آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

جهانی شدن یکی از مفاهیم و پدیده¬های مؤثر زندگی اجتماعی ـ سیاسی در هر دو جنبه داخلی و خارجی و در حوزه-های مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است. تأثیرگذاری این پدیده در جوامع مختلف مشهود، و جامعه ایران نیز از این قاعده مستثنی نبوده است. نوشتار حاضر با نگاهی به مفهوم¬شناسی جهانی شدن و اصلاح¬طلبی، به بررسی تأثیرات جهانی شدن بر گفتمان اصلاح¬طلبی، با تحلیلی گفتمانی در جامعه ایران در حوزه¬های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی می¬پردازد. در این مقاله ادعا شده است که گفتمان اصلاح طلبی با تأثیرپذیری از جهانی شدن، در صدد تبیین هویت خود با توجه به مؤلفه¬های جهانی شدن و بومی کردن آنها ضمن در نظر داشتن جنبه¬های اسلامی بوده است.

متن

طرح مسئله
سال¬های آغازین هزاره سوم میلادی با بحث¬های مناقشه برانگیز درباره جهانی شدن همراه بوده است. مقامات حکومتی، مشکلات اقتصادی را به فشارهای ناشی از جهانی شدن نسبت می¬دهند. مالکان بنگاه¬های اقتصادی، کوچک¬تر کردن شرکت¬های خود را برای ادامه حیات در چهارچوب اقتصاد جهانی ضروری می¬دانند، طرف¬داران محیط زیست، تأثیر مخرب جهانی شدن را فریاد می¬زنند و پشتیبانان اجتماعات بومی مختلف، نسبت به نابودی خرده فرهنگ¬ها در برابر موجِ فراگیر فرهنگ جهانی هشدار می¬دهند، جوامع و دولت¬ها نسبت به چالش¬های جهانی شدن، گلایه دارند. ولی با وجود کاربرد و اهمیت فراوان جهانی شدن، معنا و مفهوم آن هنوز کاملاً روشن نیست.[1]
ابهام در مفهوم جهانی شدن ریشه در عوامل گوناگونی دارد که مواردی از آنها را می¬توان برشمرد: یکی از این عوامل چند وجهی بودن پدیده یا فرآیند جهانی شدن است. امروزه همه جوانب زندگی در دنیای معاصر، کم و بیش از فرآیند جهانی شدن تأثیر می¬پذیرند. بی¬گمان تأکید بر هر کدام از جنبه¬های این فرایند به تعریف¬ها و مفهوم¬بندی¬های خاصِ معطوف به مصداق¬های معین می¬انجامد.[2]
برای نمونه، تحولات متعددی صورت گرفته که می¬توان به ظهور و گسترش شرکت¬های فراملی و نقش فزاینده آنها در اقتصاد جهانی، رشد صنایع و... در حوزه اقتصادی اشاره کرد. در بعد سیاسی جهانی شدن هم شاهد نفوذپذیری مرزهای سیاسی و سیال شدن آنها هستیم که به دنبال آن موضوعیت داشتن مرز میان کشورها را زیر سؤال می¬برد.
در بعد فرهنگی عده¬ای بر این باورند که به سمت نوعی فرهنگ عام و جهانشمول که همان فرهنگ غربی است، در حال حرکت هستیم و گروهی دیگر معتقدند که طی فرایند جهانی شدن با نسبی شدن فرهنگ و از دست رفتن حالت عام و جهانشمول آن، زمینه¬ای فراهم می¬شود که ضمن پذیرش جایگاه فرهنگ¬های مختلف، زمینه برای ظهور هویت خاص-گرایانه، مثل بنیادگرایی، قومیت و... فراهم می¬شود.[3]
جهانی شدن، فضای جدیدی در سطح جهانی به وجود آورده که همه اجزای نظام بین¬الملل متأثر از آن هستند. تغییر شرایط جهانی در ابتدای سده بیست و یکم، همه کشورها را به بازنگری در بینش جهانی وادار نموده است. جهانی شدن اقتصاد، سیاست، فرهنگ و ارتباطات، سبب گرایش بیشتر حکومت¬های اقتدارگرا به دموکراسی، کاهش تعارضات ایدئولوژیک، نزدیکی و هم¬آهنگی بیشتر بین بازیگران بین¬المللی و گسترش همکاری¬های بین¬المللی شده و شرایط داخلی و خارجی کل واحدهای سیاسی بین¬المللی را تحت الشعاع قرار داده است.[4]
در یک تصویر کلی، پدیده¬های تأثیرگذار به دو نوع داخلی و خارجی تقسیم می¬شوند و از آن¬جا که تأثیرگذاری جهانی شدن در دنیای امروز پدیده¬ای غیرقابل انکار است، جهانی شدن را باید به منزله پدیده¬ای تأثیرگذار پذیرفت. این پدیده در جوامع مختلف بر گفتمان¬ها و موضوعات تأثیر بسزایی داشته که جامعه ایران نیز از این قاعده مستثنا نبوده و همانند بقیه جوامع در معرض این پدیده قرار داشته است. در این نوشتار سعی شده تا تأثیرات جهانی شدن بر گفتمان اصلاح¬طلبی در جمهوری اسلامی ایران، با تأکید بر سه حوزه سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بررسی گردد.
