آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۱۱

چکیده

متن

مجموعه بحث‏ها و گفتگوهایى که در دفاع از محتویات متون دینى ارائه مى‏شود، الهیات (theology) نام دارد و در خصوص دفاع از دین اسلام، این رشته علمى نام کلام (Kalam) به خود گرفته است. در باب وجه تسمیه کلام وجوه مختلفى گفته شده است که، در اینجا، مجال ذکر و نقد آنهانیست.
دامنه موضوعات علم کلام را مى‏توان در این سه بخش خلاصه کرد:
الف) گزاره‏هاى موجود در متون دینى.
ب) پیشفرضهاى لازم براى حجیت متون دینى.
ج) لوازم گزاره‏هاى موجود در کتب دینى.
فلسفه دین (philosophy of Relegion) یکى از شعب فلسفه مضاف (در برابر فلسفه اولى) است و احکام کلى فلسفه مثل تحرى حقیقت‏یعنى سیر آزاد عقلانى را داراست. به طور کلى هر گاه کلمه فلسفه به اسم یک رشته علمى اضافه شود به معنى مجموعه مباحثى است که به آن رشته علمى، نگاهى از بیرون دارد; مسائلى مانند، شیوه اثبات گزاره‏هاى درون آن علم، روش تحقیق در قلمرو آن علم، انتظار ما از آن علم و... مسائلى‏اند که در درون فلسفه‏هاى مضاف مورد بحث قرار مى‏گیرند. بنابراین فلسفه دین نیز متشکل از بحثهاى برون دینى است که به بعضى از موضوعات آن اشاره خواهیم کرد.
در وجه امتیاز دو علم از یکدیگر، گفته‏اند: دو علم باید در روش یا غایت‏یا موضوع متفاوت باشند. در ناحیه روش، فلسفه دین، تک روشى است; یعنى با نگاه بیرونى خود به دین فقط با استدلال عقلى در پى اثبات مدعیات خویش است; ولى گزاره‏هاى کلامى به چهار روش تجربى، عقلى، تاریخى و شهودى قابل اثبات‏اند; یعنى متکلم، در مورد هر گزاره‏اى متناسب با مضمون آن، روش اثبات خاصى را بر مى‏گزیند; مثلا طریقه اثبات گزاره «و جعلنا من الماء کل شى‏ء حى‏»; یعنى نشان دادن مطابق با واقع بودن آن از راه تجربه است. اما در مثل «الا بذکر الله تطمئن القلوب‏»; طریقه اثبات، کشف و شهود و نوعى درون بینى است و نیز در «لو کان فیهما آلهة الا الله لفسدتا»، طریقه اثبات استدلال عقلى است. لذا متکلم، در مقام دفاع باید روش‏شناسى هر چهار نوع علوم مذکور را بداند.
اما به لحاظ غایت، در فلسفه دین، فیلسوف در پى کشف حقیقت است، بر خلاف متکلم، که متون دینى خود را پذیرفته است و خود را متعهد به دفاع از آن مى‏داند; و به پیشفرضها و لوازم گزاره‏هاى موجود در متون دینى خودش پاى بند است.
مباحث فلسفه دین منطقا بر مباحث کلامى مقدمند، در بسیارى از موارد، رابطه این دو همانند رابطه اصول فقه با فقه است. موضع اصول فقه، در حقیقت‏یک موضع بیرون فقهى است و پذیرش مبانى خاص اصولى، در استنباط فقهى فقیه مؤثر است و لذا جاى هر گونه مناقشه‏اى در باب این مبانى، در علم اصول است; کما اینکه بحثهاى فلسفه دین و انتخاب هر گونه موضعى در حوزه فلسفه دین، در آراء کلامى متکلم نیز مؤثر خواهد بود، براى وضوح بیشتر این تقدم به برخى مباحث فلسفه دین اشاره مى‏شود.
اول - تعریف دین:
پاره‏اى از فیلسوفان دین هر مکتبى را که سه مطلب را قبول داشته باشد، دین مى‏نامند:
الف - وراى عالم طبیعت و محسوسات، عالمى هست;
ب - جهان طبیعت، هدفدار است;
ج - جهان هستى داراى نظام اخلاقى است، این فقره خود به دو گزاره تقسیم مى‏شود:
1. جهان هستى چنانست که نیک و بد اخلاقى را درک مى‏کند.
2. جهان هستى چنانست که نیک و بد اخلاقى را پاداش و کیفر مى‏دهد.
بنابراین تعریف، مکتب مارکسیسم و لیبرالیسم و بعضى از شاخه‏هاى اگزیستانسیالیسم، «دین‏» نیستند.
دوم - منشا و خاستگاه دین:
یعنى منشا گرایش فردى و اجتماعى به دین چیست؟ امروزه در این بحث، نظریه‏هایى مانند نظریه فطرت، نظریه ضمیر ناهشیار فروید، نظریه فرافکنى بودن دین از فوئرباخ، نظریه اریک فروم و نظریه شلایر ماخر مطرح است و هر فیلسوف دینى با پذیرش یکى از این مبانى، باید موضع خود را در برابر بقیه نظریه‏ها مشخص کند.
سوم - بررسى ادله اثبات وجود خدا
چهارم - بررسى ادله نفى وجود خدا:
مهمترین دلیلى که در این جهت مطرح مى‏شود وجود شرور در جهان هستى است و به این مناسبت، بحث از شرور در فلسفه دین طرح مى‏شود.
پنجم - وجود یا عدم زبان دینى:
