آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۶

چکیده

چکیده : در این مقاله به بررسی و نقد انگیزه‏های منع نگارش حدیث پس از رحلت رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پرداخته شده و از ده عامل و انگیزه آن نام برده شده است. وجود روایات نهی‏کننده، جلوگیری از نشر احادیث غیرمعتبر، بیم اختلاط حدیث با قرآن، نگرانی از به وجود آمدن کتابی در کنار کتاب خدا، ترس از سرگرم شدن مردم به غیر قرآن، نگرانی از کم یا زیاد شدن احادیث، پیشگیری از تشدیدو گسترش اختلاف و عدم آشنایی محدثان با کتابت، از جمله مواردی است که دانشمندان اهل سنّت برای توجیه منع نگارش حدیث توسط خلفا به آن تمسّک جسته‏اند. نویسنده مقاله برآن است که محققان شیعه هیچیک از عوامل ده‏گانه را موجه ندانسته‏اند، بلکه این ممنوعیت تنها یک فرمان حکومتی در جهت رسیدن به اغراض خاص سیاسی است تا اهل بیت علیهم‏السلام را از مدار حکم و حکومت خارج کنند.

متن

1 . مقدمه
بدون شک، یکی از رخدادهای تلخ و زیانبار تاریخ صدراسلام، جریان ممنوعیت نگارش احادیث و سنن پیامبراکرم( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) است که به دستور خلفا بویژه خلیفه دوم پدیدآمده‏است. درباره نگارش حدیث در دوره حیات پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و صحابه و تابعین، دیدگاههای گوناگونی وجود دارد. بسیاری از بزرگان اهل سنت معتقدند که تا نیمه قرن دوم هجری، هیچ کتابی در دانش حدیث تدوین نشده؛(1) چه اینکه به گروهی از صحابه و تابعین از جمله ابن مسعود، زید بن ثابت، ابوموسی، ابوسعید خدری، ابوهریره و ابن عباس نسبت داده‏شده که نگارش حدیث را مکروه می‏شمردند. و گروهی دیگر از جمله امیرمؤمنان علی علیه‏السلام ، امام حسن‏مجتبی علیه‏السلام ، عبدالله بن‏عمر، انس بن مالک، عطاء بن یسار، سعیدبن جبیر و عمربن عبدالعزیز و جز اینان نگارش حدیث را جایزمی‏دانستند.(2)
دانشمندان شیعه و پیروان اهل‏بیت علیه‏السلام بر خلاف اهل‏سنت، معتقدند که دین مبین اسلام،از همان لحظه آغازین نزول وحی الهی و ظهور پیامبربزرگ اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، به شیوه‏های گوناگون نسبت به امر کتابت و نگارش تأکید و سفارش نموده‏است و هرگز برای ریشه‏کن ساختن پدیده شوم بی‏سوادی فرصتی را از دست نداده، همواره عربهای عصر جاهلی را به فرهنگ سوادآموزی، کتابخوانی، نگارش، قلم، و کاغذ فراخوانده‏است. در زمان رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نه تنها کتابت احادیث در میان مسلمانان رایج و آزاد بوده است، بلکه خود آنان به ضبط و نگاهداری آن اهتمام ورزیده، احساس نیاز می‏نمودند و آن حضرت نیز با بیانات مختلف، آنان را به نوشتن، ضبط، تبلیغ و نقل احادیث ترغیب می‏کردند.(3)
در آغاز قرن دوم، این سد که به وسیله خلیفه دوم پدید آمده بود، به دست عمربن عبدالعزیز شکسته شد. این بود که شیعه دست‏کم یک قرن در تدوین وکتابت حدیث از آنها جلوافتاد. در این مقاله با نقل دیدگاههای اهل سنت در توجیه منع نگارش حدیث، به نقد آن نیز خواهیم پرداخت.
2 . ادله منع نگارش حدیث ونقد آن
در توجیه منع نگارش حدیث ادله‏ای ذکر شده است که در اینجا ابتدا به بیان آنها پرداخته، سپس مورد نقد و نظر قرارمی‏دهیم.
2 . 1 . روایات ناهیه
نخستین دلیل و بلکه محکم‏ترین و مهم‏ترین انگیزه برای عدم نگارش حدیث نزد علمای اهل سنت، ورود نهی شرعی و روایات ناهیه از ناحیه وجود مقدس پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است. به قول رشید رضا صاحب تفسیر"المنار"(4)
صحیح‏ترین روایات در مورد منع نگارش حدیث، روایتی است که تنها از ابو سعید خدری(م.74 ه.ق) نقل شده که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرموده‏اند:
«از جانب من هیچ چیز (بجز قرآن را) ننویسید، بنابراین هر کس از جانب من غیر از قرآن چیزی نوشته است باید آن را محو کند.»(5)
در سند و دلالت این حدیث مناقشات زیادی شده‏است:
1) از بخاری و دیگران نقل شده که حدیث ابوسعید "موقوف" است، لذا قابل احتجاج‏نیست(6).
2) احتمال دارد که به خاطر غرابت حدیث، بخاری و سایر اصحاب صحاح، جز مسلم، آن را ذکر نکرده‏اند.(7)
3) این حدیث را مفرد و غریب خوانده‏اند، زیرا فقط از یک صحابی نقل شده‏است،(8) پیامبری که احادیث وی را دهها نفر از صحابه نقل می‏کنند، چگونه است که حدیثی بااین اهمیت فقط از یک نفر نقل شده واز بزرگانی همچون علی علیه‏السلام و ابوذر، سلمان و ابورافع چنین مطلبی نقل نشده است؟ چراخود خلفا چنین مطلبی را از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل نمی‏نمایند؟
4) حدیث فوق به صورت مرفوع از همام بن یحیی باالفاظ گوناگون نقل شده است، به بیان دیگر، حدیث "مضطرب‏المتن"(9)است و ظاهرا راوی "ضابط" نبوده‏است.(10)
5) در سلسله سند این حدیث، زیدبن‏اسلم است که ابن عدی وی را ضعیف دانسته است.(11)
6) حدیث شاذ است و صحابه به آن عمل نکرده‏اند و سیره برخلاف آن بوده‏است، بنابراین، حدیث منسوخ است. الفاظ حدیث، گویای آن است که قبل از آن هم کتابت وجود داشته است.(12)
7) روایات بسیاری از پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده‏است که مضمون آنها دلالت بر استحباب بلکه بر وجوب تقیید و کتابت احادیث وی دارد.(13)
8) عقل سلیم و سیره عقلا حکم می‏کند که کتابت حدیث امری ضروری و لازم‏است، زیرا در اثر عدم نگارش و تدوین، سنن و احادیث پیامبر و بزرگان دین به کلی از بین‏رفته، مردم در فهم و درک دین و انجام تکالیف و وظایف دینی دچار مشکل و زحمت می‏گردند.
