آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۸

چکیده

متن

تدوین مقاله حاضر، حاصل سعى و تلاش جمعى از پژوهشگران است. در بخش آناتومى، از مشورتها و راهنماییهاى آقایان دکتر مسلم بهادرى و دکتر اکبرى از دانشگاه تهران و آقاى دکتر ابراهیم اسفندیارى از دانشگاه علوم پزشکى اصفهان و آقاى دکتر محسن فاطمى از قم در جهت موضوع‏شناسى مساله استفاده شده و بخشهاى فقهى، به مساعدت گروه فقه دفتر بویژه حجة‏الاسلام محمود عبداللهى، به انجام رسیده است. آنگاه مجموعه مطالب همراه با اضافاتى به قلم حجة‏الاسلام حمید رضا شاکرین به رشته تحریر درآمده است.
«آناتومى (Anatomy) در اصل، کلمه‏اى است‏یونانى و همچون معادل لاتینش ,(desectio) به معناى «برش‏» ( Cutting up) بوده و اصولا به مطالعه وضعیت اجزاى مختلف بدن اطلاق مى‏گردد.» (1) تکیه گاه اصلى در این تعریف، «کالبد شکافى براى کالبدشناسى‏» است. براى آناتومى تعاریف دیگرى نیز ذکر شده است که صرفا شامل مفهوم «کالبدشناسى‏» است; از جمله: «کالبدشناسى یا آناتومى، عبارت است از مطالعه و شناخت‏ساختمان بدن انسان و اندامهاى مختلف تشکیل دهنده آن و بالاخره روابط فیمابین اندامها.» (2)
مباحث آناتومیک و کالبد شناختى، در راستاى بازشناسى جایگاه واقعى دستگاهها، فیزیولوژى و تن کارکردشناسى انسان، سابقه‏اى چند هزار ساله دارد; از فلاسفه آناتومیست عهد باستان مى‏توان «آلکمائیون کره تونایى‏» (535ق‏م) را نام برد. و هر چند به عنوان پزشک کارى انجام نداده ولى بخصوص براى تحقیق در فرآیند بینایى به تشریح کاسه چشم پرداخته است.
در عصر شکوفایى علمى مسلمانان، تشریح، جایگاه رفیعى یافت. افزون بر «قانون‏» بوعلى و «حیات الحیوان‏» دمیرى، نمونه‏هاى شگفت آورى از جراحى بى حسى (انسترنى)، سوراخ کردن ناى براى براى رهایى از خفگى (تراکئوتومى) و تغذیه بیمار از طریق لوله، در کارنامه طب مسلمانان در قرن دوم و سوم هجرى ثبت گردیده است. آناتومى، براى خردمندان دین‏گرا و اندیشمندان خدا باور نیز ره آوردى دلپذیر داشته، و بیش از هر دانش تجربى دیگر، نقاب از چهره ناسوتى آیات انفسى برگرفته و گوشه‏اى از اسرار «تبارک الله احسن الخالقین‏» را به نمایش گذارده، و برترین شواهد را در جهت استحکام پایه‏هاى برهان نظم و اتقان صنع، گرد آورده است. غزالى مى‏گوید: «... و کمال معنى این آیه که "یا اییها الانسان ما غرک بربک الکریم. الذى خلقک فسویک فعدلک. فى اى صورة ما شاء رکبک"، نداند مگر کسى که علم تشریح آدمى از روى ظاهر و باطن بداند، و عدد وى و انواع وى و حکمتها و منافع وى در قرآن بداند. و این از علمهاى پیشینیان و پسینیان است.» (3)
آناتومى دوران پیش از رنسانس را مى‏توان آناتومى کلاسیک (classical Anatomy) نامید، که با مشخصه اصلى «کاوش عقلانى - تجربى در پیکرشناسى انسان و حیوان‏» قابل معرفى است. از آن پس، آناتومى سه قرن اخیر را مى‏توان «آناتومى تجربى‏» (Empiriacal Anatomy) نام نهاد; چه در آن; تاکید فراوان بر پیکرشناسى تجربى بویژه از طریق کالبد شکافى مى‏رود. در دنیاى نو، آناتومى در عرصه پزشکى، گستره‏اى بس فراتر از گذشته یافته و بویژه در چند دهه اخیر، مکاتب و رویکردهاى گوناگونى در باب چگونگى و قلمرو آن، تولد یافته است; از جمله: مذاهب سنت گروى ,( Traditionlism) پویایى گروى ( (Progressive و محافظه گرایى .(conservatism) اینک در پایان قرن بیستم، دانش پزشکى به نقطه‏اى رسیده است که آناتومى، محور اصلى و پایه آن را تشکیل داده است; به گونه‏اى که رویگردانى از آن، به منزله از گردونه خارج ساختن دانش پزشکى است. در این دوره، پزشکى در درمان بیماران موفقتر خواهد بود که از آناتومى هر اندام همچون سایر علوم پایه و بالینى بخوبى آگاهى داشته باشد.
