ماهیت انسان و روابط بین الملل (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
مطالعه متون کلاسیک و جدید صاحب نظران علوم انسانى و سیاسى نشان مىدهد که بحث از انسان در کانون توجه آنها بوده است و اگر قلمرو سیاست و روابط بینالملل را تحت تأثیر انسان یا انسانها در قالب دولتها بدانیم نوع نگرش به ماهیت انسان باعث شکلگیرى دیدگاههاى متفاوتى به پدیدهها و مسائل بینالمللى مىگردد. بررسى ضمیر انسان در سه حالت لوح پاک، شرور یا تلفیقى از آنها به همراه تبیین رهیافت اسلامى در این مقاله آمده است.متن
مقدمه
مطالعه مسائل و پدیدههاى بینالمللى در قالب نظریههاى علمى، تلاشى جدید محسوب مىشود که به سالهاى بین دو جنگ جهانى و بهویژه پس از نظم برآمده از جنگ جهانى دوم مىرسد.2 مطالعات اولیه درباره موضوعات روابط بینالملل که عموماً در آثار و اندیشههاى متفکران سیاسى اولیه در یونان، چین و هند مشاهده مىشود بیشتر به صورت توصیفى و بدون یافتن متغیرها و روابط علّى میان آنهاست. نوشتههاى «توسیدید» درباره تاریخ جنگ پلوپونز، «منسى یوس» و «کاتولیه» که بیشتر درباره توصیه به زمامداران بوده است را مىتوان در این راستا قلمداد کرد. در عین حال، فلاسفه یونان باستان مانند توسیدید و سیسرون و پس از آن، ماکیاول، هابس، روسو، کانت، هگل، هیوم، مارکس و انگلس موضوعات و رخدادهاى بینالمللى را در آرا و اندیشههاى خود مطرح کرده و به تجویزاتى پرداختهاند.3 در ادبیات و فرهنگ اسلامى نیز صاحبنظرانى مانند فارابى، ابنخلدون، غزالى، محقق سبزوارى، مرتضى مطهرى و امام خمینى(ره) مسائل و موضوعات بنیادین جامعه بشرى را مورد بحث قرار دادهاند. در عصر جدید با پیشرفت علوم تجربى شرایط و زمینههاى لازم براى مطالعه منظم و قانونمند در حوزه روابط بینالملل فراهم گردیده است.4
از سوى دیگر، موضوعات مختلف روابط بینالملل مانند جنگ و صلح، روابط میان دولتها، تاریخ جهان، همزیستى مسالمتآمیز و روابط دیپلماتیک که عموماً در رشتههاى فلسفه، تاریخ، حقوق و جامعهشناسى مطالعه مىشد، با رشد صنعت و ارتباطات و پیچیده شدن روابط بینالملل به ویژه وقوع جنگ جهانى دوم و شرایط پس از آن، ضرورت طرح آنها در قالب رشتهاى مستقل مورد توجه قرار گرفت که پرداختن به آن بدون مطالعات منظم و الگوها و قالبهاى نظرى امکانپذیر نبود.5 نکته مورد تأکید در مقاله حاضر این مسأله اساسى است که در مطالعات فلاسفه غرب و صاحبنظران اسلامى، فهم ماهیت و چیستى روابط بینالملل در گرو نوع نگاه و نگرش به انسان شکل مىگیرد و هر نوع روشى که براى مطالعه پدیدههاى بینالمللى انتخاب شود، بازیگر اصلى روابط بینالمللى انسان یا انسانها در قالب دولتهاى ملى هستند.
رهیافتهاى روابط بینالملل
در ادبیات اروپایى رشته روابط بینالملل رویکردها و نگرشهاى متنوع و متفاوتى به ماهیت و نمودهاى روابط بینالمللى دارد. گر چه درباره اصطلاح روابط بینالملل تعریف واحدى وجود ندارد و در برگیرنده قلمرو گستردهاى از اقدامات، ارتباطات و فعالیتهاى فرامرزى است6، امّا اگر کارگزار اصلى آن را انسانها در دو شکل بازیگران دولتى و غیر دولتى بدانیم، مسأله ماهیت و سرشت انسان در مطالعه روابط بینالمللى اهمیت مىیابد. به نظر مىرسد، همچنان که وایت مىگوید، با توجه به ماهیت انسان، سه رهیافت کلى در روابط بینالملل وجود دارد که عبارتند از رهیافت هابسى، رهیافت روسو و گروسیوسى، و رهیافت کانتى. که رهیافتهاى رئالیستى و ایدهآلیستى تحت تأثیر آنها شکل گرفته است.7 در ادامه، به بررسى این رهیافتها و همچنین رهیافت اسلامى مىپردازیم.
1. رهیافت رئالیستى و ماهیت انسان
رهیافت واقع گرایى سنتى ریشه در مباحث ماکیاولى و هابس درباره سرشت انسان و ماهیت سیاست دارد. از دیدگاه آلن کسلز، روابط بینالملل جدید پس از قرون وسطى آغاز شد و متعاقب آن، دو روش دیپلماسى ایتالیایى و فرانسوى بر نظام دولتهاى اروپایى حاکم گردید. روش ایتالیایى که اقتباسى از نگرشهاى ماکیاول به قدرت و سیاست بود، کاربرد زور و نیرنگ را به قیمت از دست رفتن اخلاق تأیید مىکرد و روش دیگر، تحت تأثیر آرا و دیدگاههاى گروسیوس بود که در کتاب درباره جنگ و صلح، ضوابطى را براى رفتار بینالمللى ارائه مىکرد.8
الف) رهیافت ماکیاول: ماکیاول سرشت انسان را شرّ مىداند و معتقد است:
... کسى که مىخواهد براى شهرى قوانینى وضع کند و نظامى سیاسى به آن بدهد، باید کار خود را با این فرض آغاز کند که همه آدمیان بدند و هر وقت که فرصتى به دست آورند از تمایلات بد خود پیروى مىکنند و طبیعت شریر خود را به معرض نمایش مىنهند و اگر بدى کسى زمانى نهفته بماند این امر ناشى از علتى ناشناخته است و این علت را تنها هنگامى مىتوان شناخت که شرارت او به منصه ظهور رسیده باشد، آنگاه زمان، که مىگویند مادر همه حقایق است، از علت پنهان پرده بر مىافکند.9
از دیدگاه ماکیاولى، انجام کار نیک یک اجبار و ضرورت است و مردمان در صورتى که آزاد شوند به هرج و مرج و بىنظمى روى مىآورند؛ از این رو حیات و بقاى شهریار در گرو اندیشه جنگ و افزایش قدرت نظامى است:
پس، بر شهریار است که هیچ هدفى در پیش و هیچ اندیشهاى در سر نداشته باشد و دل بر هیچ کار نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن، فرمانروایان را کدام هنر بالاتر از این؟ و در نیکویى آن همین بس که نه تنها شاهزادگان را بر تخت پادشاهى نگاه مىدارد که چه بسیار از میان عامه نیز کسانى را بدین جایگاه بر مىکشد.10
ماکیاولى معتقد است توسل به نیرنگ در جنگ مایه افتخار است؛ در عین حال دولتى پایدار است که در توسعهطلبى جانب اعتدال را نگاه دارد. از دیدگاه وى، دولت باید چنان استوار باشد که هیچ کس نپندارد که زود و آسان مىتوان به آن دست یافت و از طرفى نباید دولتى چنان بزرگ باشد که همسایگانش آن را تهدیدى براى خود بدانند، زیرا علت لشکرکشى به یک کشور، دو عامل است: مهاجم یا مىخواهد آن را متصرف شود و یا مىترسد به زیر یوغ آن در آید.11
ب) رهیافت هابس: از دیدگاه هابس، میل به قدرت در انسان سیرىناپذیر است که تنها با مرگ پایان مىپذیرد و انسان نمىتواند به داشتن قدرتى معتدل و محدود قانع و خرسند باشد، زیرا بدون قدرت بیشتر نمىتواند قدرت فعلى خود را که لازمه بهزیستى است تضمین کند. هابس با ترسیم وضع طبیعى آدمیان، بیان مىدارد: «زمانى که آدمیان بدون قدرتى عمومى به سر مىبرند که همگان را در حال ترس نگه دارد، در وضعى قرار دارند که جنگ خوانده مىشود و چنین جنگى، جنگ همه بر ضد همه است».12 بنابر نظر هابس، در نهاد آدمى سه علت اصلى براى منازعه وجود دارد: رقابت، ترس و طلب عزّت و افتخار13. «علت اول آدمیان را براى کسب سود، علت دوم براى کسب امنیت و علت سوم براى کسب اعتبار و شهرت به تعدّى وا مىدارد14». ترسیم وضعیت طبیعى در روابط میان دولتها بیانگر ظهور منازعات و جنگهاى فرسایشى بوده است. از دیدگاه هابس در همه ادوار، پادشاهان و صاحبان قدرت در حال رقابت و حسادت دایمى با یکدیگر بودهاند؛ وضعیتى که هر یک با سلاحهاى برکشیده رو در روى یکدیگر قرار داشتهاند و جاسوسان دائماً در سرزمین یکدیگر فعالیت کردهاند15.
ج) رهیافت رئالیستى به روابط بینالملل: رویکرد واقع گرایى به روابط بینالملل، که برگرفته از مبانى فکرى و فلسفى ماکیاول و هابس در تاریخ معاصر است، سیاست بینالملل را عرصه مبارزه براى کسب و حفظ قدرت مىداند و از آن جا که این جهان، دنیاى تضاد منافع است هرگز نمىتوان اصول اخلاقى را به طور کامل محقق ساخت.
مورگنتا، پایهگذار نظریه واقع گرایى در دوران جدید، از سه نوع سیاست در سیاست خارجى دولتها یاد مىکند. وى معتقد است کشورى که در سیاست خارجى خود به حفظ قدرت تمایل دارد، سیاست حفظ وضع موجود را تعقیب مىنماید و دولتى که هدف سیاست خارجى آن افزایش قدرت است به سمت سیاست امپریالیستى حرکت مىکند و برخى از کشورها نیز خواهان نمایش قدرت هستند، از این رو سیاست پرستیز را تعقیب مىکنند16.
