
مقالات
حوزههای تخصصی:
اینک که این مرقومات را مطالعه می فرمایید نوروز بر من و شما گذشته است؛ این که نوروز امسال را نوروز ۱۴۰۴ شمسی خورشیدی بنامیم یا چون تاجیکان و دیگر گرامی دارندگانِ بیرون از مرزهای سیاسی ایران امروزی نوروز ۲۰۲۴ شمسی ترسایی بخوانیمش یا بسان هم میهنان زرتشتی نوروز ۳۷۶۳ اوستایی بدانیم یا چون ایرانیان تا پیش از سقوط قاجار نوروز ۱۴۴۶ هجری قمری، اختیارش با شماست؛ اما تمام این سال شمارهای آورده شده بعد از نوروز، گواه آن است که گرامیداشت نوروز تنها برای آغاز سال نو نیست! نوروز از کهن ترین جشن هایی است که آدمی تا به امروز آن را گرامی داشته که مرتبط با تولد و مرگ کسی نیست. نوروز یک جشن کیهانی است و هنگامه آن، گاهی است که پرتو آفتاب به برج حَمَل می افتد و آغازگر اعتدال بهاری می گردد؛ یعنی دقیقاً همان لحظه ای است که هزاره هاست با نواختن بر طبل ها و کرِنای ها و شلیک توپ ها و آن را ایرانی زادگان از پدر به پسر گرامی داشته اند1 . در نوروز نو شدگی عالم کبیر با نو شدگی عالم صغیر همراه می شوند؛ طبیعت نو می شود، من و شما نیز نو می شویم؛ در مراسم نوروز رختی نو بر تن می کنیم، خود را می آراییم و... که این اعمال و نو شدگی رفتار هم زمان با نو شدگی عالم طبیعت می گردد پس به درستی نوروز تقارن آدمی با طبیعت است.باشندگانِ فلاتِ بزرگِ ایران در دوران باستان که مَردمی کشاورز بودند هر ساله جشن آیینی باشکوهی، در بزرگداشتِ ایزدان گیاهی برگزار می کردند معمولاً در این جشن ها که به جشن مرگ و رستاخیز ایزد گیاهی معروف بود، ابتدا مراسم سوگواری برگزار می شد و سپس، گو اینکه ایزد گیاهی زنده شده، به شادی و پایکوبی می پرداختند. به این ترتیب، می پنداشتند که ایزد گیاهی، لطف خود را شامل حال آن ها خواهد کرد و آن سال محصولات پربارتری خواهند داشت. مرگ و رستاخیز ایزد گیاهی، همواره با آغاز سال نو نیز همراه بود و هدف از برگزاری این آیین ها، جلبِ ترحمِ ایزدِ باروری و در نتیجه، برانگیختن نیروهای زایای طبیعت بود2 . نوروز در ارتباط تنگاتنگ با سرزمین ایران است؛ نوروز و ایران بسان ظرف و مظروفی غیرقابل تفکیک می مانند. برای پاسداشت سرزمین ایران چه در برابر تخریب ماده آن و چه در برابر دست اندازی دشمن بیرونی باید مفاهیمی چون نوروز [که سازنده معنی ایران هست] را والا نهاد؛ زیرا گرامیداشت آیین هایی بسان نوروز روشی برای ژرف اندیشی به باور عمومی نسبت به مقوله سرزمین است و در جهانی که دانش همراه با باور ترویج می گردد پاسداشت آیین هایی چون نوروز به مانند ابزار و روش هایی برای ارتقا و درک عمومی منافع جامعه است. بنگریم به جهان بینی مستور در نوروز که خالقش باشندگان سرزمین ایران بودند که حاکی از نگاه منظومه ای و سامان مند به طبیعت و نسبت آن باسعادت انسان در گیتی است؛ بزرگداشت رشد و حیات انسان با تأکید بر نقطه اعتدال بهاری اقدامی برای پیوند زمین (سعادت بشر) با آسمان (آغاز بهار) است؛ تبلور این جهان بینی را در کتیبه داریوش بزرگ در تخت جمشید [جایگاهی که در دوران هخامنشی نورز را برپا می داشتند] می بینیم که پادشاه بزرگ در شکل نیایش و دعا از درگاه خداوندگار می خواهد که سرزمینش [ایران] از سپاه دشمن، دروغ و خشکسالی در امان بدارد.
