آسیبشناسى زمامداران از منظر امام على(ع)
آرشیو
چکیده
این مقاله تحقیقى ـ کاربردى، به آسیبشناسى کارگزاران و روشهاى مقابله با آن مىپردازد و در این خصوص آسیبهایى از قبیل خیانت، ضعف مدیریت، استبداد، کوتاهى در اجراى وظایف، ستمگرى بر مردم، فاصله گرفتن از مردم، اخلاق و روحیات ناپسندِ زمامداران، نظیر قدرتطلبى، دنیازدگى، امتیازخواهى و رشوهپذیرى، با نظر به کلام امام على(ع) و نیز ارائه نمونههاى تاریخىِ برخورد امام با کارگزاران بررسى مىگردد و در پایان، به اختصار به راههاى مقابله با این آسیبها، از طریق تغییر رفتار و تربیت دینى اشاره مىشودمتن
.
مقدمه
حکومتها هرچند از نظر سیاسى، نظامى و اقتصادى مقتدر باشند، با مجموعهاى از آسیبها مواجهاند که مىتواند آنها را تضعیف کند یا حتى به اضمحلال بکشاند.
در سطح کلان، عامل این آسیبها ممکن است دشمنان داخلى و خارجى و یا خودىها نظیر زمامداران و یا مردم باشند. از آنجا که معمولاً حکومتها براى مقابله با دشمنان داخلى و خارجىِ خود، معمولاً برنامهریزى و آمادگى لازم را فراهم مىسازند، کمتر اتفاق مىافتد که نظامى تثبیت شده، از طریق این خطرها به نابودى کشیده شود. امّا مهمترین خطرها براى جامعه دینى، آسیبهاى وارد آمده از سوى خودىها و به خصوص زمامداران است که ناآگاهى آنان از وظایف یا ناتوانى در انجام وظایف و یا انحراف آنان بزرگترین ضربه را به جامعه دینى وارد مىآورد که نتیجه آن، یا انحراف از دستورهاى دینى و یا اضمحلال جامعه اسلامى است.
فلسفه پذیرش مسؤولیت در هر حکومت، تلاش براى استحکام پایههاى آن، اجراى دقیق قوانین، برقرارى امنیت، تأمین رفاه و آسایش مردم، برطرف کردن مشکلات و گرفتارىها، جبران ضعفها و کمبودها، خشنود کردن مردم، دلگرم نمودن آنان نسبت به حکومت، تلاش براى شکوفایى و پیشرفت همه جانبه جامعه، دفاع از ارزشهاى مادى و معنوى نظام، آباد کردن شهرها و بازسازى ویرانىها و... است. دستیابى به تمام یا بیشتر هدفهاى از پیش تعیین شده یک نظام حکومتى در گرو اداى وظیفه صحیح زمامداران و کارگزاران است. اگر زمامداران، نادرست، خودسر و بىبرنامه عمل کنند، مىتوانند سختترین آسیبها را بر نظام وارد سازند و چه بسا با توسل به کارهاى خلاف شرع و قانون و خلاف شأن، عوامل سقوط و تباهى و بىاعتبارى حکومت را نیز فراهم آورند.
امام على(ع) با آگاهى کامل از این واقعیت، در بیانات خود در موارد مختلف به این آسیبها و راههاى مقابله با آن اشاره کردهاند. این مقاله در سطور آتى با تکیه بر کلام آن حضرت و نیز شواهد تاریخى به آنها مىپردازد.
1. خیانت
مؤثرترین راه آسیبپذیرى نظام، نفوذ پدیده شوم خیانت در سیستم کارگزارى و نظام اجرایى کشور است. بر اساس حکم عقل و منطق، خیانت در هر شرایط و از هر کسى ناپسند و غیرموجّه است، ولى خیانت کارگزاران و زمامداران به نظام، مردم و رهبر بدترین نوع خیانت است. امام على(ع) مىفرماید:
همانا بزرگترین خیانت، خیانت به مردم، و رسواترین دغلکارى، دغلبازى با رهبران و امامان است.1
به خدا سوگند! من مىدانستم که مردم شام به زودى بر شما [کوفیان [پیروز خواهند شد؛ زیرا آنان... نسبت به رهبر خود امانتدار، و شما نسبت به امام خود خیانتکارید...، اگر من یک کاسه چوبى را به یکى از شما به رسم امانت بسپارم، مىترسم خیانت کنید و بند آن را بدزدید.»2
تاریخ دفترى است که خیانت بسیارى از کارگزاران را در خود ثبت کرده است. خیانت ابولُبابه در افشاى تصمیم پیامبر(ص) در مورد نبرد با بنىقریظه،3 خیانت حاطب بن أبىبَلْتَعَه در رساندن خبر حمله قریب الوقوع پیامبر(ص) به مکه،4 و خیانت جریر بن عبدالله بجلى نمونههایى از این موارد است. جریر به نمایندگى از طرف حضرت على(ع) براى ابلاغ پیام امام به معاویه و مذاکره با وى و دعوت او به بیعت با امام رهسپار شام شد. معاویه مقدم وى را گرامى داشت و در پذیرایى از او و بخشش به وى بسیار کوشید. نماینده امام کار را اطاله داد و بیش از یک ماه در آنجا اقامت گزید و با چشمداشت به کیسههاى زر و سیم معاویه در اداى وظیفه خیانت ورزید. گزارش خیانت و مداهنه و تساهل وى به امام رسید. او نزد امام بازگشت و با شنیدن توبیخات، از آن حضرت جدا شد. حضرت دستور داد طبق فرمان پیامبر(ص) خانه وى را آتش زدند.5
حضرت با قاطعیت با کارگزاران خائن برخورد مىکرد. براى نمونه ایشان در نامهاى شدیداللحن به اشعَث بن قیس6 هنگامى که در بیتالمال خیانت کرده بود، فرمود:
آنچه بر عهده توست ادا نما، وگرنه گردن تو را با شمشیر خواهم زد.7
اشعث در دوران زمامدارىاش صدهزاردرهم اندوخته بود. امام فرمان داد تا آن را پس دهد. او گفت: این ثروت را در دوران حکومت شما به دست نیاوردهام. امام فرمود:
به خدا سوگند، اگر آن را در بیت المال مسلمانان حاضر نسازى، این شمشیر را چنان بر تو فرود آورم که هر چه خواست، از تو باز ستانَد.8
در جاى دیگر به فرمانرواى مصر ـ مالک اشتر ـ فرمان مىدهد که با این پدیده شوم نفرتانگیز با قاطعیت مبارزه کند و خیانتکاران را به سزاى اعمال زشتشان برساند:
اى مالک! از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن. اگر یکى از آنان دست به خیانت یازید و گزارش بازرسانت آن را تأیید کرد، به همین مقدار گواهى قناعت کن و او را با تازیانه کیفر نما و از آنچه در اختیار دارد او را عزل کن و در جایگاه خواریش بنشان، و داغ خیانت بر چهرهاش بگذار و قلاده ننگ و بدنامى به گردنش بیاویز.9
این شدت و قاطعیت درجه آسیبپذیرى نظام از خیانت را روشن مىکند. نظامهایى که به خیانت کارگزاران خود رسیدگى نکنند، سرانجام محتوم آنان شکست خواهد بود. براى مثال انقراض نظام امویان را مىتوان در خیانت حاکمان آن جستجو کرد. نظام اموى به اعتراض مردم توجهى نمىکرد و اگر هم مجبور مىشد یا سیاستشان اقتضا مىکرد، کارگزار خائن را از شهرى عزل مىکردند و در شهرى دیگر بر منصبى دیگر مىگماردند و زمامدار دیگرى را که در خیانت دست کمى از قبلى نداشت نصب مىکردند. مثلاً در مدینه سه بار مروان بن حکم و ولید بن عتبه به جاى یکدیگر عزل و نصب شدند. آنان همچون مهرههایى بودند که بهدست حاکمان جابهجا مىشدند.
