آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

دارالعلم اصفهان که قرن‏ها مهد شکل‏گیرى شخصیت‏هاى ارزشمند علمى ومعنوى بوده و جایگاه خاصى را در توسعه‏ى دانش‏ها به ویژه در تمدن اسلامىداشته است، از حیث پرورش چهره‏هاى ماندگار علمى و اسوه‏هاى سلوک ومعرفت نیز سرآمد بوده است. برخى تعلیم یافتگان در این سامان علاوه بر این کهصاحب آرا و آثار جدید و منشأ تحولات در علوم بودند، با برخوردارى از روح بلند معنوى، اخلاص و مراتب اعلاى تقوا به مراحل عالى معرفت و اخلاق نیزدست یافتند.[1]
پس از افول دردناک اصفهان بعد از سقوط این شهر توسط افغانان و چیرگىعده‏اى ددمنش و جانى بر پایتخت بهشت‏نشان دولت صفوى، مرکزیت سیاسىکه بر باد رفت هیچ، علما و بزرگان هنر و دانش نیز مجبور به گریختن از این شهر ودیار شده و به روستاهاى اطراف شهر و یا شهرهاى دوردست پناه بردند کهپرداختن به آن مجالى دیگر مى‏طلبد.[2]با همه‏ى مصایبى که بر این شهر گذشت و به ویژه تسلط افاغنه، دوران نادر وحتى حاکمیت لرهاى زند نیز هر کدام خللى جبران ناپذیر بر اصفهان واردساخت. عصر استیلاى اتراک قاجار نیز دوران سخت و محنت‏بارى بر ایران وسایر بلاد از جمله اصفهان بود، اما با همه‏ى این اوصاف وجود شخصیت‏هایى فضیلت‏مدار و دانشمند به این سامان رونق بخشیدند؛ چه زمان حاجى کلباسىو سیّد شفتى و چه پس از آن. در عهد سلطنت ناصرى، مشکل تحمل استبداد شدید و ویرانگرى چند ساله‏ى مسعود میرزا ظل‏السلطان، جان بسیارى از فرزانگان و اندیشمندان را به لب رسانده بود، اما در گوشه و کنار شهر وجود نهادهاى آموزشى که بیشتر آنها یادگارهاى عصر صفوى بودند، علاوه بر رونق محافل علمى، کانون‏هاى معنوى هم ساخته بود و با توجه به رونق حوزه‏هاى علمى اصفهان و شکوه آن در بین حوزه‏هاى علمى شیعى در آن زمان، این حوزه شیفتگان بسیارى را از اطراف و اکناف به سوى خود جلب و جذب نمود.[3]از جمله‏ى این افراد، فاضل جلیل، ادیب متبحر، فقیه فرزانه، طبیب صاحب نقش، زاهد عابد، متخلق به اخلاق الهى، حکیم گرانمایه و عارف متشرّع مرحومآیه‏اللّه حاج میرزا على آقا بن على اکبر بن محمد قاسم شیرازى است. بدونشک نسبت دادن این عناوین به او تعریف یا اغراق نیست، حقیقتى است که بسیارى از عوام و خواص و استوانه‏هاى دانش و معنویت از آن سخن گفته‏اند.
مقاله‏ى پیش رو نگاهى است به زندگى و شخصیت این حکیم فرزانه.
خاندان و اجداد
در یکى از محلات شهر تاریخى شیراز خانواده‏اى تاجر زندگى مى‏کردند که معروف آنان «حاج محمد قاسم شیرازى» بود. این مرد نیکو کار و نیک‏نام ازبازرگانان معتبر و آبرومند شیراز به شمار مى‏رفت که نه تنها در بین اهل محل بلکه در شیراز و برخى از نقاط توابع و بلاد دیگر اشتهار داشت و درستى وراستى و صدق گفتارش زبانزد خاص و عام بود. وى در زادگاهش دارفانى راوداع گفت و در همان جا به خاک سپرده شد.[4]فرزندش حاج على اکبر ضمن آن که شغل پدر را ادامه داد، به شوق اقامت درعتبات عالیات و فراگیرى دانش دینى و استفاده از فضاى معنوى نجف اشرف،شیراز را به قصد عراق عرب ترک نمود.
اجداد حاج میرزا على آقا، على‏رغم پیشه‏ى تجارت و بازرگانى، علاقه‏مندى خاصى به ارتباط با علما و دانشمندان داشتند؛ از جمله پدر وى حاج على اکبرکه با اهل علم و طلاب علوم دینى مراوده داشت و این مسأله باعث گردید تا وى به حوزه‏ى درسى علما راه یافته و از محضر پر فیض آنان در جوار مرقد علوى وتربت حسینى بهره ببرد. از کسانى که حاج على اکبر شیرازى از حضور آنان استفاده برد، ملاحسین بن محمد اسماعیل اردکانى حایرى معروف به فاضل اردکانى است. البته حاج على اکبر داراى مراتبى از دانش، فضیلت و تقوا بوده واز اشتهارى نسبى برخوردار گردیده که توانسته در چنین حوزه‏ى پر رونقى راه یابد؛ چرا که در آن زمان بزرگانى مانند میرزا محمد تقى شیرازى، سیّد محمدفشارکى (استاد آیه‏اللّه شیخ عبدالکریم حایرى‏یزدى)، سیدحسن کشمیرى ومیرزاى شیرازى در حضور فاضل اردکانى تلمذ مى‏نمودند. حوزه‏ى درسى فاضل اردکانى را برخى در کربلا ذکر کرده‏اند و ملاحبیب‏الله شریف کاشانى (1262 ـ 1340 هـ.ق) درک محضر این فقیه پر آوازه را توفیقى آسمانى مى‏شمارد که روح پر تحرکى چون او نمى‏تواند ساده از کنارش بگذرد.[5]
میرزا على‏اکبر شیرازى در نجف نیز از محضر آیه‏اللّه شیخ محمدحسین بن هاشم کاظمى استفاده و از فروغ اندیشه‏اش بهره‏مند گردید. شیخ محمدحسین کاظمى در نجف از توانایى‏هاى علمى و دانسته‏هاى فقهى شیخ عبدالله نعمت عاملى وشیخ حسن صاحب جواهر استفاده نمود و به دلیل کوشش مستمر و استعداد درخشان خدادادى توانست به زودى در ردیف اساتید بزرگ حوزه‏ى نجف قرارگیرد و در شمار مراجع تقلید شیعه به حساب آید. نامبرده با وجود آن که به مقام شامخ علمى ـ اجتماعى مرجعیت دست یافت و بلنداى قله‏ى فقاهت را فتح
کرد، از ساده‏زیستى و انس با فقیران دست برنداشته، کوشید تا زندگى خود را با افراد محروم، کم درآمد و بى بضاعت هماهنگ نماید. هزاران دینار وجوه شرعیه‏اى را که در آن زمان از اطراف و اکناف و شهرهاى جهان تشیع برایش مى‏فرستادند، بین فقرا و طلاب تقسیم مى‏کرد و در رفع دشوارى‏ها و مشکلات آنان از هیچ گونه کوششى فروگذارى نمى‏نمود. تلامیذش چون بین خود و استاد فاصله‏اى نمى‏دیدند، او را چون پدرى مهربان، شفیق و دلسوز مى‏پنداشتند وحتى شاگردانى که نمى‏توانستند کتب مورد نظر خود را تهیه کنند، به شیخ محمدحسین مراجعه نموده و از او کتاب‏هاى مورد نظر خود را امانت مى‏گرفتند.[6]
حاج میرزا على‏اکبر شیرازى پس از آن که از محضر بزرگانى در عرصه‏ى فقه ودیگر معارف دینى خوشه چینى کرده کوشید تا در روایات و احادیث پژوهش‏هایى به عمل آورد و حاصل تلاش‏هاى علمى خود را در نوشتارى تدوین نماید. کتاب معروف وى که در کتب تراجم و فهارس معرفى شده «شرح الاربعین حدیثا فى فضیلة الصلوة على النبى و آله صلى الله علیهم اجمعین»
است. این اثر ارزشمند که مؤیّد کمالات علمى این انسان شریف است، ازعلاقه‏ى توأم با معرفت وى نسبت به خاندان عصمت و طهارت حکایت دارد.[7]
شیخ آغا بزرگ طهرانى در آثار ارزشمند خود، مانند طبقات أعلام الشیعه و نیزالذریعة الى تصانیف الشیعة. اینجا نقص دارد. کتابى که در احوال و آثار علمااست، نقباء البشر است. پس عبارت چنین تصحیح شود و به ویژه نقباءالبشر که در آن به احوال و آثار علما و دانشمندان شیعه تا قرن چهارم هجرى اشاره شده است، از خاندان حاج میرزاعلى‏آقا شیرازى چنین سخن مى‏گوید:«هو الشیخ المیرزا على بن الحاج على‏اکبر بن الحاج قاسم الشیرازى النجفى الاصفهانى عالم بارع و خطیب فاضل. کان جدّه احد وجهاء التجار فى شیرازتوفّى و دفن فیها، و ولده الحاج على اکبر من الوجهاء الأجلاء ایضأ توفى فى سنه1304 ه؛ و خلَفُ المترجَم له الذى ولد فى النجف عام 1294 ه. و سکن اصفهان فى سنة 1316 و هو ابن عشرین سنة. و واصل الحصول على المعرفة والفضل حتى صار خطیبا بارعا و واعظا متعظا و عالما موثوقا به عند اهل اصفهان کافة، یصرف وقته فى الاعمال العلمیه و الادبیة.»[8]
شیخ میرزا على دانشمندى بزرگ و سخنورى فاضل و پسر حاج على اکبر فرزند حاج محمد قاسم شیرازى نجفى اصفهانى است. جدّ او یکى از تجار آبرومند ومعتبر شیراز بود که در آن شهر نیز وفات یافت و دفن گردید و پسر او حاج على اکبر نیز یکى از افراد مورد وثوق و بلند مرتبه‏اى بود که در سال 1304 هـ.ق وفات یافت. فرزند او کسى است که در نجف اشرف به سال 1294 هـ.ق متولد و
20 سالگى در اصفهان ساکن گردید. وى تلاش و کوشش براى رسیدن به درجات دانش و معرفت را چندان ادامه داد که سخنورى بزرگ و پند دهنده وواعظى وارسته و عالمى با عمل و معتبر نزد همه‏ى مردم اصفهان شد اکثر اوقات خود را در امور علمى و ادبى صرف مى‏کند. همو (شیخ آقا بزرگ) در جاى دیگرى نیز آورده است:«عالم ربانى، و فاضل جلیل، من اهل الخباة و الاطلاع و البحث و التحقیق فى اصفهان، من المعروفین بالکمال و المعرفة وله بین اهل الفضل مکانة و احترام وکان یستفیض من مواعظه البالغة النافعة کآفةُ الخواص و العوام حتى أنه لُقّب بالواعظ.»[9]
دانشمند الهى و فاضل بزرگوار و از زبدگان و آگاهان بحث و تحقیق که در اصفهان از معروفین به کمال و دانایى است و در بین فضلا و اهل علم جایگاه خاصى دارد و مورد احترام است از پندها و اندرزهاى سازنده و مفید او همه‏ى خواص (دانشمندان و اهل علم) و عوام (عموم مردم یا کلیه‏ى طبقات) استفاده مى‏کند به طورى که به واعظ (پند دهنده) ملقب شده است.
مؤلّف کتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان نیز سال تولد حاج میرزا على آقا را شعبان 1294 هـ.ق ذکر کرده است.[10]
میرزا على آقا از همان دوران کودکى به فراگیرى قرآن نزد پدر مشغول شد وگام‏هاى مقدماتى تحصیلات را تحت نظر والد خود به نحو استوارترى برداشت.حاج على اکبر نیز به منظور تربیت فرزندش از دل و جان کوشید. بعدها حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى نزد دانشوران از پدر بزرگوارش به نیکى و خوبى یادمى‏کند و نامش را در ردیف اهل فضل و تقوا مى‏آورد؛ چنانکه وقتى با «شیخ آقا بزرگ طهرانى» گفتگویى دارد، از والد خود به عنوان تاجرى فاضل و فرزانه‏اىاهل علم و صاحب تألیف یاد مى‏نماید.[11]
در همین زمان که وى با چنین پدرى دلسوز و معلمى با عاطفه و مربى مشفق سرو کار دارد، به سال 1304 هـ.ق، یعنى در ده سالگى پدر را از دست مى‏دهد وابرهاى تیره‏ى غم و اندوه بر ذهنش سنگینى مى‏کند و روان شفافش را مکدرمى‏سازد و على‏رغم محبت‏ها و دلدارى‏هاى مادر و وابستگان، غم یتیمى وجودش را آزار مى‏دهد.
پس از فوت حاج على اکبر شیرازى، آیه‏اللّه العظمى میرزا محمد حسن شیرازى، معروف به میرزاى اول، که این خانواده را به خوبى مى‏شناخت، سیّد عبدالله ثقه‏الاسلام را قیّم و وصى قرار او داد.[12]
در سال 1316 هـ.ق حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى از نجف اشرف راهى ایران شده و در شهر اصفهان ساکن مى‏گردد. به طور دقیق معلوم نیست چرا وى آن شهر را ترک کرده و به اصفهان آمده است، لکن او به شهرى پا نهاد که قرون متمادى درتقویت مبانى علمى و نشر معارف اسلامى، بیان ارزش‏ها و تربیت زبدگان معنوى و تدوین تألیف آثار بسیارى در علوم و معارف اسلامى به ویژه میراث‏هاى تشیع چون مجموعه‏ى گرانسنگ بحارالأنوار پیشتاز بوده است.حوزه‏ى اصفهان، چه از نظر فقهى و چه فلسفى، بین حوزه‏هاى علمیه‏ى شیعه
موفقیت بى نظیر و خاصى داشت و این در زمانى بود که هنوز حوزه‏ى علمیه‏ى قم رونق خاص خود را پیدا نکرده بود. مدارس بسیار فعال، مدرسین مطلع وکاملاً محیط بر بسیارى از علوم و در عین حال پارسا و متقى قابل توجه بودند وبسیارى از کسانى که بعدها حاج میرزا على آقا در نجف در محضر آنان سود جست مانند سیّد اسماعیل حیدر، شیخ الشریعه اصفهانى، میرزاى نائینى وشمار دیگرى از مراجع عالى قدر شیعه که نام هر کدامشان بیانگر موقعیت علمى آنان است، در حوزه‏ى گرانبها و پر بار اصفهان تربیت شدند.[13]
از جمله مدارسى که این واعظ مُتعظ در ابتداى ورود به اصفهان مدتى را در آن به تحصیل و بحث و فحص پرداخت، مدرسه‏ى نیم آورد (نیم آور) بود که ازجمله نهادهاى آموزشى اواخر عهد صفوى است و با گذشت سال‏هاى بسیار،هنوز منشأ آثار و برکات فراوان به ویژه در تربیت شاگردان و استادان خاصه درفقه شیعه‏ى امامیّه بوده است.شخصیتى که در این نهاد آموزشى در تکوین حالات معنوى و تقویت بنیه‏ى علمى مرحوم شیرازى دخالت عمده‏اى داشت و وى را سخت تحت تأثیرکمالات روحانى خویش قرار داد، آیة اللّه العظمى سیّد محمد باقر درچه‏اىاست. این فقیه فاضل، فرزند سیّد مرتضى بن سیّد احمد بن سیّد مرتضى و ازنوادگان میرلوحى سبزوارى از علماى اواخر عهد صفوى است.مجالس درس آقا سیّد محمد باقر رونق و صفاى خاصى به نیم آورد بخشیده بودو به نوشته‏ى جابرى، مرحوم درچه‏اى اصول دین را از توحید تا معاد و دروس اجتهاد تدریس مى‏کرد. وى سى وهشت سال به امامت و ریاضت مشغول بود وهیچ گاه وقت درس را دقیقه‏اى تأخیر و تعطیل روا نداشت است. حاج میرزاعلى آقا با همت عالى از درس این استاد فرزانه و الگوى علمى و عملى بهره‏مند مى‏شد. در این رابطه حکایتى را از مرحوم آیه‏اللّه شیخ حیدر على محقق نقل مى‏کنم که مى‏فرمود: مرحوم آیه‏اللّه سیّد محمدباقر درچه‏اى در جسله درس بین شاگردانش مطلبى علمى (فقهى) را مطرح فرموده و خطاب به آنان گفته بود: این مسأله را کجا دیده‏اید؟ همه سکوت کرده بودند. حاجى «حاج میرزا على آقا» نیزسکوت کرده بود. وقتى مرحوم درچه‏اى رفته بودند به طرف حجره‏ى خودشان،
حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى نیز همراه ایشان رفته بود به حجره و جاى آن مطلب ویا آدرس آن مسأله را به ایشان گفته بود. آقا سیّد محمدباقر درچه‏اى فرموده بود:شما که مى‏دانستى چرا نگفتى؟[14]بى شک این ماجرا از تواضع و فروتنى حاج‏میرزا على آقا در احترام به استاد شایسته‏اى مانند آیه‏اللّه سیّد محمدباقر درچه‏اى حکایت مى‏کند. به جز توانایى و قوت علمى، زهد و قناعت و پارسایى این استاد در شاگردانى مانند حکیم شیرازى بى تأثیر نبود. استاد همایى در خصوص زهد مرحوم درچه‏اى آورده است:
«در هنگام سلامت غذایش بسیار ساده و نان و خورش شام و ناهار او یا پیاز وسبزى بود و یا دوغ و سکنجبین و... آن بزرگوار در علم و ورع آیتى بودعظیم....در سادگى و صفاى روح و بى اعتنایى به امور دنیوى گویى فرشته‏اى بود که از عرش به فرش آمده و براى تربیت خلایق با ایشان همنشین شده است.مکرر دیدیم که سهم امام‏هاى کلان براى او آورده‏اند و دینارى نپذیرفت. با این که مى‏دانستم بیش از چهار پنج شاهى پول سیاه نداشت. وقتى سبب را پرسیدم مى‏فرمود: فعلاً بحمد الله مقروض نیستم و خرجى فرداى خود را هم دارم و
معلوم نیست که فردا و پس فردا چه پیش آید؟ بنابراین گاهى مى‏دیدم چهارصد پانصد تومان که به پول ما روزى چهارصد یا پانصد هزار تومان [تازه این میزان هم مربوط به زمان نوشتن این مطالب است] برایش سهم آوردند و بیش از چند ریال که مقروض بود قبول نکرد. اگر احیانا لقمه‏اى شبهه‏ناک خورده بود، فورا انگشت بر گلو مى‏کرد و همه را بر مى‏آورد و این حالت را مخصوصا خود یک باربه رأى العین دیدم. ماجرا از این قرار بود: یکى از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار رابا چند تن از علما و طلاب دعوت کرده بود. سفره‏اى گسترده بود از غذاهاى متنوع با انواع تکلّف و تنوّق. آن مرحوم به عادت همیشگى مقدار کمى غذاتناول کرد. پس از آن که دست و دهان شسته شد، میزبان قباله‏اى را مشتمل برمسأله‏اى که به فتواى سیّد (محمد باقر درچه‏اى) حرام بود، براى امضا حضورآن روحانى آورد. وى دانست که آن میهمانى مقدمه‏اى براى امضاى این سندبوده و شبهه‏ى رشوه داشته است. رنگش تغییر کرد و تنش به لرزه افتاد و فرمود:«من به تو چه بدى کرده بودم که این زقّوم را به حلق من کردى؟ چرا این نوشته را
قبل از ناهار نیاوردى تا دست به این غذاى آلوده نکنم؟» پس آشفته‏حال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و کنار باغچه‏ى مدرسه مقابل حجره‏اش نشست و با انگشت به حلق فرو کرد و همه را استفراغ کرد و پس از آن نفس راحتى کشید...[15]»
بى شک سلوک این گونه استادان بر شاگردانى مستعد چون حاج میرزا على آقا بسیار تأثیر گذار بوده است.
