آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

تجربه دینى، حال دینى و رویداد دینى واژه‏هاى گوناگونى است که مترجمان فارسى زبان ر برابر واژه انگلیسى Religious experience به کار برده‏اند، ولى از این میان رایج‏ترین معادل، تجربه دینى است که در معناى عام آن شامل هر نوع ارتباط شهودى و دریافت شخصى ابناى بشر با عالم ملکوت و غیرمادى مى‏گردد. ناگفته پیداست که این معنا و مفهوم متعلق به غرب مدرن است که طى دو سده اخیر در کانون توجه متکلمان و دین‏شناسان آن دیار قرار داشته است. به گمان پاره‏اى از آنان اصلى‏ترین و آشکارترین جنبه ظهور و تجلى دین در عرصه حیات آدمى همان تجربه دینى است، و در واقع حقیقت گوهر دین چیزى بیش از چنین پدیده‏اى نیست. بدین‏ترتیب دین در این مفهوم جدید، معنایى بسیار گسترده مى‏یابد و از ابتدایى‏ترین جلوه‏هاى آن تا پیشرفته‏ترین اشکال سنت‏هاى مذهبى در طول تاریخ بشر را شامل مى‏شود؛ زیرا از منظر آنان برخوردارى از تجربه دینى فقط به کسانى که با مفهوم خدا ـ بدان‏گونه که در ادیان ابراهیمى مطرح است ـ آشنایند و بدان اعتقاد مى‏ورزند، اختصاص ندارد، بلکه هر نوع باور به امور ماورائى را دربرمى‏گیرد؛ از همین روى تجارب معنوى افراد قبایل ابتدایى و کسانى را که مفاهیم الهیاتى آنان هنوز در مرحله خامى است نیز شامل مى‏شود. در این رویکرد هرگونه احساس، مشاهده و دریافت شخصى که آدمى را به گونه‏اى با جهان ناپیدا و ماوراى طبیعت و نیروهاى غیبى حاکم بر انسان و دیگر موجودات عالم ماده مرتبط سازد، تجربه دینى نامیده مى‏شود. بدیهى است که در این معناى عام، تجربه دینى شامل تجربه‏هاى بصیرت‏آمیزى که مؤمنان از سر مى‏گذرانند هم مى‏شود؛ چراکه آنان با مشاهده پاره‏اى رویدادهاى نامتعارف و بعضا غیرقابل تبیین در زندگى خود درباره وجوه غیرمادى خویش و نیز ارتباط و نسبت موجودى ماورایى با جهان ناسوت بصیرت‏هاى تنبه‏انگیزى مى‏یابند.
تجربه دینى امّا معناى خاص‏ترى نیز دارد و آن، رویدادى است که به نظر مى‏رسد خداوند خویش را به گونه‏اى بر انسان آشکار یا متجلّى ساخته است. تجربه‏اى که شخص، متعلّق آن را خداوند مى‏انگارد و یا لااقل تجلّى خداوند را در یک فعل یا موجودى که به نحوى با خداوند مرتبط است، احساس مى‏کند. به دیگر سخن در این تعریف، تجربه دینى عبارت است از گونه‏اى ظهور یا تجلّى خداوند بر شخص تجربه‏گر.
ظهور مفهوم تجربه دینى و مطرح شدن آن به عنوان گوهر دین مرهون تلاشهاى شلایر ماخر (1768ـ1834م) فیلسوف و متکلم آلمانى است و این به نوبه خود مولود شرایط فکرى و فرهنگى خاصى بود که پس از رنسانس و تحولات معرفتى همه‏جانبه بر غرب گذشت.
انسان‏محورى و عقل‏مدارى، بدین‏معنا که اولاً همه‏چیز باید تنها و تنها از منظر انسان نگریسته شود و ثانیا پافشارى بى‏حد و حصر بر توانایى عقل، با این گمان که عقل مى‏تواند به کل هستى بنگرد و روایت‏هاى کلى آن را ترسیم کند؛ دو عنصر اصلى عصر روشنگرى بود که متکلمان مسیحى مغرب‏زمین را بر آن داشت تا با طرح تجربه دینى، نگاهى نو به موضوع دین افکنند و آئین مسیحیت را از مخاطراتى که بخصوص از سوى این آموزه‏ها احساس مى‏شد، برهانند. البته ذکر این نکته ضرورى است که برخورد دین‏شناسان با این دو مقوله یکسان نبود، بلکه با ارائه نظریه تجربه دینى تلاش کردند با هماهنگ نمودن خود با آموزه نخست (انسان‏محورى)، آموزه دوم (عقلى‏مدارى افراطى) را انکار نمایند. تب شدید عقل‏گرایى افراطى که از سوى بسیارى از اندیشمندان آن عصر بدان دامن زده مى‏شد، از یکسو و غیربرهانى و غیرعقلانى شمرده شدن گزاره‏هاى اساسى مسیحیت، همچون اثبات وجود خدا، تثلیت و... از سوى دیگر و همچنین تعارض علم با تعداد پرشمارى از آموزه‏هاى کلیسا مشکل را دو چندان کرد.
