آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

تعمق و ژرف نگرى در متون و کتب آسمانى به منظور دستیابى به قوانین زمینى از دیر باز مناقشات فکرى متعارضى را بر انگیخته است. این مناقشه در اسلام بین عقلگرایان و نقلگرایان رخ نموده است. گروهى (نقلگرایان) مدعى اند توجه و خطاب قرآن صرفا متوجه پیامبر(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است, از این رو عقول غیرمعصوم, توان استنباط احکام از قرآن را ندارند.
از سوى دیگر گروهى (عقلگرایان) معتقدند قرآن براى راهنمایى بشر نازل شده است, از این رو فقها و متخصصان قادرند احکام فردى و اجتماعى را از آن استنباط کنند.

مقدمه
تعمق و ژرف نگرى در متون و کتب آسمانى به منظور دست یابى به قوانین و تکالیف زمینى از دیرباز مباحثات و مناظرات نظرى را میان طرفداران و مخالفان در اقوام, ملل و ادیان در طول تاریخ رقم زده است. براین اساس کتاب آسمانى مسلمانان, قرآن نیز مباحثات خاص خود را در این باره براى مسلمانان از صدر اسلام تا کنون فراهم آورده است. از جمله مسائلى که در این وادى حایز اهمیت است, مسإله کشف و استنباط احکام و مسائل سیاسى در زمان هاى مختلف است. این که از قرآن مى توان به چنین منظورى دست یافت یا خیر, متغیر اختلاف برانگیزى است که هر کدام از موافقان و مخالفان آن به استدلالات خاص خود تمسک جسته اند.
براین اساس مى توان به سوالاتى که در این باره مطرح بوده و هستند و همچنان در انتظار پاسخ به سر مى برند اشاره کرد: آیا قرآن به عنوان برجسته ترین منبع از منابع اسلامى توان و امکان پاسخ گویى به مسائل و احکام روزانه انسان ها را دارد؟ آیا اصولا قرآن در مقام پاسخ گویى به مسائل و احکام روزانه بوده است تا بر آن اساس مسلمانان در پى کشف مسائل زندگى خود باشند؟ آیا قرآن به سیاست و مسائل سیاسى مسلمانان توجه داشته است تا بر آن اساس, مسلمانان مسائل سیاسى خود را که غالبا مسائل مولود عصر خویش هستند, از آن اخذ و استنباط کنند؟ آیا با نصى یکسان از قرآن مى توان مسائل و موارد کاملا متفاوت و گاه متضاد را از آن کشف و اخذ کرد؟
براین اساس, یافتن پاسخ هاى فقهى از مرآ و منظر فقها در این باره, موضوع و محور مقاله حاضر است.
به تبع پرسش اخیر, مى توان این سوالات را مطرح کرد که فقه به مسإله اخیر چگونه مى نگرد؟ آیا فقها به سوالات فوق پاسخ مثبت داده اند و این پاسخ را از بدیهیات فرض کرده اند؟ یا آن که بر عکس, پاسخ منفى داده اند؟ آیا مى توان احکام و تکالیف دینى مربوط به زندگى فردى و اجتماعى انسان ها را از منابع فقهى به صورت عام (کتاب, سنت, عقل و اجماع) و قرآن به صورت خاص استخراج کرد؟ آیا منابع فقهى به صورت عام و قرآن به صورت خاص پاسخ گوى مسائل و احکام سیاسى روزانه هستند؟ دیگر آن که چه ارتباطى میان مثبت یا منفى بودن پاسخ به سوال گذشته با جایگاه سیاسى عالم دینى هست؟
در کاوش و بررسى سوالات فوق در میان آثار فقهى امامیه به اندیشه هاى متفاوتى بر مى خوریم. اندیشه هایى که نماینده ایده ها و مبانى مکتب اخبارى و اصولى است. در حالى که اصولیون چهار دلیل کتاب, سنت, عقل و اجماع را منابع فقهى اسلامى بر مى شمرند, اخبارىها صرفا کتاب و سنت را منبع فقهى تلقى مى کنند. على رغم اشتراک دو منبع کتاب و سنت میان این دو مکتب نگرش آنها به مسإله ((پاسخ گویى قرآن به مسائل و احکام سیاسى)) متفاوت است.