در زمانى که میرزا على آقا شیرازى از محضر آیه‏اللّه سیّد محمد باقر درچه‏اى استفاده مى‏نمود، دو نامور عرصه‏ى فلسفه مشغول افاضه‏ى این دانش شاگردان خویش بودند. این دو عالم عامل که مدت نیم قرن فلسفه‏ى صدرایى را در اصفهان تدریس مى‏کردند و جاذبه‏ى حوزه‏ى علمى آنان دانش‏پژوهان را از بلاد دور و نزدیک به محضرشان فرا مى‏خواند، آخوند ملا محمد کاشانى معروف به آخوند کاشى (م: 1333 هـ.ق) و جهانگیر خان قشقایى (م: 1328 هـ.ق) بودند.آخوند کاشى در گوشه‏ى مدرسه‏ى صدر بازار زندگى زاهدانه‏اى را برگزیده بود.وى که از غواصان بزرگ در اقیانوس اندیشه بود، با کوله‏بارى از حکمت شاگردان تشنه‏ى معرفت را به سوى خود فرا مى‏خواند؛ و چون معاشر حق‏طلبان و مرشد راه جویان محسوب مى‏گردید، حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى به مجلس پر فیض اوراه یافت و بر کشتى اندیشه‏اى که ناخدایش آخوند کاشى بود سوار گردید تا بهتربتواند در دریاى علمْ گوهر گرانبهاى معرفت را صید کند. این استاد را از صاحبان کرامت معرفى کرده‏اند و مى‏گویند: هنگام شب و سحر ذکر ملکوتى "یا سبوح" و"یا قدوس" از حجره‏اش بلند بود و شخصى موثق خاطر نشان نموده که:«احساس مى‏کردم درختان نیز گویى با این ذکر او هم نوا هستند[16].» مرحوم آیه‏اللّه بروجردى که در فلسفه نزد وى شاگردى نموده، آخوند کاشى را مجتهد در معقول و منقول معرفى کرده است. مرحوم جابرى انصارى درباره‏ى وى آورده است: «هر نیم شب نمازى چنان با سوز و گداز مى‏خواند و بدنش به لرزه مى‏افتاد که از بیرون حجره صداى حرکت استخوان‏هایش احساس
مى‏شد[17].» مؤلّف سیاحت شرق نیز پس از بیان موقعیت علمى، در باب مواعظ اخلاقى وى چنین آورده: «منظومه را نزد او مى‏خواندیم. بسیار محقق و ملا بود و خوب درس مى‏گفت با این که معروف و مجتهد در معقول و ریاضى بود، بسیار مقدس، متدین و
ریاضت‏کش، بلکه در طهارت و نجاسات دقیق بود. همیشه قبل از درس یک ربع ساعت نصیحت مى‏نمود و به قدرى مؤثر واقع مى‏شد که از دنیا صرف‏نظرکرد،متوجه آخرت مى‏شدیم.»[18]از دیگر شخصیت‏هایى که آیه‏اللّه حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى از مجالس علمى و
سیره‏ى معنوى آنان بهره برد، حکیم ربانى و فقیه والا مقام آیه‏اللّه میرزا جهانگیرخان قشقایى است. جهانگیرخان را مرد فوق‏العاده‏اى وصف کرده‏اند وگویند آخوند کاشى در برابرش اظهار کوچکى مى‏نمود. این دو معاصر یارصمیمى هم بوده و با یکدیگر ارتباط قلبى خاصى داشته‏اند. وقتى از محضر آقا محمدرضا قمشه‏اى خوشه‏چینى مى‏نمودند، با هم مباحث جالبى را مطرح مى‏نمودند. حکیم قشقایى امور کفن و دفن خود را به آخوند کاشى تفویض نمود و او هم به وصیت یار دیرین خویش عمل کرد.[19]یکى از ویژگى‏هاى خان این بود که با روحیه‏ى بالا و اخلاق و سلوک والا توانست پس از مدت‏ها رکود فلسفى، حکمت را احیا و در حوزه‏ى اصفهان توسعه دهد.[20]مرحوم سیّد حسن مشکان، از تلامیذ ارجمند مرحوم قشقایى، پیرامون بسط فلسفى حوزه، اصفهان در دوران استاد خود مى‏نویسد: «این فکرکم کم توسعه یافت و طرفداران آن علوم زیاد شدند و گوش‏ها قدرى به سنخ استدلال فلاسفه و فنون ریاضیون آشنا شده، تا آن‏جا که پس از سه سال جهانگیرخان از حجره‏ى مدرسه بیرون آمد و در شبستان مسجد جارچى براى عده‏اى که قریب یکصد و سى نفر مى‏شدند [درس مى‏گفت].»[21]یکى از ابعاد تبحر این حکیم داناسرشت، مهارت در تبیین و توضیح نهج‏البلاغه است و شرح نهج‏البلاغه‏اى را هم بدو نسبت مى‏دهند. جابرى انصارى که ازتلامیذ وى بوده مى‏نویسد: «در مدرسه‏ى صدر خدمت آن بزرگوار نهج‏البلاغه مى‏خواندم و شرحى بر آن کتاب مستطاب مى‏نوشت.[22]» این ویژگى سبب آن گردید تا شاگردانى چون حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى پروانه‏وار از شمع وجود این
عارف وارسته کسب فیض نمایند. حکیم شیرازى خود نیز در قلمرو نهج‏البلاغه چراغ هدایتى شد به گونه‏اى که شهید مطهرى را وارد دنیاى نهج‏البلاغه نمود. به علاوه وارستگى این استاد، حاج میرزا على آقا را در رها نمودن متاع دنیوى وترک امور فناناپذیر و روى آوردن به معنویت و نگریستن به جهان به حالت عبرت و بصیرت مصمم‏تر کرد و کوشید دانشى را به کار برد که به او کمک کند
مزرعه‏ى آخرت را پر بار و معطر به کردار و خلق نیک بگرداند.محفل درس جهانگیرخان مزیت دیگرى نیز براى حاج میرزاعلى آقا داشت و آن این که با هم‏درسانى چون شیخ حسنعلى اصفهانى مأنوس گشت؛ همان عارف عابدى که به دلیل اهتمام به عبادات، نوافل و شب زنده‏دارى و روزه دارى واقتدا به خاندان عصمت و طهارت علیه‏السلامدر خلق و خوى، صاحب مقامات وکراماتى شگفت بود. وى با عالمى عارف و زاهدى کامل چون آیه‏اللّه میرزا محمدعلى شاه آبادى نیز انس و الفت پیدا کرد. آن طور که برداشت مى‏شود، از
خصوصیات گرانبار اخلاقى مرحوم خان، سعه‏ى صدر، حسن سلوک و بزرگ منشى آن فیلسوف بزرگ است و این گذشت و بزرگوارى نیز در سراسر زندگانى عالم ربانى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى نیز دیده مى‏شود.
از دیگر خصوصیات اخلاقى خان این بود که تا آن جا که شرع روا مى‏داشت عفومى‏فرمود. در این مورد مؤلّف تاریخ حکماى متأخرین به نقل از جابرى آورده است: «اگر شارب مسکرى یا فاعل منکرى را شبانه به مدرسه آورده، براى اجراى حد، آن مرحوم مى‏فرمود حبسش کنند تا به هوش آید؛ بعد خود نیمه‏ى شب رفته و او را رها و از مدرسه بیرونش برده و حکیمانه به راه راستش آورده.»[23]
از رجال مؤثر و مطرح در تاریخ معاصر ایران شهید آیه‏اللّه سیّد حسن مدرّس است. وى که خود از دست پروردگان حوزه‏ى علمى - معنوى اصفهان است، ازدوستان و نیز استادان عالم ربانى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى محسوب مى‏شده است. مدرّس پس از باز گشت از نجف و قبل از عزیمت به تهران مدتى را درمدارس علمیه واقع در بازار اصفهان و در حوالى کار حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى در دو مدرسه‏ى موسوم به جده کوچک و جده بزرگ و نیز مدرسه‏ى صدرمشغول به تدریس و تربیت طلاب بود. مجلس درس این عالم مبارز بزم محبت وکلاس تدریس رشادت و شجاعت بود. او همیشه به طلاب توصیه مى‏کرد ترقى هر قوم به دانش اوست، ولى علم به تنهایى کافى نیست و مسلمان باید به هر دوبال علم و تقوا مجهز باشد. مدرّس براى طلبه‏ها، فقه، اصول، ادبیات، فلسفه وتفسیر قرآن تدریس مى‏کرد و مانند استاد دیگر حاج میرزا على آقا، یعنى حکیم جهانگیرخان قشقایى، او هم نهج‏البلاغه را جزو متون درسى قرار داد.[24]
معلم اخلاق و عالم ربانى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى طى خاطره‏اى به یاد ماندنى از زندگى و حوزه‏ى درس مدرّس سخن گفته و اظهار داشته است:«مدرّس زندگى عجیبى داشت. در تمام عمر طلبگى را ترک نکرد. لباس کرباسى مى‏پوشید و لقمه‏اى نان، خوراک او بود. در مراجعت از نجف، روزهاى پنجشنبه براى طلاب درس اخلاق مى‏گفت. مبناى درس اخلاق او نهج‏البلاغه بود. یک روز به درس ایشان رفتم؛ چنان حاضر الذهن عبارات نهج‏البلاغه را از برمى‏خواند و از کتب بزرگان شعر و ادب و ادبیات عرب ضرب المثل مى‏آورد که
من علاقه‏مند شدم و سبب شد مدتى به درس ایشان بروم. مدرّس مى‏گفت: آقا! شخصیت انسان به اخلاق انسانى است. پیامبر مى‏فرمود: «بعثت لاتمّم مکارم الأخلاق» و بالاترین کتاب اخلاق، نهج‏البلاغه است. بخوانید و به دیگران یاد دهید.» به هر حال، مشوق من در نهج‏البلاغه، مدرّس بود.»[25]حاج میرزا على آقا[26]به میزان تأثیر گذارى مدرّس در راه و روش خود نیز اشاره مى‏کند و مى‏فرماید: «من در اصفهان، درس‏هاى آقا سیّد محمدباقر درچه‏اى و آخوند کاشى و حاج میرزا محمد حکیم را در حد لازم خوانده بودم. در جریان
مشروطه خواهى به اصفهان آمدم و چند سال هم به کار تجارت اشتغال داشتم.یک روز مدرّس فرمود: «آقا! شما حیف است که مسیر خودتان را عوض کنید.شما تجارت دنیا و آخرت را دنبال کنید و آن، درس و بحث و منبر و ارشاد مردم است.» از آن پس به وعظ و خطابه و درس و بحث پرداختم. من حدود شش سال از مدرّس کوچک‏تر بودم، ولى او زود تحصیلات خود را به پایان رساند ووقتى به نجف رفت 22 سال داشت و زمانى هم که به اصفهان بازگشت حدود30 سال داشت و مردى کامل و جامع بود. یک بار هم در مدرسه‏ى سپهسالارتهران به خدمت ایشان رسیدم و سپس عازم خراسان شدم. خداوند درجاتش را متعالى فرماید.[27]»
شیخ محمد حکیم، معروف به حکیم خراسانى، متوفى سال 1355 هـ.ق، نیزحق استادى بر حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى داشته است. عمده‏ى دروسى که این حکیم افاضه مى‏نمود فلسفه بود و به اندیشه‏هاى ملاصدرا اعتقاد داشت. مرحوم آیه‏اللّه شیخ احمد فیاض (م: 1366 ش) درباره‏ى خصوصیات وى آورده است: «خدمت مرحوم شیخ محمد حکیم خراسانى که همین شیخ بهلول معروف پسر برادر ایشان است، منظومه و اشارات مى‏خواندیم. مرد بى‏آلایشى بود. در همین مدرسه‏ى صدر حجره داشت. تا آخر عمر مجرد ماند، و به خاطراین که وضعیت او مساعد نشد زن نگرفت. با عسرت هم زندگى مى‏کرد، مناعت طبع داشت و زیر بار وجوهات نمى‏رفت.»[28]استاد شهید آیه‏اللّه مرتضى مطهرى (رضوان الله تعالى علیه) در رابطه با مراوده‏ى علمى حاج میرزا على آقا با حکیم خراسانى مى‏نویسد: «مرحوم آقاى
حاج میرزا شیرازى ـ رضوان الله علیه ـ از نظر سنى ظاهرا تفاوت چندانى با حکیم خراسانى نداشته و با معظم‏له و آقاى حاج آقا رحیم ارباب یگانه یادگارسلف صالح، دوستى در کمال صمیمیت داشته‏اند. ولى نظر به این که فلسفه را در بزرگسالى تحصیل کرد، از محضر دوست صمیمى‏اش بهره‏مند شده است.»[29]مرحوم حاج میرزا محمد باقر حکیم باشى (م: 1327 هـ.ق) نیز از جمله اساتید طبیب بزرگوار حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى به شمار مى‏رود. او از علماى مشهوراصفهان بود که در فقه، اصول، طبّ، ریاضیات و ادبیات تبحّر داشت. درمداواى بیماران و علاج امراض، نفسى عیسوى داشت و تدریس طبّ قدیم درزمان او بدو منحصر بوده است. حاج میرزا على آقا از مجالس و تجربیات آن پزشک حاذق چه از حیث نظرى و یا بالینى بهره‏مند شده است. محمد باقرحکیم باشى ضمن آن که به حاج میرزا على آقا و دیگر شاگردان طبّ آموزش مى‏داد، بر خلق و خوى طبیب در برخورد با بیماران تأکید داشت و آنان را دربرابر برخى بیماران که از شدت درد به خود مى‏پیچیدند و امکان داشت جملاتى نامناسب بر زبان آورند به شکیبایى و تحمل فرا مى‏خواند و تأکیدمى‏نمود مریض در حالتى که درد بر او مستولى شده، مى‏خواهد به وى امیدوارى دهند ایجاد آرامش در روح و روانش از وظایف شماست و قبل از درمان جسمانى مى‏بایستى در ذهن بیمار نوعى اعتماد پدید آورد. مسلما تأثیرات محافل حاج میرزا محمد باقر حکیم باشى مشوقى شد براى تدوین و گردآورى برخى دانش‏هاى پزشکى و کتب اطباء قدیم از سوى حاج میرزا على آقا شیرازى.[30]
شیخ عبدالحسین محلاتى (م: 1323 هـ.ق) یکى از شاگردان فقیه نامور میرزا حبیب‏الله رشتى (1234. 1312 هـ.ق) است و مدت‏ها در مدرسه‏ى صدر بازار به تدریس علوم اسلامى اشتغال داشت. حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى به همراه عده‏اى از طالبان علم از دروس خارج فقه شیخ محلاتى استفاده بردند. مرحوم محلاتى تألیفات بسیارى دارد و در قلمرو شعر استعداد شگرفى داشت وسروده‏هایش در دو بخش عربى و فارسى ارزنده و آموزنده و توأم با اندرز است. ظاهرا توجه مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى به این بُعد ذوقى استادش قابل