مطالعۀ تطبیقی کهن الگوی قهرمان در نگاره های شاهنامۀ داوری براساس نظریۀ ریخت شناسی پراپ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
نقاشی در دوره قاجار مفاهیم گسترده ای دارد و یکی از این مفاهیم پرداختن به یک شخصیت اصلی با مضمون کهن الگوی قهرمان است. این امر نه تنها در نقاشی های رنگ روغن ابعاد بزرگ، بلکه در نسخه های نقاشی شده کوچک این دوره نیز قابل مشاهده است. شاهنامه داوری یکی از نسخه های شاهنامه به صورت نقاشی شده مربوط به این دوره است که کهن الگوی قهرمان در آن ملاحظه می شود. یکی از نظریه های معاصر، نظریه ریخت شناسی پراپ است که در آن، این تحلیل گر روسی به طبقه بندی اساطیر و داستان های حماسی می پردازد. فرهنگ ایرانی رابطه عمیقی با کهن الگوی قهرمان و ساختن پهلوان های اسطوره ای در ادبیات ایرانی دارد. این امر در نسخه خطی شاهنامه داوری به عنوان آخرین شاهنامه رسمی و کامل ایرانی در دوره قاجار مهم است. هدف از این پژوهش، مطالعه کهن الگوی قهرمان در نسخه خطی شاهنامه داوری مربوط به دوره قاجار است که با توجه به تغییرات این دوره، قهرمان به صورت متفاوتی نمود پیدا می کند و بررسی آن با نظریه ریخت شناسی پراپ می تواند بار معنایی جدیدی در این دوره مطرح کند. سؤال اصلی پژوهش به این شرح است که، با توجه به نظریه ریخت شناسی پراپ، کهن الگوی قهرمان در نگاره های شاهنامه داوری چگونه قابل بازتعریف و معنا است؟ روش تحقیق در این پژوهش از نوع کیفی است و به روش توصیفی- تحلیلی به مطالعه شاهنامه داوری پرداخته و با اتکابر نظریه پراپ بازتعریف کهن الگوی قهرمان به عنوان یک کهن الگوی اسطوره ای را تبیین می کند. نتایج حاصل از پژوهش به طور مشخص نشان می دهد کهن الگوی قهرمان در نسخه شاهنامه مهم است و قابل تطبیق با فرگشت گرایی و تطور در ریخت شناسی تصاویر این شاهنامه است.
مطالعۀ فرایند همسان سازی در جامعۀ صفوی (با بررسی پوشاک، آلات و اطوار در نگاره های سه مکتب تیموری، تبریز و استرآباد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
مقایسه نگاره های دوره صفوی با مکاتب پیش از آن گویای آن است که، صفویان به پیروی از سیاست های «همسان سازی» حکومت به دنبال گرایش های همگون سازی جامعه با فرهنگ پذیری از طریق پوشاک، آلات و اطوار بوده اند. این همگون سازی دوهزار سال پس از یکسان سازی هخامنشیان در ایران بی نظیر است چنان که، نُه قرن پس از ساسانیان با دین واحد رسمی نیز همگون سازی رخ نداده است. در دوره صفوی که ایران از نظر سیاسی تاحدودی یکپارچه و مذهب رسمی تشیع اعلام شده بود، این نکته خود را در وضع ظاهری مردم نیز نمایان می ساخت هرچند این آهنگِ اجتماعی در ولایات و شهرستان ها به دلیل دوری از کانون قدرت، نمود کم تری داشته است و این موضوع در مطالعه نگاره های مکاتب «ایالتی» با «درباری» عصر صفوی نیز آشکار است. در این پژوهش تلاش شده است تا فرایند همسان سازی در جامعه صفوی با استناد به منابع تصویری مکاتب هرات تیموری، تبریز 2 و مکتب ایالتی استرآباد دوره صفوی بررسی شود. پژوهش حاضر با رویکرد تحلیلی و مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای با استناد به متون تاریخی انجام شده است. نتایج حاصل از آن در تطبیق منابع تصویری مکتب هرات، به عنوان یک مکتب پیش از صفوی و مکتب درباری تبریز 2 و مکتب ایالتی استرآباد به عنوان دو مکتب نگارگری دوره صفوی نشان می دهد که، فرایند همسان سازی در جامعه صفوی برخلاف چندسلیقگی پیش از آن، به شکل گیری یک روند و کشش عمومی برای تظاهر به فرمی یکسان و متحد از لحاظ پوشاک و حتی زبان بدن منجر شده است.