9) بر فرض که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله کتابت حدیث را ممنوع کرده‏باشند، چرا خلفا نقل شفاهی آن را نیز ممنوع‏کردند؟ نقل شده‏است که ابوبکر مردم را پس از رحلت رسول‏اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گردآورد و در جمع آنان گفت:
«فَلا تُحدِّثوا عَن رَسُولِ اللّهِ شَیئا...»(14)
10) خلیفه دوم برای کتابت حدیث، با اصحاب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مشورت نمود و همه نظر مثبت دادند حال چه شد که بر خلاف نظر آنان عمل کرد؟(15) علاوه بر این ابوبکر نیز احادیثی را که جمع‏آوری شده‏بود، دستور داد تا بسوزانند.(16)
11) آنچه از سوی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در مورد نقل احادیث آمده، این است که دروغ و کذب به او نسبت ندهند؛ ولی نفرموده‏است که مطلقا احادیث را ننویسید. لذا خود در ادامه همان حدیث ابو سعید می‏فرماید:
«••• حَدِّثُوا عَنّیِ وَ لاَ حَرَجَ، وَ مَن کَذِبَ عَلَیَّ مُتِعَمِّدا فَلیَتَبَوَّء مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ».(17)
12) بر فرض صحت روایت ابوسعید، باید آن را به گونه‏ای حمل‏کرد که با اصل کتابت حدیث ناسازگار نباشد، چنانکه گفته شده، ممکن‏است نهی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مخصوص شخص ابوسعید و یا زمان نزول قرآن و یا(18)... باشد.(19)
2 . 2 . جلوگیری از نشر احادیث غیر معتبر
توجیه دیگری که درباره منع نگارش مطرح شده، این است که نگرانی و خوف از نشر و گسترش احادیث غیر معتبر
در میان بوده است. عایشه این مطلب را در توجیه سوزاندن مجموعه احادیث و سنن از پدرش این چنین نقل می کند:
«ترسیدم از دنیا بروم این احادیث نزد من بماند و چه بسا میان آنها احادیثی باشد که از افراد مورد اعتماد نقل کرده‏ام ولی در واقع چنین نباشد و من مسؤول نقل آنها باشم.»(20)
مسلما اصل نگرانی از نشر احادیث غیر معتبر با وجود جاعلان و کذابان و انگیزه‏های جعل، درست به نظرمی‏آید. امّا راه حل، این نیست که احادیث جمع‏آوری شده، سوزانده شوند، بلکه منطقی‏ترین راه، تلاش برای مبارزه با ورود جعلیات و روایات غیر صحیح در مجموعه احادیث صحیح و معتبر است، تا سنت و حدیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای استفاده
نسلهای بعدی از دستبرد منافقان دروغ‏پرداز مصون و محفوظ بماند. متأسفانه یکی از آثار سوء عملیات منع، نشر احادیث غیر معتبر بوده است.
2 .3 . بیم اختلاط حدیث با قرآن
گاهی در بیان علت منع تدوین و نگارش حدیث، خوف و ترس از درهم آمیختگی حدیث با قرآن به میان آمده‏است. خلیفه دوم سوگند یادکرد که: «وَ اللّهِ لا أَلبَسُ کِتَابَ اللّهِ بِشَی‏ءٍ أَبَدا.»(21)
سمعانی این وجه را در کتاب خود ذکر می‏کند:
«کراهت نگارش در آغاز امر به این خاطر بود که احادیث با کتاب خدا درنیامیزد و از این رو، وقتی که ایمنی از آمیختگی حاصل شد، نگارش آنها جایز شمرده شد.»(22)
بدیهی‏است که این توجیه را هیچ انسان عاقل و آگاهی نمی‏پسندد و نمی‏پذیرد، خوف اختلاط از جانب کسانی که آگاه به مسائل دینی و عارف به قرآن و حدیث نباشند، امکان دارد؛ امّا در مورد نویسندگان و کاتبان وحی قرآن کریم هرگز چنین نگرانی و ترسی راه ندارد. گذشته از آن، قرآن کریم دارای ویژگی و امتیاز اعجاز بیانی است و این امر کلام الهی را از کلام بشری ـ حتی سخنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که در اوج فصاحت و بلاغت است ـ ممتاز می‏گرداند. از سوی دیگر باید گفت این نگرانی اگر درست و معقول به نظرآید، تنها در صدر اسلام مطرح است و بدون شک، پس از نزول قرآن و وحی الهی و حفظ آن بدست مسلمانان تشنه و دلباخته و حفاظ قرآن، دیگر این توجیه جایی ندارد؛ چرا که قرآن به طور کامل جمع‏آوری شده و تدوین یافته و در سینه‏ها نیز محفوظ مانده است.(23)
2 . 4 . نگرانی از کم یا زیاد شدن احادیث
در برخی از نظریات، علت عدم نگارش، تدوین و نقل حدیث، نگرانی محدثان و بزرگان صحابه نگران این بوده است که مبادا چیزی بر احادیث افزوده و یا از آنها کاسته شود.
