر و اندیشه و پندآموزی آن دور بمانند و گفتهاند که «احادیث» را در خاطره ها بسپارید، همچنانکه ما در خاطرهها نگهمیداریم.»(31)
چه بسا این مورد از توجیهاتی باشد که بیشتر در سخنان بزرگان اهلسنت آمدهاست. از سخنان کسانی نظیر عمر و ابنمسعود و نیز از سیره عملی آنان چنین برمیآید که بدین سبب، از نقل و نگارش حدیث ممانعت به عمل میآوردند.
ابوریه نقل میکند که عمر برای گروهی از صحابه که قصد عزیمت به سرزمین عراق را داشتند چنین توصیه نمود:
«شما وارد سرزمینی میشوید که اهل آنجا بسان آواز زنبوران عسل، آواز و صوت قرآن از آنان شنیده میشود. بنابراین، آنان را با احادیث از قرآن بازندارید، قرآن را خوب بخوانید.»(32)
سؤالی که در اینجا قابل طرح است، این است که آیا کتابت حدیث، همه مردم را از اشتغال به قرآن و حفظ آن باز میدارد؟ بدیهی است ترک قرآن کریم و سرگرم شدن به کارهای بیفایده، کاری نادرست و ناپسند است؛ امّا صرف نگارش و تدوین حدیث، سبب ترک قرآن نمیگردد؛ اگر چنین باشد، حفظ احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز میتواند عامل بازدارنده از قرآن کریم باشد. سرگرمی چه با نگارش باشد و چه با حفظ آن فرقی نمیکند.
اگر منظور از اشتغال به قرآن، فهم و تفسیر قرآن نیز باشد، این سؤال پیش میآید که آیا تفسیر و فهم آیات قرآنی، بدون مراجعه به احادیث و سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله که نخستین مبین و مفسر قرآنند، امکانپذیر است؟ آنچه مانع و سد در برابر قرآن میگردد، کتابهای گمراهکننده اهل کتاب از یهود و نصاری و افسانهها و خرافات ساخته و پرداخته دست منحرفان و منافقان دروغ پرداز است، نه سخنان روشنگر و الهامبخش پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله .(33)
2 . 7 . ازدیاد و گسترش اوامر و نواهی شرعی
ابوریه در کتاب خود، حکمت نهی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را از کتابت حدیث، این میداند که اوامر و نواهی شرع مقدس زیاد نشود و ادله احکام وسعت پیدا نکند؛ چرا که پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این امر اجتناب میکردند، تا آنجا که کثرت سؤال برایشان خوشایند نبود؛ زیرا به دنبال سؤالهای پی درپی در مورد احکام و مسائل شرعی، دامنه و دایره اوامر و نواهی (تکالیف) الهی گستردهترمیشد، درنتیجه مردم دچار زحمت و مشکل میشدند.(34)
این توجیه نیز سست به نظر میرسد، زیرا این ادعایی بیش نیست. چگونه میتوان این سخن را پذیرفت در حالی که خداوند متعال، پیامبر صلیاللهعلیهوآله را در قرآن کریم به عنوان مفسر و مبین قرآن و هادی امت معرفی می کند و مردم را در موضوعات و احکام به وی ارجاع می دهد و به همگان فرمان می دهد تا مطیع فرمان او باشند. «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُفَخُذُوُه وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.»(35)
در روایات است که هیچ مسألهای نیست مگراینکه حکم آن در کتاب خدا و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بیان شدهاست.(36) کتاب و سنتی که تا قیامت پایدار و پابرجاست و باید امور گوناگون را تبیین نموده، در هر امری راهنمای انسانها باشد.
وامّا در خصوص نهی از کثرت سؤالی که در روایات آمدهاست، باید گفت که در اینجا منظور، سؤال از موضوعات بی فایده و بی معنی است. مسائلی که دانستن آنها هیچ ضرورت و ارزشی ندارد، بلکه موجبات ناراحتی و نگرانی بیشتر انسان را فراهم میآورد. خداوند متعال، حدود واجبات و محرمات را به طور کامل بیان کرده است و آنچه رابیان ننموده و مسکوت باقی گذارده است، بدین سبب است که انسانها با نعمتها و قوا و استعدادهای خدادادی عقل و فهم با آزادی بیشتر بتوانند با توجه به اصول و مبانی کلی و راهنماییهای وحی الهی، پارهای از امور مربوط به زندگی خویش و اجتماع را با تدبیر خود اداره نمایند.