2. ضعف مدیریت
یکى از راههاى آسیبپذیرى نظامهاى سیاسى و اجتماعى ضعف مدیریت زمامداران و کارگزاران حکومتى و ناتوانى آنها در اداره امور جارى کشور است. در طول تاریخ هر زمان افراد ضعیف و سست عنصر رهبرى جوامع یا مسؤولیت بخشى از حکومت را به عهده گرفتهاند، خسارات فراوانى بر دولت، ملت و نظام سیاسى وارد کردهاند. امام على(ع) از پذیرش مسؤولیت بدون لیاقت و شایستگى انتقاد مىکند و از بیعت مردم با ابابکر پس از رحلت پیامبر(ص) اظهار شگفتى مىنماید.
آگاه باشید به خدا سوگند، پسر ابوقحافه در حالى جامه خلافت را بر تن کرد که خوب مىدانست جایگاه من در حکومت اسلامى همانند محور سنگهاى آسیاست و آن جز بر محور من نمىچرخد [کسى چون من شایستگى این مقام را ندارد] و خوب مىدانست چشمهسارهاى علم و دانش از دامن کوهسار وجودم جارى است، و مرغان دور پرواز اندیشهها را به ژرفاى آسمان عظمتم راه نیست... شگفتا! ابابکر که در حیات خود از مردم مىخواست عذر او را بپذیرند، چگونه به هنگام مرگ آن را به دیگرى واگذار کرد؟! به راستى هر دو [عمر و ابوبکر] از پستان شتر خلافت دوشیدند و نوشیدند، و سرانجام حکومت را در اختیار کسى قرارداد که مجموعهاى از خشونت، سختگیرى، اشتباه و پوزشطلبى بود... .10
امام از مدیران صالح استفاده مىکرد که ممکن بود در مدیریت ضعف داشته باشند، اما ایشان آن ضعفها را نادیده نمىگرفت. حضرت در نامهاى به کمیل بن زیاد نخعى والى هیت، ضعف مدیریت او را نکوهیده است:
اى کمیل! سستى انسان در انجام دادن کارهایى که بر عهده اوست و پافشارى در کارى خارج از مسؤولیتش نشانه ناتوانى آشکار و اندیشهاى ویرانگر است... اى کمیل! تو در آن سامان پلى شدهاى تا دشمنان از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند؛ زیرا نه قدرتى دارى که با آنان نبرد کنى و نه هیبتى دارى که از تو حساب برند و بگریزند، نه مرزى را حفظ مىکنى و نه مىتوانى شوکت دشمن را در هم بکوبى، نه نیازهاى مردمت را بر طرف مىکنى، و نه امامت را راضى نگه مىدارى.11
از آنجا که انتخاب مدیرانِ کارآمد و دلسوز مدّ نظر امام على(ع) بود، هنگامى که مشاهده کرد محمد بن ابىبکر در اداره شهر مصر ناتوان است، مردى لایق و کارآزموده و مدیرى مدبر چون مالک را به ولایت آن سامان گمارد و از محمد بن ابىبکر که از این موضوع ناراحت شده بود، دلجویى کرد. پس از شهادت محمد بن ابىبکر فرمود:
من مىخواستم هاشم بن عتبه را والى آنجا قرار دهم که اگر او والى مىشد، عمروعاص نمىتوانست دروازههاى مصر را بگشاید، در عین این که هیچ مذمت و سرزنشى متوجه محمد بن ابىبکر نیست.12
در نامهاى به محمد بن ابىبکر نیز مىنویسد:
اگر تو را از فرماندارى مصر عزل کردم، در عوض فرماندار جایى کردم که ادارهاش بر تو آسانتر و حکومت تو در آن سامان خوشتر است.13
مدیر قوى مىتواند پاسخگوى مردم باشد و اگر عمّال، کارگزاران، معاونان و مجریان در انجام امورى درمانده شدند، خود مدیران بایستى توانایى به سرانجام رساندن امور را داشته باشند. حضرت على(ع) به مالک فرمان مىدهد:
... در آنجا که معاونان تو از پاسخ دادن به مشکلات کارگزاران درماندهاند خود اقدام نما.14
3. استبداد و خودرایى
استبداد پدیدهاى ضداخلاقى است که ممکن است دامنگیر هر زمامدارى شود و نظامى را به سقوط کشاند و ارزشها و اعتبارات بسیارى را بر باد فنا دهد و خسارات جبرانناپذیر مادى و معنوى برجاى گذارد. امام على(ع) در نهجالبلاغه، سلطنت و قدرت سیاسى و اجرایى را در صورتى که به همراه خودسازى معنوى زمامداران نباشد، عامل پیدایش استبداد آنان معرفى مىکند15 و آن را عامل هلاکت و تباهى زمامداران مىداند.16 آنگاه که پرونده قتل خلیفه سوم را بررسى مىکند، در یک کلام استبداد عثمان و بى طاقتى مردم را عامل پیدایش آن حادثه ذکر مىکند:
... من جریان عثمان را به نحو خلاصه و جامع براى شما بیان مىکنم؛ عثمان استبداد ورزید و چه بد استبدادى، و شما شورشیان (از اهالى کوفه، مصر، مدینه) نیز بیتابى کردید و از حد گذراندید، و چه بیتابى زشتى.17
در سخنى دیگر، نافرمانى مردم از حکومت و استبداد و زیادهروى والیان در برابر مردم را عامل مشکلات فراوان و جبرانناپذیر معرفى مىکند:
اگر مردم بر زمامدارن چیره شوند و نافرمانى کنند، و یا زمامداران در برابر مردم زیادهطلبى و استبداد پیشه سازند، وحدت کلمه از بین مىرود و نشانههاى ستم آشکار، نیرنگ بازى در دین فراوان، راههاى شناخته شده سنتها متروک، هواپرستى رایج، احکام دین تعطیل، کینه توزى و بد دلى فراوان خواهد شد، و مردم در برابر تعطیل شدن حق و رواج باطل بى تفاوت، نیکان خوار و ذلیل، اشرار و بَدان قدرتمند و کیفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد شد.18
کارگزاران حکومت باید مجرى سیاستهاى حکومت و حاکم باشند و البته این با اظهارنظر و مشورت در امور منافات ندارد. براى تبیین این مهم حضرت به ابن عباس فرمود:
لَکَ أَنْ تُشیرَ عَلىَّ و أَرى، فَإنْ عَصَیتُکَ فأَطعْنى.