مورگنتا اصول شش گانه واقع گرایى سیاسى را جهت تبیین دیدگاههاى خود بیان مىدارد که به اختصار به قرار ذیل است17:
1. روابط سیاسى محکوم قواعد عینى است که ریشه در عمق سرشت بشر دارد و نمىتوان این قواعد را تغییر داد؛ از این رو باید این قواعد را شناخت و سیاست را بر پایه آنها استوار ساخت؛ 2. مهمترین قاعده رفتارى دولتها کسب قدرت و تأمین منافع ملى مىباشد؛ 3. اصلىترین هدف دولت ملى، تلاش براى حفظ خود و بقا است؛ 4. اصول اخلاقى را باید از صافى شرایط خاص زمانى و مکانى عبور داد. اخلاق فردى با اخلاق دولتى متفاوت است؛ 5. قواعد اخلاق موجود در یک کشور با قوانین اخلاقى نظام بینالمللى متفاوت است؛ 6. حوزه سیاست از سایر حوزههاى اقتصاد، حقوق و ... مجزاست و هر یک داراى قلمرو و حیطه خاص خود هستند و نمىتوان قواعد سیاست را به سایر حوزهها تسرّى داد.
با توجه به اصول فوق، نگرش واقعگرایى به روابط بینالملل، سیاست بینالملل را تلاش براى کسب قدرت در نظامى آنارشیک مىداند که تحت این شرایط به دلیل ماهیت شریر انسان، جنگ همه علیه همه وجود دارد و براى حفظ صلح و ثبات بینالمللى راهى جز موازنه قوا نیست.
د) نقد رهیافت رئالیستى: 1. رهیافت واقع گرایى به روابط بینالملل بر اساس مبانى فلسفى مادى و طبیعى است، از این رو نظام بینالملل را عرصه تنازع بقا و حکومت اقویا مىداند که در آن اصالت با قدرت است و قدرتهاى ضعیف محکوم به انقیاد یا نابودى هستند. 2. تحلیل سیاست بینالملل بر اساس نمودها صورت گرفته و توجهى به بودها و حقایق هستى نشده است. 3. ثبات و آرامش ناشى از توازن قوا در نظام بینالملل عین بىثباتى است، زیرا در قاموس رهیافت واقعگرایى کلاسیک جایى براى عدالت و برابرى وجود ندارد. 4. در این رهیافت، صرفاً یک جنبه از ماهیت سرشت انسانى مورد توجه قرار گرفته و از جنبه انسانى آن و تمایل به همکارى و تعاون غفلت شده است.18
2. رهیافت ایدهآلیستى و ماهیت انسان
رهیافت ایدهآلیستى به انسان، به عنوان موجودى که داراى ماهیت نیک است، توجه دارد و به روابط بینالملل خوش بین است و جنگ و بىثباتى را در نظام بینالمللى ناشى از ساختار بد نظام بینالمللى مىداند. رهیافت ایدهآلیستى تحت تأثیر آرا و اندیشه دانشمندانى مانند اراسموس، ویلیام پن، روسو، گروسیوس و کانت مىباشد. در این قسمت به صورت خلاصه به دیدگاههاى برخى از این صاحبنظران اشاره مىشود.
الف) رهیافت کانت: کانت در رساله «صلح پایدار» طرحى براى برقرارى و حفظ صلح در روابط بینالملل بیان مىدارد. وى بر شش اصل مقدماتى صلح پایدار میان کشورها مىپردازد و معتقد است صلح پایدار زمانى حاصل مىشود که در پیمان صلح به طور ضمنى دستاویزى براى جنگ در آینده نباشد، زیرا موجب ترک مخاصمه یا توقف عملیات جنگى خواهد شد. همچنین براى رفع جنگ باید ارتشهاى ثابت به تدریج برچیده شوند، زیرا وجود ارتشهاى ثابت با آمادگى دایمى براى جنگ باعث تهدید سایر کشورها و ایجاد رقابت مىگردد و این امر جنگهاى تهاجمى را در پى خواهد داشت. نگاه خوش بینانه کانت به انسان، وى را در امکان برقرارى سازش میان سیاست و اخلاق امیدوار مىسازد؛ سیاستى که در آن حتى در زمان خصومت و منازعه، دولتها را به رعایت اصول انسانى و اخلاقى وا مىدارد.19 کانت براى انسان ارزش و کرامت قائل است و با نگاه ابزارى به انسان مخالفت مىکند.20 سپس کانت سه اصل قطعى صلح پایدار را بیان مىدارد که از سطح ملى شروع شده و به سطح شهروندى جهانى خاتمه مىیابد. وى تلاش مىکند تا ساختار مدنى سطح ملى - که در آن آزادى، برابرى و قانون واحد بین شهروندان یک کشور حاکم است - را به روابط فراملى کشورها سرایت دهد و بر این اساس تشکیل فدراسیون کشورهاى آزاد را بیان مىدارد که در آن دولتها و ملتها در کنار یکدیگر در شرایط صلحآمیز به سر مىبرند. در وضعیت ساختار فدراسیونى نیز وجود قانون ضرورت مىیابد.
تنها یک راهکار عاقلانه وجود دارد براى آن که کشورها بتوانند در روابط خویش با یکدیگر، از شرایط بىقانونى، که چیزى جز جنگ در پى ندارد، خارج شوند. راهکار مزبور آن است که آنها همانند افراد انسانى، از آزادى بدوى (بىقانون) خویش صرف نظر کنند و خود را با قوانین اجبارى براى همگان وفق دهند و در نتیجه جامعهاى بینالملل را تشکیل دهند که همواره در حال رشد است و در نهایت همه ملل دنیا را در بر خواهد گرفت.21
سطح سوم در صلح پایدار کانت مربوط به دستیابى به حق شهروندى جهانى است. در ساختار جامعه مدنى جهانى صلح پایدار از طریق فرهنگ ارزشى و اخلاقى جهان شمول برقرار مىشود و وى همزیستى جهانى را در پرتو حقوق انسانها توضیح مىدهد. از آن جا که در اندیشه کانت خرید و فروش و به مالکیت در آوردن کشورى وجود ندارد، حق حضور یافتن در جامعهاى دیگر، متعلق به همه موجودات انسانى است و خود، مبتنى بر حقى است که همه انسانها به طور مشترک در مالکیت بر زمین دارا هستند.22 جامعه جهانى کانت «... تا جایى توسعه یافته است که تجاوز به حقوق یک انسان در نقطهاى از جهان، سرتاسر جهان را متأثر مىسازد؛ بنابراین نظریه حق شهروندى جهان، تصورى خیال پردازانه و اغراقآمیز نیست، بلکه متمم کتاب نانوشته حقوق مدنى و بینالمللى است و براى حفظ حقوق عمومى بشر و نیز براى استقرار صلح پایدار، وجود آن ضرورى است».23
ب) رهیافت روسو و گروسیوس: از دیدگاه روسو، انسان طبیعتاً صلح جوست و خوى جنگآورى را بر حسب عادت و تجربه کسب مىکند. وى منشأ جنگ و منازعه را اجتماع مىداند؛ جامعهاى که در آن انسانها در حالت دشمنى و منازعه قرار دارند.
انسان فقط وقتى وارد جامعه انسانها شد آن وقت فکر حمله به دیگرى در سرش وارد مىشود؛ پس از این که شهروند شد به سرباز تبدیل مىشود؛ بنابراین انسان طبیعى اشتیاقى به جنگیدن با همنوعان خود ندارد.24
روسو در رساله «وضعیت جنگى» به جامعه مدنى بدبین است و معتقد است:
انسان مىتواند به صلح و خوشبختى در چارچوب دولتى کامل دست یابد که بر اساس قرارداد اجتماعى، اتحاد هر فرد با همه، حاکمیت مطلق اراده همگانى، اطاعت از قوانین و همبستگى اجتماعى استقرار یافته باشد.25
بنابراین در سطح ملى به دلیل وجود حکومت بر مبناى قرارداد اجتماعى مىتوان شاهد برقرارى صلح بود، اما چون در نظام بینالملل وضعیت آنارشى حاکم است جنگ میان حکومتها همچنان وجود دارد. وى همچنین به نظریه تعادل قوا جهت برقرارى صلح بینالمللى بدبین است، زیرا طبیعت جامعه بینالمللى بر اساس رقابت مىباشد.
بنابراین جنگ رابطه انسان با انسان نیست، بلکه رابطه دولت با دولت است که در آن انسانها تصادفاً نه به مثابه انسان، نه حتى مثل شهروند، بلکه به صورت سرباز رو در روى هم قرار گرفته و با هم دشمن شدهاند... هر دولت فقط مىتواند دولت یا دولتهاى دیگر را به عنوان دشمن در مقابل داشته باشد و نه انسانها را، زیرا هیچ گونه نسبت یا رابطهاى میان تبعه کشورى با دولت خارجى متصور نیست.26
گروسیوس نیزنگرش ایدهآلیستى و خوش بینانه به روابط بینالملل دارد. از دیدگاه وى، لوح ضمیر انسان سفید است و مىتوان در سطح روابط بینالملل از طریق تقویت حقوق بینالملل از بروز جنگ جلوگیرى کرد.