کاربردهاى آناتومى
در جهان کنونى، آناتومى در دو عرصه مهم کاربرد دارد:
الف - در عرصه پزشکى
در دانش پزشکى، سه نقش اساسى براى آناتومى ترسیم شده است که عبارتند از:
1- آموزش; در آناتومى آموزشى، اجزاى بدن، کارکرد و جایگاه هر یک در جغرافیاى کلى پیکر و نیز مناسبات هر عضو با دیگر اجزا، به دقت‏بازشناسى مى‏گردد. این فرایند، در قالب مباحث تئوریک از طریق کتاب، تصویر، مولاژ و کامپیوتر انجام مى‏پذیرد; اما تقریبا همه متخصصان، برناکافى بودن این آموزشها و بر لزوم تماس عملى مستقیم دانشجو با جسد - از طریق کالبد شکافى - اتفاق نظر دارند. این دیدگاه، زمانى واقع بینى خود را نشان داد که کشورهاى توسعه یافته صنعتى، راه تشریح بدن آدمى را براى محققان و دانشجویان باز نموده و به موفقیتهاى چشمگیرى در امر آموزش پزشکى، دست‏یافتند. در حال حاضر، دسترسى دانشجویان پزشکى به اجساد انسان و تشریح آنها در حد لزوم، ضرورتى انکارناپذیر در امر آموزش قلمداد مى‏شود.
2- کارورزى; در قرن بیستم، چاقوى تشریح و جراحى، به کمک مهندسى و تکنولوژى پزشکى، انقلابى شگرف در این دانش پدید آورد. ثمربخشى آموزشهاى پزشکى در گرو کارورزى با اجساد انسانى است; زیرا بدین سان در مقام تشخیص، درمان و جراحى مى‏توان کوتاهترین راه صحیح را براى سالم سازى بیمار پیمود. معمولا در مرحله کارورزى، دو هدف را مد نظر قرار مى‏دهند:
الف - طرز صحیح برخورد دانشجو با جسم انسان; مثلا ممکن است از دانشجو خواسته شود که یک رگ کرونر قلب را بدون باز کردن تمام سینه و رگها، نشان دهد; و این فقط هنگامى ممکن است که وى جغرافیاى بدن را چنان دقیق بداند که مستقیما در همان محل، نسج را باز نماید و در مقام جراحى، کارکردى صحیح ارائه کند.
ب - فراگیرى تفاوتهاى نژادى و ژنتیکى ارگانیسم انسان; در ارگانهاى بدن چه بسا تفاوتهاى چشمگیرى وجود داشته باشد. این دگرگونیها، در کشورها، قاره‏ها و نژادهاى مختلف رخ مى‏نماید. براى دانشجو، آشنایى با میزان این دگرگونیها لازم است، و کسب این آگاهى با تشریح یک جسد ممکن نیست; بلکه تشریح پیکرهاى متعدد و مقایسه آنها با یکدیگر را مى‏طلبد. در میان آناتومیستهاى فرانسوى، معروف است که: «هر جسد، کتابى مستقل است.»
در مرحله کارآموزى، هیچ چیز - حتى کارورزى بالینى - نمى‏تواند جایگزین کالبد شکافى مستقیم، که نقش حیاتى در آماده سازى پزشک دارد، بشود. زیرا کارورزى تشریحى، بیشترین مهارت، خونسردى و آمادگى روحى لازم را براى پزشک جراح به دنبال مى‏آورد.