توجه بوده است.[31]و اما حضور ستاره‏ى درخشان فقاهت و مرجع عظیم الشان شیعه، یعنى حضرت آیه‏اللّه العظمى حاج آقا حسین طباطبایى بروجردى، در دو مرحله در حوزه‏ى علمیه‏ى اصفهان و استفاده از شخصیت‏هاى مبرز آن زمان حوزه‏هاى مذکور باعث پیشرفت معظم له و تشکیل مجالس درسى از ناحیه‏ى ایشان گردید. عالم ربانى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى غیر از آن که جزو تلامیذ برجسته و شاگردان خاص آیه‏اللّه بروجردى به شمار مى‏رفت، رابطه‏اى تنگاتنگ با آن فقیه داشت و استادش از همت عالى، علو طبع و حالات اخلاقى وى بسیار مشعوف بود و برخود مى‏بالید و کلام نافذ و مواعظ آموزنده‏ى او را در محافل توضیح مى‏داد و یا دیگران براى آن بزرگوار تعریف مى‏کردند. به همین دلیل وقتى حضرت آیه‏اللّه بروجردى به عنوان مرجع تقلید در جهان تشیع مشغول گوهر افشانى گردید، از حاج میرزا على آقا درخواست نمود براى تقویت بنیان‏هاى اخلاقى و رشد مکارم و فضایل در طلاب و گرایش آنان به خود سازى و تهذیب نفس، به قم بیاید و حوزویان را با بیان فصیح خود بهره‏مند گرداند که نامبرده هم تقاضاى استاد و مرجع عالى‏قدر شیعه را گردن نهاد.[32]مرحوم حکیم عامل حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى پس از سال‏ها اقامت در اصفهان باز وجودش اشتیاق پیوستن به نجف و زیارت بارگاه مولى‏الموحدین علیه‏السلام و نیز استفاده از حوزه‏ى متبرّک آن را نمود و از این جهت مدتى را به آن پایگاه معنویت و اجتهاد رفت و به جز فیوضات معنوى در کنار تربیت علوى، از مجالس دانشمندان به نام شیعه در آن دوران سود جست. هنگامى که حاج میرزا على آقا وارد نجف گردید، حوزه‏هاى علمیه‏ى آن در قله‏ى شکوه و مزیّن به وجود فقیهانى فرخنده و فرزانگانى والامقام بود. جهاد و اجتهاد با هم آمیخته و استادان ضمن تدریس و تربیت شاگردان از رُخدادهاى سیاسى غافل نبودند. سیره‏ى علمى و عملى دانشمندان شیعى از وى شخصیتى فاضل و آراسته به صدق و صفا پدید آورد که عزت نفس، قناعت و وقار در عمق وجودش موج مى‏زد. از جمله اساتید وى در این مرحله از اقامت در نجف اشرف آیه‏اللّه حاج ملا فتح‏الله معروف به شیخ الشریعه‏ى اصفهانى، آیه‏اللّه العظمى آخوند ملامحمد کاظم خراسانى (1255 ـ 1329 هـ.ق)، آیه‏اللّه العظمى سیّد محمد کاظم یزدى(1248 ـ 1337 هـ.ق) بودند.[33]حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى علاقه‏مند بود در عتبات بیشتر بماند، لکن به خاطر برخى ملاحظات خانوادگى دوباره راهى اصفهان شد و پس از ورود به اصفهان،
جهت استمرار تلاش‏هاى علمى و عملى در مدرسه‏ى صدر بازار اصفهان حجره‏اى گرفته که معمولاً روزها در آن اقامت مى‏نمود و به غذاى اندک قناعت مى‏کرد و گاهى جلسات درسى را در وسط گل‏هاى باغچه تشکیل مى‏داد.[34]یکى دیگر از کانون‏هاى تدریس این مرد بزرگ مدرسه‏ى چهارباغ بود که امروز نام دیگر آن مدرسه‏ى امام صادق علیه‏السلام است. حاج میرزا على آقا در این نهاد آموزشى در دو محور تدریس مى‏فرمود: یکى شرح و تفسیر نهج‏البلاغه و دیگرى طبّ قدیم.[35]وى دانشى را که با الطاف الهى آموخته و بر اثر آن بر بلنداى حکمت پانهاده بود، به عنوان وسیله‏اى براى ارشاد جامعه و تقویت آگاهى افراد به‏کار مى‏برد و در واقع با شیخ بهایى هم عقیده بود که مى‏گوید:
علم آن باشد که بنماید رهت علم آن باشد که سازد آگهت
علم آن باشد که بشناسى به وى لطف وصنع قادر قیوّم و حى
و بُعدى که کمتر در میان استادان مى‏توان ناظر و شاهد آن بود، اشتیاق این انسان شریف و شور وشوق زاید الوصفش در انتقال مطالب به شاگردان و نیز تزکیه و تربیت آنان است؛ همان گونه که حکیم میرزا مهدى الهى‏قمشه‏اى سروده است:
در شوق نه هر دلى چو پروانه‏ست کز سوختنش زشوق پروا نیست
خود سوزى و جان فروزى است اینجا شب تا به سحر چو شمع باید سوخت
وى در زمینه‏هاى گوناگون علوم اسلامى و در دانش هایى چون: فقه، حدیث، رجال، کلام، فلسفه، ریاضیات، هیئت و طبّ خبرگى داشت و در تفسیر قرآن و شرح نهج‏البلاغه در عصر خویش استادى مسلم به شمار مى‏رفت. در ادبیات عرب و فارسى نیز در بین متأخرین از نوادر بود. متفکر شهید مرحوم آیه‏اللّه مرتضى مطهرى مى‏نویسد: «...این مرد در عین این که فقیه (در حد اجتهاد) و حکیم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضى قسمت‏ها مثلاً طبّ قدیم و ادبیات از طراز اول بود و قانون بوعلى را تدریس مى‏کرد، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیّد الشهداء علیه‏السلامبود...»[36]و در جاى دیگر نیز چنین آورده است: «او (حاج میرزا على آقا) هم فقیه بود و هم حکیم و هم ادیب و هم طبیب. فقه و فلسفه و ادبیات عربى و فارسى و طبّ قدیم را کاملاً مى‏شناخت و در برخى متخصص درجه اول به شمار مى‏رفت. قانون بوعلى را که اکنون مدرّس ندارد، او به خوبى تدریس مى‏کرد و فضلا در حوزه درسش شرکت مى‏کردند، اما هرگزنمى‏شد او را در بند یک تدریس مقید ساخت. قید و بند به هر شکل با روح او ناسازگار بود...»[37]
استاد ابراهیم جواهرى در کتاب علوم و عقائد که در سال 1331 شمسى منتشرشده مى‏نویسد: «آقاى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى از اهل معقول بوده، ولى هیچ گاه تدریس معقول نکرده و همیشه نهج‏البلاغه و تفسیر مجمع البیان یا برهان یا صافى ـ شرح کبیر ـ شرح نفیسى را درس مى‏گوید. به تفسیر قرآن و کتب فقهیه و مخصوصا کتب اخبار (کافى ـ وافى ـ حدائق ـ وسایل) علاقه‏ى بسیار دارد.
همیشه طلاب را به خواندن تفاسیر و شرح نهج‏البلاغه و کتب اخبار تشویق مى‏کند. بهترین شرح نهج‏البلاغه به عقیده‏ى ایشان شرح حاج میرزا حبیب الله خویى است.»[38]نگارنده‏ى مقاله حاضر (محمد حسین ریاحى) چهل و دو سال پس از تألیف کتاب علوم و عقائد و در آستانه‏ى بزرگداشت (یاد بود چهلمین سال رحلت حاج میرزا على آقا) با استاد جواهرى گفتگویى داشتم. آقاى جواهرى در مورد ایشان
مى‏گفت: «مرحوم حاج میرزا على آقا در علوم مختلف وارد بود و با این که حکیم بود و حکمت را در حد بالا فهمیده بود، لکن در باب فلسفه و حکمت تدریس نداشت. من مسأله‏اى از ایشان پرسیدم در باب معاد بسیار خوب جواب داد. مطلبى نیز از امام سجاد علیه‏السلام بود از ایشان به‏طور سؤال مطرح کردم ایشان جواب داد. باز مسأله‏اى در باب وحدانیت بود که ایشان جواب دادند و درهمه‏ى این جواب‏ها تسلّط ایشان کاملاً آشکار بود. حاج میرزا على آقا شیرازى‏به سال 1324 شمسى در مدرسه‏ى شفیعیه‏ى دردشت، نهج‏البلاغه و ریاضى تدریس مى‏فرمود. بقیه‏ى اوقات را مى‏آمد به مدرسه‏ى صدر بازار و نزدیک به حجره‏ى حاج آقا صدرالدین هاطلى کوهپایى اقامت داشت.»[39]
همان طور که آمد، حاجى علم طب را نیز نزد بزرگانى چون میرزا محمدباقرحکیم باشى فرا گرفت و بسیارى از مردم اصفهان و یا سایر نقاط در این باره به وى مراجعه مى‏کردند به‏ویژه این که وى در مواقعى خود به سراغ دردمندان وبیماران مى‏رفت و آنان را تحت مداوا قرار مى‏داد او که هم از طبّ بهره داشت و نیز با علوم و معارف دینى آشنا بود و نور حکمت در قلبش موج مى‏زد از وراى حالات جسمانى بیماران به آشفتگى‏هاى روانى افراد هم توجه داشت. ادیب دانشمند و محقق عالى قدر مرحوم استاد جلال الدین همایى در رابطه با فراگیرى علم طبّ از محضر حاج میرزا على آقا آورده است: «قسمت معالجات را خدمت حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى و شرح نفیسى و شرح اسباب را خدمت مرحوم میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت احمد آبادى خاتمه‏ى اطباى علمى و عملى قدیم اصفهان درس خواندم. به‏خاطر دارم که هنوز در قبرستان چملان (سنبلستان) در بعضى گودال‏ها دیده مى‏شد که چهار قبر بر روى هم واقع شده است. گاهى روزها در خدمت جناب حاج میرزا على آقا به آن قبرستان مى‏رفتیم و اسکلت استخوان‏ها را بازدید مى‏کردیم.»[40]نقش روح باغبان پیداست از گلزار او مى‏نماید هر کسى را آنچه هست آثار اوروح را صورت دهد افعال و گفتار بشر مى‏توان بشناخت هر کس را هم از اظهار او
تقوا و اعمال نیک شایسته باعث مى‏شود که خداوند مهربان در قلب ایجادرأفت نماید. چنین ویژگى برکت‏زا است؛ علوم سودمند از آن تراوش مى‏نماید ونصایح آموزنده چون آب زلال چشمه سار به سوى کشتزارهاى تشنه جارىمى‏نماید. دل‏هاى سالکان کوى قرآن و عترت را این گونه تسکین مى‏دهد و البتهمنشأ ظهور رحمت حق همان وارستگى و نیات خیر است؛ چنانچه قرآن کریم مى‏فرماید: (جعلنا قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة[41])حاج میرزا على آقا چنین شیوه‏اى را پیش گرفت و به دلیل تبعیت از تعالیم قرآن و دستورات ائمه (علیهم السلام)، با آن تفکرات عمیق و اندیشه‏هاى والا و ابعاد علمى مهیاى ارشاد جامعه از طریق وعظ و خطابه گردید. موعظه‏ى او با حکمت توأم بود. یعنى اظهاراتش مى‏توانست در مخاطبین تنبّه ایجاد کند و طبیعى است براى پدید آمدن این ویژگى در مستمعین واعظ باید ارزش‏هاى فردى و جمعى و ملاک و میزانى را که آنان بدان پایبند هستند بشناسد. او با وجود درجات علمى والا ونیز توانایى‏هاى ارزشمند در دانش‏هاى متعدد، به دلیل احساس مسؤولیت نسبت به جامعه تصمیم گرفت زمینه‏هاى تربیت ذهن‏هاى مستعد را با خطبه‏ها و حرکت‏هاى تبلیغى پدید آورد و کوشید این کاررا به عنوان یک شغل رسمى و کسب و کار و در آمد برگزیند؛ چرا که موعظه کلامى نرم است که به دل‏ها رقت مى‏دهد؛ قساوت‏ها را از بین مى‏برد و خشم شهوت را فرو مى‏نشاند؛ امیال شهوانى و هواهاى نفسانى را تسکین مى‏دهد؛ دل‏ها را از زنگارهاى رشک، حرص و طمع پاک مى‏کند و به آنها صفا و جلال مى‏دهد. شهید آیه‏اللّه مطهرى که از مواعظ این مرد خدا بهره‏مند بود مى‏فرماید: «باید براى همیشه گروهى شایسته مردم را موعظه کنند به یاد خدا بیاورند، از غفلتى که از مرگ دارند بیرون بیاورند از قبر و قیامت به مردم بگویند. مردم را به عدل الهى متوجه نمایند. این امر لازم و ضرورى است و هیچ وقت جامعه از این بى نیاز نیست. در گذشته ما وعّاظ خوبى داشته‏ایم.... و هر چه بیشتر وعّاظ جامع الشرایط... داشته باشیم بهتر است...»[42]
حاج میرزا على آقا واعظى جامع الشرایط و در واقع مصداق بارز این فرمایش شهید مطهرى بود. سخنانش حکمت بود. توصیه‏هاى علمى وى که ذیل حکمت عملى مى‏گنجید، پشتوانه‏اى از معارف نظرى داشت و در واقع حامل وواجد این اوصاف بود نه تنها داننده‏ى آنها. از دیدگاه قرآن «خیر کثیر» نصیب کسانى مى‏شود که هم این معانى را بدانند و هم به آنها متحقق باشند. سخن این عارف عابد و استاد اخلاق چون از ذخیره‏ى غنى معنوى برخورداربود، به مخاطبان خویش حرارت ایمان، گرمى تقوا و نورانیت دل مى‏بخشید:«سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند» نوع منبرش بیشتر متکى بر خطبه‏ها، حکمت‏ها و نامه‏هاى نهج‏البلاغه بود.[43]درواقع او که مدتى به عنوان طبیب جسم و پزشک بدن‏ها مشغول خدمت به جامعه‏ى اسلامى بود، تجارت و طبّ را رها کرد و براى هدایت مردم بر فراز منبررفت و به مداواى روحى مردم پرداخت تا بسیارى از آلام افراد را به طور ریشه‏اى حل کند.استاد شهید مرتضى مطهرى مى‏نویسد: «عالم ربانى حاج میرزا على آقا شیرازى(قدس سره) راستى مرد حق و حقیقت بود. از خود و خودى رسته و به حق پیوسته بود. با همه‏ى مقامات علمى و شخصیت اجتماعى، احساس وظیفه نسبت به ارشاد و هدایت جامعه و عشق سوزان به حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام موجب شده بود که به منبر برود و موعظه کند. مواعظ و اندرزهایش چون از جان برون مى‏آمد، لاجرم بر دل مى‏نشست. هر وقت به قم مى‏آمد،
علماى طراز اول با اصرار از او مى‏خواستند که منبر برود و موعظه نماید. منبرش پیش از آن که قال باشد حال بود.»[44]
از نظر فضیلت اخلاقى، بسیار کم نظیر بود. قیافه‏اى متبسّم داشت ولى در عین حال وقار و جلال و ابهت، چون هاله‏اى او فرا گرفته بود. پیوسته از ریاست و تشریفات دنیوى به دور بود. مال نمى‏اندوخت و در کمال قناعت زندگى مى‏کرد.
با این که مرجع بسیارى از وجوهات شرعیه بود، ولى خود دینارى نداشت وهمه را در اسرع وقت به مستحقان و نیازمندان مى‏رسانید.
بازیچه‏هاى دنیوى ومال و متاع دنیا او را به هیچ وجه فریب نمى‏داد. به القاب علمى دل خوش نکرده بود از تمجید و تحسین گریزان بود. بالاترین ریاست‏هاى مذهبى و مال و منال براى او فراهم بود، ولى با تمام وجود از آنها مى‏گریخت.
عملاً به این جمله‏ى صفات متقین (أرادتْهم الدنیا فلم یریدوها) معنى و مفهوم داد. وجود مبارکش در اصفهان منبع خیرات و برکات و سیماى جذاب و نورانیتش مصداق حدیث معروف عیسى بن مریم علیه‏السلام بود که حواریین به اوگفتند: من نجالس؟ «قال من یذکّرُکم اللّه رؤیته و یزید فى عملکم منطقُه ویرغّبکم فى الاخرة عمله»[45]
سیماى ملکوتى، بیانات گرم و آتشین او که از دل با صفایش بر مى‏خاست،اشک‏هاى زلالش که بر محاسن سپیدش سرازیر مى‏گشت و شورى که از ایمان ویقینش موج مى‏زد، اضطراب و نگرانى را از بین مى‏برد و شعله‏هاى آتش شوق وى به حق و حقیقت، هر گونه تردید و یأس را مى‏سوزانید و فروغى از آرامش رابه مستمعان مى‏بخشید که تا مدت‏ها همه‏ى حاضران از آن شور و هیجان معنوى پر حرارت بودند. افراد را با خویش به ساحل معرفت مى‏برد؛ آن‏جا که از پلیدى، طمع، حسادت و حرص خبرى نیست؛ دریاى نور که فروغ تابناک انسانى در آن تجلى مى‏نماید.[46]استاد دکتر محمد باقر کتابى مى‏گوید: در هیچ کلامى از سخنوران نامى زمان اوکه حتى متکى به استدلال فلسفى و منطقى هم بودند آن نور و گرمى را نیافتم. هنوز هیاهوى بیانات و احساسات پرشورش که از یقین و معنویت مشحون بود،زبانش در تفسیر و تحلیل قرآن کریم و کلمات نهج‏البلاغه زمزمه‏هاى عاشقانه وعارفانه‏ى او، جذبه‏هاى معنوى و سجایا و صفات عالى انسانى او در خاطره‏ها مانده است؛ و از ایمان مردى حکایت مى‏کند که حقیقت دیانت را باز دانسته و از فلسفه‏ى رسالت پیامبران و تعالیم آنان مطلع بوده و مى‏خواسته مردم را به جوهر دستورات رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و آل پاکش که تهذیب نفس و تطهیر دل وآراسته شدن به صفات کمالیه و سجایاى عالیه‏ى انسانى است، هدایت نماید.[47]بیان و سخنش در کمال فصاحت و بلاغت ادا مى‏شد و تنها در راه دین، فضیلتو تقوا به‏کار مى‏رفت. بیانش دردها و آرزوهاى زمینى را ناپدید مى‏گردانید، علایق پست و حقیر را فرو مى‏ریخت و براى لحظاتى هم که شده حجاب غبار تن را از سیماى جان بر مى‏گرفت، مرهم‏هایى را که از روى حکمت تهیه کرده بود، بر روى زخم روان‏هاى پریشان مى‏نهاد و چه نیکو موقعیت‏ها و مقتضیات زمان را به هنگام وعظ و خطابه مراعات مى‏نمود. هنوز پس از گذشت قریب نیم قرن از ارتحال این آشناى عرشیان، وقتى صحبت از شخصیتش مى‏شود، کسانى که به نحوى از اندرزهایش محظوظ بوده‏اند یا حتى طى یک جلسه محضر پر فیض وى را درک نموده‏اند، به هنگام وصف او از تأثیرات فوق العاده روحانى ایشان سخن گفته و در وقت بیان آن خاطرات به دلیل یاد آورى چنان لحظات شور آفرین اشک شوق مى‏ریزند. فصاحت لسان و حلاوت بیان مواعظ او را شفابخش و نصایحش را مفید ساخته و چون مرواریدهاى سخن از دل پاک و قلبى پرهیزکار بر مى‏خاست و بر چون قرآن، حدیث و خطبه‏هاى نهج‏البلاغه مبتنى بود، تأثیر آن شگرف مى‏گردید. در اینجا بد نیست خاطره‏اى از زنده یاد حکیم متألّه استاد حیدر على برومند خبرى نقل کنم. زمانى که به اتفاق برخى دوستان به منزل ایشان در گز و برخوار رفتیم، از وى خواستم اگر چیزى از روحانیت و مقامات معنوى حاج میرزا على آقا مى‏داند برایم نقل کند. آن مرحوم فرمود: «روزى در تخت فولاد اصفهان در محضرى بودم و در یکى از تکیه‏ها (سید العراقین) یکى دو سه نفر از کسانى که منتسب به عرفان و....بودند در این جلسه حضور داشتند. آنها بیاناتى داشتند راجع به معارف الهى تا اشخاص را تحت تأثیر قرار دهند، لکن از بیانات آنان هیچ تأثیر و انقلابى در وجودم پدید نیامد و حتى دیدم یکى از آنها روایتى خواند که از حیث قواعد نحوى غلط بود از این محفل بى رونق که برگشتم، به مدرسه‏ى صدر رفتم در ایوان حجره‏ى آقا شیخ محمد تقى فشارکى چند نفر طلبه نشسته و مجلس روضه‏اى هم ترتیب داده بودند. مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى (قدس سره) تشریف آوردند و منبررفتند و شروع کردند به موعظه کردن. به ما چند نفر که آن‏جا بودیم حالى دست داد و من نیز یکى از آن اشخاص بودم و یک تحولى در نتیجه‏ى فرمایشات ومواعظ ایشان در ما به‏وجود آمد که کمتر اتفاق افتاده است. این از حقیقت مقام معرفت و اخلاص ایشان نسبت به حضرت احدیّت بود که در ما اثر کرد و این خاطره تقریبا بیش از شصت سال پیش اتفاق افتاده است هر وقت آن را به یادمى‏آورم، آن حال و اثر فرمایشات ایشان هنوز بر من باقى است و تحت تأثیرحالات آن روز هستم. این یک خاطره‏اى از روزى بود که من پاى منبر ایشان درمدرسه‏ى صدر بر اثر سخنان و مواعظ ایشان سخت تحت تأثیر قرار گرفتم، نه تنها من که سایر مستمعین نیز از خود بى خود شده بودند.»[48]جذابیت کلام و حلاوت بیان حاجى در مخاطبان بسیار تأثیرگذار بود. آیه‏اللّه آقاى حاج آقا حسن فقیه امامى در مصاحبه‏اى که با نگارنده‏ى مقاله داشت دراین مورد بیان داشت: «به اتفاق پدرم (آیه‏اللّه حاج آقا عطاءالله امامى رضوان الله تعالى علیه) منزل مرحوم حاج محمد حسین یزدى رفتیم در آن مجلس
روضه‏اى معظم و با حال بود. یکى از منبرى‏هاى آن مجلس بزرگ و عالى مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى بودند که روى پله‏ى اول منبر نشسته و صحبت مى‏کردند. آن منظره هنوز بعد از سالیان درازى در ذهنم هست. چون مولا امیرالمؤمنین على علیه‏السلاممى‏فرماید: «العلماء باقون مابقى الدّهر» علماى بزرگ از دنیا مى‏روند و چه بسا اثرى از جسمشان باقى نمى‏ماند، ولى تمثال آنان در مردم
باقى مى‏ماند و معنویتشان هست. حدیثى از رسول‏اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهاست که محدث قمى رضوان الله علیه در سفینة البحار نقل مى‏کند که حضرت در جواب کسى که گفت با چه کسانى بهتر است نشست و برخاست کنیم، فرمودند: آن کس که وقتى او را رؤیت مى‏کنید و مى‏بینید به یاد خدا مى‏افتید. این یکى از سه خصوصیتى است که حضرت فرموده‏اند. خصوصیت دوم این که وقتى سخن مى‏گوید به علم شما افزوده مى‏شود؛ و سوم این که وقتى به عملش نگاه مى‏کنید، شما را به یاد آخرت مى‏اندازد و نسبت به آخرت تمایل پیدا مى‏کنید.این سه خاصیت باعث بقاى تمثال آنان در مردم مى‏شود که من به رأى العین آن سه مورد را در چهره‏ى حاجى میرزا على آقا شیرازى دیدم هم کسى بود که چهره‏ى نورانیش واقعا انسان را به یاد آخرت مى‏انداخت و یک روحانیت ومعنویت خاصى را در چهره‏ى ایشان مشاهده مى‏کردیم و آن مطلب هنوز درقلبم و ذهنم باقى است، هم از کسانى بود که وجودشان و سخنانشان آموزنده بود و رشد علمى مى‏داد. عمل ایشان نیز به‏گونه‏اى بود که انسان را به یاد آخرت مى‏انداخت. من‏جمله در خلال صحبت‏هایشان آیات قرآن و احادیث و نیزسخنان مولا امیرالمؤمنین علیه‏السلام را مى‏خواندند و اشک مى‏ریختند. این خود بسیارمؤثر بود، نه این که تظاهر به گریه مى‏کردند، بلکه واقعا اشک مى‏ریختند؛ و این از جمله مسایلى است که باعث مى‏شود تمثال اینها براى همیشه در قلوب مردم باقى بماند.»[49]
استاد ارجمند حجه‏الاسلام والمسلمین شیخ مهدى فقیه ایمانى نیز در این رابطه آورده است: «روش وعظ و خطابه‏ى مرحوم آقاى شیرازى (طاب ثراه) اغلب ایراد متون و ترجمه‏ى کلمات گوهر بار مولاى متقیان امام امیرالمؤمنین علیه‏السلامدرنهج‏البلاغه بود؛ و آنچنان شنوندگان و حاضران مجلس را تحت تأثیر قرار مى‏داد که حتى اهل علم و روحانیون هم بدان علاقه‏مند بودند و در مجالس آن مرحوم شرکت مى‏کردند.»[50]یکى دیگر از اندیشمندان و صاحب‏نظران علوم بلاغى در این مورد مى‏نویسد: «واقعا وقتى به کرسى وعظ مى‏نشست، انسان گفتارش را در سیمایش مشاهده مى‏کرد. سخنان امام على علیه‏السلام را که مى‏گفت اشک بر رخسارش جارى مى‏گشت. این جانب متأسفانه از درس ایشان که عموما همان بیان سخنان امام على علیه‏السلامدر نهج‏البلاغه بود برخوردار نشدم، ولى کم و بیش موعظه‏هاى ایشان را در مجالس سوگوارى به یاد دارم و آنچه مى‏توانم به عنوان مصداق ذکر کنم حدود دو ماه منبر رفتن ایشان در مسجد کازرونى عباس آباد است که مسجد مطهرى هم نامیده شده است. در این مسجد بعد از اتمام ساختمان آن، و یکى از چهره‏هاى برجسته، زاهد، فاضل و عالم این شهر یعنى مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادى نماز جماعت را برقرار مى‏کرد. وى معمولاً پس از نماز منبر مى‏رفت و مسایل دینى و معارف مذهبى و اخلاق اسلامى را براى نماز گزاران بیان مى‏کرد. اتفاق افتاد که ایشان حدود دو ماه به سفر حج و زیارت عتبات عالیات مشرف شد و از جناب آقاى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى دعوت کرد که این دو ماهه را در مسجد عباس آباد اقامه‏ى جماعت کند. ایشان هم این دعوت را پذیرفتد و این مدت را مرتب تشریف مى‏آورد و پس از نماز روى پله اول منبرى نشست و به وعظ و خطابه مى‏پرداخت. این جانب در آن هنگام معمولاً براى نماز در آن مسجد حاضر مى‏شدم و این موهبتى است که از مواعظ و سخنان ایشان در آن موقع بهره‏مند و مستفیض شدم به یاد دارم موقعى که آغاز به سخن مى‏کردند، حالت خضوع و خشوع‏ایشان نسبت به کلام خدا و سخنان مولى، حالت عجیبى را در نمازگزاران به‏وجود مى‏آورد و گویا همه نه محو سخنان، بل محو سیماى او مى‏شدند. برادر این جانب براى من مى‏گفت که آقاى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى تقریبا 25سال پیش از سلطنت رضاخان و 15 سال پس از سقوط وى از منبرى‏هاى درجه
یک اصفهان بود. محور سخنرانى‏هاى ایشان دو چیز بود. یکى پیرامون امامت ائمه‏ى اثنى عشرى علیه‏السلام و دیگر نهج‏البلاغه را با قلبى خاشع و چشمى اشکبارمى‏گفت. گویا کلامش بلا تشبیه مانند امیر مؤمنان در دل شنوندگان مى‏نشست. در بیان وقایع کربلا ید طولایى داشت و موقعى که مقتل مى‏خواند، شانه‏هاى ایشان مى‏لرزید و از چشمانش اشک فرو مى‏ریخت و مستمعان را منقلب و گریان مى‏ساخت. ممکن نبود کسى به هنگام موعظه کردن ایشان تحت تأثیر قرار نگیرد و حالش اصلاح نشود؛ اگر چه آلوده و گناهکار مى‏بود. این‏جانب در طول عمر خود کسى را ندیدم که مانند ایشان نهج‏البلاغه بخواند. به اندازه یک صفحه از خطبه‏هاى نهج‏البلاغه را مى‏خواند و سپس به ترجمه‏ى آن را آغاز مى‏کرد. گویا نهج‏البلاغه را از حفظ داشت. پس از ایشان مرحوم حاج آقا میرزا دهکردى نهج‏البلاغه را با حال مى‏خواند. خاطره‏اى از ایشان دارم. مى‏گفت: مردم وقتى به دیدن مسافرى مى‏روند، پس از اداى احترام از وى مى‏پرسند: در این سفر"خوش گذشت"؟ خوش گذشت یعنى چه؟ خوش آن است که نگذرد. هر گاه دراین سفر عبادتى کرده، صفتى رذیله را از خود دور ساخته، فضیلتى را کسب کرده باشد و یا خیرى به کسى رسانیده باشد، آن خوش است و نمى‏گذرد، بلکه باقى مى‏ماند: (ما عندکم ینفد و ما عنداللّه باق»[51]مرحوم حاج آقا رضا عمادزاده نیز که از زمان طلبگى افتخار همراهى و همنشینى با حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى را داشته، روش استادش را در بیان مواعظ حکیمانه و نصایح سودمند و عمیق ستوده است.[52]یکى دیگر از اساتید مبرز در آموزش عالى نیز که برخى محافل حاجى را درک کرده بود نوشته است: گاهى به منظور استماع سخنان حکیمانه‏اش پاى منبرش حضور یافته مسامع قلب خود را به اصغاى گریه‏هاى تابناک ـ که از اعماق قلب و ژرفاى روح پرفتوحش خارج و به زبان حق گویش جارى مى‏شد ـ مى‏سپردم. حالتى که شاید هیچ گاه از کسى جز او ندیده‏ام، این بود که روى منبر حین وعظ چون نام خدا بر زبان مبارکش برده مى‏شد سخت مى‏گریست و منقلب مى‏شد.[53]مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى در خطابه و سخنورى کم نظیر بود و ذوق واستعداد ذاتى وى در این موهبت الهى دخالت داشت این بُعد از تواناییش مصداق (علّمه البیان) بود. نیروى حافظه در سخنورى این دانشور شیعه بى تأثیرنبود و چون در بیانات پر جاذبه و شیرین خویش از صمیم قلب مى‏گفت، قلب‏هاى سخت و دل‏هاى سخت شده توسط گناه را نرم مى‏نمود و هواهاى نفسانى را معتدل مى‏ساخت. با آن صداى رسا و بیان نافذش مردم را متوجه دیانت مى‏نمود. دانش قوى، تسلّط بر منابع قرآنى و روایى و آگاه بودن بر روح تعلیمات اسلامى از یک سو، و شناخت مقتضیات زمان و اوضاع روزگار، مصالح جامعه‏ى مذهبى و چگونگى موضع‏گیرى در مقابل جریان‏هاى موجود، وعظ و خطابه‏اش را تقویت نموده بود. خصوصیت دیگرش که از نوادر است و درافرادى چون او مشاهده مى‏گردید، صدق و راستگویى و نیت خالصانه‏اش است. مى‏کوشید در تشریح مباحث دینى و معرفى سیره ى اهل بیت از منابع معتبر و مستند به صورتى صحیح بهره گیرد و با پرهیز از نقل قول به سخنورى بپردازد. گرفتار عوام‏زدگى نبود و آنچه را که مردم از آنها خوششان مى‏آمد بر زبان نمى‏راند، بلکه نیاز افراد را در نظر مى‏گرفت و بر حسب مصالح دینى به ارشادمى‏پرداخت.
در هنگام ذکر مصائب حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام و روضه‏هایى که به مقامات اهل البیت علیه‏السلاماختصاص مى‏داد، هم فلسفه‏ى قیام و بارزات امامان را تشریح مى‏ساخت و هم انگیزه و فلسفه‏ى سوگوارى براى خاندان عترت وخصوصا خامس آل عبا را براى مردم باز مى‏گفت. گوینده‏اى بصیر و سخنورى مطلع و در عین حال پرهیزگار و مطیع اهل‏بیت علیهم‏السلامبود که معلوماتش را به چند کتاب مقتلِ منحصر مخدوش نساخته بود، بلکه حقایق تاریخ صدر اسلام وواقعیت نهضت حسینى را با استفاده از مآخذ و مدارکى که خود آنها را از میان منابع گوناگون استخراج کرده بود، باز مى‏گفت. سنّت روضه‏خوانى و تعظیم این شعایر نیکو را همچون سایر اعمال عبادى
مى‏دانست؛ لذا در به‏جاى آوردن رضاى خداوند و خشنودى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهوائمه علیهم‏السلام منظور و مقصودى نداشت. حاج میرزا على آقا در ضمن آن که مى‏خواست مصایب اهل‏بیت علیهم‏السلام به شیوه‏ى درست و معقول و مستند بیان شود و بر این روش اصرار مى‏ورزید، به سنّت‏هاى مردم و شوق و هیجان‏هاى مذهبى آحاد جامعه هم توجه داشت و عزادارى سنتى را موجب احیاى شعایردینى و رواج خوبى و نیکى در بین مسلمین مى‏دانست، اما با یک روضه‏ى پرمحتوا مساوى تلقى نمى‏کرد.میرزامهدى خان پسر میرزا محمدباقر مشیرالملک که از رجال معروف عصر حاج میرزاعلى‏آقا در اصفهان بود، روضه‏خوانى مى‏کرد. حاجى نیز جهت وعظ و خطابه دعوت شده بود. وقتى بنا بود که ایشان به منبر برود، یک دسته جمعیت عزادار از مسجد لنبان بر سر و سینه زنان وارد شده بودند. میرزا مهدى گفته بود که: «حاج آقا! نوبت شماست که روضه بخوانید، اما این دسته از محله‏ى لنبان آمده‏اند، لطف فرموده بنشینید تا بیایند در سینه بزنند.» اما این برنامه طول مى‏کشد و چون خاتمه مى‏یابد، اکثر جمعیت رفته بودند. حاجى برفراز منبر مى‏رود و مى‏گوید: «این روش که شما دارید باعث مى‏شود دیگر کسى نرود پنجاه ـ شصت سال زحمت کشیده و علم بیاموزد مى‏رود سردسته مى‏شود.»[54]
در مسافرت به عتبات عالیات، علما و طلاب نجف که به این مرد با اخلاص ارادت خاصى داشتند، با توجه به تسلّط حاجى برمعارف، از وى درخواست کردند در مدت اقامتش در مدرسه‏ى صدر نجف به عنوان موعظه، منبر رفته، مطالبى را بیان کند. ایشان قبول کرد. عده‏اى پافشارى مى‏کردند که زمان افزون‏ترى در نجف بماند، حاجى قبول ننمود؛ زیرا مى‏خواست به اهل و خاندانش و مخصوصا همسرش که از سادات بود، به دلیل این دورى و طولانى شدن مسافرت اذیتى وارد نشود. تنها آن ده روز بود که محصلان علوم دینى در
نجف و حتى استادان و برخى مجتهدان از وجود وى بهره‏مند شدند.[55]مرحوم حاج‏میرزاعلى‏آقا شیرازى سخنورى بود که مى‏توانست بدون تکلف و زحمت مسایل مورد بحث خود را در قالب الفاظى فصیح و زیبا و جملاتى بلیغ و رسا که وافى به مقصود باشد بریزد و آن گونه که مى‏خواهد با بیانى روشن به سمع شنوندگان برساند و آنان را از اهداف خویش آگاه نماید. او گوینده‏اى بود که شعر را در خدمت فکر اخلاقى و وعظ و نصایح خویش به‏کار گرفت. در نظرش شعر مرکوب اندیشه و سخن بود و جداى از آن ارزشى نداشت. او که در نفس خود به روشنى رسیده و آزادگى را در اقلیم روح به دست آورده بود، این امید و جهد را داشت که بتواند از طریق کلامْ دل‏هاى مردم را آگاه کند و به راه بیاورد. از این رو اشعار شاعران به امداد فصاحت بیان او مى‏شتابید و طراوت آن را مضاعف مى‏ساخت. او اشعار لطیف را خوب مى‏شناخت. اشعار زیادى ازبرداشت و در مناسبت‏هاى گوناگون آنها را مى‏خواند و این توانایى را در راه پاسدارى از مرزهاى فکرى و عقیدتى جامعه به‏کار مى‏برد. تلطّف ذوق را یکى از امور لازم براى تلاش‏هاى فکرى و تبلیغى مى‏دانست. در بین دفاتر و نوشته‏هاى مخطوط آیه‏اللّه مرتضى مطهرى، دفترچه‏ى بغلى بیست برگى دیده مى‏شود حاوى منتخباتى از اشعار و خطبه‏هایى که مرحوم
حاج‏میرزاعلى‏آقا شیرازى در تهران به استاد شهید مطهرى تقدیم نموده‏اند.[56]فرزند مرحوم حجه‏الاسلام والمسلمین شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى، یعنى آقاى دکتر رضا عالم، در هنگام تدوین یادنامه‏ى حاج‏میرزاعلى‏آقا (طبیب جسم و جان) توسط این جانب اشعارى از حاجى را به من دادند. وى این سروده‏ها را از ایشان مى‏داند:
معلم‏زاده‏ى خیل سروشم چه شد کز سر به در شد عقل و هوشم؟
به من این ظلم‏ها از خویشتن شد لباس شادیم آخر کفن شد
به من نزدیک یار و من از او دور منور عالم از او چشم من کور[57]
آن مرد بزرگ با وجود آن که به طور ذوقى مشتاق شعر خواندن و گوش دادن اشعار بود، اما شب شعر را مکروه مى‏دانست. استاد شهید مرتضى مطهرى مى‏گوید: «مرحوم حاج‏میرزاعلى‏آقا شیرازى یکى از بزرگ‏ترین اهل معنایى است که من در طول عمر خود دیده‏ام. یک شب ایشان در قم مهمان ما بودند و ما هم به تبع به منزل یکى از فضلاى قم دعوت شدیم و بعضى اهل ذوق و ادب و شعر نیز درآن‏جا بودند. در آن شب فهمیدم که این مرد چقدر اهل شعر و ادب و چقدربهترین شعرها را در عربى و فارسى مى‏شناسد. دیگران شعرهایى مى‏خواندند، البته شعرهاى خیلى عادى، شعرهاى سعدى، حافظ و... ایشان هم مى‏خواند ومى‏گفت این شعر از آن شعر بهتر است. این مضمون را این بهتر گفته است، کى چنین گفته و... شعر خواند، آن هم این جور شعرها که گناه نیست. اما شعرخواندن در شب مکروه است. خدا مى‏داند وقتى آمدیم بیرون این آدم به شدت داشت مى‏لرزید، گفت: من این قدر تصمیم مى‏گیرم که شب شعر نخوانم،آخرش جلوى خود را نمى‏توانم بگیرم، هى استغفرالله ربى و اتوب الیه مى‏گفت، مثل کسى که معصیت بسیار بزرگى مرتکب شده است... این جوراشخاص چون محبوب خدا هستند از ناحیه‏ى خدا یک نوع مجازات‏هایى دارند که ما و شما ارزش و لیاقت آن جور مجازات‏ها را نداریم. هر شب این مرد اقلاً ازدو ساعت به طلوع صبح بیدار بود و من معنى شب‏زنده‏دارى را آن‏جا فهمیدم. معنى عبادت و خداشناسى را آن‏جا فهمیدم؛ معنى استغفار را آن‏جا فهمیدم؛ معنى حال و مجذوب شدن به خدا را آن‏جا فهمیدم؛ آن شب این مرد وقتى بیدار شد که اذان صبح بود. خدا مجازاتش کرد؛ تا بیدار شد، ما را بیدار کرد. گفت که فلانى اثر شعرهاى دیشب بود. روحى که چنین ایمان مستحکمى دارد، یک چنین ضربه‏ى کوچکى که بر آن وارد مى‏شود یعنى یک چنین حمله‏ى کوچکى هم که از مقامات دانى بر آن مقامات عالیش وارد مى‏شود، آن مقامات عالى عکس‏العمل نشان مى‏دهد، بى مجازات نمى‏ماند. آدمى که در شب هى شعر بخواند، دو ساعت وقت خودش را صرف شعرخواندن بکند، لایق دو ساعت مناجات کردن با خداى متعال نیست.»[58]عارف ربانى حاج‏میرزاعلى‏آقا شیرازى به متون منثور ادبى نیز توجه داشت، ولى به دلیل حالات روحانى و وارستگى نمى‏خواست به عنوان ادیبى نکته‏سنج مطرح شود. استاد شعر و ادب جلال‏الدین همایى (ره) در باب شخصیت والاى ادبى و استعداد و قریحه‏ى حاجى سخن‏ها داشت. روان‏شاد منوچهر قدسى در این باره مى‏نویسد: «مرحوم همایى به حاج‏میرزاعلى‏آقا عشق و ارادتى مالا کلام داشت و تا اواخر عمر آن مرحوم، هرگاه به ایشان برمى‏خورد، عاشقانه وصادقانه مى‏گفت که دلم مى‏خواهد یکبار دیگر قانون را خدمت شما دوره کنم؛ و در مقامات ادبى حاجى مى‏گفت: این مرد بیش از دو ثلث نثر چهار مقاله‏ى عروضى را مى‏تواند بى‏تأمل از بر بخواند، اما کمال زهدى که دارد مانع بروز این قبیل استعدادهاى اوست.»[59]حاجى در حفظ و احیاى آثار و مواریث ادبى اهتمام مى‏ورزید. مرحوم حاج آقا رضا عمادزاده که خود نیز با تلاش‏هاى بسیارش بانى امور خیر از جمله طبع وانتشار آثار علمى علماى شیعه بود، در این مورد مى‏گفت: «حاجى در حفظ واحیاى آثار و کتب نیز مى‏کوشیدند. در نجف بساط‏اندازها کتاب‏هایى را مى‏فروختند. یک روز در یکى از این بساط اندازها کتابى را دیدند، مفردات راغب یا یکى از کتاب‏هاى دیگر از راغب اصفهانى بود که ایشان فرمودند چندین سال بود دنبال آن بودم تا حالا آن را پیدا کردم.»[1]شرف‏الدّین ابوعبدالله محمدبن سعید بوصیرى، فقیه، نویسنده و شاعر قرن ششم و هفتم هجرى اهل مصر مى‏باشد. گویند چون در غایت حسن و جمال بود و در بلاغت و فصاحت فرد کم نظیرى به شمار مى‏رفت، ناگاه از چشم زخم گروهى رشک‏ورز فلج گردید و مدتى در بستر بیمارى قرار گرفت، اندیشه کرد در نعت سیّدالمرسلین قصیده‏اى بگوید و آن حضرت استشفا کرد تا شاید از این وضع ملال‏آور رهایى یابد. سرانجام قصیده‏اى را که مشتمل بر 160 بیت غرّا در مدح سیّد رسولان است نظم داد. شبى رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله را در عالم رؤیا دید و این سروده‏ها را به عرض مبارک آن جناب رسانید. آن حضرت دست بر اندامش گذاشت و او را به صله‏ى این قصیده بُردى پوشانید. چون بیدار شد، به امر خداوند تعالى از آن بیمارى هیچ اثرى در وى نماند و جامه‏ى برد را در برداشت. به همین دلیل قصیده‏اش به بُرده مشهور گشت و عده‏اى آن را در امراض و وقایع و آفات و بلیات وسیله‏اى مى‏سازند و به قرائت این اشعار نغز مترصد و مترقب اجابت هستند. قصیده‏ى شیواى مزبور از همان زمانى که سروده شد مورد توجه فراوان مسلمانان قرار گرفت و چنان شهرتى به دست آورد که نسخه‏هاى متعددى از آن در بلاد اسلامى تولید شد و دست به دست گشت. با این که اشعار نسبتا طولانى است، اما مردم با اشتیاق فراوان آن را حفظ مى‏کردند و به جاى مناجات براى تقرب به خدا و رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمى‏خواندند. مرحوم حاج شیخ عباس قمى در هر کدام از آثارش وقتى راجع به رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمطلبى نقل مى‏کند، از اشعار بوصیرى مى‏آورد. حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى رضوان الله تعالى علیه بسیارى از ابیات این قصیده را از برداشت و گاهى به مناسبت مى‏خواند و در حال خواندن یک نوع تحول روحى در وجودش پیدا مى‏شد.[2]استاد شهید مرتضى مطهرى ذیل تفسیر سوره‏ى زخرف مى‏گوید: «...عجب قصیده‏اى است! من خودم که هر وقت این قصیده را مى‏خوانم تکان مى‏خورم. مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى بسیارى از شعرهاى این قصیده را حفظ داشت که من مى‏دیدم گاهى مى‏خواند و خیلى افراد خیلى شعرهایش را حفظ دارند. ایشان (حاج میرزا على آقا) مى‏گفت که من معتقدم ائمه از این آدم شفاعت مى‏کنند، با این که یک عالم و سنى بوده است... مى‏گفت: اینها قاصرند،تشیّع به اینها عرضه نشده است. مثل بوصیرى درباره‏اش یک چنین حرفى مى‏زنند. یک آدمى که تا آن حد اخلاص نشان مى‏دهد، نمى‏شود گفت از اهل جهنم است.»[3]عالم ربانى مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى در موقع موعظه و ارشاد مردم از ارزش‏هاى دینى حمایت مى‏نمود وسعى وى بر این بود که سنّت‏هاى مردمى و آداب و رسوم جامعه از اعتقادات و مضامین قرآنى تأثیر پذیرد وى از موهومات و خرافات تنفرّ داشت و مى‏گفت: بسیارى از عقیده‏هاى خرافى بر اثر انحراف احساس مذهبى پدید آمده است. سنّت‏هایى در گذشته بین مردمانى جریان داشته که بر حسب مقتضیات آن اجتماع رشد یافته و در عمق روابط آحاد آن خود را بروز داده، ولى در اکثر مواقع اساس درستى نداشته و بر بنیان‏هاى معنوى و عقلى واقع نشده و از حقیقت دور افتاده است. از سوى دیگر، وقتى هدف‏هاى عالى و گرایش‏هاى معنوى جامعه به امورى موهوم و مقید به شؤونات دور از خرد بدل شود، آن اجتماع از حرکت به سوى کمالات و تکاپوى فکرى باز ایستاده و زندگى جامد و راکدى خواهد داشت. «تطیّر» که به معنى فال بد زدن است زاییده‏ى این گونه پندارهاى بى‏پایه است که چون میهمان ناخوانده‏اى از در و دیوار اذهان بالا رفته و به جاى خرد و منطق نشسته و خود را موّجه و آراسته نشان داده است. حاج میرزا على آقا مى‏گفت آنان که این گونه توهماتى دارند، نمى‏توانند تحلیل درستى از آنچه پیش آمده داشته باشند و گاهى قواى ضعیف روحى و احساس حقارت خویش را با این باورهاى ناپایدار ترمیم مى‏کنند. او براى مستمعین تشریح مى‏نمود که تفأل مایه‏ى امید، خوش‏بینى و تحرک است، ولى شگون بد زدن یا تطیّر، موهوم و بى‏اعتبار بوده و پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آلهمردم را از آن بر حذر داشته و در روایتى آن را مرادف شرک دانسته است. انسان مسلمان به جاى پیروى از این امور مذموم باید بر خداوند توکل کند و خود را تسلیم قضاى الهى نماید. در قرآن کریم سه بار«تطیّر» به صورت‏هاى مختلف آمده و در هر سه مورد این عمل به دشمنان ومخالفان انبیا نسبت داده شده است. وى تأکید مى‏نمود که شارع اسلام فال بد زدن را مردود دانسته و قرآن و حدیث آن را طرد و نفى کرده‏اند و همه‏ى امورى که به تطیّر ارتباط مى‏یابد یا از آن ناشى مى‏شود، موجب بدبینى، سستى و دلسردى مى‏شود[4]. به قول مولوى: این خیـــــال و وهم بد چون شد پدید صد هزاران یار را از هم بُرید استاد شهید مطهرى مى‏گوید:«در خراسان یک چیز معروفى است که من در بعضى از شهرستان‏هاى ایران دیده‏ام و هست و در بعضى دیگر نیست و استاد بزرگوار مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى ریشه‏ى آن را به‏دست داد که این چه بوده و از کجا پیدا شده است. در ولایت ما ـ به اصطلاح فریمان ـ خیلى شایع بود و شاید هنوز هم هست که مى‏گفتند اگر شخصى بخواهد برود مسافرت، چنانچه اول کسى که به او بر خورد سیّد باشد، این امر نحس است و او قطعا از آن سفر بر نمى‏گردد، ولى اگر غربتى به او برخورد، این سفر، سفر میمونى است. واقعا این جور معتقد بودند. مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى گفت: این یک ریشه‏اى دارد، و در دوره بنى العباس سادات که اولاد پیغمبر بودند و به حالت مخفى زندگى مى‏کردند. در خانه هرکس گیر مى‏آوردند نه تنها خود آنها بلکه تمام آن خاندان از بین مى‏رفتند. کم کم این تصور براى مردم پدید آمد که سیّد نحس به این معناست، نحس سیاسى است. نه نحس فلکى؛ یعنى یک سیّد در خانه‏ى هر کس آمد او دیگر خانه خراب است، این نحس سیاسى کم‏کم به نحس تکوینى تبدیل شد. بعد بنى عباس هم که از بین رفتند کم کم مردم ساده لوح گفتند: اصولاً سید نحس است خصوصا در مسافرت.»[5]مرحوم مطهرى در بحث‏هاى تفسیرى خود ریشه‏یابى متلک‏گویى به مردم قم و کاشان را به نقل از حاج میرزا على‏آقا شیرازى بیان کرده است. «... این که مى‏گویند «نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به هر دوتاشون» مربوط به دوره‏اى است که مردم همه‏ى شهرها سنّى بودند جز این دو شهر که شیعه بودند؛ و آنها که سنّى بودند تا اسم قم و کاشان را مى‏بردند هر دو را لعن مى‏کردند؛ چون قم و کاشان از قدیم الایام دارالمؤمنین و دارالشیعه بوده [است]. ایشان (حاج میرزا على آقا) مى‏گفت که این مضمون و متلکى که راجع به این دو شهر مى‏گویند، به اعتبار این است که همه جاى دیگر سنّى بودند و اینها شیعه بودند و سنّى‏ها به شیعه‏ها فحش مى‏دادند...»[6]عالم زاهد و فقیه عادل و مجتهد وارسته آیه‏اللّه حاج شیخ محمدحسن عالم نجف‏آبادى (متوفى 1384 هـ ق) از مدرسان و دانشوران و ائمه‏ى جماعات اصفهان که مورد وثوق و احترام کلیه‏ى اقشار جامعه بود، از شاگردان مبرّز حاج میرزا بدیع درب امامى، آخوند ملاحسن کرمانى، آقاسیدمحمدباقر درچه‏اى، آخوند کاشى، جهانگیرخان قشقایى و... بود. او اصفهان و در مدرسه‏ى جده بزرگ بر کرسى تدریس شرح لمعه استادى مسلّم به شمار مى‏رفت. جمع کثیرى از مشتاقان و مستعدان از محضرش استفاده کردند؛ از جمله شاگردانش آیه‏اللّه ابراهیم امینى، مرحوم حاج آقا محمود شریعت و فضل الله ضیاء نور مى‏باشند. وى کتب و رسایلى در فقه و اصول از تقریرات اساتید خود نوشته است. همچنین کتابى تحت عنوان فضیله‏السیادة درباره‏ى سادات و اهمیت مقام آنان و احادیث وارد شده در این موضوع به رشته نگارش درآورده که به طبع رسیده است. او بر منبر مردم را موعظه مى‏نمود و سهم امام (خمس) مصرف مى‏نمود؛ چون اجتهادا عقیده داشت اگر سادات احتیاج داشته باشند، تمام خمس باید به مصرف آنها برسد.[7]آیه‏اللّه سیّدجمال گلپایگانى که از شاگردان و اصحاب خاص میرزاى نائینى بود، از جهت تهذیب نفس از افراد انگشت‏شمار معاصر به شمار مى‏آمد و مدت‏ها نیز در حوزه‏ى علمى، معنوى اصفهان به تحصیل دانش و تهذیب نفس پرداخته بود، از نجف به مرحوم عالم نجف‏آبادى نوشت که شما از جانب من اجازه دارید و مأذون هستید که سهم امام را تملّک نمایید، ولى ایشان باز هم از مصرف خمس اجتناب مى‏نمود. چون احداث بناى مسجد کازرونى خیابان عباس‏آباد به اتمام رسید، این عالم فاضل و زاهد متقى امامت آن را عهده‏دار گردید و معمولاً پس از نماز جماعت به منبر رفته مسایل دینى، معارف مذهبى، اخلاق و احکام را براى نمازگران به زبانى قابل فهم بیان مى‏کرد. چون در یکى از سال‏ها به سفر حج و زیارت عتبات عالیات مشرف گردید و این مسافرت دو ماه طول کشید، از آیه‏اللّه حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى دعوت نمود که این ماه را در این مسجد اقامه‏ى جماعت نماید. ایشان هم این دعوت را پذیرفت و پس از نماز بر پله‏ى نخستین منبر قرار گرفته و مردم را موعظه مى‏نمود.[8]آیه‏اللّه ابراهیم امینى خاطرنشان نمود که به یاد دارم جلسه‏اى در مدرسه‏ى جده بزرگ واقع در بازار اصفهان برقرار بود. این مجلس در مدرس بود و در آن سه تن از دانشمندان و علماى بزرگ آن زمان اصفهان؛ یعنى حاج میرزا على آقا، حاج آقا رحیم ارباب و حاج شیخ محمدحسن نجف‏آبادى حضور داشتند. حاج شیخ محمدحسن نجف‏آبادى منبر رفت و دعوت به تقوا نمود و در این باب صحبت مى‏کرد. من مشاهده مى‏نمودم که حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى و حاج آقا رحیم ارباب اشک مى‏ریختند. منظره‏ى خیلى جالب بود و حالات آنها در ما طلبه‏ها خیلى اثر مى‏کرد.[9]انس و الفت بین حاجى و مرحوم شیخ محمد حسن عالم نجف آبادى در مرتبه‏ى والایى بود. آقاى دکتر رضا عالم در این رابطه خاطره‏اى را برایم نقل کردند که در کتاب طبیب جسم و جان هم آورده‏ام. ایشان مى‏فرمود: «چنین اتفاق افتاده که در آغاز جوانى، پدر و مادرم به همراه جمعى از خویشان عازم زیارت حضرت ثامن‏الائمه (علیه آلاف التحیة و الثناء) شدند. صبح یک روز در بازار بزرگ شهر، مقابل بازار زرگرها به زیارت مرحوم آیه‏اللّه آقاى حاج على آقا شیرازى نایل شدم و به حکم دوستى که با پدرم داشتند اینجانب را مورد عنایت قرار دادند و فرمودند «بابا! دیشب، بابایت براى من زیارت خواند». براى من تعجب آور بود که حاجى از کجا خبر دارند؟ قضیه تا بازگشت پدر مسکوت ماند و پس از بازگشت ایشان از مشهد مقدس قضیه را به عرضشان رساندم که با حیرت و تعجب فرمودند: «پس حاجى مى‏بیند!»، و چنین ادامه دادند «که آن شب با ورود به حرم ملائک پاسبان و مطهر حضرت رضا علیه‏السلام حاجى را درگوشه‏اى از حرم ایستاده دیدم. براى عرض خیر مقدم به حضورشان شتافتم، اما در آن‏جا حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى نبودند. تعجب کردم و آن شب را به نیابت از ایشان به زیارت و دعا نشستم.»[10]لازم به ذکر است که مرحوم عالم نجف آبادى به سال 1384 هـ.ق به سن متجاوز از نود و هفت سالگى از دنیا رفت و در تکیه‏ى کازرونى تخت فولاد اصفهان دفن گردید. آیه‏اللّه محمد واعظ‏زاده‏ى خراسانى درباره‏ى مراتب معنوى و فضل حاجى مى‏نویسد: «مرحوم حاج میرزا على آقا را اولین بار در سال 1327 هـ.ق در اصفهان دیدم. در آن هنگام پدر من که از قماش خود او بود در اصفهان منبر مى‏رفت و با وى بسیار مأنوس بود. ساعت‏ها در مجالس و محافلى که پیش مى‏آمد مى‏نشستند و این دو پیرمرد روحانى به گرمى با هم راز و نیاز مى‏کردند. هر چه مرحوم (شهید) مطهرى درباره‏ى او نوشته بود، در وى وجود داشت.
گاهى طبابت هم مى‏کرد و من که چندى مى‏بود به درد مفاصل مبتلا شده بودم وطبیب معالجم مرا از خوردن گوشت منع کرده بود، با وى تماس گرفتم فرمود: بیخود مى‏گویند گاهى گوشت بخور والّا از پا در مى‏آیى؛ و با این جمله مرا از ضعف مفرط نجات داد».[11] مرجع عالى‏قدر جهان تشیع حضرت آیه‏اللّه العظمى بروجردى(ره) بر این باوربود که اولین برنامه‏اى که براى فراگیرى علوم دینى ضرورت دارد. پالایش درون،تطهیر روان و تهذیب نفس مى‏باشد؛ زیرا تمام فضایل بر این محور مى‏گردند و تا آلودگى‏ها از قلب پاک نشوند تحصیل علم و رسیدن به مقامات بالاى علمى انسان را نجات نخواهد داد. به اعتقاد آن زعیم بزرگوار شیعیان، کسى که مى‏خواهد جامعه را اصلاح کند، باید در مرکز علمى خود را مهذّب نماید، و این موضوع الهام گرفته از بیانات امیر مؤمنان على علیه‏السلاممى‏باشد که مى‏فرماید: کسى که خود را در معرض پیشوایى و ارشاد مردم قرار دهد، باید قبل از آموختن به دیگران خود را تعلیم دهد؛ و پیش از آن که با زبان دیگران را ادب نماید، لازم است همان را خود عمل کرده باشد و نفس سرکش را مهار نماید لذا آن فقیه نستوه تصمیم گرفت کلاسى اخلاقى در حوزه‏ى علمیه‏ى قم برگزار شود و در این برنامه استادى وارسته و مهذب طلاب را از بیانات خود بهره‏مند نماید. در آن موقع شخصیت‏هاى بر جسته‏اى در قم مشغول تدریس بودند، اما آیه‏اللّه بروجردى که در اصفهان با حاج میرزا على آقا آشنا شده و از مراتب فضل و درجات تقوا و زهد وى با خبر بود، حاجى را به عنوان استاد اخلاق حوزه‏ى علمیه‏ى قم بر گزیده و او را به قم فرا خواند و بدین گونه خضر این مرحله و معلم تزکیه کسى جز حاج میرزا على آقا شناخته نشد.[12]مؤلّف کتاب سیماى فرزانگان در این مورد مى‏نویسد: «حضرت آیه‏اللّه بروجردى مرحوم شیرازى را براى تدریس اخلاق به قم آورده بود و ما در مجالس ایشان شرکت مى‏کردیم.» شهید مطهرى در این باره آورده است: «در یک سال حضرت آیه‏اللّه بروجردى از ایشان براى منبر در منزل خودشان در دهه‏ى عاشورا دعوت کردند. منبر خاصى داشت. غالبا از نهج‏البلاغه تجاوز نمى‏کرد، ایشان در منزل آیه‏اللّه منبر مى‏رفت و مجلسى را که افراد آن اکثرا اهل علم وطلاب بودند سخت منقلب مى‏کرد، به طورى که از آغاز تا پایان منبر ایشان جزریزش اشک‏ها و حرکت شانه‏ها چیزى مشهود نبود...»[13]و نیز یرخى از اهل قلم نقل کرده‏اند چون حاجى روضه مى‏خواند، از اول تا آخر آیه‏اللّه بروجردى عباى خود را به سر مى‏کشید و مى‏گریست و سخت متأثر مى‏شد.[14]ورود حاجى میرزا على آقا به قم با استقبال گسترده‏ى اهل علم و حتى سایر طبقات نیز روبه‏رو شد. حضور ایشان در مجالس از جمله مدرسه‏ى فیضیه رونق خاصى بخشیده بود. به گفته‏ى یکى از فضلا، در قم به گفتن درس اخلاق آن هم با استفاده از حقایق و نکات اخلاقى نهج‏البلاغه مشغول بودند، و فضلایى که خود مدرّس و بر خوردار از رشته‏هاى مختلف علمى بودند در مجلس درس اخلاق آن مرحوم شرکت مى‏جستند و درس آن مرحوم براى آنها دلچسب و داراى تازگى بود.از شخصیت‏هاى دیگر علمى شیعه و چهره‏هاى تابناک فقاهت در قم که ارزش زیادى براى عارف کامل حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى قایل بود آیه‏اللّه‏لعظمى سیّدمحمد حجت کوه کمرى متوفى 1372 هـ.ق است. از آثار ارزنده و جاویدان آیه‏اللّه حجت، مدرسه‏ى حجتیه است که از بزرگ‏ترین و شکوهمندترین مدارس دینى حوزه‏ى علمیه بوده و داراى بیش از یکصدوپنجاه حجره و چندین حیاط نسبتا وسیع مى‏باشد. روزى حاجى در مدرسه‏ى مزبور با آیه‏اللّه حجت ملاقات مى‏نماید و چون تلاش این عالم وارسته را در به‏وجود آوردن بناى یاد شده ملاحظه مى‏نماید، مى‏گوید. هر بار که به این مکان پاى مى‏گذارم حمد وسوره‏اى براى پدرتان تلاوت مى‏نمایم. واقعا زحمت زیادى کشیده و رنج جانفرسایى را در این راه تحمل نموده‏اید. مرحوم حجت جواب مى‏دهد: امید است چون به سراى باقى شتافتم و دنیاى فانى را ترک کردم، براى خودم نیز حمد و سوره‏اى بخوانید. حاج میرزا على آقا از گنجینه‏ى گرانبهاى کتابخانه این فقیه فقید نیز بهره برد و در قم که بود در این بوستان معنى گشت و گذارى داشت. آیه‏اللّه حجت به حاجى ارادت داشت و مقام علمى واخلاقى او را مى‏ستود و از وى با تجلیل و تکریم یاد مى‏نمود.