مفهوم¬شناسی جهانی شدن
جهانی شدن، فرآیندی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی است. بنابراین در شرایط فعلی نمی¬توان از یک مفهوم واحد برای جهانی شدن صحبت کرد، بلکه جهانی شدن، مجموعه¬ای از تحولات را در بر می¬گیرد. در ادبیات و آثار موجود، جهانی شدن رهیافت¬های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. اما از منظر روشی یکی از رهیافت¬های تبیین و مطالعه جهانی شدن تحلیل گفتمان جهانی شدن است. در این¬جا این سؤال مطرح می¬شود که چگونه می¬توان جهانی شدن را بر اساس تحلیل گفتمانی مورد تحلیل قرار داد؟ ادبیات موجود در این باب حاکی از اختلاف نظر جدّی است.[5]
جهانی شدن، هم¬چنان که کاستلز می¬گوید: بیان¬گر جامعه نو و اطلاعات محور است و با ظهور آن شاهد دگرگونی ساختاری در روابط قدرت، روابط تولید و روابط تجربه (عمل) هستیم. این دگرگونی¬ها با تغییر بنیادین در شکل¬های اجتماعی مکان/ زمان به ظهور فرهنگ جدید منجر می¬شود.[6]
فرکلاف از گفتمان جهانی شدن یاد می¬کند که کاربست جدید قدرت، ما را با جهانی شدن گفتمان روبه¬رو می¬کند. این امر بدان معنا نیست که گفتمان به سادگی در مقیاس جهانی به همگون¬سازی می¬رسد، بلکه بدین معناست که آن¬چه در یک مکان اتفاق می¬افتد، در افق جهانی انعکاس می¬یابد. فرکلاف معتقد است اگر جهانی شدن گفتمان وجود دارد، گفتمان جهانی شدن نیز مطرح خواهد شد.[7]
فرکلاف، گفتمان جهانی شدن را از وضعیت جهانی شدن تفکیک می¬کند. فرکلاف هر چند تلقی جهانی شدن را به منزله یک گفتمان، ممکن و قابل استدلال می¬داند، اما واقف است که گفتمان جهانی شدن عمدتاً ناظر بر گفتمان برتر و مسلط جهانی است و از این¬رو در عین محتمل بودن جهانی شدن دیگر گفتمان¬ها؛ آن¬چه به مثابه گفتمان برخوردار از قابلیت استناد در دسترس است، تصویر خاصی از جهانی شدن است که گفتمان نئولیبرال مطرح می¬کند.[8]
لاکلا و موف همدلی بیشتری با تحلیل گفتمانی جهانی شدن دارند، زیرا در تلقی آنها جهانی شدن لیبرال به مثابه محصول تکنولوژی اطلاعات که این پدیده را به منزله ضرورت تاریخی و اجتناب¬ناپذیر و غیرقابل زوال مطرح می¬کند، مورد انکار قرار می¬گیرد. با الهام از ایده¬های لاکلا و موف می¬توان گفت که تحلیل گفتمانی جهانی شدن به ما کمک می¬کند تا این مقوله را در مناسبات و روابط قدرت جست¬وجو کنیم. از سوی دیگر تحلیل گفتمانی ما را از دعوای نسبتاً رایج پروسه بودن یا پروژه بودن جهانی شدن دور کرده و آن را به منزله یک گفتمان مطرح می¬کند؛ گفتمانی که دال مرکزی آن جهانی بودگی نئولیبرال است و دیگر نشانه¬ها بر محوریت این مفهوم، مفصل¬بندی می¬شوند. در تلقی گفتمان جهانی شدن هژمونی نئولیبرال جهانی بودگی این الگو را با عنوان جهانی شدن عادی و طبیعی جلوه داده و دیگر گفتمان¬ها را در معرض خود قرار می¬دهد.[9]
مارک راپرت نیز در مقدمه کتاب ایدئولوژی جهانی شدن، جهانی شدن را از حد وضعیت شرایط خاص اجتماعی فراتر برده و در حدّ گفتمان ارتقا می¬بخشد. هر چند رویکرد راپرت عمدتاً رویکرد اقتصادی است، اما تمرکز اصلی وی بر ایدئولوژی به مثابه ابزار هژمونی اقتصاد لیبرال است.[10]

در برخی تفاسیر از گفتمان واحد جهانی شدن سخن رفته است. محمدرضا تاجیک می¬گوید: از منظر دیگر می¬توان گفت که جهانی شدن فراگفتمان و یا فرا روایت عصر ماست. هم¬چون هر گفتمان دیگری، فراگفتمان جهانی شدن نیز ترکیبی از قدرت، مقاومت، معرفت، متن، حاشیه، خودی، دگر، درون، برون، گزاره¬های جدی، بازیهای زبانی، زبانهای بازی، واقعیت، وانموده، اسطوره و... است.[11]
هم¬چنین گفتمان جهانی شدن به منزله گفتمان پست مدرن از سوی دکتر عبدالعلی قوام در کتاب جهانی شدن و جهان سوم مورد توجه قرار گرفته است:
مهم¬ترین خصلت جهانی شدن، شکل¬بندی قواعد گفتمانی آن است. این قواعد، متکثر و ناپیدا هستند و در سطوح پنهان مدرنیته قابلیت نمود یافته¬اند. از این منظر همانند مدرنیته که به تعبیر فوکو در بطن گفتمان کلاسیک پرورده و سپس از درون آن بیرون خزیده است، جهانی شدن نیز بر اثر بحران در مؤلفه¬های موجود در مدرنیته و در پایان فرایند تک خطی آن پدیدار گشته است... از این رو جهانی شدن را می¬توان با گفتمان مدرنیته مقایسه کرد با این تفاوت که مدرنیته در اروپا اتفاق افتاد و با خلق اسطوره ما و دیگری خود را تعریف کرد، اما بر عکس جهانی شدن تحولی نوین در گستره¬ای جهانی است که با تداخل و همپوشی ذهنیت و عینیت، متافیزیک غیریت¬ساز مدرنیته را درهم می¬شکند و با خلق گزاره¬های جدید، کذب گزاره¬های دوران مدرن را برملا می¬سازد.[12]
آنتونی گیدنز، جهانی شدن را از منظر یک نظریه جدید سیاسی و اجتماعی می¬بیند. در این تلقی می¬توان جهانی شدن را به منزله یک گفتمان مورد مطالعه قرار داد. گیدنز، جهانی شدن را فرایندی بر آمده از مدرنیته می¬داند و پسامدرنیسم را به منزله «جهانی شدن کامل» می¬داند. وی معتقد است که مدرنیته به روش¬های زندگی یا سازمانی اجتماعی گفته می¬شود که از سده هفدهم به بعد در اروپا نمود یافت و کم¬کم در حد جهانی نفود پیدا کرد. در واقع، گیدنز جهانی شدن را پدیده¬ای می-داند که خود به خود گسترش روابط اجتماعی را به دنبال خواهد داشت و افرادی را که کیلومترها از هم فاصله دارند به هم نزدیک می¬کند.[13]
با توجه به تعاریف جهانی شدن و با توجه به اعتقاد گیدنز که جهانی شدن را در واقع همان عالمگیر شدن تجدد و مدرنیته می¬داند و هم¬چنین به اعتقاد فرکلاف و لاکلا و موف که گفتمانی را مطرح می¬کنند که دال مرکزی آن جهانی بودگی نئولیبرال است، تأکید این مقاله بر این تعاریف است و مفصل¬بندی جهانی شدن و گفتمان اصلاح¬طلبی بر این اساس انجام می¬گیرد.
اصلاح¬طلبی (تعریف و پیشینه)
در مورد مفهوم اصلاح¬طلبی در کشور ما از میان معانی مختلف توجه به دو معنا بیش از سایر معانی حائز اهمیت است، زیرا دو نیروی عمده کشور از لحاظ سیاسی، محافظه¬کاران و اصلاح¬طلبان به یکی از این دو نزدیک¬تر هستند. هدف ما از طرح این دو معنا این است که نشان می¬دهیم که کدام یک از آنها به معنای مسلط مفهوم اصلاح¬طلبی نزدیک¬تر است.
در معنای اول که در ادبیات دینی ما نیز ریشه تاریخی دارد، اصلاح¬طلبی، یعنی کوشش برای انجام امر خیر و رفع موجبات فساد. این معنا از اصلاح¬طلبی با معنای جنبش¬های اصلاح¬طلب که دغدغه حل بحران¬های جامعه را دارند، تفاوت دارد. معنای دوم اصلاح¬طلبی، حرکت دسته جمعی در عرصه سیاسی اطلاق می¬شود که قصد دارد در عرصه سیاسی با اتخاذ روش¬های مسالمت¬آمیز در ساختارهای بیمار اجتماعی و سیاسی تغییر و اصلاح کند، لذا اصلاح¬طلبی در این معنا، برخلاف معنای عام اول، ناظر به «حرکت جمعی ویژه¬ای در جوامع جدید» است. این معنای دوم، همان معنای موردنظر مقاله است که نیاز به توضیح بیشتری دارد. مفهوم اصلاح¬طلبی در جامعه¬شناسی به منزله یکی از شیوه¬های رویارویی نیروهای سیاسی جامعه با پی¬آمدهای ناخواسته و منفی جامعه مبتنی بر روابط صنعتی و اقتصاد بازار مقوله¬بندی شده است. این نوع جامعه در اواخر سده 19 بر خلاف خوشبینی متفکران کلاسیک لیبرال، پی¬آمدهای ناخوشایندی را برای طبقات پایین دستِ جامعه ایجاد کرد. لذا برای تغییر این پی¬آمدهای ناخواسته (یا چگونگی تبدیلِ جامعه سرمایه¬داری به سوسیالیستی) در جنبش سوسیالیستی مغرب زمین، دو رویکرد کلی شکل گرفت: اولی، رویکرد انقلابی بود که تنها راه نجات طبقات آسیب دیده را برقراری دیکتاتوری کارگری، نابودی دولت سرمایه¬داری و قانون بوژروازی می¬دانست، این هدف با اتخاذ استراتژی توده¬های محروم علیه نظام سیاسی دنبال می¬شد.
