اخلاق زیست محیطى (مقاله ترویجی حوزه)
درجه علمی: علمی-ترویجی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
درآمد
دانش اخلاق شعبهها و گرایشهاى زیادى پذیرفته است؛ زیرا اقتضائات
مختلف و ضرورتهاى گوناگون، در هر قشر اجتماعى و در هر بخش از حیات
آدمى، مراعات باید و نبایدهایى را مطالبه مىکند. این دستورها به تدریج تبدیل
به یک علم و نظام اخلاقى مىشود. دقیقا همچون دانش پزشکى که
ضرورتهاى تحمیلى، مثل پیدایش میکروبها و بیمارىها و خطرات ناشى از
فعل و انفعالات آنها در محیط زیست انسان، به توسعهى انجامیده است. اخلاق
را درمان نفس و پزشکى را درمان جسم قلمداد کردهاند؛ هر دو توسعه آن و بسط
خود را مدیون پیدایش بیمارىها مىباشند.
اخلاق زیست محیطى هم نوعى از اخلاق است که پس از گسترش زندگى
شهرنشینى و توسعهى تکنولوژى و ماشینیزم و بروز انواع بیمارىهاى روحى و
روانى پدید آمدهاست.
این مقاله علل پیدایش اخلاق زیست محیطى و مسایل و مباحث آن را
بررسى مىکند. هدف نویسنده عرضهى اطلاعات عمومى در زمینهى تاریخ و
تحولات و نظریههاى مهم در این عرصه است. از این رو، تحلیلهاى تفصیلى در
هر بخش عرضه نخواهد شد. اخلاق زیست محیطى متأسفانه در ایران هنوز
جدى گرفته نشده و بررسىها و تحلیلها در مرحلهى صباوت است. این مجله
که داعیهدار اخلاق و مسئول گسترش دانش اخلاق در جامعه ایران کنونى است،
برخود فرض مىداند مباحث جدید اخلاقى را مطرح کند.
این مقاله ترجمهى مقالهى «اخلاق زیست محیطى» Ethics)
(Environmental است که در دایرة المعارف جهانى تاریخ زیست محیطى[2]درجشده است. اهمیت مباحث زیست محیطى موجب شده که در غرب چند
دایرهالمعارف در باره آن تألیف شود. یکى از بهترین آنها همین دایرة المعارف
مورد اشاره است.
این دایرهالمعارف چندین مدخل مربوط به اخلاق دارد که نشانگر اهمیت
این موضوع در گسترهى زیست محیطى است.
اخلاق زیست محیطى[3]از علوم دو جنبهاى است که از یک نظر زیر رشتهىفلسفه و از نظر دیگر زیر مجموعه زیست است که پیشینهى نضج آن به اوایل
دههى هفتاد میلادى (1970) باز مىگردد. محور اصلى این رشته، بررسى
ارزشها و بایستههاى اخلاقى در طبیعت و محیط زیست آدمى و زندگى انسان و
ارزشهاى مثبت و منفى جارى در این محیط؛ همچنین کاوش در ماهیت دیگر
موجودات غیر انسانى از حیث ارزشى و چگونگى روابط انسان است. تعامل
انسان و طبیعت و باید و نبایدهاى اخلاقى که به منظور حفظ پاکى محیط لزوما
باید مراعات شود، سومین سرفصل این دانش است.
بحران محیط زیست و اخلاق زیستمحیطى:
از اوایل دههى 1960 این بحران مطرح شد و تا به حال ادامه دارد. به طورى
که تقریبا هر اثر علمى دربارهى مسایل زیست محیطى بر اساس این پیش فرض
آغاز مىشود که جهان به یک بحران زیستمحیطى بى سابقه مبتلا شده است.
محتواى برخى از این آثار، گزارشى از هزاران مشکل زیستمحیطى در سطح
جهان است و در قدرت انسان هم نیست که آنها را رفع کند. پژوهشگران محیط
زیست، جستجو در مسایل زیست محیطى را به منظور شناسایى علل و عوامل
این بحران آغاز کرده و درصدد برآمدند تا راهکارهاى مناسبى براى آن
چارهجویى نمایند.
در دهههاى 1960 و 1970، با رشد آگاهى و توجه به رخدادهایى مانند
افزایش بیش از حدّ آلودگى هوا و آب در شهرهاى بزرگ، فرسایش سریع و
غیرقابل جبران خاک و تهدید مسمومیتهاى شیمیایى صنعتى و کشاورزى، به
وجود بحران زیست محیطى پى برده شد.
نخستین جنبشهاى زیستمحیطى اصولاً نگرانىهاى زیستمحیطى
منطقهاى و محلى را محور قرار مىدادند. نیز این عقیده فراگیر بود که بحران
زیستمحیطى ریشه در مشکل توزیع نابرابر خوبها (آب و هواى پاک) و
بدهاى (آب و هواى آلوده) محیط زیست دارد. بررسىهاى زیستمحیطى،
فاجعهاى را تأیید مىکرد که جامعهى بشرى را به سرعت به سوى بحرانهاى
پیچیده اجتماعى و اکولوژیکى پیش مىبرد و تنها عاملى که مانع وقوع آن
مىشد، تغییر اساسى در مهمترین نهادهاى نظام موجود بود. براى مثال،
پیشنهادى مبنى بر توقف نظام سرمایهدارى و متوقف ساختن مصرفگرایى
عرضه شده بود. خلاصه اینکه، مشخصهى بارز نخستین موج گرایش به
زیستمحیط، توجه بشر به بقاى گونهى انسان بود. بدین ترتیب، انسانمحورى[4]
زیربناى اندیشههاى مربوط به محیط زیست را تشکیل مىداد. بر این اساس،
موجودات صرفا ابزارى براى تداوم نسل آدمى هستند و سودمندى دیگرى
ندارند. اخلاق زیستمحیطى هم فقط وظایف انسانها را در قبال با دیگران، در
این چارچوب تعریف مىکرد.
از اواخر دههى 1960، دومین مرحلهى بحران زیستمحیطى آغاز شد و
تاکنون ادامه دارد. در این دوره، علاوه بر توجه به عوامل داخلى جامعهى
انسانى، به کرهى زمین و مسایل مربوط به آن نیز توجه شد. پدیدههایى مانند گرم
شدن سریع کره زمین به دلیل ازدیاد گازهاى گلخانهاى، از بین رفتن ناگهانى و
وسیع تنوع زیستى، آلودگى دریاچهها و رودخانههاى جهان در اثر بارش
بارانهاى اسیدى و سوراخ شدن مشکوک لایهى ازن در اثر خروج کلورو
فلوئورکربن، محورى براى همگرایى جهانى شده است. اکنون این بحث مطرح
شده که آیا قدرت آن را داریم که بتوانیم شرایط کرهى زمین را به نحوى که تاکنون
تصور آن نمىرفته تغییر دهیم؟ در مرحلهى دوم بحران زیست محیطى به این
آگاهى رسیدهایم که از توانایىهاى جوامع در افزایش میزان و سرعت تخریب
محیط زیست اطلاعیابیم.
