طریق وصال
آرشیو
چکیده
متن
طریق وصال
آنچه در پى مىآید، دستورالعمل آیتاللّه میرزا جوادآقاى ملکى تبریزى(1) معروف به «حجةالحق» است که در پاسخ به درخواست آیتاللّه غروى اصفهانى(2) نگاشته شده است. آیةاللّه غروى اصفهانى، طى نامهاى به وى از عدم وصول به واقعیّات شکوه کرده و از آقاى ملکى تبریزى استعلام مقدمه موصله مىنماید و از او مىخواهد که دستورالعملى در این باب ارائه فرماید. ایشان هم در پاسخ به آن درخواست دستورالعمل ذیل را مرقوم فرمودهاند:
بسماللّه الرحمن الرحیم
فدایت شوم...، در باب اعراض از جدّ و جهد رسمیّات، و عدم وصول به واقعیّات که مرقوم شده و از این مفلس، استعلام مقدّمه موصله فرمودهاید! بىرسمیت، بنده حقیقت آنچه را که براى سیر این عوالم یادگرفته و بعضى نتایجش را مفصلاً خدمت شریف در ابتدا صحبت کردهام؛ و از کثرت شوق اینکه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم، اُسّ و مخّ آنچه از لوازم این سیر مىدانستم، بىمضایقه عرضه داشتهام. حالا هم اجمال آن را به طریقهاى که یاد گرفتهام، مجددا اظهار مىدارم:
طریق مطلوب را براى این معرفت نفس گفتند، چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته، به عالم عقلى نخواهد رسید؛ و تا به عالم عقلى نرسیده، حقیقت معرفت حاصل نبوده، و به مطلوب نخواهد رسید. لذا به جهت اتمام این مقصود، مرحوم مغفور ـ جزاءاللّه تعالى عنّا خیر جزاء المعلّمین ـ مىفرمودند که: باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول، تقلیل غذا و استراحت بکند؛ تا جنبه حیوانیّت کمتر، و روحانیّت قوت بگیرد. و میزان آن را همچنین مىفرمودند که: انسان اوّلاً روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد، حتى تنقّل مابین الغذائین نکند. ثانیا هر وقت غذا مىخورد، باید مثلاً یک ساعت بعد از گرسنگى بخورد؛ و آنقدر بخورد که تمام سیر نشود، این در کمّ غذا. و اما کیفیتش: باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد. به این معنا که، شب و روز هر دو نخورد. و در هر هفته دو سه دفعه، هردو را یعنى هم روز و هم شب را ترک کند و یکى هم اگر بتواند للتکیّف نخورد؛ و لامحالة آجیل خور نباشد. اگر احیانا وقتى نفسش زیاد مطالبه آجیل کرد، استخاره کند و اگر بتواند روزههاى سه روز هر ماه را ترک نکند. و امّا [درباره[ تقلیل خواب، مىفرمودند: شبانه روزى شش ساعت بخوابد. و در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت، اهتمام زیاد نماید. اینها در تقلیل حیوانیّت کفایت مىکند.
و امّا تقویت روحانیت، اولاً دائما باید همّ و حُزن قلبى، به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. ثانیا تا مىتواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو جناح سیر آسمان معرفت است. در ذکر، عمده سفارش، أذکار صبح و شام، اهمّ آنهاست که در اخبار وارد شده؛ و اهمّ آنها تعقیبات صلوات و عمدهتر، ذکر وقت خواب که در اخبار مأثور است، لاسیّما متطهّرا در حال ذکر، خواب برود.
و [درباره] شبخیزى مىفرمودند: زمستانها سه ساعت، و تابستانها یک ساعت و نیم و [نیز درباره ذکر [مىفرمودند: ذکر یونسیّه، یعنى در مداومت [در] آنکه شبانه روزى ترک نشود، [و] هرچه زیادتر توانست کردن، اثرش زیادتر، أقلّ أقلّ آن چهارصد مرتبه است، خیلى اثرها دیدهام. بنده خودم هم تجربه کردهام. چند نفر هم مدّعى تجربهاند. یکى هم قرآن که خوانده مىشود، به قصد هدیه حضرت ختمى مرتبت صلوات اللّه علیه وآله خوانده شود.
و امّا [درباره] فکر، براى مبتدى مىفرمودند: در مرگ فکر بکن. تا آن وقتى که از حالش مىفهمیدند که: از مداومت این مراتب گیج شده؛ فىالجمله استعدادى پیدا کرده؛ آن وقت به عالم خیالش ملتفت مىکردند؛ یا آنکه خود ملتفت مىشد. چند روزى همه روز و شب فکر در این مىکند که بفهمد هرچه خیال مىکند و مىبیند خودش است؛ و از خودش خارج نیست؛ اگر این را ملکه مىکرد، خودش را در عالم مثال مىدید. یعنى حقیقت عالم مثالش را مىفهمید و این معنا را ملکه مىکرد. آن وقت مىفرمودند: باید فکر را تغییر داد، و همه صورتها و موهومات را محو کرد؛ و فکر در عدم کرد. و اگر انسان این را ملکه نماید، لابد تجلّى سلطان معرفت خواهد شد. یعنى تجلّى حقیقت خود را به نورانیت، و بىصورت و حدّ و کمال بهاء فائز آید و اگر در حال جذبه ببیند بهتر است.
بعد از آنکه راه ترقیّات عوالم عالیه را پیدا کرده؛ هرقدر که سیر بکند، اثرش را حاضر خواهد یافت و به جهت ترتیب این عوالم که باید انسان از این عوالم طبیعت اول ترقى به عالم مثال نماید؛ بعد به عالم ارواح و انوار حقیقیّه.
البّته براهین علمیّه را خودتان احضر هستید. عجب است که: تصریحى به این مراتب در سجده دعاى شب نیمه شعبان، که اوان وصول مراسله است؛ شده است؛ که مىفرماید: سَجَد لَکَ سَوادى و خیالى وَبیاضى. اصل معرفت آن وقت است که هر سه فانى بشود که: حقیقت سجده، عبارت از فناء است که: عند الفناء عن النّفس بمراتبها، یحصل البقاء باللّه. رزقنا اللّه تعالى و جمیع اخواننا بمحمّد وآله الطاهرین صلوات اللّه علیهم.
حد تکمیل فکر عالم مثال که بعد از آن وقت محو صورت است؛ آن است که یا باید خود به خود ملتفت شده؛ عیانا حقیقت مطلب را ببیند؛ یا آنقدر فکر کند که از علمیّت گذشته، عیان بشود. آن وقت محو موهومات کرده در عدم فکر بکند تا آنکه از طرف حقیقت خودش تجلّى بکند».
بارى، بنده فى الجمله از عوالم دعاگوى اخوان الحمداللّه بىبهره نیستم، و دعاى وجود شریف و جمعى از اخوان را براى خود ورد شبانه قرار دادهام. انتهى.
* * *
دستورالعمل دیگر از مرحوم علامه شعرانى(3) مىباشد که آن را در حاشیه کتاب «وافى» تألیف ملامحسن فیض کاشانى براى طلاب علوم اسلامى مرقوم فرمودهاند. این مکتوب مفصل است که براى رعایت اختصار، خلاصهاى از آن تقدیم شیفتگان طریق وصال و راهیان کوى دوست مىگردد:
بزرگترین چیزى که بر طالب علم لازم است اینکه خود را براى خداى متعال خالص گرداند؛ زیرا اوست که بنده خود را با فراهم آوردن اسباب زندگىاش توفیق مىدهد و حق را در دل بندگان خود الهام مىبخشد....
از جمله امور دیگر که بر جوینده علم لازم است پارسایى و پرهیز از حرامها و امور شبههناک دیگر که مراقبت بر عبادات است؛ زیرا هیچ کس از علم بىعمل سودى نمىبرد، و نفوس مردم به عالم بىتقوا آرام نمىگیرد، بلکه به او بدگمانند و بر گفتار او اعتماد نمىکنند...
و بر جوینده علم لازم است که در خلال شب و روز قرائت قرآن را ترک نگوید، و آن را به اندازه توانایى خود با تدبر و تأمل در دقایق و معانیش قرائت کند، و در مواردى که برایش روشن نیست، به تفسیر رجوع نماید.
[همچنین] بر طالب علم لازم است که لغو و بیهوده در کردار و گفتار و خواندن را ترک گوید، پس هرگاه در خود کسالت، و در دل خستگى، احساس کرد، به گونهاى که او را از مسائل علمى مانع است، آن را چنانکه در احادیث آمده، با لطیفههایى حکمتآمیز آسودگى بخشد....
و بر طالب علم واجب است که به اهل علم حسن ظن داشته باشد که این رمز توفیق و وسیله رستگارى است و بدگمانى به علما، موجب شقاوت و یا گمراهى و جهل مىشود. زیرا خداى سبحان براى هرچیزى سببى قرار داده که جوینده آن به ناچار باید از آن راه، به آن دست یابد، و از جمله اسباب علمآموزى استاد است، که عنایت به او جز با حسن ظن به دست نمىآید.
بدان که علوم شرع رشتههاى فراوان دارد، به طورى که کمتر کسى مىتواند در همه آنها مهارت پیدا کند. بنابراین، طالب علم شایسته است که از آن علوم آنچه را که به حال مردم سودمندتر است، و آنها را نسبت به دین راغبتر و از ضلالت، بهتر نجات مىدهد، برگزیند. و چون یاد گرفتن و یاد دادن همه علوم اسلامى واجب کفایى است، بنابراین اگر دانشمندان یک رشته فراوان بودند، و علماى رشته دیگر کم بودند، و یا اصلاً نبود، بر آن دانشجویى که استعداد این رشته را دارد، لازم است که آن را برگزیند.
و بر هر طلبهاى واجب است که فراگیرى علوم مقدماتى را بر آن علمى که مىخواهد در آن تخصّص و مهارت پیدا کند، مقدم بدارد، و به هیچ علمى نپردازد مگر پس از آنکه مقدمات آن را تکمیل نموده باشد. بنابراین به تفسیر و حدیث نپردازد مگر بعد از آنکه در علوم تجربى و مقدارى از فقه و کلام، کامل شده باشد، به علم کلام نپردازد مگر بعد از آنکه علم منطق را فراگرفته و در تشخیص ادله مهارت پیدا کرده باشد....
باید طالب علم در تهذیب نفس خود، سرسختانه بکوشد، و خود را به اخلاق فاضله خوى دهد، و در این زمینه تنها خواندن احادیث مربوطه کفایت نمىکند، بلکه عمده این است که با آنانى که خود را مهذب ساختهاند معاشرت داشته باشد و اعمال خود را بر آنان عرضه بدارد، و بدینوسیله عیوب خود را دریابد، و راه اصلاح را از ایشان بیاموزد.
مهذب ساختن نفس از رذایل اخلاقى، از خوشنویسى و تکمیل سایر فنونى که در آنها نیاز به تمرین دیدن در محضر استادى پخته و ماهر است، آسانتر نمىباشد. چگونه براى آدمى امکان دارد که بدون نظارت و اشراف استاد به نقایص خود پى برد، و راه معالجه آن را دریابد، درحالى که در تجارت و بنّایى و طبابت، که بسى آسانترند، بدون نظارت یک استاد نمىتوان به عیوب و نقایص کار پى برد.
آرى، این نادانان از صوفیه و عوامان آنهایند که راه را کج ساخته و امر را بر مردم تیره و تار ساختهاند، و مهمترین مقاصد شریعت را باطل نمودهاند و مردم را از بزرگترین علوم دینى منزجر ساختهاند؛ زیرا اینها هستند که غالبا بر خود نام «مرشِد» مىنهند، درحالى که نادان و فاسق و آلوده به رذایل خلقىاند، و محبت دنیا و مقام، آنان را وادار نموده تا ادعاهایى بىاساس نمایند، تا آنجا که عمل ناپسند آنها مردم را از تهذیب نفس و اصلاح دل و اقبال بر خداى سبحان و توجه به سعادت اخروى، روگردان ساخته است، یا این پندار که اینها صوفىگرى است و در پى عرفان بودن روا نیست، و نباید کسى بر محور علوم صوفىگرى بگردد.
و بر فیلسوفان و متکلمان لازم است که به ظرفیت فهم شنوندگان خود توجه کنند و با آنان در حدّ همان ظرفیت ادراکشان سخن گویند. این توصیه بدینجهت است که در اذهان آنان از لوازم و ملزومات، چیزهایى وجود دارد که در اذهان خواص نیست. از اینرو ممکن است از شنیدن سخنى ذهن عوام به چیزى منتقل شود که ذهن دانشوران به آن منتقل نمىشود. مثلاً، هرگاه براى مردم گفته شود که «خدا براى جهان همانند بنّا براى ساختمان است» از این سخن چنین مىفهمند که مخلوقات در استمرار وجودشان از خدا بىنیازند؛ و هرگاه گفته شود «خداوند براى جهان همانند روح براى جسد است» از آن حلول حق تعالى در اجسام را مىفهمند. تعالى اللّه عن ذلک علوّا کبیرا.