[15]در مدت حدود نیم قرن تدریس، تعداد زیادى از طلاب و اهل علم توفیق شرکت در محضر پرفیض عارف وارسته حاج میرزاعلى‏آقا شیرازى را کسب کردند و بر اثر استفاده از توانایى‏هاى علمى به مقامات عالى رسیدند و از جهت تزکیه و خودسازى آینه‏ى دل را صیقل داده و روح و روان خویش را در این چشمه‏ى فضیلت شستشو دادند. کم نیستند فضلایى که به شاگردى وى افتخار مى‏نمایند، در حالى که خود از متفکران و اندیشمندان مهم تشیع در عصر حاضر به شمار مى‏روند. یکى از فرزانگانى که به محفل نورانى این عالم ربانى راه یافت و انس با او را سرچشمه‏اى مهم در برنامه‏هاى درسى - پژوهشى و تحولى شگرف در شیوه‏هاى رفتارى و اخلاقى خویش مى‏داند، شهید آیه‏اللّه مطهرى است که نقش بارزش در اندیشه‏ى اسلامى کم نظیر است و کمتر متفکرى فراورده‏هایى چون او دارد. آن باور اسلامى و رشد ارزش‏هاى مذهبى و بالندگى دینى که امت مسلمان ایران را به صحنه‏ى مبارزه کشانید، افرادى چون شهید مطهرى پدید آوردند ایشان در حراست از مرزهاى عقیدتى، حفظ حصار استوار اسلام و التقاط‏زدایى از اندیشه‏هاى مذهبى آن فیلسوف فقید نقش ارزنده‏اى داشت. استاد مطهرى که به سال 1298 هـ ش در فریمان متولد شده بود، در دوران صباوت به مکتب رفت و در سن 12 سالگى به حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد رفت و با جدیت به تحصیل علم پرداخت. به سال 1316 هـ ش به هجرتى دیگر دست زد و فراگیرى دانش اهل‏بیت علیهم‏السلام را در شهر مقدس قم پى‏گرفت و از استادانى مانند آیة اللّه العظمى سیّد صدرالدین صدر، آیة اللّه العظمى سید محمدرضا گلپایگانى، آیة اللّه العظمى سیّد شهاب‏الدّین مرعشى نجفى، آیة اللّه سیّد احمد خوانسارى، آیة اللّه العظمى سیّد روح الله موسوى خمینى، آیة اللّه العظمى سید حسین طباطبایى بروجردى، علامه سیّد محمدحسین طباطبایى، آیة اللّه شیخ محمد صدوقى، آیة اللّه سیّد محمدتقى خوانسارى، آیة اللّه حاج سیّد محمد محقق یزدى، آیة اللّه سید محمد حجت و تعدادى دیگر از اعاظم آن روز حوزه‏ى علمیه قم مستفیض شد.[16]در تابستان 1320 هـ ش یعنى پنج سال پس از اقامت در قم، واقعه‏اى در زندگى استاد مطهرى رخ مى‏دهد که بعدها در تکوین شخصیت علمى و معنوى وى بسیار مؤثر واقع مى‏شود. این رویداد آشنایى با عالم متقى استاد مهذّب اخلاق و حکیم متعبّد حاج میرزاعلى‏آقا شیرازى است که در اصفهان به وسیله‏ى تذکّر هم‏درس و هم‏مباحثه‏ى او صورت مى‏گیرد. شهید مطهرى در خصوص این موضوع آورده است: «در تابستان سال بیست من از قم به اصفهان رفتم و براى اولین بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده کردم. البته این آشنایى بعد تبدیل به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه از طرف آن مرد بزرگ شد؛ به طورى که بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره‏ى ما بودند و آقایان علماى بزرگ حوزه‏ى علمیه که همه به ایشان ارادت مى‏ورزیدند، در آن‏جا از ایشان دیدن مى‏کردند. در سال بیست (1320 هـ.ش) که براى اولین بار به اصفهان رفتم، هم مباحثه‏ى گرامى‏م که اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم، هم‏مباحثه بودیم و اکنون از مدرسین و مجتهدین بزرگ حوزه‏ى علمیه‏ى قم است به من پیشنهاد کرد که در مدرسه‏ى صدر عالم بزرگى است (که) نهج‏البلاغه تدریس مى‏کند، بیا برویم به درس او، این پیشنهاد براى من سنگین بود. طلبه‏اى که کفایة الاصول مى‏خواند، چه حاجت دارد که به پاى تدریس نهج‏البلاغه برود؟! نهج‏البلاغه را خودش مطالعه مى‏کند و با نیروى اصل برائت و استصحاب مشکلاتش را حل مى‏نماید. چون ایام تعطیل بود و کارى نداشتم، به علاوه پیشنهاد از طرف هم مباحثه‏ام بود پذیرفتم و رفتم، اما زود به اشتباه بزرگ خود پى بردم. دانستم که نهج‏البلاغه را من نمى‏شناخته‏ام و نه تنها نیازمند به فرا گرفتن از استاد، بلکه باید اعتراف کنم که نهج‏البلاغه استاد درست و حسابى ندارد. به علاوه دیدم با مردى از اهل تقوا و معنویت روبه‏رو هستم که به قول ما طلاب ـ مِمّن ینبغى أن یُشَد الیه الرِّحال ـ ازکسانى است که شایسته است از راه‏هاى دور بار سفر بندیم و فیض محضرش را در یابیم....»[17]مرحوم مطهرى در جاى دیگرى نیز چنین آورده است: «از کودکى با نام نهج‏البلاغه آشنا بودم و آن را در میان کتاب‏هاى مرحوم پدرم (اعلى‏الله مقامه) مى‏شناختم. پس از آن که مقدمات عربى را در حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد و سپس در حوزه‏ى علمیه‏ى قم به پایان رسانده بودم، دروسى که اصطلاحا «سطوح» نامیده مى‏شود نزدیک به پایان بود. در همه‏ى این مدت نام نهج‏البلاغه بعد از قرآن بیش از هر کتاب دیگر به گوشم مى‏خورد. چند خطبه‏ى زهدى تکرارى اهل منبر را آن قدر شنیده بودم که تقریبا حفظ کرده بودم، اما اعتراف مى‏کنم که مانند همه‏ى هم قطارانم با دنیاى نهج‏البلاغه بیگانه بودم. بیگانه‏وار با آن برخورد مى‏کردم بیگانه‏وار مى‏گذشتم تا آن که در تابستان 1320 پس از پنج سال که در قم اقامت داشتم، براى فرار از گرماى قم به اصفهان رفتم. تصادف کوچکى مرا با فردى آشنا با نهج‏البلاغه آشنا کرد. او دست مرا گرفت واندکى وارد دنیاى نهج‏البلاغه کرد. آن وقت بود که عمیقا احساس کردم این کتاب را نمى‏شناختم و بعدها مکرر آرزو کردم که‏اى کاش کسى پیدا شود و مرا با دنیاى قرآن نیز آشنا سازد.از آن پس چهره‏ى نهج‏البلاغه در نظرم عوض شد، مورد علاقه‏ام قرار گرفت ومحبوبم شد. گویى کتاب دیگرى است غیر آن کتابى که در دوران کودکى آن را مى‏شناختم احساس کردم که دنیاى جدیدى کشف کرده‏ام... درک محضر او را همواره یکى از ذخایر گرانبهاى عمر خودم - که حاضر نیستم با هیچ چیزمعاوضه کنم ـ مى‏شمارم و شب و روزى نیست که خاطره‏اش در نظرم مجسّمنگردد؛ یادى نکنم و نامى نبرم و ذکر خیر ننمایم. به خود جرأت مى‏دهم ومى‏گویم او به حقیقت یک عالم ربانى بود، اما چنین جرأتى ندارم که بگویم من متعلم على سبیل نجاة بودم. یادم هست که در برخورد با او همواره این بیت سعدى در ذهنم جاى مى‏گرفت:عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند مرد اگر هست به جز عالم ربانى نیستتا آن‏جا که من اطلاع دارم، مردم اصفهان عموما او را مى‏شناختند و به او ارادت مى‏ورزیدند. هنگام ورودش به قم علما قم با اشتیاق به زیارتش مى‏شتافتند، ولى او از قید مریدى و مرادى مانند قیود دیگر آزاد بود.»[18]آرى، شهید مطهرى بنا به همان بینش خاص اسلام در خصوص نحوه‏ى برخورد متعلّم با معلّم که اهمیت آن را مى‏توان با تأمل و دقت در سخن معروف حضرت على علیه‏السلام دریافت که مى‏فرماید: «من علّمنى حرفا فقد صیّرنى عبدا»، احترام خاصى براى استادش قایل مى‏گردید. استاد مطهرى شیفته و دلباخته‏ى این عالم ربانى و معلّم اخلاق بود و بسیارى از اخلاقیات و روحیات آن بزرگوار را در خود تجسم بخشیده بود.مرحوم شهید مطهرى در میان استادانش آن چنان ارادتى به حاج میرزا على آقا داشت که تصویر ایشان را در کتابخانه‏اش نهاده بود. مرحوم آیه‏اللّه سیّدمحمدحسین حسینى طهرانى مى‏نویسد: «یک روز که به منزل شهیدمطهرى رفته بودم، ملاحظه کردم که سه تصویر در اتاق خود نصب کرده‏اندتصویر والدشان آقا شیخ محمد حسین مطهرى، تمثال حاج میرزا على آقاشیرازى و عکس آیه‏اللّه حاج میرزا على آقا قاضى طباطبایى (قدس‏الله) اسرارهم و اعلى اللّه درجاتهم و مقامهم جمیعا.»[19]مقام معظم رهبرى حضرت آیه‏اللّه خامنه‏اى فرموده‏اند: «تربیت‏هاى رجال معنوى که در روح ایشان (مطهرى) اثر داشته برایشان خیلى جالب بود؛ مثل مرحوم میرزا على آقا شیرازى که عکس این مرحوم را در اتاقشان زده بود و با یک حالى هم از میرزا على آقا یاد مى‏کرد. من به حال آقاى مطهرى غبطه مى‏خورم؛ چرا که واقعا این لطفى که خداوند در حق ایشان کرده، یک چیز عجیبى است... خوب کمتر کسانى بوده‏اند که توانسته باشند در آن برهه از این سرچشمه‏ى موّاج صفا و معنویت و عرفان و حکمت آن طور استفاده بکند که مرحوم شهید مطهرى (رضوان‏الله‏تعالى‏علیه) که شرحش را خود ایشان بیان کردند... یعنى خداى متعال به ایشان لطف کرده بود و آن طور اساتید،شخصیت‏ها و بزرگانى را که انسان خیلى کم اتفاق مى‏افتد که مثلاً در طول عمرش یکى دو تا از اینها را ببیند، ایشان همه را دیده بود و الحمدالله توفیقات الهى از همه جهت نصیب این بزرگوار بود.»[20]همسر شهید مطهرى درباره‏ى علاقه‏ى استاد به حاجى آورده است: «شهیدمطهرى به استاد اخلاقش حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى خیلى اظهار ارادت و عشق مى‏کرد.»[21]حضرت آیه‏اللّه فاضل لنکرانى نیز در این راستا مى‏فرماید: «شهید مطهرى در اثرآشنایى با حاج‏میرزاعلى‏آقا شیرازى وادار به تعمق و تفکر در نهج‏البلاغه گردیدو به قول خودش در همین زمان متوجه گردید که نهج‏البلاغه چیست و از چه ویژگى‏هایى برخوردار مى‏باشد.»[22]به جز مرحوم مطهرى شخصیت‏هاى بسیار دیگرى نیز کم و بیش از این اسوه‏ىاخلاق و عارف مهذّب بهره‏مند شدند؛ از جمله‏ى آنان آیه‏الله سیّدروح‏الله خاتمى بود. حاج آقا روح‏الله خاتمى که قسمتى از تحصیلات خود را در حوزه‏ى معنوى - علمى اصفهان طى کرده بود، خود شخصیتى جامع و شاخص بود. بهره‏مندى وى از حضور اساتیدى مانند حاجى براى وى بسیار سودمند بود. فرزند ایشان حجت‏الاسلام‏و المسلمین جناب آقاى سیّد محمد خاتمى در این مورد آورده است: «از محضر پر فیض معلم و اخلاق طبیب عارف و فقیه سالک و اخلاقىِ صاحب نفس آیة اللّه حاج میرزا على‏آقا شیرازى بهره گرفته بود و تأثیر شخصیت معنوى و تصرف آن بزرگوار در اخلاق و رفتار و شخصیت پرستنده و خدا ترس آیه‏اللّه خاتمى به روشنى نمایان بود.»[23]البته بسیارى دیگر از شاگردان و درس‏آموختگان دیگر این استاد بزرگ که بعدها هر کدام به درجات بلند از دانش و مراتب معنوى نایل آمدند، در وصف این استاد بزرگ اخلاق و روحانى وارسته و عالم با بصیرت نکته‏ها گفته‏اند که مراجعه به گفته‏ها و نوشته‏هاى آنان بیانگر این مسأله است؛ افرادى مانند استاد جلال‏الدین همایى، آیة اللّه احمد فیاض، آیة اللّه مشکوة، حاج شیخ عبدالکریم ملکان، آیة اللّه شیخ جواد جبل عاملى، آیة اللّه سیّد اسماعیل هاشمى، استاد محقق حسین عمادزاده، استاد حکیم فضل الله ضیاء نور، پروفسور على شیخ الاسلام و بسیارى دیگر. حاج‏میرزا على‏آقا پس از اطاعت خداوند و پیروى از دستورات پروردگار به تزکیه و تصفیه‏ى دل پرداخت. به تدریج نایره‏ى محبت الهى در درونش شعله‏ور گشت و حبّ خداوند که به صورت فطرى در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن ساخت و هر چه بر ایمان و معرفت خود مى‏افزود و در اطاعت اوامر الهى مجاهدت مى‏نمود، این محبت ملکوتى فزونى مى‏گرفت. وى هر چه را که از خدا و منتسب به او بود دوست مى‏داشت و بدین گونه او که از دوران طفولیت با حبّ اهل‏بیت علیهم‏السلامبزرگ شده و رشد یافته بود، از طریق معرفت چنین محبتى را تقویت نمود. دائم متوسل به ائمه‏ى اطهار علیه‏السلام بود و در مسیر عزیمت به عتبات مى‏گفت:«افراد را حاضر نمایند مى‏خواهیم توسل پیدا کنیم.» حجت‏الاسلام والمسلمین شیخ محمد على امامى بیستگانى در این مورد به نگارنده‏ى مقاله حاضر مى‏گفت: «توسلاّت مکرر آن مقام روحانى به حضرت امام حسین علیه‏السلامبود؛ به طورى که مى‏فرمودند. براى کفاره‏ى آنچه که گذشته و تلف گردیده به حضرت توسّل پیدا مى‏کنیم. آن چه دیدم و خودم شاهد بودم، در بسیارى جلسات که مى‏نشست در حال ترک مجلس یک توسل به حضرت سیّدالشهداء علیه‏السلام پیدا مى‏کردند و اول (گریه کننده) بر حضرت هم خود ایشان بودند. یک مورد از آن را در جلسه‏اى در مسجد صدر تهران حاضر بودم. سخنان و وعظ و خطابه‏اش را با کلام ائمه علیهم‏السلام و ذکر سجایاى اخلاقى و سیره‏ى آن بزرگواران زینت مى‏داد.»[24]حجه‏الاسلام والمسلمین حاج سیّدرضا سیادت موسوى مى‏گفت: «ایام وفیات ائمه علیهم‏السلامو یا روزهاى شهادت، در مدرسه‏ى صدر در اتاقمان توسلى پیدا مى‏کردیم. ایشان عاشق روضه و مصیبت براى امام حسین علیه‏السلام و نیز مقید به منبر بودند. یکى از روزها منبر را که طى کردند به ایشان گفتم: امروز جلسه خیلى حال پیدا کرد و حاضرین متحول شدند، حاجى با قطعه شعرى جوابم را دادند و فرمودند: «افسرده‏دل افسرده کند انجمنى را.»[25]شهید مطهرى در مقدمه‏ى سیرى در نهج‏البلاغه از عشق سوزان این استادش به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه‏السلام سخن گفته و انگیزه‏ى منبر رفتن حاجى را همین اشتیاق معنوى ذکر کرده است:آن شهید در جایى دیگر مى‏نویسد: «مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا (اعلى‏الله مقامه) ارتباط قوى و بسیار شدیدى با پیغمبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و خاندان پاکش (صلوات‏الله و سلامه علیهم) داشت. این مرد در عین این که فقیه (در حد اجتهاد) و حکیم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضى از قسمت‏ها مثلاً طبّ قدیم و ادبیات از طراز اول بود و قانون بوعلى را تدریس مى‏کرد، از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیّدالشهداء علیه‏السلام بود. منبر مى‏رفت و موعظه مى‏کرد و ذکر مصیبت مى‏فرمود. کمتر کسى بود که در پاى منبر این مرد عالم مخلص متقى بنشیند و منقلب نشود. خودش هنگام وعظ و ارشاد که از خدا و آخرت یاد مى‏کرد و در حال یک انقلاب روحى و معنوى بود و محبت خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر در حد اشباع او را به سوى خود مى‏کشید، با ذکر خدا دگرگون مى‏شد. مصداق قول خدا بود: (الذین اذا ذکر اللّه وَجِلت قلوبُهم و إن تُلیت علیهم آیةٌ زادَتْهم إیمانا و على ربّهم یتوکلون). نام رسول اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا امیرالمؤمنین علیه‏السلام را که مى‏برد اشکش جارى مى‏شد.»[26]باز در جایى دیگر مرحوم مطهرى چنین مى‏نویسد: «من از این مرد بزرگ داستان‏ها دارم از جمله به مناسبت بحث رؤیایى است که نقل مى‏کنم: ایشان یک روز ضمن درس در حالى که دانه‏هاى اشکشان بر روى محاسن سفیدشان مى‏چکید این خواب را نقل کردند. فرمودند: در خواب دیدم مرگم فرارسیده است. مردن را همان طورى که براى ما توصیف شده است در خواب یافتم. خویشتن را جدا از بدنم مى‏دیدم و ملاحظه مى‏کردم که بدن مرا به نقل براى دفن حمل مى‏کنند، مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه به سر من خواهد آمد؟ ناگاه سگى را دیدم که وارد قبر شد در همان حال حس کردم که این سگ،تندخویى من است که تجسم یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. درحال اضطراب بودم که حضرت سیدالشهداء علیه‏السلام تشریف آوردند و به من فرمودند: غصه نخور من آن را از تو جدا مى‏کنم....»[27]شهید مطهرى در تفسیر قرآن ـ سوره‏ى زخرف ـ از آنان که در همین دنیا از غذاى بهشتى و لقمه‏ى ملکوتى خورده‏اند سخن به میان آورده و این ماجرا را نقل کرده است:«مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى (رضوان الله علیه) که هیچ وقت این جور حرف‏ها (کشف و شهود و امور غیبى) را نمى‏زد، نمى‏دانم یک دفعه چطورشد که بگوید داستانى یک وقت نقل کرد. یک لطف و کرامت و عنایتى نسبت به ایشان رخ داده بود که در نجف خیلى سخت مریض مى‏شود. یک مرضى که تقریبا مشرف به موت مى‏شود و بعد در همان حال که مى‏گفت از این پهلو به آن پهلو هم دیگر خودم نمى‏توانستم بشوم (طبیب هم بود و مرضش را مى‏شناخت)، او را مى‏آورند در حرم مطهر و متوسل مى‏شد. بعد در حرم او را ارجاع مى‏کنند به حضرت حجت (عج). من الان یادم رفته که گفت در بیدارى یا خواب، ولى بالاخره ارجاعش مى‏کنند. بعد مى‏آید. گفت که آخرهاى شب بود.تابستان هم بود و در اتاق باز بود. من در بستر بیدار بودم ولى کسان من همه در حیاط بودند. یک شیخى را دیدم که از در وارد شد و از طرف دست راست آمد تا رسید بالاى سر من... عرضم اینجاست، گفت: لقمه‏اى به من داد و گفت: بگیر، بخور. من آن لقمه را خوردم و این تعبیر او بود (اگر کسى او را مى‏دید مى‏فهمید که چگونه آدمى است که هیچ وقت در حرف او یک سر سوزن کم و زیاد وجود نداشت) گفت: لقمه‏اى خوردم. اما همین که خوردم، خوردن همان و احساس این‏که رمق به تمام بدنم آمد همان. پا شدم نشستم، بعد بلند شدم رفتم در حیاط. فریاد آنها بلند شد دیدند مرده زنده شده...»[28]مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا با توجه به مشکلات سفر در آن زمان، رنج سفر و مشقت طى طریق را تحمل مى‏نمود تا خود را به عتبات برساند و بارگاه ائمه‏ى هدى علیهم‏السلامرا زیارت کند و بارها نیز به زیارت حضرت ثامن‏الحجج علیه‏السلامرفت. چون از عتبات باز مى‏گشت در تهران توقفى داشت و در این حال شخصیت‏هایى مانند آیه‏اللّه حسن سعید(ره) و فرزند برومند آیه‏اللّه آشتیانى معروف به دیدنش مى‏آمدند.[29]از جهت اخلاقى و قدرت روحى حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى آن قدر نیرومند و قوى بود که به دنیا و آنچه در آن بود اعتنایى نداشت و خود را اسیر و بنده‏ى این متاع قلیل نمى‏نمود. حالات زاهدانه‏اش او را از وضع زندگى اطرافیان و اوضاع محرومان و درماندگان غافل نمى‏ساخت و با آنان نهایت همدردى را داشت و رسیدگى به امور مردم و فعالیت براى سروسامان دادن به وضع دردمندان و مستمندان جامعه در رأس برنامه‏هاى اجتماعى وى بود. خیلى پول مى‏آوردند براى حاجى. بسیارى پول‏ها را مى‏ریخت توى دو تا جیبش و مرتب مى‏داد به مردم محتاج و مستمند. به هنگام مغرب که مى‏رفت به طرف خانه، دینارى دیگر در جیبش نبود. این مطالب انسان را به یاد امیرالمؤمنین علیه‏السلاممى‏اندازد که پس از تأمین مردم و محتاجان، بیت‏المال را جاروب کرده شکر مى‏فرمود و نماز مى‏خواند به خاطر این که حقوق مردم به صاحبانش برگشت داده شده است.[30]مرحوم آقا شیخ حیدر على محقق در رابطه با رسیدگى حاجى به وضع اجتماعى و اقتصادى مردم و دستگیرى از ضعیفان مى‏فرمود: «سیّدى دراصفهان زندگى مى‏نمود که حاجى در مواقع اضطرار و گرفتارى وى سراغش مى‏رفت و به مشکلاتش رسیدگى نموده و وضعش را ترتیب اثر مى‏داد. از جمله این که سیّد مزبور دختران متعددى داشت و توانسته بود به واسطه‏ى وجود آن مرحوم جهیزیه آنان را تدارک ببیند و به خانه‏ى شوهر بفرستد. وقتى که حاجى رحلت نمود، سیّد دختر دیگرى در خانه داشته و با خود نجوا کرده است حال که حاجى نیست، چه کنم و چه کسى به دادم خواهد رسید؟ عازم قم مى‏شود وتصمیم مى‏گیرد به منزل آیه‏اللّه بروجردى برود و چون مى‏دانست آقا با حاجى مأنوس بوده سعى مى‏کند ایشان را در جریان برنامه‏هاى قبلى قرار دهد و خدمات حاج میرزا على آقا را گوشزد نماید. چون وارد بیت آن مرجع بزرگوارمى‏شود، به دلیل ازدحام جمعیت در آن وقت برایش میسر نمى‏گردد تا با حضرت آیه‏اللّه بروجردى ارتباط بر قرار نماید و عرض حالى تقدیم کند. درنتیجه با یأس و حرمان به قبرستان شیخان مى‏رود و بر سر مزار مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى رفته متوسل به روح آن بزرگوار شده، استمداد و التجا مى‏نماید. قبل از ظهر همان روز آیه‏اللّه بروجردى در رویاى راستینى حاجى را به خواب مى‏بیند که او را مورد خطاب قرار داده و مى‏گوید: کار این سیّد را درست کنید و گره مشکلاتش را بگشایید. وقتى آیه‏اللّه بروجردى این خواب را مى‏بیند به اطرافیان توصیه مى‏نماید تا سیّد را بیابند. گویا در یکى از مدارس قم (شایدمدرسه‏ى فیضیه) وى را مى‏یابند و از طرف زعیم عالى‏قدر جهان تشیع به کار او رسیدگى مى‏شود و براى این دخترش نیز جهیزیه فراهم مى‏گردد.»[31]وارستگى حاجى از قیود دنیوى قابل توجه بود. به تعبیر استاد ابراهیم جواهرى، خشتى بر روى خشتى نگذارد و به آبادانى دنیا نکوشید. در واقع منزلى که ایشان در آن اقامت داشت از ارث پدرى همسرشان بود و قبلاً حالت باغى را داشت که یکى دو اتاق در آن احداث کرده بود.[32]حاج سیّد عبدالرسول رحیم‏زاده معروف به روغنى (از تجار معروف اصفهان در آن دوره) گفته بود: حاج آقا اجازه دهید یکى دو اتاق برایتان بسازم، حاجى میرزاعلى‏آقا گفته بود: احتیاجى نیست. و چون زمانى حاجى براى زیارت عتبات اصفهان را ترک نمود، مرحوم رحیم‏زاده فرصت به‏دست آمده را غنیمت شمرد و دو اتاق بر منزل حاجى ضمیمه کرد. وقتى آن زاهد متقى از سفر زیارتى برگشت و این وضع را دید به شدت ناراحت شد و به حاج عبدالرسول گفت: چرا این را کردید؟ حاجى روغنى گفته بود: این را براى فرزندتان احداث کردم.[33]مرحوم حاج‏میرزا على‏آقا شیرازى على‏رغم تقویت نفوس و ارشاد خلق، درجهت حفظ مواریث معنوى و اخلاقى و طبع و انتشار آن نیز گام‏هاى ارزنده‏اى برداشت که نمونه‏هاى ارزشمندى از آن را مى‏توان در تصحیح و چاپ آثارى درتفسیر قرآن کریم، اخبار واحادیث و ادعیه‏ى شیعه و نیز میراث‏هاى بر جاى مانده از اطباى مشهور و مبرّز جهان اسلام مانند رازى مثال زد.یکى از خدمات بزرگ و ارزنده‏ى این عارف عالم، طبع کتاب تفسیر قرآن شیخ طوسى (385 ـ 465 هـ.ق) مى‏باشد که با این اقدام او «تبیان» که نزدیک به هزارسال بود در دسترس عموم علاقه‏مندان نبود، رایج و منتشر گردید.تفسیر تبیان شیخ طوسى اولین تفسیر شیعه است که در آن همه‏ى علوم قرآنى که قرآن کریم حاصل آنهاست یکجا جمع شده و پس از آن از این نوع، تفسیرمختصرالبیان طبرسى است. فراهم آمدن چنین کتابى تنها در قدرت دانشمندى است که بر همه‏ى معارف و علوم اسلامى تسلط داشته باشد. شیخ طوسى در انواع فنون و فضایل فقه و اصول و تفسیر و حدیث و کلام و ادب بى‏نظیر بود. اما مقام تفسیر «تبیان» شیخ در میان دیگر مصنفات او در پایه‏اى بلند قرار دارد که شیخ محقق محمدبن‏ادریس متوفى به سال 598 هـ.ق که پس از وفات شیخ نخستین کسى است که به مخالفت با برخى از اقوال شیخ برخاست، در برابر«تبیان» نه تنها توقف کرد بلکه زبان به تجلیل و تبجیل گشود و نیز اتقان واستوارى آن به قدرى او را خوش افتاد که به تلخیص آن پرداخت و مختصرالبیان را به وجود آورد.

________________________________________
[1]- ر.ک: «نگاهى به تحولات علمى اصفهان از آغاز دوره اسلامى تا ابتداى عصر صفوى»
از: محمد حسین ریاحى، مندرج در: فصلنامه فرهنگ اصفهان، شماره‏ى 7 و 8، بهار و تابستان 1377، صص 3ـ9.
[2]- ر. ک: روضات‏الجنات، سیّدمحمدباقر خوانسارى، ترجمه‏ى: محمدباقر ساعدى، ج 1،ص 189.
[3]- ر.ک: «شکوه دیرین حوزه اصفهان و آخرین ستارگان آن»، محمدحسین ریاحى، کیهان
اندیشه، ش 66، خرداد و تیر 1375.
[4]- نقباء البشر، آغا بزرگ طهرانى، ج 4، ص 1488.
[5]- ناصح صالح، غلامرضا گلى زواره، صص 32 ـ 36.
[6]- همان.
[7]- الذریعة، آغابزرگ طهرانى، ج 13، ص 70.
[8]- نقباء البشر، ج 4، صص 1488 ـ 1489.
[9]- همان، صص 1305 ـ 1306.
[10]- دانشمندان و بزرگان اصفهان، مصلح‏الدّین مهدوى، ص 435.
[11]- الذریعة، ج 13، ص 70.
[12]- طبیب جسم و جان، محمدحسین ریاحى، ص 37.
[13]- ر.ک: «شکوه دیرین حوزه اصفهان»، پیشین.
[14]- طبیب جسم و جان، صص 37 و 38.
[15]- مقالات ادبى، جلال‏الدین همایى، ج 1، ص 18.
[16]- مجموعه ارباب معرفت، محمدحسین ریاحى، انجمن مفاخر اصفهان، ص 101.
[17]- تاریخ حکما و عرفاى متأخرین، منوچهر صدوقى سها، ص 75.
[18]- سیاحت شرق، آقا نجفى قوچانى، ص 188.
[19]- ر.ک: مجموعه ارباب معرفت، ص 103؛ ناصح صالح، ص 79.
[20]- ر.ک: «سکاکى عصر یا حیات جهانگیر خان قشقایى»، محمدحسین ریاحى، روزنامه کیهان، 16 فروردین 73.
[21]- ر.ک: «حجه‏الحق» محمدحسین ریاحى، آیین فرزانگى، ج 2.
[22]- همان.
[23]- تاریخ حکما و عرفاى متأخرین، ص 85.
[24]- مدرّس مجاهدى شکست‏ناپذیر، عبدالعلى باقى، صص 158 ـ 159.
[25]ـ ر.ک. ناصح صالح، صص 117 و 118
[26]ـ مدرس مجاهدى شکست‏ناپذیر، عبدالعلى باقى، صص 158 - 159
[27]- همان.
[28]- مجموعه ارباب معرفت، صص 29 و 30.
[29]- خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضى مطهرى، پاورقى ص 616.
[30]- مصاحبه نگارنده‏ى مقاله با آقاى شیخ محمد شیرازى، زمستان 1373.
[31]- ناصح صالح، صص 85 و 86.
[32]- ر.ک: طبیب جسم وجان، ص 74.
[33]- ر.ک: ناصح صالح، صص 100 ـ 110.
[34]- «سیرى در حیات معنوى حکیم حاج میرزا على آقا شیرازى»، محمدحسین ریاحى، روزنامه اطلاعات، 17 آبان 1373.
[35]- طبیب جسم و جان، ص 59.
[36]- عدل الهى، مرتضى مطهرى، پاورقى صص 251 و 252.
[37]- سیرى در نهج‏البلاغه، مرتضى مطهرى، مقدمه
[38]- علوم و عقائد، ابراهیم جواهرى، ص 8.
[39]- مصاحبه‏ى نگارنده‏ى مقاله با استاد جواهرى، مندرج در: طبیب جسم و جان، ص 86.
[40]- طبیب جسم و جان، ص 31.
[41]- حدید/ 27.
[42]- روحانیت از دیدگاه شهید مطهرى، انجمن اسلامى دانشجویان دانشگاه تهران، ص 65.
[43]- بیست مقاله، رضا استادى، ص 205.
[44]- سیرى در نهج‏البلاغه، مقدمه.
[45]- طبیب جسم و جان، صص 66 و 67.
[46]- همان، صص 69 و 70 .
[47]- همان .
[48]- طبیب جسم وجان، صص 75 و 76.
[49]- همان، صص 53 و 54.
[50]- همان، ص 74.
[51]- طبیب جسم وجان، صص 91 و 92.
[52]- همان، صص 87 و 88.
[53]- همان، ص 96.
[54]ـ طبیب جسم و جان، ص 38.
[55]- همان، ص 43.
[56]- یادنامه‏ى شهید مطهرى، ج 1، ص 514.
[57]- طبیب جسم و جان، ص 64.
[58]- گفتارهاى معنوى، مرتضى مطهرى، صص 120 ـ 121.
[59]- شعوبیه، جلال‏الدین همایى، مقدمه: منوچهر قدسى، ص 104.
 

تبلیغات