با توجه به اینکه آسیبهاى کرهى زمین به گونهاى است که مانع از احیاى
مجدد و فعالشدن دوبارهى منابع مىشود، فساد زیست محیطى در مقیاس
جهانى، شرایط کاملاً متفاوتى پیدا کرده است. برخى فلاسفه، مرحلهى دوم
بحران زیستمحیطى را کاملاً انسان محور مىدانند و بر اساس این دیدگاه،
مسایل اخلاق پى ریزى مىشود. دیدگاه دیگرى هم هست که مىگوید: شاخص
مرحلهى دوم، محیطگرایى، نه انسانگرایى است؛ از این رو، از توجیهات صرفا
انسانمحور روى برگردانده و به سمت مسایل زیستمحیطى و عمل به نفع
انگیزههاى اخلاقى توسعهیافتهتر و غیر انسانمحور، گرایش پیدا کردهاند.
به هر حال بایدها و نبایدهاى اخلاقى انسان در حوزهى محیط زیست، مبتنى
بر نظریههاى فلسفى است. این نظریهها اولاً در بحرانها متولد شدهاند؛ ثانیا
متحولاند. مهمترین آنها دو نظریهى انسانمحور و محیط محور است. این
دیدگاههاى فلسفى در ساختار نظام اخلاقى مؤثرند و نوع بایدها و نبایدها را
تعیین مىکنند.
خاستگاه اخلاقیات زیستمحیطى
در اوایل دههى 1970، گروه کوچکى از فلاسفه به این تشخیص رسیدند که
مباحث اخلاقى یا رویکردهاى اخلاقى، از بررسى چگونگى بهرهبردارى از
اراضى، چگونگى از دست رفتن تنوع زیستى و روشهاى پیدایش آلودگى
متأثرند. همچنین پى بردند که مخالفتهاى موجود در زمینهى چگونگى
برخورد بایسته با زمین، چگونگى ارزشگذارى به سایر گونهها و نوع
سیاستهایى که باید براى کاستن از آلودگى اعمال گردد، تابع دیدگاههاى
فلسفى پیچیده است که ماهیت بشر، ماهیت دنیاى موجودات غیر انسان و
ماهیت ارتباط مناسب میان این دو را بیان مىکند. این فلاسفه به سرعت
دریافتند که امور زیست محیطى با مسایل اخلاقى و فلسفى در تعامل و داد و
ستدند.
میزان اهمیت اخلاقیات زیستمحیطى و تلاش اخلاقپژوهان[5]زیستمحیط در چارچوب مسایل مرتبط با منابع طبیعى، به تدریج مکشوف
شد. دانشجویان رشتهى منابع طبیعى دانشکدهها به متخصصان اخلاق
زیستمحیطى نیازمند هستند. از سوى دیگر، اخلاق پژوهان زیستمحیط هم
به پژوهشگران منابع طبیعى وابستهاند و لزوما باید با یکدیگر نشستهاى
مشترک برگزار نمایند.
معمولاً گروههاى مشاور یا هیئتهاى سردبیرى مجلات، واسطهاى هستند
که نشستهاى مشترک را بین پژوهشگران منابع طبیعى و پژوهشگران اخلاق
برگزار مىکنند.
از سوى دیگر، در کنفرانسها و مراکز علمى به دلیل حضور گرایشهاى
متنوع علمى تعامل و دیالوگ و مشارکت بیشترى هست. این تعاملها آنقدر
پیش رفت که حتى مقالات یا برخى فصول کتب درسى در موضوعهاى حفاظت
از جنگلها، بیولوژى سیاست زیستمحیطى و بهرهورى از منابع طبیعى توسط
کارشناسان اخلاق زیستمحیطى تدوین گردید.
نوع شناسى تئورىها
اخلاق زیستمحیطى طى سه دههى قبل شکل گرفته است، ولى تحولات
آن سریع بوده و به دلیل نیاز به آن، به سرعت تبدیل به یک دانش شد.
هم اکنون اخلاق پژوهان زیستمحیطى را مىتوان به چند گروه متمایز
تفکیک کرد. آنچه این گروهها را به طور جدى از یکدیگر متمایز مىسازد. ارزشى
است که براى طبیعت قایلاند؛ نیز، معیار و شیوههایى که به هنگام گرفتارىها و
بلایاى زیستمحیطى ابراز مىکنند متفاوت است. در مجموع، پنج نظریه یا
دیدگاه مهم وجود دارد که بر اساس آنها پنج نظام اخلاق زیستمحیطى ساخته
شده است.
اولین دیدگاه به لحاظ تاریخى «انسانمحورى» است. در این تئورى،
سیاستهاى زیستمحیطى در ارتباط با خود انسانها تعریف مىشوند. البته
طرفداران این نظریه، به این موضوع معتقدند که سلامت انسان ارتباط تنگاتنگى
با سلامت حداقل، بخشهایى از محیط غیر انسانى دارد. از دیدگاه
انسانمحورها، فقط بشر ارزش نهادى دارد؛ از این رو، ارزش او را فراتر از ابزار
بودن و یا وسیله بودن براى رسیدن به هدف مىدانند. براى سایر موجودات
زنده فقط ارزش ابزارى قایلاند و غیر انسان تا جایى ارزشمند است که در زندگى
انسان مؤثر باشد. از این رو، انسان محورها در این مورد موافق امانویل کانت
هستند که مىگوید. "تمام حیوانات، موجودات غیر مادى و اشیاى بى جان، به
طور غیر مستقیم با هدف انجام تکلیف براى انسان کار مىکنند." جان پاسمور[6]
هم مدعى بود که فقط انسانها حق و حقوقى دارند و حقوق دیگران در ارتباط با
انسان تعریف مىشود.
از این رو، انسانمحورها معتقدند از آنجا که تخریب محیط زیست تأثیر
منفى بر حیات انسان مىگذارد باید نگران بود و براى کاهش آن اقدام به وضع
نظام اخلاقى کرد. براى مثال، تنوع زیستى گیاهان در جنگلهاى استوایى
ارزشمند است؛ زیرا موجبات درمان برخى بیمارىهاى انسانى را فراهم
مىآورد. اخلاق پژوهان طرفدار این نظریه، نظام اخلاقى ویژهاى طراحى
مىکنند.