آیا ظواهر و الفاظ کتاب در حق ما حجیت دارند یا خیر؟ به عبارت دیگر, آیا انسان هاى غیرمعصوم, توان درک و فهم معانى قرآن را دارند یا آن که فقط معصومین چنین توانى را دارند؟ در این جا پاسخ این سوالات را در قالب دو مکتب اخبارى و اصولى بررسى و کاوش مى کنیم.

1. دیدگاه اخبارىها
با تإمل در آثار, علماى اخبارى, مى توان آنان را به دو مرام افراطى و میانه رو تقسیم کرد که از اندیشمندان برجسته افراطى, میرزا محمد امین استرآبادى است و از نمایندگان برجسته طیف میانه رو, علامه بحرانى را مى توان نام برد.

الف) اخبارىهاى افراطى
استرآبادى در کتاب فوائد المدنیه در پاسخ به مسإله امکان فهم قرآن براى غیرمعصوم و تکامل و اجتهاد در آیات آن براى دست یابى بر احکام شرعى و الهى مى نویسد:
احکام نظریه شرعیه اعم از اصول و فروع خبر از طریق اهل عصمت(علیهم السلام) قابل درک نیستند و استنباط احکام نظریه از ظواهر کتاب و سنت نبویه(ص) تازمانى که وضع آنها (ظواهر) از طرف اهل ذکر (ائمه اطهار(ع)) معلوم نگردد جایز نیست. در غیر این صورت توقف و احتیاط واجب است.2
وى آن گاه با حرام دانستن اجتهاد در آیات و روایات معصومین یعنى ائمه اطهار مى نویسد:
اجتهاد مجتهد در احکام خداوند اگر به خطا باشد تکذیب و افترا بر خداوند است و اگر به درستى باشد اجر و پاداشى ندارد.3
به اعتقاد استرآبادى, انسان هاى غیرمعصوم, خواه مجتهد و خواه غیرمجتهد, حق و شإنیت مراجعه به آیات و ظواهر قرآن را ندارند, چرا که اساسا خطابات قرآنى متوجه معصوم(علیهم السلام) است و کتاب خداوند به قدر عقول آنان نازل شده است,4 چون آنان اهل ذکر(علیهم السلام)5 و راسخان در علم6 و خزانه علم پیامبرند.7
با این دیدگاه استرآبادى, اساسا عقول بشرى غیرمعصوم توان و صلاحیت فهم آیات قرآن را ندارند تا پى کشف احکام الهى برآیند. استرآبادى در ادامه مى افزاید: از مدلول اخبار متواتر در مورد ((حدیث ثقلین)) مى فهمیم که اگر به کلام ائمه(علیهم السلام) تمسک کنیم هم به کتاب خداوند عمل کرده ایم و هم به روایات وارده از عترت(ع) زیرا راهى براى فهم مراد خداوند جز از طریق ائمه نداریم; آنها هستند که ناسخ و منسوخ و... قرآن را مى شناسند. وى سپس هشدار مى دهد که وارد شدن به کتاب خداوند جهت فهم احکام الهى به جز از راه آن که ائمه اطهار هستند, افتادن در خطا گمراهى است که به اختلاف فتوا و دروغ بستن به خداوند منجر مى شود. سرانجام استرآبادى یاد آور مى شود: این که انسان هاى غیر معصوم توان یافتن و دسترسى به احکام الهى را از کتاب خداوند ندارند به جهت قصور و کوتاهى کتاب نیست, بلکه این قصور از ناحیه عقول مردمان است. وى آن گاه در تإیید مدعاى خود از امام صادق(ع) نقل مى کند: هیچ امرى نیست که دو نفر در آن اختلاف کنند مگر آن که حکم آن در کتاب خداوند آمده است; عقل مردم بر آن نمى رسد.8
شیخ حرعاملى از دیگر عالمان تند روى مکتب اخبارى است. وى در کتاب فوائد الطوسیه ـ به پیروى از کتاب فوائد المدنیه استرآبادى نوشته ـ در علت عدم حجت ظاهر کتاب براى غیرمعصوم مى نویسد:
روایات مانعه از حجیت ظواهر کتاب بدون روایت و نصى که مفسر آن باشد ـ چه آنهایى که در باب قضا و وسائل الشیعه آورده ام و چه آنهایى که در جاى دیگر جمع کرده ام ـ مجموعا به دویست و بیست حدیث مى رسد که از حیث سند دلالت تام دارند بر این که قرآن کریم داراى محکم و متشابه, ناسخ و منسوخ و عام و خاص است که جز ائمه(علیهم السلام) کس دیگرى آنها را نمى شناسد; از این رو واجب است که به آنان رجوع کرد, چرا که به جز آنها کسى به تفسیر و تإویل و ظاهر و باطن کتاب را نمى شناسد.9
وى در تإیید مدعاى خود از حضرت على(ع) روایت مى کند:
کلام خداوند به سه دسته تقسیم مى شود: 1 ـ دسته اى که عالم و جاهل مى تواند آن را بفهمد; 2 ـ دسته اى که تنها براى کسانى که داراى ذهن با صفا و احساس لطیف هستند قابل درک است; 3 ـ دسته اى که جز خداوند و ملایکه او و راسخان در علم (ائمه اطهار(علیهم السلام)) کس دیگرى توان درک آن را ندارند. 10
حر عاملى درباره عدم امکان دسترسى به احکام الهى از طریق آیات مى نویسد:
آن دسته از آیات که مربوط به احکام نظرى است تمامى آنها از قبیل قسم سوم است و دست کم احتمال دارد که از قسم سوم باشد و همین احتمال هم کافى است براى عدم استنباط احکام نظرى از آیات احکام. این احتمال چگونه پدید نیاید در حالى که بسیارى از آیات نسخ شده اند بلکه اصولا نسخ در غیر از آیات احکام وجود ندارد.11
محمد حسین کرکى صاحب کتاب هدایه الابرار, دیگر اخبارى تند رو است. وى همانند استرآبادى و حرعاملى معتقد است ناسخ و منسوخ, حکم و متشابه, مطلق و مقید... قرآن را فردى جز معصوم نمى تواند بشناسد; از این رو خطاب قرآن صرفا متوجه ائمه اطهار(علیهم السلام) است. کرکى در این باره مى نویسد:
آنچه از اخبار وارده از ائمه اطهار به دست مىآید, منع و حذر مردم از تفسیر قرآن و کلام خداوند بر ظواهر آن و استنباط و احکام است.12

ب) اخبارىهاى میانه رو
علامه بحرانى صاحب حدائق الناضره از اخبارىهاى میانه روست. وى در مورد استناد به ظواهر آیات براى استنباط احکام الهى در نزد اصولیون مى نویسد:
فى مدارک الاحکام الشرعیه, و هى عندالاصولیین الاربعه: کتاب و السنه و الاجماع و دلیل العقل... المقام الاول فى الکتاب العزیز و در خلاف بین إصحابنا الاصولیین فى العمل به فى الاحکام الشرعیه و الاعتماد علیه حتى صنف جمله منهم کتابا فى الایات المتعلقه الفقهیه و هى خمسمائه آیه نمدهم.13
بحرانى آن گاه به دیدگاه هاى افراطى و تفریطى برخى اخبارىها اشاره کرده و مى نویسد:
اخبارىها در موضوع حجیت ظواهر کتاب راه افراط و تفریط را پیموده اند و برخى از آنان به حدى راه تفریط رفته اند که حتى مى گویند معناى ((قل هو الله إحد)) هم بدون روایت از طریق ائمه(علیهم السلام) قابل فهم نیست, ولى برخى دیگر از آنان چنان راه افراط را برگزیده اند که نزدیک است که مردم و رعیت را با اهل عصمت در حل مبهمات و مشکلات قرآن شریک بدانند!