ابوریه به نقل از ابن حجر می‏گوید:
ابن‏بطال و دیگران گفته‏اند که بسیاری از صحابه به خاطرترس از کم یا زیاد شدن، از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل نمی‏کردند.(24)
راه حل این نگرانی، عدم نگارش نبود، بلکه راه درست و معقول آن بود که احادیث را همان طور که از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیده‏اند، بدون هیچگونه کم و زیادی نقل کنند و احتیاط تنها در موارد مشکوک رواست. مسلما احتیاط کسانی که به طور کلی، تصمیم بر عدم نقل و کتابت حدیث گرفته‏اند، خلاف احتیاط است!
2 . 5 . پیشگیری از تشدید و گسترش اختلاف
یکی از توجیهات در مورد ممنوعیت روایت حدیث، استناد به عمل و سیره خلیفه اول است. خلیفه از گسترش و تشدید اختلافات در بین مردم ابراز نگرانی کرد و آنان را از نقل احادیث ممنوع کرد. ذهبی می‏گوید:
«ابوبکر پس از رحلت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مردم را گردآورد و گفت: شما سخنانی را از پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل‏می‏کنید که در آنها اختلاف نظر دارید و مردم پس از شما اختلافشان شدیدتر خواهد شد؛ بنابراین، هیچ سخنی را از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل نکنید.»(25)
در مدلول کلام ابوبکر نکاتی قابل تأمل است:
1) احادیث مورد اختلاف که موجب نگرانی خلیفه گردیده، کدام‏است؟
مهمترین مسائل مورد نزاع و اختلاف در آن دوران، موضوع خلافت و امامت بوده‏است. مردم هرگز در مسائل
مربوط به احکام نماز و روزه و امثال آن، اختلافی نداشته‏اند که موجب گردد تا خلیفه، صحابه را از روایت احادیث منع کند.
به نظر می‏رسد، هدف اساسی از منع حدیث، منع از احادیثی باشد که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در آنها امیرمؤمنان علی علیه‏السلام را به مردم معرفی می‏نماید و خوف از این‏است که نتوانند به اهداف از پیش تعیین شده خویش دست یازند.(26)
ابن‏ابی‏الحدید دراین‏باره می‏گوید:
«گزارشهای استوار، نشانگر آن است که بنی‏امیه، از سخن گفتن از فضائل علی علیه‏السلام جلوگیری می‏کردند و هر آن که از علی علیه‏السلام سخن می‏گفت، او را مجازات می‏کردند، تابدانجا که کسانی که آهنگ نقل کلام از علی علیه‏السلام داشتند، گرچه با فضایل وی مرتبط نبود و درباره احکام دین بود، جرأت نمی کردند نام مولی را بر زبان آورند و می‏گفتند: "عن أبی زینب".»(27)
2) چرا به طور مطلق، منع از نقل احادیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شد؟ آیا بهتر نبود که جلوگیری و ممانعت فقط از آن دسته احادیثی باشد که اختلاف‏انگیز است نه منع از نقل حدیث به نحو عموم و مطلق؟
گر چه بظاهر منع عمومی از نگارش و نقل حدیث از سوی دستگاه خلافت مطرح واجرا می‏شد، ولی برخی از خواص و نزدیکان خلفا نظیر ابوهریره، کعب‏الاحبار، وهب‏بن منبه، تمیم‏بن‏اوس و عبدالله بن سلام در فضیلت تراشی، قصه‏خوانی و دروغ‏پردازی آزادی مطلق داشتند.(28)
استاد محمد تقی شریعتی درباره منع عمومی نقل و نگارش حدیث چنین می‏گوید:
«در سابق خاطرنشان ساختیم که چون پیغمبر در آخرین ساعات حیاتش خواست چیزی بنویسد، نگذاشتند و بهانه‏شان این بود که پیغمبر در حال بیماری است و قرآن ما را بس است؛ ولی آنان بعد متوجه شدند که احادیث دیگری هست که همان مقصود را که پیغمبر می‏خواست در آن موقعیت خاص، تاکید و تسجیل کند، می‏فهماند. این بود که به طور کلی از روایت و نقل حدیث و نوشتن آن جلوگیری کردند و سخت ممانعت نمودند.»(29)
3) روایات فراوانی موجود است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله توصیه و تأکید به نقل، نشر، حمل، ادا، سماع، روایت و تبلیغ حدیث نموده‏اند که جای هیچگونه شک و تردید نیست. از جمله این حدیث شریف: «نَضَّرَ اللّه‏ُ امرَءًسَمِعَ مَقَالَتِی فَوَعَاهَا وَ اَدَّاهَا فَرُبَّ حَامِلِ فِقهٍ اِلَی مَن هُوَ اَفقَهُ مِنهُ وَ رُبَّ حَامِلِ فَقهٍ لَیسَ بِفَقِیه؛(30) «خداوند خرم و شاداب گرداند کسی را که گفتار مرا بشنود و خوب ضبط کند و بفهمد و به دیگران برساند؛ چه بسا کسی که حامل سخنی عمیق است و آن را برای فقیه‏تر از خود نقل می‏کند و چه بسا حامل سخنی عمیق که خود فقیه نیست.»
2 . 6 . ترس از سرگرم شدن مردم به غیر قرآن
یکی دیگر از علل جلوگیری از تدوین و روایت حدیث که از سوی دانشمندان ذکر شده، این است که تدوین و نگارش حدیث، سبب کناره‏گیری مردم از قرآن کریم و سرگرم شدن آنان به احادیث می گردد.
غزالی می گوید:
«... صحابه صدر اول، تدوین و نگارش حدیث را مکروه می شمردند، برای اینکه مبادا مردم به سبب آن از به خاطر سپردن در ذهن و نیز از قرآن غافل شوند و همچنین از تدبر و اندیشه و پندآموزی آن دور بمانند و گفته‏اند که «احادیث» را در خاطره ها بسپارید، همچنانکه ما در خاطره‏ها نگه‏می‏داریم.»(31)
چه بسا این مورد از توجیهاتی باشد که بیشتر در سخنان بزرگان اهل‏سنت آمده‏است. از سخنان کسانی نظیر عمر و ابن‏مسعود و نیز از سیره عملی آنان چنین برمی‏آید که بدین سبب، از نقل و نگارش حدیث ممانعت به عمل می‏آوردند.