ج) رهیافت ایدهآلیستى به روابط بینالملل: رویکرد آرمانگرایانه که نشأت گرفته از روشنفکران ایدهآلیسم مانند گروسیوس، روسو و کانت است، به ذات انسانها خوش بین است و بر تعهدات و حقوق بینالملل تأکید مىکند. از دیدگاه آرمانگرایان، امکان رفع جنگ در صحنه بینالمللى از طریق تقویت قواعد، مقررات و نهادهاى بینالمللى وجود دارد. اینان معتقدند نوعى هماهنگى منافع بین دولتها وجود دارد و دولتها در ساخت سیاست بینالمللى از آزادى عمل برخوردارند. از دیدگاه آرمانگرایان، مهمترین عامل جنگ وجود تسلیحات و ابزارهاى جنگى از یک سو و ساختار بد نظام بینالملل جهانى از سوى دیگر است؛ بنابراین ایجاد سازمان بینالمللى به منظور حل مسالمتآمیز اختلافات و تقویت منافع مشترک میان دولتها و نظارت بر خلع سلاح عمومى ضرورى به نظر مىرسد. برخى از اصول آرمانگرایان عبارتند از:
1. ماهیت بشر ضرورتاً نیک است و استعداد نوع دوستى، کمک متقابل و همکارى در آن وجود دارد؛
2. رفتار بد انسانها ناشى از ذات شریر آنها نیست، بلکه ترتیبات ساختارى و نهادى نادرست باعث انگیزه مردم در اعمال خودخواهانه و ضربه زدن به یکدیگر از جمله اقدام به جنگ مىشود؛
3. جنگها بدترین تصویر نظام بینالمللى را نشان مىدهند؛
4. جامعه بینالمللى باید خود را جهت رفع زمینههاى وقوع جنگ سازماندهى نماید.27
د) نقد رهیافت ایدهآلیستى: در رهیافت ایدهآلیستى صرفاً به ماهیت نیک انسان توجه شده و به جنبه حیوانى او کمتر پرداخته شده است؛ از این رو هماهنگى دولتها را در سطح نظام بینالمللى جهت رفع تجاوزات احتمالى سهل الوصول مىداند و بیش از آن که به هستها توجه نماید به بایدها و هنجارهاى ارزشى رفتار مىپردازد. در حالى که واقع گرایان بیش از حد به قدرت تکیه مىکنند، آرمان گرایان آن را نادیده مىگیرند و معتقد به هماهنگى منافع دولتها هستند. از طرفى تأکید آنها بر خلع سلاح عمومى یا کنترل تسلیحات، تقویت مقررات و حقوق بینالملل است و تجویز امنیت دستهجمعى جهت برقرارى ثبات و صلح بینالمللى در عمل با موانع و چالشهاى متعددى همراه مىباشد و سازمان بینالمللى و هنجارهاى حقوقى بینالمللى تحت تأثیر بازى قدرتهاى بزرگ، کارکرد واقعى خود را نداشته است.
3.رهیافت اسلامى و ماهیت انسان
نگرش اسلام به روابط بینالملل متأثر از نوع نگاه آن به ماهیت انسان و غایات وجودى آن است. در اسلام سرشت انسان داراى دو بعد خیر و شرّ است، به گونهاى که زمینههاى صلح خواهى یا جنگطلبى بالقوه در او وجود دارد. در جهان بینى اسلامى، انسان صرفاً حیوانى مادى نیست، بلکه در بردارنده ارزشهاى الهى - انسانى نیز مىباشد. در قاموس اسلامى آنچه اصالت دارد ارزشها و سجایاى معنوى است، از این رو حرکت تکاملى انسان و جامعه بشرى را به سمت ثبات، صلح و عدالت مىراند. در این قسمت به صورت خلاصه به طرح رهیافت اسلامى به روابط بینالملل با توجه به دیدگاههاى آیةاللَّه مطهرى و امام خمینى(ره) به ماهیت انسان پرداخته مىشود.
الف) آیةاللَّه مطهرى و ماهیت انسان: از دیدگاه آیةاللَّه مطهرى، سرشت انسان داراى دو بعد مادى و معنوى است و پایه شخصیت انسانى را گرایشهاى معنوى تشکیل مىدهد:
بنابر اصل فطرت، انسان در آغاز که متولد مىشود در عین این که بالفعل نه درکى دارد و نه تصورى و نه تصدیقى و نه گرایشى انسانى، در عین حال با ابعاد وجودىاى علاوه بر ابعاد حیوانى به دنیا مىآید. همان ابعاد است که تدریجاً یک سلسله تصورات و تصدیقات انتزاعى... که پایه اصلى تفکر انسانى است و بدون آنها هرگونه تفکر منطقى محال است و یک سلسله گرایشهاى علوى در انسان به وجود مىآورد و همین ابعاد است که پایه اصلى شخصیت انسانى انسان به شمار مىرود.28
از دیدگاه استاد مطهرى، اسلام داراى عنصرى ملکوتى و الهى، و شخصیتى مستقل و آزاد و وجدان اخلاقى است و صرفاً براى مسائل مادى کار نمىکند. در قرآن انسان مورد ستایش و نکوهش قرار گرفته است. به اعتقاد وى «نظر قرآن به این است که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد».29 همچنین معتقد است تفاوتهاى انسان با سایر جانداران در سه ناحیه است: «1. ناحیه ادراک و کشف خود و جهان؛ 2. ناحیه جاذبههایى که بر انسان احاطه دارد؛ 3. ناحیه کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبهها و انتخاب آنها».30
انسان داراى توان و اراده است و مىتواند تحت فرمان عقل از انجام رفتارهاى شرارتآمیز خوددارى کند.
انسان قادر است عملى را که صد در صد با غریزه طبیعى و حیوانى او موافق است و هیچ رادع و مانع خارجى وجود ندارد به حکم تشخیص و مصلحت اندیشى ترک کند و قادر است کارى را که صد در صد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجى هم وجود ندارد به حکم مصلحت اندیشى و نیروى خرد آن را انجام دهد.31
استاد مطهرى تمایزاتى را میان فطرت و غریزه قائل است. از جمله مىنویسد:
... غریزه در حدود مسائل مادى زندگى حیوان است و فطریات انسان مربوط مىشود به مسائلى که ما آنها را مسائل انسانى (مسائل ماوراء حیوانى) مىنامیم.32
گاهى ممکن است فطرت الهى انسان تحت تأثیر ابعاد حیوانى و غرائز به خاموشى گراییده و یا به شدت تقلیل یابد و رفتارهاى انسان تحت تأثیر آن شکل گیرد.
ب) امام خمینى(ره) و ماهیت انسان: از دیدگاه امام خمینى(ره) نفس انسان در بدو خلقت داراى همه ادراکات و فعلیات به صورت بالقوه است که با توجه به توان و اختیار خود مىتواند سرنوشت خود را مشخص سازد. امام خمینى در رابطه با خلقت انسان مىفرماید: «بدان که انسان اعجوبهاى است داراى دو نشئه و دو عالم؛ نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که آن بدن اوست و نشئه باطنیه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است».33 امام(ره) نفس انسان را در بدو فطرت همانند صفحهاى خالى از مطلق نقوش مىداند که نور استعداد و لیاقت براى حصول هر مقامى در او به ودیعه گذاشته شده است. ایشان درباره نحوه رشد و نمو نفوس انسانیه مىفرماید:
بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک، در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیئه، بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات بالقوه است و کم کم رو به فعلیت گذارد به عنایت حق جل و علاء و ادراکات ضعیفه جزئیه اوّل در او پیدا شود، از قبیل احساس لمس و حواس ظاهرى دیگر الاخسّ فالاخس، و پس از آن، ادراکات باطنیه نیز به ترتیب در او حادث گردد، ولى در ملکات باز بالقوه باشد، و اگر در تحت تأثیراتى واقع شود، به حسب نوع ملکات خبیثه در او غالب شود و متمایل به زشتى و ناهنجارى گردد... و چون عنایت حق تعالى و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربى و مهذّب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است... و این دو یکى مربى باطنى، که قوه عقل و تمیز است و دیگر، مربى خارجى که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت مىباشند.34
امام خمینى(ره) از وجود سه قوه واهمه، غضبیه و شهویه در باطن انسان یاد مىکند و آن را سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیئه و منشأ تمام صور غیبیه ملکوتیه مىداند. افراط و تفریط در هر یک از این قوا براى انسان مضرّ است. امام(ره) ضمن اشاره به حدیث امام صادقعلیه السلام «الغضب مفتاح کل شرّ؛ خشم کلید همه شرهاست35»، مىفرماید: «بیشتر فتنههاى بزرگ و کارهاى فجیع در اثر غضب و اشتعال آن واقع شده است».36
چیستى روابط بینالملل
الف) کارگزار روابط بین الملل: با توجه به متون اسلامى، روابط بینالملل تحت تأثیر مهمترین کارگزار خود یعنى انسان است و با عنایت به این که سیاست و قدرت در اختیار کدام انسان یا انسانها باشد صحنه نظام بینالمللى مىتواند دستخوش ثبات و آرامش یا منازعه و جنگ گردد. در فرهنگ اسلامى دو سنخ از انسانها در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند: گروهى که صرفاً به تعلقات دنیایى و بعد حیوانى پرداختهاند و دستهاى که ضمن توجه به امور مادى به تهذیب نفس نیز اقدام کرده و ارزشهاى الهى و انسانى را در خود بارور ساختهاند. امام خمینى(ره) سیاست خارجى قدرتهاى بزرگ و جنگطلبى آنها را مرتبط با قواى باطنى و عدم تهذیب دانسته و درباره اقدامات و رفتارهاى آنان مىفرماید:
به هر کس دستش رسید، با قهر و غلبه ظلم کند و هر کس با او مختصر مقاومتى کند هر چه بتواند با او بکند و با اندک ناملایمى جنگ و غوغا به پا کند و به هر وسیله شده، مضارّ ناملایمات خود را از خود دور کند ولو منجر به هر فسادى در عالم هم بشود... و همین طور قوه غضب در انسان طورى مخلوق است که اگر مالک الرقاب مطلق یک مملکت شود، متوجه مملکت دیگر مىشود که آن را به دست نیاورده، بلکه هر چه به دستش بیاید، در او این قوه زیادتر شود، هر کس منکر است مراجعه به حال خود کند و به حال اهل این عالم از قبیل سلاطین و متمولین و صاحبان قدرت و حشمت، آن وقت خود تصدیق ما را مىکند.37
امام(ره) درباره این که چرا سیاستمداران بزرگ و ابرقدرتها به سمت سیاستهاى تهاجمى و چپاولگرانه مىروند و این حرکت در سیاست خارجى آنها وقفه بردار نیست مىفرمایند:
این ابرقدرتها - که ما اسمش را ابرقدرت مىگذاریم - تمام قدرتشان را روى هم مىگذارند و صرف آمال حیوانى و شیطانى مىکنند، به آن هم درست نمىرسند. اگر بنا بود که به آن چیزى که مىخواهند برسند که باید وقوف کنند. این که مىبینید که این ابرقدرتها جلو مىروند و هر چه داشته باشند، باز یک قدم جلوتر مىروند و اگر تمام این دنیا را هم داشته باشند، باز کافى برایشان نیست38... و تمام مقصد این جنایتکاران رسیدن به یک نقطه است، قدرت، قدرت براى کوبیدن هر کس که در مقابلشان است.39
امام(ره) در مقابل افراد غیر مهذب از افراد مؤمن و مهذّب یاد مىکند که اگر فرد مهذب، یعنى انسانى که خود را تحت تربیت انبیا قرار داده40، در رأس امور سیاسى قرار گیرد جهتگیرى آن در صراط مستقیم خواهد بود. ایشان درباره انسان مؤمن مىفرماید:
و مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند در سیر و قدم خود را جاى قدم او گذارند و به نور هدایت و مصباح معرفت او سیر کنند و تسلیم ذات مقدس انسان کامل هستند... از این جهت، صراط آنها نیز مستقیم و حشر آنها با انسان کامل و وصول آنها به تبع وصول انسان کامل است.41
ب) اصالت صلح و وحدت جهانى: بحث از همکارى، تعاون، روابط مسالمتآمیز، وحدت، همگرایى و دستیابى به صلح عادلانه در قاموس اسلامى گسترده است و نیازمند بررسى و پژوهش همه جانبهاى مىباشد. در عین حال به صورت خلاصه مىتوان گفت، طرح اسلام براى نظام بین الملل، رسیدن به امت واحده جهانى است. این طرح با فدراسیون جهانى یا جامعه مدنى جهانى متفاوت مىباشد، زیرا بر محور وحدت عقیده استوار است. امت از ریشه امّ گرفته شده و به معناى قصد است و به جماعتى اطلاق مىشود که افراد آن داراى یک مقصد و هدف باشند و این مقصد واحد رابطه واحدى میان افراد باشد.42 در قرآن آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ».43 با نگاهى اجمالى به هدف از خلقت انسان و بعثت انبیا و ارسال پیامبران الهى و امامان علیهم السلام مشخص مىشود که انسان جهت پرستش خداى یگانه خلق شده و رسولان الهى جهت نجات بشر از ظلمت و مسیر باطل فرستاده شدهاند و این امر، خاص یک سرزمین یا قوم خاص نیست. بر این اساس، اقامه دین خدا، دعوت به همزیستى مسالمتآمیز، رفع ظلم و ستم، گسترش ارزشهاى الهىانسانى و برقرارى قسط و عدل از اهداف اسلام در چارچوب امت واحده جهانى است.44
اسلام صلح و همزیستى مسالمتآمیز اصالت دارد و جنگ و جهاد در راستاى تأمین این هدف است و براى دست یابى به جامعه جهانى صلحآمیز، رفع تعصّبات نامعقول، جهالتها و ارتقاى دانش و معرفت انسانها ضرورى است.45 اسلام همه انسانها را به تعلیم و تزکیه و رفع اختلافات قومى و نژادى دعوت کرده و حکومت صالحان را در زمین بشارت داده است، زیرا حکومت صالحان بیش از آن که یک وعده الهى باشد یک قانون تکوینى محسوب مىشود.46
نتیجهگیرى
در این پژوهش تلاش گردیده تا روابط بینالملل با محوریت انسان مورد مطالعه قرار گیرد؛ موضوعى که صاحب نظران غربى و اسلام با نگرشهاى متفاوتى به آن پرداختهاند و باعث شکلگیرى رهیافتهاى متعارض در مورد سیاست، قدرت و روابط انسانى در سطوح ملى و بینالمللى شدهاند. اگر بازیگر اصلى روابط بینالملل را انسانها یا دولتها بدانیم، نوع نگرش به روابط بینالملل در گرو برداشت از ماهیت انسان خواهد بود. رهیافت رئالیستى که تحت تأثیر اندیشههاى ماکیاول و هابس است ماهیت دولتها را شرّ مىداند؛ از این رو صحنه روابط بینالملل را تاریک و مشحون از منازعه و جنگ در نظر مىگیرد؛ در حالى که رهیافت ایدهآلیستى که بیشتر تحت تأثیر آراى گروسیوس، روسو و کانت است ماهیت دولتها را نیک مىداند و قلمرو روابط بینالملل رامستعد همکارى و روابط مسالمتآمیز بیان مىدارد. رهیافت هابسى لوح ضمیر انسان را سیاه، رهیافت کانتى لوح ضمیر انسان را سفید و رهیافت گروسیوسى آن را نه به صورت سیاه و نه به صورت سفید مىداند. رهیافت اسلام در مورد ماهیت انسان بسیار عمیق و گسترده است که با رویکردهاى اندیشمندان غربى متفاوت مىباشد. در متون اسلامى عمدتاً به فطرت الهى انسان، به عنوان لوح سفید و مستعد به رفتارهاى خیرخواهانه، ارزشى و اخلاقى پرداخته شده که ممکن است فطرت الهى انسان تحت تأثیر غرائز حیوانى قرار گرفته و در نتیجه به تناسب میزان غلبه غرائز، رفتارهاى ضد اخلاقى و شرارتآمیز از وى صادر شود. انعکاس حالتهاى فوق در سیاست بینالملل مىتواند به دو صورت رفتارهاى ارزشى، انسانى و یا ضد ارزشى و ظالمانه ظاهر شود.
پىنوشتها
1. استادیار روابط بینالملل مؤسسه آموزش عالى باقرالعلومعلیه السلام.
2. درباره پیدایش رشته روابط بینالملل در نیمه نخست قرن بیستم، ر.ک:
Theodore A. Couloumbis, James. H. Wolfe, Introduction to International Relations: Power and Justice )New Delhi Prentice Hall, 6891( PP. 02-12.
3. ر.ک: ژاک هونتزینگر، درآمدى بر روابط بینالملل (تهران: آستان قدس رضوى، 1368) ص 15 - 78.
4. درباره تلاشهاى مطالعه علمى روابط بین الملل، ر.ک:
James. N. Rosenau »ed« International Politics and Foreign policy. )New YorK: The Free Press 9691(.
Kenneth. N. waltz, Theory of International Politics )New YorK: Addison-wesley Publishing company 9791(.
5. درباره پیچیده شدن روابط بین الملل، ر.ک: حسین سیف زاده، اصول روابط بینالملل (تهران: نشر دادگستر، 1378) ص 19 - 20؛ عبدالعلى قوام، اصول سیاست خارجى و سیاست بینالملل (تهران: سمت، 1380) ص 8 - 13.
6. درباره تعریف روابط بین الملل، ر.ک: جیمز دوئرتى و رابرت فالتزگراف، نظریههاى متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى (تهران: قومس، 1372)، ج 1، ص 41 - 49.
7. آدام رابرتز، «عصر تازهاى در روابط بین الملل»، ترجمه مهبد ایرانى طلب، مجله اطلاعات سیاسى - اقتصادى، ش 57 و 58، ص 19.
8. آلن کسلز، ایدئولوژى و روابط بینالملل در دنیاى مدرن، ترجمه محمود عبداللّه زاده (تهران: دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1380) ص 35 - 37.
9. نیکولو ماکیاولى، گفتارها، ترجمه محمدحسن لطفى (تهران: خوارزمى، 1377) ص 46.
10. همو، شهریار، ترجمه داریوش آشورى (تهران: مرکز، 1375) ص 99.
11. همو، گفتارها، ص 56.
12. توماس هابز، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه (تهران: نشر نى، 1380) ص 158.
13. همان، ص 157.
14. همان، ص 158.
15. همان، ص 159.
16. هانس. جى مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1374) ص 80 .
17. هانس. جى مورگنتا، پیشین، ص 5 - 26.
18. درباره سایر نقدها به رئالیسم، ر.ک:
Paul. R. viottl. and mark, Kaupp; International Relations Theory: Realism, Pluralism, Globalism )New York: Macmillan Press 7891(.
همچنین درباره بحث نئورئالیسم در پاسخ به ضعفهاى رئالیسم، ر.ک:
Scott. Burchill and Andrew linklater Theories of International Relations )New YorK: st. Martins Press. Inc 6991( PP. 38-98.
19. ایمانوئل کانت، صلح پایدار، ترجمه محمد صبورى (تهران: نشر به باوران، 1380) ص 69 - 76 .
20. همو، بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و على قیصرى (تهران: خوارزمى، 1369) ص 74 .
21. همو، صلح پایدار، ص 87 .
22. همان، ص 88 .
23. همان، ص 90 - 91 .
24. ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعى (متن و در زمینه متن)، ترجمه مرتضى کلانتریان (تهران: آگاه، 1379) ص 85 .
25. ژاک هونتزینگر، پیشین، ص 37 .
26. ژان ژاک روسو، پیشین، ص 86 .
27. Charles kegley, JR and, Eugener Wittkopf, World Politics, Trend and Transformation )New YorK: Martins Press 1891( P. 71.
28. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (تهران: صدرا، 1379)، ج 2، ص 393.
29. همو، مجموعه آثار، ج 2، ص 273.
30. همان، ص 274.
31. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (تهران: صدرا، 1380)، ج 1، ص 394 - 395 .
32. مرتضى مطهرى، فطرت (تهران: صدرا، 1378) ص 34.
33. امام روح الله خمینى، شرح چهل حدیث (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1375) ص 5 .
34. همان، ص 237 و 272.
35. همان، ص 133.
36. همان، ص 137. همچنین درباره علت وجود این قوا در انسان، ر.ک: امام روح الله خمینى، طلب و اراده، شرح و ترجمه احمد فهرى (تهران: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1369) ص 156 و همو، شرح چهل حدیث، ص 9.
37. همو، شرح چهل حدیث، ص 19 .
38. همو، در جستجوى راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، ص 62 .
39. همان، ص 59 .
40. امام روح الله خمینى، صحیفه نور، ج 14، ص 103 .
41. همو، شرح چهل حدیث، ص 531 - 532.
42. محمدحسین طباطبایى، المیزان، ترجمه موسوى همدانى (قم: دفتر انتشارات اسلامى)، ج 2، ص 185.
43. انبیا (21) آیه 92.
44. درباره نگرش اسلامى به روابط بین الملل، ر.ک: احمد نقیب زاده، نظریههاى کلان روابط بینالملل (تهران: قومس، 1373) ص 151 - 164.
45. درباره اندیشه جامعه جهانى و دیدگاههاى اسلام درباره آن، ر.ک: پژوهشکده حوزه و دانشگاه،اسلام و حقوق بینالملل عمومى (تهران: سمت، 1379) ج 1، ص 296 - 309 .
46. ناصر مکارم شیرازى (زیر نظر)، تفسیر نمونه، ج 13، ص 521 .
