داستانهای مثنوی از خوش بینی و امید سرشار است تا جایی که می توان گفت در نگاه مولوی امید، نشاط و شادی، امری جوهری و اصیل به شمار می رود. بنیاد روحی بشر بر امید و شادی سرشته شده و نا امیدی و اندوه بی نشاط و غم، اعتباری و عارضی و گذرنده است. این پژوهش، که با روش اسنادی و از طریق استنباط از همه عناصر بویژه مضمونها و شخصیت پردازی داستانها صورت گرفته، حکایتگر این معناست که امید به گونه ای ناگسستنی با تار و پود اشعار مولوی گره خورده و تصاویر شعری او مملو از مفاهیم و مضامین امیدواری و لوازم مربوط به آن است و شادی و نشاط و غم گریزی در شعر او موج می زند. نگاه مولوی به طبیعت نیز امید دهنده است؛ حتی وقتی از پاییز سخن می گوید آن را حیات مجدد، رستاخیز روح و مقدمه بهار می داند و به همراه آن از بهار و رویش دوباره طبیعت دم می زند. در شعر او یاس و حزن و غم جایگاهی بنیادی ندارد. بررسی موسیقی بیرونی، میانی و کناری مثنوی معنوی نیز نشان می دهد که با شاعر امیدواری سر و کار داریم؛ حتی فراوانی اوزان پر جنبش و شاد و ابتکار و نوآوری در آفرینش اوزان نادر یا تازه در غزلیات شمس از ذهنی نشان دارد که به نوشدن و نو گفتن و امیدواری مایل است و نا امیدی را سترونی ذهن می داند.