ابوریه نقل می‏کند که عمر برای گروهی از صحابه که قصد عزیمت به سرزمین عراق را داشتند چنین توصیه نمود:
«شما وارد سرزمینی می‏شوید که اهل آنجا بسان آواز زنبوران عسل، آواز و صوت قرآن از آنان شنیده می‏شود. بنابراین، آنان را با احادیث از قرآن بازندارید، قرآن را خوب بخوانید.»(32)
سؤالی که در اینجا قابل طرح است، این است که آیا کتابت حدیث، همه مردم را از اشتغال به قرآن و حفظ آن باز می‏دارد؟ بدیهی است ترک قرآن کریم و سرگرم شدن به کارهای بی‏فایده، کاری نادرست و ناپسند است؛ امّا صرف نگارش و تدوین حدیث، سبب ترک قرآن نمی‏گردد؛ اگر چنین باشد، حفظ احادیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نیز می‏تواند عامل بازدارنده از قرآن کریم باشد. سرگرمی چه با نگارش باشد و چه با حفظ آن فرقی نمی‏کند.
اگر منظور از اشتغال به قرآن، فهم و تفسیر قرآن نیز باشد، این سؤال پیش می‏آید که آیا تفسیر و فهم آیات قرآنی، بدون مراجعه به احادیث و سخنان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله که نخستین مبین و مفسر قرآنند، امکان‏پذیر است؟ آنچه مانع و سد در برابر قرآن می‏گردد، کتابهای گمراه‏کننده اهل کتاب از یهود و نصاری و افسانه‏ها و خرافات ساخته و پرداخته دست منحرفان و منافقان دروغ پرداز است، نه سخنان روشنگر و الهام‏بخش پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله .(33)
2 . 7 . ازدیاد و گسترش اوامر و نواهی شرعی
ابوریه در کتاب خود، حکمت نهی پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را از کتابت حدیث، این می‏داند که اوامر و نواهی شرع مقدس زیاد نشود و ادله احکام وسعت پیدا نکند؛ چرا که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از این امر اجتناب می‏کردند، تا آنجا که کثرت سؤال برایشان خوشایند نبود؛ زیرا به دنبال سؤالهای پی درپی در مورد احکام و مسائل شرعی، دامنه و دایره اوامر و نواهی (تکالیف) الهی گسترده‏ترمی‏شد، درنتیجه مردم دچار زحمت و مشکل می‏شدند.(34)
این توجیه نیز سست به نظر می‏رسد، زیرا این ادعایی بیش نیست. چگونه می‏توان این سخن را پذیرفت در حالی که خداوند متعال، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را در قرآن کریم به عنوان مفسر و مبین قرآن و هادی امت معرفی می کند و مردم را در موضوعات و احکام به وی ارجاع می دهد و به همگان فرمان می دهد تا مطیع فرمان او باشند. «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ‏فَخُذُوُه وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.»(35)
در روایات است که هیچ مسأله‏ای نیست مگراینکه حکم آن در کتاب خدا و سنت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بیان شده‏است.(36) کتاب و سنتی که تا قیامت پایدار و پابرجاست و باید امور گوناگون را تبیین نموده، در هر امری راهنمای انسانها باشد.
وامّا در خصوص نهی از کثرت سؤالی که در روایات آمده‏است، باید گفت که در اینجا منظور، سؤال از موضوعات بی فایده و بی معنی است. مسائلی که دانستن آنها هیچ ضرورت و ارزشی ندارد، بلکه موجبات ناراحتی و نگرانی بیشتر انسان را فراهم می‏آورد. خداوند متعال، حدود واجبات و محرمات را به طور کامل بیان کرده است و آنچه رابیان ننموده و مسکوت باقی گذارده است، بدین سبب است که انسانها با نعمتها و قوا و استعدادهای خدادادی عقل و فهم با آزادی بیشتر بتوانند با توجه به اصول و مبانی کلی و راهنماییهای وحی الهی، پاره‏ای از امور مربوط به زندگی خویش و اجتماع را با تدبیر خود اداره نمایند.
در شرح آیه شریفه: «...لا تَسئَلُوا عَن اَشیَاءَ اِن تُبدَلَکُم تَسؤکُم»(37) در تفسیر مجمع البیان طبرسی به حدیثی از امام علی علیه‏السلام اشاره شده است که: «اِنَّ اَللّهَ اِفتَرَضَ عَلَیکُم فَرَائِضَ فَلا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّلَکُم حُدُود فَلا تَعتَدُوهَا وَ نَهَی عَنْ اَشْیَاءَ فَلا تَنتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ اَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعَهَا نِسیَانا فَلاَ تَتَکَلَّفُوهَا؛»(38) خداوند واجباتی را بر شما فرض کرده‏است، آنها را تباه‏نکنید و حدودی را برای شما قرارداده‏است، از آنها تجاوز نکنید و از اموری نهی نموده‏است، حریم آنها را نشکنید (حرمت آنها را نگه‏دارید) و مسائلی را به نفع شما مسکوت گذارده‏است و از روی فراموشی آنها را وا ننهاده‏است؛ پس خودتان را بیهوده به زحمت نیندازید.»(39)
2 . 8 . نگرانی از به وجود آمدن کتابی در کنار کتاب خدا
انگیزه مخالفت برخی از صحابه و تابعین با نوشتن حدیث و ممانعت خلفا از نگارش آن، این بوده‏است که بانگارش حدیث، گویا کتابی در کنار کتاب خدا قرار داده می‏شود و مردم با پرداختن به آن، از گرایش و روی آوردن به کتاب الهی باز می‏مانند، از این جهت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نمی‏خواهد تا در کنار کتاب خدا چیز دیگری باشد. این سبب را برای منع نگارش در سخنان عمر، ابن مسعود، ابوهریره و جمع دیگری مشاهده می‏کنیم، خلیفه دوم علّت عزم خود را در خصوص ممانعت از نگارش حدیث این طور بازگو می‏کند:
«مردمانی از اهل کتاب، کتابهایی در کنار کتاب خدا ]تورات] نوشتند، و بعد همین امر سبب ترک کتاب خدا شد و من چیزی را که موجب محو کتاب خدا شود، در کنار آن نمی‏گذارم.»(40)
در روایتی از ابوهریره نقل شده‏است، که می‏گوید:
«پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بر ما وارد شد در حالی که ما مشغول نوشتن حدیث بودیم. از ما پرسید: مَا هَذَا الَّذِی تَکتُبُونَ؟" ]اینها چه چیزی است که می‏نویسید؟] گفتم: "اینها مطالبی است که از شما شنیده‏ایم. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «اَکِتَابٌ غَیرُ کِتَابِ اللّهِ تُریدُونَ، مَا اَضَّلَ الأُمَمُ مِن قَبلِکُم اِلاّ مَا کَتَبُوا مِن الکُتُبِ مَعَ کِتَابِ‏اللّهِ».(41) آیا به دنبال کتابی غیر از کتاب خدا می روید؟ بدانید امتهای قبل از شما، گمراه نشدند مگر وقتی که کتابهایی در کنار کتاب خدا قرار دادند.»