مثلاً هرچند کانت این نکته را که، آموزه‏هاى دینى را نمى‏توان به‏مدد عقل اثبات نمود، از هیوم پذیرفت، ولى براى برون رفتن از این معضل پیشنهاد کرد که دین را باید از حوزه عقل نظرى خارج کرد و به قلمرو عقل عملى (اخلاق) درآورد. از نظر او وجود خدا ازآن‏رو پذیرفتنى است‏که پیش‏فرض عقل عملى واخلاق است. این اندیشه موجب گشت که کانت حقیقت دین را همان اخلاق بداند و فتوا دهد که دین و اخلاق یکى هستند.
شلایر ماخر از یک سو با عقل‏گرایى افراطى و از سوى دیگر با یکى‏انگارى دین و اخلاق به مخالفت پرداخت. او که در فضاى رمانتیسم اواخر قرن هیجدهم و اوائل قرن نوزدهم آلمان مى‏زیست، حقیقت دین را در احساسات و عواطف تشخیص داد و گوهر دین را احساس میل به بى‏نهایت (در کتاب درباره دین) و احساس وابستگى مطلق (در کتاب ایمان مسیحى) دانست. هرچند ماخر در اشاره به این «احساس» بیشتر بر واژه حال دینى تکیه داشته و از واژه تجربه دینى کمتر استفاده کرده است. اصطلاح تجربه دینى عمدتا ریشه در آثار ویلیام جیمز دارد که در ادامه دیدگاه‏هاى شلایر ماخر این مباحث را به حوزه روان‏شناسى دین گسترش داد و با مطالعات مبسوط خویش در این باب مفهوم تجربه دینى را در ادبیات دین‏شناسى نوین استقرار بخشید.
حاصل این روند، متکلمان مسیحى را در جستجوى حوزه‏اى براى دین که مستقل از استدلال‏هاى کلامى رایج باشد، سوق داد و از آنجا که در مدرنیته، دیدگاه اومانیستى غالب بود، انسان مرکز و محور حقایق قرار گرفت و سنگ بناى نجات و حقیقت در درون انسان نهاده شد.
در سنت اندیشه اسلامى بحث‏هاى اساسى و عمده‏اى از سوى فلاسفه و متکلمان مسلمان ارائه شده است که با مطالبى که در حال حاضر تحت‏عنوان تجربه دینى مورد بحث و گفتگو قرار مى‏گیرد، ارتباطى وثیق دارد. در حقیقت بخش مهمى از پرسش‏هایى که امروزه در این بخش از مباحث فلسفه دین مطرح است و دین‏شناسان، هریک به فراخور منظر خویش به گونه‏اى به آن پاسخ مى‏دهند، برخى با صراحت و برخى به طور ضمنى، موردتوجه و دقت عالمان و متفکران حوزه فرهنگ اسلامى بوده است و پژوهشگران مى‏توانند با عبور از اصطلاحات خاص و راه‏یابى به مفاهیم و معانى آنها، پاسخ ایشان به آن پرسش‏ها را بیابند. سؤالهایى همانند:
ـ حقیقت تجربه دینى چیست و آیا اصولاً تحقق چنین تجربه‏اى براى همگان ممکن است؟
ـ تجربه دینى چه ربط یا نسبتى با آموزه‏ها و گزاره‏هاى دینى و ایمان مؤمنان دارد؟
ـ آیا وحى نوعى تجربه دینى است یا این دو ماهیتا با یکدیگر متفاوت‏اند؟
ـ آیا تجربه دینى مى‏تواند خود، دلیلى بر صحت دعاوى دینى، از جمله وجود خداوند باشد؟
ـ ملاکها و ضوابط لازم براى تحقق یک تجربه دینى کدام است؟
ـ تجربه دینى چه پیامدهایى در رفتار و شخصیت انسان و به تبع آن جوامع انسانى دارد؟
از جمله پرسشهاى اساسى این حوزه معرفتى است که مى‏توان پاسخ آنها را با بازخوانىِ میراث مکتوب عالمان مسلمان بدست آورد.
بر این اساس فصلنامه حوزه و دانشگاه با پرداختن به این موضوع، امیدوار است درباره هستى و چیستى تجربه دینى از منظر اندیشمندان مسلمان، گامى در جهت طرح مباحث نو در حوزه معرفت دینى برداشته باشد. انشاءاللّه.
سردبیر

 

تبلیغات