دومین دیدگاه «جانورمحورى»[7]است. در این تئورى برخى فلاسفه معتقدندبرخى حیوانات غیر انسان نیز، ارزش ذاتى و نهادى دارند و از جایگاه مستقیم
اخلاقى بهرهمندند. به همین دلیل، اخلاقدانان حیوانمحور یا جانورمحور
نامیده مىشوند. ارتباط منطقى نشان مىدهد همانگونه که انسانها را مستقیما از
ارزش نهادى برخوردار مىدانیم. براى برخى غیر انسانها نیز، باید ارزش ذاتى
قایل باشیم؛ چرا که حیوانات در نوعى ویژگى که انسان را به اخلاق ربط مىدهد
سهیم هستند. از دیدگاه جانور محورها، برخى حیوانات ارزش ذاتى دارند و بقیه
صرفا به لحاظ ابزارى ارزشمند تلقى مىشوند؛ از این رو، یک جانور محور از آن
جهت نگران تخریب زیست محیط است که این تخریب مىتواند تأثیرات منفى
بالقوه و بالفعل بر حیات انسان و جانوران بگذارد. به طور مثال، حفظ تنوع
زیستى جنگلهاى استوایى از آن جهت اهمیت دارد که موجب درمان
بیمارىهاى انسان و برخى حیوانات است.
سومین دیدگاه «زیست محورى»[8]است. در این تئورى برخى فلاسفه چنین
استدلال کردهاند که به منظور پرهیز از ناهماهنگى اخلاقى منطقى، باید مستقیما
تمام موجودات را عضو جامعهى اخلاقى بدانیم. بحث این گروه متفکران
حیاتمحور یا زیستمحور این است که باید براى هر یک از موجودات زنده
ارزش ذاتى و جایگاه مستقیم اخلاقى قایل شویم. آلبرت شویتزر[9]، مشهورترینزیستمحور، این نظریه را چنین خلاصه مىکند: «پس نظام اخلاقى اینگونه
است که من همانگونه که حیات خود را محترم مىدانم، براى تمام موجوداتى
که ارادهاى براى زندگى دارند لزوم احترام یکسان را حس مىکنم. به همین دلیل
باید نظام اخلاقىاى وضع کنیم تا حیات را حفظ کنیم و عزیز بداریم، تخریب را
متوقف سازیم و انهدام حیات را کار شیطانى بدانیم.»
از نگاه زیستمحورها، تباهى محیط زیست بر کل حیات تأثیر مىگذارد.
تنوع زیستى به این دلیل که در زندگى انسانها، ماهىها و درختان مؤثر است.
مورد توجه قرار دارد. کل حیات با همه گونههاى جانورى، نباتى و انسانى، یک
نظام و یک پیکره واحد را مىسازند و به هیچ وجه نمى توان این پیکرهى واحد
را قطعهقطعه کرد و براى هر کدام دستگاه اخلاق جداگانهاى عرضه کرد؛ زیرا
همهى اجزاى این پیکره با هم مرتبطاند.
در دیدگاه چهارم که به «ملاحظهى عموم»[10]مشهور است، برخى تا بدانجاپیش رفتهاند که معتقدند تنها جامعه اخلاقى داراى ارتباط منطقى و معقول،
جامعهاى است که تمام موجودات زنده و غیرزنده را شامل شود. برخلاف
دیدگاه سوم که محدود به جانداران بود، این نظریه به تعالى عناصر جاندار و بى
جان تعمیم مىیابد.
سخن عدهاى که حامى «ملاحظهى عموم»اند این است که ما در دنیایى
زندگى مىکنیم که سطح فرهنگ بالاست و همهى پدیدهها با یکدیگر ارتباط
دارند؛ از این رو، باید فرض کنیم که همهى پدیدهها از ارزش ذاتى برخوردارند و
منزلت اخلاقى مستقیمى دارند. توماس برچ[11]این موضع را چنین مطرح مىکند:«ملاحظه عموم ـ توجه به تمام موجودات از هر نوع، با هدف تعیین تکلیف
اخلاقى مستقیم ناشى از ارتباط با آنها ـ را باید به منزلهى یکى از اصول محورى
سازندهى عقلانیت عملى اتخاذ کرد.» از این رو، انگیزهى عکسالعمل آنان یا
طرحهاى اجرایى آنها براى مهار فساد محیط زیست، نه تنها ناشى از تأثیر این
تخریب بر تمام موجودات زنده است، بلکه چنین تأثیرى بر حیات موجودات
غیرزنده، مانند کوهها، صخرهها و رودخانهها نیز در ایجاد این نوع محرک بى
فایده نخواهد بود.
دیدگاه پنجم که به «کلگرایى اخلاقى[12]» موسوم است، متوجه ارتباطتنگاتنگ و کنش و واکنشهاى پیچیده شده است؛ از این رو، محیط زیست را
یک اکوسیستم فرض مىکند که باید موضوع اخلاق قرار گیرد.
فلاسفهى طرفدار این نظریه، هستهگرایى یا فردگرایى را کنار گذاشته و با
استناد به علم اکولوژى به کلگرایى رسیدهاند و تأکید مىکنند کل زیست کره و
نیز سیستمهاى تشکیلدهندهى آن باید مورد توجه اخلاقى مستقیم قرار گیرند.
هرچند رویکردها و استدلالات آنان با یکدیگر متفاوت است، اما کلگرایى
اخلاقى، توجه اخلاق را بار دیگر بر حفظ سلامت جوامع زیستى، گونهها،
اکوسیستمها و حتى کل زمین منعکس مىنماید. معروفترین نمونهى این
کلگرایى اخلاقى را، آلدو لئوپولد[13]بیان داشت. وى معتقد بود: «خلقت هرپدیده در صورتى بجا و شایسته است که ثبات، انسجام و زیبایى جامعهى
زیستى را حفظ کند. در غیر این صورت، نادرست و اشتباه است.» اَشکال
مختلف اکولوژى عمیق نیز نمودهاى عام این موضع هستند. به همین دلیل، از
بینرفتن محیط زیست، از آنجا که به طور مثال در فقدان تنوع زیستى جلوهگر
مىباشد، موضوع توجه است؛ چرا که بر سلامت گونهها و نیز رودخانهها،
اکوسیستمهاى جنگلى و نیز تک درختان تأثیر منفى برجاى مىگذارد.
اکوفمینیسم[14]و عدالت اکولوژیکى[15]
طرفدارى از حقوق زن (فمینیسم) داراى ریشهها و نتایج اخلاقى است.
اینکه اخلاقیات مربوط به زنان تا چه اندازه از محیط زیست متأثر است همواره
مورد بحث میان فلاسفه بوده است؛ تا اینکه اخیرا مکتب اکوفیمینیسم پایه
گذارى شد و در چارچوب زیست محیط به تحلیل اخلاقیات زنانه پرداخت.