ظاهرا اصل مطلب این است که عده‏ای از صحابه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از جمله عمر سراغ نسخه هایی از تورات و کتب دیگر یهود رفته بودند، وقتی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از این امر مطلع شدند، از آنها خواستند تا کتابی با کتاب خدا نگیرند و با چهره‏ای خشمگینانه ناراحتی خویش را ابراز داشتند.(42) همان طور که ملاحظه شد، این نهی مخصوص کتابهای اهل کتاب بوده‏است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آنان را از خواندن آنها بازداشت و هیچ ارتباطی با خواندن و نوشتن احادیث و نن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ندارد.
ابن عباس می‏گوید:
«چگونه از اهل کتاب مسأله‏ای می‏پرسید در حالی که کتاب خدا در میان شماست؟»
از مجموع روایات چنین استنباط می‏شود که منظور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از «کتاب مع کتاب الله» نشر اسرائیلیات بوده نه سنت و حدیث آن حضرت که عِدل و همسنگ قرآن کریم است.(43)
2 . 9 . نگرانی از کم توجهی به حفظ حدیث و اعتماد صِرف بر نوشته ها
یکی از توجیهاتی که درباره نگارش و تدوین حدیث ذکر شده،این است که با کتابت و تدوین واصل قرار دادن آن، دیگر مساله به حافظه سپردن حدیث فراموش می‏شد، در حالیکه توصیه و سفارش اکید به حفظ حدیث شده‏است و با تاکید بر حفظ احادیث و سپردن آنها در اذهان و سینه ها، دیگر نیازی به نگارش آنها نیست.
از ابوسعید خدری نقل شده‏است که: «پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ایراد سخن می‏فرمودند و ما حفظ می‏کردیم. پس شما نیز حفظ کنید همچنانکه ما از پیامبر شما، دریافت می‏کردیم.»(44)
از دانشمندان اهل سنت کسانی نظیر ابن صلاح، ابوطالب مکی، ابن‏اثیر، سمعانی، قاضی عیاض و ابن حجر و دیگران این وجه را یادآور شده‏اند.(45)
باید توجه داشت کسانی که به این توجیه تمسک کرده‏اند، صدور نهی شرعی از جانب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را مسلم پنداشته‏اند، در صورتی که قبلاً بیان شد که صدور چنین منع شرعی‏ای ثابت نشده‏است، بلکه خلاف آن ثابت است. اضافه بر این مطلب، این نکته مهم نیز باید مورد نظر باشد که چنین تعلیلی در کلام پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دیده نشده‏است و لذا اسناد آن به حضرت، پسندیده نیست.
آخرین سخن اینکه، در حسن و فضیلت حفظ قرآن و حدیث هیچ بحثی نیست، ولی چه ملازمه‏ای است بین آن و
اینکه کتابت حدیث شرعا "حرام و منهی عنه " باشد؟ دلایل عقلی و نقلی فراوانی بر وجوب صیانت و حفظ سنت و
حدیث اقامه شده است، امّا دلیلی بر وجوب حفظ حدیث از ناحیه شرع مقدس موجود نیست و دیگر آنکه کتابت با حفظ کردن نه تنها منافاتی ندارد بلکه سبب تاکید و تقویت حافظه نیز می‏شود.
در حدیثی امام صادق علیه‏السلام می‏فرماید:
«اَلقَلْبُ یَتَّکِلُ عَلَی الکِتابَةِ».(46)
و نیز آن حضرت به ابوبصیر می‏فرماید:
«اُکتُبُوا فَاِنَّکُم لاَ تَحْفَظُونَ حَتّی تَکْتُبُوا».(47)
کتابت بر حفظ مقدم است؛ چرا که زمینه‏های حفظ را آماده می‏سازد و نیرومندترین ابزار برای حفظ در خاطره‏هاست. در هنگام نوشتن، چشم آدمی با عبارات و کلمات انس پیدامی‏کند و با تکرار و تمرین و تلفظ آنها با روش سمعی و بصری، مطالب را به حافظه خود می‏سپارد، بسیاری از مطالب در اثر فراموشی از حافظه انسان محو می‏شود، ولی اگر نوشته شود، از زوال و نیستی مصون می‏ماند.