امروزه در برخى از کشورهاى جهان سوم، معمولا کارورزى پزشکان جراح، بدون شناخت آناتومى (به سبب نداشتن امکانات تشریح) و فقط با کارورزى بیماران زنده به دست مى‏آید، که بدون آگاهى از آناتومى - حتى با وجود استفاده از امکانات کمک آموزشى همچون فیلم، کتاب، مولاژ و... - روشى بسیار ناقص و خطرناک است. در کشور ما نیز، گاهى عدم کارورزى صحیح بریخ از پزشکان در زمنیه کار عملى با جسم انسان، موجب شده است که در مواردى از جراحیهاى فورى و ضرورى، چاقوى جراحى به خطا رفته و مشکل آفرین است; بویژه در بعضى از سزارینهاى اضطرارى در مراکز آموزشى، بر روى صورت کودک تازه تولد یافته، آثار برش چاقو باقى مانده است، و گاه به ناقص العضو شدن کودک یا مادر انجامیده است.
3 - توسته دانش پزشکى و رسیدن به افقهاى نو; با توجه با نقش محورى تشریح، رشد داشتن پزشکى بدون تکیه اساسى بر آناتومى، ممکن نیست. مشعل این علم اکنون در دست کشورهایى است که به طور جدى و با برنامه‏اى دقیق و سازمان یافته در زمینه تشریح و اتوپسى بیماران فوت شده توسط بیماریهاى شناخته نشده، فعالیت دارند و پژوهشگران خود را در تحقیق بر روى اجساد انسانها و کشف تازه‏هاى پزشکى، یارى مى‏دهند. به عکس، کشورهایى که فاقد برنامه تشریح کافى هستند از گردونه پیشتازان این دانش، کنار مانده و صرفا به استفاده کنندگان یافته‏هاى نوین کشورهاى پیش رو، تبدیل شده‏اند. وجود چنین ضعفى، کارکرد مثبت پزشکى آنها را به شدت تقلیل داده و در بسیارى از موارد، ناچارند بیماران خود را براى درمان به کشورهاى پیشرفته انتقال دهند.
ب) در عرصه حقوق
در رابطه با مسالئحقوقى، دو کاربرد اساسى براى تشریح وجود دارد:
1 - اتوپسى، که هدف از آن تعیین علت مرگ مى‏باشد، براى تشخیص علمى جرم و مجرم به کار مى‏آید. اتوپسى در همه موارد، وابسته به تشریح یکایک اعضا نیست، اما در عین حال، در موارد بسیارى نیز سخت‏بدان نیازمند است.
2 - تعیین میزان دیه; براى مثال، هرگاه کسى زن باردارى را با حملش به قتل رساند، در صورتى که جنین کامل گردیده و جنسیت‏یافته باشد، یکى از راههاى تعیین دیه جنین، شکافتن بدن و بیرون آوردن حمل است.
آنچه بیان شد، صرفا کاربردهاى علمى آناتومى، فارغ از هنجارهاى دینى بود. از سوى دیگر، چنین فرایندى خالى از برخى محدودیتها نیست، محدودیتهاى پزشکى، دینى و اخلاقى.
الف) محدودیت پزشکى; هنگامى که در دانش پزشکى سخن از تشریح به میان مى‏آید، نباید چنین تصور کرد که پژوهشگران، در سالنهاى تشریح به انتظار نشسته تا هر جسدى را که از راه مى‏رسد، به چاقوى تشریح سپارند. بلکه مقررات پزشکى، تشریح را فقط در صورتى مجاز مى‏دارد که اغراض صحیح و عقلایى یاد شده، جز از این طریق، حاصل نشود. برخى از این مقررات عبارتند از:
1 - تشریح جسد، موجب عواقب ناگوار براى اولیا و بازماندگان میت نشود; و حتى الامکان، رضایت‏خود شخص قبل از فوت و یا رضایت‏بازماندگان وى جلب شده باشد.
2 - جسد، سالم باشد و قبلا باز و متلاشى نشده باشد.
3 - جسد، قبل از تشریح طى فرایندى، ثابت (Fix) و ضد عفونى گردد.
4 - تشریح اجساد، فقط به میزان مورد نیاز باشد.
ب) محدودیت اخلاقى; فطرت آدمى پاره‏پاره ساختن پیکر انسان را - بدون دلیل - روا نمى‏دارد و همواره در طول حیات بشرى، حفظ حرمت کالبد آدمى، مقبول همگانى بوده است.
البته در دنیاى متجدد غرب، چندى است که ارزش اخلاقى، به سستى گراییده است، تا آنجا که افرادى براى دریافت مبلغى پول، جسد خود یا برخى از نزدیکان خویش را طى قراردادهایى به فروش رسانده تا پس از مرگ، مورد کالبد شکافى قرار گیرد.