رویکرد دوم، رویکرد اصلاحی است که در آن بر انسجام طبقات آسیب دیده تـأکید می¬شود، با این هدف که این طبقات با مشارکت سیاسی خود از طریق نظام¬های انتخاباتی در لیبرال دموکراسی¬ها، ساختارهای تبعیض¬آمیز جامعه سرمایه¬داری را اصلاح و درمان کنند. رویکرد دوم، مبنای جنبش¬های سوسیال دموکراسی اروپایی بود که در نهایت منجر به تشکیل دولت¬های رفاه برای تعدیل پی¬آمدهای ناهنجار جامعه سرمایه¬داری شد. از این رو اصلاح¬طلبی در معنای جامعه¬شناسی آن، یعنی: حرکتی دسته جمعی به قصد تغییر و بهبود ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی جامعه با تأکید بر روش¬های آرام و پارلمانی.[14]
اما در جامعه ایران همواره هم فساد و هم مبارزه با فساد بوده است. در پیش و پس از انقلاب افراد، گروه¬ها و دولت¬هایی در پی مبارزه با فساد و اصلاح امور بوده¬اند، ولی تا پیش از دوم خرداد 1376 هیچ یک از این مبارزه¬ها به «جنبش اصلاح¬طلبی» مشهور نشده بود. تنها پس از دوم خرداد 1376 بود که به تدریج با تعبیر جنبش اصلاح¬طلبی آشنا شدیم؛ جنبشی که قصدِ اصلاح ساختارهای اجتماعی ـ سیاسی جامعه را داشت: این جنبش اصلاحی، واکنشی در برابر سیاست¬ها و نهادهای محافظه¬کاران در عرصه سیاسی ـ اجتماعی است. البته طیف مقابل (محافظه کاری) چنین تفسیرهایی را قبول ندارد و خود را اصول¬گرا معرفی می¬کند. و اینکه لفظ اصلاح¬طلبی فارغ از معنای ذاتی آن به عنوان برچسب خاصی برای یک جریان فکری – سیاسی به کار رفته است.[15]
مفصل¬بندی گفتمان جهانی شدن و اصلاح¬طلبی
در رهیافت گفتمانی و در یک کل معنایی به چندین نقطه مرکزی بر می¬خوریم که همگی در راستای ساختن زنجیره¬هایی از معنا فعالیت می¬کنند. اما در میان آنها یک دال برتر[Nodal Point] پیدا می¬کنیم این دال برتر دالی پیچیده و معماگونه است، زیرا یک الگوی خاص است که دلالت بر یک حوزه گفتمانی کلی دارد. به همین سان آن ویژگی حالت عام پیدا می-کند و محل تلاقی دیگر دال¬ها می¬شود. دال برتر، دالی است که دیگر دال¬ها به آن رجوع می¬کنند و در سایه آن وحدت می-یابند، در واقع هویت آنها را تعیین می¬کند، دال برتر تنها نقطه اقتدار نمادینی است که انسجام مجموعه کلی را تضمین و ثبات می¬بخشد.[16]
با توضیح فوق، دال برتر و دال مرکزی گفتمان جهانی شدن «نئولیبرالیسم» است که دال¬های شناور دیگر بر این محور مفصل¬بندی می¬شوند و در گفتمان اصلاح¬طلبی، دال مرکزی دموکراسی و مردم¬سالاری است.
طرف¬داران لیبرالیسم در صدد مسلط ساختن الگوی جهان¬شمولی لیبرالیسم هستند و هر چند در منازعه با گفتمان¬های دیگر قرار می¬گیرد، ولی در این منازعه نباید از این غفلت کنیم که هنوز فرهنگ و گفتمان غربی، عرضه کننده مشروعیت فرهنگی قوی است و ابزارهای ارتباطی جدّی جهت جهان¬گستری در اختیار دارد. ارزش¬های فرهنگی در سیاست جهانی و نظم واحد جهانی توسط گفتمان مسلط بازنمایی می¬شود. گفتمان جهانی شدن تلاش می¬کند تا ارزش¬های بومی و محلی (غربی) را جامه عام و جهان¬شمول بپوشاند. در فرایند عام¬سازی بدون آن¬که نفی ارزش¬های محلی دنبال شود، فضای خاصی ایجاد می¬شود که ارزش¬های محلّی، ناگزیر از تطابق و سازواری با آن می¬شود. این فضای خاص توسط گفتمان مسلط و بر محوریت دال مرکزی خاص تأسیس می¬گردد. نیروهای ضد هژمونیک تلاش می¬کنند تا با صورت¬بندی ارزش¬های خاص و محلی با توجه به فضای جدید و پرسش¬های عصری از استحاله و ذوب شدن در درون گفتمان مسلط ممانعت کنند. بدین ترتیب دیالکتیک محلی ـ جهانی نیروی پیش برنده تاریخ است.