در شرح آیه شریفه: «...لا تَسئَلُوا عَن اَشیَاءَ اِن تُبدَلَکُم تَسؤکُم»(37) در تفسیر مجمع البیان طبرسی به حدیثی از امام علی علیهالسلام اشاره شده است که: «اِنَّ اَللّهَ اِفتَرَضَ عَلَیکُم فَرَائِضَ فَلا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّلَکُم حُدُود فَلا تَعتَدُوهَا وَ نَهَی عَنْ اَشْیَاءَ فَلا تَنتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ اَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعَهَا نِسیَانا فَلاَ تَتَکَلَّفُوهَا؛»(38) خداوند واجباتی را بر شما فرض کردهاست، آنها را تباهنکنید و حدودی را برای شما قراردادهاست، از آنها تجاوز نکنید و از اموری نهی نمودهاست، حریم آنها را نشکنید (حرمت آنها را نگهدارید) و مسائلی را به نفع شما مسکوت گذاردهاست و از روی فراموشی آنها را وا ننهادهاست؛ پس خودتان را بیهوده به زحمت نیندازید.»(39)
2 . 8 . نگرانی از به وجود آمدن کتابی در کنار کتاب خدا
انگیزه مخالفت برخی از صحابه و تابعین با نوشتن حدیث و ممانعت خلفا از نگارش آن، این بودهاست که بانگارش حدیث، گویا کتابی در کنار کتاب خدا قرار داده میشود و مردم با پرداختن به آن، از گرایش و روی آوردن به کتاب الهی باز میمانند، از این جهت پیامبر صلیاللهعلیهوآله نمیخواهد تا در کنار کتاب خدا چیز دیگری باشد. این سبب را برای منع نگارش در سخنان عمر، ابن مسعود، ابوهریره و جمع دیگری مشاهده میکنیم، خلیفه دوم علّت عزم خود را در خصوص ممانعت از نگارش حدیث این طور بازگو میکند:
«مردمانی از اهل کتاب، کتابهایی در کنار کتاب خدا ]تورات] نوشتند، و بعد همین امر سبب ترک کتاب خدا شد و من چیزی را که موجب محو کتاب خدا شود، در کنار آن نمیگذارم.»(40)
در روایتی از ابوهریره نقل شدهاست، که میگوید:
«پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر ما وارد شد در حالی که ما مشغول نوشتن حدیث بودیم. از ما پرسید: مَا هَذَا الَّذِی تَکتُبُونَ؟" ]اینها چه چیزی است که مینویسید؟] گفتم: "اینها مطالبی است که از شما شنیدهایم. پیامبر صلیاللهعلیهوآله فرمود: «اَکِتَابٌ غَیرُ کِتَابِ اللّهِ تُریدُونَ، مَا اَضَّلَ الأُمَمُ مِن قَبلِکُم اِلاّ مَا کَتَبُوا مِن الکُتُبِ مَعَ کِتَابِاللّهِ».(41) آیا به دنبال کتابی غیر از کتاب خدا می روید؟ بدانید امتهای قبل از شما، گمراه نشدند مگر وقتی که کتابهایی در کنار کتاب خدا قرار دادند.»
ظاهرا اصل مطلب این است که عدهای از صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآله از جمله عمر سراغ نسخه هایی از تورات و کتب دیگر یهود رفته بودند، وقتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله از این امر مطلع شدند، از آنها خواستند تا کتابی با کتاب خدا نگیرند و با چهرهای خشمگینانه ناراحتی خویش را ابراز داشتند.(42) همان طور که ملاحظه شد، این نهی مخصوص کتابهای اهل کتاب بودهاست که پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنان را از خواندن آنها بازداشت و هیچ ارتباطی با خواندن و نوشتن احادیث و نن پیامبر صلیاللهعلیهوآله ندارد.