مطالعه مسائل و پدیدههاى بینالمللى در قالب نظریههاى علمى، تلاشى جدید محسوب مىشود که به سالهاى بین دو جنگ جهانى و بهویژه پس از نظم برآمده از جنگ جهانى دوم مىرسد.2 مطالعات اولیه درباره موضوعات روابط بینالملل که عموماً در آثار و اندیشههاى متفکران سیاسى اولیه در یونان، چین و هند مشاهده مىشود بیشتر به صورت توصیفى و بدون یافتن متغیرها و روابط علّى میان آنهاست. نوشتههاى «توسیدید» درباره تاریخ جنگ پلوپونز، «منسى یوس» و «کاتولیه» که بیشتر درباره توصیه به زمامداران بوده است را مىتوان در این راستا قلمداد کرد. در عین حال، فلاسفه یونان باستان مانند توسیدید و سیسرون و پس از آن، ماکیاول، هابس، روسو، کانت، هگل، هیوم، مارکس و انگلس موضوعات و رخدادهاى بینالمللى را در آرا و اندیشههاى خود مطرح کرده و به تجویزاتى پرداختهاند.3 در ادبیات و فرهنگ اسلامى نیز صاحبنظرانى مانند فارابى، ابنخلدون، غزالى، محقق سبزوارى، مرتضى مطهرى و امام خمینى(ره) مسائل و موضوعات بنیادین جامعه بشرى را مورد بحث قرار دادهاند. در عصر جدید با پیشرفت علوم تجربى شرایط و زمینههاى لازم براى مطالعه منظم و قانونمند در حوزه روابط بینالملل فراهم گردیده است.4
از سوى دیگر، موضوعات مختلف روابط بینالملل مانند جنگ و صلح، روابط میان دولتها، تاریخ جهان، همزیستى مسالمتآمیز و روابط دیپلماتیک که عموماً در رشتههاى فلسفه، تاریخ، حقوق و جامعهشناسى مطالعه مىشد، با رشد صنعت و ارتباطات و پیچیده شدن روابط بینالملل به ویژه وقوع جنگ جهانى دوم و شرایط پس از آن، ضرورت طرح آنها در قالب رشتهاى مستقل مورد توجه قرار گرفت که پرداختن به آن بدون مطالعات منظم و الگوها و قالبهاى نظرى امکانپذیر نبود.5 نکته مورد تأکید در مقاله حاضر این مسأله اساسى است که در مطالعات فلاسفه غرب و صاحبنظران اسلامى، فهم ماهیت و چیستى روابط بینالملل در گرو نوع نگاه و نگرش به انسان شکل مىگیرد و هر نوع روشى که براى مطالعه پدیدههاى بینالمللى انتخاب شود، بازیگر اصلى روابط بینالمللى انسان یا انسانها در قالب دولتهاى ملى هستند.
رهیافتهاى روابط بینالملل
در ادبیات اروپایى رشته روابط بینالملل رویکردها و نگرشهاى متنوع و متفاوتى به ماهیت و نمودهاى روابط بینالمللى دارد. گر چه درباره اصطلاح روابط بینالملل تعریف واحدى وجود ندارد و در برگیرنده قلمرو گستردهاى از اقدامات، ارتباطات و فعالیتهاى فرامرزى است6، امّا اگر کارگزار اصلى آن را انسانها در دو شکل بازیگران دولتى و غیر دولتى بدانیم، مسأله ماهیت و سرشت انسان در مطالعه روابط بینالمللى اهمیت مىیابد. به نظر مىرسد، همچنان که وایت مىگوید، با توجه به ماهیت انسان، سه رهیافت کلى در روابط بینالملل وجود دارد که عبارتند از رهیافت هابسى، رهیافت روسو و گروسیوسى، و رهیافت کانتى. که رهیافتهاى رئالیستى و ایدهآلیستى تحت تأثیر آنها شکل گرفته است.7 در ادامه، به بررسى این رهیافتها و همچنین رهیافت اسلامى مىپردازیم.
1. رهیافت رئالیستى و ماهیت انسان
رهیافت واقع گرایى سنتى ریشه در مباحث ماکیاولى و هابس درباره سرشت انسان و ماهیت سیاست دارد. از دیدگاه آلن کسلز، روابط بینالملل جدید پس از قرون وسطى آغاز شد و متعاقب آن، دو روش دیپلماسى ایتالیایى و فرانسوى بر نظام دولتهاى اروپایى حاکم گردید. روش ایتالیایى که اقتباسى از نگرشهاى ماکیاول به قدرت و سیاست بود، کاربرد زور و نیرنگ را به قیمت از دست رفتن اخلاق تأیید مىکرد و روش دیگر، تحت تأثیر آرا و دیدگاههاى گروسیوس بود که در کتاب درباره جنگ و صلح، ضوابطى را براى رفتار بینالمللى ارائه مىکرد.8
الف) رهیافت ماکیاول: ماکیاول سرشت انسان را شرّ مىداند و معتقد است:
... کسى که مىخواهد براى شهرى قوانینى وضع کند و نظامى سیاسى به آن بدهد، باید کار خود را با این فرض آغاز کند که همه آدمیان بدند و هر وقت که فرصتى به دست آورند از تمایلات بد خود پیروى مىکنند و طبیعت شریر خود را به معرض نمایش مىنهند و اگر بدى کسى زمانى نهفته بماند این امر ناشى از علتى ناشناخته است و این علت را تنها هنگامى مىتوان شناخت که شرارت او به منصه ظهور رسیده باشد، آنگاه زمان، که مىگویند مادر همه حقایق است، از علت پنهان پرده بر مىافکند.9
از دیدگاه ماکیاولى، انجام کار نیک یک اجبار و ضرورت است و مردمان در صورتى که آزاد شوند به هرج و مرج و بىنظمى روى مىآورند؛ از این رو حیات و بقاى شهریار در گرو اندیشه جنگ و افزایش قدرت نظامى است:
پس، بر شهریار است که هیچ هدفى در پیش و هیچ اندیشهاى در سر نداشته باشد و دل بر هیچ کار نگمارد، مگر جنگ و سامان و نظم آن، فرمانروایان را کدام هنر بالاتر از این؟ و در نیکویى آن همین بس که نه تنها شاهزادگان را بر تخت پادشاهى نگاه مىدارد که چه بسیار از میان عامه نیز کسانى را بدین جایگاه بر مىکشد.10
ماکیاولى معتقد است توسل به نیرنگ در جنگ مایه افتخار است؛ در عین حال دولتى پایدار است که در توسعهطلبى جانب اعتدال را نگاه دارد. از دیدگاه وى، دولت باید چنان استوار باشد که هیچ کس نپندارد که زود و آسان مىتوان به آن دست یافت و از طرفى نباید دولتى چنان بزرگ باشد که همسایگانش آن را تهدیدى براى خود بدانند، زیرا علت لشکرکشى به یک کشور، دو عامل است: مهاجم یا مىخواهد آن را متصرف شود و یا مىترسد به زیر یوغ آن در آید.11
ب) رهیافت هابس: از دیدگاه هابس، میل به قدرت در انسان سیرىناپذیر است که تنها با مرگ پایان مىپذیرد و انسان نمىتواند به داشتن قدرتى معتدل و محدود قانع و خرسند باشد، زیرا بدون قدرت بیشتر نمىتواند قدرت فعلى خود را که لازمه بهزیستى است تضمین کند. هابس با ترسیم وضع طبیعى آدمیان، بیان مىدارد: «زمانى که آدمیان بدون قدرتى عمومى به سر مىبرند که همگان را در حال ترس نگه دارد، در وضعى قرار دارند که جنگ خوانده مىشود و چنین جنگى، جنگ همه بر ضد همه است».12 بنابر نظر هابس، در نهاد آدمى سه علت اصلى براى منازعه وجود دارد: رقابت، ترس و طلب عزّت و افتخار13. «علت اول آدمیان را براى کسب سود، علت دوم براى کسب امنیت و علت سوم براى کسب اعتبار و شهرت به تعدّى وا مىدارد14». ترسیم وضعیت طبیعى در روابط میان دولتها بیانگر ظهور منازعات و جنگهاى فرسایشى بوده است. از دیدگاه هابس در همه ادوار، پادشاهان و صاحبان قدرت در حال رقابت و حسادت دایمى با یکدیگر بودهاند؛ وضعیتى که هر یک با سلاحهاى برکشیده رو در روى یکدیگر قرار داشتهاند و جاسوسان دائماً در سرزمین یکدیگر فعالیت کردهاند15.
ج) رهیافت رئالیستى به روابط بینالملل: رویکرد واقع گرایى به روابط بینالملل، که برگرفته از مبانى فکرى و فلسفى ماکیاول و هابس در تاریخ معاصر است، سیاست بینالملل را عرصه مبارزه براى کسب و حفظ قدرت مىداند و از آن جا که این جهان، دنیاى تضاد منافع است هرگز نمىتوان اصول اخلاقى را به طور کامل محقق ساخت.
مورگنتا، پایهگذار نظریه واقع گرایى در دوران جدید، از سه نوع سیاست در سیاست خارجى دولتها یاد مىکند. وى معتقد است کشورى که در سیاست خارجى خود به حفظ قدرت تمایل دارد، سیاست حفظ وضع موجود را تعقیب مىنماید و دولتى که هدف سیاست خارجى آن افزایش قدرت است به سمت سیاست امپریالیستى حرکت مىکند و برخى از کشورها نیز خواهان نمایش قدرت هستند، از این رو سیاست پرستیز را تعقیب مىکنند16.
مورگنتا اصول شش گانه واقع گرایى سیاسى را جهت تبیین دیدگاههاى خود بیان مىدارد که به اختصار به قرار ذیل است17:
1. روابط سیاسى محکوم قواعد عینى است که ریشه در عمق سرشت بشر دارد و نمىتوان این قواعد را تغییر داد؛ از این رو باید این قواعد را شناخت و سیاست را بر پایه آنها استوار ساخت؛ 2. مهمترین قاعده رفتارى دولتها کسب قدرت و تأمین منافع ملى مىباشد؛ 3. اصلىترین هدف دولت ملى، تلاش براى حفظ خود و بقا است؛ 4. اصول اخلاقى را باید از صافى شرایط خاص زمانى و مکانى عبور داد. اخلاق فردى با اخلاق دولتى متفاوت است؛ 5. قواعد اخلاق موجود در یک کشور با قوانین اخلاقى نظام بینالمللى متفاوت است؛ 6. حوزه سیاست از سایر حوزههاى اقتصاد، حقوق و ... مجزاست و هر یک داراى قلمرو و حیطه خاص خود هستند و نمىتوان قواعد سیاست را به سایر حوزهها تسرّى داد.