روایات مانعه از نظر عدد بیشتر و به لحاظ دلالت صریح تر از روایاتى هستند که دلالت بر حجیت ظواهر قرآن دارند.14
با عبارت فوق به نظر مى رسد بحرانى نیز همانند استرآبادى, حرعاملى و کرکى مخالف حجیت ظواهر آیات است; اما وى در جمع بندى نهایى میان اخبار و روایات متعارض مى گوید: محکمات قرآن بدون شبهه حجت است و قابل فهم و درک براى همه است و کسانى که ظواهر محکمات قرآن را حجت ندانند قول آنها جز زورگویى چیز دیگرى نیست. بحرانى با این قول به استقبال تقسیم بندى معانى قرآن از دیدگاه شیخ طوسى مى رود که این معانى چهار قسم است:
1 ـ آیاتى که علم به معناى آنها مختص به خداوند است و جز او کسى دیگر توان فهم آنها را ندارد, مانند قوله تعالى ((ان الله عنده علم الساعه))15;
2 ـ آیاتى که ظاهرشان مطابق معنایشان است. هر کسى که با لغت عربى آشنا باشد, مى تواند معناى آنها را بفهمد, مثل ((و لاتقتلوا النفس التى حرم الله الا بالحق... ));
3 ـ آیاتى که مجمل است و ظاهرشان, معناى تفصیلى آنها را نمى رساند, مانند ((اقیمواالصلاه...));
4 ـ آیاتى که داراى الفاظ مشترک بین دو معنا یا بیش از دو معناست. تفسیر این آیات بر عهده پیامبر(ص) و ائمه اطهار(علیهم السلام) است.
نتیجه گیرى نهایى بحرانى در مورد آیات مربوط به احکام, این گونه است که بعضى از آیات محکمات درباره احکام هستند; از این رو استخراج احکام الهى و تعالیم دینى از میان آنها امکان پذیر است.
فیض کاشانى از اخباریانى است که انسان ها را قادر به فهم معناى قرآن مى داند و کسانى را که خلاف این عقیده را دارند به کوته ذهنى متهم مى کند:
کسانى که مى گویند قرآن کریم معنایش قابل درک نیست, آنها در حقیقت از حد نفس و ذات خود خبر داده اند و سخن آنها درباره خودشان صادق است که آنها توان فهم را از دست داده اند; اما در این که سایر مردم را نیز به درجه خودشان تنزل داده و پایین آورده و گفته اند که آنها نیز توان فهم قرآن را ندارند, به خطا رفته اند.16
سیدجزائرى دراین باره مى گوید:
این که برخى اخبارىها حجیت کتاب را به صورت مطلق نفى مى کنند عملى بدون دلیل است, چون در قرآن ((محکم)) وجود دارد که اخذ احکام از آن جایز است.17

ادله اخبارىها بر عدم حجیت ظواهر کتاب
یکم, بنابر اعتقاد علماى اخبارى, فهم کتاب و معرفت به آن اختصاص به اهل بیت اطهار دارد و به جز آنان کسى عارف و عالم به آن نیست. اینان در این باره به آیات و روایاتى استدلال مى کنند; از جمله ((ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا)),18 ((بل هو آیات بینات فى صدور الذین اوتوالعلم))19 و یا ((قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علم الکتاب)).20
آنان همچنین با استناد به حدیث ثقلین ((انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى لن یفترقا حتى یردا على الحوض)),21 استدلال مى کنند که معناى عدم افتراق کتاب خدا و عترت رسول(ص) در این حدیث به معناى وجوب مراجعه به ائمه اطهار براى کشف معانى کتاب است. اگر قرار باشد که بتوان براى کشف و استنباط احکام و تعالیم دینى رإسا به قرآن مراجعه کرد, در این صورت دیگر عدم افتراق معنا نمى دهد, بلکه بیانگر افتراق بین آن دو خواهد بود.