ابن عباس میگوید:
«چگونه از اهل کتاب مسألهای میپرسید در حالی که کتاب خدا در میان شماست؟»
از مجموع روایات چنین استنباط میشود که منظور پیامبر صلیاللهعلیهوآله از «کتاب مع کتاب الله» نشر اسرائیلیات بوده نه سنت و حدیث آن حضرت که عِدل و همسنگ قرآن کریم است.(43)
2 . 9 . نگرانی از کم توجهی به حفظ حدیث و اعتماد صِرف بر نوشته ها
یکی از توجیهاتی که درباره نگارش و تدوین حدیث ذکر شده،این است که با کتابت و تدوین واصل قرار دادن آن، دیگر مساله به حافظه سپردن حدیث فراموش میشد، در حالیکه توصیه و سفارش اکید به حفظ حدیث شدهاست و با تاکید بر حفظ احادیث و سپردن آنها در اذهان و سینه ها، دیگر نیازی به نگارش آنها نیست.
از ابوسعید خدری نقل شدهاست که: «پیامبر صلیاللهعلیهوآله ایراد سخن میفرمودند و ما حفظ میکردیم. پس شما نیز حفظ کنید همچنانکه ما از پیامبر شما، دریافت میکردیم.»(44)
از دانشمندان اهل سنت کسانی نظیر ابن صلاح، ابوطالب مکی، ابناثیر، سمعانی، قاضی عیاض و ابن حجر و دیگران این وجه را یادآور شدهاند.(45)
باید توجه داشت کسانی که به این توجیه تمسک کردهاند، صدور نهی شرعی از جانب پیامبر صلیاللهعلیهوآله را مسلم پنداشتهاند، در صورتی که قبلاً بیان شد که صدور چنین منع شرعیای ثابت نشدهاست، بلکه خلاف آن ثابت است. اضافه بر این مطلب، این نکته مهم نیز باید مورد نظر باشد که چنین تعلیلی در کلام پیامبر صلیاللهعلیهوآله دیده نشدهاست و لذا اسناد آن به حضرت، پسندیده نیست.
آخرین سخن اینکه، در حسن و فضیلت حفظ قرآن و حدیث هیچ بحثی نیست، ولی چه ملازمهای است بین آن و
اینکه کتابت حدیث شرعا "حرام و منهی عنه " باشد؟ دلایل عقلی و نقلی فراوانی بر وجوب صیانت و حفظ سنت و
حدیث اقامه شده است، امّا دلیلی بر وجوب حفظ حدیث از ناحیه شرع مقدس موجود نیست و دیگر آنکه کتابت با حفظ کردن نه تنها منافاتی ندارد بلکه سبب تاکید و تقویت حافظه نیز میشود.
در حدیثی امام صادق علیهالسلام میفرماید:
«اَلقَلْبُ یَتَّکِلُ عَلَی الکِتابَةِ».(46)
و نیز آن حضرت به ابوبصیر میفرماید:
«اُکتُبُوا فَاِنَّکُم لاَ تَحْفَظُونَ حَتّی تَکْتُبُوا».(47)
کتابت بر حفظ مقدم است؛ چرا که زمینههای حفظ را آماده میسازد و نیرومندترین ابزار برای حفظ در خاطرههاست. در هنگام نوشتن، چشم آدمی با عبارات و کلمات انس پیدامیکند و با تکرار و تمرین و تلفظ آنها با روش سمعی و بصری، مطالب را به حافظه خود میسپارد، بسیاری از مطالب در اثر فراموشی از حافظه انسان محو میشود، ولی اگر نوشته شود، از زوال و نیستی مصون میماند.
