نظارت بر قدرت از دیدگاه قرآن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
این مقاله ضمن بررسى معانى لغوى و اصطلاحى نظارت، به ابزارها و راهکارهاى کنترل قدرت در قرآن پرداخته است و امانت دانستن قدرت عمومى، نقد پذیرى و پرهیز از استبداد رأى، مذمت تکبر و تأکید بر لزوم تواضع و فروتنى در مقابل مردم، مساوات در برابر قانون و شورا را به عنوان راههاى جلوگیرى از فساد قدرت در قرآن مورد بررسى قرار داده است.متن
مقدمه
واژهشناسى نظارت در فرهنگ لغت المنجد و مفردات چنین آمده است:
1. الناظر: نگاه کننده، چشم؛
2. النظاره: نظارت در امور و کارهاى داخلى و خارجى؛
3. رقیب: نگهبان و محافظ؛
4. رَقَبَ: او را بر حذر داشت، از او مراقبت کرد؛
5. مراقبه: حراست کردن؛
6. رعى: کنترل کردن.
«نظارت» در عربى به معناى زیرکى و فراست و در فارسى به معناى نظاره و نظر کردن و نگریستن آمده است.
در معجم المقاییس اللغه «نظارت» این گونه تعریف شده است:1 «نظارت» از ماده «نظر» به معناى نظر افکندن و تأمل و دقت در امرى است. نظر «به معناى تأمل در چیزى و معاینه کردن آن نیز معنا مىشود».
در اقرب الموارد نیز آمده است: «النظاره کلمهاى است که عجم آن را به کار مىبرد و منظور از آن پاکیزه نمودن باغ و بستان است. بنابراین نظارت همان مراقبت و کنترل یک چیز از آفت و بیمارى است».2
از نظر اصطلاحى، نظارت فعالیتى است که بایدها را با هستها، مطلوبها را با موجودها و پیشبینىها را با عملکردها مقایسه مىکند و نتیجه این مقایسه تصویر روشنى از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل خواهد بود که در اختیار مدیران سازمان قرار مىگیرد. تعریفهاى گوناگونى از نظارت در علوم مختلف شده که در همه آنها یک نقطه اشتراک وجود دارد و آن این که نظارت عبارت است از «مقایسه بین آنچه هست و آنچه باید باشد».
در جامعهشناسى، مسأله نظارت با کنترل (Social Control) ارتباط بسیار تنگاتنگى دارد. مفهوم کنترل اجتماعى به مجموعه شیوهها و تدابیر و وسایلى اطلاق مىشود که یک جامعه یا یک گروه در را تحقق هدفها و هدایت افرادش به رعایت قوانین، اصول، کارکردها، آداب، شعائر، مناسک و هنجارها و ارزشهاى پذیرفته خود به کار مىگیرد. این کنترل به دو صورت امکانپذیر است: یکى از طریق «فشار اجتماعى» که به معناى وادار کردن انسانها به قبول هنجارها و رعایت آنان در عمل است. ابزار این نوع کنترل، قوانین و مقررات و ضامن اجراى آن قدرت انتظامى است؛ دیگرى، از طریق «اقناع» که با رسوخ به عقل اعتقادى انسانها، با دگرگون سازى جهانبینى افراد و با تأثیر بر جهان عقیدتى و اندیشه اعضا مىتواند آنان را مؤمن به هنجارها و ارزشهاى مقبول خود کند.3
در علوم سیاسى و حقوق نیز راهکارهاى مختلف براى مهار و کنترل قدرت پیشبینى شده است. قانون گرایى و عمل بر اساس قوانین، رسانهها و وسایل ارتباط جمعى، احزاب سیاسى، تفکیک قوا و ... از مهمترین ابزارها و مکانیزمهاى کنترل قدرت به شمار مىآیند. امروزه تقریباً تمام نظامهاى حکومتى غیر استبدادى از نهادهاى متعدد نظارتى برخوردارند. نظارت در یک جامعه متناسب با نظام اجتماعى - سیاسى آن، مىتواند شکل و قالب متعددى را به خود بگیرد که معمولاً در قوانین اساسى و عادى کشورها پیشبینى شده است.
در قرآن کلمه «نظارت» و مشتقات آن 129 بار تکرار شده که اهمیت موضوع را مىرساند. در قرآن کریم آمده که انسان مختار آفریده شده است، ولى از راههاى تحت نظارت در نظام آفرینش قرار مىگیرد.
عناصر نظارت
نظارت خداوند: اولین ناظر همانا پروردگار عالم است که نظارت مطلق بر کلیه اعمال و حرکات فرد و افراد دارد.
«وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِاَعْیُنِنا»؛4 در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن، چرا که تو در حفاظت کامل ما قرار دارى».
«یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»؛5 در آن روز که خداوند همه آنها را بر مىانگیزد و از اعمالى که انجام دادند با خبر مىسازد، اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند؛ و خداوند برهر چیز شاهد و ناظر است».
«یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»؛6 او چشمهایى را که به خیانت مىگردد و آنچه را سینهها پنهان مىدارند، مىداند».
نظارت فرشتگان: خداوند براى انسان مأمورانى قرار داده که تمام اعمال و کردار انسانها را دقیقاً ثبت کنند:
«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»؛7 انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اینکه همان دم، فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت و ضبط آن است».
«وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ - کِراماً کاتِبِینَ - یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»؛8 و بىشک نگاهبانانى بر شما گمارده شده والا مقام و نویسنده اعمال نیک و بد شماست، و مىدانند شما چه مىکنید».
نظارت اعضا و جوارح: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛9 در آن روز، زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها به اعمالى که مرتکب مىشدند گواهى مىدهد».
«شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛10 گوشها و چشمها و پوست تنشان به آنچه مىکردند گواهى مىدهند».
نظارت مکان و طبیعت: در روز قیامت، مکانى که عمل در آن واقع شده، شهادت مىدهد:
«یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»؛11 در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو مىکند».
«أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا»؛12 آگاه باشید براى خداست آنچه در آسمان و زمین است. او مىداند آنچه را که شما بر آن هستید و روزى که به سوى او باز مىگردید در آن روز آنها را از اعمالى که انجام دادند آگاه سازند».
نظارت پیامبران: تمام انبیا و اوصیا به نحوى ناظر بودهاند. قرآن کریم در مورد گواهى پیامبران در روز قیامت مىفرماید:
«فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً»؛13 حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى شاهد و گواهى بر اعمالشان مىآوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد».
نظارت امام: مرجع دیگرى که مسؤولیت نظارت و کنترل را بر عهده دارد، امام معصوم است:
«همان گونه شما را نیز امت میانهاى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبرم بر شما گواه باشد».14
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»؛15 بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبینند».
نظارت انسان بر نفس خویش (نفس لوّامه): یکى از شاهدان روز قیامت، وجدان زنده و عقل و چشم بیدار شده انسان است، در قرآن آیات بسیارى آمده که بارها انسان با کمال صراحت به گناه و انحراف خود اقرار مىکند:
«إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمّا عَلَیْها حافِظٌ»؛16 به این آیت بزرگ الهى سوگند که هر کس مراقب و محافظى دارد».
در عرصه وجود انسان نفس لوامه به عنوان یک مکانیزم کنترل درونى و ناظر و محافظ عمل مىکند.
امر به معروف و نهى از منکر (نظارت عمومى): مرجع دیگرى که مسؤولیت نظارت و کنترل جامعه را به عهده دارد مردم (ناس) هستند. این نظارت را نظارت عامه یا همگانى مىدانند که در قرآن با عنوان «امر به معروف و نهى از منکر» مورد تأکید قرار گرفته است. فریضه امر به معروف و نهى از منکر مهمترین وسیلهاى است که سایر فرایض الهى را در فرد و جامعه، جامه عمل مىپوشاند.
از آن جا که قدرت زمینه را براى فساد و تباهى فراهم مىآورد و به قول سرداکتون «قدرت موجب فساد مىشود و قدرت مطلق موجب فساد مطلق»، از این رو در اسلام فریضه امر به معروف و نهى از منکر بر افراد مسلمان واجب گردیده و در آیات و روایات بر لزوم آن، بسیار ترغیب و تحریض شده است. قلمرو این واجب الهى منحصر به گناهان فردى و شخصى افراد نیست و عموم و اطلاق آن همه گونه مفسده و خیر اجتماعى و فردى را شامل مىشود؛ از این رو انجام این فریضه به ویژه در مسائل اجتماعى و سیاسى منجر به سالمسازى اجتماع در ابعاد مختلف مىگردد.
آیات قرآن درباره امر به معروف و نهى از منکر را مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1. تشویق و ترغیب مردم به انجام این فریضه:
«یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»؛17 پسرم نماز را برپادار و امر به معروف و نهى از منکر کن و در برابر رنج و مصایبى که به تو مىرسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است.
این آیه بازگو کننده اندرزهاى لقمان به پسرش است. از این آیه استفاده مىشود که اسلام مسلمانان را به امر به معروف و نهى از منکر تشویق و ترغیب مىکند.
«وَ الْعَصْرِ - إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ - إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»؛18سوگند به عصر که انسان در ضرر و زیان است، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده و یکدیگر را به حق و راستى توصیه کردند و همدیگر را به صبر و استقامت سفارش نمودند.
علامه طبرسى در مجمع البیان مىگوید: «وجوب توصیه همدیگر به حق، اشاره به امر به معروف و نهى از منکر است».19
جمله «تواصوا بالحق» معناى بسیار وسیعى دارد که هم امر به معروف و نهى از منکر را شامل مىشود و هم تعلیم و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و تشویق و تبلیغ ایمان و عمل صالح را.
