مقاله حاضر به بررسی دگرگونی های معنایی «علم» و «صنعت» در دوره قاجار می پردازد. فرض مقاله این است که دگرگونی رادیکال و بنیادی که در دوره قاجار در تعریف علم و طبقه بندی آن رخ داده است به واسطه ظهور تکنولوژی های جدید بوده است. تکنولوژی های جدید با طبقه بندی شدن در ذیل علوم طبیعی، مسأله علوم نظری را که با تصرف در طبیعت می توانند به منظور اختراع ابزارها و از این رو در خدمت اهداف عملی قرار بگیرند، به وجود آوردند. این مسأله از آنجا ناشی می شود که «علوم طبیعی» در طبقه بندی فارابی- ابن سینایی، علوم نظری هستند که اهداف و کاربرد عَملی ندارند و چیزی مربوط به «نیکبختی آن جهانی» هستند. طبقه بندی که بر مبنای تمایز ارسطویی بین اِپیستِمِه و تِخْنِه، علوم نظری را از آن رو که مرتبط به چیزی است که نمی تواند طور دیگر باشد، غیرعملی و غیرکاربردی معرفی می کند. تکنولوژی های جدید سامان این طبقه بندی را برهم زدند زیرا علوم نظری انگاشته می شدند که به کاربردهای عملی می رسیدند. پیامد این دگرگونی اولاً ظهور مفهومی تکاملی از علم و فهمی از جوامع با سلسله مراتب «متمدن» و «وحشی» است که در نسبتِ زمانی با علم و استفاده کاربردی از آن قرار دارند. ثانیاً طبقه بندی «صنعت» ذیل علم جدید «ثروت» و تعریف آن به عنوان «اعمال مولد ثروت» است. در تعریف جدیدِ صنعت، همه فعالیت هایی که به تولید ثروت منجر می شوند و امروزه در اقتصاد آنها را «زمین، نیروی کار و سرمایه» می خوانیم، از لحاظ جایگاهی که در تولید ثروت دارند، مورد بازنگری و بازسازماندهی قرار گرفتند.