دوم, روایاتى که انسان ها را از تفسیر به رإى قرآن باز داشته است. حر عاملى در این باره حدیثى قدسى ذکر مى کند:
قال الله عزوجل: ما آمن بى من فسر برإیه کلامى و ما عرفنى من شبهنى بخلقى; خداوند عزوجل فرمود: از من در امان نخواهد بود کسى که کلام مرا به رإى خود تفسیر کند و نشناخته است مرا کسى که مرا به خلقم (مخلوقاتم) تشبیه کند.22
سوم, وجود ناسخ و منسوخ, محکم و متشابه, خاص و عام, مطلق و مقید, مجمل و مفصل و تقدیم و تإخیر در آیات قرآن. از این رو استنباط احکام شرعى از قرآن که ویژگى هاى فوق را دارد, امکان پذیرنیست, مگر براى کسى که عالم به تمامى آن ویژگى ها باشد. بدیهى است که به جز انسان هاى معصوم کسى این توانایى را ندارد.23
چهارم, کشف احکام و تعالیم دینى از قرآن به علم و یقین نمى انجامد, بلکه به ((ظن)) منتهى مى شود. بنابر نظر اخباریان, شارع حکیم انسان ها را از عمل به ((ظن)) و ((گمان)) باز داشته است: ((ان الظن لایغنى من الحق شیئا))24 و ((لاتقف مالیس لک به علم)).25

دیدگاه اصولى ها و رد استدلالات اخبارىها
در برابر علماى اخبارى که غالبا معتقد به عدم حجیت ظواهر کتاب هستند, اندیشمندان اصولى بر حجیت ظواهر آیات قرآن اعتقاد دارند. آنان با رد استدلال هاى اخبارىها به استدلال در حجیت ظواهر کتاب مى پردازند.
شیخ جعفر کاشف الغطا از بزرگان مکتب اصولى است که مبارزات علمى و عملى زیادى در برابر اخبارىها داشت. در رد اولین استدلال اخبارىها, در کتاب الحق المبین فى تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین مى نویسد:
منع از عمل به ظواهر کتاب مگر به توسط ائمه اطهار(علیهم السلام) با آیات فراوانى که در کتاب وجود دارد تعارض دارد که قرآن عربى مبین است و کتاب هدایت و تبیان به سوى حق و صراط مستقیم است و بشارت مى دهد مومنان را و انذار مى دهد کافران را... و مذمت مى کند کسانى را که در آن تدبر نمى کنند همانا که قرآن براى تذکر است.26
کاشف الغطا در ادامه چنین نتیجه گیرى مى کند:
اگر که قائل به عدم حجیت ظواهر کتاب باشیم, چنین اعتقادى با ((اعجاز قرآن)) منافات دارد. اعجاز قرآن به آن است که در تمامى زمان ها بیان کننده احکام براى مردم خواهد بود.
وى ادامه مى دهد:
آیا با اعتقاد شما (اخباریان), مسلمانان مورد تشنیع و اهانت سایر ملل نمى شوند که: آنان (مسلمانان) قرآنشان را نمى فهمند و از آن فایده اى نمى برند.27
میرزاى قمى نیز معتقد است مگر قرآن از باب نغز و معماست که کسى توان حل آن را ندارد مگر ائمه اطهار(علیهم السلام).28
در نهایت آن که الاعرجى مى نویسد:
آنچه از روایات در تفسیر قرآن به دست ائمه وارد شده است مربوط به بواطن (بطون) است, اما نص و ظاهر بى نیاز از بیان آنهاست; آیاتى مانند ((ان الله یإمر بالعدل و الاحسان و ایتإ ذى القربى و ینهى عن الفحشإ و المنکر و البغى))... به چه تفسیرى از ائمه نیازمندند.29
علماى اصولى همچنین استدلال مى کنند که روایات فراوانى عمل به ظاهر قرآن را جایز مى دانند, حتى امر به رجوع به قرآن براى استنباط تعالیم دینى مى دهند; بنابراین چنین روایاتى با روایاتى که اخبارىها ذکر کرده اند تعارض دارند.