2 . 10 . عدم آشنایی محدثان با کتابت
گروهی از علمای اهل سنت نظیر ابن قتیبه، ابن حجر و سیوطی در مورد عدم نگارش حدیث این عذر و بهانه را آورده‏اند که جز اندکی از صحابه و تابعین در صدر اول با خواندن و نوشتن آشنا نبودند و طبیعی است نگارش حدیث به علّت کمبود کاتبان حدیث امکان پذیر نبوده‏است!(48)
ابن حجر در این باره می‏گوید:
«بدان که احادیث پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در دوره صحابه و بزرگان تابعین به صورت کتابی جامع در نیامده‏بود، چه، اینکه اینان با نوشتن آشنا نبودند».(49)
این وجه نیز به دلایلی مخدوش است؛ از جمله اینکه نفس نهی از کتابت اگر صحیح باشد، موجب بطلان این توجیه است، زیرا کسی که آشنا به کتابت نیست، مورد خطاب نهی "لا تکتبوا" قرار نمی‏گیرد. علاوه بر این، کتابت و نگارش با ظهور اسلام از جمله مهمترین مسائل مورد توجه و عنایت پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بوده‏است و از هیچ کوششی در جهت محو پدیده شوم بی سوادی دریغ ننموده‏است، دین مبین اسلام همواره عربهای عصر جاهلیت را به فرهنگ خواندن و نوشتن و تعلیم و تعلم فراخوانده‏است.
پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برای آزادی اسیران دشمن در جنگ بدر مقرر فرمودند که هر یک از آنان که آشنا به فن کتابت است، به ده نفر از کودکان مدینه، خواندن و نوشتن را آموزش دهد.
سؤال اساسی این است که با وجود کاتبان وحی ـ که شمار آنان به چهل و بیش از آن می‏رسد ـ چگونه است که تلاش می‏شود در امر کتابت بین قرآن و حدیث فرق گذارده شود؟
اگر افرادی آشنا به امر کتابت ـ و لو انگشت شمار ـ باشند، دیگر چه فرقی است بین نگارش آیات قرآن کریم و احادیث نبوی؟(50) و نیز نگارش قرآن یا حدیث، با سواد بودن همه مردم عصر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ایجاب نمی کند و تنها تعداد اندکی نویسنده برای انجام چنین مسؤولیت مهمی بسنده می‏نماید.
3 . نتیجه
تاکنون به ده علت از عوامل ممنوعیت نگارش و تدوین حدیث اشاره گردید که عمدتا نظریات و آراء بزرگان اهل سنت است و محققان شیعه هیچیک از آنها را موجه و قابل قبول ندانسته‏اند.
تنها برخی در مورد روایات ناهیه (روایات لاتکتبوا) اظهار نموده‏اند که بر فرض صحت روایت و حجیت آن، ممکن است مخاطبان پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، «کتّاب وحی» در هنگام نزول آیات قرآنی باشند که حضرت در زمان نوشتن کلام وحی توصیه فرموده‏اند که هیچ چیز را با آن نیامیزند؛(51) و بدیهی است اگر روایات ناهیه، شأن نزول خاصی داشته باشد و تنها در مورد کتابت قرآن کریم و کتّاب وحی باشد، دیگر قابل تسرّی و تعمیم نخواهدبود و عموم ادله
جواز و اباحه کتابت حدیث به قوت خود باقی خواهد بود و این روایات به منزله خاص برای عموم اذن شمرده خواهد شد.
* سنت ستیزی، عامل اصلی منع نگارش
به هر حال علمای شیعه، توجیهات دهگانه یاد شده را مردود و بی‏اساس دانسته و همه آنها را به عنوان عاملی برای سرپوش نهادن بر حقیقتی تلخ و ناگوار تلقی کرده‏اند، مصلحتی که موجب تهدید، ضرب و شتم و تبعید و بازداشت جمعی از صحابه گردیده‏است، صرفا یک فرمان سیاسی و حکومتی است که پس از رحلت رسول‏اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از ناحیه خلفا بویژه خلیفه دوم، برای گل‏آلودکردن جو آرام و فضای زلال سیاسی جامعه، کمرنگ نمودن و یا محو فضائل اهل بیت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و بخصوص امیرمؤمنان علی علیه‏السلام و خارج ساختن آنان از صحنه سیاسی حکومت و خلافت و در یک کلام راه‏اندازی یک تهاجم فرهنگی ـ سیاسی در راستای کاهش قدرت و نفوذ معنوی و سیاسی اهل بیت علیه‏السلام و تضعیف جبهه شیعیان و از طرفی بازنهادن دست وضّاعان و کذّابان در دروغ پردازی و جعل احادیث در فضیلت تراشی برای حکّام و امراء پدیدآمده‏است.
محققان منصف و آزاداندیش با اندک تأمّلی در توجیهات ارائه شده از طرف طرفداران نظریه عدم نگارش حدیث، به این نتیجه دست خواهند یازید که آنچه برای خلافت اهمیت فوق‏العاده داشته و از برمَلا شدن آن در هراس بودند، موضوعی است که با قرآن کریم (کتاب اللّه) ارتباط و پیوند مستقیم و تنگاتنگ دارد تا بدعت گذاران منع، بتوانند خود را مدافع حریم قرآن جلوه‏دهند و بگویند جریان منع پس از گذشت حدود یک قرن بکلی از بین می‏رود و نگارش و تدوین حدیث بار دیگر مجاز و مباح می‏گردد.
