حکمرانی، استبداد دیوانی و دولت مستحکم (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
در خرد حکمرانی، کارامدی دولت بر بنیان مشارکت و بهره گیری از عقل جمعی بنا شده است. بررسی ها حاکی از آن است که در کشور های ضعیف، محوریت مناقشه ها حول بنیان اساس نظام و خِرد دولت بوده، مناظرات کمتر در قلمرو سیاستگذاری، برنامه ریزی و تصمیم گیری مطرح است؛ در حالی که در کشورهای قدرتمند، مناقشه ها و چانه زنی ها حول محور تصمیم ها و سیاست ها بوده و عقلانیتی که اساس حاکمیت بر آن بنا نهاده شده است، کمتر محل چالش و مناقشه است. اکنون این پرسش مطرح است که ریشه این تفاوت در چیست و پیامدهای آن کدام است؟ در این راستا، پژوهش حاضر با روشی تحلیلی، به تفکیک دو نوع عقلانیت پایه و سیاستگذاری پرداخته و بر این باور است که شکل گیری استحکام کشور منوط به آن است که عقلانیت پایه، ایده دولت و مسائلی که حول آن شکل می گیرد، از میدان چانه زنی و چالش های روزمره به دور مانده و در مقابل، مسائلی که در حوزه عقلانیت سیاستگذاری و منافع ملی است، هر اندازه محل کاوش پیوسته و گسترده و با بهره گیری از خرد جمعی بیشتر انجام پذیرد، به اتخاذ تصمیم ها و سیاست های بهینه منجر خواهد شد. با وجود این در کشورهای ضعیف هم دستگاه اجرایی و بوروکراسی و هم دشمنان نظام با انگیزه های متفاوت تلاش دارند تا معرکه گفتگو را به مسائلی از سنخ نخست محدود کنند و مسائل نوع دوم را از دسترس مشارکت جمعی خارج سازند. در نتیجه ایده دولت تضعیف شده و تصمیم های حوزه منافع ملی، سیاست گذاری و تصمیم گیری نیز از خرد جمعی بی بهره می گردد و راه را بر دیکتاتوری دستگاه بوروکراسی و مدیران میانی هموار می کند.Governance, Bureaucratic Tyranny, and Strong Government
Within the realm of governance, the effectiveness of a government hinges on the engagement and utilization of collective wisdom. Research indicates that in less developed countries, debates often center around the fundamental principles of governance and the wisdom behind governmental actions, while discussions concerning policy formulation, planning, and decision-making are relatively scarce. Conversely, in more developed nations, controversies tend to revolve around specific decisions and policies, with little emphasis on questioning the underlying rationality of governance. This prompts the question: what underlies this disparity, and what are its implications? This study employs an analytical approach, distinguishing between two forms of rationality: foundational and policymaking. It argues that the strength of a nation lies in having foundational rationality, governance principles, and related matters largely settled and accepted, thus remaining outside the realm of everyday controversies. Conversely, issues surrounding policymaking rationality and national interests often become subjects of debate. It contends that a broader and continuous engagement with public opinion, along with a wider utilization of collective wisdom, leads to more optimal decision-making and policy outcomes. However, in weaker countries, both executive bureaucratic systems and external adversaries attempt to limit debates to matters of the first type, albeit with varying motivations. Consequently, they exclude issues of the second type from collective participation. This undermines the concept of governance and results in decisions related to national interests, policymaking, and decision-making lacking the input of collective wisdom. This scenario paves the way for autocracy within bureaucratic systems and middle management.