این وظیفه توست که در هنگام مشورت نظر خود را اعلام دارى، اما اگر بر خلاف نظر تو عمل کردم، باید از دستور من اطاعت کنى.19
حضرت در نامهاى به اشعَث بن قیس کِندى وى را از استبداد و خودرأیى نهى مىکند:
... تو را نرسد که آنچه خواهى، به شهروندان فرمایى و بدون دستور، به کارى دشوار درآیى.20
حضرت به ابوموسى اشعرى حاکم کوفه نامهاى نوشت و فرمان داد براى مبارزه با ناکثین نیرو اعزام کند. وى از این فرمان سرپیچید و با خودرأیى با دستور امام مخالفت کرد و مردم را به همکارى نکردن با امام تشویق مىنمود. حضرت نامهاى تند و با عتاب تمام برایش فرستاد و چنین نوشت:
اى فرزند تکبر و فریب و اى پیرو نیاکان کافر و جاهل متعصب! به خدا سوگند، معتقد بودم که دورى تو از این حکومت، که خداوند تو را شایسته آن قرار نداده و برایت بهره و نصیبى در آن وضع نکرده است، بهزودى تو را از پاسخگویى به فرمانم منع خواهد کرد و باعث شورش و طغیانت خواهد شد... .21
حضرت او را عزل کرد و تهدید فرمود که در صورت مقاومت، کشته خواهد شد.
خودرایى فرماندهان نظامى در جنگ صفین یکى از عوامل مهم سستى سپاه امیرمؤمنان(ع) شد. مخالفت علنى اشعث بن قیس که فرمانده میمنه سپاه و نیروهاى یمنى ربیعه و کنده بود، در آنجا صورت گرفت. نافرمانى او در ادامه جنگ موجب شد حضرت وى را عزل کند.22
4. کوتاهى زمامداران در انجام وظایف و پرداختن به کارهاى غیر ضرورى
یکى از نقاط ضعف دستگاههاى اجرایى، کمکارى و انجام ندادن کارهاى اولیه و حیاتى در حوزه وظایف تعیین شده است. امام على(ع) کوتاهى زمامداران در انجام مسؤولیت و پرداختن به کارهاى فرعى و غیرمرتبط با مسؤولیت را یکى دیگر از عوامل آسیب پذیرى نظام و حکومت و سبب ناامن شدن مرزها، سلب امنیت از شهرها، ناراضى شدن رهبر از کارگزاران و نشانه بىکفایتى معرفى مىکند.
حضرت در نامهاى به کمیل بن زیاد نخعى، والى هیت، اقدام او را در حمله به قرقیسا و نسنجیده رها ساختن حوزه مأموریتش، نکوهش مىکند و مىفرماید:
اى کمیل! اقدام تو به جنگ با مردم قرقیسا در مقابل رها کردن پاسدارى از مرزهایى که تو را بر آن گمارده بودیم و کسى در آنجا نیست تا آن را حفظ کند، و سپاه دشمن را دور سازد، اندیشهاى است باطل... .23
همچنین حضرت در نامهاى به منذر بن جارود چنین مىنویسد:
به من خبر رسیده است که کارهاى بسیارى را بر زمین مىگذارى و به سرگرمى و تفریح و صید بیرون مىروى و در ثروت خداوند، نسبت به بادیهنشینان قبیلهات گشادهدستى مىکنى، گویا میراث پدر و مادر توست... .24
حضرت او را عزل کرد و به زندان انداخت و از وى سى هزار درهم غرامت گرفت.25
امام(ع) زمانى که مالک را به فرماندهى منصوب کرد، او را چنین ستود و معرفى نمود:
مالک کسى است که بیم سستى و لغزش بر او نمىرود. کُندى نمىکند آنجا که شتاب باید، و شتاب نمىگیرد آنجا که کُندى شاید.26
همچنین امام على(ع) به مالک اشتر، تأکید مىکند که:
اى مالک! مبادا در کارى که وقت آن نرسیده است، شتاب کنى یا در کارى که وقت آن رسیده است سستى ورزى... بکوش هرکار را در جاى خود و زمان مخصوص به خود انجام دهى.27
5. ستم بر مردم
خطرناکترین پدیدهاى که سلامت و اقتدار هر نظامى را تهدید مىکند، ستم زمامداران بر مردم است. امام على(ع) مظهر عدل الهى در زمین و کانون مهر و محبت به بندگان خداست، تا آنجا که او را بزرگترین شهید راه عدالت (قتل فى محراب عبادته لشدة عدالته) معرفى کردهاند. حضرت نشانههاى ستمگران و انواع ستمها را بیان فرموده و ستمگرى را نکوهیده است. ایشان ستم را در سه دسته طبقهبندى مىکنند: ستم نابخشودنى (شرک به خدا)، ستم بخشودنى (گناه و ستم برخویشتن)، ستم قابل پیگیرى (ستم بر دیگران).28
امام على(ع) براى ستمگران سه نشانه ذکر مىنماید:
مردان ستمگر را سه نشانه است: سرکشى از فرمان مافوق، زورگویى و ستم به زیردستان و همکارى و یارى رساندن به ستمگران.29
در دیدگاه امام على(ع) زمامداران ستمگر بدترین مردم نزد خدا هستند:
بدترین مردم در نزد خداوند، رهبر ستمگرى است که خود گمراه و عامل گمراهى دیگران مىباشد... .30
حضرت در بیانى دیگر ستمگران را براى رهبرى جامعه، ناشایسته و نالایق معرفى مىفرماید31 و یادآور مىشود که ستمگرى، دشمنى و جنگ با خداست.32
از دیدگاه نهجالبلاغه یکى از مهمترین عوامل سقوط و شکست نظامهاى سیاسى، ستمگرى بر مردم است. حضرت، خطاب به مالک مىفرماید:
کسى که به بندگان خدا ستم روادارد، خدا به جاى بندگانش دشمن او خواهد بود، و آن را که خدا دشمن شود، دلیل او را نپذیرد؛ چراکه با خدا سر جنگ دارد تا آنگاه که دست از ستمگرى بکشد و توبه کند و چیزى چون ستمکارى، نعمت خدا را دگرگون نمىکند، و کیفر او را نزدیک نمىسازد، که خدا نفرین ستمدیدگان را مىشنود و در کمین ستمکاران است.33
6. فاصله گرفتن از مردم
یکى از راههاى آسیبپذیرى و تضعیف حکومت، فاصله گرفتن زمامداران از مردم و رنجش خاطر آنان از حکومت است. اگر نظامى بتواند رضایت عمومى را به نفع خود جلب نماید، به یقین از حمایتهاى آنان در حوادث و مشکلات مهم برخوردار خواهد بود و در مقابل، اگر با نارضایتى عمومى مواجه باشد، در مشکلات و حوادث غیرمترقبه نهتنها حمایت نخواهد شد، بلکه مورد اعتراض و خشم مردم نیز قرار خواهد گرفت.
فاصله گرفتن از مردم موجب عدم تشخیص درست حق و باطل مىشود و باعث بدبینى مردم به کارگزار و اصل نظام و حکومت، و نیز موجب شکاف عمیق میان مردم و حکومت مىگردد. این سه پیامد شوم، از عملکرد بد کارگزاران متوجه هر نظام مىشود. سرنگونى اکثر حکومتهاى طاغوتى دنیا نیز ناشى از مخالفتهاى مردمى و فاصله گرفتن آنها از مردم است.
امام على(ع) در فرمانش به مالک، بیشترین حساب را براى توده مردم باز نموده و وى را به جلب رضایت مردم و بر طرف کردن فاصلههاى حکومت با مردم فرمان داده است:
اى مالک! قلب خویش را مملو از رحمت و محبت و لطف نسبت به مردم خود کن، و مبادا که چون حیوان درندهاى خوردن آنان را غنیمت شمارى.34
و در جاى دیگر به مالک فرمان مىدهد که سعى او در جلب رضایت توده مردم باشد:
اى مالک! باید پسندیدهترین کارها نزد تو امورى باشد که با حق و عدل موافقتر، و با رضایت توده مردم هماهنگتر است؛ زیرا خشم توده مردم خشنودى خواص را بى اثر مىکند، و ناخشنودى خواص و اطرافیان با رضایت عامه مردم جبرانپذیر است.35
در قسمت دیگرى از عهد نامه مالک، فرمان مىدهد که با نیکوکارى، درجه وفادارى و خوشبینى مردم به حکومت را بالا ببرد تا بتواند به آنان اعتماد کند:
بدان اى مالک! هیچ وسیلهاى براى جلب اعتماد والى به رعیت، بهتر از نیکوکارى به آنان و تخفیف مالیات و عدم اجبار آنان به کارى که دوست ندارند، نیست. پس در این راه آن قدر بکوش تا به وفادارى رعیت خوشبین شوى که این خوشبینى بار سنگین و رنجآور مشکلات را از تو برمىدارد.36
و در بخش دیگر از آن عهد نامه سفارش مىکند اگر مردم به تو مراجعه کردند با بذل و بخشش گره از کارشان بگشاى و اگر کارى برایشان انجام ندادى با خوشرویى و عذرخواهى، از ناراضى شدن و فاصله گرفتنشان از حکومت جلوگیرى کن.37
7. اخلاق و روحیات ناپسند
دنیازدگى و رفاهطلبى
از آفات بزرگى که معمولاً دامنگیر رجال سیاست مىشود، دنیازدگى و فریفتگى به زرق و برق دنیاست. امام على(ع) با دنیا اینگونه سخن مىگوید:
اى دنیا! از من دور شو. مهار تو را بر پشتت نهادم و از چنگالت رهایى یافتم، و از دامهاى تو رسته و از لغزشگاههاى تو دورى گزیدهام. کجایند بزرگانى که به بازیچههاى خود فریبشان دادى؟ و کجایند امتهایى که با زر و زیورت آنان را فریفتى؟ که اکنون در گورها گرفتارند و در درون لحد پنهان!، اى دنیا! به خدا سوگند، اگر شخصى دیدنى بودى و قالبى حس کردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مىکردم، به جهت بندگانى که آنان را با آرزوهایت فریفتى، و ملتهایى که به خاک هلاک افکندى، و قدرتمندانى که تسلیم نابودى کردى و هدف انواع بلاها قرار دادى که دیگر نه راه پس دارند و نه راه پیش. اما هیهات، کسى که در لغزشگاههاى تو قدم بگذارد سقوط خواهد کرد و کسى که بر امواج تو سوار گردد غرق مىشود. اما کسى که از دامهاى تو رست پیروز مىشود و آن کس که از تو به سلامت بگذرد نگران تنگى جایگاهش (در قبر) نیست؛ زیرا دنیا در پیش او چونان روزى است که گذشت. از برابر دیدگانم دور شو. سوگند به خدا، رام تو نمىگردم تا خوارم سازى، و مهارم را به دست تو نمىسپارم تا هر کجا که خواهى مرا بکشانى... .38
سیاستهاى اقتصادى خلفاى نخستین در تدوین دیوان و اختلاف پرداختهاى توجیهناپذیر و بهدست آوردن غنایم فراوان در جریان فتوحات و عواملى دیگر، موجب دنیازدگى زمامداران و مردم شد. نمونه آن، سعید بن العاص اموى بود که در دوران امارتش بر کوفه گفت: «ان السواد بستان لقریش و بنىأمیة». این سخن مورد اعتراض مالک اشتر و کوفیان قرار گرفت.39
یکى از آثار طبیعى رسیدن به قدرت و حکومت، تمکّن مالى است. هرکس به امکانات زیاد دسترسى پیدا کند، روح رفاه طلبى و تجمل گرایى در او زنده مىشود؛ گرچه در گذشته حتى با آن مخالف بوده باشد.
پیدا شدن روح رفاهزدگى و تجملگرایى مانع بسیارى از خدماتى است که مدیران جامعه مىتوانند براى تودههاى مردم انجام دهند. این رفاه زدگى در زوایاى مختلف زندگى از قبیل خرید خانه، اتومبیل، برپایى مهمانىهاى آنچنانى بروز مىکند که با پارسایى و سادهزیستى، که از زمامداران باید انتظار داشت، منافات دارد.
امام على(ع) از خرید خانه هشتاد دینارى توسط قاضى شهر کوفه (شریح) انتقاد مىکند و او را از این که خانه را از غیر مال حلال تهیه کرده باشد، برحذر مىدارد.40 همچنین وقتى خانه مجلل و بزرگ یکى از کارگزاران حکومتى را مشاهده کرد، فرمود:
سکههاى طلا و نقره سربرآوردند و خود را آشکار ساختند. همانا این ساختمان مجلل و با شکوه توانگرى تو را مىرساند.41
مسعودى گزارشهاى کوتاهى از ثروت عثمان و برخى از عمّال و صحابه را در دوران او چنین آورده است:
عثمان در مدینه خانهاى با سنگ و آهک با درهایى از چوب ساج و عرعر ساخت و در مدینه اموال و باغها و چشمههاى بسیار داشت. طلحه در کوفه خانههایى ساخت که هم اکنون ـ زمان مسعودى ـ در محله کناسه به نام «دار الطلحتین» معروف است و در مدینه نیز خانهاى با آجر و گچ و ساج ساخت. زبیر خانهاى در بصره داشت که اکنون (یعنى سال 332 ق.) معروف است و تجّار و مالداران و کشتىبانان بحرین و دیگران آنجا فرود مىآیند. او در مصر و کوفه و اسکندریه نیز خانههایى داشت. عبدالرحمن بن عوف خانه وسیعى ساخت که طویله آن گنجایش 100 رأس اسب، 000/1نفر شتر و 000/10 رأس گوسفند داشت و پس از وفاتش یک چهارم از یک هشتم دارایىاش 000/84 دینار بود. سعید بن مسیب مىگوید: وقتى زید بن ثابت مُرد چندان طلا و نقره از خود بهجا گذاشته بود که آنها را با تبر مىشکستند. این مقدار غیر از اموال و املاک دیگرى بود که قیمت آن به 000/100 دینار مىرسید. سعد بن ابىوقاص در عقیق خانههاى مرتفع و وسیع بنا کرد و بالاى آن، ایوانهایى ساخت.42
ولى امام على(ع) الگوى تمام عیار پارسایان و پیشواى همه رهبران تاریخ بشر، هنگام ورود به خزانه بیتالمال بصره، وقتى نگاهش به طلاها و نقرهها افتاد با بى اعتنایى فرمود:
یا صَفْراءُ و یا بَیضاءُ غُرّى غیرى، المالُ یَعْسوبُ الظَلَمة و أنا یعسوب المؤمنین.43
اى سیمها و زرها غیر مرا فریب دهید، مال نگهدارنده ظالمان است و من نگهدارنده مؤمنان هستم.
همو زمانى رفتن عثمان بن حنیف والى بصره را به مجلسى که فقرا در آن حضور نداشتند، دور از شأن والى خود بیان کرد و فرمود:
اى عثمان بن حنیف! من نفس خود را با تقوا ریاضت دادهام، تا در قیامت در امان و ثابت قدم باشد. من اگر مىخواستم، مىتوانستم از عسل پاکیزه و مغز گندم و بافتههاى ابریشم براى خود غذا و لباس تهیه کنم؛ اما هیهات که هواى نفس بر من چیره شود... درحالى که در حجاز یا یمامه کسى باشد که به قرص نانى نرسد یا شکمى سیر نخورد... .44
بدینترتیب رفاهزدگى زمامداران و رهبران یکى از عوامل آسیب پذیرى نظام سیاسى و نیز سبب از بین رفتن اقتدار شخصیت آنان است.
قدرتطلبى
یکى از پدیدههاى شوم اخلاقى در قاموس سیاست و سیاستمداران، قدرتطلبى است. قدرت و حکومت چیزى است که افراد غیرمهذب، حریصانه به دنبال آنند و کمال مطلوب خود را در آن مىجویند؛ غافل از آنکه قدرت، نعمتى زوالپذیر و از خطرناکترین نعمتهاست. امام على(ع) مىفرماید:
همنشین قدرت و سلطنت سلطان و حاکم، شیر سوارى را ماند که دیگران غبطه او را مىخورند، ولى خود مىداند که در چه جایگاه خطرناکى است.45
امیرالمؤمنین(ع) فلسفه مبارزات سیاسى و نظامى خود را چنین بیان مىکند:
خداوندا! تو خود مىدانى که جنگ و درگیرى ما براى به دست آوردن قدرت و حکومت و ثروت دنیا نیست، بلکه مىخواهیم نشانههاى از میان رفته دینت را باز گردانیم، و در سرزمینهاى تو اصلاحات انجام دهیم، تا بندگان ستم دیدهات در امن و امان زندگى کنند، و قوانین و مقررات فراموش شده دینت دو باره اجرا گردد.46
در جاى دیگر راجع به حق مسلم خویش و سزاوارتر بودنش به حاکمیت اسلامى سخن مىگوید، ولى یادآورى مىکند تا زمانى که اوضاع مسلمانان روبهراه باشد و جز بر من، بر دیگرى ستم نشود، براى رضاى خدا سکوت خواهم کرد.47 همچنین در نامهاى به مردم مصر این مطلب را یادآورى مىکند:
وقتى دیدم دین محمد (ص) از بین مىرود، برخاستم و حکومت را پذیرفتم ... تا آنجا که دیدم گروهى از اسلام بازگشته و مىخواهند دین محمد(ص) را نابود سازند؛ پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یارى نکنم، رخنهاى در آن بینم یا شاهد نابودى آن باشم که مصیبت آن بر من سختتر از رها کردن حکومت بر شماست.48
پس به دست گرفتن قدرت اگر با انگیزه خدمت به مردم و رشد جامعه باشد، پسندیده است؛ اما فى نفسه قدرتطلبى امرى ناپسند و موجب آفات فراوان براى حاکم و جامعه است.
زراندوزى
انباشتن ثروت ـ بهویژه براى رجال سیاسى ـ آفت است. فریاد ابوذر غفارى در مدینه از زراندوزىهاى عثمان و اطرافیان، گرچه او را به تبعید و مرگ در غربت (ربذه) کشاند،49 اما فریادهاى او همچنان در گوش تاریخ طنینانداز است. امام على(ع) به ابوذر فرمود:
اى ابوذر! تو براى خدا به خشم آمدى و به او امیدوار باش. این مردم [حاکم و اطرافیانش] براى دنیاى خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان... اى ابوذر! اگر تو هم دنیاى آنان را پذیرفته بودى، تو را دوست مىداشتند و اگر سهمى از آنان برمىگرفتى، دست از تو برمىداشتند و چون دیگران در امان بودى.50
حضرت على(ع) به قُدامَة بن عِجْلان، یکى از کارگزاران خود در کَسْکَر، که دارایى خزانه را ربوده و به سوى حجاز گریخته بود، نوشت:
تصور نکنى که مال کسکر براى تو مباح است؛ آن گونه که از پدر و مادرت به ارث برده باشى.51
گزارش مهمى به روایت ذهل بن حارث در این زمینه آمده است. او مىگوید: مصقله مرا به محل اقامت خود فراخواند و غذایى آماده ساخت و خوردیم. سپس گفت: به خدا سوگند، امیرمؤمنان این ثروتها را از من مىخواهد و من برآن توانایى ندارم. ذهل مىگوید که به او گفتم: اگر مایلى یک هفته دستور را به اجرا نگذار تا ثروتها را گردآورى کنى. گفت: به خدا سوگند، نمىخواهم آن را بر خویشاوندانم تحمیل کنم یا از کسى درخواست کنم. به خدا قسم، اگر پسر هند یا پسر عفّان، آن ثروت را مطالبه مىکردند، آن را براى من مىگذاشتند. ندیدى که چگونه در حکومت عثمان، اشعث بن قیس، صدهزاردرهم از مالیات آذربایجان را هر ساله خرج میهمانى مىکرد؟ ذهل مىگوید که به او گفتم: این مرد [على بن ابىطالب] بدین رأى معتقد نیست و چیزى را به تو نخواهد بخشید. یک شب از این گفتوگو نگذشت که مصقله به معاویه پیوست.52
سیره امام على(ع) نیز بر عدم زراندوزى او گواهى مىدهد تا آنجا که درباره خود مىگوید:
از دنیاى شما تنها به دو جامه کهنه و دو قرص نان کفایت کردم؛ و گرچه شما توان زندگى علىگونه را ندارید، ولى با تلاش و پاکدامنى و درستى مرا یارى رسانید.53
امتیازخواهى
یکى از نقاط ضعف رهبران و زمامداران جوامع، امتیاز خواهى براى خود و نزدیکانشان است. امام على(ع) مالک اشتر را از امتیاز خواهى برحذر مىدارد:
اى مالک! مبادا در آنچه همه مردم مساوىاند، امتیازى براى خود در نظر بگیرى... زیرا بهزودى پردهها کنار مىرود و انتقام ستمدیدگان را از تو باز مىستانند... .54
عثمان در شش سال دوم خلافتش در کار رعیت سستى کرد و خویشان و بستگان نزدیک خود را به امارت و ولایت نشانید. خمس غنایم مصر و افریقا را تیول مروان ساخت، اموال بیتالمال را میان بنىامیه تقسیم کرد و بىمهابا در مقابل مردم گفت: ابوبکر و عمر سهم خودشان را نیز برنمىداشتند، اما من آن را برمىدارم و میان خویشاوندانم پخش مىکنم.55 او جمعى از صحابه را، که عمار نیز جزو آنان بود، فراخواند و به آنان گفت: از شما سؤالى مىپرسم و پاسخ آن را به راستى و صدق مىخواهم؛ شما را به خدا! آیا پیامبر(ص) قریش را بر دیگران، و بنىهاشم را بر سایر قریش ترجیح نمىداد و مقدم نمىداشت؟ آن جماعت با سکوتشان جواب دادند. آنگاه عثمان بى پروا گفت: اگر کلیدهاى بهشت در دستم بود، به بنىامیه مىبخشیدم تا داخل آن شوند.56
درباره امتیاز ندادن حضرت على(ع) به هیچکس، حتى به خواهر و برادر خویش، نقل شده است که روزى خواهرش امهانى خدمتش رسید. حضرت به وى بیست درهم بخشید. امهانى از برده آزادشدهاش پرسید: امیرمؤمنان! چهقدر به تو داد؟ گفت: بیستدرهم. امهانى بازگشت. حضرت على(ع) به وى فرمود: بازگرد؛ خداوند تو را رحمت کند. ما در کتاب خداوند، برترىاى براى اسماعیل بر اسحاق نیافتیم.57
شکمبارگى
بسیارى از زمامداران و رهبران جوامع پس از رسیدن به پست و مقام به شکمبارگى مبتلا مىشوند و از انواع غذاها و نعمتها بهرهمند مىگردند. امام على(ع) در انتقاد از شکمبارگى خلیفه سوم و اطرافیانش فرمود:
تا آنکه سومى [عثمان] به خلافت رسید، دو پهلویش از پرخورى باد کرده و همواره بین آشپزخانه و آبریزگاه در حرکت بود. خویشان پدرى او از بنى امیه بهپاخاستند و به همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند؛ چون شتر گرسنهاى که به جان گیاه بهارى افتد. عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد، و اَعمال او مردم را برانگیخت، و شکمبارگى نابودش ساخت.58
رشوهپذیرى
یکى از شومترین پدیدههایى که در دستگاههاى اجرایى و نظامهاى سیاسى نفوذ مىکند، رشوه خوارى است. امام على(ع) حلواى زعفرانى اشعث بن قیس را که با عنوان فریبنده هدیه، آن هم شبانه به در خانه امام على(ع) برده بود، به معجونى از آب دهان مار سمّى، یا قى کرده آن تشبیه مىکند و مىفرماید:
به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند! آیا از راه دین وارد شدى که مرا بفریبى؟ یا عقلت آشفته شده است؟! به خدا قسم، اگر هفت اقلیم و آنچه را در آن است به من دهند که در نافرمانى خدا، پوست جوى از دهان مورچهاى بگیرم، نخواهم گرفت... پناه بر خدا از خواب آلودگى عقلها و لغزشهاى زشت.59
در جریان شورش برضد عثمان، تنها کسانى از عثمان دفاع مىکردند که منافع خویش را در خطر مىدیدند. علت اصلى دفاع آنان پولهاى فراوانى بود که عثمان به ایشان داده بود. زید بن ثابت در روز محاصره چنان از او دفاع مىکرد که مردم گفتند: اى زید! عثمان شکم تو را از دارایى بیوهزنان پر کرده است؛ لذا باید از او دفاع کنى.60
از آن حضرت در این خصوص چنین روایت شده است:
اِنْ أَخَذَ هَدِیةً کَانَ غَلُولاً، وَ اِنْ أَخَذَ رُشْوَةً فَهُوَ مُشْرِکٌ61
اگر زمامدار، هدیه بپذیرد، خیانتکار است و اگر رشوه قبول کند، مشرک است.
ممکن است کسانى براى پذیرفتن هدیه محمل درست کنند، اما امام به صراحت از پذیرفتن هر چیزى حتى به عنوان هدیه امتناع ورزیدند. بدیهى است که هدیهدهنده، هدایاى خود را به دلیل منصبى که والى یا کارگزار حکومتى دارد، به وى تقدیم مىکند و اگر در آن منصب نمىبود هدیهاى نیز در کار نبود.
آسیبهاى دیگرى درباره زمامداران و کارگزاران در نهجالبلاغه مطرح شده، که عبارتاند از:
الف) انحراف فکرى؛62 ب) قانونگریزى،63 ج) بىخبرى و ناآگاهى؛64 د) ابتلا به رذائل اخلاقى؛ ه ) جناحبندىهاى سیاسى؛65 و) مردمگریزى؛66 ز) بازداشتن مردم از حقوق مسلم آنان و باطلگرایى؛67 ح) پذیرش مسؤولیت بدون شایستگى؛68 ط) افراط و تفریط در کارها؛69 ى) خشونت و خونریزى؛70 ک) هواپرستى؛71 ل) تزویر و دروغگویى؛72 م) گناه ومعصیت خداوند؛73 ن) عملکرد نادرست اطرافیان؛74 س) گفتار بدون عمل؛75 ع) نفاق و دورویى؛76 ف) لجاجت و ستیزهجویى؛77 ص) نداشتن استقلال رأى و وابستگى به افراد ناصالح؛78 ق) بخل؛79 ر) تنگنظرى؛80 ش) جهل و نادانى؛81 ت) تملقپذیرى.82
روشهاى مقابله با آسیبها
از آنچه گذشت بهدست مىآید که آسیبهاى زمامداران به نظام، یا ناشى از روحیات و اخلاق ناپسند آنان است، یا به سبب عملکرد نادرستشان، که در هر دو صورت مىتوان با تغییر در روحیه و ایجاد توانایى مدیریتى قوى براى آنان، از این قبیل آسیبها جلوگیرى کرد. برخى از راههاى مقابله با این آسیبها عبارتاند از:
1. خود سازى (تقوا و پرهیزگارى)
پرهیزگارى، از جمله اصول حاکم بر تمام رفتارهاى سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فردى یک مسلمان متعهد است. امیرمؤمنان(ع) تقوا را سردسته اخلاق معرفى مىکند83 و در نامهاى به والى مصر (محمد بن ابىبکر) آن را عامل سعادت دنیا و آخرت برشمرد و در جاى دیگر مشکلگشاى مسائل سیاسى و اجتماعى مسلمانان مىداند.84
اگر زمامداران مسلمان روح خود را به زینت تقوا بیارایند، امکان ندارد که از سرِ علم و عمد آسیبى به نظام اسلامى برسانند؛ بلکه به حکم تقواى سیاسى، زمینه رشد و تعالى آن را نیز فراهم مىکنند.
بىتردید بزرگترین مسؤولیت علم اخلاق، راهنمایى انسان به سوى کمالات انسانى و انسانهاى وارسته از خود رسته و به خدا پیوسته است. تمام پیشرفتهاى انسان ـ حتى پیشرفتهاى علمى و صنعتى ـ اگر با تهذیب نفس و خودسازى همراه نباشد، مانند کاخ مجللى است که بر قله کوه آتشفشان بنا گردد. امام على(ع) مىفرماید:
گیرم که اصلاً ثواب و عقابى در کار نباشد، چرا در کسب مکارم اخلاق کوتاهى مىکنید؟!85
اگر جامعهاى بخواهد به صلاح و سداد برسد و روى عافیت و پیشرفت را ببیند، زمامداران آن باید خود را به صلاح و سداد بیارایند و از خلاف و فساد و رذایل اخلاقى چشم بپوشند. امام على(ع) در همه جاى نهجالبلاغه درباره رذایل اخلاقى سخن گفته و زمامداران و عامه مسلمانان را از آن برحذر داشتهاست و حتى به مالک اشتر فرمان مىدهد با کسانى که در رذایلى همچون بخل، حرص و ترس غنودهاند، مشورت نکند:
اى مالک! بخیل را در مشورت خویش دخالت مده که تو را از نیکوکارى بازمىدارد و از تنگدستى مىترساند. با ترسو نیز مشورت نکن، که در انجام دادن کارها روحیه تو را سست مىکند. با آزمند و حریص نیز به رایزنى منشین، که افزون خواهى ستمکارانه را در نگاهت مىآراید؛ زیرا بخل و ترس و حرص، غرایز گوناگونى هستند که ریشه در بدگمانى به خداى بزرگ دارند.86
از موارد فوق و دیگر تعابیر در نهج البلاغه بهدست مىآید که زمامداران باید داراى این خصوصیات و صفات باشند: همراه بودن با مردم، حقگویى، تعهد، سعى و تلاش، عدالت، امانت، انصاف در برابر مردم، قاطعیت، دور بودن از خودبینى و خودپسندى و منتگذاردن براى انجام کار و... .
2. نظارت
یکى از راههاى مقابله با بروز آسیبهاى ناشى از زمامداران، نظارت همه جانبه است؛ از جمله:
الف) حسابرسى از کارگزاران؛
ب) نظارت بر چگونگى تقسیم بیت المال؛
ج) مراقبت از غارت بیت المال؛
د) نظارت بر گفتار کارگزاران؛
ه ) نظارت بر مکاتبات کارگزاران؛
و) نظارت بر مهمانىهاى کارگزاران؛
ز) نظارت بر رفتار کارگزاران با مخالفان؛
ح) نظارت بر رفت و آمد کارگزاران و شهروندان؛
ط) نظارت و دقت در گزینش کارگزاران.87
طبیعى است که این گونه نظارتهاى فراگیر و پیگیرىهاى متعاقبِ آن بر تخلفهاى کارگزاران و زمامداران، آسیبهاى وارد آمده را کاهش خواهد داد.
3. عدالتخواهى و ظلمستیزى
عدالتخواهى و انعطافناپذیرى حضرت زبانزد بود. گاهى اصحابش مىآمدند و از ایشان مىخواستند مقدارى انعطاف داشته باشند. حضرت مىفرمود:
از من مىخواهید که پیروزى و موفقیت در سیاست را به قیمت ستمگرى و پایمال کردن حق مردم ضعیف به دست آورم؟ به خدا قسم تا شبى و روزى در دنیا هست، تا ستاره در آسمان در حرکت است، چنین چیزى عملى نیست.88
موارد دیگرى از روشهاى مقابله
با مراجعه به کلام على(ع) در نهجالبلاغه مىتوان موارد زیر را نیز از روشهاى مقابله با آسیبرسانى زمامداران به حکومت دینى داشت که تجزیه و تحلیل هرکدام از آن نیازمند مجالى دیگر است.
الف) پیروى از الگوهاى ارزشمند (پیامبران و ائمه معصوم)؛89 ب) تقویت روح مذهبى (اسلامگرایى)؛90 ج) حقطلبى و باطلستیزى؛91 د) پارسایى و سادهزیستى؛92 ه ) یاد مرگ و قیامت و آمادگى براى آن؛93 و) همسطح قراردادن زندگى خود با طبقات پایین یا متوسط جامعه،94 ز) پرهیز از دنیازدگى؛95 ح) پرهیز از خودکامگى؛96 ط) پرهیز از اختلاف و گذشت از حق خویش؛97 ى) پردهپوشى نسبت به عیوب مردم؛98 ک) اطلاعرسانى صحیح و به موقع به مردم؛99 ل) رعایت حال مردم (با تخفیف در مالیاتها) در بحرانهاى اقتصادى؛100 م) رعایت حقوق متقابل زمامداران و مردم؛101 ن) تشویق نیکوکاران؛102 س) تنبیه خلافکاران؛103 ع) سختگیرى با خائنان و عفو خطاکاران؛104 ف) انتخاب همکاران صالح؛105 ص) پرهیز از خونریزى؛106 ق) اهمیت دادن به وظایف قانونى؛107 ر) اصلاحطلبى صحیح در امور؛108 ش) امر به معروف و نهى از منکر؛109 ت) برطرف نمودن مشکلات اقتصادى کارکنان دولت؛110 ث) استفاده از نیروهاى صالح و آزمایش شده؛111 خ) مشورت در انتخاب همکاران و معاونان.112
نتیجهگیرى
حاصل این مباحث این است که پرداختن به موضوع آسیبشناسى زمامداران در جامعه کنونى با توجه به حکومت اسلامى و نظام ولایى، ضرورتى انکارناپذیر است. آشنایى با دیدگاه امام على(ع) و بهرهگیرى از آن در این خصوص، با تکیه بر نمونههاى تاریخى، مىتواند الگویى علمى و عملى براى کارگزاران نظام باشد و نظام اسلامى را از خطرهایى که مىتواند آن را به انحراف بکشاند یا مضمحل سازد، نجات دهد.
پىنوشتها:
1. نهجالبلاغه، نامه 26؛ در ترجمه خطبهها، نامهها و حکمتهاى نهجالبلاغه از ترجمههاى داریوش شاهین، عبدالمجید معادیخواه، محمد دشتى و سیدعلى نقى فیضالاسلام و نیز ترجمه موسوعه امام على(ع) استفاده شده است.
2. همان، نامه 25
3. پیامبر(ص) ابولبابه بن عبدالمنذر را به سوى یهود بنى قریظه فرستاد تا با وى در باره پارهاى امور مشورت کنند. ابولبابه با دست به گلویش کشید و با اشاره به آنان فهماند که پیامبر(ص) شما را خواهد کشت. او پس از مراجعت از کار خود پشیمان شد، به مسجد رفت و خویش را به ستونى محکم بست و اینگونه توبه کرد. خداوند با نزول آیهاى توبه وى را پذیرفت و آن ستون، به ستون «توبه» شهرت یافت، محمد بن سعد هاشمى بصرى (ابن سعد)، طبقات الکبرى،؛ تحقیق محمد عبد القادر عطا (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1410 ق.) ج2، ص74.
4. عبدالملک ابنهشام، السیرة النبویة، (مصر: مطبعة مصطفى البانى، 1355ه.، چاپ افست انتشارات ایران، 1363 ش) ج4، ص40ـ41.
5. نصر بن مزاحم منقرى، وقعة صفین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون (قم: انتشارات کتابخانه آیتالله مرعشى، 1404ق.) ص20ـ61؛ و نیز احمد بن یحیى بلاذرى، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار (بیروت: دارالفکر، 1417ق.) ج3، ص65ـ66.
6. کارگزار عثمان در آذربایجان بود که حضرت على(ع) او را عزل کرد.
7. موسوعة الامام على(ع)، ج4، ص141، و نیز ر.ک: نهجالبلاغه، نامه 5؛ وقعة صفین، ص20ـ21؛ عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى، الامامة والسیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، (قم: منشورات رضى، 1362 ش) ج1، ص91؛ عبدالحمید بن محمد (ابن ابىالحدید)، شرح نهجالبلاغه، (بیروت: دارالکتب المکتبة الحیاة، [بى تا]) ج6، ص33-34؛ محمد محمدى رىشهرى، موسوعة الامام على(ع) (چاپ اول، قم: دارالحدیث، 1421 ق.) ج4، ص140ـ141.
8. قاضى نعمان، نعمان بن محمد تمیمى مغربى، دعائم الاسلام، تحقیق آصف بن على اصغر فیضى، (چاپ اول، بیروت: دارالضواء، 1414 ق.) ج1، ص396.
9. نهجالبلاغه، نامه 53.
10. همان، خطبه 3.
11. همان، نامه 61.
12. همان، خطبه 68، شرح نهجالبلاغه، ج6، ص53 و 56؛ براى اطلاع بیشتر ر.ک: همان، خطبه 68، نامه 34، 38، 35 و حکمت 325 و 443. علامه حسنزاده در شرح آن چنین مىگوید: با نظارتى که امام بر عملکرد محمد بن ابىبکر داشت، متوجه شد وى نمىتواند آنجا را اداره و توطئه بدخواهان را خنثى کند؛ از این رو مالک اشتر را به استاندارى آنجا منصوب کرد. (شرحالبراعه، ج20، ص53).
13. نهجالبلاغه، نامه34.
14. همان، نامه 53/114؛ و براى اطلاع بیشتر ر.ک: همان، نامه 53، 27، 45 و 61.
15. همان، حکمت 160.
16. همان، حکمت 161.
17. همان، خطبه 30.
18. همان، خطبه 216.
19. همان، حکمت 321؛ شرح نهجالبلاغه، ج6، ص61-64.
20. نهجالبلاغه، نامه 5؛ وقعة صفین، ص20ـ21؛ الامامة والسیاسة، ج1، ص91؛ شرح نهجالبلاغه، ج6، ص33-34؛ موسوعة الامام على(ع)، ج4، ص140ـ141.
21. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الجمل، تحقیق سید على میرشریفى (چاپ اول، قم: مکتب الاعلام الاسلامى، 1413 ق.) ص243؛ شرح نهجالبلاغه، ج12، ص9.
22. وقعة صفین، ص 137 ـ 141.
23. نهجالبلاغه، نامه 61.
24. همان، نامه 71.
25. احمد بن ابى یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح، تاریخ یعقوبى (بیروت: دار صادر، [بىتا]) ج2، ص203ـ204.
26. وقعة صفین، ص95.
27. نهج البلاغه، نامه 53.
28. همان، خطبه 176.
29. همان، حکمت 350.
30. همان، خطبه 164.
31. همان، خطبه 131.
32. همان، نامه 53.
33. همان.
34. همان.
35. همان.
36. همان.
37. همان.
38. همان، نامه 45. براى اطلاع بیشتر ر.ک: همان، خطبههاى 3، 74، 99 و 130 و نامههاى 3، 40، 41 و 45.
39. شرح نهجالبلاغة، ج2، ص129
40. نهجالبلاغه، نامه 3
41. همان، حکمت 355.
42. مسعودى، على بن حسین، مروج الذهب (قم: دارالهجره، 1409 ق.) ج2، ص332-334.
43. شیخ مفید، الجمل، ص 285-286.
44. نهجالبلاغه، نامه 45.
45. همان، حکمت 263.
46. همان، خطبه 131.
47. همان، خطبه 74.
48. همان، نامه 62.
49. علت اصلى تبعید ابوذر به شام و سپس به ربذه اعتراض به بخششهاى عثمان به مروان و زید بن ثابت بود. ابوذر این آیه را قرائت مىکرد: «والذین یکنزون الذهب و الفضة ولاینفقونها فى سبیل اللّه فبشرهم بعذاب ألیم» (شرح ابنابىالحدید، ج8، ص256).
50. نهجالبلاغه، خطبه 130.
51. انساب الاشراف، ج2، ص160.
52. ثقفى، ابراهیم بن محمد ثقفى اصفهانى، الغارات، تحقیق محدث ارموى (چاپ دوم، تهران: انتشارات انجمن آثار ملى، 1355) ج1، ص365. او عامل اردشیر خرّه از طرف عثمان بود (تاریخ یعقوبى، ج2، ص201).
53. نهجالبلاغه، نامه 45.
54. همان، نامه 53.
55. محمد بن احمد بن عثمان ذهبى، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والاعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تَدمُرى (چاپ هشتم، بیروت: دارالکتاب العربى، 1410 ق.) ص431ـ432.
56. همان، ص232.
57. محمد محمدى رى شهرى، سیاست نامه امام على(ع)، ص443.
58. نهجالبلاغه، خطبه 3 و نیز ر.ک: همان، خطبه 160.
59. همان، خطبه 224.
60. ابومحمد احمد بن اعثم کوفى، الفتوح (بیروت، دارالندوة الجدیدة،] بىتا]) ج2، ص222-223.
61. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار (چاپ سوم، بیروت: داراحیاء التراث العربى، 1403ق.) ج72، ص345.
62. نهجالبلاغه، خطبه 10 و خطبههاى 40، 77 و 78.
63. همان، خطبه 127.
64. همان، خطبه 131.
65. همان، خطبه 127.
66. همان، نامه 53.
67. همان، نامه 79.
68. همان، خطبه 3.
69. همان، حکمت 70 و 181.
70. همان، نامه 53.
71. همان، خطبه 28 و 43.
72. همان، خطبه 16 و 84 و 200.
73. همان، خطبه 178.
74. همان، نامه 53، 21 126.
75. همان، خطبه 175 و نامه 53.
76. همان، خطبه 29، 153، 194 و نامه 27.
77. همان، حکمت 179 و نامه 53.
78. همان، خطبه 164.
79. همان، خطبه 131 و نامه 53.
80. همان، خطبه 133 و حکمت 176 و نامه 53.
81. همان، خطبه 131.
82. همان، خطبه 216 و نامه 53 و 145.
83. نهجالبلاغه، حکمت 410.
84. همان، نامه 27.
85. محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکمه، (قم: دفتر تبلیغات اسلامى، 1362)، ج3، ص149؛ براى اطلاع بیشتر ر.ک: نهجالبلاغه، خطبههاى 3، 4، 176 و 220 و حکمتهاى 127 و 208.
86. همان، نامه 53.
87. ر.ک: همان.
88. نهجالبلاغه، خطبه 124؛ ر.ک: مرتضى مطهرى، سیرى در سیره ائمه اطهار(ع)، (چاپ اول، قم: صدرا، 1367) ص28 و نیز ر.ک: همان، خطبههاى 15 و 126 و نامه 53 و حکمتهاى 437 و 476.
89. نهجالبلاغه، خطبههاى 87 و 187 و نامه 53.
90. همان، خطبه 192.
91. همان، خطبه 33 و حکمت 376 و نامه 62.
92. همان، حکمت 439 و خطبههاى 74 و 81 و 103 و نامه 45 و حکمت 150.
93. همان، خطبههاى 183 و 188 و 190 و حکمت 203 و نامه 41.
94. همان، خطبه 209 و نامه 45.
95. همان، نامه 45 و حکمت 77.
96. همان، خطبه 87 و نامه 53.
97. همان، خطبه 74.
98. همان، نامه 53 و خطبه 140.
99. همان، نامه 53.
100. همان، نامه 53.
101. همان، خطبههاى 34 و 169.
102. همان، نامههاى 53 و 60 و حکمت 177.
103. همان، نامه 53 و حکمت 177.
104. همان، نامه 53 و حکمتهاى 11 و 52 و 211.
105. همان، نامههاى 53 و 56 و 65 و 71 و 87.
106. همان، نامه 53.
107. همان.
108. همان، خطبههاى 130 و 131.
109. همان، خطبههاى 129 و 156 و 192 و نامههاى 31 و 47 و حکمت 374.
110. همان، نامه 53.
111. همان، نامه 33 و 53.
112. همان، نامه 53.
________________________________________
1 پژوهشگر حوزه علمیه قم
2 عضو پژوهشکده حوزه و دانشگاه