عدالت اقتصادى در کلام و سیره على(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی امامان معصوم
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی انسان و جامعه در روایات جامعه در روایات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه فقه اقتصادی مباحث کلی
آرشیو
چکیده
عدالت، مخصوصا عدالت اقتصادى، ویژگى بسیار مهم دولت اسلامى است و در کنار تقوا، شاخص جامعه اسلامى بهشمار مىرود. مفهوم عدالت اقتصادى، مراعات حقوق اقتصادى است و زمینهساز تحقق اهداف عالیه اسلامى مىباشد. معیار عدالت، اهداف عدالت، تقدم عدالت بر رشد و توسعه و اینکه کارآیى لازمه عدالت است، از محورهاى مهم مبحث عدالت اقتصادى است. علىرغم آنکه همه فرهنگها و مکاتب، خواهان عدالت اقتصادى و مدافع آن هستند ولى دین مقدس اسلام، آنگونه که امیرالمؤمنین على(ع) بحق زبانِ گویا و مجرى صادق آن بودهاند، خاستگاهها، پیامدها و اهداف خاص خود را دارد. این نوشته درصدد است درحد توان، محورهاى یاد شده را به اختصار با تکیه به سخنان آن حضرت، تبیین کند.متن
مفهوم عدالت اقتصادى
عدالت اقتصادى مصداقى از عدالت در معناى وسیع آن است. معرفى معناى وسیع عدالت راهى است براى یافتن حدود و ثغور مفهوم عدالت اقتصادى و به تعبیر دیگر، عدالت اقتصادى بُعدى از ابعاد گوناگون عدالت، از قبیل عدالت سیاسى، قضایى و فرهنگى است. امروزه براى عدالت اقتصادى گاهى از واژه عدالت اجتماعى نیز استفاده مىشود. براى آشنایى با معناى عدالت، در پرتو انوار سخنان حضرت امیرالمؤمنین(ع) قرار مىگیریم تا از این طریق خوشههایى برچینیم.
1. در مواردى، عدالت به معناى مساوات و برابرى به کار رفته است، از جمله:
وَآسِ بَیْنَهُمْ فِى اللَحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ حَتّى لاَیَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِى حَیْفِکَ لَهُمْ وَ لاَیَیْأسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ عَلَیْهِمْ.1
و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگرى و خواه خیره شوى، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مأیوس نگردند.
و نیز حضرت ضمن سفارشات متعدد به مأموران گرفتن زکات ـ که مرحوم سید رضى در آنها نشانههاى عدالت را به عیان مىبیند ـ مىفرمایند:
فَاِذَا اَخَذَهَا اَمِینُکَ فَاَوْعِزْ اِلَیْهِ أَلاَّ یَحُولَ بَیْنَ نَاقَةٍ وَ بَیْنَ فَصِیلِهَا وَ لاَیُمَصِّرَ لَبَنَهَا فَیَضُرَّ ذَلِکَ بَوَلَدِهَا وَ لاَیَجْهَدَنَّهَا رُکُوبا وَلْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِى ذلِکَ وَ بَیْنَهَا.2
اگر امین تو حیوانى را به عنوان زکات بگیرد، به او سفارش کن که میان ماده و بچه شیرخوارش جدایى نیفکند و ماده را چندان ندوشد که شیرش اندک ماند و بچهاش را زیان رساند و در سوار شدن به خستگىاش نیندازد و میان آن و دیگر شتران، عدالت را برقرار سازد.
در ایندو فرمایش، نگاه یکسان به همگان، مساوات و برابرى در استفاده از شتران و رعایت تناسب در دوشیدن شیر آنها به عنوان عدالت معرفى شده است.
حضرت در جاى دیگر متذکر مىشود که:
اَمَّا بَعْدُ فَاِنَّ الْوَالِى إذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِکَ کَثِیرا مِنَ الْعَدْلِ فَلْیَکُنْ اَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ فِى الْحَقِّ سَوَاءٌ فَاِنَّهُ لَیْسَ فِى الجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ فَاجْتَنِبْ مَا تُنْکِرُ اَمْثَالَهُ وَ ابْتَذِلْ نَفْسَکَ فِیمَا افْتَرَضَ اللّهُ عَلَیْکَ رَاجِیا ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفا عِقَابَهُ.3
چون والى را هواها گوناگون شود او را در موارد بسیارى از عدالت باز دارد. پس باید کار مردم در آنچه حق است نزد تو یکسان باشد که ستم را با عدل عوض ندهند. پس خود را از آنچه مانند آن را نمىپسندى دور ساز و نفس خود را در کارى که خدا بر تو واجب فرمود در باز، درحالى که پاداش آن را امید دارى و از کیفرش ترسانى.
در این سخن حضرت، بعد از یادآورى اینکه یکى از عوامل عمده بازدارنده از عدالت تبعیت از هوسهاست، به عنوان نتیجه سخن (با آوردن فاء) مىفرمایند که در امور حق نباید بین مردم نابرابرى وجود داشته باشد.
2. در مواردى نیز، عدالت به معناى مراعات حقوق آمده است. البته منشأ حق مىتواند رابطهاى تکوینى و حقیقى بین غایت و ذى غایت4 یا امرى قراردادى باشد که در قالب قانون و سنت هویدا مىشود. سرچشمه قرارداد، تأمین مصالح یا دفع مفاسد است. چند نمونه از این موارد را ذکر مىکنیم:
فَاِذَا اَدَّتِ الرَّعِیَّةُ اِلَى الْوَالِىَ حَقَّهُ وَ اَدَّى الْوَالِى اِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُالدِّینِ وَاعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ العَدْلِ وَجَرَتْ عَلَى اَذْلاَلِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَطُمِعَ فِى بَقَاءِ الدَّوْلَةِ وَیَئِسَتْ مَطَامِعُ الاَعْدَاءِ وَ اِذَا غَلَبَتِ الرَّعِیَّةُ والِیهَا وَ اَجْحَفَ الْوَالِىُ بِرَعِیَّتِهِ اِخْتَلَفَتْ هُنَالِکَ الْکَلِمَةُ وَ ظَهَرَتْ مَعالِمُ الْجَوْرِ وَ کَثُرَ الاِدْغَالُ فِىالدِّینِ وَ تُرِکَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ.5
پس چون رعیت حق والى را گزارد و والى حق رعیت را به جاى آرد، حق میان آنان بزرگمقدار شود و راههاى دین پدیدار و نشانههاى عدالت برجا و سنت چنانکه باید اجرا، پس کار زمانه آراسته گردد و طمع در پایدارى دولت پیوسته و چشم آز دشمنان بسته؛ و اگر رعیت بر والى چیره شود یا والى بر رعیت ستم کند، اختلاف کلمه پدیدار گردد و نشانههاى جور آشکار و تبهکارى در دین بسیار، راه گشاده سنت را رها کنند.
در این سخن حضرت، مراعات حقوق ـ که در اینجا مراعات طرفینى حقوق مردم و حاکم به عنوان نمونهاى از آن یادآورى شده است ـ از نشانههاى استقرار عدالت محسوب شده است. در موردى که اشخاص یا گروههایى بر یکدیگر حقى داشته باشند، مراعات آن، عدالت و عدم مراعات آن، همسان با جور و ستم است. این فرمایش که در آن، مراعات حقوق و عدالت پیوند خوردهاند، مىتواند قرینهاى باشد بر اینکه اداى حق و رعایت آن مصداقى از عدالت است. براى مثال آنجا که حضرت مىفرماید:
اَلذَّلِیلُ عِنْدِى عَزِیزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ وَ الْقَوِىُّ عِنْدِىْ ضَعِیفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ.6
خوار نزد من گرانمقدار است تا هنگامى که حق او را بدو برگردانم و نیرومند خوار است تا آنگاه که حق را از او بازستانم.
بر اساس پیوند بین «مراعات حقوق» و «عدالت»، این کار مصداقى از عدالت خواهد بود. حضرت در جاى دیگر مىفرمایند:
وَایْمَ اللّهِ لاَءُ نْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لاَءَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخَرَامَتِهِ حَتَّى أورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ اِنْ کَانَ کَارِها.7
به خدا سوگند که داد ستمدیده را از آن که بر او ستم کرده بستانم و مهار ستمکار را بگیرم و به ناخواه او را تا به آبشخور حق کشانم.
و نیز مىفرمایند:
وَاللَّهِ لَوْ اُعْطِیتُ الاَقالِیمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ اَفْلاَکِهَا عَلَى اَنْ اَعْصِىَ اللّهَ فِى نَمْلَةٍ اَسْلُبَهَا جُلْبَ شَعِیَرةٍ مَا فَعَلْتُ.8
به خدا اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانى نمایم و پوست جویى را از مورچهاى به ناروا بربایم چنین نخواهم کرد.
حضرت درباره آنچه عثمان، تیول بعضى کرده بود، مىفرمایند:
وَاللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِکَ بِهِ الإمَاءُ لَرَدَدْتُهُ فَإنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةٌ وَ مَنْ ضَاقَ عَلَیْهِ الْعَدْلُ فَالْجوْرُ عَلَیْهِ أضْیَقُ.9
به خدا اگر ببینم که به مهر زنان یا بهاى کنیزکان رفته است، آن را باز مىگردانم که در عدالت گشایش است و آنکه عدالت را بر نتابد، ستم را سختتر یابد.
در این سخن نیز بازگرداندن قطائعى که جزو حقوق مسلمانان است، عدالت معرفى شده و گشایش و فراخىِ عدالت و محدودیت ظلم و ستم نیز گوشزد شده است.