آخرین استدلال اصولى ها این است که ((ظنى)) که از عمل به آن در آیات و روایات باز داشته شده, ظنى است که دلیلى برجواز تبعیت آن نیست; اما آن ظنى که دلیل قاطع بر آن باشد, تبعیت آن اشکال ندارد.30 به علاوه ظن در اصول دین مورد اشکال است, اما در فروع دین اشکالى ندارد. 31
اندیشمندان اصولى پس از مناقشه در استدلالات اخبارىها بر حجیت ظواهر قرآن, به ((بناى عقلا)) استدلال مى کنند:
اول, بنا و سیره عقلا بدین صورت است که از کلام متکلم و گوینده سخن همان ظاهر کلام وى را مورد توجه قرار مى دهند و به آن استناد مى کنند دیگر احتمالات را نفى مى کنند, بنابراین فرقى بین قرآن و سنت و غیراز آنها در این باره وجود ندارد:
فان ظاهر الکلام بیان و دلیل بوجوب العمل به و لافرق فى ذلک بین کلام الکتاب و السنه و غیرهما.32
دوم, شارع مقدس در تفهیم مقاصد خود و به کارگیرى الفاظ از همان سبک محاوره عقلا تبعیت مى کند, چرا که شارع هم خود از عقلا و بلکه رئیس آنهاست.33
بنابراین امکان رجوع بر کتاب در جهت دست یابى به احکام وجود دارد, چون ظاهر آن حجیت دارد.

قرآن و مسائل سیاسى و فقها
در آغاز سوالات زیر را مطرح کنیم تا بحث روشن تر شود: آیا مى توان قرآن را منبعى براى استنباط و کشف آموزه هاى دینى, احکام شرعى و احکام الهى دانست؟ آیا کتاب را مى توان منبعى براى کشف و استنباط احکام مسائل و وقایع اجتماعى, به ویژه احکام مسائل سیاسى دانست؟
اخبارىهاى افراطى با پاسخ منفى به سوال اول, امکان هر گونه بحثى را راجع به کشف احکام الهى ـ شرعى مردود دانسته اند که به تبع آن, درباره سوال دوم نیز نمى توان بحث را مطرح کرد; بنابراین اخباریان افراطى هرگونه دست یابى به احکام مسائل و وقایع اجتماعى به ویژه مسائل سیاسى را از طریق قرآن محال و غیرممکن مى دانند, چرا که به اعتقاد آنان, اساسا عقل بشرى (غیرمعصوم) از همان آغاز خلقت به صورتى آفریده شده که قاصر از دست یابى به معنا و ظواهر قرآن است. به این ترتیب کشف احکام مسائل سیاسى از قرآن, در گمان آنان همچون دیگر احکام الهى غیرممکن است.
اما اصولى ها و اخبارىهاى میانه رو که حجیت ظواهر قرآن را براى انسان هاى غیرمعصوم نیز ثابت مى دانند, به سوال اول پاسخ مثبت مى دهند; بنابراین قرآن خطابات خود را صرفا متوجه معصوم(علیهم السلام) نمى داند, بلکه تمامى انسان ها در تمامى اعصار قادر خواهند بود از قرآن براى کشف و استنباط احکام شرعى ـ الهى و تعالیم دینى سود جویند; از این رو احکام مسائل اجتماعى و سیاسى را مى توان از قرآن استنباط کرد; البته در قلمرو و حوزه پاسخ گویى قرآن به مسائل سیاسى ـ همان گونه که خود اصولى ها در آن اختلاف دارند میان اصولى ها و اخباریان میانه رو نیز اختلاف وجود دارد. این اختلاف میان اصولى ها و اخباریان میانه رو به مسإله مهم به کارگیرى و عدم به کارگیرى ((عقل)) در استنباط و کشف تعالیم دینى بر مى گردد که بحث از آن از حوصله این مقاله خارج است. در نهایت شایان ذکر است که تقسیم علماى امامیه به اخبارى و اصولى در پى اخذ مسائل و احکام روزانه و از جمله مسائل سیاسى از قرآن, به معناى قبول یا رد به صورت مطلق نیست. در پى روش شناسى است که این تقسیم بندى ارائه گردید. براساس این روش شناسى, بستر سازى صورت مى پذیرد که اصولى امکان رجوع مستقیم به قرآن را بدون واسطه روایات و به مدد عقل بر خلاف اخبارى مى یابد, هر چند چه بسا که برخلاف این بستر, برخى از اصولیون قرآن را اساسا در پى این مقام ندانند و یا آن که اخبارىتر از اخباریین جلوه کنند.