2. بیان نتایج و سرنوشت افراد بىتفاوت: خداوند در سوره اعراف داستان «اصحاب سبت» را نقل مىکند که قوانین شرعى را رعایت نکردند و حاکى از سرنوشت شوم کسانى است که قبل از اسلام امر به معروف و نهى از منکر را ترک نمودند.
«وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ»؛20اى پیامبر، از آنها (یهود) درباره سرگذشت شهرى که در کنار دریا بود بپرس و به خاطر بیاور هنگامى که در روز شنبه آنها (جمعى از بنى اسرائیل) در برابر قانون خدا تجاوز مىکردند همان هنگام که ماهیانشان روز شنبه که روز تعطیل و استراحتشان بود آشکار مىشدند، اما در غیر روز شنبه به سراغ آنها نمىآمدند.
این آیه از عاقبت بد ترک نهى از منکر و نپذیرفتن آن سخن مىگوید. از عکرمه نقل شده که بر ابنعباس وارد شدم دیدم قرآن در دست دارد و گریه مىکند و این آیات را مىخواند. «وى علت گریهاش را چنین گفت: مىدانم که خداوند آنان را که در روز شنبه صید ماهى مىکردند نجات داد ولى نمىدانم در مورد سکوت کنندگان که نهى از منکر نمىکردند و صید ماهى در روز شنبه نیز نمىنمودند چه کرد که حال ما اکنون همین است».21
همچنین خداوند در سوره مائده از تارکان نهى از منکر اعلام بیزارى مىکند و مىفرماید:
«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»؛22 آنها که از بنى اسرائیل کافر شدند بر زبان داود و عیسى بن مریم لعن و نفرین شدند. این به خاطر آن بود که گناه مىکردند و تجاوز مىنمودند. آنها از اعمال زشتى که انجام مىدادند یکدیگر را نهى نمىکردند، چه بد کارى انجام مىدادند.23
3. مبارزه با فساد:
«فَلَوْلا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلّا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ»؛24 چرا در قرون و اقوام قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم و آنها که ستم مىکردند از تنعم و تلذّذ پیروى مىکردند و گناهکار بودند و نابود شدند.
در این آیه، یک اصل اجتماعى که ضامن نجات جوامع از تباهى است مطرح شده و آن این که در هر جامعهاى تا زمانى که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول هستند که در برابر مفاسد ساکت نمىنشینند و به مبارزه برمى خیزند و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند این جامعه به تباهى و نابودى کشیده نمىشود؛ اما زمانى که بىتفاوتى و سکوت حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بىدفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.25
در آیات فوق مشاهده مىگردد که امر به معروف و نهى از منکر اهرم بسیار قدرتمندى است که زمینه ساز رشد فضایل و طرد مفاسد و نیز یکى از ابزارهاى کنترل و مهار قدرت سیاسى در جامعه مىباشد. در نظام اسلامى، مسؤولیت افراد از مسؤولیت دولت جدا نیست و به حکم عقل این حق و تکلیف براى همه افراد ایجاد مىشود که بر کار زمامداران خود نظارت کنند تا از انحراف آنان از مسیر حق و عدالت و تقوا جلوگیرى کنند. هرچند که در نظام اسلامى عدالت و تقوا شرط رهبرى و التزام عملى به موازین اسلامى لازمه زمامدارى است، اما تذکرات مردمى و نظارت عمومى مىتواند از بروز مشکلات ناشى از اشتباهات جلوگیرى کند و نقش مکمل را ایفا کند.
راههاى جلوگیرى از فساد قدرت
امانت دانستن قدرت عمومى: اسلام قدرت عمومى را امانت در دست صاحب قدرت مىداند. در تفسیر علىبن ابراهیم که از مشهورترین تفاسیر شیعى است آمده است:
الأمانة هی الإمامة و الأمر و النهی و الدلیل على ان الأمانة هى الإمامة قول الله عز و جل للأئمة - صلوات الله علیهم - إنّ الله یأمرکم أن تودوا الأمانات إلى أهلها یعنى الإمامة...؛26 امانت همان امامت و امر ونهى کردن است و دلیل بر این مطلب کلام خداى تعالى است که به ائمهعلیهم السلام مىفرماید: خداوند به شما امر مىکند که امانتها را به اهلش بسپارید یعنى امامت را.
امام علىعلیه السلام نیز در نامهاى به یکى از فرمانداران خود مىنویسد: «فإنّی کنت اشرکتک فی أمانتى؛ من تو را در امانتم (یعنى حکومت و زمامدارى خود) شریک قرار دادم».27
نقد پذیرى و پرهیز از استبداد رأى: از نظر اسلام، استبداد رأى باعث به خطر افتادن و لغزش است. علىعلیه السلام مىفرمایند: «خاطر بنفسه من استغنى برأیه؛28 آن کس که به رأى خود قناعت کند خویشتن را به خطر افکنده است».
