مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
روابط بینالملل
حوزههای تخصصی:
تأثیر ژئوپولیتیک در جهتگیری سیاست خارجی کشورها و نظام بینالملل همواره یکی از دغدغههای ذهنی پژوهشگران حوزه روابط بینالملل بوده که طی سالهای گذشته مخصوصاً تحتتأثیر حادثه 11 سپتامبر دوچندان شده است. منطقه خاورمیانه از جمله مناطقی است که همواره با برخورداری از موقعیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک خود بیشترین تغییرات را در این زمینه داشته و نگاههای بسیاری را به سمت خود جلب کرده است. بنابراین شناخت ژئوپولیتیک جدید خاورمیانه و ارزیابی تحولات نظام بینالملل کنونی در بستر تحلیل ژئوپولیتیک نوین میتواند نقش مؤثری در اتخاذ سیاست خارجی مناسب از سوی کشورهای منطقه ایفا کند. این پژوهش مبتنی بر روش توصیفی انجام شده است و گردآوری اطلاعات نیز به روش کتابخانهای- اسنادی میباشد. دوره بررسی در این پژوهش مربوط به تحولات پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادی بوده و دورههای گوناگون روابط خارجی ایران بررسی و از نظر ژئوپولیتیک نوین مورد آزمون قرار گرفته است. با توجه به نقش تأثیرگذار ایران به عنوان یکی از مهمترین بازیگران منطقهای بر روند تحولات سیاسی- اجتماعی خاورمیانه، پژوهش حاضر ضمن بررسی الگوهای مختلف رفتاری در سیاست خارجی کشور، جایگاه ژئوپولیتیک نوین در تعیین سیاست خارجی ایران را در خاورمیانه بررسی کرده و الگوی رقابت و تعامل را برای سیاست خارجی ایران معرفی و پیشنهاد میکند
ماهیت انسان و روابط بین الملل(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسى ۱۳۸۲ شماره ۲۲
حوزههای تخصصی:
مطالعه متون کلاسیک و جدید صاحب نظران علوم انسانى و سیاسى نشان مىدهد که بحث از انسان در کانون توجه آنها بوده است و اگر قلمرو سیاست و روابط بینالملل را تحت تأثیر انسان یا انسانها در قالب دولتها بدانیم نوع نگرش به ماهیت انسان باعث شکلگیرى دیدگاههاى متفاوتى به پدیدهها و مسائل بینالمللى مىگردد. بررسى ضمیر انسان در سه حالت لوح پاک، شرور یا تلفیقى از آنها به همراه تبیین رهیافت اسلامى در این مقاله آمده است.
ارزیابى وضعیت رشته روابط بین الملل در ایران(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
علوم سیاسى ۱۳۸۴ شماره ۳۰
حوزههای تخصصی:
در این مقاله توصیف اولیهاى از وضعیت آموزش و پژوهش در رشته روابط بینالملل در ایران ارائه شده است. بدین منظور سابقه مطالعات بینالمللى در ایران و اقدامات به عمل آمده براى توسعه قلمرو مطالعاتى روابط بینالملل و تأسیس رشتههاى آن در ایران پس از انقلاب اسلامى بررسى گردیده و سپس وضعیت آموزش، پژوهش و ظرفیتهاى موجود در فرهنگ بومى و دینى تبیین شده است.
شبیه سازی در روابط بین الملل : مدل سازی و نظریه پردازی در ایران
حوزههای تخصصی:
"تجربه کشورهای پیشرفته نشان میدهد که برنامههای شبیهسازی در آموزش پژوهشگران، استادان، دانشجویان، دیپلماتها و مجریان علم سیاست و روابط بینالملل بسیار سودمند و اثربخش است. با اینکه چنین روش آموزشی سبب میشود تا مدار آزمون و درستی و نادرستی یک تصمیم یا برنامه پیشاپیش روشن شود، اما هنوز چنین روش آموزشی به طور رسمی در برنامه آموزش دانشگاهها و آمادهسازی دیپلماتها و مجریان به کار گرفته نشده است. حال آنکه ضروری است که به این روش آموزشی، مدلسازی برنامههای شبیهسازی و نظریهپردازی و سناریونویسی در این زمینه توجه جدی صورت گیرد. پرسش پایهای مقاله پیشروی نیز همین است که چگونه میتوان در زمینه شبیهسازی در رشتهی روابط بینالملل مدلسازی نمود و چه برنامههای شبیهسازی میتواند جامعه دانشگاهی ما را به عقلانیت کاربردی و تصمیمسازی علمی نزدیکتر نماید؟
از آنجا که دستیابی به یک سیاست خارجی علمی و برخورداری از روابط مناسب با جامعه بینالمللی، نیازمند برنامهریزی و تصمیمسازیهای علمی است، نویسنده این فرضیه را مورد بررسی قرار میدهد که مدلسازی برنامههای شبیهسازی در روابط بینالملل برپایه دانش، پژوهش، آزمایش و نیازمندیهای کشور به طور مستقیم بر تواناییهای نیروهای دانشگاهی و متخصصین روابط بینالملل اثرگذار است. در راستای آزمون این فرضیهها، برنامهها و مدلهای شبیهسازی در روابط بینالملل که تاکنون از سوی نویسنده برگزار شدهاند مورد بررسی قرار گرفته و با بهرهگیری از تجربه برگزاری برنامههای شبیهسازی در روابط بینالملل، مدلهای تازه شبیهسازی و سناریونویسی در این زمینه پیشنهاد و تمرین میشوند.
"
حقوق بشر و روابط بین الملل
حوزههای تخصصی:
"حقوق بشر یکی از مفاهیم درجه یک مطرح در روابط بینالملل است. این موضوع یکی از عوامل تأثیرگذار متعددی است که بر روابط بینالملل اثر ویژه خود را دارد. مقاله پیش روی با توجه به این واقعیت تلاش میکند تا با دوری از کند و کاو انتزاعی به تحلیل متنی هنجارهای حقوق بشر بپردازد. زیرا هنجارهای حقوق بشر با توجه به متن داخلی، متن اخلاقی و متن سیاسی در روابط بینالمللی جایگاه ویژهای مییابند. همین امر سببساز این پرسش پایهای میشود که آیا میتوان از حقوق بشر جهانی سخن گفت؟
نویسنده برای پاسخ به این پرسش، دو رهیافت کمینه و بیشینه به حقوق بشر و نظام بینالملل را مورد بررسی قرار میدهد. آنگاه نسبیگرایی اخلاقی و فرهنگی و جهانشمولی حقوق بشر در نظام بینالملل مورد بررسی قرار میگیرند. تجربه عملکرد بازیگران بینالمللی نشان میدهد که به رغم ماهیت، اصول و عملکرد هنجارهای حقوق بشر، آنها به بهرهبرداری ابزاری از حقوق بشر پرداختهاند. اگرچه به دلیل تمایزات فرهنگی و منافع، نگاه استراتژیک به حقوق بشر غیرقابل انکار است، اما همچنان دیده میشود که کشورهای غربی به رهبری آمریکا به استفاده گزینشی از هنجارهای حقوق بشر برای تقویت موقعیت جهانی خود دست میزنند و کشورهای غیرغربی در چالش با آن هستند.
"
تاملی در مورد مساله روابط ایران و آمریکا
حوزههای تخصصی:
"در این نوشتار، به پاسخ و بررسی چند پرسش مشخص پرداخته شده است: الف ـ آیا اصولاً ضرورتی مبنی بر وجود یک رابطهی سیاسی و دیپلماتیک بین دو دولت ایران و ایالات متحده آمریکا وجود دارد؟ ب ـ در صورت پاسخ منفی، دلیل چیست؟ ج ـ در صورت پاسخ مثبت، چگونه و در چه زمانی این ارتباط باید برقرار شود؟
نویسنده در خصوص این رابطهی خاص معتقد است که تاکنون هیچگونه تلاش جدی از سوی دستاندرکاران در تجزیه و تحلیل دقیق و موشکافانهی اصل و ماهیت رابطه و همچنین پارهای سوءتفاهمها و تجارب تلخ در روابط دوجانبه این دو دولت صورت نگرفته است. وی بروز وضعیت بیاعتمادی میان دو دولت مزبور را از نتایج قطعی و مسلم حصول این وقایع قلمداد مینماید. نویسنده ضمن تشریح و توصیف مسائل فوق، بررسی و تبیین دقیق اصل ماهیت رابطه را از منظر علم و تئوری روابط بینالملل و همچنین مطالعهی آن در سه بعد زمانی گذشته، حال و آینده پیشنهاد مینماید.
"
سه مناظره در تحلیل جایگاه آمریکا در سیاست بین الملل
حوزههای تخصصی:
"با افول اتحاد جماهیر شوروی، پایان جنگ سرد و فروافتادن نظام دوقطبی در روابط بینالملل، ایالات متحدة امریکا به عنوان تنها ابرقدرت نظامی و اقتصادی رقابتناپذیر در جهان قد برافراشت. با این وجود، بحثها در خصوص وضعیت کنونی نظام بینالملل و چگونگی بازیابی نظم جهانی همچنان جریان دارد. آنچه میتوان اذعان داشت این است که قطع نظر از ساختار، شکل و صورتبندی هرگونه نظم تازهای در جهان، امریکا به عنوان تنها قدرت مسلط موجود جهان، در چنین نظمی نقش مهم و حیاتی خواهد داشت.
هر یک از مناظرههای سهگانه در این نوشتار مقاصد و نقش امریکا در سیاست بینالملل را در گذشته و حال به نحوی جداگانه ترسیم مینماید. در مناظرة نخست که به نحلة فکری موسوم به نومحافظهکاران در امریکا متصف میباشد، با بهرهگیری از نگرشی تاریخی به تلاش برای توجیه نمودن نظم نوینی برپایة موقعیت منحصر به فرد هژمونیک برای امریکا پرداخته شده است.
مناظرة دوم نیز از منظری تاریخی و با نگاه به پیشینة مداخلات استعمارگرایانه، به نقد ماجراجوییهای امریکا در نقاط مختلف جهان از سدة 19 میپردازد. از نگاه این دسته، امریکا با هدف تحمیل ارزشهای مسیحی ـ پروتستانی و دستیابی به سهم بیشتر در بازارهای جهانی، مداخلات و دستاندازیهای خود را صورت داده است.
مناظرة سوم با تلاش برای در پیش گرفتن یک زمینة فکری بینابین، در عین وارد کردن ایراد و انتقاد به رویکردهای یکجانبهگرایانة جورج دبلیو بوش و زیانبار دانستن آن برای منافع ملی امریکا در جهان، بهرهگیری از مناسبات چندجانبه و نهادهای بینالمللی را برای تحقق یافتن رهبری امریکا در سیاست جهانی توصیه میکند.
"
نظریه اعتقادی در روابط بین الملل
حوزههای تخصصی:
نظریه انتقادی بخشی از نظریه نئومارکسیستی و رهیافت نوینی است به علوم انسانی، علوم اجتماعی و فلسفه که منشأ آن به مؤسسه تحقیقات اجتماعی در شهر فرانکفورت آلمان بازمیگردد. در رشته روابط بینالملل نیز این نظریه از دهه 1960 و 1970 به تدریج اهمیت فزایندهای پیدا کرد. کوشش زیادی شده تا نشان داده شود که چگونه نظریه انتقادی میتواند در گسترش تجزیه و تحلیل فراواقعگرایانه روابط بینالملل به کار گرفته شود. در این میان رابرت کاکس از پیشگامان این نگرش تلقی میشود. نظریه انتقادی حقایق را به همان شیوهای که رهیافت سنتی مینگرد، نگاه نمیکند، بلکه از دید نظریهپردازان انتقادی، حقایق محصول چارچوبهای اجتماعی و تاریخی خاصی هستند. بر همین اساس است که رهاییبخشی وظیفه اصلی و اولیه نظریه انتقادی است. در واقع رابرت کاکس تمایزی میان دانش حل مشکل و دانش رهاییبخشی قائل میشود. او معتقد است که نظریههایی چون واقعگرایی مبتنی بر حل مسأله، اصل جزمی ثابتی است که جهان واقعگرا با تاریخی که در بستر جنگ سرد شکل عینی به خود گرفته است تقریباًً چیزی بیش از توجه به دفاع از قدرت آمریکا به عنوان سنگر اصلی حفظ نظم نبوده است. در حالی که نظریه انتقادی با این فرض آغاز میشود که نظریه، اغلب در شرایط خاص زمانی و مکانی شکل گرفته است. نظریه، همچون تمامی انواع دانش، نیازمند آن است که نفوذ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زمینه آن را فراهم کند و یکی از عمدهترین وظایف نظریه انتقادی، فاش کردن این اثر است. نظریه انتقادی اگر بتواند رابطه میان اقتصاد جهانی سرمایهداری و نظام دولتهای دارای حاکمیت را در درون یک چشمانداز نظری بیان کند، یک گام فراتر از واقعگرایی و مارکسیسم گذارده است. رابرت کاکس و آندرو لینک لیتر تلاشهایی را برای توضیح این رابطه در درون یک ماتریالیسم تاریخی تجدید بنا شده، انجام دادهاند.
هم پیوندی دیسیپلین های علمی با مدل های شبیه سازی در روابط بین الملل: کارآمدی محتوایی و تحول عملی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
به جرئت میتوان گفت که پژوهش در زمینه شبیهسازی در روابط بینالملل از جمله موضوعات علمی کشور است که از فقر شدید علمی رنج میبرد. در موضوع شبیهسازی در روابط بینالملل در کشور ادبیات بسیار محدودی وجود دارد. حال آنکه با شبیهسازی در روابط بینالملل و با بهرهگیری از دیگر علوم میتوان مدلهای شبیهسازی مؤثری را طراحی کرد که به نیازهای کشور پاسخ دهند.
به همین دلیل نگارنده تلاش کرده است توأم شدن دیسیپلینهای علمی (نظم خارج از دانش محض) را با ساخت مدلهای شبیهسازی از منظر تئوریک و کاربردی مورد بررسی قرار دهد. در این پژوهش موضوع ارتباط میانرشتهای با شبیهسازی در روابط بینالملل بر پایه پنج اصل متدولوژی، دانش، پیمایش، روش و پیشینه پژوهشگری مورد بررسی قرار میگیرند. همچنین با تأکید بر اینکه بسته به موضوع مدل شبیهسازی به چه نوع رشتههای علمی در شبیهسازی روابط بینالملل نیازمندید به بحث و پژوهش درباره میانرشتهای بودن آن میپردازیم.
روابط بین الملل میان رشته ای، نظریه بن فکنی رندانه و استراتژی جهان وطن گرایی میهنی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نگاه نقاد نظری و عملی به روابط بینالملل نشان میدهد که متخصصین روابط بینالملل نتوانستند وقوع سه انقلاب ـ انقلاب اقتصادی چین، انقلاب فرهنگی ایران و فروپاشی سیاسی شوروی و بلوک شرق ـ و یک تحول بنیادی ـ تحول تدریجی و دانش پایه اطلاعاتی هند به سوی توسعه پرشتاب ـ را پیشبینی کنند. به همین روی نگاه به روابط بینالملل نیازمند تغییری کلی و بنیادی است.
بنفکنی رندانه بیش از نگاه مدرن، سازگار با روابط بینالملل در نظم فردی ـ بومی جهانی شده است. ضمن اینکه تحولات روابط بینالملل نشان میدهد که علاوه بر تلفیق بین دو سطح تحلیل بازی قدرت، نیازمند دستاوردهای دیگر رشتهها نیز هستیم. در راستای پاسخ به چنین نیازی است که نگاه چندرشتهای و بینرشتهای به روابط بینالملل به طور روزافزونی حس میشود. از این منظر بنفکنی رندانه زاویه جدیدی از پس ذهن انسان (A priori) تا فطرت انسانی منشعب از روح را برای تحلیل مسائل بینالملل مدنظر قرار میدهد.
روابط بین الملل به عنوان موضوعی میان رشته ای، جامعه شناسی و روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فلسفه، تاریخ و جامعهشناسی هریک اثرگذاری ویژهای بر رشته روابط بینالملل داشتهاند. جوهر روابط بینالملل بهگونهای است که بدون اتکا به دیگر علوم توانایی تبیین و تحلیل واقعیتهای جامعه بینالمللی را نداشت و به همین دلیل از دیگر علوم بهره برد. در میان علوم اجتماعی، نخست فلسفه علم و شناختشناسی و سپس تاریخ و بعد از آن جامعهشناسی بیش از علوم دیگر در تحول دیدگاههای روابط بینالملل مؤثر واقع شدند. جامعهشناسی تا اندازهای در این حوزه مؤثر واقع شد که مدعی گردید بحثهای انحصاری سیاست مانند قدرت، سلطه، دولت و حزب موضوعاتی صرفاً جامعهشناختی بوده و دوام و قوام سیاست و روابط بینالملل بدانها وابسته است. به هر روی آنچه روشن است اینکه هرگاه روابط بینالملل داعیه استقلال صرف خود را داشته است به کمترین مرتبه از نظر قوام و استحکام سقوط کرده است.
اقتصاد و روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقاله حاضر پیوند میان اقتصاد وروابط بینالملل را در چارچوب اقتصاد سیاسی بینالملل ـ به عنوان بازتاب تعامـل میان دولت و بازار در صحنه بینالمللـی ـ مورد بررسـی قرار میدهد. با توجه به نظم نوین جهانی و متعاقب آن جهانی شدن اقتصاد که بیانگر حاکم شدن اقتصاد بازار در سطح بینالمللی است. به نظر میرسد اقتصاد سیاسی بینالملل از اهمیت شایان توجهی برخوردار گردیده است؛ به گونهای که با توجه به وابستگی متقابل اقتصادی و تأثیرات آن بر حوزه بینالمللی، روابط بینالملل دیگر نمیتواند تنها به مثابه رقابت ژئواستراتژیک بین دولتها درک شود؛ موضوعات اقتصادی، کانالهای جدید ارتباطی و الگوهای جدید همکاری، سیاست جهانی نوینی را به وجود آورده است که در آن اقتصاد سیاسی بینالملل و نهادهای بینالمللی نقش مهمی را ایفا مینمایند.
فرهنگ منطقه گرایی بر مبنای چرخش سازه انگارانه در روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
سیاست دوره ۴۸ تابستان ۱۳۹۷ شماره ۲
473 - 492
حوزههای تخصصی:
منطقه گرایی از میانه دهه 1980 وارد سومین مرحله تحول خود شده است. در این مرحله و با تثبیت چشم انداز تأمل گرا در روابط بین الملل به تدریج دیدگاه های جدید نیز در تحلیل منطقه گرایی جدید مساهمت کردند. در این میان چرخش سازه انگارانه در روابط بین الملل و آرای الکساندر ونت در نظریه اجتماعی سیاست بین الملل در توضیح فرهنگ های سه گانه آنارشی الگوی مناسب برای تحلیل منطقه گرایی جدید است. از این منظر و با تمرکز بر مفهوم منطقه بودگی که درکی سازه انگارانه از منطقه و منطقه گرایی نشان می دهد، در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه تعاملات منطقه ای در سایه انگاره های مشترک سه نوع فرهنگِ منطقه گرایی هابزی، لاکی و کانتی شکل می گیرد. این فرهنگ های سه گانه منطبق بر سه سطح منطقه بودگیِ مجموعه منطقه ای، جامعه منطقه ای و جماعت منطقه ای هستند.
سیر تحول مطالعات نظری روابط بین الملل در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های سیاست اسلامی سال اول زمستان ۱۳۹۲ شماره ۴
9 - 38
حوزههای تخصصی:
نظریه پردازی غیر غربی را می توان یکی از جدید ترین مباحث روابط بین الملل دانست. با این وصف، چنین مباحثی چالش های علمی متعددی را برمی انگیزد که، جهت مناظرات و مسائل آینده، روابط بین الملل را در هاله ای از ابهام قرار می دهد. با وجود پیشتازی کشورهای جنوب شرق آسیا، محققان ایرانی نیز در زمینه نظریه پردازی روابط بین الملل تلاش هایی را مبذول داشته اند اما تلاشی برای نشان دادن سیر مطالعاتی آن در ایران صورت صورت نگرفته، در نتیجه، به وضوح روشن نیست که چه تحولاتی در این زمینه تحقّق یافته و اکنون در چه موقعیتی قرار داریم؟(سئوال) در ایران، روند نظریه پردازی روابط بین الملل به دو جریان اصلی جریان زمینه ساز و جریان نظریه پردازی قابل تقسیم است که اولی بستر لازم را برای جریان نظریه پردازی فراهم نموده است.(فرضیه) نشان دادن وضعیت و روند نظریه پردازی در روابط بین الملل به ما کمک خواهد کرد تا عوامل احساس نیاز به بومی سازی و نظریه پردازی را دریابیم و تحولات رخ داده در این زمینه را درک نماییم.(هدف) این پژوهش بررسی توصیفی آثار شاخص در این موضوع به شیوه مقایسه ای و کمی را به عنوان راهی برای پاسخ به سئوال برگزیده است.(روش) ارائه مدلی منظم از سیر تحول نظریه پردازی روابط بین الملل در ایران و هویداسازی تلاش محققان حوزوی و دانشگاهی جهت بومی-اسلامی سازی آن از نتایج این نوشتار است.(یافته)
تحلیل تطبیقی از انقلاب اسلامی و نظریه انتقادی در حوزه نگرش به نظام بین الملل
منبع:
انقلاب پژوهی سال ۱ پاییز و زمستان ۱۴۰۲ شماره ۲
69 - 98
حوزههای تخصصی:
مرکزیت گفتمانی انقلاب اسلامی ایران به عنوان یکی از بزرگ ترین انقلاب های مردمی قرن بیستم و به تعبیری نخستین انقلاب پست مدرنیستی مبتنی بر یک اندیشه انتقادی در ابعاد داخلی و بین المللی بوده است. در واقع انقلاب اسلامی با به چالش کشیدن و نقد مفاهیم و آموزه های دنیای متجدد همانند ظهور انسان مدرن با هویتی جدید، حاکمیت فراروایت های کلان و روایت تک خطی از تاریخ و توسعه که پایه و اساس گفتمان مدرنیسم شکل می داد و با بازخوانی و شالوده شکنی از این مقولات و ایجاد گسست معرفت شناسانه، افق جدیدی در میان نظریات انقلاب ها و مسیر توسعه جوامع گشوده است. طرح مفاهیم و آموزه های جدید و ارائه قرائت های متکثر از پدیده های مختلف در نظام بین الملل با تأکید بر آموزه های ارزشی و غیرمادی و رهایی بخشی انسان از ساختارهای استعمارگونه موجود از جمله این مفاهیم نقادانه بوده است. پژوهش پیش رو در پی پاسخگویی به این پرسش است که در یک مقایسه تطبیقی آیا می توان پدیده انقلاب اسلامی در حوزه نگرش به نظام بین الملل را با نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت یکسان انگاشت؟ روش پژوهش بر اساس روش تحلیل تطبیقی و ابزار آن بر اساس منابع موجود کتابخانه ای بر اساس اهداف، شعارها، دیدگاه ها و قرائت های رهبران انقلاب اسلامی است. یافته های پژوهش بیانگر آن است که بامطالعه و بررسی اصول نظریه انتقادی و تطبیق آن با مبانی شکل دهنده به انقلاب اسلامی می توان گفت باوجود شباهت های لفظی و بیانی بین شعارها و اهداف و دیدگاه های انقلاب اسلامی و نظریه انتقادی، اما به علت تفاوت در مبانی هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی انقلاب اسلامی ایران و مکتب انتقادی، نمی توان این دو را یکسان پنداشت و به لحاظ بار معنایی این دو مکتب علیرغم شباهت های لفظی هر یک برخواسته از جهان بینی و گفتمان منحصربه فردی هستند.