2 . 10 . عدم آشنایی محدثان با کتابت
گروهی از علمای اهل سنت نظیر ابن قتیبه، ابن حجر و سیوطی در مورد عدم نگارش حدیث این عذر و بهانه را آوردهاند که جز اندکی از صحابه و تابعین در صدر اول با خواندن و نوشتن آشنا نبودند و طبیعی است نگارش حدیث به علّت کمبود کاتبان حدیث امکان پذیر نبودهاست!(48)
ابن حجر در این باره میگوید:
«بدان که احادیث پیامبر صلیاللهعلیهوآله در دوره صحابه و بزرگان تابعین به صورت کتابی جامع در نیامدهبود، چه، اینکه اینان با نوشتن آشنا نبودند».(49)
این وجه نیز به دلایلی مخدوش است؛ از جمله اینکه نفس نهی از کتابت اگر صحیح باشد، موجب بطلان این توجیه است، زیرا کسی که آشنا به کتابت نیست، مورد خطاب نهی "لا تکتبوا" قرار نمیگیرد. علاوه بر این، کتابت و نگارش با ظهور اسلام از جمله مهمترین مسائل مورد توجه و عنایت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله بودهاست و از هیچ کوششی در جهت محو پدیده شوم بی سوادی دریغ ننمودهاست، دین مبین اسلام همواره عربهای عصر جاهلیت را به فرهنگ خواندن و نوشتن و تعلیم و تعلم فراخواندهاست.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله برای آزادی اسیران دشمن در جنگ بدر مقرر فرمودند که هر یک از آنان که آشنا به فن کتابت است، به ده نفر از کودکان مدینه، خواندن و نوشتن را آموزش دهد.
سؤال اساسی این است که با وجود کاتبان وحی ـ که شمار آنان به چهل و بیش از آن میرسد ـ چگونه است که تلاش میشود در امر کتابت بین قرآن و حدیث فرق گذارده شود؟
اگر افرادی آشنا به امر کتابت ـ و لو انگشت شمار ـ باشند، دیگر چه فرقی است بین نگارش آیات قرآن کریم و احادیث نبوی؟(50) و نیز نگارش قرآن یا حدیث، با سواد بودن همه مردم عصر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را ایجاب نمی کند و تنها تعداد اندکی نویسنده برای انجام چنین مسؤولیت مهمی بسنده مینماید.
3 . نتیجه
تاکنون به ده علت از عوامل ممنوعیت نگارش و تدوین حدیث اشاره گردید که عمدتا نظریات و آراء بزرگان اهل سنت است و محققان شیعه هیچیک از آنها را موجه و قابل قبول ندانستهاند.
تنها برخی در مورد روایات ناهیه (روایات لاتکتبوا) اظهار نمودهاند که بر فرض صحت روایت و حجیت آن، ممکن است مخاطبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، «کتّاب وحی» در هنگام نزول آیات قرآنی باشند که حضرت در زمان نوشتن کلام وحی توصیه فرمودهاند که هیچ چیز را با آن نیامیزند؛(51) و بدیهی است اگر روایات ناهیه، شأن نزول خاصی داشته باشد و تنها در مورد کتابت قرآن کریم و کتّاب وحی باشد، دیگر قابل تسرّی و تعمیم نخواهدبود و عموم ادله
جواز و اباحه کتابت حدیث به قوت خود باقی خواهد بود و این روایات به منزله خاص برای عموم اذن شمرده خواهد شد.
* سنت ستیزی، عامل اصلی منع نگارش
به هر حال علمای شیعه، توجیهات دهگانه یاد شده را مردود و بیاساس دانسته و همه آنها را به عنوان عاملی برای سرپوش نهادن بر حقیقتی تلخ و ناگوار تلقی کردهاند، مصلحتی که موجب تهدید، ضرب و شتم و تبعید و بازداشت جمعی از صحابه گردیدهاست، صرفا یک فرمان سیاسی و حکومتی است که پس از رحلت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله از ناحیه خلفا بویژه خلیفه دوم، برای گلآلودکردن جو آرام و فضای زلال سیاسی جامعه، کمرنگ نمودن و یا محو فضائل اهل بیت صلیاللهعلیهوآله و بخصوص امیرمؤمنان علی علیهالسلام و خارج ساختن آنان از صحنه سیاسی حکومت و خلافت و در یک کلام راهاندازی یک تهاجم فرهنگی ـ سیاسی در راستای کاهش قدرت و نفوذ معنوی و سیاسی اهل بیت علیهالسلام و تضعیف جبهه شیعیان و از طرفی بازنهادن دست وضّاعان و کذّابان در دروغ پردازی و جعل احادیث در فضیلت تراشی برای حکّام و امراء پدیدآمدهاست.