امام صادق نیز فرمود: «المستبد برأیه موقوف على مراخص الزلل؛29 کسى که به رأى خود استبداد بورزد بر لغزشگاههاى خطا و گناه ایستاده است».
مذمت تکبر و تأکید بر لزوم تواضع و فروتنى در مقابل مردم: کبر حالتى نفسانى است که به موجب آن، فردى خود را بزرگتر از دیگران مىداند. یکى از عوامل بروز چنین حالتى در انسان، برخوردارى از قدرت زیاد است. در قرآن کریم این صفت مخصوص خداوند دانسته شده بود، چرا که او برتر از هرچیز بوده و تمامى مخلوقات بدو نیازمندند: «وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛30 و براى اوست کبریا و عظمت در آسمانها و زمین و اوست عزیز و حکیم».
از این رو، هر کس که خود را بىنیاز و سزاواز تعظیم بپندارد، در واقع خود را شریک خداوند در صفت خاص او قرار داده است. امام صادق (ع) از کبر به عنوان کمترین درجه الحاد یاد کرده است.
مساوات در برابر قانون: قرآن کریم به صراحت تساوى انسانها در مقابل قانون الهى را متذکر مىشود و تنها عامل امتیاز افراد را تقوا معرفى مىکند:
«یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»؛31 اى مردم ما شما را از یک زن و مردم آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید اینها ملاک امتیاز نیست گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
شورا مانع خودمحورى و تمرکز قدرت: در اسلام تأکید زیادى بر شورا و مشورت شده است تا از خودمحورى صاحبان قدرت باز دارد و اندیشهها و تصمیمات در قالب آن پختهتر گردد. پیامبر گرامى اسلامى به دلایل زیر مشورت مىکردند: 1. مشاوره براى شخصیت دادن به امت؛ 2. مشورت براى آزمایش؛ 3. مشورت براى رشد فکرى مردم؛ 4. مشاوره براى استفاده از تائید مردم؛ 5 . براى آگاه شدن مشورت شوندگان؛ 6. براى این که بدانند حکومت او استبدادى نیست؛ 7. براى جلوگیرى از انتقاد بىجا در صورت شکست؛ 8 . براى این که مردم بدانند نظرخواهى از دیگران عیب و عار نیست؛ 9. براى تأسى امت به رسول خدا.
بنابراین یکى از نتایج مفید محوریت اصل شورا در نظام اسلامى، پرهیز از تمرکز قدرت و روى آوردن به محیط اجتماعى به منظور بهرهجویى از استعدادهاى خلّاق مردمى در گشایش مشکلات خود آنان است.
پىنوشتها
*) عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى قم.
1. الراغب الاصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (تهران: المکتبه المرتضویه، 1373ق).
2. ابى الحسین احمد بن فارس بن زکریا، المعجم المقاییس اللغه (بیروت: دار الجید، 1411ق/1991م) ج 5، ص 444.
3. سعید الخورى الشرطونى، اقرب الموارد (تهران: دارالدسوه اطباعه و النشر، 1374) ج 5، ص 432.
4. طور (52) آیه48.
5. مجادله (58) آیه 6.
6. مومن (40) آیه 19.
7. ق (50) آیه 18.
8. انفطار (82) آیه 10 - 12.
9. نور (24) آیه 24.
10. فصلت (41) آیه 20.
11. زلزال (99) آیه 4.
12. نور (24) آیه 64.
13. نساء (4) آیه 41.
14. بقره (2) آیه 143.
15. توبه (9) آیه 105.
16. طارق (86) آیه 4.
17. لقمان (31) آیه 17.
18. عصر (103) آیه 1.
19. مجمع البیان، ج10، ص 536.
20. اعراف (7) آیه 163 - 166.
21. مجمع البیان، ج4، ص 493.
22. مائده (5) آیه 78 - 79.
23. براى اطلاعات بیشتر، ر.ک: ناصر مکارم شیرازى (زیر نظر)، تفسیر نمونه، ج 5، ص 44 و تفسیر برهان، ج 1، ص 492؛ و حویزى، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 661.
24. هود (11) آیه 116.
25. تفسیر نمونه و المیزان و مجمع البیان در ذیل همین آیه.
26. حویزى، پیشین، ج 4، ص 309.
27. نهجالبلاغه، نامه 41.
28. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 493.
29. همان، ص 493.
30. جاثیه (45) آیه 37.
31. حجرات (49) آیه 13.
واژهشناسى نظارت در فرهنگ لغت المنجد و مفردات چنین آمده است:
1. الناظر: نگاه کننده، چشم؛
2. النظاره: نظارت در امور و کارهاى داخلى و خارجى؛
3. رقیب: نگهبان و محافظ؛
4. رَقَبَ: او را بر حذر داشت، از او مراقبت کرد؛
5. مراقبه: حراست کردن؛
6. رعى: کنترل کردن.