با توجه به اصول فوق، نگرش واقعگرایى به روابط بینالملل، سیاست بینالملل را تلاش براى کسب قدرت در نظامى آنارشیک مىداند که تحت این شرایط به دلیل ماهیت شریر انسان، جنگ همه علیه همه وجود دارد و براى حفظ صلح و ثبات بینالمللى راهى جز موازنه قوا نیست.
د) نقد رهیافت رئالیستى: 1. رهیافت واقع گرایى به روابط بینالملل بر اساس مبانى فلسفى مادى و طبیعى است، از این رو نظام بینالملل را عرصه تنازع بقا و حکومت اقویا مىداند که در آن اصالت با قدرت است و قدرتهاى ضعیف محکوم به انقیاد یا نابودى هستند. 2. تحلیل سیاست بینالملل بر اساس نمودها صورت گرفته و توجهى به بودها و حقایق هستى نشده است. 3. ثبات و آرامش ناشى از توازن قوا در نظام بینالملل عین بىثباتى است، زیرا در قاموس رهیافت واقعگرایى کلاسیک جایى براى عدالت و برابرى وجود ندارد. 4. در این رهیافت، صرفاً یک جنبه از ماهیت سرشت انسانى مورد توجه قرار گرفته و از جنبه انسانى آن و تمایل به همکارى و تعاون غفلت شده است.18
2. رهیافت ایدهآلیستى و ماهیت انسان
رهیافت ایدهآلیستى به انسان، به عنوان موجودى که داراى ماهیت نیک است، توجه دارد و به روابط بینالملل خوش بین است و جنگ و بىثباتى را در نظام بینالمللى ناشى از ساختار بد نظام بینالمللى مىداند. رهیافت ایدهآلیستى تحت تأثیر آرا و اندیشه دانشمندانى مانند اراسموس، ویلیام پن، روسو، گروسیوس و کانت مىباشد. در این قسمت به صورت خلاصه به دیدگاههاى برخى از این صاحبنظران اشاره مىشود.
الف) رهیافت کانت: کانت در رساله «صلح پایدار» طرحى براى برقرارى و حفظ صلح در روابط بینالملل بیان مىدارد. وى بر شش اصل مقدماتى صلح پایدار میان کشورها مىپردازد و معتقد است صلح پایدار زمانى حاصل مىشود که در پیمان صلح به طور ضمنى دستاویزى براى جنگ در آینده نباشد، زیرا موجب ترک مخاصمه یا توقف عملیات جنگى خواهد شد. همچنین براى رفع جنگ باید ارتشهاى ثابت به تدریج برچیده شوند، زیرا وجود ارتشهاى ثابت با آمادگى دایمى براى جنگ باعث تهدید سایر کشورها و ایجاد رقابت مىگردد و این امر جنگهاى تهاجمى را در پى خواهد داشت. نگاه خوش بینانه کانت به انسان، وى را در امکان برقرارى سازش میان سیاست و اخلاق امیدوار مىسازد؛ سیاستى که در آن حتى در زمان خصومت و منازعه، دولتها را به رعایت اصول انسانى و اخلاقى وا مىدارد.19 کانت براى انسان ارزش و کرامت قائل است و با نگاه ابزارى به انسان مخالفت مىکند.20 سپس کانت سه اصل قطعى صلح پایدار را بیان مىدارد که از سطح ملى شروع شده و به سطح شهروندى جهانى خاتمه مىیابد. وى تلاش مىکند تا ساختار مدنى سطح ملى - که در آن آزادى، برابرى و قانون واحد بین شهروندان یک کشور حاکم است - را به روابط فراملى کشورها سرایت دهد و بر این اساس تشکیل فدراسیون کشورهاى آزاد را بیان مىدارد که در آن دولتها و ملتها در کنار یکدیگر در شرایط صلحآمیز به سر مىبرند. در وضعیت ساختار فدراسیونى نیز وجود قانون ضرورت مىیابد.
تنها یک راهکار عاقلانه وجود دارد براى آن که کشورها بتوانند در روابط خویش با یکدیگر، از شرایط بىقانونى، که چیزى جز جنگ در پى ندارد، خارج شوند. راهکار مزبور آن است که آنها همانند افراد انسانى، از آزادى بدوى (بىقانون) خویش صرف نظر کنند و خود را با قوانین اجبارى براى همگان وفق دهند و در نتیجه جامعهاى بینالملل را تشکیل دهند که همواره در حال رشد است و در نهایت همه ملل دنیا را در بر خواهد گرفت.21
سطح سوم در صلح پایدار کانت مربوط به دستیابى به حق شهروندى جهانى است. در ساختار جامعه مدنى جهانى صلح پایدار از طریق فرهنگ ارزشى و اخلاقى جهان شمول برقرار مىشود و وى همزیستى جهانى را در پرتو حقوق انسانها توضیح مىدهد. از آن جا که در اندیشه کانت خرید و فروش و به مالکیت در آوردن کشورى وجود ندارد، حق حضور یافتن در جامعهاى دیگر، متعلق به همه موجودات انسانى است و خود، مبتنى بر حقى است که همه انسانها به طور مشترک در مالکیت بر زمین دارا هستند.22 جامعه جهانى کانت «... تا جایى توسعه یافته است که تجاوز به حقوق یک انسان در نقطهاى از جهان، سرتاسر جهان را متأثر مىسازد؛ بنابراین نظریه حق شهروندى جهان، تصورى خیال پردازانه و اغراقآمیز نیست، بلکه متمم کتاب نانوشته حقوق مدنى و بینالمللى است و براى حفظ حقوق عمومى بشر و نیز براى استقرار صلح پایدار، وجود آن ضرورى است».23
ب) رهیافت روسو و گروسیوس: از دیدگاه روسو، انسان طبیعتاً صلح جوست و خوى جنگآورى را بر حسب عادت و تجربه کسب مىکند. وى منشأ جنگ و منازعه را اجتماع مىداند؛ جامعهاى که در آن انسانها در حالت دشمنى و منازعه قرار دارند.
انسان فقط وقتى وارد جامعه انسانها شد آن وقت فکر حمله به دیگرى در سرش وارد مىشود؛ پس از این که شهروند شد به سرباز تبدیل مىشود؛ بنابراین انسان طبیعى اشتیاقى به جنگیدن با همنوعان خود ندارد.24
روسو در رساله «وضعیت جنگى» به جامعه مدنى بدبین است و معتقد است:
انسان مىتواند به صلح و خوشبختى در چارچوب دولتى کامل دست یابد که بر اساس قرارداد اجتماعى، اتحاد هر فرد با همه، حاکمیت مطلق اراده همگانى، اطاعت از قوانین و همبستگى اجتماعى استقرار یافته باشد.25
بنابراین در سطح ملى به دلیل وجود حکومت بر مبناى قرارداد اجتماعى مىتوان شاهد برقرارى صلح بود، اما چون در نظام بینالملل وضعیت آنارشى حاکم است جنگ میان حکومتها همچنان وجود دارد. وى همچنین به نظریه تعادل قوا جهت برقرارى صلح بینالمللى بدبین است، زیرا طبیعت جامعه بینالمللى بر اساس رقابت مىباشد.
بنابراین جنگ رابطه انسان با انسان نیست، بلکه رابطه دولت با دولت است که در آن انسانها تصادفاً نه به مثابه انسان، نه حتى مثل شهروند، بلکه به صورت سرباز رو در روى هم قرار گرفته و با هم دشمن شدهاند... هر دولت فقط مىتواند دولت یا دولتهاى دیگر را به عنوان دشمن در مقابل داشته باشد و نه انسانها را، زیرا هیچ گونه نسبت یا رابطهاى میان تبعه کشورى با دولت خارجى متصور نیست.26
گروسیوس نیزنگرش ایدهآلیستى و خوش بینانه به روابط بینالملل دارد. از دیدگاه وى، لوح ضمیر انسان سفید است و مىتوان در سطح روابط بینالملل از طریق تقویت حقوق بینالملل از بروز جنگ جلوگیرى کرد.
ج) رهیافت ایدهآلیستى به روابط بینالملل: رویکرد آرمانگرایانه که نشأت گرفته از روشنفکران ایدهآلیسم مانند گروسیوس، روسو و کانت است، به ذات انسانها خوش بین است و بر تعهدات و حقوق بینالملل تأکید مىکند. از دیدگاه آرمانگرایان، امکان رفع جنگ در صحنه بینالمللى از طریق تقویت قواعد، مقررات و نهادهاى بینالمللى وجود دارد. اینان معتقدند نوعى هماهنگى منافع بین دولتها وجود دارد و دولتها در ساخت سیاست بینالمللى از آزادى عمل برخوردارند. از دیدگاه آرمانگرایان، مهمترین عامل جنگ وجود تسلیحات و ابزارهاى جنگى از یک سو و ساختار بد نظام بینالملل جهانى از سوى دیگر است؛ بنابراین ایجاد سازمان بینالمللى به منظور حل مسالمتآمیز اختلافات و تقویت منافع مشترک میان دولتها و نظارت بر خلع سلاح عمومى ضرورى به نظر مىرسد. برخى از اصول آرمانگرایان عبارتند از:
1. ماهیت بشر ضرورتاً نیک است و استعداد نوع دوستى، کمک متقابل و همکارى در آن وجود دارد؛
2. رفتار بد انسانها ناشى از ذات شریر آنها نیست، بلکه ترتیبات ساختارى و نهادى نادرست باعث انگیزه مردم در اعمال خودخواهانه و ضربه زدن به یکدیگر از جمله اقدام به جنگ مىشود؛
3. جنگها بدترین تصویر نظام بینالمللى را نشان مىدهند؛
4. جامعه بینالمللى باید خود را جهت رفع زمینههاى وقوع جنگ سازماندهى نماید.27
د) نقد رهیافت ایدهآلیستى: در رهیافت ایدهآلیستى صرفاً به ماهیت نیک انسان توجه شده و به جنبه حیوانى او کمتر پرداخته شده است؛ از این رو هماهنگى دولتها را در سطح نظام بینالمللى جهت رفع تجاوزات احتمالى سهل الوصول مىداند و بیش از آن که به هستها توجه نماید به بایدها و هنجارهاى ارزشى رفتار مىپردازد. در حالى که واقع گرایان بیش از حد به قدرت تکیه مىکنند، آرمان گرایان آن را نادیده مىگیرند و معتقد به هماهنگى منافع دولتها هستند. از طرفى تأکید آنها بر خلع سلاح عمومى یا کنترل تسلیحات، تقویت مقررات و حقوق بینالملل است و تجویز امنیت دستهجمعى جهت برقرارى ثبات و صلح بینالمللى در عمل با موانع و چالشهاى متعددى همراه مىباشد و سازمان بینالمللى و هنجارهاى حقوقى بینالمللى تحت تأثیر بازى قدرتهاى بزرگ، کارکرد واقعى خود را نداشته است.
