حضور قلب در عبادت
آرشیو
چکیده
متن
حضرت صادق، علیهالسلام فرمود که در تورات نوشته شده است: اىپسر آدم، فارغ شو از براى عبادت من، تا پر کنم قلب تو را ازبىنیازى و واگذار نکنم تو را به سوى طلب خویش، و بر من است کهببندم راه فقر تو را و پر کنم دل تو را از خوف خویش. و اگرفارغ نشوى براى عبادتم، پر کنم دل تو را از اشتغال به دنیا،پس از آن نبندم فقر تو را و واگذارم تو را به سوى طلبت.
بدان که فراغتبراى عبادت حاصل شود به فراغت وقتبراى آن وفراغت قلب. و این امر از مهمات است در باب عبادات که حضور قلببدون آن تحقق پیدا نکند. و عبادت بىحضور قلب قیمتى ندارد.
و آنچه باعثحضور قلب شود دو امر است: یکى فراغت وقت و قلب; ودیگر فهماندن به قلب اهمیت عبادت را. و مقصود از فراغت وقت آناست که انسان در هر شبانهروزى براى عبادت خود وقتى را معینکند که در آن وقتخود را موظف بداند فقط به عبادت، و اشتغالدیگرى را براى خود در آن وقت قرار ندهد. انسان اگر بفهمد کهعبادت یکى از امور مهمهاى است که از کارهاى دیگر اهمیتش بیشتربلکه طرف نسبتبا آنها نیست، البته اوقات آن را حفظ مىکند وبراى آن وقتى موظف مىکند.
البته اوقات نماز را، که مهمترین عبادات است. باید حفظ کند کهدر آن وقت فارغ از امور دیگر باشد تا حضور قلب، که مغز و لبعبادات است، براى او میسور باشد. ولى اگر مثل نویسنده نماز رابا تکلف به جا آورد و قیام به عبودیت معبود را از امور زایدهبداند، البته آن را تا آخر وقت امکان تاخیر مىاندازد; و دروقت اتیان آن نیز به واسطه آنکه کارهاى مهمى به نظر و گمانخود مزاحم با آن مىبیند، سرودستشکسته اتیان مىکند. البتهچنین عبادتى نورانیت ندارد، سهل است، مورد غضب الهى است وچنین شخصى مستخف به صلاه و متهاون در امر آن است. به خداىتعالى پناه مىبرم از خفیف شمردن نماز و مبالات نکردن به امرآن.
اخبار در این زمینه بسیار است که به یک مورد آن اشاره مىشود:
حضرت باقر، علیهالسلام، فرمود به زراره، علیهالرحمه: سستى مکندر امر نمازت، زیرا که رسول خدا، صلىالله علیهوآله، فرمود دردم مردنش: «نیست از من کسى که خفیف شمارد نمازش را.
خدا مىداند کهانقطاع از رسول اکرم، صلىالله علیه وآله و خروج از تحتحمایتآن سرور چه مصیبت عظیمى است. اکنون ملاحظه کن مقدم داشتن هرامر جزئى، بلکه نفع خیالى، را بر نماز که قرهالعین رسول اکرم،صلىالله علیه وآله، و بزرگ وسیله رحمتحق است و اهمال کردندرباره آن و به آخر وقت انداختن بدون عذر و حفظ ننمودن حدودآن، آیا تهاون و استخفاف استیا نیست؟ اگر هست، بدان که بهشهادت رسول اکرم، صلىالله علیه وآله و شهادت ائمه اطهار، علیهمالسلام، از ولایت آنها خارج و به شفاعت آنها نایل نشوى.
و از فراغت وقت مهمتر فراغت قلب است. بلکه فراغت وقت نیزمقدمهاى براى این فراغت است. و آن چنان است که انسان در وقتاشتغال به عبادت، خود را از اشتغالات و هموم دنیایى فارغ کند;و توجه قلب را از امور متفرقه و خواطر متشتته منصرف نماید ودل را یکسره خالى و خالص براى توجه به عبادت و مناجات با حقتعالى نماید و تا فراغت قلب از این امور حاصل نشود، تفرغ براىاو و عبادت او حاصل نشود. ولى بدبختى آن است که ما تمام افکارمتشتته و اندیشههاى متفرقه را ذخیره مىکنیم براى وقت عبادت!همینکه تکبیرهالاحرام نماز را مىگوییم، گویى در دکان را بازکردیم، یا دفتر محاسبات را گشودیم، یا کتاب مطالعه [را] مفتوحنمودیم، دل را مىفرستیم به سوى اشتغال به امور دیگر و از عملبکلى غافل شده، یک وقتبه خود مىآییم که به حسب عادت به سلامنماز رسیدیم! حقیقتا این عبادت فضاحتآور است و این مناجاتشرمانگیز است.
عزیزم، تو مناجات با حق را مثل تکلم با یکنفر بندگان ناچیزحساب کن. چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان، سهل استبایکنفر از بیگانگان، اشتغال به صحبت داشته باشى، مادام که بااو مذاکره مىکنى، از غیرغافلى و با تمام توجه به او مشغولى;ولى در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولى النعم و پروردگارعالمیان بکلى از او منصرف و غافلى و به دیگر امور متوجهى؟ آیاقدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است؟ یا تکلم با آنها ارزششاز مناجات با قاضىالحاجات بیشتر است؟ آرى من و [شما] مناجاتبا حق را نمىدانیم چیست؟ تکالیف الهیه را سربار امور مىدانیم;البته امرى که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگانى گردید، در نظراهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه را اصلاح کرد و ایمان بهخداوند و فرمایشاتانبیا پیدا کرد تا کار اصلاح شود. همهبدبختیها از ضعف ایمان و سستى یقین است. نظر کن در حال آنسیدالموحدین و اولاد معصومین او و کیفیت عبادات و مناجاتهاىآنها. بعضى از آنها در وقت نماز رنگ مبارکشان تغییر مىکرد وپشت مبارکشان مىلرزید از خوف آنکه مبادا در امر الهى لغزشىشود، با آنکه معصوم بودند. از حضرت مولى معروف است که تیرى بهپاى مبارکش رفته بود که طاقتبیرون آوردن نداشت، در وقتاشتغال به نماز بیرون آوردند و اصلا ملتفت نشد.
عزیزم، این مطلب از امور ممتنعه نیست. نظیر آن در امور عادیهبراى مردم بسیار اتفاق مىافتد. انسان در حال غلبه غضب و غلبهمحبت گاهى از هر امرى غافل مىشود. البته نکته آن هم معلوماست. وقتى که نفس توجه تام به یک امرى پیدا کرد، از ملک بدنغافل مىشود و احساسات از کار مىافتد و همش هم واحد مىشود. ماخود در جنگ و جدال مباحثات، نعوذ بالله منها، دیدیم که اگر درمجلس هر امرى واقع شود از آن بکلى غافل هستیم. ولى افسوس کهما به هر امرى توجه تام داریم جز به عبادت پروردگار; و از اینجهت استبعاد مىکنیم.
در هر صورت، فراغت قلب از غیرحق از امور مهمه است که انسانباید با هر قیمت هست تحصیل آن را بکند و طریق تحصیل آن نیزممکن و سهل است. با قدرى مواظبت و مراقبت تحصیل مىتوان کرد.
باید انسان مدتى اختیار طایر خیال را به دست گیرد و هر وقتخواست از شاخهاى به شاخهاى پرواز کند آن را حفظ کند. پس ازمدتى مراقبت، رام و آرام شود و توجه آن از امور متشتته منصرفشود و خیر عادت او گردد والخیر عاده; و فارغ البال اشتغال بهتوجه به حق و عبادت او پیدا کند.
و از همه این امور مهمتر، که باید دیگر امور را مقدمه اودانست، حضور قلب است که روح عبادت و حقیقت آن بسته به آن است;و بدون آن هیچ قیمتى براى عبادات نیست و قبول درگاه حق تعالىنشود. چنانچه در روایات شریفه وارد است: خداوندا، بصیرت قلوبکه اولیا از تو خواستند و خواهش نمودند به نورانیت آن واصل بهتو چه شوند بصیرتى است؟
بارالها، این حجب نور که در لسان ائمه معصومین ما متداول استچیست؟ این معدن عظمت و جلال و عز قدس و کمال چه چیزى است کهغایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمى آن هممحرومیم تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما کهبندگان سیهروى سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت ازچیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظرلطفى به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستى هشیارفرما.
باید دانست که از براى حضور قلب مراتبى است که بعضى از آنمراتب اختصاص دارد به اولیاى حق، و دست دیگران از وصول بهشاهق آن کوتاه است; ولى بعض مراتب آن براى سلسله رعیت نیزممکن الحصول است و باید دانست که حضور قلب به طریق کلى منقسمشود به دو قسمت عمده: یکى حضور قلب در عبادت; و دیگر حضور قلبدر معبود.
اما حضور قلب در عبادت، پس از براى آن نیز مراتبى است که عمدهآن دو مرتبه است:یکى حضور در عبادت اجمالا، و آن چنان است که در عین اشتغال بهعبادت هر عبادتى باشد چه از باب طهارات مثل وضو و غسل و چهاز باب نماز و روزه و حج و دیگر امور انسان به طریق اجمالملتفتباشد که ثناى معبود مىکند; گرچه خود نمىداند که چهثنایى مىکند و چه اسمى از اسما حق را مىخواند. شیخ عارف کاملما، روحى فداه براى این نحو عبادت مثل مىزدند به اینکه یکىقصیده در مدح کسى بگوید و به طفلى که معناى آن را نمىفهمدبدهد که در محضر او بخواند و به طفل بفهماند که این قصیده درمدح این شخص است. البته آن طفل که قصیده را مىخواند اجمالامىداند ثناى ممدوح را مىکند، گرچه کیفیت آن را نمىداند. ماهانیز که طفل ثناخوان حق هستیم و نمىدانیم که این عبادات را چهاسرارى است و هریک از این اوضاع الهیه با چه اسمى از اسماارتباط دارد و به چه کیفیت ثناى حق است، این قدر باید ملتفتباشیم که هریک از آنها ثنائى است از کامل مطلق و معبود وممدوح علىالاطلاق، که خود ذات مقدس در این اوضاع خود را ثنافرموده و ما را امر فرموده که در پیشگاه مقدسش این نحو ثناکنیم. و دیگر از مراتب حضور قلب حضور قلب در عبادت است تفصیلا.
و این به مرتبه کامله براى احدى ممکن نیست جز خلص اولیا و اهلمعارف، ولى بعض مراتب نازله آن ممکن استبراى دیگران; که اولمرتبه آن توجه به معانى الفاظ است در مثل نماز و دعا. و مرتبهدیگر آن است که اسرار عبادات را به قدر امکان بفهمد و کیفیتثناى معبود را در هریک از اوضاع بداند و اهل معرفت تااندازهاى اسرار نماز و سایر عبادات را بیان کردند، و ازاشارات اخبار معصومین، علیهمالسلام، استفاداتى به قدر امکانکردند. گرچه فهم اصل حقیقتبراى کم کسى اتفاق مىافتد، ولى تاآن اندازه هم که ذکر شده غنیمت استبراى اهلش.
و اما حضور قلب در معبود، و آن نیز داراى مراتبى است که عمدهآن سه مرتبه است: یکى حضور قلب در تجلیات افعالى، و دیگر حضورقلب در تجلیات اسمائى و صفاتى. و سوم حضور قلب در تجلیاتذاتى. و از براى هریک چهار مرتبه استبه طریق کلى: مرتبهعلمى، و مرتبه ایمانى، و مرتبه شهودى، و مرتبه فنائى. و مقصوداز حضور قلب در تجلیات افعالیه «علما» آن است که شخص عابدسالک علما و برهانا بداند که تمام مراتب وجود و مشاهد غیب وشهود پرتو فیض تجلى ذات اقدس هستند، و از اخیره عالم طبیعت تاسرچشمه ملکوت اعلى و جبروت اعظم به یک طور و یک نحو حاضرند درپیشگاه مقدسش، و همه پرتو جلوه مشیت هستند.
مشیتبه نفس ذاتها جلوه ذات است، و دیگر موجودات به واسطه آنمخلوقاند. پس شخص عابد که این مطلب را «علما» و برهانادانست، مىفهمد که خود و عبادت و علم و اراده و قلب و حرکاتقلب و ظاهر و باطنش همه در پیشگاه مقدس حاضرند; بلکه همه نفسحضورند. و اگر با قلم عقل این مطلب برهانى را به لوح قلبنگاشت و قلب با ارتیاضات علمیه و عملیه ایمان به این قضیهیقینیه ایمانیه پیدا کرد، آن وقتحضور قلب در تجلى «ایمانا»پیدا مىکند. و پس از کمال این ایمان و مجاهدات و ریاضات وتقواى کامل قلب، هدایت الهیه شامل حالش شده و بهرهاى ازتجلیات افعالى بالعیان «والشهود» براى قلب او حاصل شود. تاوقتى که قلب یکسره مرآت تجلیات گردید و صعق و «فنا» براىسالک دست داد و این آخر مرتبه حضور است که منتهى به فناى حاضردر تجلیات افعالیه شود و بسیارى از اهل سلوک در همین صعق تاابد باقى مانند و به خود نیایند.
و اگر قلب سالک از پرتو فیض اقدس در ازل قابلیتش بیش از اینباشد، پس از این صعق به خود آید و انس حاصل کند و به مملکتخود رجوع کند، و مورد تجلیات اسمائیه شود، و همان مراتب را طىکرده به فناى صفاتى نایل شود و به مناسبت عین ثابتش در اسمىاز اسما الهیه فانى گردد و بسیارى از اهل سلوک نیز در همینفناى اسمائى باقى مانند و به خود نیایند.
و اگر از تجلى فیض اقدس استعداد بیش از این اندازه باشد، پساز این صعق و فنا نیز انس حاصل آید و سالک به خود آید، و موردتجلیات ذاتیه گردد، تا آخر مرتبه فناى ذاتى و صعق کلى سیرتمام شود و فناى تام حاصل آید. ومن یخرج من بیته مهاجرا الىالله ورسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله. بعضىگویند اشاره به این اولیا الله و سالکین الى الله است، و اجراین سالک جز با ذات مقدس نیست.
و باید دانست که عبادات و کیفیات معنویه آنها براى صاحب هریکاز این مقامات مذکوره بسیار مختلف و در نهایت متفاوت است و ازبراى هریک حظى و نصیبى است از مناجات حق که براى دیگرى [که]به آن مقام نایل نشده آن حظ و نصیب نیست. البته آنچه از براىحضرت صادق، علیهالسلام، در حال عبادت حاصل شده از براى دیگرانممکن نیست.
و آن حالى که براى رسول اکرم، صلى الله علیه وآله، دست مىدادهبراى احدى از موجودات نبود; چنانچه در حدیث مشهور است: لى معالله حال لایسعه ملک مقرب ولانبى مرسل . بگذرم از مطلبى کهبراى ما از آن نصیبى نیست مگر لفظ. ولى آنچه مهم استبراىامثال ماها آن است که اکنون که محرومیم از مقامات اولیا انکارآنها را هم نکنیم و تسلیم باشیم که تسلیم امر اولیا خیلىفایده دارد و نعوذ بالله انکار خیلى مضر است. اللهم انى مسلملامرهم، صلواتالله علیهم اجمعین.
بدان که حضور قلب در عبادات حاصل نشود مگر به افهام نمودن بهقلب اهمیت عبادات را. و آن در حقیقت میسور نشود مگر به فهمیدناسرار و حقایق آنها و آن گرچه از براى ما میسر نشود، ولى تااندازهاى که با حال امثال خودم مناسب است و مستفاد از اخباراهلبیت علیهمالسلام و کلمات اهل معرفت است، به قدر تناسب بااین اوراق، ذکر مىکنیم.
بدانکه از براى هر یک از اعمال حسنه و افعال عبادیه صورتى استباطنى ملکوتى و اثرى است در قلب عابد. اما صورت باطنیه آنهمان است که تعمیر عوالم برزخ و بهشت جسمانى به آن است; زیراکه ارض بهشت قیعان و خالى از هرچیز است، چنانچه در روایت است;و اذکار و اعمال ماده تعمیر و بناى آن است، چنانچه در حدیثاست. و آیات بسیارى در کتاب شریف الهى دلالتبر تجسم اعمالمىنماید; مثل قوله تعالى: فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره. ومنیعمل مثقال ذره شرا یره. و مثل قوله: و وجدوا ما عملوا حاضرا.
و اخبارى که دلالتبر تجسم اعمال و صور غیبیه ملکوتیه آنهادارد در ابواب متفرقه بسیار است.
پس حیات عالم آخرت و زندگانى و لذات آن عالم بسته استبهاعمالى که صورت کمالیه آنها بدان عالم منتقل مىشود و آن اعمالعباداتى است که به کشف تام محمدى، صلى الله علیه وآله، اهلاین ملت اطلاع بر آن پیدا کردند و کمال و حسن اعمال به نیات واقبال قلب و حفظ حدود است و اگر عملى فاقد این امور یا بعض آنباشد از درجه اعتبار ساقط بلکه داراى صورت زشت مشوه است کهانسان در عالم دیگر به آن مىرسد، چنانچه از راه اخبار و آثارمعلوم شد، پس بر هر انسان مومن به عالم غیب و اخبار انبیا واولیا و اهل معرفت و علاقهمند به حیات ابدى و زندگانى جاویدانلازم است که با هر زحمتى و ریاضتى هست اصلاح اعمال خود رابنماید. و پس از آنکه ظاهر و صورت آنها مطابق قواعد اجتهادیهیا راى فقها، رضوانالله علیهم، گردید، به اصلاح سیرت و باطنآنها کوشد، و هرقدر مىتواند جدیت کند که لااقل واجبات را باحضور قلب بیاورد و اصلاح نقایص آنها را نیز با نوافل کند;چنانچه در احادیثشریفه است که نوافل جبران فرایض را مىکند وسبب قبول آنها مىشود.
در هر حال اى عزیز، قدرى از حال غفلتبیدار شو و در امر خودتفکر کن و صفحه اعمال خود را نگاه کن. بترس از آنکه اعمالى راکه به خیال خودت عمل صالح است، از قبیل نماز و روزه و حج وغیر آن، خود اینها اسباب گرفتارى و ذلتتشوند در آن عالم; پس،حساب خودت را در این عالم تا فرصت دارى بکش و خودت میزاناعمالت را برپا کن و در میزان شریعت و ولایت اهل بیت اعمال خودرا بسنج، و صحت و فساد و کمال و نقص آن را معلوم کن و آنها راجبران کن تا فرصت هست و مهلت دارى. و اگر در اینجا خود رامحاسبه نکنى و حساب خودت را درست نکنى، در آنجا که به حسابترسیدگى مىشود و میزان اعمال بر پا مىشود مبتلا به مصیبتهاىبزرگ مىشوى. بترس از میزان عدل الهى، و به هیچ چیز مغرور مباشو جد و جهد را از دست مده. و قدرى به صحیفه اعمال اهل بیتپیغمبر، صلواتالله علیهم، که معصوم از گناه و خطا بودندمراجعه کن و تفکر در آنها کن. ببین چقدر کار سخت است و راهتاریک و باریک.
بباید دانست که غنا از اوصاف کمالیه نفس است، بلکه از صفاتکمالیه موجود بما انه موجود است، و از این جهت غنا از صفاتذاتیه ذات مقدس حق جل و علا است.
اگر کسى پشت پا بر علاقمندى دنیا زد و روى دل و وجهه قلب رامتوجه به غنى على الاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتى موجوداتو فهمید که هیچیک از موجودات از خود چیزى ندارند و هیچ قدرت وعزت و سلطنتى نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتفملکوتى و لسان غیبى شنید کریمه یا ای ها الناس انتم الفقراالى الله والله هو الغنى الحمید، آن وقت مستغنى از دو عالمشود و به طورى قلبش بىنیاز شود که ملک سلیمان در نظرش بهپشیزى نیاید; اگر کلید خزائن ارض را به او تقدیم کنند اعتنانکند. چنانچه در حدیث وارد است که جبرئیل کلید خزائن ارض رابراى خاتم النبیین، صلى الله علیه وآله، آورد از جانب حقتعالى، و آن حضرت تواضع فرمود و قبول نکرد و فقر را فخر خوددانست. و جناب امیرالمومنین، علیهالسلام، فرماید به ابن عباسکه «این دنیاى شما در نظر من [پست]تر است از این کفش پروصله.» و جناب على بن الحسین، علیهما السلام، فرماید: «منتانف مىکنم که دنیا را از خالق دنیا بخواهم، چه رسد که [از]مخلوق مثل خودم بخواهم.
آرى، آنها دانند که توجه به خزائن دنیا و مال و منال آن ومجالستبا اهل آن چه کدورت و ظلمتى در قلب ایجاد کند; و ارادهرا چه طور ضعیف کند و ناچیز نماید; و قلب را نیازمند و فقیرنماید و از توجه به نقطه مرکزیه کامل علىالاطلاق غافل نماید.
ولى وقتى دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودى وخود در آن تصرفى نکردى و اعراض از غیر او کردى و خانه را بهدست غاصب ندادى، خود صاحبخانه در آن تجلى مىکند و البته تجلىغنى مطلق غناى مطلق آورد و دل را غرق دریاى عزت و غنا نماید وقلب مملو از بىنیازى شود: و لله العزه و لرسوله و للمؤمنین. واداره امور را خود صاحبخانه فرماید و انسان را به امر خودواگذار نفرماید و خود متصرف در جمیع امور عبد شود; بلکه خوداو سمع و بصر و دست و پاى او شود; و نتیجه قرب نوافل پیداشود; چنانچه در حدیث وارد است.
پس، فقر و فاقه عبد بکلى سد شود و از دو عالم بىنیاز گردد. والبته در این تجلى خوف از تمام موجودات از او مرتفع شود، وخوف حق تعالى جایگزین آن گردد و عظمت و حشمتحق سراسر قلب رافراگیرد و از براى غیرحق عظمت و حشمت و تصرف نبیند، و حقیقتلاموثر فى الوجود الا الله را به قلب دریابد.
و در این حدیثشریف اشاره به بعض این معانى فرموده که فرماید:تفرغ لعبادتى املا قلبک غنى... و این فراغت قلب براى عبادتکمکم انسان را ممکن است منتهى کند به اعلى مراتب حضور قلببراى عبادت.
این آثارى است که شمهاى از آن ذکر شد. اگر دل از اشتغال به حقو فراغتبراى توجه به او منصرف گردید، این فلتسرمایه تمامشقاوتها و سرچشمه تمام نقایص و امالامراض قلوب است; پس کدورت وظلمتى به واسطه این غفلت دل را فراگیرد و حجابهاى غلیظى بینقلب و حق واقع شود که نور هدایت در آن راه نیابد و از توفیقاتالهیه محروم گردد.
بارالها، تو از سریره بندگان آگاهى و قصور و تقصیر ما رامطلعى و ضعف و ناتوانى ما را مىدانى، تو ما را به رحمتخودغرق کردى پیش از آنکه از تو سوالى کنیم، نعمتهاى تو ابتدائى وتفضلهاى تو بیسابقه سوال و استعداد است، ما اکنون معترف بهتقصیر خود هستیم، کفران نعم غیرمتناهیه تو کردیم و خود رامستحق عذاب الیم و دخول جحیم مىدانیم; و پیش خود چیزى سراغنداریم و وسیلهاى در دست نداریم جز آنکه تو خود را معرفى کردىبه لسان انبیا به تفضل و ترحم و سعه جود و رحمت، و ما تو رابدین صفتشناختیم به قدر استعداد خود، تو با مشتى خاک چهمىکنى جز رحمت و تفضل؟ این رحمتک الواسعه؟ این ایادیکالشامله؟ این فضلک العمیم؟ این کرمک یا کریم؟