محققان منصف و آزاداندیش با اندک تأمّلی در توجیهات ارائه شده از طرف طرفداران نظریه عدم نگارش حدیث، به این نتیجه دست خواهند یازید که آنچه برای خلافت اهمیت فوقالعاده داشته و از برمَلا شدن آن در هراس بودند، موضوعی است که با قرآن کریم (کتاب اللّه) ارتباط و پیوند مستقیم و تنگاتنگ دارد تا بدعت گذاران منع، بتوانند خود را مدافع حریم قرآن جلوهدهند و بگویند جریان منع پس از گذشت حدود یک قرن بکلی از بین میرود و نگارش و تدوین حدیث بار دیگر مجاز و مباح میگردد.
در مورد اهداف و انگیزههای خلفا از جریان منع نگارش حدیث، علامه سید مرتضی عسکری چنین می نویسد: «ممنوعیت نگارش حدیث، به منظور عدم انتشار فضائل امام علی علیهالسلام برای مسلمانان، بویژه در دوران خلافت معاویه انجام گرفت یعنی؛ کسی که دستور می داد امام علیهالسلام را در خطبه های جمعه بر فراز منبرهای مسلمانان لعن و نفرین کنند.»(52)
ابنابیالحدید به نقل از کتاب "اَلأَحدَاث" مداینی می نویسد:
«معاویه نامهای به کارگزاران خود نوشت و تصریح کرد: «مراقب باشید با دوستداران و پیروان عثمان و کسانی که به نقل فضایل و مناقب وی پردازند، همنشین شوید و آنان را مقرب و بزرگ بدارید و نام و نشان راوی را همراه نام پدر وی و خویشاوندانش برایم بنویسید.»(53)
معاویه پس از مدتی که در مورد عثمان احادیث زیادی جعل شد، به استاندارانش نوشت:
«حدیث درباره عثمان در هر شهر و سرزمین رواج و گسترش یافته است؛ از این رو، هنگامی که نامه من به دست تو رسید، مردم را فراخوانید تا در باره فضائل صحابه ومخصوصا خلیفه اول و دوم حدیث بسازند و هر خبری را که مسلمانی در باره ابوتراب (امیرالمؤمنین علیهالسلام ) روایت کرده، شبیه آن را در مورد دیگر صحابه نیز نقل نمایید. چه اینکه این کار مورد علاقه و روشنیبخش چشم من است و موجب ضربه زدن به ابوتراب و شیعیان او میشود و برای آنان از ذکر مناقب عثمان دشوارتر و سختتر است.»(54)
استاد جعفر سبحانی درباره سبب اصلی منع نگارش می گوید:
«آنچه سبب منع از تدوین، نشر و نگارش حدیث پس از رحلت رسولاکرم صلیاللهعلیهوآله گردیده، همان چیزی است که مانع نگارش وصیت پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در بستراحتضار گردیدهاست، هدف دقیقا همان است.»(55)
استاد محقق سید جعفر مرتضی نیز هدف نهایی از منع نگارش و نقل حدیث را همین امر دانسته است.(56) همچنین استاد محمدرضا حکیمی، فلسفه اساسی منع از نوشتن حدیث را، سیاست خلفای وقت دانستهاست؛ مطلب را با سخن ایشان پایان میدهیم:
«برخی از صحابه از نوشتن و تدوین حدیث منع میکردند. این کار، در واقع، علت سیاسی داشت. زیرا اگر احادیث نبوی جمع و تدوین میشد، بیدرنگ مورد رجوع و قرائت و تدریس جامعه اسلامی قرار میگرفت و این باعث میشد تا توده امت با فلسفه سیاسی اسلام نیز آشنا شوند و این فلسفه با نظامهای خلافت نمیساخت. همه میدانند که روایات فِرَق اسلام، پر است از فضایل علی علیهالسلام و از جمله شامل فلسفه حکومت است در اسلام. زیرا در بیشتر این روایات، ملاکهای تقدم علیبن ابیطالب بر سایر افراد امت، در استحقاق رهبری ، بیان شدهاست.پس این گونه روایات باعث میشد تا ملاکهای حکومت، شرعی دانستهگردد و چشم و گوش مردم باز شود و برای حکومتهای نادرست چه مصیبتی و مشکلی بالاتر از باز شدن چشم وگوش مردم.»(57)
منابع و پینوشت ها
______________________________
1. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، ج 3 ص 1038، با تحقیق دکتر علی عبدالواحد وافی، چاپ سوم، القاهره، دارنهضه مصرللطبع والنشر نیز الخطیبالبغدادی، ابوبکراحمدبن علیبن ثابت، تقییدالعلم /6 التصدیر با تعلیقات یوسف العش، چاپ دوم، بی جا، داراحیاء السنه النبویه، 1974م و ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج1 ص168، چاپ چهارم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408هق.