در مورد گفتمان اصلاح¬طلبی باید گفت که دال مرکزی و هدف اصلی جنبش اصلاحی دوم خرداد تقویت سازوکارهای مردم¬سالاری است که می¬توان گفت این هدف با مقتضیات پدیده جهانی شدن هم¬آهنگی دارد و آرمان مردم¬سالاری این جنبش روز آمد و جهان¬نگر است، حال این¬که چرا آرمان دموکراسی می¬تواند پاسخ¬گوی نیازهای داخلی باشد، مهم¬ترین نیاز جامعه ایران را ثبات سیاسی کشور در اوضاع متحول جهانی امروز می¬دانند و در چهارچوب سازوکارهای مردم-سالاری این امکان فراهم می¬شود که تنوع افکار و سلایق موجود در جامعه نادیده گرفته نشود و این اندیشه حتی برای کسانی که از حکومت غیر دموکراتیک دینی هم دفاع می¬کنند تنها راه دفاع از این اندیشه را تن دادن به دموکراسی می-داند، زیرا پیاده کردن اندیشه تنها راه دفاع از آرمان مردم¬خواهی و رضایت و همراهی مردم است. اما این که چرا دفاع از آرمان دموکراسی پاسخ¬گوی الزامات جهانی شده است؟ این¬گونه جواب می¬دهند که سرنوشت همه جوامع به یک¬دیگر مرتبط شده، جامعه به طور روز افزون در معرض تأثیرات پدیده¬های فراملی، مانند ریسک، اقتصاد و جنبش¬های جهانی (مانند جنبش حقوق بشر) است که گریزی از آنها نیست. لذا راهی جز تن دادن به ساز و کارهای دموکراتیک در عرصه جهانی، منطقه¬ای و محلی وجود ندارد.[17]
این گفتمان که دغدغه آن دموکراسی و مردم¬سالاری بود بر رعایت حقوق شهروندی، رعایت حرمتِ انسانیت انسان، نظام رقابتی حزبی، اصلاح امور جامعه از طریق ساز و کار انتخاباتی، تقویت نهادهای مدنی و گفت و گو و احترام به دگر اندیشان تأکید می¬کرد. در این گفتمان برای حل انتظارات مردم، راه تدریجی مردم¬سالاری یا اصلاح امور جامعه از پایین توصیه می¬شد. این گفتمان از لحاظ تئوریک از آرای متفکران آزادی¬خواه و مدرنیته تغذیه می¬کند و از لحاظ تاریخی در انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی ریشه دارد.
چگونگی تأثیرپذیری گفتمان اصلاح¬طلبی از گفتمان جهانی شدن
این تأثیرپذیری را در دو حوزه مختلف داخلی و خارجی بررسی می¬کنیم.
حوزه خارجی
هرچند گام¬هایی برای ورود به فرآیندهای جهانی شدن در دولت سازندگی برداشته شد، اما گام مهمی که در راستای فرایند جهانی شدن برداشته شد بعد از دوم خرداد 1376 و با شروع دولت اصلاح¬طلبان بود، شرایط جدید جهانی، نیاز به تغییرات جدید هم در سطح داخلی و هم در سطح خارجی برای بهره¬مندی از امکانات و موقعیت¬ها و چگونگی برخورد با مسائل دگرگون شونده جهانی را اجتناب¬ناپذیر گردانید. به عبارت دیگر پذیرش پلورالیسم جهانی و تساوی فرهنگ¬ها و دوری جستن از هر گونه حرکت¬های اختلاف برانگیز و رادیکالی در سطح خارجی مدنظر دولت اصلاحات قرار گرفت.[18] از نظر آقای خاتمی در سیاست خارجی، حرکت باید براساس شناخت شرایط منطقه¬ای و بین¬المللی انجام پذیرد. وی در دیدار با یک گروه سیاسی هیئت مؤتلفه اسلامی و تشکل¬های اسلامی همسو اظهار داشت: «تصمیم¬گیری در یک جمع بسته، بدون توجه به واقعیت¬های موجود و آن¬چه در جهان می¬گذرد باعث غرق شدن کسانی می¬شود که به واقعیت¬های موجود جهان توجه نکرده¬اند».[19]
سیاست خارجی دولت اصلاحات هم از لحاظ بیان و هم محتوا تحول اساسی یافت. خاتمی رئیس دولت اصلاحات در سخنرانی خود در جمع نمایندگی¬های خارج از کشور در سال 1382 می¬گوید:
انقلاب در فن¬آوری اطلاعات و ارتباطات و طرح مسائل جهانی شدن، برای نظریه¬پردازان پرسش بنیادینی به وجود آورد که روزنه جهان جدید به کدام منظر باز خواهد شد.[20]

این نگرش نشان¬گر این موضوع بود که شرایط بین¬المللی و جهانی شدن و هم¬چنین جایگاه ایران در آن زمان می¬بایستی در اتخاذ سیاست¬ها مورد دقت قرار گیرد. شکل¬گیری پدیده دوم خرداد 1376 و ظهور جنبش اصلاح¬طلبی و در رأس آن آقای خاتمی در عرصه سیاسی ایران، هم¬چنان که نوعی پاسخ¬گویی به ضرورت انجام تحولات و تقاضاهای ایرانیان برای خروج از وضعیت نابسامان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داخلی بود، تلاش برای عبور از انزوای بین¬المللی ایران با به کارگیری اصل تنش¬زدایی و اعتمادسازی در روابط با سایر کشورهاست. نگرش جهانشمولی اصلاحات در برقراری صلح، گفت¬وگو و تفاهم در سطح جهانی بر پایه دو هدف «تنش¬زدایی» در روابط کشورها و گفت¬وگوی تمدن¬ها استوار بود.