موضوعات مربوط به این مکتب بسیار جالب و قابل توجه بسیارى از متفکران
بوده است. اکوفمینیسم طبق تعریف وال پلاموود[16]، اکوفمینیست برجسته،ایجاد ارتباط بین مسایل کلیدىِ دو جریان اجتماعى عظیم در نیمهى آخر سدهى
کنونى، یعنى فمینیسم و جنبش زیستمحیطى است و تلاشى براى پاسخگویى
به مسایل و مشکلات آن جریانها در قالب یک نحلهى مرکب است.
طرفداران اکوفمینیسم میان ظلم انسان به طبیعت در طول تاریخ و ظلم و
جور مردان بر زنان، یک رابطهى منطقى وضع کردهاند. آنان مشکلات
زیستمحیطى موجود را ناشى از سیطرهى این تفکر تاریخى، یعنى دو
شاخهکردن دنیا به مذکر همراه با عدالت و مؤنث همراه با ظلم مىدانند. یعنى
زنان همراه با طبیعت با پدیدههاى فاقد ارزش اخلاقى یا کم ارزش قرین هستند و
مردان با پدیدههاى غیرطبیعى و با پدیدههاى اخلاقى برتر عجین شدهاند.
اندیشمندانى هستند که شکلهاى گوناگون زیستمحیط را بررسى مىکنند
و طرحهاى مختلفى براى جبران مشکلات آن، بر اساس عدالتمحورى عرضه
مىکنند. البته مسایل عدالت در زیستمحیط با انتقاد از نظریاتى مانند تولید
ناخالص ملى ـ به منزلهى میزان سنجش ترقى ـ اقتصاد سرمایهدارى و بازار آزاد
همراه بوده است. زیرا تناسب مشکلات زیستمحیطى با موقعیت مناطق
بیابانى و پارکها براى کشورهاى جهان سوم و توسعهى اقتصادى غیرمنطقى
است و نشانگر نتایج منفى کارکرد زیستمحیطى اخیر جهان مىباشد؛ به ویژه،
وقتى معلوم شود که رنج ظالمانهى برخى از مردم جهان، ناشى از هزینههاى
اعمال و رفتار بخش دیگر جهان است. پیتر ونز، فیلسوف محیط زیست، معتقد
است: بر اساس معادلهى "تحقق عدالت با عرضهى کمتر نسبت به تقاضا"
مىتوان عدالت زیست محیطى را تبیین کرد. با این تصور که منابع زمین محدود
هستند و این که همگى ما باید سهم منصفانهاى از آن منابع داشته باشیم، باید
اخلاقیات زیست محیطى به میان آید تا عدالت را اجرایى کند.
آلدو لئوپولد در مقالهاى به سال 1946، با عنوان "اخلاق زمین[17]" آوردهاست: حفظ منابع محیط زیست جز با پى ریزى یک نظام اخلاقى به دست
نمىآید؛ به طورى که در این نظام استفاده غارتگرانه و تهاجمى به زمین مطرود
است و ضدارزش تلقى مىشود. به گفتة لئوپولد، این مسأله درست زمانى اتفاق
افتاد که فلسفه و دین به میدان آمدند و به تصویب اخلاقیات زیست محیطى در
اوایل دههى 1970 اقدام کردند. بینش لئوپولد همچنان مورد توجه است و
اخلاق زیست محیطى که مبتنى بر دین و فلسفه پایهریزى شده، در حفظ منابع
محیط زیست مؤثر بوده است. اخلاق پژوهان محیط زیست هم براساس
عدالت، به بخشهاى اجرایى جامعهها توصیههاى لازم را نمودهاند.
به هرحال، پیوند و تعامل زنگرایى با محیط زیست در چارچوب
دستاوردهاى اکوفیمنیسم، نیاز به بررسىهاى میدانى و پژوهشهاى کتابخانهاى
بیشترى دارد. همچنین پى ریزى و تحقق عدالت در جامعه با توجه به شرایط
محیط زیست، نکتهاى است که از قدیم مورد توجه بوده است؛ به ویژه وقتى
ظلمهاى فاحشى نسبت به قشرهایى از جامعه روا مىشود، برنامهریزى براى
بهرهگیرى از امکانات خود محیط زیست بیشتر جلب توجه مىکند.
منابع
1. Attfield, R. (1991). The ethics of environmental concern (2nd ed.)
Athens: University of Georgia Press.
2. Baxter, W. (1974). People of penguins: The case for optimal
pollution. New York: Columbia University Press.
3. Birch, T. (1993). Moral considerability and universal
consideration. Environmental Ethics, 15 (4), 313-332.
4. Callicott, J. B. (1999). In defense of the land ethic. Albany: State
University of New York Press.
5. Callicott, J. B. (1999). Beyond the land ethic. Albany: State
University of New York Press.
6. Carson, R. (1962). Silent spring. New York: Penguin.
7. Goodpaster, K. (1978). On being morally considerable. Journal
of Philosophy, 75, 308-325.
8. Guha, R. (1989). Radical American environmentalism and
wilderness preservation: A third world critique. Environmental ethics,
11 (1), 71-83.
9. Johnson, L. (1993). A Morally deep world. Cambridge, UK:
Cambridge University Press.
10. Leopold, A. (1949).A sand county almanac. New York: Oxford
University Press.
11. Naess, A. (1990).Ecology, community, and lifestyle. Cambridge,
UK: Cambridge University Press.
12. NOrton, B. (1988). Why preserve natural variety? Princeton,
NJ: Princeton University Press.
13. Passmore, J. (1980). Man's responsibility for nature (2nd ed.)
London: Duckworth.
14. Plumwood, V. (1993). Feminism and the mastery of nature.
London: Routledge.
15. Regan, T. (1983). The case for animal right. Berkeley:
University of Calfornia Press.
16. Siner, P. (1990). Animal liberation (2d ed.) New York:
Random House.
17. Schweitzer, A. (1923). Civilization and ethics. London: A. & C.
Black.
18. Shiva, V. (1989). Staying elivs: Women, ecology, and development.
London: Zed Books.
19. Taylor, P. W. (1986). Respect for nature: A theorty of
environmental ethics. princeton, NJ: Princeton University Press.
20. Warren, K. (1990) The power and the promise of ecological
feminism. Environmenta lethics, 12(2), 125-146.
21. Wenz, P. (1988) Environmental justice. Albany: State
University of New York Press.
________________________________________
[1]1- Michael P. Nelson
[2]1- Encyclopedia of World Environmental History, Newyork, Routledge, 2004, Vol.
1, P.445-449.