ج) محدودیت دینى; همه ادیان الهى بویژه دین مبین اسلام، در زمنیه احترام به پیکر انسان، وحدت نظر دارند و در این رابطه، تعالیم و آیینهاى خاصى دارند. در این نوشتار، برآنیم که حکم تشریح را با توجه به کاربردهاى مختلف ذکر شده، از نظرگاه اسلام، مورد کاوش و بررسى قرار دهیم.
تشریح در اسلام
اصل اولى در چشم انداز اسلامى، به اجماع فقها و با استناد ادله قطعى، عدم جواز شکافتن پیکر میت مسلمان است، و مبادرت به چنین عملى موجب تعلق دیه مى‏گردد. (4) اما آنچه ما را به تحقیقى ژرف و تدقیقى بایسته فرا مى‏خواند، شناخت‏حدود واقعى و قلمرو این حکم است; چه بدون کشف آن، نمى‏توان پاسخ در خور و متناسب با نیازهاى جهان کنونى به دست آورد. در راستاى این پژوهش، نگرش کلى اسلام به نیازها و مقتضیات جوامع بشرى در هر عصر، فلسفه و ماهیت‏حکم و نیز قیود و قرائن مقارن آن، هر یک نقش ویژه‏اى خواهند داشت.
فلسفه و ماهیت‏حرمت
اولین مساله در خور توجه، آن است که بدانیم عدم جواز تشریح پیکر مسلمان، چگونه حکمى است و داراى چه ویژگیهایى مى‏باشد. در این زمینه، احتمالات و آراى گوناگونى وجود دارد که هر یک، ثمرات و نتایج ویژه‏اى در پى دارد:
الف) حرمت ذاتى
نگرش نخست آن است که واژه «حرمت‏» به معناى «ممنوعیت‏» است (5) و استعمال آن در نصوص - در صورت فقدان قرینه بر استعمال در معناى دیگر - حرمت تکلیفى را افاده مى‏کند و یکى از حدود مستقل الهى است. چنین فرضى، با قراینى که در دیدگاه بعدى بیان خواهد شد، بعید مى‏نماید. به هر روى، پذیرش آن نتایج و پیامدهایى دارد که در ذیل اشاره مى‏شود:
1- بر این اساس، رضایت پیشین صاحب جسد یا اذن اولیا و وارثان، هیچ نقشى ندارد و وصیت‏بدان نافذ نیست. زیرا رضایت و اذن، فقط در قلمرو سلطه و مالکیت‏شخص، نافذ است، نه در دایره حدود الهى.
2- در فرض فوق، آیا مى‏توان از قاعده «اهم و مهم‏» یا «اضطرار» براى جواز تشریح یا قطع عضو سود جست؟ براى مثال، چنانچه کسى گرفتار مرگ مغزى گردیده و قلبش تا لحظاتى دیگر، قطعا از کار خواهد افتاد، آیا مى‏توان با پیوند زدن قلب او به دیگرى جان شخص دوم را از خطر رهانید؟ در چنین موردى، آنا نسبت‏به حفظ جان یک مسلمان - افزون بر رعایت‏حرمت تکلیفى قطع اعضاى دیگرى، که در حال مرگ است‏یا تازه از دنیا رفته است - وظیفه‏اى نداریم؟ همچنین آیا رشد علم و دانش که براى جامعه نتایج‏سودمند بسیارى در پى دارد، داراى مصلحتى برتر از ملاک ممنوعیت‏شکافتن پیکر مسلمان نیست؟ در این رابطه دو دیدگاه متفاوت وجود دارد:
1-2- برخى از فقها مى‏گویند در مواردى که حفظ جان مسلمان وابسته به تشریح یا قطع عضو پیکر مسلمانى دیگر است، در اصل تکلیف نسبت‏به حفظ جان او - با چنین مقدمه حرامى - شک داریم. از طرفى، دلیل خاصى در این زمینه وجود ندارد و اطلاقات موجود، از شمول آن قاصر است. لذا این مساله، مصداق «شک در ثبوت تکلیف است‏» و قاعده اولیه در چنین مواردى «برائت‏» است. با وجود چنین اصلى، ادله حرمت تشریح بلا معارض مى‏مانند و حرمت ثابت‏خواهد بود; (6) و این عمل فقط در مواردى جایز خواهد بود که منتهى به شکافتن یا جداسازى سطحى و رویین شود، یعنى مقدارى از پوست‏یا گوشت، در حدى که عرفا جنایت‏بر میت‏یا شخص زنده صدق نکند، از بدن جدا مى‏شود.
