از جملة مهمترین عناصر فرهنگی هر جامعه، عدالت و میزان توجه آن جامعه به عدالت است، طوری که نگرش هر جامعهای به عدالت، دیگر عناصر هویتبخش آن جامعه را روشن میکند. این مقاله در نظر دارد با بهرهگیری از روش تحلیل فلسفی، به کنکاشی در روششناسی نظریة عدالت رالز بپردازد. نظریة عدالت رالزی از جملة اصلیترین نظریات معاصر مغرب زمین است که بررسی و نقد آن میتواند ما را به رویکردی مناسب برای ارائة مبانی نظری و اجرای طرحهای عدالتمدارانه نزدیک سازد. از نظر این پژوهش، مهمترین ابتکار رالز به روششناسی وی بازمیگردد. او با شیوة تحلیل مفهومی و با ابزار قراردادگرایی (با تکامل نظریة قرارداد اجتماعی لاک، روسو و کانت) به تأسیس اصول عدالت میپردازد. بیشترین تکیة وی در راه رسیدن به اصول عدالت، بر منصفانه بودن روش رسیدن به اصول عدالت است، و برای این هدف، افراد را در یک موقعیت اولیة فرضی به تصویر میکشد که در پس پردة جهل به آیندهشان، دربارة اصول عدالت تصمیم میگیرند و سرانجام، به دو اصل کلی میرسند. البته روششناسی وی با نقدهایی از حیث جامع و مانع بودن مواجه است که در انتهای مقاله تبیین میشود.