در مورد اهداف و انگیزه‏های خلفا از جریان منع نگارش حدیث، علامه سید مرتضی عسکری چنین می نویسد: «ممنوعیت نگارش حدیث، به منظور عدم انتشار فضائل امام علی علیه‏السلام برای مسلمانان، بویژه در دوران خلافت معاویه انجام گرفت یعنی؛ کسی که دستور می داد امام علیه‏السلام را در خطبه های جمعه بر فراز منبرهای مسلمانان لعن و نفرین کنند.»(52)
ابن‏ابی‏الحدید به نقل از کتاب "اَلأَحدَاث" مداینی می نویسد:
«معاویه نامه‏ای به کارگزاران خود نوشت و تصریح کرد: «مراقب باشید با دوستداران و پیروان عثمان و کسانی که به نقل فضایل و مناقب وی پردازند، همنشین شوید و آنان را مقرب و بزرگ بدارید و نام و نشان راوی را همراه نام پدر وی و خویشاوندانش برایم بنویسید.»(53)
معاویه پس از مدتی که در مورد عثمان احادیث زیادی جعل شد، به استاندارانش نوشت:
«حدیث درباره عثمان در هر شهر و سرزمین رواج و گسترش یافته است؛ از این رو، هنگامی که نامه من به دست تو رسید، مردم را فراخوانید تا در باره فضائل صحابه ومخصوصا خلیفه اول و دوم حدیث بسازند و هر خبری را که مسلمانی در باره ابوتراب (امیرالمؤمنین علیه‏السلام ) روایت کرده، شبیه آن را در مورد دیگر صحابه نیز نقل نمایید. چه اینکه این کار مورد علاقه و روشنی‏بخش چشم من است و موجب ضربه زدن به ابوتراب و شیعیان او می‏شود و برای آنان از ذکر مناقب عثمان دشوارتر و سخت‏تر است.»(54)
استاد جعفر سبحانی درباره سبب اصلی منع نگارش می گوید:
«آنچه سبب منع از تدوین، نشر و نگارش حدیث پس از رحلت رسول‏اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله گردیده، همان چیزی است که مانع نگارش وصیت پیامبراکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در بستراحتضار گردیده‏است، هدف دقیقا همان است.»(55)
استاد محقق سید جعفر مرتضی نیز هدف نهایی از منع نگارش و نقل حدیث را همین امر دانسته است.(56) همچنین استاد محمدرضا حکیمی، فلسفه اساسی منع از نوشتن حدیث را، سیاست خلفای وقت دانسته‏است؛ مطلب را با سخن ایشان پایان می‏دهیم:
«برخی از صحابه از نوشتن و تدوین حدیث منع می‏کردند. این کار، در واقع، علت سیاسی داشت. زیرا اگر احادیث نبوی جمع و تدوین می‏شد، بی‏درنگ مورد رجوع و قرائت و تدریس جامعه اسلامی قرار می‏گرفت و این باعث می‏شد تا توده امت با فلسفه سیاسی اسلام نیز آشنا شوند و این فلسفه با نظامهای خلافت نمی‏ساخت. همه می‏دانند که روایات فِرَق اسلام، پر است از فضایل علی علیه‏السلام و از جمله شامل فلسفه حکومت است در اسلام. زیرا در بیشتر این روایات، ملاکهای تقدم علی‏بن ابیطالب بر سایر افراد امت، در استحقاق رهبری ، بیان شده‏است.پس این گونه روایات باعث می‏شد تا ملاکهای حکومت، شرعی دانسته‏گردد و چشم و گوش مردم باز شود و برای حکومتهای نادرست چه مصیبتی و مشکلی بالاتر از باز شدن چشم وگوش مردم.»(57)
منابع و پی‏نوشت ها
______________________________
1. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، ج 3 ص 1038، با تحقیق دکتر علی عبدالواحد وافی، چاپ سوم، القاهره، دارنهضه مصرللطبع والنشر نیز الخطیب‏البغدادی، ابوبکراحمدبن علی‏بن ثابت، تقییدالعلم /6 التصدیر با تعلیقات یوسف العش، چاپ دوم، بی جا، داراحیاء السنه النبویه، 1974م و ابن حجر عسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج1 ص168، چاپ چهارم، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408هق.
2. المامقانی عبدالله، مقباس‏الهدایه فی علم‏الدرایه، ج 3 ص 189، با تحقیق شیخ محمدرضا مامقانی، چاپ اول، قم، موسسه آل البیت (ع) لاحیاءالتراث، 1411ه.ق.
3. صدر سید حسن، تأسیس‏الشیعه‏الکرام لعلوم‏الاسلام 278، بی‏جا، انتشارات علمی، بی‏تا. امین سید محسن،اعیان الشیعه، ج1 ص178، چاپ پنجم، بیروت، منشورات مجلس الثقافه الاسلامیه، 1400ه.ق. و نیز عسکری سید مرتضی، مقدمه مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، ج2، ص136-54، چاپ دوم، بی‏جا، دارالکتب الاسلامیه 1363ه.ش.
4. ابوریه محمود، اضواء علی السنه‏المحمدیه، ص48، قم، دارالکتب‏العلمیه(افست)، بی‏تا.
5. قشیری نیشابوری، مسلم‏بن حجاج، صحیح مسلم بشرح النووی، ج18، ص129، بیروت، دارالکتاب‏العربی، 1407ه، 1987م.(حدثنا هداب‏بن خالدالازدی حدثنا همام عن زیدبن‏اسلم عن عطاءبن یسارعن‏ابی سعیدالخدری ان رسول‏الله صلی‏الله علیه(وآله) و سلم قال:«لاتَکتُبُوا عَنّی وَ مَن کَتَبَ عَنّی غَیرَالقُرآنِ فَلیَمحُهُ...».
6. حسینی جلالی سیدمحمدرضا، تدوین‏السنه‏الشریفه، ص290، چاپ اول قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413ه.ق.
7. همان.
8. صبحی صالح، علوم الحدیث و مصطلحه، ص20، چاپ دهم، بیروت، دارالعلم للملایین، 1978م. و تقییدالعلم ص31و32.
9. حدیث مضطرب، حدیثی است که از لحاظ متن یا سند مختلف نقل شده‏باشد. مدیرشانه چی، کاظم، درایة الحدیث، چاپ دوم، قم ـ دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1363.
10. تدوین السنه، ص289.
11. ابن عدی الجرجانی، ابی احمدعبدالله، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج3، ص 208، چاپ سوم، بیروت ـ دارالفکر، 1409ه 1988م.
12. تدوین‏السنه، ص294.