واکاوی لباس های بانوان کُرد شمال خراسان در لایین(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
پوشاک نقش مهمی در پاسداری از ارزش های فرهنگی و هویتی هر منطقه دارد. این پژوهش بر لباس های بانوان کُرد شمال خراسان در لایین، واقع در خراسان رضوی، تمرکز دارد. این لباس ها از قدیمی ترین فرم لباس کُردی بانوان در خراسان است. با توجه به دنیای پرتلاطم مدرن کنونی و گذار از سنت به مدرنیته، این لباس ها تنها در مراسم و جشن ها استفاده می شود. با شناخت برش و دوخت لباس های سنتی که ریشه های فرهنگی و هویتی هر قومیتی است می توان از فراموش شدن آن جلوگیری کرد و این دانش های بومی را به دست آیندگان رساند. در این پژوهش چگونگی مراحل برش و دوخت البسه، ترسیم طرح گسترده و طبقه بندی قطعات لباس های مذکور، جهت نگهداری آن بررسی شده است. روش پژوهش توصیفی - تحلیلی بوده و داده های آن به دو شیوه میدانی (مبتنی بر مصاحبه و مشاهده) و البته اطلاعات اسنادی جمع آوری شده است. نتیجه این پژوهش نشان داد که قطعات لباس های بانوان کُرد شمال خراسان در لایین به «تن پوش»، «بالاپوش» و «سرپوش» طبقه بندی می شود که متشکل از «پاچه»، «زیرپیراهن»، «پیراهن»، «نیم تنه»، «کُله»، «شال» و «شار» است. دوزندگان لباس های محلی کُردهای لایین از الگوی ترسیم شده و آماده برش استفاده نمی کنند بلکه برش به صورت مستقیم روی پارچه انجام می شود. برش ها ساده و دور از پیچیدگی بوده و بدون دورریز است.
خوانش شمایل نگارانۀ فرش جنگ افغانستان (مطالعۀ موردی: فرش جنگ با موضوع مجنون در هیئت احمدشاه مسعود)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
هنرها عموماً از اتفاقات مهم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی جوامع متأثر می شوند. یکی از بهترین مثال ها در تأیید این موضوع، فرش های جنگ افغانستان است. در طرح این فرش ها عمدتاً از تصاویر عناصر و مؤلفه های مربوط به جنگ استفاده شده است. در گروهی از این فرش ها به تصویرپردازی از اشخاص مؤثر در جریان جنگ پرداخته اند. احمدشاه مسعود به عنوان یکی از شخصیت های تأثیرگذار در جنگ افغانستان، یکی از موضوعات مهم در فرش های تصویری افغانستان است. در نمونه مطالعه شده در این پژوهش، احمدشاه مسعود کنار مؤلفه های متعددی قرار گرفته است که در نگاه اول بی ربط به نظر می رسند. هدف از این پژوهش کشف ارتباط معنایی بین نقش مایه های مختلف موجود در متن است. در این راستا این پژوهش به دنبال پاسخ دهی به این سؤال کلی است که با تصویرپردازی شخصیت احمدشاه مسعود و سایر عناصر موجود در متن این فرش ، انتقال چه پیامی مدنظر است؟ و یکی از فرش های جنگ افغانستان با موضوع احمدشاه مسعود با استفاده از رویکرد شمایل نگاری اروین پانوفسکی، در طی دو مرحله توصیف و تحلیل و با روش توصیفی- تحلیلی مطالعه شده است. روش گرد آوری اطلاعات از نوع کتابخانه ای است. طی بررسی های انجام گرفته با استفاده از رویکرد شمایل نگاری و بررسی معنایی و نمادین آیکون های موجود در متن تصویر، نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد این فرش پیامی ضمنی با استفاده از عناصر مختلف موجود در متن فرش را منتقل می کند. این فرش به نوعی یادآور داستان لیلی و مجنون است که این بار احمدشاه مسعود در نقش مجنون و تارک دنیا و عاشق کشورش به تصویر کشیده شده است. سایر عناصر موجود در متن فرش درواقع نمادهایی از آمال و آرزوهای مردم افغانستان است که در رؤیای کشوری آزاد هستند.