تنش¬زدایی: تنش¬زدایی در روابط کشور به معنای روی آوردن به سیاست خارجی است که مبتنی بر سازگاری، هم¬زیستی و همکاری در روابط با کشورهای دیگر است. چنین سیاستی سعی دارد با اصلاح نارسائی¬ها، نابسامانی¬ها و مشکلات جامعه در پرتو رعایت و به کارگیری اصول دموکراسی، رفاه عمومی، اعتلای فرهنگ جامعه را تأمین کند و در عرصه بین¬الملل با پیروی از اصول هم¬زیستی، همکاری و هم¬گرایی براساس اعتماد و حسن نیت روابط کشورها را توسعه دهد و برخوردهای دوستانه و تعامل را جای¬گزین روابط خصمانه و تقابل کند و بدین ترتیب گامی به سوی صلح بین¬الملل بردارد.[21]

گفت¬وگوی تمدن¬ها: پیشنهاد گفت¬وگوی تمدن¬ها که آقای خاتمی در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در سال (1377/ 1998) مطرح نمود در واقع واکنش به نظریه پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما و برخورد تمدن¬های ساموئل هانتینگتون می¬بود. ایشان گفت¬وگوی تمدن¬ها را طرحی نو برای جهان و حاکم کردن گفت¬وگو به جای زور و خشونت چه در حد صحنه¬های جهانی و ملی بر پایه برابری انسانها و تفاهم و بر پایه منطق در نظر می¬گرفت.

لذا پدیده جهانی شدن در آستانه هزاره سوم پی¬آمدهای بسیاری برای تمامی کشورهای جهان داشته است و چون بازیگران صحنه جهانی به فراست دریافته¬اند وقتی در نظام بین¬الملل تحولی رخ دهد، رفتار بازیگران نیز تغییر می¬کند، به ایجاد تغییراتی در خود دست زده¬اند. جمهوری اسلامی و دولت اصلاحات نیز دریافت که اگر جهانی شدن به درستی مدیریت نشود تبعات سوء و تحمیل¬ها و استیلاهای آن بسیار ناگوار خواهد بود. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان طرح گفت¬وگوی تمدن¬ها در این راستا برای جلوگیری از تصمیمات سوء جهانی شدن برای کشور بسیار مؤثر بود.

نقش پدیده جهانی شدن در طرح ایده گفت¬وگوی تمدن¬ها را می¬توان از دو زاویه بررسی کرد: اولاً، روند جهانی مانند جهان شمول شدن حقوق بشر، دموکراسی و جامعه مدنی جهانی کشورها را در برقراری روابط با سایر بازیگران نظام بین¬الملل ناگزیر به پذیرش قواعد فوق که براساس گفت¬وگو و دیالوگ بنا نهاده شده است، کرده است.

ثانیاً، این¬که در دوران کنونی سیستم¬های ارتباطی و اطلاعاتی جهانی و مخصوصاً اینترنت، این امکان را برای همگان فراهم کرده¬اند که بتوانند آرا و عقاید خود را به اطلاع جهانیان برسانند. به دنبال چنین تحولاتی است که دولت اصلاحات توانسته است ایده گفت¬وگوی تمدن¬ها را به گوش جهانیان برساند و از ابزارهای گسترده اطلاع رسانی بهره¬مند گردد.[22]

جهانی شدن و وضعیت نظام بین¬الملل به گونه¬ای است که اگر کشوری بخواهد به منزله یک قدرت و یا بازیگر منطقه¬ای به رسمیت شناخته شود ناگزیر است در امور داخلی و روابط خارجی، فرم¬های جهانی شدن را با اکراه بپذیرد.
حوزه داخلی
در حوزه داخلی اصلاح¬طلبان، اصلاح¬طلبی سیاسی را سر لوحه کار خود قرار دادند. گفتمان اصلاح¬طلبی بر اموری تأکید می¬کند که می¬توانیم آنها را تأثیر پذیرفتن از نظام جهانی و پدیده جهانی شدن بنامیم. از جمله تأکیدات این گفتمان بر رعایت حقوق شهروندان و حقوق بشر، رعایت حرمت انسانیت انسان، نظام رقابتی حزبی، اصلاح امور جامعه از طریق سازوکار انتخاباتی، تقویت نهادهای مدنی و احترام به دگراندیشان، آزادی¬های سیاسی و مطبوعات و... است. در گزاره-های این گفتمان بر هم¬زیستی عناصر جامعه براساس قواعد مردم¬سالاری و قانون تأکید می¬شد.