«نظارت» در عربى به معناى زیرکى و فراست و در فارسى به معناى نظاره و نظر کردن و نگریستن آمده است.
در معجم المقاییس اللغه «نظارت» این گونه تعریف شده است:1 «نظارت» از ماده «نظر» به معناى نظر افکندن و تأمل و دقت در امرى است. نظر «به معناى تأمل در چیزى و معاینه کردن آن نیز معنا مىشود».
در اقرب الموارد نیز آمده است: «النظاره کلمهاى است که عجم آن را به کار مىبرد و منظور از آن پاکیزه نمودن باغ و بستان است. بنابراین نظارت همان مراقبت و کنترل یک چیز از آفت و بیمارى است».2
از نظر اصطلاحى، نظارت فعالیتى است که بایدها را با هستها، مطلوبها را با موجودها و پیشبینىها را با عملکردها مقایسه مىکند و نتیجه این مقایسه تصویر روشنى از تشابه یا تمایز بین این دو گروه از عوامل خواهد بود که در اختیار مدیران سازمان قرار مىگیرد. تعریفهاى گوناگونى از نظارت در علوم مختلف شده که در همه آنها یک نقطه اشتراک وجود دارد و آن این که نظارت عبارت است از «مقایسه بین آنچه هست و آنچه باید باشد».
در جامعهشناسى، مسأله نظارت با کنترل (Social Control) ارتباط بسیار تنگاتنگى دارد. مفهوم کنترل اجتماعى به مجموعه شیوهها و تدابیر و وسایلى اطلاق مىشود که یک جامعه یا یک گروه در را تحقق هدفها و هدایت افرادش به رعایت قوانین، اصول، کارکردها، آداب، شعائر، مناسک و هنجارها و ارزشهاى پذیرفته خود به کار مىگیرد. این کنترل به دو صورت امکانپذیر است: یکى از طریق «فشار اجتماعى» که به معناى وادار کردن انسانها به قبول هنجارها و رعایت آنان در عمل است. ابزار این نوع کنترل، قوانین و مقررات و ضامن اجراى آن قدرت انتظامى است؛ دیگرى، از طریق «اقناع» که با رسوخ به عقل اعتقادى انسانها، با دگرگون سازى جهانبینى افراد و با تأثیر بر جهان عقیدتى و اندیشه اعضا مىتواند آنان را مؤمن به هنجارها و ارزشهاى مقبول خود کند.3
در علوم سیاسى و حقوق نیز راهکارهاى مختلف براى مهار و کنترل قدرت پیشبینى شده است. قانون گرایى و عمل بر اساس قوانین، رسانهها و وسایل ارتباط جمعى، احزاب سیاسى، تفکیک قوا و ... از مهمترین ابزارها و مکانیزمهاى کنترل قدرت به شمار مىآیند. امروزه تقریباً تمام نظامهاى حکومتى غیر استبدادى از نهادهاى متعدد نظارتى برخوردارند. نظارت در یک جامعه متناسب با نظام اجتماعى - سیاسى آن، مىتواند شکل و قالب متعددى را به خود بگیرد که معمولاً در قوانین اساسى و عادى کشورها پیشبینى شده است.
در قرآن کلمه «نظارت» و مشتقات آن 129 بار تکرار شده که اهمیت موضوع را مىرساند. در قرآن کریم آمده که انسان مختار آفریده شده است، ولى از راههاى تحت نظارت در نظام آفرینش قرار مىگیرد.
عناصر نظارت
نظارت خداوند: اولین ناظر همانا پروردگار عالم است که نظارت مطلق بر کلیه اعمال و حرکات فرد و افراد دارد.
«وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِاَعْیُنِنا»؛4 در راه ابلاغ حکم پروردگارت صبر و استقامت کن، چرا که تو در حفاظت کامل ما قرار دارى».
«یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا أَحْصاهُ اللّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ»؛5 در آن روز که خداوند همه آنها را بر مىانگیزد و از اعمالى که انجام دادند با خبر مىسازد، اعمالى که خداوند حساب آن را نگه داشته و آنها فراموشش کردند؛ و خداوند برهر چیز شاهد و ناظر است».
«یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ»؛6 او چشمهایى را که به خیانت مىگردد و آنچه را سینهها پنهان مىدارند، مىداند».
نظارت فرشتگان: خداوند براى انسان مأمورانى قرار داده که تمام اعمال و کردار انسانها را دقیقاً ثبت کنند:
«ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ»؛7 انسان هیچ سخنى را بر زبان نمىآورد مگر اینکه همان دم، فرشتهاى مراقب و آماده براى انجام مأموریت و ضبط آن است».
«وَ إِنَّ عَلَیْکُمْ لَحافِظِینَ - کِراماً کاتِبِینَ - یَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ»؛8 و بىشک نگاهبانانى بر شما گمارده شده والا مقام و نویسنده اعمال نیک و بد شماست، و مىدانند شما چه مىکنید».