حضرت در نامهاى خطاب به یکى از عاملان خود فرمودهاند:
اَمَّا بَعْدُ فَاِنِّى کُنْتُ اَشْرَکْتُکَ فِى اَمَانَتِى... خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنینَ فَلاَ ابْنَ عَمِّکَ آسَیْتَ وَ لاَ الأمَانَةَ اَدَّیْتَ... فَلَمَّا اَمْکَنَتْکَ الشِّدَةُ فِى خِیَانَةِ الاُمَّةِ اَسْرَعْتَ الْکَرَّةَ وَعَاجَلْتَ الوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لأَرَامِلِهِمْ وَاَیْتَامِهِمُ اخْتَطَافَ الذِّئْبِ الأزَلِّ دَامِیَةَ المِعْزى الکَسِیرَة... وَاللّهِ لَوْ اَنَّ الْحَسَنَ وَ الحُسَیْنَ فَعَلا مَثْلَ الّذى فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِى هَوَادَةٌ وَ لاَظَفَرا مِنِّى بِارَادَةٍ حَتّى آخُذَ الحَقَّ مِنْهُمَا وَ اُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلِمَتِهِمَا.10
من تو را در امانت شریک خود داشتم... ولى تو با خیانتکاران همآواز شدى. نه پسر عمویت را یار بودى و نه امانت را کارساز... چون مجال بیشتر در خیانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله نمودى و تند برجستى و آنچه توانستى از مالى که براى بیوهزنان و یتیمان نهاده بودند بربودى، چنانکه گرگ تیز تک برآید و بز زخم خورده و از کار افتاده را برباید... به خدا! اگر حسن و حسین چنان کردند که تو کردى، از من روى خوش ندیدندى و به آرزویى نرسیدندى، تا آنکه حق را از آنان بستانم و باطلى را که به ستمشان پدید شده نابود گردانم.
گرچه فرمایش حضرت، قابل تطبیق بر غصب حق غیر نیز مىباشد و غصب نیز مصداق ظلم است، ولى از آنجا که ظلم نقطه مقابل عدل است، پس در جایى که مراعات حق غیر شود، یعنى ظلم و غصبى صورت نگیرد، عدالت محقق شده است. لذا این فرمایش حضرت نیز مىتواند تأییدى باشد بر اینکه عدالت و ظلم در جایى به کار مىرود که مراعات حقوق شده باشد یا حقى تضییع گردد.
3 ـ گاهى نیز عدالت به معناى قرار گرفتن هر چیز در جایگاه واقعى خود معرفى شده است. در این معنا، باید پیشاپیش براى هر چیز به طور تکوینى یا قراردادى جایگاهى فرض شود تا استقرار آن در جایگاه متناسب خود، مصداق عدالت و خروج از آن جایگاه، بیعدالتى محسوب گردد. آن حضرت مىفرماید:
اَلْعَدْلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا.11
عدالت کارها را بدانجا مىنهد که باید.
و در جاى دیگر در وصف عاقل فرمودهاند:
هُوَالّذِى یَضَعُ الشَّیْئَ مَوَاضِعَهُ.12
عاقل کسى است که هر چیزى را درجاى مناسبش قرار دهد.
از اینجا مىتوان گفت عدالتورزى کارى عاقلانه نیز هست.
با توجه به سه معنایى که از سخنان حضرت استفاده شد (مساوات، مراعات حقوق و قرار گرفتن هر امر در جایگاه خود) مىتوان هسته مشترکى را بین آنها پیدا کرد و آن، مراعات حقوق است. در جایى که مراعات حقوق اقتضاى تساوى و برابرى داشته باشد، عدالت با مساوات مترادف خواهد بود و هر حقى که مراعات شود یا اگر قبلاً مراعات نشده است، اداى حق گردد، لازمهاش آن است که در جایگاه واقعى قرار گیرد. البته اینکه در برخى موارد، جایگاه حق به صورت قراردادى (در منطقة الفراغ و مباحات و امور اجتماعى غیرواجب و غیر حرام) توسط حاکم اسلامى مقرر مىشود و مراعاتش الزامى مىگردد، منافاتى با این موضوع ندارد. به عبارت دیگر، لازمه مراعات حقوق و اداى آنها و قرار گرفتن هر چیز در جایگاه خود به معناى سلسله مراتب غیرقابل تغییر و از پیش تعیین شده در همه موارد نیست.13
حال مىتوان با توجه به معناى گسترده عدالت، با مفهوم عدالت اقتصادى نیز آشنا شد. اگر عدالت به معناى وسیع آن را مترادف با «مراعات حقوق» بدانیم و از سخنان حضرت امیرالمؤمنین على(ع) براى ضعیفان و محرومان و فقیران جامعه، حق اقتصادى براى تأمین حداقل نیازهاى اقتصادیشان و براى عموم مردم تأمین رفاه نسبى را استفاده کنیم، مىتوانیم توزیع عادلانه درآمد، تأمین رفاه نسبى و رفع فقر در جامعه اسلامى را از مصادیق عدالت اقتصادى معرفى نماییم.
پیش از ذکر سخنان حضرت یادآورى مىکنیم که امروزه عدالت اقتصادى با مفهوم توزیع درآمد گره خورده است، زیرا توزیع درآمد مهمترین راه تأمین و مراعات حقوق اقتصادى است.
توزیع اقسامى دارد: توزیع قبل از تولید و توزیع بعد از تولید. توزیع بعد از تولید خود به دو صورت مطرح شده است: توزیع درآمد به تناسب عوامل تولید که در این صورت، درآمد میان نیروى کار، سرمایه و زمین به شکل دستمزد، سود و اجاره تقسیم مىشود و دوم، توزیعِ درآمد شخصى یا توزیعِ درآمد میان افراد جامعه بدون توجه به چگونگى دریافت سهم از درآمد کل. این توزیع معطوف به رفاه افراد است و از این نظر، خانوارى که درآمد پایینى دارد فقیر است، خواه درآمدش از طریق دستمزد باشد یا اجاره یا سود، و کسى که درآمد شخصىِ بالایى دارد غنى است. علاوه براین، در بحث توزیع، باز توزیع یا توزیع مجدد نیز عنوان مىشود و آن هنگامى است که جامعه فرایندهاى غیر بازارى را براى اصلاح و تعدیل توزیع خاصى به کار مىگیرد.14
همانطور که گفته شد، اگر بپذیریم که مراعات حقوق موجب عدالت است، مراعات حقوق اقتصادى که مستلزم توزیع درآمد و رفع فقر و کم شدن فاصله اقتصادى بین اقشار و تحت پوشش قرار دادن اقشار آسیبپذیر توسط دولت اسلامى است، متضمن برقرارى عدالت اقتصادى نیز خواهد بود. حال مواردى از سخنان حضرت را که براى فقیران و ضعیفان جامعه، حق اقتصادى قائل شده و مراعات آنها را لازم دانسته است و حکومت را ملزم به اجراى عدالت اقتصادى مىکند، ذکر مىکنیم.
وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمُ المَصُونَةِ لأرَامِلِهِمْ وَ اَیْتَامِهِمُ اخْتَطَافَ الذِّئْبُ الاَزَلِّ دَامِیَةَ الْمِعْزَى الْکَسِیرَة.15
و آنچه توانستى از مالى که براى بیوهزنان و یتیمان نهاده بودند بربودى، چنانکه گرگ تیز تک برآید و بُز زخم خورده و از کار افتاده را برباید.
امام(ع) در سخن خود به این امر که اموال عمومى به بیوهزنان و یتیمان اختصاص دارد، اشاره مىکنند. گر چه ممکن است لام در تعبیر «لاَِرامِلِهِم» به معنى ملکیت براى عنوان هم باشد ولى دست کم، حق اختصاصى ایشان را در اموال عمومى مدنظر دارد. حضرت در سخنى دیگر مىفرماید:
سپس خدا را خدا را در طبقه فرودین از مردم، آنان که راه چاره ندانند و از درویشان و نیازمندان و بینوایان و از بیمارى بر جاى ماندگانند، که در این طبقه مستمندى است خواهنده و مستحق عطایى است به روى نیاورنده؛ به خاطر خدا، حقى را که خداوند به آنان اختصاص داده و نگهبانى آنرا بر عهدهات نهاده است، پاس دار و بخشى از بیتالمالت و بخشى از غلات زمینهاى خالصه را در هر شهر به آنان واگذار، که دوردستترین آنان را همان باید که براى نزدیکان است و آنچه بر عهده تو نهادهاند رعایت حق ایشان است... یتیمان را عهدهدار باش و کهنسالانى را که چارهاى ندارند و دست سؤال پیش نمىآرند؛ و این کار بر والیان گرانبار است و گزاردن حق، همه جا دشوار.16
در این سخن، گرچه حضرت در جایى اشاره دارند که محرومان حق اقتصادى دارند و در جایى دیگر، حقى را که خداوند از خود به آنان اختصاص داده است، گوشزد مىنمایند، ولى بین این دو منافاتى نیست و در طول یکدیگر قرار دارند، چرا که تمام حقها و امتیازها از ناحیه خداوند متعال است که نسبت به عدهاى مقرر مىفرمایند. لذا حق محرومان در اصل همان حق الهى است که در مرتبهاى گویا به خودشان تفویض شده است و آنان خود مستحق مىباشند.
سفارش حضرت به عاملِ خود درباره مراعات این حق و عهدهدار شدن آن، الزامى بودن آن را براى حاکم اسلامى متذکر مىشود و از اینکه آن را از وظایف حکومت اسلامى معرفى مىنماید، مىتوان چنین نتیجه گرفت که باید در جامعه اسلامى، نیازهاى اساسى تمام مردم تأمین شود و علاوه بر آن، فاصله اقتصادى اقشار جامعه کم گردد تا محرومان احساس کوچکى و خوارى نکنند. علاوه بر این، دولت اسلامى موظف است اقشار آسیبپذیر را تحت پوشش حمایتى خود قرار دهد.