2-2- نظر برخى دیگر آن است که بدون تردید، در اسلام مصالح اجتماعى و گسترش علم، ارزشى فراتر از احکام و مصالح فردى دارند. (7) از سوى دیگر، بدیهى است که شارع مقدس، براى حفظ جان مسلمانان اهمیت والایى قائل است، تا آنجا که تقیه کردن براى حفظ جان خود یا دیگرى را، به عنوان یکى از فرایض بزرگ معرفى کرده است; (8) و مسؤولیت پذیرى از ناحیه حاکم ستم پیشه را - که در شرایط عادى شدیدا محکوم مى‏دارد - در راستاى چنین هدفى، مجاز مى‏شمارد. (9) همچنین، بسیارى از محرمات را در صورت تزاحم با حفظ جان خود یا دیگرى، جایز شمرده و واجباتى را حرام دانسته است. از مجموع این احکام و سایر مقررات اجتماعى اسلام، مى‏توان دریافت که اگر رشد علمى جهان اسلام یا حفظ جان مسلمان، بر امر حرامى همچون تشریح یا قطع عضو میت متوقف گردد نه تنها جایز، بلکه در مواردى نیز واجب است. بهترین گواه آن در متون دینى، ادله مربوط به زنان باردارى است که جنینشان داراى روح گردیده، و بدین لحاظ دستور به شکافتن پهلوى مادر و بیرون آوردن فرزند مى‏دهد. (10) این دیدگاه نتایجى چند در بر دارد، از جمله:
- در صورت وجوب و تعین تشریح یا قطع عضو، کسب اجازه و جلب رضایت لزومى ندارد، زیرا رضایت در زمانى لازم است که حقى براى صاحب جسد یا اولیا وجود داشته باشد، در صورتى که اگر عدم جواز تشریح از حدود الهى بوده و در موارد خاصى هم - بر اساس ضرورت یا اهمیت مورد - حکم وجوب صادر کند، پس در واقع، حقى براى دیگرى نمى‏ماند مگر آنچه شارع وضع کرده باشد، مانند لزوم پرداخت دیه.
- با امکان رفع نیاز از طریق تشریح یا قطع عضو بدن کافر، تشریح مسلمان جایز نیست، زیرا بر این اساس، جواز تشریح مسلمان مبتنى است‏بر ضرورت و رعایت قاعده اهم و مهم; و در صورت عدم تعین تشریح بدن مسلمان، ضرورت و اهمیت منتفى خواهد بود.
- تشریح و قطع عضو، لزوما باید در جهت استفاده مسلمانان باشد، زیرا در غیر این صورت، اهمیت آن در چشم انداز اسلامى ثابت نیست.
ب) حرمت عارضى
دیدگاه دیگر آن است که حرمت‏شکافتن جسد، به دلیل حفظ احترام پیکر مسلمان است; زیرا احترام ویژه‏اى که در زمان حیات دارا بود، پس از مرگ نیز داراست. (11)
از نظر لغوى نیز، یکى از معانى حرمت «احترام‏» (12) است و این کلمه در نصوص دینى مربوطه فقط به همین معنا قابل تفسیر است; زیرا در آنها، پرداخت دیه تشریع گردیده است (13) و این نشان مى‏دهد که شکافتن پیکر میت، پاینال ساختن حقى از اوست و باید با پرداخت «دیه‏» جبران شود; در صورتى که اگر حرمت آن، یک حکم تکلیفى مستقل و از حقوق و حدود خاص الهى بوده، مى‏بایست‏به جاى دیه، «حد» یا «تعزیر» وضع مى‏شد و یا به عذاب اخروى اکتفا مى‏گردید. این دیدگاه نیز نتایجى چند در پى دارد، از جمله:
1- اگر حرمت کالبد شکافى به خاطر حفظ احترام شخص باشد، در نتیجه با احراز رضایت و میل او، حرمت‏برداشته مى‏شود. پس، چون «شخص‏» صاحب حق است، مى‏تواند این حق را از خود سلب نماید و اگر چنین کرد، مانعى براى تشریح باقى نمى‏ماند. به بیان دیگر، حق شخص بر اعضاى بدن خود پس از مرگ، مانند حق او در حال حیات است و همانگونه که در زمان حیات و بر اساس اغراض عقلایى، حق هر گونه تصرف در بدن خویش را دارد - مگر آنکه منع خاصى رسیده باشد - چنین حقى را پس از مرگ نیز داراست. ممکن است این توهم پیش آید که چنین تصرفاتى، از مصادیق «اضرار به نفس‏» است و به حکم «لاضرر و لاضرار» ممنوع گردیده است. پاسخ این است که، قاعده «ضرر» در جایى مصداق دارد که غرض عقلایى اهمى در کار نباشد.