3.رهیافت اسلامى و ماهیت انسان
نگرش اسلام به روابط بینالملل متأثر از نوع نگاه آن به ماهیت انسان و غایات وجودى آن است. در اسلام سرشت انسان داراى دو بعد خیر و شرّ است، به گونهاى که زمینههاى صلح خواهى یا جنگطلبى بالقوه در او وجود دارد. در جهان بینى اسلامى، انسان صرفاً حیوانى مادى نیست، بلکه در بردارنده ارزشهاى الهى - انسانى نیز مىباشد. در قاموس اسلامى آنچه اصالت دارد ارزشها و سجایاى معنوى است، از این رو حرکت تکاملى انسان و جامعه بشرى را به سمت ثبات، صلح و عدالت مىراند. در این قسمت به صورت خلاصه به طرح رهیافت اسلامى به روابط بینالملل با توجه به دیدگاههاى آیةاللَّه مطهرى و امام خمینى(ره) به ماهیت انسان پرداخته مىشود.
الف) آیةاللَّه مطهرى و ماهیت انسان: از دیدگاه آیةاللَّه مطهرى، سرشت انسان داراى دو بعد مادى و معنوى است و پایه شخصیت انسانى را گرایشهاى معنوى تشکیل مىدهد:
بنابر اصل فطرت، انسان در آغاز که متولد مىشود در عین این که بالفعل نه درکى دارد و نه تصورى و نه تصدیقى و نه گرایشى انسانى، در عین حال با ابعاد وجودىاى علاوه بر ابعاد حیوانى به دنیا مىآید. همان ابعاد است که تدریجاً یک سلسله تصورات و تصدیقات انتزاعى... که پایه اصلى تفکر انسانى است و بدون آنها هرگونه تفکر منطقى محال است و یک سلسله گرایشهاى علوى در انسان به وجود مىآورد و همین ابعاد است که پایه اصلى شخصیت انسانى انسان به شمار مىرود.28
از دیدگاه استاد مطهرى، اسلام داراى عنصرى ملکوتى و الهى، و شخصیتى مستقل و آزاد و وجدان اخلاقى است و صرفاً براى مسائل مادى کار نمىکند. در قرآن انسان مورد ستایش و نکوهش قرار گرفته است. به اعتقاد وى «نظر قرآن به این است که انسان همه کمالات را بالقوه دارد و باید آنها را به فعلیت برساند و این خود اوست که باید سازنده و معمار خویشتن باشد».29 همچنین معتقد است تفاوتهاى انسان با سایر جانداران در سه ناحیه است: «1. ناحیه ادراک و کشف خود و جهان؛ 2. ناحیه جاذبههایى که بر انسان احاطه دارد؛ 3. ناحیه کیفیت قرار گرفتن تحت تأثیر جاذبهها و انتخاب آنها».30
انسان داراى توان و اراده است و مىتواند تحت فرمان عقل از انجام رفتارهاى شرارتآمیز خوددارى کند.
انسان قادر است عملى را که صد در صد با غریزه طبیعى و حیوانى او موافق است و هیچ رادع و مانع خارجى وجود ندارد به حکم تشخیص و مصلحت اندیشى ترک کند و قادر است کارى را که صد در صد مخالف طبیعت اوست و هیچ گونه عامل اجبار کننده خارجى هم وجود ندارد به حکم مصلحت اندیشى و نیروى خرد آن را انجام دهد.31
استاد مطهرى تمایزاتى را میان فطرت و غریزه قائل است. از جمله مىنویسد:
... غریزه در حدود مسائل مادى زندگى حیوان است و فطریات انسان مربوط مىشود به مسائلى که ما آنها را مسائل انسانى (مسائل ماوراء حیوانى) مىنامیم.32
گاهى ممکن است فطرت الهى انسان تحت تأثیر ابعاد حیوانى و غرائز به خاموشى گراییده و یا به شدت تقلیل یابد و رفتارهاى انسان تحت تأثیر آن شکل گیرد.
ب) امام خمینى(ره) و ماهیت انسان: از دیدگاه امام خمینى(ره) نفس انسان در بدو خلقت داراى همه ادراکات و فعلیات به صورت بالقوه است که با توجه به توان و اختیار خود مىتواند سرنوشت خود را مشخص سازد. امام خمینى در رابطه با خلقت انسان مىفرماید: «بدان که انسان اعجوبهاى است داراى دو نشئه و دو عالم؛ نشئه ظاهره ملکیه دنیویه که آن بدن اوست و نشئه باطنیه غیبیه ملکوتیه که از عالم دیگر است».33 امام(ره) نفس انسان را در بدو فطرت همانند صفحهاى خالى از مطلق نقوش مىداند که نور استعداد و لیاقت براى حصول هر مقامى در او به ودیعه گذاشته شده است. ایشان درباره نحوه رشد و نمو نفوس انسانیه مىفرماید:
بدان که نفوس انسانیه در بدو ظهور و تعلق آن به ابدان و هبوط آن به عالم ملک، در جمیع علوم و معارف و ملکات حسنه و سیئه، بلکه در جمیع ادراکات و فعلیات بالقوه است و کم کم رو به فعلیت گذارد به عنایت حق جل و علاء و ادراکات ضعیفه جزئیه اوّل در او پیدا شود، از قبیل احساس لمس و حواس ظاهرى دیگر الاخسّ فالاخس، و پس از آن، ادراکات باطنیه نیز به ترتیب در او حادث گردد، ولى در ملکات باز بالقوه باشد، و اگر در تحت تأثیراتى واقع شود، به حسب نوع ملکات خبیثه در او غالب شود و متمایل به زشتى و ناهنجارى گردد... و چون عنایت حق تعالى و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود، دو نوع از مربى و مهذّب به تقدیر کامل در او قرار داد که آن دو به منزله دو بال است... و این دو یکى مربى باطنى، که قوه عقل و تمیز است و دیگر، مربى خارجى که انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت مىباشند.34
امام خمینى(ره) از وجود سه قوه واهمه، غضبیه و شهویه در باطن انسان یاد مىکند و آن را سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیئه و منشأ تمام صور غیبیه ملکوتیه مىداند. افراط و تفریط در هر یک از این قوا براى انسان مضرّ است. امام(ره) ضمن اشاره به حدیث امام صادقعلیه السلام «الغضب مفتاح کل شرّ؛ خشم کلید همه شرهاست35»، مىفرماید: «بیشتر فتنههاى بزرگ و کارهاى فجیع در اثر غضب و اشتعال آن واقع شده است».36
چیستى روابط بینالملل
الف) کارگزار روابط بین الملل: با توجه به متون اسلامى، روابط بینالملل تحت تأثیر مهمترین کارگزار خود یعنى انسان است و با عنایت به این که سیاست و قدرت در اختیار کدام انسان یا انسانها باشد صحنه نظام بینالمللى مىتواند دستخوش ثبات و آرامش یا منازعه و جنگ گردد. در فرهنگ اسلامى دو سنخ از انسانها در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند: گروهى که صرفاً به تعلقات دنیایى و بعد حیوانى پرداختهاند و دستهاى که ضمن توجه به امور مادى به تهذیب نفس نیز اقدام کرده و ارزشهاى الهى و انسانى را در خود بارور ساختهاند. امام خمینى(ره) سیاست خارجى قدرتهاى بزرگ و جنگطلبى آنها را مرتبط با قواى باطنى و عدم تهذیب دانسته و درباره اقدامات و رفتارهاى آنان مىفرماید:
به هر کس دستش رسید، با قهر و غلبه ظلم کند و هر کس با او مختصر مقاومتى کند هر چه بتواند با او بکند و با اندک ناملایمى جنگ و غوغا به پا کند و به هر وسیله شده، مضارّ ناملایمات خود را از خود دور کند ولو منجر به هر فسادى در عالم هم بشود... و همین طور قوه غضب در انسان طورى مخلوق است که اگر مالک الرقاب مطلق یک مملکت شود، متوجه مملکت دیگر مىشود که آن را به دست نیاورده، بلکه هر چه به دستش بیاید، در او این قوه زیادتر شود، هر کس منکر است مراجعه به حال خود کند و به حال اهل این عالم از قبیل سلاطین و متمولین و صاحبان قدرت و حشمت، آن وقت خود تصدیق ما را مىکند.37
امام(ره) درباره این که چرا سیاستمداران بزرگ و ابرقدرتها به سمت سیاستهاى تهاجمى و چپاولگرانه مىروند و این حرکت در سیاست خارجى آنها وقفه بردار نیست مىفرمایند:
این ابرقدرتها - که ما اسمش را ابرقدرت مىگذاریم - تمام قدرتشان را روى هم مىگذارند و صرف آمال حیوانى و شیطانى مىکنند، به آن هم درست نمىرسند. اگر بنا بود که به آن چیزى که مىخواهند برسند که باید وقوف کنند. این که مىبینید که این ابرقدرتها جلو مىروند و هر چه داشته باشند، باز یک قدم جلوتر مىروند و اگر تمام این دنیا را هم داشته باشند، باز کافى برایشان نیست38... و تمام مقصد این جنایتکاران رسیدن به یک نقطه است، قدرت، قدرت براى کوبیدن هر کس که در مقابلشان است.39
امام(ره) در مقابل افراد غیر مهذب از افراد مؤمن و مهذّب یاد مىکند که اگر فرد مهذب، یعنى انسانى که خود را تحت تربیت انبیا قرار داده40، در رأس امور سیاسى قرار گیرد جهتگیرى آن در صراط مستقیم خواهد بود. ایشان درباره انسان مؤمن مىفرماید:
و مؤمنین چون تابع انسان کامل هستند در سیر و قدم خود را جاى قدم او گذارند و به نور هدایت و مصباح معرفت او سیر کنند و تسلیم ذات مقدس انسان کامل هستند... از این جهت، صراط آنها نیز مستقیم و حشر آنها با انسان کامل و وصول آنها به تبع وصول انسان کامل است.41