نظارت اعضا و جوارح: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛9 در آن روز، زبانها و دستها و پاهایشان بر ضد آنها به اعمالى که مرتکب مىشدند گواهى مىدهد».
«شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛10 گوشها و چشمها و پوست تنشان به آنچه مىکردند گواهى مىدهند».
نظارت مکان و طبیعت: در روز قیامت، مکانى که عمل در آن واقع شده، شهادت مىدهد:
«یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها»؛11 در آن روز زمین تمام خبرهایش را بازگو مىکند».
«أَلا إِنَّ لِلّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا»؛12 آگاه باشید براى خداست آنچه در آسمان و زمین است. او مىداند آنچه را که شما بر آن هستید و روزى که به سوى او باز مىگردید در آن روز آنها را از اعمالى که انجام دادند آگاه سازند».
نظارت پیامبران: تمام انبیا و اوصیا به نحوى ناظر بودهاند. قرآن کریم در مورد گواهى پیامبران در روز قیامت مىفرماید:
«فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً»؛13 حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى شاهد و گواهى بر اعمالشان مىآوریم و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد».
نظارت امام: مرجع دیگرى که مسؤولیت نظارت و کنترل را بر عهده دارد، امام معصوم است:
«همان گونه شما را نیز امت میانهاى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبرم بر شما گواه باشد».14
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»؛15 بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مىبینند».
نظارت انسان بر نفس خویش (نفس لوّامه): یکى از شاهدان روز قیامت، وجدان زنده و عقل و چشم بیدار شده انسان است، در قرآن آیات بسیارى آمده که بارها انسان با کمال صراحت به گناه و انحراف خود اقرار مىکند:
«إِنْ کُلُّ نَفْسٍ لَمّا عَلَیْها حافِظٌ»؛16 به این آیت بزرگ الهى سوگند که هر کس مراقب و محافظى دارد».
در عرصه وجود انسان نفس لوامه به عنوان یک مکانیزم کنترل درونى و ناظر و محافظ عمل مىکند.
امر به معروف و نهى از منکر (نظارت عمومى): مرجع دیگرى که مسؤولیت نظارت و کنترل جامعه را به عهده دارد مردم (ناس) هستند. این نظارت را نظارت عامه یا همگانى مىدانند که در قرآن با عنوان «امر به معروف و نهى از منکر» مورد تأکید قرار گرفته است. فریضه امر به معروف و نهى از منکر مهمترین وسیلهاى است که سایر فرایض الهى را در فرد و جامعه، جامه عمل مىپوشاند.
از آن جا که قدرت زمینه را براى فساد و تباهى فراهم مىآورد و به قول سرداکتون «قدرت موجب فساد مىشود و قدرت مطلق موجب فساد مطلق»، از این رو در اسلام فریضه امر به معروف و نهى از منکر بر افراد مسلمان واجب گردیده و در آیات و روایات بر لزوم آن، بسیار ترغیب و تحریض شده است. قلمرو این واجب الهى منحصر به گناهان فردى و شخصى افراد نیست و عموم و اطلاق آن همه گونه مفسده و خیر اجتماعى و فردى را شامل مىشود؛ از این رو انجام این فریضه به ویژه در مسائل اجتماعى و سیاسى منجر به سالمسازى اجتماع در ابعاد مختلف مىگردد.
آیات قرآن درباره امر به معروف و نهى از منکر را مىتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1. تشویق و ترغیب مردم به انجام این فریضه:
«یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»؛17 پسرم نماز را برپادار و امر به معروف و نهى از منکر کن و در برابر رنج و مصایبى که به تو مىرسد با استقامت و شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است.
این آیه بازگو کننده اندرزهاى لقمان به پسرش است. از این آیه استفاده مىشود که اسلام مسلمانان را به امر به معروف و نهى از منکر تشویق و ترغیب مىکند.
«وَ الْعَصْرِ - إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ - إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»؛18سوگند به عصر که انسان در ضرر و زیان است، مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى نیک انجام داده و یکدیگر را به حق و راستى توصیه کردند و همدیگر را به صبر و استقامت سفارش نمودند.
علامه طبرسى در مجمع البیان مىگوید: «وجوب توصیه همدیگر به حق، اشاره به امر به معروف و نهى از منکر است».19
جمله «تواصوا بالحق» معناى بسیار وسیعى دارد که هم امر به معروف و نهى از منکر را شامل مىشود و هم تعلیم و ارشاد جاهل و تنبیه غافل و تشویق و تبلیغ ایمان و عمل صالح را.
2. بیان نتایج و سرنوشت افراد بىتفاوت: خداوند در سوره اعراف داستان «اصحاب سبت» را نقل مىکند که قوانین شرعى را رعایت نکردند و حاکى از سرنوشت شوم کسانى است که قبل از اسلام امر به معروف و نهى از منکر را ترک نمودند.
«وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ»؛20اى پیامبر، از آنها (یهود) درباره سرگذشت شهرى که در کنار دریا بود بپرس و به خاطر بیاور هنگامى که در روز شنبه آنها (جمعى از بنى اسرائیل) در برابر قانون خدا تجاوز مىکردند همان هنگام که ماهیانشان روز شنبه که روز تعطیل و استراحتشان بود آشکار مىشدند، اما در غیر روز شنبه به سراغ آنها نمىآمدند.
این آیه از عاقبت بد ترک نهى از منکر و نپذیرفتن آن سخن مىگوید. از عکرمه نقل شده که بر ابنعباس وارد شدم دیدم قرآن در دست دارد و گریه مىکند و این آیات را مىخواند. «وى علت گریهاش را چنین گفت: مىدانم که خداوند آنان را که در روز شنبه صید ماهى مىکردند نجات داد ولى نمىدانم در مورد سکوت کنندگان که نهى از منکر نمىکردند و صید ماهى در روز شنبه نیز نمىنمودند چه کرد که حال ما اکنون همین است».21
همچنین خداوند در سوره مائده از تارکان نهى از منکر اعلام بیزارى مىکند و مىفرماید:
«لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»؛22 آنها که از بنى اسرائیل کافر شدند بر زبان داود و عیسى بن مریم لعن و نفرین شدند. این به خاطر آن بود که گناه مىکردند و تجاوز مىنمودند. آنها از اعمال زشتى که انجام مىدادند یکدیگر را نهى نمىکردند، چه بد کارى انجام مىدادند.23
3. مبارزه با فساد:
«فَلَوْلا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ أُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْأَرْضِ إِلّا قَلِیلاً مِمَّنْ أَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُوا ما أُتْرِفُوا فِیهِ»؛24 چرا در قرون و اقوام قبل از شما دانشمندان صاحب قدرتى نبودند که از فساد در زمین جلوگیرى کنند مگر اندکى از آنها که نجاتشان دادیم و آنها که ستم مىکردند از تنعم و تلذّذ پیروى مىکردند و گناهکار بودند و نابود شدند.
در این آیه، یک اصل اجتماعى که ضامن نجات جوامع از تباهى است مطرح شده و آن این که در هر جامعهاى تا زمانى که گروهى از اندیشمندان متعهد و مسئول هستند که در برابر مفاسد ساکت نمىنشینند و به مبارزه برمى خیزند و امر به معروف و نهى از منکر مىکنند این جامعه به تباهى و نابودى کشیده نمىشود؛ اما زمانى که بىتفاوتى و سکوت حکمفرما شد و جامعه در برابر عوامل فساد بىدفاع ماند، فساد و به دنبال آن نابودى حتمى است.25
در آیات فوق مشاهده مىگردد که امر به معروف و نهى از منکر اهرم بسیار قدرتمندى است که زمینه ساز رشد فضایل و طرد مفاسد و نیز یکى از ابزارهاى کنترل و مهار قدرت سیاسى در جامعه مىباشد. در نظام اسلامى، مسؤولیت افراد از مسؤولیت دولت جدا نیست و به حکم عقل این حق و تکلیف براى همه افراد ایجاد مىشود که بر کار زمامداران خود نظارت کنند تا از انحراف آنان از مسیر حق و عدالت و تقوا جلوگیرى کنند. هرچند که در نظام اسلامى عدالت و تقوا شرط رهبرى و التزام عملى به موازین اسلامى لازمه زمامدارى است، اما تذکرات مردمى و نظارت عمومى مىتواند از بروز مشکلات ناشى از اشتباهات جلوگیرى کند و نقش مکمل را ایفا کند.
راههاى جلوگیرى از فساد قدرت
امانت دانستن قدرت عمومى: اسلام قدرت عمومى را امانت در دست صاحب قدرت مىداند. در تفسیر علىبن ابراهیم که از مشهورترین تفاسیر شیعى است آمده است:
الأمانة هی الإمامة و الأمر و النهی و الدلیل على ان الأمانة هى الإمامة قول الله عز و جل للأئمة - صلوات الله علیهم - إنّ الله یأمرکم أن تودوا الأمانات إلى أهلها یعنى الإمامة...؛26 امانت همان امامت و امر ونهى کردن است و دلیل بر این مطلب کلام خداى تعالى است که به ائمهعلیهم السلام مىفرماید: خداوند به شما امر مىکند که امانتها را به اهلش بسپارید یعنى امامت را.