2- بر مبناى فوق، تعلق دیه منوط است‏به نظر و خواست صاحب جسد. بنابراین، اگر شخص وصیت کند که پیکرش را مجانا و یا با قیمتى بیش از مقدار دیه در خدمت آموزشهاى پزشکى یا معالجات و...قرار دهند، وصیتش نافذ است و تخطى از آن جایز نخواهد بود; اما اگر وصیت مطلق باشد، اصل جواز تشریح ثابت مى‏شود و لزوم دیه نفى نمى‏گردد.
3- طبق این دیدگاه، تشریح جسد نه فقط پس از مرگ جایز مى‏گردد، بلکه در زمان حیات نیز قطع برخى از اجزاى بدن براى پیوند به دیگران در صورتى که موجب خطر جدى براى شخص نگردد، جایز مى‏شود.
4- جواز تشریح و قطع عضو مبتنى بر اضطرار و ضرورت نیست; بنابراین، به صرف وجود غرض صحیح عقلایى و مصالح اهم عرفى - در صورت رضایت‏شخص - تشریح جایز مى‏گردد، هر چند اضطرارى در بین نباشد.
5- حد مجاز تشریح و شرایط آن بستگى دارد به نظر و رضایت صاحب جسد; بنابراین مى‏تواند وصیت کند که قسمتهاى خاصى از بدنش، با کیفیت و در شرایط خاصى تشریح مى‏گردد. در این صورت تخلف از شرایط جایز نیست.
6- حرمت تشریح بر اساس نگرش فوق دایر مدار صدق اهانت و بى‏احترامى است. بنابراین، اگر تشریح به گونه‏اى و یا در اعضایى انجام شود که بى‏احترامى به میت تلقى نشود، انجام آن جایز است، اگر چه صاحب جسد به آن وصیت نکرده و اجازه نداده باشد. این امر نسبت‏به جوامع و اشخاص مختلف، ممکن است تفاوت پیدا کند. مثلا نوعى تصرف خاص در بدن ممکن است نسبت‏به یک شخص اهانت تلقى شود اما نسبت‏به دیگرى چنین نباشد; و یا در جامعه‏اى آن را اهانت تلقى کنند و در جامعه‏اى دیگر، نه.
7- بر این مبنا، جواز تشریح به موارد علاج و پیوند به بدن دیگرى منحصر نمى‏شود بلکه سایر کاربردهاى علمى، آموزشى و تحقیقاتى نیز مجاز خواهد بود.
8- جواز تشریح پیکر مسلمان، در این صورت، منحصر به زمان عدم دسترسى به اجساد کفار نیست و در صورت اجازه شخص مى‏توان بدن وى را تشریح نمود، اگر چه استفاده از اجساد غیر مسلمان به جاى آن ممکن باشد.
البته هر یک از آثار فوق در صورتى مرتب است که براى کالبد شکافى، قید و محدودیتى از طریق ادله دیگر شرعى به دست نیاید; اما اگر شارع، راههاى دیگرى براى این منظور وضع نموده و یا محدودیتهایى ایجاد کرده باشد، نمى‏توان از کالبد شکافى استفاده کرد. براى مثال، چنانچه کسى زن باردارى را به قتل رساند و موجب مرگ جنین نیز گردد، براى تعیین دیه جنین - با فرض امکان شکافتن کالبد مادر و تشخیص جنسیت فرزند - نصف دیه پسر و نصف دیه دختر تعیین گردیده است: «...و ان قتلت امراة و هى حبلى متم فلم یسقط ولدها و لم یعلم اذکر هو او انثى و لم یعلم ابعدها مات ام قبلها فدیته نصفین: نصف دیة‏الذکر و نصف دیة‏الانثى، و دیة‏المراة کاملة...» (14) چنین حکمى به ضمیمه ادله حرمت تشریح، مفید عدم جواز شکافتن کالبد است. (15) در چنین مواردى که هدف، تامین عدالت است، در احکام نورانى اسلام، هم عدالت تامین شده است و هم از سوى دیگر، احترام صاحب جسد و نیز عواطف پاک انسانى، ملاحظه گردیده است.