2. المامقانی عبدالله، مقباسالهدایه فی علمالدرایه، ج 3 ص 189، با تحقیق شیخ محمدرضا مامقانی، چاپ اول، قم، موسسه آل البیت (ع) لاحیاءالتراث، 1411ه.ق.
3. صدر سید حسن، تأسیسالشیعهالکرام لعلومالاسلام 278، بیجا، انتشارات علمی، بیتا. امین سید محسن،اعیان الشیعه، ج1 ص178، چاپ پنجم، بیروت، منشورات مجلس الثقافه الاسلامیه، 1400ه.ق. و نیز عسکری سید مرتضی، مقدمه مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج2، ص136-54، چاپ دوم، بیجا، دارالکتب الاسلامیه 1363ه.ش.
4. ابوریه محمود، اضواء علی السنهالمحمدیه، ص48، قم، دارالکتبالعلمیه(افست)، بیتا.
5. قشیری نیشابوری، مسلمبن حجاج، صحیح مسلم بشرح النووی، ج18، ص129، بیروت، دارالکتابالعربی، 1407ه، 1987م.(حدثنا هداببن خالدالازدی حدثنا همام عن زیدبناسلم عن عطاءبن یسارعنابی سعیدالخدری ان رسولالله صلیالله علیه(وآله) و سلم قال:«لاتَکتُبُوا عَنّی وَ مَن کَتَبَ عَنّی غَیرَالقُرآنِ فَلیَمحُهُ...».
6. حسینی جلالی سیدمحمدرضا، تدوینالسنهالشریفه، ص290، چاپ اول قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413ه.ق.
7. همان.
8. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص20، چاپ دهم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1978م. و تقییدالعلم ص31و32.
9. حدیث مضطرب، حدیثی است که از لحاظ متن یا سند مختلف نقل شدهباشد. مدیرشانه چی، کاظم، درایة الحدیث، چاپ دوم، قم ـ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1363.
10. تدوین السنه، ص289.
11. ابن عدی الجرجانی، ابی احمدعبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج3، ص 208، چاپ سوم، بیروت ـ دارالفکر، 1409ه 1988م.
12. تدوینالسنه، ص294.
13. تقییدالعلم، ص 74 به بعد و نیز النجاری، محمدبناسماعیل، صحیح النجاری، ج1، ص22، باب کتابةالعلم، بیروت، دارالفکر، 1401 ه.ق و کلینی، ثقةالاسلام محمدبن یعقوب، الاصولمنالکافی، ج1، ص59، باب روایةالکتب و الحدیث و فضل الکتابة، چاپ پنجم، تهران ـ دارالکتب الاسلامیة، 1363ه.ش.
14. ترجمه:«هیچ سخنی از پیامبر خدا(ص) نقل نکنید...» ـ اضواء، ص53.
15. تقییدالعلم، ص 49.
16. ذهبی شمسالدین، تذکره الحفاظ، ج 1 ص 5، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1374ه.ق.
17. صحیح مسلم بشرح النووی، ج 18، ص 129.
18. اینکه نهی پیامبر(ص) مربوط به نقل روایات اسراییلی و اقتباس از اهل کتاب باشد. البته شواهدی نیز بر این وجه وجود دارد. تقییدالعلم، ص34 و صحیح البخاری، ج 5، ص150، کتاب تفسیرالقرآن.
19. مقباسالهدایه، ج 3، ص 198.
20. تذکرهالحفاظ، ج 1، ص 5.
21. تقییدالعلم، ص 52.
