آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

امام على(ع) پس از بازگشت از جنگ صفین در خطابه‏اى بلند ضمن بیان حقوق متقابل رعیت و حکومت، راه اصلاح جامعه را در رعایت این حقوق از طرف دولت و مردم مى‏دانند. ترجمه خطبه بدین قرار است:
اما بعد، همانا خدا بر شما براى من که حکمرانى شما را به عهده دارم، حقى قرار داد، همانگونه که براى شما نیز بر من حقى است، همانند حق من که بر گردن شماست. پس حق فراخترین چیزهاست، هنگامى که از آن سخن مى‏گویند و پر تنگناترین امور است، آنگاه که بخواهند از یکدیگر انصاف جویند. کسى را حقى نیست جز آنکه بر او نیز حقى است و بر او حقى نیست جز آنکه او را حقى بر دیگرى است. تنها کسى که بر همگان حق دارد و هیچکس را بر او حقى نیست، خداى سبحان است نه احدى از بندگانش. زیرا اوست که تواناى بر بندگان است، و عدالتش در هر چیز که قضایش بر آن روان است، نمایان است. لیکن خدا حق خود را بر بندگان، در اطاعت خویش قرار داده و پاداش آنان را در طاعت دو چندان یا بیشتر نهاده، و این از دَر بخشندگى است که او راست و از سر افزون‏دهى است که وى را سزاست.
پس خداى سبحان برخى از حقهاى خود را براى بعضى مردمان واجب داشت و آن حقها را برابر هم نهاد، و واجب شدن حقى را مقابل گزاردن حقى گذاشت. و حقى بر کسى واجب نَبُود مگر حقى که برابر آن است، گزارده شود.
بزرگترین حقها که خداى سبحان واجب کرده است، حق والى بر رعیت است و حق رعیت بر والى، که خداى سبحان آن را واجب نمود و حق هریک را به عهده دیگرى گذاشت، و آن را موجب برقرارى پیوند آنان، و ارجمندى دین ایشان کرد. پس حال رعیت اصلاح نگردد جز آنگاه که حاکمان اصلاح پذیرند، و حاکمان اصلاح نگردند، جز آنگاه که مردم درستکار باشند. پس چون مردم حق حاکم را ادا نمایند، و حاکم حق مردم را به جاى آورد، حق میان آنان بزرگ‏مقدار شود و پایه‏هاى دینشان استوارى گیرد، و نشانه‏هاى عدالت برپا گردد و سنت الهى چنانکه باید، اجرا شود.
پس امور زمانه اصلاح گردد، و امید به پایدارى دولت قوت گیرد، و چشم آز دشمنان بسته. ولى اگر مردم بر والى چیره شود و یا حاکم بر مردم ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد، و نشانه‏هاى جور آشکار، و تبهکارى در دین بسیار شود. راه‏گشوده سنت را رها کنند، و کار از روى هوا کنند و احکام فروگذار شود و بیمارى، و کسى از پایمال شدن حقى سترگ و یا رواج باطلى بزرگ را برآشفته نگردد. آنگاه نیکان خوار شوند، و بدکاران بزرگ‏مقدار، و تاوان فراوان و دردناک از طرف پروردگار، بر گردن بندگان نهاده شود.
پس بر شماست که یکدیگر را در این باب اندرز دهید، و یکدیگر را نیکو یارى دهید. درست است که هیچ‏کس نتواند حق طاعت خدا را چنانکه باید بگزارد، هرچند در به دست آوردن رضاى او حریص باشد، و در کار بندگى کوشش بسیار به عمل آرد، لیکن باید به اندازه توان حقوق الهى را رعایت کند. از جمله حقهاى خداوند بر بندگان این است که یکدیگر را به مقدار توان اندرز دهند و در برپاداشتن حق میان خود همدیگر را یارى رسانند. و هیچکس، هرچند، قدر وى در حق بیشتر و فضیلت او در دین پیشتر باشد، از اینکه او را در گزاردن حق خدا یارى کنند بى‏نیاز نیست، و هیچکس هرچند مردم او را خوار شمارند و در دیده‏ها بیمقدار آید، خُردتر از آن نیست که کسى را در انجام دادن حق یارى کند یا دیگرى به یارى او برخیزد.
* * *
در این هنگام مردى از یاران وى با گفتارى دراز حضرتش را پاسخ داد و در آن بر وى درود فراوان فرستاد و یادآورى کرد که ـ سخن او را ـ شنواست و در انجام فرمان او کوشاست. امام(ع) فرمودند:
کسى که خدا در دیده جان او بزرگ آید، و منزلتش در دل او سترگ، سزاست که به خاطر این بزرگى هرچه جز خدا نزد اوست خُرد و حقیر آید، و سزاوارتر کس بدین‏حالت آن کسى است که نعمت خدا بر وى بسیار باشد و او بر خوان احسان خدا ریزه خوار است، زیرا نعمت خدا بر کسى بسیار نگردد، جز آنکه به پاس آن نعمت حق خداوند بر او افزون شود. و در دیده مردم پارسا، زشت‏ترین خوى حاکمان این است که بخواهند مردم آنان را دوستدار بزرگ منشى شمارند، و کارهاشان را به حساب کبر و خودخواهى بگذارند و خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که من دوستدار ستودنم و خواهان ستایش شنودن.
سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش دوست بودم آن را به خاطر فروتنى در پیشگاه خداى سبحان، وامى‏نهادم. زیرا بزرگى و بزرگوارى تنها سزاوار اوست. بسا مردم که ستایش را دوست دارند پس از آنکه در کارى مهم کوشش آرند. لیکن مرا به نیکى مستایید تا از عهده حقوقى که مانده است برآیم و واجبها که بر گردنم باقى است ادا نمایم. پس با من چنانکه با سرکشان سخن گویند، سخن مگویید و از من پنهان ندارید آنچه را که مردم از تیزخویان پنهان مى‏کنند، و با تملق و چاپلوسى با من آمیزش مکنید و مپندارید که شنیدن حق بر من سرگران آید، و نمى‏خواهم مرا بزرگ انگارید، زیرا کسى که شنیدن سخن حق بر او گران آید و یا نتواند اندرز کسى را در مورد عدالت بشنود، عمل کردن به حق و به عدالت رفتار کردن بر او دشوارتر است. پس، از گفتن حق، یا رأى زدن در عدالت باز مایستید، زیرا من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم، مگر آنکه خدا مرا در کار نفس کفایت کند، زیرا او از من بر آن تواناتر است. جز این نیست که ما و شما بندگانى هستیم در قبضه قدرت پروردگارى که جز او پروردگارى نیست. او صاحب اختیار ماست، در آنچه ما را بر آن اختیارى نیست. ما را از آنچه در آن بودیم بیرون آورد و بدانچه صلاح ما در آن بود درآورد، پس از گمراهى هدایتمان نمود و پس از نابینایى بینایى‏مان عطا فرمود.

________________________________________
1 نهج‏البلاغه صبحى صالح، خطبه 216.

 

تبلیغات