اهمیت و آثار عدالت
دو فلسفه براى بعثت انبیا ذکر شده است: 1. آشنا ساختن بیشتر مردم با حق و سوق دادن آنان به حقطلبى، خداشناسى، خداپرستى و تسلیم کامل و مطلق در برابر خداوند متعال و 2. اقامه قسط و عدل.17 از بین این دو، اصالت با فلسفه اول است و اقامه قسط و عدل زمینهاى براى تحقق هر چه بیشتر هدف اول مىباشد، ولى در عین حال، وسیلهاى است بىبدیل که هیچگونه جایگزینى براى آن نمىتوان یافت.18
در قرآن کریم از اهمیت عدالت و آثار آن زیاد بحث شده است که به سه مورد اشاره مىشود:
وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنْتُ بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنْ کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لاَِعْدَلَ بَیْنَکُمْ.19
همانگونه که به تو دستور دادهایم، استقامت و پایدارى کن و از هوسهاى آنان پیروى مکن و بگو به کتابى که خداوند نازل کرده است، ایمان دارم و مأمورم که بین شما به عدالت رفتار کنم.
در این آیه شریفه بعد از مشخص ساختن مسئولیت و رسالت اساسى پیامبر عالیقدر اسلام که همان استقامت در راه هدف و تأثیر نپذیرفتن از هوسهاى دیگران است، مأمور بودن به عدالتورزى در ردیف ایمان به تعالیم الهى ذکر شده است که با توجه به متعلق آن (بینکم) مربوط به عدالت در رفتار با دیگران است.
اِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقوى.20
عدالت بورزید که به پرهیزکارى نزدیکتر است.
با توجه به اینکه بین ارزشهاى اسلامى، تقوا ارزش درجه اول است، نزدیکتر بودن عدالتورزى به آن، اهمیت عدالت را بیان مىکند.
اِنَاللّهَ یَأْمُرُکُمْ بِالْعَدْلِ وَالاِحْسَانِ وَ اِیْتَاءِ ذِى القُرْبَى.21
خداوند شما را به عدالت و احسان و دستگیرى از نزدیکان دستور مىدهد.
در این آیه شریفه سخن از فرمان الهى به عدالتورزى در کنار احسان و رسیدگى به نزدیکان است.
در فرمایشهاى پیامبر عالیقدر اسلام(ص) نیز اهمیت و لزوم عدالت مورد عنایت است که به یک فرمایش در این مورد اکتفا مىشود:
عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةٍ قِیامِ لَیْلِهَا وَ صِیَامِ نَهَارِهَا.22
عدالتورزى در برهه کوتاهى از زمان برتر از عبادت هفتاد سال، همراه با شب زندهدارى و روزهدارى است.
حال به سخنان امیرالمؤمنین(ع) درباره اهمیت، لزوم و آثار عدالت مىپردازیم. روشن است که وقتى آن حضرت درباره عدالت به معناى کلى آن سخن مىگوید، شامل عدالت اقتصادى نیز هست، هر چند در برخى موارد به طور خاص به عدالت اقتصادى نیز عنایت شده است.
وَاَلْبَسَتُکُمُ الْعَافِیَةَ مِنْ عَدْلِى.23
در این فرمایش یکى از ثمرات عدالت، عافیت اجتماعى و فردى ذکر شده است. عافیت در معناى کلى آن به معناى سلامتى و امنیت و اطمینان خاطر است و اعتمادپذیرى و جلب اطمینان، رابطه خاصى با برقرارى عدالت دارد.
هَیْهَاتَ اَنْ أَطْلَعَ بِکُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ.24
حضرت بعد از گلایه از یاران خود، اظهار تأسف مىفرمایند که بعید است بتوانم با شما تاریکى را از چهره عدالت برطرف کنم. این مطلب علاوه بر اهمیت و خطیر بودن عدالت دلالت بر سستى همراهان حضرت نیز دارد.
با اینکه حضرت منصوب به امامت بودند ولى به خاطر فراهم نشدن شرایط و غصب حق ایشان، امت از امامت وى محروم شد. وقتى شرایط ظاهرا فراهم شد، جامعه در وضعیتى بود که از مسیر حق انحراف پیدا کرده و ذائقه مردم عوض شده بود و حضرت مىدانست این ذائقه با حکومت ایشان تناسب ندارد. یکى از مواردى که سبب قبول این مسئولیت شد رفع ستم از مظلوم و نشاندن ظالم سر جاى خود یا مراعات عدالت بود.25 بدینترتیب، عدالت اقتصادى انگیزهاى شد براى قبول مسئولیت و این نشانه اهمیت آن است.
اِنَّ اَفْضَلَ قُرّةِ عَیْنِ الوُلاةِ اسْتِقَامَةِ الْعَدْلِ فِى الْبِلاَدِ؛26
برترین چیزى که موجب روشنى چشم زمامداران مىشود برقرارى عدالت در کشور است.
به عبارت دیگر، عدالت منتها آرزوى زمامداران حقیقى و راستین مىباشد.
گاهى با تخفیف دادن مالیات تولید رشد مىکند و زمینه اخذ مالیات بیشتر (البته عادلانه) فراهم مىشود.
وَ تَبْجَحَکَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِیهِم.27
و در عین حال، شادمان هستى که سفره عدالت را بین آنان گستردهاى.
حضرت در پاسخ به اینکه عدل بهتر است یا جود وجوه بهتر بودن عدالت را بیان فرمودهاند که:
اَلْعَدْلُ یَضَعُ الاُمُورَ مَوَاضِعَهَا وَالجُودُ یُخْرِجُهَا مِنْ جَهَتِهَا وَالْعَدْلَ سَائِسٌ عَامٌ وَالجُودُ عَارِضٌ خَاصٌ فَالْعَدْلُ اَشْرَفُهُمَا وَ اَفْضَلُهُمَا.28
در این خصوص حق مطلب را استاد شهید مرتضى مطهرى ادا کردهاند.29
فرمایشهاى کوتاه و متعددى از حضرت درباره آثار عدالت وجود دارد که با دقت در این احادیث فواید همهجانبه مراعات عدالت در بیانات نورانى امیر بیان(ع) آشکار مىگردد که مىتوان آنها را نسبت به عدالت اقتصادى نیز ملحوظ داشت.30
معیارهاى عدالت
همانطور که قبلاً اشاره شد، عدالت اقتصادى با مفهوم توزیع درآمد گره خورده است. توزیع درآمد به دو شکل در ادبیات اقتصادى مطرح مىشود: توزیع درآمد میان عوامل تولید و توزیع درآمد میان افراد یا خانوارها. براى آشنایى با معیارهاى عدالت از نظر امیرالمؤمنین(ع) نخست به معیارهاى رایج در باب عدالت به اختصار پرداخته مىشود.
نظریه توزیع درآمد در مکتب نئوکلاسیک، درباره تعیین قیمت عوامل و تقسیم درآمد ملى بین آنها (زمین، کار، سرمایه) مرتبط با تخصیص کارآ بحث مىکند. براى آنکه استفاده از منابع به صورت کارآ صورت پذیرد، عوامل تولید باید بهگونهاى در تولید بهکار گرفته شوند که ارزش تولید نهایى آنها در تمام موارد استفاده برابر باشد، بدون توجه به اینکه این توزیع عادلانه است یا نه.
نظریههاى مختلفى که براى تبیین توزیع درآمد میان اشخاص پیشنهاد شده است، از دو مکتب عمده برخاستهاند: الف ـ مکتب آمارى نظرى (گیبرات، روى، چامبر ناون). این مکتب ایجاد درآمد را به کمک فرآیندهاى تصادفى معینى توضیح مىدهد. جدىترین انتقاد به این مدلها آن است که تنها، توضیحى ناقص از فرایند ایجاد درآمد را به دست مىدهند. ب ـ مکتب اقتصادى ـ اجتماعى بهدنبال تبیین توزیع درآمد با استفاده از عوامل اقتصادى و نهادى مانند جنسیت، سن، اشتغال، آموزش و تفاوتهاى جغرافیایى است (مینسر ـ باولز ـ تین برگن).
از نگاه دیگر، نظریههایى که براى تبیین توزیع درآمد میان اشخاص و خانوارها پیشنهاد شدهاند، قابل تقسیم به دو دستهاند: 1. فردگرا با تأکید بر تقدم حقوق و مصالح فردى 2. جمعگرا. از میان معیارهاى فردگرا، معیار مطلوبیتگرایى رالز و نوزیک مشهورتر است. از نظر مطلوبیتگرایان، چگونگى توزیع مطلوبیت میان افراد اهمیتى ندارد؛ مهم آن است که سرجمع مطلوبیت افزایش یابد. به نظر آنان عدالت، ناشى از حداکثر نمودن مطلوبیت است؛ گرچه سود عده معدودى با ضرر تعداد بیشترى جبران گردد.31
رالز در نقد این معیار گفته است: ویژگى تکاندهنده فایدهگرایى [یا مطلوبیتگرایى[ در مورد عدالت آن است که براى این مکتب اهمیتى ندارد ـ مگر به طور غیرمستقیم ـ که این مجموعه رضامندى چگونه میان افراد توزیع شود، درست به همانگونه که براى یک فرد چندان اهمیتى ندارد که رضامندیهایش را در طول زمان براى خویش چگونه توزیع نماید. از این دیدگاه، توزیع درست در هر یک از موارد، توزیعى است که بیشترین رضایت را در پى داشته باشد.32
به نظر رالز، اولا بر مبناى قرارداد اجتماعى مىتوان ترتیبات و سازمانهاى سیاسى را اصلاح کرد و ثانیا شرایط آغازین براى سازماندهى جامعه و نظامهاى آن باید مستقل از امتیازات موجود افراد باشد. اگر از کسى در آستانه تولد بپرسند کجا میخواهى متولد شوى و او بىاطلاع از وضع محل تولد خود باشد، او ـ و هر کس دیگرى که به جاى او باشد ـ خواهد گفت: در جایى که همه شرایط با جاهاى دیگر برابر باشد. برابرى، یگانه شرط منصفانه اولیه براى ورود به قرارداد اجتماعى براى ایجاد یا اصلاح نظامهاى اجتماعى است. به عبارت دیگر، اگر منافع و شرایط موجود و اجتماعى که موضع و پایگاه هر کس را بر حسب منافع فعلى او تعیین مىکند وجود نداشته باشد، اصل برابرى به عنوان یک پایه براى شرایط اولیه و شروع ورود به قرارداد اجتماعى، اصلى منصفانه است.