امام علىعلیه السلام نیز در نامهاى به یکى از فرمانداران خود مىنویسد: «فإنّی کنت اشرکتک فی أمانتى؛ من تو را در امانتم (یعنى حکومت و زمامدارى خود) شریک قرار دادم».27
نقد پذیرى و پرهیز از استبداد رأى: از نظر اسلام، استبداد رأى باعث به خطر افتادن و لغزش است. علىعلیه السلام مىفرمایند: «خاطر بنفسه من استغنى برأیه؛28 آن کس که به رأى خود قناعت کند خویشتن را به خطر افکنده است».
امام صادق نیز فرمود: «المستبد برأیه موقوف على مراخص الزلل؛29 کسى که به رأى خود استبداد بورزد بر لغزشگاههاى خطا و گناه ایستاده است».
مذمت تکبر و تأکید بر لزوم تواضع و فروتنى در مقابل مردم: کبر حالتى نفسانى است که به موجب آن، فردى خود را بزرگتر از دیگران مىداند. یکى از عوامل بروز چنین حالتى در انسان، برخوردارى از قدرت زیاد است. در قرآن کریم این صفت مخصوص خداوند دانسته شده بود، چرا که او برتر از هرچیز بوده و تمامى مخلوقات بدو نیازمندند: «وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»؛30 و براى اوست کبریا و عظمت در آسمانها و زمین و اوست عزیز و حکیم».
از این رو، هر کس که خود را بىنیاز و سزاواز تعظیم بپندارد، در واقع خود را شریک خداوند در صفت خاص او قرار داده است. امام صادق (ع) از کبر به عنوان کمترین درجه الحاد یاد کرده است.
مساوات در برابر قانون: قرآن کریم به صراحت تساوى انسانها در مقابل قانون الهى را متذکر مىشود و تنها عامل امتیاز افراد را تقوا معرفى مىکند:
«یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»؛31 اى مردم ما شما را از یک زن و مردم آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید اینها ملاک امتیاز نیست گرامىترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.
شورا مانع خودمحورى و تمرکز قدرت: در اسلام تأکید زیادى بر شورا و مشورت شده است تا از خودمحورى صاحبان قدرت باز دارد و اندیشهها و تصمیمات در قالب آن پختهتر گردد. پیامبر گرامى اسلامى به دلایل زیر مشورت مىکردند: 1. مشاوره براى شخصیت دادن به امت؛ 2. مشورت براى آزمایش؛ 3. مشورت براى رشد فکرى مردم؛ 4. مشاوره براى استفاده از تائید مردم؛ 5 . براى آگاه شدن مشورت شوندگان؛ 6. براى این که بدانند حکومت او استبدادى نیست؛ 7. براى جلوگیرى از انتقاد بىجا در صورت شکست؛ 8 . براى این که مردم بدانند نظرخواهى از دیگران عیب و عار نیست؛ 9. براى تأسى امت به رسول خدا.
بنابراین یکى از نتایج مفید محوریت اصل شورا در نظام اسلامى، پرهیز از تمرکز قدرت و روى آوردن به محیط اجتماعى به منظور بهرهجویى از استعدادهاى خلّاق مردمى در گشایش مشکلات خود آنان است.
پىنوشتها
*) عضو هیأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى قم.
1. الراغب الاصفهانى، المفردات فى غریب القرآن (تهران: المکتبه المرتضویه، 1373ق).
2. ابى الحسین احمد بن فارس بن زکریا، المعجم المقاییس اللغه (بیروت: دار الجید، 1411ق/1991م) ج 5، ص 444.
3. سعید الخورى الشرطونى، اقرب الموارد (تهران: دارالدسوه اطباعه و النشر، 1374) ج 5، ص 432.
4. طور (52) آیه48.
5. مجادله (58) آیه 6.
6. مومن (40) آیه 19.
7. ق (50) آیه 18.
8. انفطار (82) آیه 10 - 12.
9. نور (24) آیه 24.
10. فصلت (41) آیه 20.
11. زلزال (99) آیه 4.
12. نور (24) آیه 64.
13. نساء (4) آیه 41.
14. بقره (2) آیه 143.
15. توبه (9) آیه 105.
16. طارق (86) آیه 4.
17. لقمان (31) آیه 17.
18. عصر (103) آیه 1.
19. مجمع البیان، ج10، ص 536.
20. اعراف (7) آیه 163 - 166.
21. مجمع البیان، ج4، ص 493.
22. مائده (5) آیه 78 - 79.
23. براى اطلاعات بیشتر، ر.ک: ناصر مکارم شیرازى (زیر نظر)، تفسیر نمونه، ج 5، ص 44 و تفسیر برهان، ج 1، ص 492؛ و حویزى، تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 661.
24. هود (11) آیه 116.
25. تفسیر نمونه و المیزان و مجمع البیان در ذیل همین آیه.
26. حویزى، پیشین، ج 4، ص 309.
27. نهجالبلاغه، نامه 41.
28. شیخ عباس قمى، سفینة البحار، ج 1، ص 493.
29. همان، ص 493.
30. جاثیه (45) آیه 37.
31. حجرات (49) آیه 13.