13. تقییدالعلم، ص 74 به بعد و نیز النجاری، محمدبن‏اسماعیل، صحیح النجاری، ج1، ص22، باب کتابة‏العلم، بیروت، دارالفکر، 1401 ه.ق و کلینی، ثقة‏الاسلام محمدبن یعقوب، الاصول‏من‏الکافی، ج1، ص59، باب روایة‏الکتب و الحدیث و فضل الکتابة، چاپ پنجم، تهران ـ دارالکتب الاسلامیة، 1363ه.ش.
14. ترجمه:«هیچ سخنی از پیامبر خدا(ص) نقل نکنید...» ـ اضواء، ص53.
15. تقییدالعلم، ص 49.
16. ذهبی شمس‏الدین، تذکره الحفاظ، ج 1 ص 5، بیروت، دارالکتب‏العلمیه، 1374ه.ق.
17. صحیح مسلم بشرح النووی، ج 18، ص 129.
18. اینکه نهی پیامبر(ص) مربوط به نقل روایات اسراییلی و اقتباس از اهل کتاب باشد. البته شواهدی نیز بر این وجه وجود دارد. تقییدالعلم، ص34 و صحیح البخاری، ج 5، ص150، کتاب تفسیرالقرآن.
19. مقباس‏الهدایه، ج 3، ص 198.
20. تذکره‏الحفاظ، ج 1، ص 5.
21. تقییدالعلم، ص 52.
22. تدوین‏السنه، ص 319 به نقل از ادب الاملاء والاستملاء، ص 146.
23. اضواء، ص50 ـ 51، تدوین‏السنه، ص 316 ـ 332 و نیز مقباس‏الهدایه، ج 3، ص 196.
24. پیشین، ص 56 به نقل از فتح‏الباری، ج 6، ص 38.
25. تذکره‏الحفاظ، ج 1، ص 2 ـ 3 در شرح حال ابوبکر.
26. تدوین‏السنه، ص 423 به بعد و عسکری سید مرتضی، معالم‏المدرستین، ج 2، ص 72، چاپ ششم، قم، کلیه اصول‏الدین، المجمع‏العلمی‏الاسلامی، 1416ه.ق 1996م.
27. ابن ابی‏الحدید عزالدین، شرح نهج‏البلاغه، ج 4، ص 73، با تحقیق محمدابوالفضل‏ابراهیم، چاپ افست قم، منشورات مکتبه ایة‏الله‏العظمی المرعشی النجفی، 1404ه.ق.
28. اضواء، ص 145 ـ 224، "الاسرائیلیات فی‏الحدیث".
29. شریعتی محمدتقی، خلافت و ولایت از دیدگاه قرآن و سنت، ص 157، انتشارات حسینیه ارشاد، چاپ دوّم، تهران، 1351 ه.ش.
30. متقی هندی علاءالدین علی بن حسام‏الدین، کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال، ج 10، ص 258، با تصحیح الشیخ‏الصفوه‏السقا، بیروت، مؤسسه الرساله، 1409ه.ق ـ 1989م.
31. اضواء، ص263، به نقل از احیاء علوم‏الدین، ج10، ص 79، طبعه بولاق 1296 ه.ق.
32. پیشین، ص 55.
33. تدوین السنه، ص333 به بعد.
34. اضواء، ص 51.
35. حشر (59)،7. «آنچه را پیامبر برای شماآورد، بگیرید واز هر چه شما را نهی کرد، اجتناب نمایید.»
36. الاصول من‏الکافی، ج 1، ص 59 ـ 62.
37. مائده (5)،101. "...از چیزهایی نپرسید که اگر برای شما آشکارگردد، شما را ناراحت می‏کند.»
38. طبرسی، فضل‏بن حسن امین‏الاسلام، مجمع‏البیان فی تفسیرالقرآن، ج 3 ـ 4، ص 387، چاپ اول، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365 ه.ش، و کنزالعمال، ج3، ص570 و 893 "السوال عمالایعنی".
39. همچنین شهید مطهری مرتضی، تفسیر قرآن، ص66، "سوالهای بی جواب"، تهران، نشر شریعت، 1361 ه.ش.
40. تقییدالعلم، ص 49.
41. پیشین، ص 34.
42. تدوین السنه، ص 342.
43. ابن عبدالبر قرطبی‏اندلسی، جامع بیان العلم و فضله، ج2، ص51، بی‏جا، بی‏تا. و تدوین‏السنه، ص333.
44. تقییدالعلم، ص36. «فَاحفَظُوا عَنَّا کَمَا کُنَّا نَحفَظُ عَن نَبِیِّکُم».
45. تدوین‏السنه، ص365 و نیز مقباس‏الهدایه، ج3، ص195 پاورقی.
46. الاصول من‏الکافی، ج1، ص42، حدیث8، باب روایة‏الکتب، کتاب فضل‏العلم. (ترجمه: حافظه، وابسته به نگارش است.)
47. پیشین، ص42، حدیث9.(ترجمه: بنگارید، زیرا تاننگارید، به خاطر نمی سپارید.)
48. ابن قتیبه، عبدالله‏بن مسلم، تأویل مختلف‏الحدیث، ص266، بیروت، دارالکتب‏العلمیه، بی‏تا.
49. فتح الباری، ص4 و نیز تقییدالعلم، ص7، التصدیر.
50. برای مطالعه بیشتر، تدوین‏السنه، ص390.
51. مقباس الهدایه، ج3، ص197 و نیز اضواء، ص51.
52. معالم‏المدرستین، ج2، ص72.
53. شرح نهج البلاغه، ج11، ص44 ـ 45.
54. پیشین، ص 45.
55. سبحانی، جعفر، ابحاث فی الملل والنحل، ج1، ص60 ـ 61، چاپ دوم، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه 1408ق، 1366ش.
56. مرتضی عاملی، سید جعفر، الصحیح من سیرة‏النبی‏الاعظم(ص)، ج1، ص27، پاورقی، چاپ اول، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
57. حکیمی، محمدرضا، دانش مسلمین، ص26، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1357ه.ش.

تبلیغات