ما در زندگى روزانه، در علوم تجربى، هنر و ادبیات، استفاده‏هاى متفاوتى از زبان مى‏کنیم. حال آیا در دین هم با زبان، کار خاصى انجام مى‏دهیم، یا اینکه دین استفاده خاصى از زبان ندارد; در اینجا، اگر قائل به استفاده خاصى (بدون بدیل) از زبان شدیم، (مثل دعا و نیایش) براى دین قائل به زبان دینى شده‏ایم. و به دنبال آن باید دید زبان گزاره‏هاى دینى چه زبانى است؟ اخبارى یا انشایى؟ و اگر این گزاره‏ها اخبارى‏اند روش تحقیق در آنها چگونه است؟ مثلا با چه روشى مى‏توان درستى گزاره «بهشت هست‏» را تحقیق کرد؟
ششم - وجه حاجت‏بشر به دین:
چرا على رغم تغییرات اجتماعى و رشد عقلانى بشر، هنوز به دین محتاجیم؟ دین چه نیازهایى از ما انسانها را پاسخ مى‏گوید که علم یا عقل قادر به پاسخگویى آنها نیستند؟ از این بحث گاهى به عنوان «انتظار ما از دین‏» نیز یاد مى‏شود. در این باره، بعضى گفته‏اند که رمز پایدارى دین، آن است که دین با نیازهایى از انسان سر و کار دارد که این نیازها همواره باقى است و لذا دین هم باقى خواهد ماند. فیلسوفان دین از این نیازها تقسیم‏بندیهایى دارند که ذکر آنها در حوصله این نوشته نیست; اما به طور خلاصه نیازهایى که ما را به طرف دین مى‏کشاند چند نیاز اساسى است. نیاز به رهایى از ترس از مرگ، نیاز به رهائى از تنهایى، نیاز درونى ما به اجراى عدالت، نیاز به معنادارى زندگى، نیاز به امیدى که بتوان با آن رنج زندگى را تحمل کرد.
دین در باب هر یک از نیازهاى انسان، با ارائه تفسیر خاص خود از خلقت جهان هستى و انسان و ارائه برنامه زندگى این نیازها را پوشش مى‏دهد.
هفتم - دعوى صدق انحصارى ادیان:
یعنى هر دینى اثبات کند که فقط آن دین ادعایش درست است افزون بر اینکه باید فیلسوف دین مشخص کند که داور این نزاع کیست؟ آیا عقل تنها داور است؟ یا عقل، به‏علاوه چیزهاى دیگر مثل شواهد و قرائن تاریخى.
فلسفه دین و کلام نسبت‏به بعضى از موضوعات حوزه‏هاى مشترک دارند که به برخى از آنها اشاره مى‏کنیم.
1. آیا انسان جاودانه است؟ به مناسبت این بحث، ابتدا بحث اثبات وجود نفس مطرح مى‏شود و بعد صور مختلف جاودانگى مورد بررسى قرار مى‏گیرد تا معلوم شود کدامیک از این صور پشتوانه عقلى بیشترى دارد.
2. صدف و گوهر دین کدام است؟ آیا مراد از دستورات و قوانینى که ادیان به پیروان خود مى‏دهند، این است که صرفا این دستورات را رعایت کنند; یا آنکه در هر دینى، این دستورات، پوسته و حجاب و قشرى محسوب مى‏شود براى چیزى که آن چیز مغز، لباب و لب دین است; و در حقیقت‏با دست‏یابى به گوهر دین است که مى‏توان به سعادت رسید. در این صورت این سؤال مطرح مى‏شود که گوهر دین کدامست؟ بعضى معتقدند گوهر دین اخلاق است; یعنى ما در حقیقت متدین مى‏شویم تا اخلاقى زندگى کنیم و اگر در کنار همه این ظواهر دینى، این گوهر به دست نیاید همه اعمال پوچ خواهد بود. و بعضى دیگر معتقدند گوهر اخلاق، دین است‏یعنى وقتى قوانین اخلاقى را رعایت کردیم آنگاه وارد تدین و دین مى‏شویم. اقوال دیگرى هم در مساله هست; بحث صدف و گوهر دین در نوشته‏هاى عرفاى اسلامى نیز به چشم مى‏خورد.
3. ماهیت ایمان: آیا ایمان چیزى غیر از سنخ علم جازم است; یعنى ما به چیزهائى ایمان مى‏آوریم به دلیل آنکه به آنها علم نداریم یا اینکه ایمان مرحله کمال علم، است‏یا اساسا ایمان حالت نفسانى دیگرى است.
4. تعارض علم و دین: هرگاه بحث در باب اصل وجود تعارض علم و دین باشد (به صورت ثبوتى)، این موضوع در حوزه کار فیلسوفان دین قرار مى‏گیرد و هرگاه بحث در تعارض آیه‏اى از قرآن (یا روایت صحیحى) با یکى از دستاوردهاى علمى باشد، این بحث در حوزه کار متکلمان قرار خواهد گرفت و به تبع آن از شیوه‏هاى حل تعارض سخن به میان خواهد آمد.
با توضیحات فوق درباره این دو رشته علمى، روشن مى‏شود که هرکار کلامى مبتنى بر پاسخگویى به مسائلى است که در حوزه فلسفه دین مطرح مى‏شود و نمى‏توان بدون حل این پرسشها و تعیین مبانى، سخن از یک روش کلامى خاص به میان آورد. گستره مباحث فلسفه دین و کلام در کتب اعتقادى رایج ما به صورت مشخص از هم تفکیک نشده‏اند; ولى سزاوار است اندیشمندان و نویسندگان ترتیب منطقى این مباحث را رعایت کنند.
در پایان متذکر مى‏شویم آنچه در بیان تفاوت فلسفه دین و کلام آمده در حد پاسخ به سؤال است ولى بحث تفصیلى در این باب را امیدواریم در حد یک مقاله در شماره‏هاى آتى مجله داشته باشیم.

 

تبلیغات