22. تدوینالسنه، ص 319 به نقل از ادب الاملاء والاستملاء، ص 146.
23. اضواء، ص50 ـ 51، تدوینالسنه، ص 316 ـ 332 و نیز مقباسالهدایه، ج 3، ص 196.
24. پیشین، ص 56 به نقل از فتحالباری، ج 6، ص 38.
25. تذکرهالحفاظ، ج 1، ص 2 ـ 3 در شرح حال ابوبکر.
26. تدوینالسنه، ص 423 به بعد و عسکری سید مرتضی، معالمالمدرستین، ج 2، ص 72، چاپ ششم، قم، کلیه اصولالدین، المجمعالعلمیالاسلامی، 1416ه.ق 1996م.
27. ابن ابیالحدید عزالدین، شرح نهجالبلاغه، ج 4، ص 73، با تحقیق محمدابوالفضلابراهیم، چاپ افست قم، منشورات مکتبه ایةاللهالعظمی المرعشی النجفی، 1404ه.ق.
28. اضواء، ص 145 ـ 224، "الاسرائیلیات فیالحدیث".
29. شریعتی محمدتقی، خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت، ص 157، انتشارات حسینیه ارشاد، چاپ دوّم، تهران، 1351 ه.ش.
30. متقی هندی علاءالدین علی بن حسامالدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 10، ص 258، با تصحیح الشیخالصفوهالسقا، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409ه.ق ـ 1989م.
31. اضواء، ص263، به نقل از احیاء علومالدین، ج10، ص 79، طبعه بولاق 1296 ه.ق.
32. پیشین، ص 55.
33. تدوین السنه، ص333 به بعد.
34. اضواء، ص 51.
35. حشر (59)،7. «آنچه را پیامبر برای شماآورد، بگیرید واز هر چه شما را نهی کرد، اجتناب نمایید.»
36. الاصول منالکافی، ج 1، ص 59 ـ 62.
37. مائده (5)،101. "...از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکارگردد، شما را ناراحت میکند.»
38. طبرسی، فضلبن حسن امینالاسلام، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج 3 ـ 4، ص 387، چاپ اول، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365 ه.ش، و کنزالعمال، ج3، ص570 و 893 "السوال عمالایعنی".
39. همچنین شهید مطهری مرتضی، تفسیر قرآن، ص66، "سوالهای بی جواب"، تهران، نشر شریعت، 1361 ه.ش.
40. تقییدالعلم، ص 49.
41. پیشین، ص 34.
42. تدوین السنه، ص 342.
43. ابن عبدالبر قرطبیاندلسی، جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص51، بیجا، بیتا. و تدوینالسنه، ص333.
44. تقییدالعلم، ص36. «فَاحفَظُوا عَنَّا کَمَا کُنَّا نَحفَظُ عَن نَبِیِّکُم».
45. تدوینالسنه، ص365 و نیز مقباسالهدایه، ج3، ص195 پاورقی.
46. الاصول منالکافی، ج1، ص42، حدیث8، باب روایةالکتب، کتاب فضلالعلم. (ترجمه: حافظه، وابسته به نگارش است.)
47. پیشین، ص42، حدیث9.(ترجمه: بنگارید، زیرا تاننگارید، به خاطر نمی سپارید.)
48. ابن قتیبه، عبداللهبن مسلم، تأویل مختلفالحدیث، ص266، بیروت، دارالکتبالعلمیه، بیتا.
49. فتح الباری، ص4 و نیز تقییدالعلم، ص7، التصدیر.
50. برای مطالعه بیشتر، تدوینالسنه، ص390.
51. مقباس الهدایه، ج3، ص197 و نیز اضواء، ص51.
52. معالمالمدرستین، ج2، ص72.
53. شرح نهج البلاغه، ج11، ص44 ـ 45.
54. پیشین، ص 45.
55. سبحانی، جعفر، ابحاث فی الملل والنحل، ج1، ص60 ـ 61، چاپ دوم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه 1408ق، 1366ش.
56. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیرةالنبیالاعظم(ص)، ج1، ص27، پاورقی، چاپ اول، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
57. حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، ص26، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357ه.ش.