برای بررسی تأثیرپذیری این گفتمان از گفتمان مدرنیته می¬توانیم به گفته یکی از نظریه¬پردازان آنها اشاره کنیم: حمیدرضا جلائی¬پور در کتاب جامعه¬شناسی اجتماعی می¬گوید:
این سخن که گفته می¬شود جنبش دوم خرداد تئوری ندارد از حرف¬های به ظاهر عالمانه و زیبا و در واقع بی¬پایه و نسنجیده است، زیرا متفکران تولید کننده مدرنیته، از کانت تا هابرماس و بعد از آن، تنها متفکران غربی نیستند، بلکه متفکران و روشن¬فکران همه جهانیان و از جمله جنبش دوم خرداد هستند.[23]
علی¬اصغر حقدار در کتاب گفتمان فرهنگی سیاسی خاتمی می¬نویسد: بنابر تشخیص خاتمی شناخت مدرنیته و دفع فاصله میان آن با فرهنگ بومی از مهم¬ترین وظایف اندیشوران است. خاتمی می¬نویسد:
تلاش برای شناخت فرهنگ و تمدن غرب یک وظیفه فکری و ضرورت تاریخی است و از جمله در حوزه سیاست هیچ تلاش علمی و فکری به سامان نخواهد رسید مگر این¬که رأی و راه غربی را به عنوان قومی که بیشترین تأمل را به خصوص در چند سده اخیر با دیدگاهی متفاوت با نظر پیشینیان به انسان و امور انسانی داشته است، بشناسیم.[24]
با مطالعه و تأمل در تألیفات خاتمی روشن می¬شود که وی غرب را در معنایی که در شاخص¬های فکری ـ اجتماعی و... ظاهر شده، واقعیتی می¬داند که سرنوشت بشریت به نحوی در نسبت با آن رقم می¬خورد و به واسطه ظهور آن که تمدنی غالب است، آن¬چه در گوشه و کنار عالم می¬گذرد ذیل آن تمدن قرار داد. خاتمی با اشاره به وضعیت دنیای معاصر می-گوید:
به هر حال به آینده نخواهیم رسید مگر این¬که از تجدد[Modernity] بگذریم. راه ما از این جاست. یعنی ما باید از تجدد بگذریم تا وارد آینده شویم. البته این بدین معنا نیست که ما لزوماً در همه جهات تجدد را بپذیریم. و سنت و سابقه¬مان را منحل کنیم در تجدد. اما از تجدد باید بگذریم و برای این¬که به سلامت از جایی بگذریم باید چشم باز داشته باشیم و ببینیم که از کجا می¬گذریم.
حقوق بشر: یکی از دال¬های مهم در گفتمان جهانی شدن و اصلاح¬طلبی، دال حقوق بشر است، حقوق بشر به طور کلی، به معنای امتیازاتی کلی است که هر فرد انسانی براساس طبع، ذات، شأن و مقام خویش، هم به نفس انسان بودن (نگرش فردی و درونی) و هم به لحاظ نقش کلی در جهان هستی و در عرصه روابط جمعی و در اندرون سازمان اجتماعی (رویکرد جمعی، خارجی و بیرونی) از آن برخوردار است.[25]
دال حقوق بشر با قطع¬نظر از مبانی نظری و فلسفی آن امروزه در حدّ یکی از مهم¬ترین مسائل سیاست جهانی قرار گرفته است. گفتمان نئولیبرالیسم عنوان پیشگامی حقوق بشر را از آن خود کرده و برای هژمونتیک ساختن خود، پاسداری و حفظ حقوق بشر در جوامع شرقی و استبدادی را مطرح ساخت. خودباوری به مفهوم اصالت شناخت و نگرش انسان-مدارانه که در اندیشه اومانیسم غربی بروز یافت، از مبانی حقوق بشر محسوب می¬شود که فرد انسان دیگر جزئی ازکل قلمداد نمی¬شد، بلکه خود به عنوان کل درمقابل کل¬های دیگر که مانند خود او بودند قرار داشت که چنین تعبیری به قول نیچه از فردیت نتیجه انکار خدا و زیستن در جهان بی¬خداست. ولی در گفتمان اصلاح¬طلبی با این¬که از اصطلاح حقوق بشر استفاده می¬شود، سعی دارد تا آن را با گفتمان اسلام که خدا مفهوم اساسی و مبنایی می¬باشد ترکیبی کند که حقوق انسانی و بشر را بر مدار حقوق الهی تفسیر می¬کند.
دموکراسی: از دیگر دال¬های مهم در گفتمان جهانی شدن و اصلاح¬طلبی دال دموکراسی است، اصلاح¬طلبان هر چند در مدلول دال دموکراسی از دموکراسی غربی و جهانی وام گرفته¬اند، اما تفاوت¬هایی نیز در مدلولات این دو گفتمان از دموکراسی می¬توان دید. در گفتمان غربی، مفروض دموکراسی، حاکمیت مطلق مردم است و بر اصل حاکمیت خداوند هیچ¬گونه تأکیدی ندارند، اما در گفتمان اصلاح¬طلبی که بخشی از اسلام سیاسی است حاکمیت مردم به معنای پذیرش رأی مردم و دیدگاه اکثریت پذیرفته می¬شود، ولی این در دایره شریعت و باورهای اسلامی محدود می¬گردد و نظر اکثریت در چهارچوب موازین شریعت در امور سیاسی را معتبر می¬دانند.
سکولاریسم: این دال نیز ازدال¬هایی است که در کانون منازعه در گفتمان جهانی شدن و اصلاح¬طلبی قرار دارد. گفتمان جهانی تلاش می¬کند که سیاست سکولار را امر موجه و مقبول در تصور جمعی بشر به تصویر کشد و آن¬چه را به عنوان سیاست دینی در بخشی از گفتمان اصلاح¬طلبی بیان می¬شود به حاشیه براند هم¬چنین سعی می¬کند تا با تضعیف نقش اجتماعی دین، سکولاریسم را تقویت کند. ولی در گفتمان اصلاح¬طلبی هرچند اختلاف نظرهایی هست، ولی گفتمان غالب در اصلاح¬طلبی به نقش دین در سیاست اهمیت می¬دهد و این دو را از یک¬ دیگر جدا نمی¬داند.