ج) مثله کردن
احتمال دیگر آن است که شکافتن کالبد، همان «مثله‏» است، چه آن نیز چیزى جز پیکر شکافى و قطع برخى از اعضاى بدن نیست، چنین عمل نکوهیده‏اى شدیدا منع و تحریم شده‏است. (16)
در نفى این احتمال، همین بس که صرف شباهت ظاهرى، بدون ملاحظه خاستگاههاى روانى و برآیندهاى متفاوت اجتماعى، نمى‏تواند تشریح را تحت عنوان «مثله‏» قرار دهد; زیرا بر اساس شواهد تاریخى و تصریح ارباب لغت، مثله کردن عملى انتقام‏آمیز و کینه جویانه در برابر دشمنان و نوعى جنگ روانى بوده‏است. (17) از همین رو، مکتب انسان ساز اسلام، با چنین روش خردناپسندى که ناشى از خصلت درنده خویى و کینه ورزى است، سخت‏به پیکار بر خاسته است; در حالى که «تشریح‏» عملى انسانى، خردپذیر و دور از هرگونه گرایشات منفى و ضد انسانى است. بنابراین مى‏توان گفت که موضوعا از آن جداست و یا دست کم، صدق عنوان «مثله‏» بر آن مشکوک است و افزون بر این، در حکم مثله فرقى بین مسلمان و کافر نیست و همه روایات و متون مربوط به آن، تعیین کننده چگونگى برخورد مسلمانان با دشمنان پیکارجو مى‏باشد. از این رو اگر حرمت تشریح از باب مثله کردن باشد، تشریح سرسخت‏ترین معاندان نیز جایز نبود.
د) تاخیر دفن
وجوب دفن پیکر مرده مسلمان از ضروریات دین است (18) و تاخیر در آن براى مدت طولانى، جایز نیست; و چون تشریح موجب تاخیر یا عدم دفن است، حرام مى‏باشد.
با اندک تاملى به دست مى‏آید که مساله فوق هرگز نمى‏تواند دلیلى مستقل به حساب آید; زیرا در این صورت، اگر بتوان کالبد شکافى را بدون صرف زمان طولانى انجام داد و سپس جسد را براى تدفین آماده ساخت، خالى از هرگونه اشکال خواهد بود. نیز اگر با صرف وقت اندک بتوان عضوى از بدن تازه گذشته را به بدن دیگرى پیوند زد، کاملا بى‏اشکال خواهد بود; زیرا اولا این عمل در فاصله زمانى‏اى انجام گرفته که تاخیر جایز است و حتى مى‏توان برخى از این فعالیتها را در مسیر دفن انجام داد; ثانیا، پس از پیوند با بدن شخص دیگرى، دیگر عضو میت‏به حساب نمى‏آید و از موضوع لزوم دفن، خارج مى‏گردد.
بنابراین، دلیل فوق فقط مواردى را شامل مى‏شود که جسد براى مدتهاى طولانى در سالن تشریح بماند و یا اصلا دفن نشود. در چنین مواردى نیز بسیار بعید است که در نظر شارع مقدس اسلام اهمیت دفن بیشتر از ثمرات ارزشمند و حیاتبخش تشریح باشد. علاوه بر این، مجموع عللى که در روایت فضل بن شاذان از امام رضا (ع) پیرامون وجوب دفن آمده است، به دو دسته تقسیم مى‏شوند: 1- آنکه زندگان از اثرات فساد و آلودگیهاى جسد برکنار مانده و متاذى نگردند; 2- حرمت صاحب جسد محفوظ بماند. (19)
از تعلیل فوق که با لفظ «انما» آمده و مفید انحصار علت است مى‏توان بخوبى نتیجه گرفت که حکم وجوب دفن فورى، شامل تشریح - در صورت رعایت‏شرایط - نمى‏شود; زیرا اولا، چنانکه مذکور افتاد، هنگام کالبد شکافى، پیش از هر چیز نخست‏بدن طى فرایندى، ثابت و ضدعفونى مى‏گردد و آنچه در روایت فوق بیان گردیده در آن رخ نخواهد داد; و ثانیا، مساله حرمت صاحب جسد نیز بحث را وارد در دیدگاه «ب‏» مى‏کند، که بحث آن گذشت. بنابراین، با استناد به روایت فوق و ادله مشابه آن در جواز کالبد شکافى، دیگر نیازى به استناد به قاعده اهم و مهم نیز نخواهد بود; زیرا تاخیر یا عدم دفن در روند تشریح به گونه‏اى است که علل و موجبات وجوب تسریع در دفن را منتفى مى‏سازد.