رالز موضوع عدالت را چگونگى توزیع چند گروه کالا بین آحاد جامعه مىداند و کالاها را به کالاهاى اولیه اجتماعى مثل فرصت، درآمد، ثروت و احترام و کالاهاى اولیه طبیعى مثل سلامت، وضعیت جسمانى، هوش و قدرت خلاقیت تقسیم مىکند. به نظر او، نحوه توزیع کالاهاى اولیه طبیعى به طور غیرمستقیم متأثر از نظام اجتماعى است. بدین لحاظ، او نقطه شروع را توزیع برابر کالاهاى اجتماعى مىداند و اصول زیر را حاکم بر این توزیع معرفى مىکند:
1. اصل برابرى در آزادیهاى شهروندى؛ بر اساس این اصل، هر فرد باید حق مساوى با دیگران براى دسترسى به آزادیهاى اولیه (حق رأى دادن، انتخاب شدن براى مشاغل سیاسى، آزادى بیان و اجتماعات، آزادى عقیده، حق مالکیت و...) داشته باشد.
2. اصل سودمند بودن نابرابرى؛ نابرابرى اجتماعى و اقتصادى باید به نحوى تنظیم شود که نابرابریها منطقا به نفع همه باشد و لذا باید تقسیم آنها در اختیار حوزه مسئولیتهاى عمومى و احراز آن براى همه ممکن و آزاد باشد. بدین ترتیب نابرابرى تا جایى پذیرفتنى است که به نفع همه باشد.33
تفاوت رأى رالز با مطلوبیتگرایان در این است که تابع رفاه اجتماعى مطلوبیتگراها، حداکثر جمع خالص مطلوبیت جامعه را هدف قرار مىدهد. با این هدف، ممکن است وضع اقشار محروم بدتر شود، ولى مطلوبیت بعضى اقشار چنان فزونى یابد که در سر جمع، این کاهش را جبران کند. به نظر رالز، این افزایش سر جمع بهبود تلقى نمىشود. بر مبناى اصل برابرى در شرایط آغازین قرارداد اجتماعى، بهبود زمانى حاصل مىشود که وضع محرومترین گروههاى اجتماعى بهبود یابد.
از نظر نوزیک، توزیع وقتى عادلانه است که همگان نسبت به داراییهایى که بر اساس آن توزیع، مالک مىشوند، ذىحق باشند. بر این اساس، اگر داراییها بر اساس ذى حق بودن حاصل شده باشند، هنگامى عادلانه خواهد بود که هم عدالت در تملک و هم عدالت در انتقال مراعات شده باشد و در عین حال، اگر در گذشته بیعدالتى وجود داشته است، اصلاح گردد.34 مىتوان سه تفاوت بین رأى رالز و نوزیک برشمرد؛ اولاً بر اساس نظریه نوزیک اصول تملک عادلانه، امکان توزیع مجدد را محدود مىسازد و اگر پیامد اِعمال اصول استحقاق، نابرابرىِ فاحش باشد، تجویز این نابرابرى بهاى عدالت است، ولى به نظر رالز اصول توزیع عادلانه، تملکِ مشروع را محدود مىسازد و اگر پیامد اعمال اصول توزیع عادلانه، برخورد با امرى باشد که تملک مشروع تلقى مىشود، رواداشتن چنین برخوردى بهاى عدالت خواهد بود. ثانیا، رأى نوزیک به گذشته کار دارد، ولى رأى رالز وضعیت فعلى را ملاک عادلانه یا ناعادلانه بودن قرار مىدهد. ثالثا طبق نظر نوزیک، تولید و توزیع دو مسئله جداگانه نیستند؛ در تولید هر کالا، اگر به دست آوردن مواد و عوامل تولید بر اساس اصول عدالت باشد، شخص نسبت به محصول تولیدى ذىحق خواهد بود. این در حالى است که در رأى رالز، امکان تفکیک توزیع از تولید بر اساس ناعادلانه بودن توزیع وجود دارد.
چند نکته درباره معیار عدالت
با مطالعه و تأمل در آراى مطلوبیتگرایان، رالز و نوزیک در باب معیارهاى عدالت چند نکته جلب توجه مىکند:
1. شاید بتوان رأى مطلوبیتگرایان و رالز را به صورتى با هم جمع نمود؛ اگر در افزایش سرجمع مطلوبیت جامعه به وضعیت محرومان توجه جدى شود، یعنى همیشه در نظر باشد که مطلوبیت این جماعت فزونى یابد و از این طریق درصدد افزایش سرجمع مطلوبیت باشیم، نقطه تلاقى این دو رأى خواهد بود و از این طریق، معیار عدالت محقق خواهد شد.
2. اگر رأى نوزیک را در طول نظر رالز قرار دهیم، به این صورت که با مراعات عدالت در تملک و انتقال دارایى و اصلاح بیعدالتى گذشته، عدالت را محقق بدانیم ـ مگر آنکه نیازهاى اساسى عدهاى در گرو انفاق مال به آنان باشد ـ در این وضعیت، عدالت ایجاب مىکند که نیازهاى آنان تأمین گردد. به عبارت دیگر، با مراعات اصول نوزیک، اگر نیازمندى پیدا نشد عدالت محقق شده است و مشکلى وجود ندارد. تنها در موقعیتى که با مراعات این اصول، فرد یا گروههایى پیدا شوند که نیازهاى اساسى داشته باشند، عدالت ایجاب مىکند که علىرغم مدنظر داشتن آن اصول در داراییها، نیاز آنان تأمین شود.
3. وجه جمع یاد شده با مبناى تفکر لیبرالیستى قابل توجیه نیست، زیرا در این تفکر، مبناى زندگى اجتماعى قرارداد اجتماعى مکتوب و یا نانوشته است. بر این اساس، تشکیل زندگى اجتماعى و محدود کردن آزادیهاى طبیعى و پذیرش محدودیتهاى اجتماعى، مبتنى بر قرارداد و توافق اجتماعى طرفینى و عقلایى است، یعنى هر کس بخشى از آزادیهاى خود را هزینه مىکند تا از منافع زندگى اجتماعى بهرهمند گردد. بر این مبنا، رأى نوزیک کاملاً موجه مىنماید که با مراعات اصول تملک عادلانه، زندگى اجتماعى، عقلایى و قابل دفاع خواهد بود، ولى توجیهى براى دفاع از رأى رالز به دست نمىدهد، مگر آنکه بر مبناى تفکر جان لاک، حقوقى را براى هر فرد قائل شویم و بر اساس اصالت فرد، آن حقوق را غیرقابل نقض بدانیم. در آن صورت، اگر بر اساس رأى نوزیک کسى گفت x مال من است چون آن را به نحو مشروع تملک کردهام، لاک مىتواند بگوید x مال آن فرد محروم است، چون به آن بسیار نیازمندتر است و الا حق حیات او سلب خواهد شد. لذا به نظر مىرسد این دو رأى هر کدام مبنایى دارند و قابل جمع با یکدیگر نیستند، مگر آنکه به تقدم حقوق اساسى فردى بر سایر حقوق، مثل مشروع بودن تملک، قائل باشیم.
4. به نظر مىرسد که نظر رالز ـ با مبنایى که خواهیم گفت ـ به برخى از بیانات امیرالمؤمنین(ع) نزدیکتر باشد. در مناقشه یادشده که (1) x مال من است چون آن را به نحو مشروع تملک کردهام و (2) x مال محروم است چون فعلاً به آن نیازمندتر است، وجه ترجیح قول دوم آن است که محروم با صرف نظر از اینکه به چه نحو محروم شده است، مانند سایر انسانها حق حیات دارد و آنطور که گذشت عدالت مساوى با مراعات حقوق است.
البته مبناى این حقوق خیرها و فضیلتهاست، و این بدان معناست که اصل موضوعه ما به مانند افرادى مثل لاک صرفا مدنظر قرار دادن یک سرى حقوق نیست، بلکه ما یک پله پایینتر مىرویم و سؤال مىکنیم که مبناى این حقوق چیست. به نظر مىرسد که سنگ زیرین در اولین اصل موضوع، مسئله خیر و کمال است. حیات و هستى به لحاظ آنکه از ناحیه خداوند متعال است، مساوى با خیر و کمال است و از اینرو، هرجا هستى باشد بهتبع حقى هم وجود دارد. البته اگر خود خداوند حقى از حقوق را به خاطر آنکه منشأ و مایه خیر نیست یا غلبه شرّى دارد، قابل دفع یا رفع بداند ما تسلیم هستیم. بنابراین، اگرچه رعایت حقوق همیشه همراه با عدالت است ولى اینطور نیست که حقوق بدون در نظر گرفتن شرایط، نقضناپذیر باشند، بلکه خداوند متعال ممکن است در مواردى حقى را سلب نماید.35
5. نکته دیگر آن است که جعل این حق فقط در اختیار خداوند متعال است و غیر از او کسى اختیار ندارد بر این حقوق بیفزاید یا آنها را کم کند. از اینرو، شاید یکى از تفاوتهاى حقوق اساسى انسانها از منظر اسلامى و غیراسلامى در منشأ و خاستگاه این حقوق باشد؛ با غفلت از خدا هیچ حقى قابل دفاع عقلانى نیست مگر آنگونه که نوزیک مىگفت و لذا توجیهى براى نظر لاک و رالز نمىماند. بله اگر ما همه چیز را از خدا بدانیم و خود را تسلیم اراده او قرار دهیم و حضرت حق، براى محروم، حقى در نظر بگیرد مراعات حق او بر تملک عادلانه ما تقدم خواهد داشت. غرض آن است که عقل، علم و اجماع نمىتوانند منشأ جعل حق محروم باشند، بلکه تنها با شناخت خداوند متعال، اعتقاد به او و رعایت دستوراتش مىتوان براى چنین مواردى توجیه عاقلانه پیدا کرد.
