شعر معاصر با ابزار بیانی و زبانی خاص خود، هویتش را در تقرب به ساختاری نو و بدیع به منظور ارائه معناهایی آگاهانه و اندیشیده می یابد و در این پویایی از سطح شعر کلاسیک تا تولد شعر معاصر، تا اندازه ای مدیون تلاش نیماست. در پاره ای از شعر معاصر تکرار مصرع در آغاز و پایان، به شعر ساختاری دوری و چرخشی می دهد که به منظور القای نظریه ای خاص، استحکام ویژه ای به ساخت شعر می بخشد. این تکرار مانند اسکلتی محکم علاوه بر ترمیم افت موسیقیایی ناشی از حذف عناصری موسیقی کناری - قافیه و ردیف - تشکیل مرکز و کانون شعری، یکپارچگی (Coherence) و تک آوایی کردن شعر، ایجاد توقف در فواصل عمودی شعر برای تقویت انرژی حافظه مخاطب و دوری شعر از سستی و ابتذال، تأکید و تحمیل پیام شعری، تکثیر و رهایی معنا، تعدد و تنوع مدخلیت، ساختاری اپیزودیک (episodic) به شعر معاصر می بخشد. جستجوی دلالتها و نشانگان مستقیم و غیر مستقیم معنایی در ساختار شعر معاصر - بویژه در شعر نیما به عنوان نماینده و معمار شعر نو - پرسشی بنیادین است که در این مقاله مورد چند و چون قرار می گیرد.