در نهایت باید گفت که جریان اصلاح¬طلبی به خصوص آنهایی که دغدغه دینی بیشتری دارند، تلاش می¬کنند که مؤلفه¬های گفتمان جهانی شدن (نئولیبرالیسم) را گرفته و آنها را بومی کنند. این جریان از سویی در مواجهه با غرب و فرهنگ غرب با مفاهیم مدرن سروکار دارد و سعی می¬کند آنها را به¬ کار گیرد، از سوی دیگر ناگزیر از بومی ساختن آن مفاهیم است تا فاصله خود و سکولاریسم را حفظ کند. از این رو نه می¬تواند مفاهیم مدرن را کنار نهد؛ چون با این مفاهیم و مؤلفه¬ها خود را تعریف می¬کند و نه می¬تواند بدون هم¬ آهنگی با اسلام آنها را به کار گیرد. اصلاح¬طلبان به معنای کلی آن، گرایش به مراجعه به متون و سنت و استخراج مفاهیم و آموزه¬های خاص و ارائه تفسیری از آنها که با مفاهیم مدرن سازگار باشد دارند، (ولی این قسم از اصلاح¬طلبی با اصلاح¬طلبی که بعد از خرداد 1376 شکل گرفت تفاوت¬هایی دارد) و بر مفاهیمی هم¬چون بیعت، اجماع، اهل حل و عقد، حرّیت، مساوات و شورا جهت بازسازی مفاهیمی مدرن هم¬چون رأی همگانی، تصمیم¬گیری نمایندگان جامعه، آزادی، برابری و دموکراسی تأکید می¬کنند.
ولی جریان اصلاح¬طلبی که مدنظر این نوشتار است پروایی از به کارگیری مفاهیم مدرن ندارد و خود را با آن مفاهیم تعریف می¬کند، ولی همان¬گونه که در این جا ذکر شد این¬گونه نیست که تماماً متأثر از فرهنگ مسلط غربی و جهانی باشند، بلکه ضمن تأثیرپذیری از گفتمان جهانی، اسلام را نیز مدنظر دارند.
پی¬نوشت¬ها
*. حجه الاسلام قاسمی دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم1.
1 . احمد گل¬محمدی، جهانی شدن فرهنگ هویت (تهران: نشر نی 1381) صفحه 17.
2 . همان، ص 18.
3 . بهارة سازمند، فرهنگ و حقوق بشر در پرتو جهانی شدن، مجله راهبرد، شمارة 36، ص 53.
4 . مهدی فاخری، جهانی شدن و سیاست خارجی با تأکید بر جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه سیاست خارجی (سال 4/79) ص 576.
5 . غلامرضا بهروزلک، مقاله اسلام سیاسی و جهانی شدن، ص 8.
6 . کاستلز مانوئل، عصر اطلاعات، ترجمه علی قلیان (تهران: طرح نو، 1380) ص 422.
7 . سید عبدالقیوم سجادی، تحلیل گفتمانی جهانی شدن، مجله علوم سیاسی، شماره 28، ص214.
8 . همان، ص 215.
9 . همان، ص 216.
10 . همان، ص 217.
11 . محمدرضا تاجیک، جهانی شدن و هویت، فصلنامه رهیافت/ نقل از مقاله اسلام سیاسی و جهانی شدن، غلامرضا بهروزلک، ص 9.
12 . قوام، جهانی شدن جهان سوم، صفحه 255 و 256،/ نقل از مقاله اسلام سیاسی و جهانی شدن، غلامرضا بهروزلک، ص 10.
13 . بهاره سازمند، پیشین، ص 54.
14 . حمیدرضا جلائی¬پور، جامعه¬شناسی جنبشهای اجتماعی با تأکید بر جنبش دوم خرداد (تهران: طرح نو، 1381) ص 280ـ281.
15 . همان، ص 282.
16 . بابی سعید، هراس بنیادین؛ اروپامداری و ظهور اسلام¬گرایی (تهران: دانشگاه تهران، 79) ص 53.
17 . ر.ک: حمیدرضا جلائی¬پور، پیشین، صفحه 165ـ166.
18 . کیهان برزگر، مهدی ذاکریان، ایران و عربستان، ارزیابی سیاست خارجی خاتمی از نظر صاحب¬نظران، ج دوم، ص 80ـ81.
19 . بیژن اسدی، ایران و خلیج فارس: سیاست تنش¬زدایی، گفتگوی تمدنها، مناسبات جدید و صلح و امنیت منطقه، فصلنامه سیاست خارجی، شماره 4، ص 1012.
20 . روزنامه اطلاعات، 26/5/82.
21 . کیهان برزگر، مهدی ذاکریان، خاتمیسم الگوی جدید در مناسبات بین¬المللی، سیاست خارجی خاتمی از نظر صاحب¬نظران، ج 1، ص161.
22 . جواد سوری، بازتاب جهانی شدن در سیاست خارجی خاتمی، مجله راهبرد، شماره 36، ص195.
23 . ر.ک: حمیدرضا جلائی¬پور، پیشین، ص 82.
24 . خاتمی (1377)، از دنیای شهر تا شهر دنیا، سیری در اندیشه¬های سیاسی غرب (تهران: نشر نی) ص 15.
25 . هدایت الله فلسفی، تدوین اعتلای حقوق بشر در جامعه بین¬الملل، مجله تحقیقات حقوقی، شماره 16017، ص 95.

تبلیغات