6. حضرت امیرالمؤمنین(ع) در مواردى به حقوقى که خداوند متعال ما را ملزم به مراعات آنها درباره محرومان نموده است، اشاره فرمودهاند که از جمله آن است:
اَمَا وَالَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَسَمَةَ، لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا اَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَمَاءِ اَنْ لا یُقَارُّوا عَلَى کَظّةِ ظَالِمٍ وَ لاَسَغَبِ مَظْلُومٍ لأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ اَوَّلِهَا.36
حضرت در جمله «و لاسغب مظلوم» اشاره مىکنند که اگر مظلومى گرسنه باشد دانایان نباید آرام بگیرند. ترکیب گرسنه بودن و مظلوم واقع شدن شاید دلالت کند که شخص مظلوم، ظلم را با یارى و سکوت خود نپذیرفته است و در عین حال که مظلوم است گرسنه نیز مىباشد. از این جمله استفاده مىشود که گرسنگانِ مظلوم حقى دارند که باید دولت اسلامى، آن را از ظالمان بازپس گیرد. حضرت یکى از انگیزههاى ظاهرى پذیرش حکومت را این مسئله معرفى نمودهاند.37 همانطور که گذشت در جاى دیگر، نسبت به محرومان و ضعفا فرمودهاند:
وَاحْفَظْ لِلّهِ مَا اسْتَحْفَظْکَ مِنْ حَقَهِ فِیهِمْ وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْما مِنْ بَیْتِ مَالِکَ وَ قِسْما مِنْ غَلاّتِ صَوافِى الاِسْلامِ فِى کُلَّ بَلَدٍ فَإنَّ لَلاَقْصَى مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِى لِلاَدْنَى وَ کُلٌّ قَدْ اسْتَرَعْیتَ حَقَّهُ.38
از این فرمایش حضرت نیز استفاده مىشود که مراعات حقوق محرومان در هر کجاى جامعه اسلامى لازم است و جمله آخر بر الزامى بودن مراعات حقوق آنان دلالت دارد. همچنین فرمودهاند:
وَانْظُرْ اِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَکَ مِنْ مَالِ اللّهِ فَاصْرِفْهُ اِلَى مَنْ قِبَلَکَ مِنْ ذَوِى الْعِیَالِ وَالْمَجَاعَةِ مُصِیبا بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَالخَلاّتِ.39
و در مال خدا که نزد تو فراهم شده بنگر و آن را به عیالمندان و گرسنگانى که نزدیکت هستند بده، و آنان که مستمندند و سخت نیازمند.
صَرف مال براى گرسنگان و کسانى که نمىتوانند مایحتاج خانواده خود را تأمین کنند مورد عنایت حضرت است که مستلزم آن است که حقوقى دارند و باید حق آنان مراعات شود. نکته قابل توجه در این سخنان آن است که خاستگاه حقوق و پشتوانه مراعات آنها تأمین مصالحى است که خداوند متعال به خاطر آنها مراعات این حقوق را الزامى دانسته است. در جمله اول «وَ مَا اَخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَمَاءِ» و در جمله دوم «وَ احْفَظْ لِلّهِ» و در جمله سوم «مِنْ مَال اللّهِ» دلالت دارند اعتقاد به خداوند متعال و لزوم مراعات قوانین الهى، دولت و جامعه اسلامى را ملزم به رعایت حقوق مىکند. وقتى محرومان حق بهرهمندى داشته باشند، مراعات حقوق آنان معیار عدالت خواهد بود، گرچه تملک مشروع هم نادیده انگاشته شود.
با عنایت به سخنان حضرت در این موارد و موارد دیگر مىتوان چنین استنباط کرد که از نظر آن حضرت و بر اساس تعالیم اسلامى، محرومان، مظلومان و ضعیفان در جامعه اسلامى حق دارند که به اندازه رفع نیازهاى اساسىشان (غذا، پوشاک، سرپناه و دارو) مورد حمایت قرار گیرند.
7. بر فرض پذیرش جمع یادشده بین آراى مطلوبیتگرایان، نوزیک و رالز و ترتب طولى آنها، ضعف عمده هر سه قول این است که کارکرد و فایده بسیار محدودى دارند، زیرا اجراى آنها بسیار پیچیده و در مواردى، غیرممکن است. به عبارت دیگر، تنظیم مجموعهاى از روشها و خطمشىهایى که ادعا شود عادلانهاند ـ بر اساس افزایش سرجمع مطلوبیت مقید به عدالت در تملک و انتقال داراییها و اصلاح بىعدالتیهاى گذشته با تقدم حق محروم ـ مشکل است. شاید تنها امتیاز این معیارها، جهت سلبى آنها باشد، یعنى به کمک آنها مىتوان حرکتهایى را که در جهت عدالت ـ بر اساس این معیارها ـ نیست محک زد.
8. یکى از تفاوتهاى نگاه اسلامى با دیدگاه لیبرالیستى در مورد مسائل اجتماعى، از جمله عدالت اقتصادى، آن است که در نگاه اسلامى، نیاز به وحى از ارکان زندگى اجتماعى (و فردى) است. از دیدگاه اسلامى، قابل فرض نیست که جامعهاى بدون تعالیم وحى بتواند لحظهاى قدم در مسیر صحیح بگذارد. اصلاً ساختار زندگى اجتماعى به گونهاى است که از همان ابتدا با وجود یک انسان در کره زمین حتما باید تعالیم الهى در کنارش باشد. این از آن جهت است که علاوه بر کاستیهاى عقل بشرى، امیال و هوسهاى او تنها با امر و نهىهاى عقلى مهار نمىشود و در نتیجه، نیاز به اوامر و نواهى الهى از طریق انبیا(ع) حقیقتى غیرقابل انکار است. علاوه بر این، زندگى تحت رهبرى انبیا(ع)، انسان را با پیچ و خمهاى زندگى اجتماعى (و فردى) آشنا مىکند.40
9. این نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد که زندگى اجتماعى بر اساس قراردادگرایى قابل تبیین منطقى نیست. یک اشکال دیگر تفکر لیبرالیستى این است که مبناى زندگى اجتماعى را توافق و قرارداد اجتماعى مىداند. تفسیر درست زندگى اجتماعى انسان، آن است که انسان نه بر اساس محاسبات عقلانى، زندگى اجتماعى را بر زندگى فردى ترجیح داده است و نه مجبور به زندگى اجتماعى است، بلکه فطرتا به صورت موجود اجتماعى آفریده شده است و بر این اساس، تعامل، سازگارى، مخالفت اجتماعى و مراعات حقوق امورى هستند که باید مبناى عقلانى موجهى براى آنها جستجو نمود و از همین جا سرّ نیاز به وحى از همان آغاز هویدا مىشود.41
اهداف عدالت اقتصادى
به جز آثارى که براى عدالت، و از جمله عدالت اقتصادى، وجود داشت و مىشود آنها را به عنوان اهدافى که مراعات عدالت اقتصادى به دنبال خواهد داشت، برشمرد، اهداف دیگرى نیز براى عدالت اقتصادى وجود دارد. عدالت اقتصادى به منظور از بین بردن فقر مطلق و ایجاد توازن و تعادل نسبى بین اقشار اجتماعى برقرار مىگردد.
در جامعهاى که عدالت اقتصادى برقرار نباشد، رابطه محسوس میان تلاش افراد و میزان درآمد و رفاه وجود نخواهد داشت و گروهى با دسترسى به موقعیتهاى مناسب و بهرهمندى از امتیازات انحصارى، بخش قابل توجهى از منابع را به خود اختصاص خواهند داد و بدین طریق، فاصله بین اقشار اجتماعى با شتاب روزافزونى بیشتر خواهد شد، اما وقتى عدالت اقتصادى برقرار باشد، عامل عمده تعیینکننده درآمد و رفاه، تلاش صادقانه و مجدانه افراد خواهد بود و موقعیتها و فرصتهاى یکسان در اختیار همه قرار خواهد گرفت تا افراد برحسب میزان تلاش و پشتکار خود، درآمد و رفاه داشته باشند؛ و تفاوت ناشى از این امر، مسئله نامقبولى نخواهد بود.
از طرف دیگر، مراعات عدالت و حقوق ضعفا و محرومان باعث خواهد شد فقر مطلق در جامعه از بین برود و کسى به خاطر عدم رفع نیازهاى اساسى اقتصادى آسیب نبیند.
علاوه بر اهداف یادشده دو هدف دیگر نیز براى اجراى عدالت اقتصادى ذکر شده است:
1. تزکیه باطنى افرادى که به دیگران کمک اقتصادى مىکنند و تقرب الى اللّه و تکامل روحى آنان و تصفیه اموالشان؛
2. تقویت حس برادرى میان مردم.42
این اهداف نیز امر مسلمى در تعالیم اسلامى است. مثلاً در پرداخت زکات و خمس که علاوه بر جنبه اقتصادى، بُعد عبادى نیز دارند و مصارف آنان در جهت تأمین عدالت اقتصادى است، خالصانه بودن عمل شرط شده است. نسبت به هدف دوم گفتنى است که دین اسلام به لحاظ آنکه دینى جامع و همهجانبه است، در احکام و تعالیم خود ایجاد وحدت در جامعه اسلامى و تقویت حس مسئولیتپذیرى و برادرى بین مردم را نیز مدنظر قرار داده است. اگر در جامعهاى، افراد بدون اقدام مناسب از کنار فقرا و محرومان عبور کنند پس از مدتى نسبت به آنان بىتفاوت مىشوند و محرومیت ایشان برایشان امرى عادى جلوه مىکند، ولى اگر عدالت اقتصادى اجرا شود همه خود را ملزم خواهند دید به کمک دولت اسلامى بشتابند و نسبت به رفع محرومیت اقدام عاجل به عمل آورند.