بازخوانی و معرفی قلعه های عثمانیان د ر تبریز براساس منابع نوشتاری و یافته های جد ید باستان شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
عثمانی ها د ر سفرهای جنگی شان به مرزهای امپراطوری، همواره براساس یک سیستم «قلعه محور» حرکت می کرد ه اند . د ر این سیستم، محوریت پیشروی ها و نقشه راه تصرفات مبتنی بر تصرف قلاع و بازسازی آنها د ر راستای پیشبرد اهد اف نظامی و سیاسی شان بود ه است. د ر این راستا، با بررسی های مید انی و کتابخانه ای، نگارند گان موفق یه شناسایی سه قلعه د ر تبریز و اطراف آن شد ند . که عثمانی ها آنها را براساس این شیوه بهره گرفته اند : 1. قلعه رشید یه 2. قلعه جعفرپاشا 3. قلعه خامنه. این پژوهش براساس ترکیبی از روش های کتابخانه ای و مید انی انجام شد ه است. به گونه ای که منابع مطالعه شد ه با مد ارک باستان شناسی به د ست آمد ه تطبیق د اد ه شد ند . و به لحاظ قالب نظری نیز از نظریه چیرگی(ارتباط بین مراکز سیاسی- نظامی) کالین رنفرو برای تحلیل نتایج پژوهش استفاد ه شد ه است. د رنهایت، با بررسی قلاع مذکور، به این نتیجه می رسیم که هر یک از قلاع مذکور پتانسیل و تأثیر سیاسی- نظامی خاصی بر تحولات این د وره د اشته اند . این مسئله را د ر قالب نظریه چیره گی رنفرو به این شکل می توان تحلیل کرد که قلاع مورد بحث با اینکه هر کد ام یک واحد سیاسی- نظامی مستقل عمل می کرد ند . اما د ر قالب ساختار سیاسی عثمانی د ر مناطق متصرفه شمال غرب ایران، به صورت یک سیستم هماهنگ عمل می کرد ه اند . لذا، قلاع عثمانی ها د ر تبریز د ر قالب این سیستم قلعه محور و د ر بازه زمانی 1603-1585 میلاد ی موجب تد اوم حاکمیت سیاسی بیست ساله د ولت عثمانی بر مناطق متصرفه آذربایجان و بالاخص تبریز شد ه اند .
بررسی تطبیقی بازشوهای سنتی معماری با توجه به مفاهیم پایه ای (مطالعه موردی: ارسی ایران و شوجی ژاپن)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
جوامع براساس فرهنگ ها و اقلیم های خاص خود، شیوه های معماری مختلف را ارتقا داده اند. به هر روی شباهت ها و تفاوت هایی بین ویژگی های انواع معماری، منبعث از تفکر خلاق مشترک بشر و زمینه های متفاوت، در خصوصیات عناصر معماری ظهور می یابد. طراحی عناصر بازشو که در معماری واجد اهمیت هستند و رابطه بین فضاهای درون و بیرون را تنظیم می کنند، نیز طبعاً تحت تأثیر برخی مفاهیم مرجع که در فرهنگ جوامع ریشه دارد، قرار می گیرد و این امر در شکل گیری بازشوها و به نوعی در کل هویت معماری اثر می گذارد. از این نقطه نظر، «بازشو» واجد یک لایه ظاهری شامل بر وجوه ریخت شناسی و یک لایه باطنی حامل معانی و ایده ها است. «ارسی» نوعی بازشو در معماری سنتی ایرانی و «شوجی» نوعی بازشو در معماری سنتی ژاپنی است که هریک عنصری شاخص در معماری منطقه خود هستند. علی رغم تفاوت مشهود در چهره، هر دو بازشو تعاملی منعطف را بین فضای درون و بیرون تأمین می کنند. این مقاله شباهت ها و تفاوت های مهم این دو نوع بازشو را در قالب یک مطالعه تطبیقی در سه محور ریخت شناسی، فنی و باطنی بررسی می کند. شباهت های مهم یافت شده در عرصه های تأثیر فضایی، تنظیم رابطه درون و بیرون، فازی گرایی و انعطاف در محصوریت و ویژگی های فرهنگی-محیطی و تفاوت های مهم مربوط به پیچیدگی هندسی در مقابل سادگی هندسی، ترجیح کارکرد غالب به سمت اقلیم یا مرزبندی، مینیمال گرانبودن در مقابل مینیمال گرایی و طراحی مبتنی بر رنگ یا سایه روشن هستند.