[3]2- Environmental Ethics
[4]1- Anthropocentrism
[5]1- Enviromental Ethicists
[6]1- John Passmore
[7]1- Zoocentrism
[8]2- Biocentrism
[9]1- Albert Schweitzer
[10]2- Universal Consideration
[11]1- Thomas Birch
[12]2- Ethical Holism
[13]3- Aldo Leopld
[14]1- Ecofeminism
[15]2- Ecojutice
[16]3- Val Plumwood
[17]1- The Land Ethic
دانش اخلاق شعبهها و گرایشهاى زیادى پذیرفته است؛ زیرا اقتضائات
مختلف و ضرورتهاى گوناگون، در هر قشر اجتماعى و در هر بخش از حیات
آدمى، مراعات باید و نبایدهایى را مطالبه مىکند. این دستورها به تدریج تبدیل
به یک علم و نظام اخلاقى مىشود. دقیقا همچون دانش پزشکى که
ضرورتهاى تحمیلى، مثل پیدایش میکروبها و بیمارىها و خطرات ناشى از
فعل و انفعالات آنها در محیط زیست انسان، به توسعهى انجامیده است. اخلاق
را درمان نفس و پزشکى را درمان جسم قلمداد کردهاند؛ هر دو توسعه آن و بسط
خود را مدیون پیدایش بیمارىها مىباشند.
اخلاق زیست محیطى هم نوعى از اخلاق است که پس از گسترش زندگى
شهرنشینى و توسعهى تکنولوژى و ماشینیزم و بروز انواع بیمارىهاى روحى و
روانى پدید آمدهاست.
این مقاله علل پیدایش اخلاق زیست محیطى و مسایل و مباحث آن را
بررسى مىکند. هدف نویسنده عرضهى اطلاعات عمومى در زمینهى تاریخ و
تحولات و نظریههاى مهم در این عرصه است. از این رو، تحلیلهاى تفصیلى در
هر بخش عرضه نخواهد شد. اخلاق زیست محیطى متأسفانه در ایران هنوز
جدى گرفته نشده و بررسىها و تحلیلها در مرحلهى صباوت است. این مجله
که داعیهدار اخلاق و مسئول گسترش دانش اخلاق در جامعه ایران کنونى است،
برخود فرض مىداند مباحث جدید اخلاقى را مطرح کند.
این مقاله ترجمهى مقالهى «اخلاق زیست محیطى» Ethics)
(Environmental است که در دایرة المعارف جهانى تاریخ زیست محیطى[2]درجشده است. اهمیت مباحث زیست محیطى موجب شده که در غرب چند
دایرهالمعارف در باره آن تألیف شود. یکى از بهترین آنها همین دایرة المعارف
مورد اشاره است.
این دایرهالمعارف چندین مدخل مربوط به اخلاق دارد که نشانگر اهمیت
این موضوع در گسترهى زیست محیطى است.
اخلاق زیست محیطى[3]از علوم دو جنبهاى است که از یک نظر زیر رشتهىفلسفه و از نظر دیگر زیر مجموعه زیست است که پیشینهى نضج آن به اوایل
دههى هفتاد میلادى (1970) باز مىگردد. محور اصلى این رشته، بررسى
ارزشها و بایستههاى اخلاقى در طبیعت و محیط زیست آدمى و زندگى انسان و
ارزشهاى مثبت و منفى جارى در این محیط؛ همچنین کاوش در ماهیت دیگر
موجودات غیر انسانى از حیث ارزشى و چگونگى روابط انسان است. تعامل
انسان و طبیعت و باید و نبایدهاى اخلاقى که به منظور حفظ پاکى محیط لزوما
باید مراعات شود، سومین سرفصل این دانش است.
بحران محیط زیست و اخلاق زیستمحیطى:
از اوایل دههى 1960 این بحران مطرح شد و تا به حال ادامه دارد. به طورى
که تقریبا هر اثر علمى دربارهى مسایل زیست محیطى بر اساس این پیش فرض
آغاز مىشود که جهان به یک بحران زیستمحیطى بى سابقه مبتلا شده است.
محتواى برخى از این آثار، گزارشى از هزاران مشکل زیستمحیطى در سطح
جهان است و در قدرت انسان هم نیست که آنها را رفع کند. پژوهشگران محیط
زیست، جستجو در مسایل زیست محیطى را به منظور شناسایى علل و عوامل
این بحران آغاز کرده و درصدد برآمدند تا راهکارهاى مناسبى براى آن
چارهجویى نمایند.
در دهههاى 1960 و 1970، با رشد آگاهى و توجه به رخدادهایى مانند
افزایش بیش از حدّ آلودگى هوا و آب در شهرهاى بزرگ، فرسایش سریع و
غیرقابل جبران خاک و تهدید مسمومیتهاى شیمیایى صنعتى و کشاورزى، به
وجود بحران زیست محیطى پى برده شد.
نخستین جنبشهاى زیستمحیطى اصولاً نگرانىهاى زیستمحیطى
منطقهاى و محلى را محور قرار مىدادند. نیز این عقیده فراگیر بود که بحران
زیستمحیطى ریشه در مشکل توزیع نابرابر خوبها (آب و هواى پاک) و
بدهاى (آب و هواى آلوده) محیط زیست دارد. بررسىهاى زیستمحیطى،
فاجعهاى را تأیید مىکرد که جامعهى بشرى را به سرعت به سوى بحرانهاى
پیچیده اجتماعى و اکولوژیکى پیش مىبرد و تنها عاملى که مانع وقوع آن
مىشد، تغییر اساسى در مهمترین نهادهاى نظام موجود بود. براى مثال،
پیشنهادى مبنى بر توقف نظام سرمایهدارى و متوقف ساختن مصرفگرایى
عرضه شده بود. خلاصه اینکه، مشخصهى بارز نخستین موج گرایش به
زیستمحیط، توجه بشر به بقاى گونهى انسان بود. بدین ترتیب، انسانمحورى[4]
زیربناى اندیشههاى مربوط به محیط زیست را تشکیل مىداد. بر این اساس،
موجودات صرفا ابزارى براى تداوم نسل آدمى هستند و سودمندى دیگرى
ندارند. اخلاق زیستمحیطى هم فقط وظایف انسانها را در قبال با دیگران، در
این چارچوب تعریف مىکرد.
از اواخر دههى 1960، دومین مرحلهى بحران زیستمحیطى آغاز شد و
تاکنون ادامه دارد. در این دوره، علاوه بر توجه به عوامل داخلى جامعهى
انسانى، به کرهى زمین و مسایل مربوط به آن نیز توجه شد. پدیدههایى مانند گرم
شدن سریع کره زمین به دلیل ازدیاد گازهاى گلخانهاى، از بین رفتن ناگهانى و
وسیع تنوع زیستى، آلودگى دریاچهها و رودخانههاى جهان در اثر بارش
بارانهاى اسیدى و سوراخ شدن مشکوک لایهى ازن در اثر خروج کلورو
فلوئورکربن، محورى براى همگرایى جهانى شده است. اکنون این بحث مطرح
شده که آیا قدرت آن را داریم که بتوانیم شرایط کرهى زمین را به نحوى که تاکنون
تصور آن نمىرفته تغییر دهیم؟ در مرحلهى دوم بحران زیست محیطى به این
آگاهى رسیدهایم که از توانایىهاى جوامع در افزایش میزان و سرعت تخریب
محیط زیست اطلاعیابیم.