در پایان مقاله این سوال مطرح مى شود که ارتباط جایگاه سیاسى عالم دینى با امکان یا عدم امکان پاسخ گویى کتاب به مسائل و احکام سیاسى به چه صورتى است؟ پاسخ سوال فوق را این گونه مى توان داد که عالم دینى اى که قرآن را توانا و پاسخ گو به تعالیم دینى و از جمله مسائل سیاسى مى داند, متصف به جایگاه خاصى مى شود; جایگاهى که در آن عالم دینى با تکیه بر آن, کاشف واستنباطگر احکام و مسائل سیاسى از قرآن است. با برخوردارى از چنین جایگاهى, او مفسر سیاست و مسائل سیاسى اى خواهد بود که از قرآن استخراج کرده است. از سوى دیگر, عالم دینى اى که برداشت و فهم تعالیم دینى و از جمله مسائل سیاسى را از قرآن را به جهت اختصاص خطاب قرآن به معصوم, امکان پذیر نمى داند طبیعتا از چنین جایگاهى درباره قرآن و مسائل سیاسى برخوردار نخواهد بود.

پى نوشت ها:
1دانش آموخته حوزه علمیه قم و کارشناس ارشد علوم سیاسى.
2. محمد امین استرآبادى, الفوائد المدنیه (قم: دارالنشر للاهل البیت, بى تا) ص 29.
3. همان.
4. همان, ص 135.
5. همان, ص41.
6. همان, ص 11.
7. همان, ص 47.
8. همان, ص 106.
9. محمد بن حسن حر عاملى, الفوائد الطوسیه (قم: الطبعه العلمیه, 1403ق) ص 163.
10. محمد بن حسن حر عاملى, وسائل الشیعه (قم: موسسه آل البیت, 1409 ق) ج27, ص 194.
11. همان, ج18, ص129.
12. شهاب الدین حسین کرکى عاملى, هدایه الابرار الى طریق الائمه الاطهار (بى جا: بى تا) ص 162.
13. یوسف بحرانى, الحدائق الناضره, ج1, ص 27.
14. همان.
15. همان.
16. یوسف بحرانى, الدرر النجفیه (قم: موسسه آل البیت لاحیإ التراث, چاپ سنگى, بى تا) ص 90.
17. سیدمیرآقا محسنى, نقدى بر اخباریگرى (قم: انتشارات دارالنشر, 1371) ص 2, به نقل از: سید نعمت الله جزایرى, منبع الحیاه, ص 24.
18. فاطر (35) آیه 32.
19. عنکبوت (29) آیه 49.
20. رعد (13) آیه 43.
21. سید میرآقا محسنى, پیشین, ص 223, به نقل از: محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى.
22. محمد بن حسن حر عاملى, وسائل الشیعه, ص 131.
23. یوسف بحرانى, پیشین, ص 61.
24. یونس (10) آیه 36.
25. اسرإ (17) آیه 36.
26. محمد عبدالحسن محسن الغراوى, مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین (قم: مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلامى, 1413ق) ص 93, به نقل از: جعفر کاشف الغطإ, الحق المبین فى تصویب المجتهدین و تخطئه الاخباریین, ص 18.
27. همان, ص 23.
28. میرزا ابوالقاسم قمى, قوانین الاصول (تهران: المکتبه العلمیه الاسلامیه, بى تا) ص 3.
29. سیدمیرآقا محسنى, پیشین, ص 224, به نقل از: محسن کاظمى, وسائل الشیعه.
30. محمد حسین اصفهانى, الفصول فى الاصول (بى جا: چاپ سنگى, بى تا) ص2.
31. على غروى, التنقیح فى شرح العروه الوثقى (قم: دارالهادى للمطبوعات, 1410ق) ص 91.
32. محمد رضا مظفر, اصول فقه (قم: نشر دانش اسلامى, 1405ق) ج2, ص 110.
33. همان.
 

تبلیغات