ب) اصالت صلح و وحدت جهانى: بحث از همکارى، تعاون، روابط مسالمتآمیز، وحدت، همگرایى و دستیابى به صلح عادلانه در قاموس اسلامى گسترده است و نیازمند بررسى و پژوهش همه جانبهاى مىباشد. در عین حال به صورت خلاصه مىتوان گفت، طرح اسلام براى نظام بین الملل، رسیدن به امت واحده جهانى است. این طرح با فدراسیون جهانى یا جامعه مدنى جهانى متفاوت مىباشد، زیرا بر محور وحدت عقیده استوار است. امت از ریشه امّ گرفته شده و به معناى قصد است و به جماعتى اطلاق مىشود که افراد آن داراى یک مقصد و هدف باشند و این مقصد واحد رابطه واحدى میان افراد باشد.42 در قرآن آمده است: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ».43 با نگاهى اجمالى به هدف از خلقت انسان و بعثت انبیا و ارسال پیامبران الهى و امامان علیهم السلام مشخص مىشود که انسان جهت پرستش خداى یگانه خلق شده و رسولان الهى جهت نجات بشر از ظلمت و مسیر باطل فرستاده شدهاند و این امر، خاص یک سرزمین یا قوم خاص نیست. بر این اساس، اقامه دین خدا، دعوت به همزیستى مسالمتآمیز، رفع ظلم و ستم، گسترش ارزشهاى الهىانسانى و برقرارى قسط و عدل از اهداف اسلام در چارچوب امت واحده جهانى است.44
اسلام صلح و همزیستى مسالمتآمیز اصالت دارد و جنگ و جهاد در راستاى تأمین این هدف است و براى دست یابى به جامعه جهانى صلحآمیز، رفع تعصّبات نامعقول، جهالتها و ارتقاى دانش و معرفت انسانها ضرورى است.45 اسلام همه انسانها را به تعلیم و تزکیه و رفع اختلافات قومى و نژادى دعوت کرده و حکومت صالحان را در زمین بشارت داده است، زیرا حکومت صالحان بیش از آن که یک وعده الهى باشد یک قانون تکوینى محسوب مىشود.46
نتیجهگیرى
در این پژوهش تلاش گردیده تا روابط بینالملل با محوریت انسان مورد مطالعه قرار گیرد؛ موضوعى که صاحب نظران غربى و اسلام با نگرشهاى متفاوتى به آن پرداختهاند و باعث شکلگیرى رهیافتهاى متعارض در مورد سیاست، قدرت و روابط انسانى در سطوح ملى و بینالمللى شدهاند. اگر بازیگر اصلى روابط بینالملل را انسانها یا دولتها بدانیم، نوع نگرش به روابط بینالملل در گرو برداشت از ماهیت انسان خواهد بود. رهیافت رئالیستى که تحت تأثیر اندیشههاى ماکیاول و هابس است ماهیت دولتها را شرّ مىداند؛ از این رو صحنه روابط بینالملل را تاریک و مشحون از منازعه و جنگ در نظر مىگیرد؛ در حالى که رهیافت ایدهآلیستى که بیشتر تحت تأثیر آراى گروسیوس، روسو و کانت است ماهیت دولتها را نیک مىداند و قلمرو روابط بینالملل رامستعد همکارى و روابط مسالمتآمیز بیان مىدارد. رهیافت هابسى لوح ضمیر انسان را سیاه، رهیافت کانتى لوح ضمیر انسان را سفید و رهیافت گروسیوسى آن را نه به صورت سیاه و نه به صورت سفید مىداند. رهیافت اسلام در مورد ماهیت انسان بسیار عمیق و گسترده است که با رویکردهاى اندیشمندان غربى متفاوت مىباشد. در متون اسلامى عمدتاً به فطرت الهى انسان، به عنوان لوح سفید و مستعد به رفتارهاى خیرخواهانه، ارزشى و اخلاقى پرداخته شده که ممکن است فطرت الهى انسان تحت تأثیر غرائز حیوانى قرار گرفته و در نتیجه به تناسب میزان غلبه غرائز، رفتارهاى ضد اخلاقى و شرارتآمیز از وى صادر شود. انعکاس حالتهاى فوق در سیاست بینالملل مىتواند به دو صورت رفتارهاى ارزشى، انسانى و یا ضد ارزشى و ظالمانه ظاهر شود.
پىنوشتها
1. استادیار روابط بینالملل مؤسسه آموزش عالى باقرالعلومعلیه السلام.
2. درباره پیدایش رشته روابط بینالملل در نیمه نخست قرن بیستم، ر.ک:
Theodore A. Couloumbis, James. H. Wolfe, Introduction to International Relations: Power and Justice )New Delhi Prentice Hall, 6891( PP. 02-12.
3. ر.ک: ژاک هونتزینگر، درآمدى بر روابط بینالملل (تهران: آستان قدس رضوى، 1368) ص 15 - 78.
4. درباره تلاشهاى مطالعه علمى روابط بین الملل، ر.ک:
James. N. Rosenau »ed« International Politics and Foreign policy. )New YorK: The Free Press 9691(.
Kenneth. N. waltz, Theory of International Politics )New YorK: Addison-wesley Publishing company 9791(.
5. درباره پیچیده شدن روابط بین الملل، ر.ک: حسین سیف زاده، اصول روابط بینالملل (تهران: نشر دادگستر، 1378) ص 19 - 20؛ عبدالعلى قوام، اصول سیاست خارجى و سیاست بینالملل (تهران: سمت، 1380) ص 8 - 13.
6. درباره تعریف روابط بین الملل، ر.ک: جیمز دوئرتى و رابرت فالتزگراف، نظریههاى متعارض در روابط بین الملل، ترجمه علیرضا طیب و وحید بزرگى (تهران: قومس، 1372)، ج 1، ص 41 - 49.
7. آدام رابرتز، «عصر تازهاى در روابط بین الملل»، ترجمه مهبد ایرانى طلب، مجله اطلاعات سیاسى - اقتصادى، ش 57 و 58، ص 19.
8. آلن کسلز، ایدئولوژى و روابط بینالملل در دنیاى مدرن، ترجمه محمود عبداللّه زاده (تهران: دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1380) ص 35 - 37.
9. نیکولو ماکیاولى، گفتارها، ترجمه محمدحسن لطفى (تهران: خوارزمى، 1377) ص 46.
10. همو، شهریار، ترجمه داریوش آشورى (تهران: مرکز، 1375) ص 99.
11. همو، گفتارها، ص 56.
12. توماس هابز، لویاتان، ترجمه حسین بشیریه (تهران: نشر نى، 1380) ص 158.
13. همان، ص 157.
14. همان، ص 158.
15. همان، ص 159.
16. هانس. جى مورگنتا، سیاست میان ملتها، ترجمه حمیرا مشیرزاده (تهران: دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى، 1374) ص 80 .
17. هانس. جى مورگنتا، پیشین، ص 5 - 26.
18. درباره سایر نقدها به رئالیسم، ر.ک:
Paul. R. viottl. and mark, Kaupp; International Relations Theory: Realism, Pluralism, Globalism )New York: Macmillan Press 7891(.
همچنین درباره بحث نئورئالیسم در پاسخ به ضعفهاى رئالیسم، ر.ک:
Scott. Burchill and Andrew linklater Theories of International Relations )New YorK: st. Martins Press. Inc 6991( PP. 38-98.
19. ایمانوئل کانت، صلح پایدار، ترجمه محمد صبورى (تهران: نشر به باوران، 1380) ص 69 - 76 .
20. همو، بنیاد مابعد الطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و على قیصرى (تهران: خوارزمى، 1369) ص 74 .
21. همو، صلح پایدار، ص 87 .
22. همان، ص 88 .
23. همان، ص 90 - 91 .
24. ژان ژاک روسو، قرارداد اجتماعى (متن و در زمینه متن)، ترجمه مرتضى کلانتریان (تهران: آگاه، 1379) ص 85 .
25. ژاک هونتزینگر، پیشین، ص 37 .
26. ژان ژاک روسو، پیشین، ص 86 .
27. Charles kegley, JR and, Eugener Wittkopf, World Politics, Trend and Transformation )New YorK: Martins Press 1891( P. 71.
28. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (تهران: صدرا، 1379)، ج 2، ص 393.
29. همو، مجموعه آثار، ج 2، ص 273.
30. همان، ص 274.
31. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار (تهران: صدرا، 1380)، ج 1، ص 394 - 395 .
32. مرتضى مطهرى، فطرت (تهران: صدرا، 1378) ص 34.
33. امام روح الله خمینى، شرح چهل حدیث (تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى(ره)، 1375) ص 5 .
34. همان، ص 237 و 272.
35. همان، ص 133.
36. همان، ص 137. همچنین درباره علت وجود این قوا در انسان، ر.ک: امام روح الله خمینى، طلب و اراده، شرح و ترجمه احمد فهرى (تهران: مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، 1369) ص 156 و همو، شرح چهل حدیث، ص 9.
37. همو، شرح چهل حدیث، ص 19 .
38. همو، در جستجوى راه از کلام امام، دفتر چهاردهم، ص 62 .
39. همان، ص 59 .
40. امام روح الله خمینى، صحیفه نور، ج 14، ص 103 .
41. همو، شرح چهل حدیث، ص 531 - 532.
42. محمدحسین طباطبایى، المیزان، ترجمه موسوى همدانى (قم: دفتر انتشارات اسلامى)، ج 2، ص 185.
43. انبیا (21) آیه 92.
44. درباره نگرش اسلامى به روابط بین الملل، ر.ک: احمد نقیب زاده، نظریههاى کلان روابط بینالملل (تهران: قومس، 1373) ص 151 - 164.
45. درباره اندیشه جامعه جهانى و دیدگاههاى اسلام درباره آن، ر.ک: پژوهشکده حوزه و دانشگاه،اسلام و حقوق بینالملل عمومى (تهران: سمت، 1379) ج 1، ص 296 - 309 .
46. ناصر مکارم شیرازى (زیر نظر)، تفسیر نمونه، ج 13، ص 521 .