با توجه به اینکه آسیبهاى کرهى زمین به گونهاى است که مانع از احیاى
مجدد و فعالشدن دوبارهى منابع مىشود، فساد زیست محیطى در مقیاس
جهانى، شرایط کاملاً متفاوتى پیدا کرده است. برخى فلاسفه، مرحلهى دوم
بحران زیستمحیطى را کاملاً انسان محور مىدانند و بر اساس این دیدگاه،
مسایل اخلاق پى ریزى مىشود. دیدگاه دیگرى هم هست که مىگوید: شاخص
مرحلهى دوم، محیطگرایى، نه انسانگرایى است؛ از این رو، از توجیهات صرفا
انسانمحور روى برگردانده و به سمت مسایل زیستمحیطى و عمل به نفع
انگیزههاى اخلاقى توسعهیافتهتر و غیر انسانمحور، گرایش پیدا کردهاند.
به هر حال بایدها و نبایدهاى اخلاقى انسان در حوزهى محیط زیست، مبتنى
بر نظریههاى فلسفى است. این نظریهها اولاً در بحرانها متولد شدهاند؛ ثانیا
متحولاند. مهمترین آنها دو نظریهى انسانمحور و محیط محور است. این
دیدگاههاى فلسفى در ساختار نظام اخلاقى مؤثرند و نوع بایدها و نبایدها را
تعیین مىکنند.
خاستگاه اخلاقیات زیستمحیطى
در اوایل دههى 1970، گروه کوچکى از فلاسفه به این تشخیص رسیدند که
مباحث اخلاقى یا رویکردهاى اخلاقى، از بررسى چگونگى بهرهبردارى از
اراضى، چگونگى از دست رفتن تنوع زیستى و روشهاى پیدایش آلودگى
متأثرند. همچنین پى بردند که مخالفتهاى موجود در زمینهى چگونگى
برخورد بایسته با زمین، چگونگى ارزشگذارى به سایر گونهها و نوع
سیاستهایى که باید براى کاستن از آلودگى اعمال گردد، تابع دیدگاههاى
فلسفى پیچیده است که ماهیت بشر، ماهیت دنیاى موجودات غیر انسان و
ماهیت ارتباط مناسب میان این دو را بیان مىکند. این فلاسفه به سرعت
دریافتند که امور زیست محیطى با مسایل اخلاقى و فلسفى در تعامل و داد و
ستدند.
میزان اهمیت اخلاقیات زیستمحیطى و تلاش اخلاقپژوهان[5]زیستمحیط در چارچوب مسایل مرتبط با منابع طبیعى، به تدریج مکشوف
شد. دانشجویان رشتهى منابع طبیعى دانشکدهها به متخصصان اخلاق
زیستمحیطى نیازمند هستند. از سوى دیگر، اخلاق پژوهان زیستمحیط هم
به پژوهشگران منابع طبیعى وابستهاند و لزوما باید با یکدیگر نشستهاى
مشترک برگزار نمایند.
معمولاً گروههاى مشاور یا هیئتهاى سردبیرى مجلات، واسطهاى هستند
که نشستهاى مشترک را بین پژوهشگران منابع طبیعى و پژوهشگران اخلاق
برگزار مىکنند.
از سوى دیگر، در کنفرانسها و مراکز علمى به دلیل حضور گرایشهاى
متنوع علمى تعامل و دیالوگ و مشارکت بیشترى هست. این تعاملها آنقدر
پیش رفت که حتى مقالات یا برخى فصول کتب درسى در موضوعهاى حفاظت
از جنگلها، بیولوژى سیاست زیستمحیطى و بهرهورى از منابع طبیعى توسط
کارشناسان اخلاق زیستمحیطى تدوین گردید.
نوع شناسى تئورىها
اخلاق زیستمحیطى طى سه دههى قبل شکل گرفته است، ولى تحولات
آن سریع بوده و به دلیل نیاز به آن، به سرعت تبدیل به یک دانش شد.
هم اکنون اخلاق پژوهان زیستمحیطى را مىتوان به چند گروه متمایز
تفکیک کرد. آنچه این گروهها را به طور جدى از یکدیگر متمایز مىسازد. ارزشى
است که براى طبیعت قایلاند؛ نیز، معیار و شیوههایى که به هنگام گرفتارىها و
بلایاى زیستمحیطى ابراز مىکنند متفاوت است. در مجموع، پنج نظریه یا
دیدگاه مهم وجود دارد که بر اساس آنها پنج نظام اخلاق زیستمحیطى ساخته
شده است.
اولین دیدگاه به لحاظ تاریخى «انسانمحورى» است. در این تئورى،
سیاستهاى زیستمحیطى در ارتباط با خود انسانها تعریف مىشوند. البته
طرفداران این نظریه، به این موضوع معتقدند که سلامت انسان ارتباط تنگاتنگى
با سلامت حداقل، بخشهایى از محیط غیر انسانى دارد. از دیدگاه
انسانمحورها، فقط بشر ارزش نهادى دارد؛ از این رو، ارزش او را فراتر از ابزار
بودن و یا وسیله بودن براى رسیدن به هدف مىدانند. براى سایر موجودات
زنده فقط ارزش ابزارى قایلاند و غیر انسان تا جایى ارزشمند است که در زندگى
انسان مؤثر باشد. از این رو، انسان محورها در این مورد موافق امانویل کانت
هستند که مىگوید. "تمام حیوانات، موجودات غیر مادى و اشیاى بى جان، به
طور غیر مستقیم با هدف انجام تکلیف براى انسان کار مىکنند." جان پاسمور[6]
هم مدعى بود که فقط انسانها حق و حقوقى دارند و حقوق دیگران در ارتباط با
انسان تعریف مىشود.
از این رو، انسانمحورها معتقدند از آنجا که تخریب محیط زیست تأثیر
منفى بر حیات انسان مىگذارد باید نگران بود و براى کاهش آن اقدام به وضع
نظام اخلاقى کرد. براى مثال، تنوع زیستى گیاهان در جنگلهاى استوایى
ارزشمند است؛ زیرا موجبات درمان برخى بیمارىهاى انسانى را فراهم
مىآورد. اخلاق پژوهان طرفدار این نظریه، نظام اخلاقى ویژهاى طراحى
مىکنند.
دومین دیدگاه «جانورمحورى»[7]است. در این تئورى برخى فلاسفه معتقدندبرخى حیوانات غیر انسان نیز، ارزش ذاتى و نهادى دارند و از جایگاه مستقیم
اخلاقى بهرهمندند. به همین دلیل، اخلاقدانان حیوانمحور یا جانورمحور
نامیده مىشوند. ارتباط منطقى نشان مىدهد همانگونه که انسانها را مستقیما از
ارزش نهادى برخوردار مىدانیم. براى برخى غیر انسانها نیز، باید ارزش ذاتى
قایل باشیم؛ چرا که حیوانات در نوعى ویژگى که انسان را به اخلاق ربط مىدهد
سهیم هستند. از دیدگاه جانور محورها، برخى حیوانات ارزش ذاتى دارند و بقیه
صرفا به لحاظ ابزارى ارزشمند تلقى مىشوند؛ از این رو، یک جانور محور از آن
جهت نگران تخریب زیست محیط است که این تخریب مىتواند تأثیرات منفى
بالقوه و بالفعل بر حیات انسان و جانوران بگذارد. به طور مثال، حفظ تنوع
زیستى جنگلهاى استوایى از آن جهت اهمیت دارد که موجب درمان
بیمارىهاى انسان و برخى حیوانات است.
سومین دیدگاه «زیست محورى»[8]است. در این تئورى برخى فلاسفه چنین
استدلال کردهاند که به منظور پرهیز از ناهماهنگى اخلاقى منطقى، باید مستقیما
تمام موجودات را عضو جامعهى اخلاقى بدانیم. بحث این گروه متفکران
حیاتمحور یا زیستمحور این است که باید براى هر یک از موجودات زنده
ارزش ذاتى و جایگاه مستقیم اخلاقى قایل شویم. آلبرت شویتزر[9]، مشهورترینزیستمحور، این نظریه را چنین خلاصه مىکند: «پس نظام اخلاقى اینگونه
است که من همانگونه که حیات خود را محترم مىدانم، براى تمام موجوداتى
که ارادهاى براى زندگى دارند لزوم احترام یکسان را حس مىکنم. به همین دلیل
باید نظام اخلاقىاى وضع کنیم تا حیات را حفظ کنیم و عزیز بداریم، تخریب را
متوقف سازیم و انهدام حیات را کار شیطانى بدانیم.»
از نگاه زیستمحورها، تباهى محیط زیست بر کل حیات تأثیر مىگذارد.
تنوع زیستى به این دلیل که در زندگى انسانها، ماهىها و درختان مؤثر است.
مورد توجه قرار دارد. کل حیات با همه گونههاى جانورى، نباتى و انسانى، یک
نظام و یک پیکره واحد را مىسازند و به هیچ وجه نمى توان این پیکرهى واحد
را قطعهقطعه کرد و براى هر کدام دستگاه اخلاق جداگانهاى عرضه کرد؛ زیرا
همهى اجزاى این پیکره با هم مرتبطاند.
در دیدگاه چهارم که به «ملاحظهى عموم»[10]مشهور است، برخى تا بدانجاپیش رفتهاند که معتقدند تنها جامعه اخلاقى داراى ارتباط منطقى و معقول،
جامعهاى است که تمام موجودات زنده و غیرزنده را شامل شود. برخلاف
دیدگاه سوم که محدود به جانداران بود، این نظریه به تعالى عناصر جاندار و بى
جان تعمیم مىیابد.
سخن عدهاى که حامى «ملاحظهى عموم»اند این است که ما در دنیایى
زندگى مىکنیم که سطح فرهنگ بالاست و همهى پدیدهها با یکدیگر ارتباط
دارند؛ از این رو، باید فرض کنیم که همهى پدیدهها از ارزش ذاتى برخوردارند و
منزلت اخلاقى مستقیمى دارند. توماس برچ[11]این موضع را چنین مطرح مىکند:«ملاحظه عموم ـ توجه به تمام موجودات از هر نوع، با هدف تعیین تکلیف
اخلاقى مستقیم ناشى از ارتباط با آنها ـ را باید به منزلهى یکى از اصول محورى
سازندهى عقلانیت عملى اتخاذ کرد.» از این رو، انگیزهى عکسالعمل آنان یا
طرحهاى اجرایى آنها براى مهار فساد محیط زیست، نه تنها ناشى از تأثیر این
تخریب بر تمام موجودات زنده است، بلکه چنین تأثیرى بر حیات موجودات
غیرزنده، مانند کوهها، صخرهها و رودخانهها نیز در ایجاد این نوع محرک بى
فایده نخواهد بود.
دیدگاه پنجم که به «کلگرایى اخلاقى[12]» موسوم است، متوجه ارتباطتنگاتنگ و کنش و واکنشهاى پیچیده شده است؛ از این رو، محیط زیست را
یک اکوسیستم فرض مىکند که باید موضوع اخلاق قرار گیرد.
فلاسفهى طرفدار این نظریه، هستهگرایى یا فردگرایى را کنار گذاشته و با
استناد به علم اکولوژى به کلگرایى رسیدهاند و تأکید مىکنند کل زیست کره و
نیز سیستمهاى تشکیلدهندهى آن باید مورد توجه اخلاقى مستقیم قرار گیرند.
هرچند رویکردها و استدلالات آنان با یکدیگر متفاوت است، اما کلگرایى
اخلاقى، توجه اخلاق را بار دیگر بر حفظ سلامت جوامع زیستى، گونهها،
اکوسیستمها و حتى کل زمین منعکس مىنماید. معروفترین نمونهى این
کلگرایى اخلاقى را، آلدو لئوپولد[13]بیان داشت. وى معتقد بود: «خلقت هرپدیده در صورتى بجا و شایسته است که ثبات، انسجام و زیبایى جامعهى
زیستى را حفظ کند. در غیر این صورت، نادرست و اشتباه است.» اَشکال
مختلف اکولوژى عمیق نیز نمودهاى عام این موضع هستند. به همین دلیل، از
بینرفتن محیط زیست، از آنجا که به طور مثال در فقدان تنوع زیستى جلوهگر
مىباشد، موضوع توجه است؛ چرا که بر سلامت گونهها و نیز رودخانهها،
اکوسیستمهاى جنگلى و نیز تک درختان تأثیر منفى برجاى مىگذارد.
اکوفمینیسم[14]و عدالت اکولوژیکى[15]
طرفدارى از حقوق زن (فمینیسم) داراى ریشهها و نتایج اخلاقى است.
اینکه اخلاقیات مربوط به زنان تا چه اندازه از محیط زیست متأثر است همواره
مورد بحث میان فلاسفه بوده است؛ تا اینکه اخیرا مکتب اکوفیمینیسم پایه
گذارى شد و در چارچوب زیست محیط به تحلیل اخلاقیات زنانه پرداخت.
موضوعات مربوط به این مکتب بسیار جالب و قابل توجه بسیارى از متفکران
بوده است. اکوفمینیسم طبق تعریف وال پلاموود[16]، اکوفمینیست برجسته،ایجاد ارتباط بین مسایل کلیدىِ دو جریان اجتماعى عظیم در نیمهى آخر سدهى
کنونى، یعنى فمینیسم و جنبش زیستمحیطى است و تلاشى براى پاسخگویى
به مسایل و مشکلات آن جریانها در قالب یک نحلهى مرکب است.
طرفداران اکوفمینیسم میان ظلم انسان به طبیعت در طول تاریخ و ظلم و
جور مردان بر زنان، یک رابطهى منطقى وضع کردهاند. آنان مشکلات
زیستمحیطى موجود را ناشى از سیطرهى این تفکر تاریخى، یعنى دو
شاخهکردن دنیا به مذکر همراه با عدالت و مؤنث همراه با ظلم مىدانند. یعنى
زنان همراه با طبیعت با پدیدههاى فاقد ارزش اخلاقى یا کم ارزش قرین هستند و
مردان با پدیدههاى غیرطبیعى و با پدیدههاى اخلاقى برتر عجین شدهاند.
اندیشمندانى هستند که شکلهاى گوناگون زیستمحیط را بررسى مىکنند
و طرحهاى مختلفى براى جبران مشکلات آن، بر اساس عدالتمحورى عرضه
مىکنند. البته مسایل عدالت در زیستمحیط با انتقاد از نظریاتى مانند تولید
ناخالص ملى ـ به منزلهى میزان سنجش ترقى ـ اقتصاد سرمایهدارى و بازار آزاد
همراه بوده است. زیرا تناسب مشکلات زیستمحیطى با موقعیت مناطق
بیابانى و پارکها براى کشورهاى جهان سوم و توسعهى اقتصادى غیرمنطقى
است و نشانگر نتایج منفى کارکرد زیستمحیطى اخیر جهان مىباشد؛ به ویژه،
وقتى معلوم شود که رنج ظالمانهى برخى از مردم جهان، ناشى از هزینههاى
اعمال و رفتار بخش دیگر جهان است. پیتر ونز، فیلسوف محیط زیست، معتقد
است: بر اساس معادلهى "تحقق عدالت با عرضهى کمتر نسبت به تقاضا"
مىتوان عدالت زیست محیطى را تبیین کرد. با این تصور که منابع زمین محدود
هستند و این که همگى ما باید سهم منصفانهاى از آن منابع داشته باشیم، باید
اخلاقیات زیست محیطى به میان آید تا عدالت را اجرایى کند.
آلدو لئوپولد در مقالهاى به سال 1946، با عنوان "اخلاق زمین[17]" آوردهاست: حفظ منابع محیط زیست جز با پى ریزى یک نظام اخلاقى به دست
نمىآید؛ به طورى که در این نظام استفاده غارتگرانه و تهاجمى به زمین مطرود
است و ضدارزش تلقى مىشود. به گفتة لئوپولد، این مسأله درست زمانى اتفاق
افتاد که فلسفه و دین به میدان آمدند و به تصویب اخلاقیات زیست محیطى در
اوایل دههى 1970 اقدام کردند. بینش لئوپولد همچنان مورد توجه است و
اخلاق زیست محیطى که مبتنى بر دین و فلسفه پایهریزى شده، در حفظ منابع
محیط زیست مؤثر بوده است. اخلاق پژوهان محیط زیست هم براساس
عدالت، به بخشهاى اجرایى جامعهها توصیههاى لازم را نمودهاند.
به هرحال، پیوند و تعامل زنگرایى با محیط زیست در چارچوب
دستاوردهاى اکوفیمنیسم، نیاز به بررسىهاى میدانى و پژوهشهاى کتابخانهاى
بیشترى دارد. همچنین پى ریزى و تحقق عدالت در جامعه با توجه به شرایط
محیط زیست، نکتهاى است که از قدیم مورد توجه بوده است؛ به ویژه وقتى
ظلمهاى فاحشى نسبت به قشرهایى از جامعه روا مىشود، برنامهریزى براى
بهرهگیرى از امکانات خود محیط زیست بیشتر جلب توجه مىکند.
منابع
1. Attfield, R. (1991). The ethics of environmental concern (2nd ed.)
Athens: University of Georgia Press.
2. Baxter, W. (1974). People of penguins: The case for optimal
pollution. New York: Columbia University Press.
3. Birch, T. (1993). Moral considerability and universal
consideration. Environmental Ethics, 15 (4), 313-332.
4. Callicott, J. B. (1999). In defense of the land ethic. Albany: State
University of New York Press.
5. Callicott, J. B. (1999). Beyond the land ethic. Albany: State
University of New York Press.
6. Carson, R. (1962). Silent spring. New York: Penguin.
7. Goodpaster, K. (1978). On being morally considerable. Journal
of Philosophy, 75, 308-325.
8. Guha, R. (1989). Radical American environmentalism and
wilderness preservation: A third world critique. Environmental ethics,
11 (1), 71-83.
9. Johnson, L. (1993). A Morally deep world. Cambridge, UK:
Cambridge University Press.
10. Leopold, A. (1949).A sand county almanac. New York: Oxford
University Press.
11. Naess, A. (1990).Ecology, community, and lifestyle. Cambridge,
UK: Cambridge University Press.
12. NOrton, B. (1988). Why preserve natural variety? Princeton,
NJ: Princeton University Press.
13. Passmore, J. (1980). Man's responsibility for nature (2nd ed.)
London: Duckworth.
14. Plumwood, V. (1993). Feminism and the mastery of nature.
London: Routledge.
15. Regan, T. (1983). The case for animal right. Berkeley:
University of Calfornia Press.
16. Siner, P. (1990). Animal liberation (2d ed.) New York:
Random House.
17. Schweitzer, A. (1923). Civilization and ethics. London: A. & C.
Black.
18. Shiva, V. (1989). Staying elivs: Women, ecology, and development.
London: Zed Books.
19. Taylor, P. W. (1986). Respect for nature: A theorty of
environmental ethics. princeton, NJ: Princeton University Press.
20. Warren, K. (1990) The power and the promise of ecological
feminism. Environmenta lethics, 12(2), 125-146.
21. Wenz, P. (1988) Environmental justice. Albany: State
University of New York Press.
________________________________________
[1]1- Michael P. Nelson
[2]1- Encyclopedia of World Environmental History, Newyork, Routledge, 2004, Vol.
1, P.445-449.
[3]2- Environmental Ethics
[4]1- Anthropocentrism
[5]1- Enviromental Ethicists
[6]1- John Passmore
[7]1- Zoocentrism
[8]2- Biocentrism
[9]1- Albert Schweitzer
[10]2- Universal Consideration
[11]1- Thomas Birch
[12]2- Ethical Holism
[13]3- Aldo Leopld
[14]1- Ecofeminism
[15]2- Ecojutice
[16]3- Val Plumwood
[17]1- The Land Ethic