عدالت، کارآیى و رفاه
کارآیى اقتصادى در موقعیتى وجود دارد که تخصیص منابع به صورت بهینه باشد، به گونهاى که سطح هیچکدام از فعالیتهاى اقتصادى را نتوان افزایش داد مگر با کاهش سطح فعالیتهاى دیگر. مثلاً اگر n کالا و خدمت در اقتصاد تولید مىگردد، امکان افزایش سطح محصول در هیچکدام از این n رشته نباشد مگر اینکه سطح تولید، لااقل در یکى از آنها، کاهش یابد. در این شرایط معلوم مىشود که تمام منابع بصورت کارآ براى تولید محصولات تخصیص یافتهاند. در معنایى گسترده، کارآیى، استفاده بهینه از امکاناتِ در دسترس، توسط فرد، خانوار، بنگاه، سازمان و دولت است. بهترین استفاده، ملازم است با عدم اتلاف منابع و ترکیب نهادهها با کمترین هزینه ممکن براى ایجاد بهترین ترکیب کالاها.
از همین جا ارتباط کارآیى و رفاه نیز مشخص مىشود. در اقتصادِ رفاه کلیه تخصیصهاى ممکن از منابع تولیدى براى جامعه و برقرارى معیارهاى انتخاب از میان این تخصیصها بررسى مىشود. جستجوى بهترین تخصیص به مقایسهپذیرى مطلوبیت افراد هم منجر مىشود. موقعیت بهینه اجتماعى همراه با تخصیص بهینه منابع تولیدى به صورتى است که بهبود وضع یک نفر بدون بدتر شدن وضع دیگرى امکانپذیر نیست. در این حالت هیچ راهى جهت افزایش رفاه وجود ندارد، چون تغییر وضعیت و تلاش براى بهتر کردن وضع یک نفر، وضع رفاهى فرد دیگر را کاهش مىدهد. ملاحظه مىشود که در اقتصاد رفاه وضعیت معینى از کارآیى اقتصادى مدنظر قرار گرفته و بررسى مىشود.43
با تأمل در آنچه گفته شد خصوصیات کارآیى و رفاه را مىتوان در سه امر خلاصه کرد: الف) تلف نشدن منابع، ب) انجام تولید با کمترین هزینه، ج) توزیع محصولات بین مصارف مختلف به گونهاى که مصرفکنندگان بیشترین مطلوبیت ممکن را به دست آورند.
حال سؤال این است که آیا وضعیت کارآیى و رفاه لزوما وضعیتى عادلانه نیز هست یا نه. نظریهپردازان کارآیى و رفاه، دغدغه خاطرى نسبت به عدالت ندارند و لذا نمىتوان تضمین کرد که این وضعیت لزوما با عدالت همراه باشد. آیا مىتوان در طیف وضعیت کارآ و موقعیت رفاه، ترکیبى از نهادهها و توزیع محصول را برگزید که عادلانه باشد؟ به نظر مىرسد همانطور که انتخاب وضعیت رفاه که در آن، مطلوبیت افراد به حداکثر برسد قید و محدودیتى براى وضعیتهاى کارآ تلقى مىشد، گزینش وضعیت عادلانه نیز قید و محدودیتى براى وضعیت کارآى توأم با رفاه باشد.
اگر در گزینش ترکیب نهادهها همراه با مدنظر قرار دادن کمترین هزینه و بهترین ترکیب ممکن، ایجاد فرصت برابر براى تمامى عوامل تولید، حفظ منابع براى نسلهاى آینده، حفظ محیط زیست، مراعات معیارهاى توزیع قبل از تولید، اجتناب از استفاده از منابع و نهادهها به صورت حرام و مفسدهانگیز مراعات گردد، مجوزهاى اساسى عادلانه بودن ترکیب نهادهها محقق خواهد شد. همچنین در توزیع محصول، با عنایت به بیشترین مطلوبیت ممکن، مىتوان محدودیت عدالت را نیز وارد الگو نمود، به این صورت که فرضا در محدوده نیازهاى اساسى، با مد نظر قرار دادن پرورش و تربیت افراد جامعه به نحوى که حس مسئولیتپذیرى (منبعث از انگیزشهاى الهى، خالصانه و قوى) و نوعدوستى در آنها تقویت شود، توزیع مجددِ داوطلبانه به گونهاى عملى گردد که مطلوبیت را حداکثر نماید، یعنى هم انفاقکنندگان از این عمل مطلوبیت بیشترى به دست آورند و هم کسانى که نیازهاى اساسىشان تأمین مىشود بیشترین مطلوبیت را کسب کنند.
مسأله کارآیى و عدالت از بُعد دیگرى نیز مورد توجه قرار گرفته است. معمولاً گفته مىشود44 که نظام بازار در عین کارآیى کامل، باعث بىعدالتى نیز هست. اگر مسئولان نگران عدالت اجتماعى باشند، باید نظام پرداختهاى انتقالىاى به وجود آورند که در بالاى نظام بازار قرار گرفته و اثرات ناگوار آن را کمرنگ کند، ولى مشکل اینجاست که هر انتقالى موجب عدم کارآیى است و هر چه مبالغى که بازتوزیع مىشود بیشتر باشد، عدم کارآیى بیشتر خواهد بود.
شاید ریشه این امر آن باشد که به نظر برسد برداشت، فعالیت اقتصادى را از شور و شوق مىاندازد و پرداخت، موجب تنبلى مىشود، ولى مىتوان گفت حتى با پذیرش این مبانى ـ که با تربیت صحیح بسیار کمرنگ خواهند شد ـ سنجش تفاضل اثر جایگزینى و اثر درآمدى، مسأله را مشخص مىکند، یعنى افزایش نرخ مالیات بر درآمد، گرچه از طرفى از ارزش واقعى ساعات کار، نسبت به سایر تخصیصهاى ممکن در زمان (مثل کار در منزل)، مىکاهد و انگیزه کارِ کمتر را به وجود مىآورد، ولى از طرف دیگر، کارگزار اقتصادى براى جبران کاهش درآمد واقعى خود به کار بیشتر برانگیخته مىشود. لذا مهم آن است که مالیات و توزیع مجدد در حدى باشد که اثر جایگزینىاش بیشتر از اثر درآمدى نباشد. فقط در این صورت است که کارآیى با عدالت سازگار نخواهد بود. همانطور که اشاره شد با پرورش حس مسئولیتپذیرى، نوعدوستى و اعتماد به دولت، قلمرو ناسازگارى محدودتر نیز مىگردد.
سازگارى عدالت با کارآیى و رفاه را در کلمات امیرالمؤمنین على(ع) نیز مىتوان سراغ گرفت:
بِالْعَدْلِ تَتَضَاعَفُ الْبَرَکَات،45
با عدل برکات چند برابر مىشود.
مَاعُمّرِتِ الْبَلْدان بِمِثْلِ العَدْلِ،46
هیچچیزى مانند عدالت باعث آبادانى کشورها نمىشود.
فَاِنَّ فِى الْعَدلِ سَعَةٌ،47
به درستى که در عدل گشایش است.
نتیجه عدالت راستین به جامعه منهاى فقر است، چنانکه امام على(ع) درباره کوفه مىفرماید:
مَااَصْبَحَ بِالْکُوفَهِ اِلاّ نَاعِما، اِنَّ اَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَیَأکُلَ البُرُّ وَ یَجْلِسَ فِى الظِّلِ وَ یَشْرِبَ مِنْ ماءِ الفُراتِ.48
هیچکس در کوفه نیست که زندگى او سامانى نیافته باشد، پایینترین افراد نان گندم مىخورند، و خانهدارند، و از بهترین آب آشامیدنى استفاده مىکنند.
اساسا در بینش اسلامى، جهان طبیعت (که تسلیم محض خداوند متعال است) نسبت به مؤمن و کافر عکسالعمل یکسانى ندارد، بلکه نسبت به مؤمن و جامعه ایمانى مساعدت بیشترى مىنماید. بر این مبنا، استفاده بهینه از منابع و کسب بیشترین رضایت خاطر و چند برابر شدن آن منوط به اجراى عدالت است. با مراعات عدالت است که خیر فراوان در ابعاد مادى و معنوى در جامعه تعمیم مىیابد. با اجراى عدالت است که رفاه و خدمات عمومى، مثل عمران و آبادانى شهرها و نواحى، بیشتر مىشود و هزینههاى تولید کمتر مىگردد و در نتیجه، گامى در مسیر کارآیى و رفاه برداشته مىشود. جمله سوم، عدالت را مقارن با گشایش در امور معرفى مىنماید. از اینجاست که شاید بتوان گفت پیششرط کارآیى و رفاه، عدالت است. در جمله چهارم به عنوانِ نتیجه اجراى عدالت، سامان زندگى مردمِ کوفه در زمان امیرالمؤمنین على(ع) مورد عنایت و توجه قرار گرفته است. با تأمل در سخنان حضرت مىتوان گفت که با تحقق عدالت، برکات (خیر پایدار) در جامعه بیشتر مىشود و گشایش در امور پیش مىآید. مراعات عدالت مستلزم ضایع نشدن حقوق است. با این وصف، تخصیص و توزیع به گونهاى انجام مىشود که حقوق همه مراعات شود و حقى از کسى تضییع نگردد. البته ترکیب عوامل تولید به گونهاى که کمترین هزینه و بیشترین مزیت را داشته باشد، توسط متخصصان متعهد و با صلاحدید حاکم اسلامى تعیین خواهد شد.
