هویت مفهومی چند وجهی است. به زعم برخی صاحب نظران، هویت رابطه ای نهفته در میان فرد و جامعه قلمداد می شود. حال در وضعیت مدرنیته که تاویل هویت بر خوانش فردگرایی افراطی بنا شده شرایط به نحو دیگری برای سوژه مدرن رقم خورده به گونه ای که بستر برای اتمیزه شدن جامعه مهیا شده است پژوهش حاضر می کوشد پرسش اصلی خود را چنین طرح نماید؛ پندار مدرنیته از هویت چگونه است؟ همچنین با استفاده از روش تحلیل محتوا کیفی که در مرکز تحلیل خود توجه به سوژه انسانی را مد نظر دارد به تبیین مسئله هویت و مدرنیته می پردازیم. فرضیه مقاله نیز بدین قرار است؛ در سنت فکری مدرن وضعیت استیلای عقلانی حاکم می باشد که به ظهور پدیده فردگرائی افراطی می انجامد. بر این اساس، ظهور و تکوین هویت، مقوله ای کاملا انتزادی و انفرادی فرض می شود. از این رو، فرد جهان موجود را، طبق جهان بینی خویشتن تفسیر می نماید؛ یا درصدد تغییر و مقابله با آن بر می آید.
گمان شایع بر این است که مدرنیته به واسطه سهم شایانش در پیشرفت، قدرت انتخاب بشر را افزایش داده است. این تلقی که از جهاتی صائب نیز هست در این مقال، با دو پرسش مواجه شده است: مدرنیته به افزایش قدرت انتخاب «کدام انسان» کمک کرده و قدرت انسان را در «چه انتخابی» افزایش داده است؟ بررسی در مورد این دو پرسش، یک بار با تمرکز بر عناصر ممیز و مقوم مدرنیته در «مقام تعریف» انجام گرفته است و بار دیگر با تامل بر محدودیت آفرینی های مدرنیته و انتخاب های ممکن در «مقام تحقق». مقاله «مدرنیته و قدرت انتخاب»، پس از آوردن شواهدی در تایید مدعیات، به این نتیجه رسیده است که چون مدرنیته یک کل منسجم است و از معدود ایده ها و اندیشه های کلان در زندگی بشر که به تحقق درآمده و به جریانی هژمونیک و الگویی مورد غبطه و تاسی دیگران بدل شده است، دچار نوعی تمام گرایی، خاتمیت، انحصار و برتری جویی گردیده است و همین خصوصیات عارضی به اضافه برخی خصایص ذاتی، نظیر بی اعتنایی به مساله برابری و نادیده گرفتن دیگر ابعاد وجودی انسان، باعث شد به مانعی در برابر انتخاب های اساسی و شالوده شکن انسان معاصر بدل گردد.
در این گفتوگو به ایستار روشنفکران دهههای 40، 50 و 70 ایران در برابر مدرنیته پرداخته شده است. بیشترین مباحث حول محور افکار شریعتی است و اینکه آیا میتوان او را مدرن به حساب آورد یا خیر. در نهایت اختلاف نظر میان شرکت کنندگان بر سر این مسئله باقی مانده است.
مدرنیته همواره یکى از مفاهیم کلیدى در مناقشات و مباحثات روشنفکرى ایرانى بوده است. روشنفکران ایرانى در تقابل با پدیده مدرنیته تاکنون چهار نسل را پشت سر گذاشتهاند و در هر دوره رویکردى خاص به مدرنیته داشتهاند. نسل چهارم عمدتاً روشنفکران پس از انقلاب مىباشند که مىتوان آنها را «روشنفکران گفتگوگرا» نامید. آنان براى کمک به استقرار این داد و ستد گفتگویى با مدرنیته، خود را از قید تهدید «غربى بودن یا علیه غرب بودن» رهایى بخشیدهاند.
آقاى آقاجرى معتقد است سنت و مدرنیته در یک معنا به دو دوره تاریخى در غرب اطلاق مىشود؛ ولى به معناى عام، یک مفهوم سیال و نسبى است که به گذشته و آینده جوامع اشاره مىکند. در چگونگى برخورد با سنت و مدرنیته سه دیدگاه مختلف وجود دارد که دیدگاه سوم، دیالوگ بین افق تاریخى سنت و افق تاریخى مدرنیته و نوسازى عناصرى از سنت و تمدن گذشته براى ایفاى نقش در آینده است. وى خود را همسو با دکتر شریعتى متعلق به گفتمان فرامدرن مىداند که از گفتمان سنتگرایانه و پسامدرن متمایز است.