تشریح در روند قضایى
شکافتن کالبد براى تشخیص جرم یا مجرم از دو جهت قابل بررسى است:
1- از نظر حقوق فردى; در نگرش فردگرایانه در صورتى مى‏توان کالبد را براى تحقیقات قضایى تشریح نمود که براى اولیاى صاحب جسد، همان حقى است که خود او داراست قائل باشیم و یا دست کم، پى گیریهاى قضایى آنان را تامین حقوق میت قلمداد نماییم. بدین ترتیب و بر اساس مبناى «ب‏» تشریح جسد بنا به درخواست اولیا مانعى ندارد. البته در این صورت نیز برخى بین صورت قطع به کشف و تردید نسبت‏به آن، تفصیل قائل شده‏اند. (20) بر اساس دیگر مبانى ذکر شده، مشکل تزاحم حق اولیا (یا میت) با حرمت تکلیفى پدید مى‏آید و تشریح در صورتى جایز خواهد بود که قائل به تقدم حق اولیاى میت‏شویم.
2- از نظر حقوق اجتماعى; مساله حاکمیت عدالت و ریشه‏کن سازى فساد و بزه‏کارى، یکى از اهداف اسلام است و ادعاى اقوا بودن ملاک آن نسبت‏به حرمت تشریح، بر اساس هر یک از مبانى پیشین، سخنى گزاف نیست; بنابراین، هرگاه رسیدن به آرمان فوق، شکافتن کالبد را طلب کند، بلامانع خواهد بود، اگر چه مورد درخواست اولیاى مقتول نباشد; زیرا حاکم اسلامى، دادستان عموم است و موظف به ریشه‏کن سازى تبهکارى، تنبیه مجرمان و برقرارى عدالت است.
پى نوشتها
1- Dr. Ali Esfandiair, An Education on study in learning andTeaching of anatomay p .26.
2 - نورانى، مهدى; کالبدشناسى; ج 14، شرکت‏سهامى چهر، 1368.
3 - غزالى، امام محمد; جواهر القرآن; به کوشش حسین خدیو جم; ص 51.
4 - ر.ک: وسایل الشیعه; ج‏19، ص ص 247-249، 251.
5 - در «مقاییس اللغة‏» ذیل کلید واژه «حرم‏» آمده است: «المنع الشدید، فالحرام ضدالحلال‏»; نیز در «مفردات راغب آمده است: «الحرام الممنوع منه...»
6 - برگرفته از درسهاى خارج فقه آیة‏الله تبریزى; نیز: لمسائل المنتخبة; ج‏1، ص‏424.
7 - مطهرى، مرتضى; اسلام و مقتضیات زمان; ص 141.
8 - وسایل الشیعه; ج‏11، ص ص 473،475.
9 - همان; ج 12، ص ص 55، 135، 139.
10 - همان; ج‏2، ص 673، 11674 - مانند «حرمة المسلم میتا کحرمته و هو حى‏». وسایل الشیعه; ج 19، ص 251 «دیات الاعضاء».
12 - المصباح المنیر: «الحرمة بالضم، اسم من الاحترام‏».
13 - ر.ک: وسایل الشیعه; ج‏19، ص ص 247-251.
14 - همان; ج 19; ص ص 237-238.
15 - مؤمن، محمد; «بهره‏گیرى از کالبد شکافى...» مجله فقه اهل بیت; ش 1 (بهار 1374)، ص ص 111-145.
16 - وسایل الشیعه، ج‏11، ص 43، ح 2 و 3.
17 - تفاوت این دیدگاه با دیدگاه «ب‏» در همین است که انگیزه انتقامجویى را مقوم معناى مثله کردن بدانیم; در غیر اینصورت، میان آنها تمایزى نیست.
18 - ر.ک: وسایل الشیعه; ج‏2، ص ص 815-816 «ابواب صلوة الجنازه‏»، ح 1، 5 و 6.
19 - همان; ج‏2، ص 819.
20 - ر.ک: «بهره‏گیرى از...» مجله فقه اهل بیت; (بهار 1374)، ص 141.

 

تبلیغات