عدالت اقتصادى و قانون پارتو
درباره علل نابرابریهاى اقتصادى نظرات زیادى وجود دارد. به نظر اسمیت، توزیع درآمد نسبت به نهادهاى یک جامعه حساس است، ولى چندان متأثر از پیشرفت یا انحطاط اقتصاد آن نیست. دغدغه استوارت میل این بود که پیشرفت، علیرغم افزایش سهم طبقات متوسط، ممکن است باعث بهبود وضعیت فقرا نشود.
پارتو با مطالعه آمارى در جوامعى که ساختار اجتماعى ـ اقتصادى متفاوتى داشتند، دریافت که توزیع درآمد و ثروت آن جوامع با یکدیگر مشابه است. با وجود تأثیر شانس49 و نهادهاى اجتماعى در نابرابریهاى اقتصادى، پارتو بر یکسانى ماهیت و سرشت انسانى در جوامع متفاوت، به عنوان عامل عمده این مشابهت تکیه کرد.
در توضیح اینکه چگونه ماهیت و سرشت انسانى، نابرابرى مشابهى را در جوامع مختلف تداوم مىبخشد، پارتو متذکر مىشود، این امر که متناظر با توزیع قابلیتهاى انسانى است، جز در توزیع مربوط به ضروریات بقاء، یعنى آنها که قابلیتهایشان به شکل چشمگیرى از متوسط قابلیتها کمتر است یا محکوم به فنا هستند یا سایرین باید جور آنها را بکشند. با این حساب، شکل توزیع قابلیتها (که به نحوى مشابه و متأثر از سرشت و ماهیت بشرى است) تعیینکننده مشابهت نابرابرى توزیع در جوامع مختلف است.50 لازمه سخن پارتو این است که به لحاظ مشابهت و پایدارى سرشت بشرى در جوامع مختلف، عامل عمده نابرابرى توزیع همین امر است و لذا سیاستهاى عدالتگستر، تأثیر چندانى در اصلاح نابرابریها نخواهند داشت.
اگر استدلال پارتو این باشد که تحقیقات آمارى در جوامع مختلف (در زمان پارتو) مدعاى او را تأیید مىکند، در جواب مىتوان از تحقیقات آمارى دیگرى استفاده کرد که تأثیر شگرف نهادهاى اجتماعى متفاوت در جوامع مختلف را در تفاوت توزیع نابرابریها و شدت آنها تأیید مىکند. علاوه بر این، به لحاظ عقلى و قیاسى نیز مسلم است که نهادهاى اجتماعى در نابرابرى و تشدید یا کاهش آن نقش چشمگیرى دارند. البته انتقادات دیگرى نیز به قانون پارتو وارد کردهاند.51
آنچه در یک نگاه کلى مىتوان گفت، این است که تأثیر تفاوت قابلیتها در نابرابریهاى اقتصادى و اجتماعى امرى مسلم است. این امر در بینش اسلامى براى دارایان و ناداران حکمتها و مصلحتهاى فراوانى دارد. در عین حال، هر دو دسته در کنار دولت اسلامى وظایفى نیز دارند که عمل به آنها، اهداف مطلوب خود را دارد و در مجموع، باعث کمال بیشتر جامعه اسلامى خواهد بود. امیرالمؤمنین على(ع) فرمودهاند:
وَ قَدَّرَ الأَرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّیقِ وَالسَّعَةِ فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبْتَلِىَ مَنْ أَرَادَ بِمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا وَ لِیَخْتَبِرَ بِذلِکَ الشُّکْرَ وَالصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا؛52
خداوند متعال تقسیم روزیها را بر اساس اندازهگیرى معینى قرار داده است. براى بعضى روزى فراوان و براى برخى روزى کمتر. البته این امر هم بر اساس عدالت و استحقاقها است. بدین وسیله هر دو دسته در معرض آزمون هستند، آزمونى براى سپاسگزارى یا ناسپاسى، آزمونى براى پایدارى یا ناشکیبایى.
لحن فرمایش حضرت به گونهاى است که گویا این یک سنت پایدار الهى است. در عین حال امیرالمؤمنین على(ع) نسبت به توزیع مجدد و وظیفه دولت اسلامى در این امر خطیر و وظایف مردم نسبت به یکدیگر سخنانى دارند که باید در کنار این امر مورد توجه قرار گیرد. در مجموع، باید تأثیر مثبت توزیع مجدد و توزیع عادلانه را در سامان بهتر امور جامعه و تقرب الى اللّه جستجو کرد.
عدالت و تعادل
در اقتصاد رایج، برابرى عرضه و تقاضا نشاندهنده تعادل است. در مطالعه تعادل جزئى، رفتار آحاد تصمیمگیرندگان و بازارها به صورت جدا از هم بررسى مىشود. مبحث تعادل عمومى، عهدهدار مطالعه رفتار همزمان همه آحاد تصمیمگیرندگان و تمامى بازارهاست. در مطالعه تعادل عمومى، هدفى که به طور همزمان دنبال مىشود این است که به چه صورت تعادل در کل اقتصاد برقرار مىگردد، یعنى عرضه و تقاضاى کلیه بخشها در اقتصاد، با یکدیگر برابر مىشود.
به نظر والراس نمىتوان براى قیمت یک بازار، مستقل از سایر بازارها تصمیم گرفت، زیرا تقاضا براى محصول تولید شده در بازار xi نه تنها بستگى مستقیم به قیمت محصول در بازار i دارد، بلکه به قیمت محصول در سایر بازارها نیز وابسته است. از اینرو، قیمتهاى تعادلى از نتیجه حل یک دستگاهِ معادلاتِ همزمان به دست مىآید که با در نظر گرفتن کلیه شرایط و بازارها انجام مىشود. بر اساس قانون والراس، زمانى که کل اقتصاد، و در واقع کلیه بازارها، در تعادل باشند، ارزش کل اضافه تقاضا در هر مجموعه از قیمتها برابر صفر خواهد بود و به این لحاظ، براى کلیه کالاها، اضافه تقاضا یا اضافه عرضهاى وجود نخواهد داشت.53
برابرى نرخ نهایى جانشینى مصرف در کالا براى دو فرد و برابرى نرخ نهایى جانشینى فنى بین دو نهاده در تولید دو کالا براى دو بنگاه و برابرى همزمان این دو با یکدیگر شرایط تعادل عمومى در یک اقتصاد ساده است. مطالعه شرایطى که در آن، تعادل عمومى داراى موقعیت بهینه باشد، محور مباحث مربوط به اقتصاد رفاه است.
بر این اساس، رفاه اجتماعى بر مبناى تخصیص و توزیع مبتنى بر سیستم بازار، رقابت کامل و تعقیب نفع شخصى شکل مىگیرد. روشن است که تعادل عمومى زمینهاى است براى موقعیت بهینه و از این طریق، همان بحث قبلى رابطه عدالت و کارآیى، به طور غیرمستقیم با مبحث تعادل عمومى مرتبط مىگردد. علاوه براین، زیربناى مبحث تعادل، پذیرش سیستم عرضه و تقاضا است. در اقتصاد نئوکلاسیک، علىرغم پذیرش و اصل بودن این سیستم، مواردى به عنوان کاستیهاى آن مطرح مىشود که یکى از آنها، توزیع ناعادلانه است.
به نظر مىرسد که در بینش اسلامى نیز نمىتوان به طور دربست سیستم بازار را پذیرفت. در این بینش، ابتدا توزیع قبل از تولید با صلاحدید دولت اسلامى و با عنایت کامل به تعالیم اسلامى مطرح است. در سازوکار توزیع بعد از تولید نیز در کنار سیستم قیمتها، تعالیم اسلامى، مقررات خاص حاکم اسلامى و قواعد اخلاقى نیز به عنوان محدودیت مدنظر قرار دارد. در کل مىتوان گفت بین تعادل در اقتصاد رایج و وضعیت عادلانه در جامعه اسلامى رابطه همپوشى نسبى (عام و خاص منوجه) وجود دارد و اصل اساسى، مراعات تعالیم اسلامى در باب عدالت است و از این طریق است که تعادلِ عمومى شکل مىگیرد.
این بحث بر فرض آن بود که تعادل به همان معناى رایج خود در اقتصاد باشد، در حالى که برخى از اندیشمندان تعادل را به گونهاى در جامعه اسلامى معنا کردهاند که مترادف با عدالت اسلامى باشد. در این باره گفتهاند: «در اقتصاد اسلامى شکل کلى کیفیت تعادل در تمامى جنبههاى فعالیت بشر یکى از مهمترین عوامل تعیینکننده رفتار اقتصادى به حساب مىآید».54 در ادامه سه نکته در این باب را متذکر شدهاند که به اختصار از این قرار است: «الف) روابط اساسى میان مصرف، تولید و توزیع باید در چنان توازنى قرار گیرد که تمرکز قدرت اقتصادى در دست عدهاى محدود میسر نگردد؛ ب) سیستم اسلامى در هر برههاى از زمان تأکید بر به حداکثر رساندن رفاه کل و نه صرفا رفاه نهایى (وضع مطلوب پارتو) دارد... چون، انسان داراى یک فطرت الهى است و بر اساس آنچه که تعادل اقتضا مىکند، اهمیت اجتماعى نهایى افراد، در جامعه اسلامى با یکدیگر برابر مىباشد، در نتیجه، ...از میان دو جامعه، آنکه داراى توزیع درآمد یکسان است به دیگرى که داراى توزیع درآمد نابرابر مىباشد، ارجحیت دارد، حتى اگر درآمد متوسط در هر دو جامعه برابر باشد. ج) نتیجه مستقیم تأکید شدید در مورد برابرى اقتصادى و سیاسى... این مىشود که در سیستم اقتصاد اسلامى حقِ مالکیتِ خصوصىِ نامحدود به هیچوجه، به رسمیت شناخته نمىشود. ...در یک اقتصاد متکامل اسلامى باید کلیه تأسیساتى که به نابرابریهاى ناخالص درآمد و ثروت دامن مىزند ـ مانند نهاد بهره که از مالکیت خصوصى تغذیه مىکند و آن را تقویت مىنماید ـ ولو به تدریج برچیده شوند».55
مطالب یادشده، در مجموع، از تعالیم اسلامى و سخنان و سیره امیرالمؤمنین على ابن ابیطالب علیهماالسلام قابل استفاده است. البته تأکید بر برابرى و توزیع عادلانه به گونهاى نیست که رابطه محسوس بین تلاش فردى و محصول آن را بىاعتبار سازد. در هر حال به نظر نمىرسد مترادف دانستن تعادل و عدالت صحیح باشد.