وهرگاه گفته شود «اعاده معدوم محال است» از آن نفى معاد را مىفهمند و هرگاه گفته شود «نیاز ممکن به واجب به خاطر حدوث ممکن است نه امکان آن» از این جمله، به این بهانه که قدیم زمانى بىنیاز از پدیدآورنده است، نفى صانع را مىفهمند.
و بر طالب علم سزاوار است که همنشینى با مردم را، جز براى تعلیم، کم کند؛ به ویژه معاشرت با ثروتمندان وخوشگذرانان واهل دنیا را، و ترک کند هرآنچه آخرت را ازیادت مىبرد، اورا به دنیا راغب مىسازد و شایسته است که با صالحین و اهل زهد و عبادت همراه باشد؛ زیرا چنین معاشرتى، تا حدود قابل توجهى در تهذیب نفس مؤثر است.
طالب علم باید گمانش را به مردم و خداى سبحان خوش دارد، و آخرین سفارشم پاکدامنى و پارسایى است. خداى متعال همه ما را به رضاى خود موفق بدارد.(4)
________________________________________
1 . میرزا جوادآقا ملکى تبریزى(ره) از شاگردان مبرز مرحوم «حسین قلى همدانى» است، که نزد او مراتب سیر و سلوک را طى کرده و به مقامات والا دست یافته است. او در سال 1320 به ایران عزیمت نمود و در قم توطن نمود و به انجام وظیفه و ترویج دین و تربیت نفوس همت گماشت، و سرانجام در عید قربان سال 1343 ه . ق. دیده از جهان فروبست (نقباءالبشر، ص329). ایشان تألیفات بسیار گرانقدرى از خود به جاى گذاشتهاند؛ از جمله «اسرار الصلوة»، «المراقبات»، «رساله لقاءاللّه» که هرکدام چند بار به زیور طبع آراسته گشتهاند. بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى(ره) خود از کسانى است که از محضر ایشان بهره برده و به مطالعه کتابهاى او توصیه نموده است.
2 . محمدحسین غروى اصفهانى معروف به «کمپانى» در دوم محرم 1296 ق در کاظمین متولد شد، از شاگردان طراز اول مرحوم آخوند خراسانى و از استوانههاى علم اصول مىباشد. کتاب «نهایة الدرایه» فى شرح الکفایة در 4 جلد از بزرگترین آثار اصولى وى مىباشد که تجلیل و تعظیم فراوانى از آن شده است. وى از دوستان میرزا جوادآقا و هر دو از شاگردان حاج «آقارضا همدانى» در عرفان بودند. از شاگردان وى مىتوان به حضرات آیات: بروجردى، مظفر، میلانى، علامه امینى، خویى، علامه طباطبایى و... اشاره کرد.
3 . علامه شیخ ابوالحسن شعرانى (1320ـ1393 ه ق) از دانشمندان بزرگ شیعى، که در رشتههاى فقه، اصول، تفسیر، حدیث، فلسفه، ریاضى، عرفان و کلام متخصص بوده و همچنین به زبانهاى فرانسه، عربى، ترکى کاملاً متبحّر بوده و انگلیسى را به قدر متعارف آشنایى داشت. او علاوه بر تربیت شاگردانى همچون حضرات آیات: میرزا هاشم آملى، عبداللّه جوادى آملى، حسن حسنزاده آملى و دیگران؛ آثار قلمى فراوانى داشته است که از جمله: حاشیه بر مجمع البیان (10 جلد)، تصحیح تفسیر صافى (2 جلد)، تعلیقه بر تفسیر منهج الصادقین (10 جلد)، تصحیح کامل تفسیر ابوالفتوح رازى (12 جلد)، تعلیقه بر شرح اصول کافى (12 جلد)، تعلیقه بر وسایل الشیعه، ترجمه و شرح دعاى عرفه، شرح صحیفه سجادیه و... را مىتوان برشمرد.
4 . این دو دستورالعمل از کتاب برنامه سلوک در نامههاى سالکان (1382)، به کوشش دکتر على شیروانى، چاپ چهارم، قم، انتشارات دارالفکر، برگرفته شده است.