پایان سخن و نتیجهگیرى
در این نوشته در پرتو فرمایشات و رهنمودهاى امیرالمؤمنین(ع) دریافتیم که:
1. عدالت اقتصادى به معناى مراعات حقوق اقتصادى است. 2. مراعات حقوق اقتصادى در کنار مراعات سایر حقوق، زمینهساز توزیع عادلانه درآمد بین اقشار جامعه مىشود، بهگونهاى که حقوق اقتصادى بین نسلها نیز مغفول واقع نشود. 3. منشأ التزام به عدالت اقتصادى تسلیم بودن در برابر دستورات الهى است که با نهایت تلاشِ توأم با اخلاص، کارگزاران اقتصادى، نهادها و روابط اقتصادى را به گونهاى سامان خواهند داد که در کنار مصادیق دیگر، عدالت جامعه با صبغه الهى و بالنده به حیات خود ادامه دهد. 4. نهتنها عدالت اقتصادى منافاتى با رفاه اجتماعى و کارآیى اقتصادى ندارد، بلکه رفاه همهجانبه و بلندمدت تنها در پرتو عدالت اقتصادى قابل تحقق است، در مواردى، هزینه کردن کارآیى براى عدالت، به خاطر آن است که با مراعات عدالت، مصالح همه جانبه براى جامعه میسر خواهد شد.
پىنوشتها:
1. نهجالبلاغه صبحى صالح، نامه 27؛ نمونه این سخن در نامه 46 نیز آمده است. (در ترجمه موارد نقل شده از نهجالبلاغه، از ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدى استفاده شده است).
2. همان، نامه 25.
3. همان، نامه 59، در نامه 70 نیز نظیر همین مطلب آمده است: عدالت را شناختند و دیدند و شنیدند و به گوش کشیدند و دانستند که مردم به میزان عدالت در حق یکسانند پس گریختند تا تنها خود را به نوایى رسانند. دور بُوَند دور از رحمت خدا.
4. براى اطلاع بیشتر، ر.ک. مطهرى، مرتضى، بیست گفتار، قم: صدرا، 1358، ص 5 ـ 41.
5. نهجالبلاغه، خطبه 216، ص249ـ248.
6. همان، خطبه 37.
7. همان، خطبه 136.
8. همان، خطبه 224.
9. همان، خطبه 15.
10. همان، نامه 41.
11. همان، کلام 437.
12. همان، کلام 235.
13. بعضى از افراد در مقام تاختن به این معنى از عدالت آن را یادگار دوران باستان و خرافهآمیز معرفى کردهاند غافل از آنکه برخى حقوق ثابت، ابدى و جهانى هستند و مراعات آنها امرى تغییرناپذیر است و چنین معنایى از عدالت کاملاً قابل دفاع و عقلانى مىباشد. براى اطلاع بیشتر از موضوع، ر.ک. مجله نقد و نظر (ویژهنامه عدالت)، سال سوم، شماره دوم و سوم، سال سوم، مسلسل 11ـ10.
14. براى اطلاع بیشتر، ر.ک. صدر، محمدباقر، اقتصادنا، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1411 ق، ص497ـ523.
15. نهجالبلاغه، نامه 41.
16. همان، نامه 53.
17. احزاب، آیه 46ـ45، حدید، آیه 25.
18. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، قم: صدرا، ج2، ص179ـ175.
19. شورى، آیه 15.
20. مائده، آیه 8.
21. نمل، آیه 90.
22. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج72، بیروت، دارالاضواء، 1413ق، ص352.
23. نهجالبلاغه، خطبه 87.
24. همان، خطبه 131.
25. همان، خطبه 3.
26. همان، نامه 53.
27. همان.
28. همان، کلام 437.
29. مطهرى، مرتضى، سیرى در نهجالبلاغه، قم: دفتر انتشارات اسلامى، 1361، ص78ـ81.
30. عدل مایه زندگانى است.(شرح غررالحکم ودررالکلم، ج1، ص64) عدالت پیشه کن تا قدرت تو ادامه پیدا کند.(همان، ج2، ص178) کسى که عدالت ورزد، امر او نافذ خواهد بود. (همان، ج5، ص175) کسى که به عدل رفتار کند خداوند حکومت او را حفظ مىکند.(همان، ج5، ص355) برپا داشتن عدل بقاى دولتها را تضمین مىکند.(همان، ج3، ص353) عدل قویترین پایههاست.(همان، ج1، ص316)کسى که عدالت ورزد، عظمت و ارزش پیدا مىکند. (همان، ج5، ص193) به واسطه عدل برکات الهى چند برابر مىشود.(همان، ج2، ص205) کسى که در کشور با عدالت برخورد کند خداوند رحمت خود را بر او جارى مىسازد.(همان، ج5، ص337) هیچچیز مانند عدل، کشورها را آباد نساخته است.(همان، ج6، ص68) عدالت سبب اصلاح مردم مىشود.(همان، ج1، ص133) وجود دولت عادل از واجبات است. (همان، ج4، ص10) عدالت زینت زمامدارى است. (همان، ج4، ص109)؛ بهترین نوع عدالت یارى رساندن به مظلوم است. (همان، ج2، ص394).
31. باقرى، على، معیارهاى توزیع درآمد و عدالت، نامه مفید، سال چهارم، شماره اول، بهار 1377، ش13، ص86ـ87.
32. ساندل، مایکل، لیبرالیسم و منتقدان آن، تهران: انتشارات علمى و فرهنگى، 1374، ص61.
33. John Rawls; A Theory of Justice. p.60.
34. توسلى، حسین، مبناى عدالت در نظریه جان رالز، مجله نقد و نظر (ویژهنامه عدالت) ش2ـ3، مسلسل 11ـ10. ص122ـ146.
35. بر این مبنا شاید بتوان توجیه کاملى براى حقوق بشر ادعایى به دست داد. حقوق بشر، از قبیل حق آزادى، حیات، تملک و... در مواردى بین تمامى انسانها مشترک است و در مواردى، مختص انسانهاى دیندار و در مواردى، مختص انسانهاى مسلمان است. به این لحاظ مصادیق عدالت در هر مورد متفاوت از سایر موارد خواهد بود.
36. نهجالبلاغه، خطبه 3.
37. همان، نامه 50.
38. همان، نامه 53.
39. همان، نامه 67.
40. مطهرى، مرتضى، شرح اشارات (مجموعه آثار، قم، صدرا) ج7، ص122ـ118 و پاورقى ص119ـ120.
41. مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ، مجموعه آثار، ج2، ص179ـ175. ایشان به طور مبسوط ادله رأى مورد دفاع در متن را بیان نموده و ادله دیدگاههاى دیگر را مورد نقد و بررسى قرار دادهاند.
42. زرقا، محمد انس، عدالت توزیعى در اسلام، مجله نامه مفید، سال ششم، ش سوم، پاییز 1379. ص111ـ112.
43. عبادى، جعفر، مباحثى در اقتصاد خرد، تهران: سمت، 1370، مبحث کارآیى و اقتصاد رفاه، ص258ـ264.
44. آندره شیاپورى، پیر، نابرابرى، کارآیى و توزیع مجدد، ترجمه مسعود محمدى، مجله گزیده اقتصادى ـ اجتماعى، سال یازدهم، ش 4و5، تیر و مرداد 1373، ص41ـ51.
45. الحیاة (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1409ق.) ج6، ص332.
46. همان، ص407.
47. نهجالبلاغه، خطبه 15، ص72.
48. حکیمى، محمدرضا، تعریف «عدالت» از زبان امام صادق(ع)، نقد و نظر، سال سوم، شماره دوم و سوم، بهار و تابستان 1376، ص71ـ72، به نقل از بحارالانوار، ج40، ص327.
49. شانس را مىتوان به موقعیتهاى مساعدِ غیراختیارى تفسیر کرد. البته با نظر واقعبینانه، فراهم آمدن موقعیتهاى مساعدِ غیراختیارى، تصادفى نبوده بلکه براى امتحان بشر و یا تمحیص اوست. بشرط آنکه این موقعیتها را درک کرده و از آنها استفاده بهینه نماید.
50. نگاهى به گذشته قانون پارتو، مجله گزیده اقتصادى ـ اجتماعى، شماره 137.
51. همان.
52. نهجالبلاغه، خطبه 91.
53. عبادى، جعفر، مباحثى در اقتصاد خرد، بحث تعادل عمومى و کارایى در اقتصاد، ص235ـ258.
54. نقوى، حیدر، جمع اخلاق و اقتصاد در اسلام، ترجمه حسن توانایان فرد، تهران: 1366، ص48ـ46.
55. همان.
________________________________________
1 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه