مقالات
حوزه های تخصصی:
نوشتار پیش رو جستاری کوتاه در باب نظم و جایگاه نظم ها، اعم از نظم های هندسی یا سازوا و زیست وار یا اندام وار، ترکیبی یا مرکب یا ترکیب وار در هنر و کنش های خلاق هنرمندانه و پاره ای مقوله های زیباشناختی است. دستگاه شناختی ما طوری طراحی شده که هم نظم های رنگارنگ طبیعت فیزیکی ما را به خوبی احساس و ادراک می کند هم بی نظمی های آن را. با این همه، دستگاه شناختی بشری ما به تماشاگری این نظم ها و مناسبت های خیال انگیز بسنده نمی کند، بلکه از دیدن صورت ها و ساختارها و فضاهای هارمونیک و موسیقایی و رنگارنگی انواع نظم ها و ترکیب بندی های طبیعی گام را فراتر نهاده و وارد سپهر دیگری از رابطه با اشیاء، واقعیت ها و پدیدارهای جهان می شود؛ از تجربه های زیسته خود مدد جسته و وارد نسبت و رابطه ای فعال، بازیگرانه و خلاق و سازنده با جهان می شود. به مدد سپهرهای ادراکی پیچیده خود و تخیل ورزی های هنرمندانه ملهم از تجربه های زیسته و جهان، دست به خلق صورت ها و ساختارها و فضاهای آراسته و هماهنگ می زند. جهانی دیگر، پرمایه و رنگارنگ از رمزها و استعاره ها و تمثیل های زنده، هنرمندانه و زیبایی شناسانه می آفریند. نظم و انواع نظم ها هم در هنر و کنش های خلاقانه هم در مقوله های زیباشناختی جایگاه ویژه دارد. علی الخصوص در مقوله های زیبایی شناسی جمال و مقوله زیبایی شناسی جلال یا امر والا و مقوله زیبایی شناسی ظرافت و ملاحت و لطف. فلسفه ها و فیلسوفان قدیم آن را دریافته بودند. مناسبت میان نظم و استمرار و تداوم حیات ژرف و ریشه ای و هستی شناسانه است. نظم ضرورت زندگی است. تصادفی نیست که هرجا و هرگاه نظمی را دیده ایم احساس آرامش و امنیت و نشاط کرده ایم. در فرهنگ ها و جوامع گذشته نظم فقط عامل تعیین کننده در خلق آثار مانا و فاخر نبود، بلکه هنر زیستن عزتمندانه و والا هم بود، نقشی که در زیست جهان انسان روزگار ما دیده نمی شود.
آشتی لوگوس و موتوس بازاندیشی نقد افلاطون به شاعران، بویژه همر، در پرتو گفتگوی پارمنید
حوزه های تخصصی:
موضع افلاطون در نسبت با شاعران دوگانه است: گاه به ستایش از ایشان یاد می کند، گاه به نکوهش. هدف این مقاله بازاندیشی این دوگانگی است با نظر به گفتگوی پارمنید . پرسش نخست این است: از چه روی افلاطون نگاه دوگانه ای به شاعران دارد؟ افلاطون، به هنگام نقد شاعران، در اینجا هُمر، دست ِکم، میان دو مرتبه (لایه) از واقعیّت در اشعار وی تمیز می نهد: نخست اشعاری را برمی گزیند که متناسب برای تربیت کودکان، و سازگار با قانون است. دسته ی دیگر، اشعار سروده به استعاره و رمز، را فرومی نهد، زیرا فهم این اشعار برای عموم دشوار است. برای همین می توانند انگیزه ای برای بزهکاری، پایمال کردن قانون، و درنتیجه فروپاشی دولت شهر فراهم آورند. شاعران بدرستی نمی دانند چه چیز مناسب جامعه و سازگار با قانون ست، و چه چیز چنین نیست. برای مثال، زئوس، بگفته همر، علت هر آن چیزیست که برای انسان ها روی می دهد، چه نیک و چه بد: در آستانه زئوس دو خمره قرار دارند، یکی لبالب از سرنوشت های نیک، دیگری لبریز از سرنوشت های شوم. زئوس به یک اندازه از این و از آن بر می دارد. اشعاری از این دست، استعاری و آمیخته به ابهام، می توانند، اگر در جامعه پراکنده شوند، بنیاد قانون را براندازند. خدا، از نظر افلاطون، به عکس، علت چیز های کمی ست که جملگی نیک اند، برای بدی علت دیگری باید یافت. لذا، به گفته ی افلاطون، تنها گروه اندکی شایسته ی شنیدن اشعار شبهه بر انگیز و دریافت معانی آنند. پرسش دوم این است: این اشعار، در کدام گفتگو، برای این جمع اندک، بازگو می شوند؟ خواهیم دید، این اشعار، در گفتگوی پارمنید بیانی فلسفی می یابند. ولی چرا در این گفتگو که موجزترین و انتزاعی ترین( هندسی ترین، به لحاظ سبک) گفتگوی افلاطون است؟ موضوع پارمنید توصیف دیالکتیک، یا بازی یک و بسیار است. به بیان دیگر، افلاطون در اینجا به هستی کل نظر دارد، از آن روی که هرچه هست: از نیک و بد، خیر و شر، مرتبه معقول و مرتبه محسوس، (ونه تنها قلمرو محسوس آنگونه که برخی از شارحان این گفتگو می پندارند) در آن پدیدار می شوند. بنابرین موضوع آن دیگر دولت شهر(مدینه)، ضرورت قانون و در نتیجه تمیز میان نیک و بد، درست و نادرست نیست، بلکه آنچه هست، از آن روی که هست. از این روست که در آن، موتوس و لوگوس، به گونه ای، آشتی دارند. بازاندیشی نقد افلاطون به شاعران، در واقع، طرح این دو پرسش و تلاشی است برای پاسخ به آن.
درآمدی بر هرمنوتیک و جایگاه آن در نقد هنر
حوزه های تخصصی:
نظریه و نقد هرمنوتیک یکی از نظریه ها و نقدهای مهم هنر و ادبیات است. چندمعنا بودن این واژه بیانگر انواع کاربردهایی است که از این واژه صورت گرفته و می گیرد. از هرمنوتیک به عنوان نگرش، دانش، روش و هنر نام برده شده است که به درک و فهم جهان، انسان و متن می پردازد. متن ها و آثار هنری در تفاسیر مفتوح می شوند و هدف تفسیر و فهم آثار، وصول به معنای حقیقی آن ها است. هدف از این پژوهش، تأملی انتقادی و تحلیلی به آراء متفکران در مورد هرمنوتیک، نقش و جایگاه آن در تفسیر پدیده ها، بالأخص آثار هنری و دستیابی به مبنایی جهت رسیدن به معنای حقیقی اثر است. لذا سوال اصلی پژوهش بر محوریت هرمنوتیک و جایگاه آن در نقد هنر قرار می گیرد و باید به این مسأله پرداخته شود که کدام یک از رویکردهای هرمنوتیک فهم نزدیک تری به حقیقت اثر هنری می گشاید. روش تحقیق در این پژوهش توصیفی- تحلیلی و تاریخی است و اطلاعات اولیه با مراجعه به منابع کتابخانه ای جمع آوری شده است. جهت بررسی آثار و اندیشه های متفکران هرمنوتیک تاریخچه مختصری از هرمنوتیک و انواع آن آورده شده است. سپس با ذکر دوره های مهم تاریخ هرمنوتیک به دسته بندی نظریه پردازان آن پرداخته شده است. هرمنوتیک ازنظر موضوع و گونه های آن بررسی گردیده و با جمع بندی آراء نظریه پردازان سعی در رسیدن به مبنای مشخصی در نقد هرمنوتیک شده است. پژوهش ها نشان می دهند، هرمنوتیک به عنوان دانشی در دست یابی به معنی همواره نقشی مهم در تعیین معنای آثار هنری داشته و دارد. اما پرداخت صرف به هر یک از وجوه محوری آن چون مؤلف، مخاطب و متن، تنها بخشی از معنای اثر را آشکار می سازد؛ لذا علی رغم ادعای هرمنوتیک مدرن مفسر محور و هرمنوتیک سنتی، متن محور و مؤلف محور، مجموعه ای از شناخت و آگاهی کامل از مؤلف، متن و مفسر است که نقشی محوری در تعیین معنای اثر دارند.
لباس آرایی: هنر سنتی اخلاق مدار در فتوت نامه چیت سازان
حوزه های تخصصی:
بسیاری روایات، حاکی از جاری بودنِ اخلاق و معنویت در عرصه های زندگی مسلمانان است. لباس آرایی، هنر- صنعت سنتی است که همسویی با اصول اخلاق مداری دارد. لباس دارای دو بُعد ظاهری و محتوایی است: تغییر بُعد ظاهری آن را در خلال زمان، مکان می توان دید و بُعد محتوایی لباس، بخشی از هویت لایتغیّر آن است که در جهان بینی دینی، نمودی از ذات و اصل حقیقت است. انتساب این امر به ائمه و انجام مراحل این هنر با ذکر آیات قرآن و توسّل به اذکار، همگی بیانگر نگاه فرامادی به آن است. هدف این پژوهش، درک عناصر اخلاق مدار در لباس آرایی سنتی است. سؤال : مهمترین اصول اخلاقی در محتواسازیِ لباس آرایی سنتی چیست؟ نتیجه : نظام پوشش، حقیقتی فراتر از عالَم ماده است. رجوع به منابع عرفانی می تواند تأملات تاریخی در خصوص معناسازی هنرهای سنتی و نوع مفاهیم کاربردی در ساختار آن را بنا بر امور متعالی توجیه سازد. لباس آرایی به عنوان یک فرصت، علاوه بر مهارت های حرفه ای، دارای عناصر اخلاقیست که این هنر- صنعت را معنوی می کند. اهمّ عناصر اخلاقی آن، توحیدمداری، مبتنی بر نظام استاد- شاگردی (اهلیّت یافتن) و نیکویی خُلق است. در این نوشتار، خوانش محتوایی ابعاد اخلاق مند لباس سنتی از منظر فلاسفه سنت گرا (کوماراسوامی، شوان، بورکهارت و نصر) و بر مبنای متن فتوت نامه چیت سازان (به عنوان یک متن صنفیِ تاریخی- اخلاقی) انجام می گیرد. روش تحقیق، تحلیل محتوای تاریخی و شیوه گردآوری اطلاعات بر مبنای اسناد نوشتاری معتبر است.
پژوهش تحلیلی در باب امکان نسبت میان حرکت جوهری و آثار رضا عباسی
حوزه های تخصصی:
تنوع جریانات فکری و تضارب آراء موجود در اصفهان در عصر صفویه و زمان سلطنت شاه عباس باعث پیدایش فضایی آزاد جهت بروز خلاقیت، ابتکار و جریانات فکری نوین شد. در این فضای متنوع دو جریان فلسفی و هنری به موازات یکدیگر پایه گذاری شد، مکتب هنری و فلسفی اصفهان، در حوزه هنری، رضا عباسی(974_1044 ه ) و در حوزه فلسفه ملاصدرای شیرازی (979_1050ه ). قاعده حرکت جوهری مهم ترین دیدگاه ملاصدرا در ساختار فکری حکمت متعالیه به شمار می رود. هدف پژوهش حاضر، این است که با مروری بر تعاریف مرتبط با حرکت جوهری، آثار رضا عباسی را از این منظر، مورد تحلیل قرار دهد. بر این اساس و با توجه به آنچه که ذکر شد می توان پرسید: چگونه می توان نسبتی میان حرکت در آثار رضا عباسی بر اساس تعاریف موجود در باب حرکت جوهری تصور نمود؟ فرض بر این است که هنرمند با استفاده از زبانی نمادین، و از طریق جنبش ملایم پیکره ها، خطوط منحنی، طراحی غیر ایستا، به القای حرکت نائل آمده است. در این راستا ضمن بررسی نحوه ارائه حرکت، به عنوان عنصری تجسمی، به ارائه مبانی عرفانی در آثار رضا عباسی پرداخته شده است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که هنرمند به دو طریق، حرکت نمادین را به تصویر کشیده است؛ نخست با چگونگی قرارگیری پیکره ها و چیدمان عناصر در ترکیب بندی، حرکت آرامی را خلق نموده است. همچنین در جزئیات، با استفاده از قابلیت های خط و جهت نگاه و اشاره انگشتان، حرکت را به تصویر کشیده است. روش تحقیق این مقاله توصیفی_ تحلیلی می باشد. نحوه گردآوری مطالب به صورت کتابخانه ای_ اینترنتی است.
تبیین مقام ابداع در صنع انسان کامل از منظر حکمت اسلامی
حوزه های تخصصی:
اندیشمندان مسلمان با استعانت از قوای عقل و تکیه بر آیات و روایات، همواره در تلاش برای تعریف و تبیین ماهیت انسان کامل و افعال او در جایگاه خلیفه الله بوده اند. انسان کامل، خلیفه الله، متصف به صفاتی از نوع صفات استخلاف کننده مقام خلافت، خداوند متعال است. حضرت بدیع السماوات و الارض، از مهمترین مقامات تفویض شده به انسان کامل را مقام ابداع قرار داده، مقامی که در صنع صنایع بدیع، تجلی تام یافته است. با توجه به طرح منظرگاه های متعدد در تبیین مفهوم ابداع و تکوین صنایع و بدایع در آثار صناعی، این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که چگونه می توان ابداع را در صنع انسان کامل بر بستر حکمت اسلامی تدوین و تبیین نمود؟ در این منظر با تکیه بر آیات، احادیث و با بهره بردن از تفاسیر و دیدگاه های حکیمان مسلمان بر بستر حکمت اسلامی، نخست مراتب خلق انسان و شئون خلقت انسان کامل تبیین شده، سپس با تکیه بر صورت بندی استخلاف مقام خلیفه اللهی به انسان کامل، مقام ابداع، نخست در فعل ذات باری تعالی مورد تحلیل و تبیین قرار گرفته و سپس این مقامِ تفویض شده به انسان کامل، در صنع و صناعت آثار صناعی تبیین می گردد. این پژوهش از نوع مطالعات بنیادین با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی است که با استناد به منابع نوشتاری و تحلیل محتوای آیات، احادیث و آرائ حِکمی حُکمای اسلامی شکل گرفته است. در این پژوهش در پی تببین مقام ابداع در صنع انسان کامل، این نتیجه حاصل می شود که: انسان کامل با استعانت از این مقام و با شناخت نیازها و کاستی های زیسته انسان، به عنوان واسطه ای از جانب حضرت حق، دست به ابداع صنایع زده و رموز این صنایع را سینه به سینه به جان های مشتاق ذی صلاح، جهت تکوین سپرده است؛ تکوینی که همواره به همراه انسان جریان دارد.
جایگاه خمسه نگاری در فرآیند سه گانه الگوسازی نقاشی ایرانی برپایه مفهوم ادراک بالمعرفه
حوزه های تخصصی:
برپایه مبحث ادراک بالمعرفه در نورشناسی اسلامی یا المناظر(به ویژه آرای ابن هیثم)، نشانه ها(الأمارات) در فرآیند ادراک تصویرهای دیده شده (مبصرات)، جایگاهی بنیادین دارد. در نقد جدید نیز نشانه های مشترک میان هنرمند و مخاطب، عامل اصلی فهم پذیری اثر هنری برای بیننده است. نشانه ها در نقاشی ایرانی، همان الگوهای بصری است؛ الگوهایی که برخی هنرپژوهان غربی، آن را فهرست واحدی از فرم های تکرارپذیر دیده اند. خوانش و دریافت(فهم پذیری) نگاره های ایرانی از چشم انداز المناظر مبتنی بر فرآیند سه گانه ساخت/گزینش، تثبیت و انتقال الگوهای بصری است؛ فرآیندی که ازیک سو، پرداخت اثر در چارچوب بایسته های نگارگری را تضمین می کرد و از دیگرسوی، فهم پذیری اثر را برای مخاطب هم روزگارش درپی داشت. نوشتار پیش رو می کوشد با نگاه بر شماری از خمسه های مصور که بی تردید در کنار شاهنامه فردوسی، پرتکرارترین نسخه مصور فارسی است، فرآیند سه گانه ساخت/گزینش، تثبیت و انتقال الگوها را در نقاشی ایرانی بررسی کند. در این راه، به گونه ای موردی، الگوی شگفتی یا حیرت را برپایه بازنمایی فراز داستانیِ دیدن خسرو، شیرین را در چشمه سار (نامدار به: آب تنی شیرین) می کاود. پژوهش، به شیوه تحلیلی تطبیقی و برپایه نگاره های 25 نسخه خمسه از ادوار گوناگون تاریخ نقاشی ایرانی، فرآیند سه گانه یادشده را چنین بازمی نماید: هنرمندان در نخستین نسخه ها، الگوی مورد نیاز خود را برمی ساختند(مرحله ساخت/گزینش)؛ سپس، با تکرار آن الگو در دیگر نگاره های همان نسخه، همبسته الگو مفهوم را در ممیزه بیننده، پررنگ و برجسته می نمودند(مرحله تثبیت) و سرانجام، با اجرای آن الگو در دیگر نسخه های مصور هم روزگار یا پسین، همبسته الگو مفهوم را در نسل های گوناگون مخاطبان خود پیش می بردند(مرحله انتقال). داده های این پژوهش، برآمده از بازبینی نسخه های مصور برخط(کتابخانه ای) در مجموعه های گوناگون است و تحلیل داده ها، شیوه ای کیفی دارد. 22 نگاره دیدن خسرو... و برخی نمونه های دیگر چنان برگزیده شد (نمونه گیری انتخابی) که دربردارنده الگوی شگفتی باشد.
تحلیل نگاره های دلدادگان مکتب اصفهان براساس مراتب سه گانه عشق درنظام اندیشه صدرایی
حوزه های تخصصی:
یکی از ادوار درخشان فرهنگ و هنر ایران در دوران اسلامی، حکومت صفوی است. تحولات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و مذهبی در کنار گسترش روابط با کشورهای خارجی موجب شکل گیری گفتمانی جدید در این دوره می شود که تأثیرات آن را می توان در فلسفه، فرهنگ و هنر این عصر پی گرفت. این مقاله در نظر دارد با پرداختن به ویژگی های گفتمانی عصر صفوی به این پرسش پاسخ دهد که تأثیرات روح دوران در هنر نگارگری و تفکرات فلسفی به چه صورت بوده است و چگونه می توان بر اساس آن خوانشی نو از نگارگری داشت. در میان مکتب های نگارگری دوران صفوی، مکتب اصفهان به لحاظ فرم و محتوا دارای ویژگی های خاصی است که آن را از مکاتب ادوار گذشته جدا می کند؛ این تحول در بستر فرمی، با کاهش رنگ و قوّت گرفتنِ خط همراه است؛ به لحاظ محتوایی نیز استقلال تصویر از متن، موجب رونق گلشن ها و نقاشی دیواری می شود. همچنین تصویرگری از نقش انسان به صورت تک پرسوناژ و یا عشاق و دلدادگان رواج می یابد. هم زمان ملاصدرا بنیان های تفکرات صدرایی را شکل می دهد و در آن به مسأله عشق و مراتب سه گانه آن می پردازد. هرچند نمی توان مدعی شد که نگارگران مکتب اصفهان از اندیشه های صدرایی تأثیر گرفته اند، اما تجلی مفهوم عشق در بنیان های نظری- فلسفی این دوران و هنرهای تصویری کاملاً مشهود است که این مقاله علت آن را در گفتمان حاکم بر دوران می جوید. بر این مبنا این پژوهش به صورت تحلیلی- بنیادی و با استفاده از منابع مکتوب به تحلیل مراتب سه گانه عشق در اندیشه صدرایی پرداخته و سپس عناصر تصویری را در سه نگاره منتخب که مبین عشق حقیقی، عشق انسانی و عشق حیوانی است مشخص می نماید. نتایج تحقیق بیانگر آن است که مراتب سه گانه عشق در فلسفه صدرایی در نگاره های مکتب اصفهان، بٌعد بصری یافته و استقلال از متن ادبی و عرفانی موجب شده در مواردی چون نگاره تمثال شاه عباس با یکی از بانوان، نگارگر به تصویرگری مفهوم عشق فارغ از رویکردهای عرفانی و در مرتبه عشق حیوانی بپردازد و به این ترتیب رویکردهای استعاری و مجازی را به عنوان یکی از اصول کهن هنر به حداقل رسانده و تجسمی از زندگی روزمره و شخصی پادشاه ارائه دهد.
خوانشی عرفانی از گل و بلبل(مرغ) با اتکاء بر رسالات کشف الاسرار فی حکم الطیور و الازهار، رمز الریاحین، بلبل نامه و مثنوی گل و بلبل
حوزه های تخصصی:
گل و بلبل؛ تجلی جلوه ای عرفانی از استحاله دینی در هنر ایران است که بیش از سایر موضوعات در کتاب آرایی جولانگاه نگره های هنرمند و مکاتب فکری اوست. چنانچه شاعران با روایتی عاشقانه از داستان گل و بلبل –روایتی که در ادوار میانه ایران نزد عرفا و ادیبان مورد توجه قرار گرفت- در صدد بیان اندیشه برآمدند. نخستین بار عطار حکایتی مستقل از عشق بلبل به گل را در منطق الطیر آورده است و در ادامه این داستان در بلبل نامه و نزهت الاحباب وجوه صوفیانه آن مطرح می گردد. در بررسی داستان هایی که زبان حال الریاحین و مرغان است، نسخه عربی کشف الاسرار فی حکم الطیور و الاسرار و رمز الریاحین با قالبی مشابه به شرح و بسط زیبایی زیبارویان پرداخته اند ولی در بلبل نامه ها و خصوصا مثنوی گل و بلبل از شیخ ابوعلی قلندر به وجه صوفیانه آن اشاره شده است. داستان های گل و بلبل روایت های عاشقانه بود که دستمایه نگره های صوفیانه قرار گرفت و بی دلیل نبود که بن مایه تمام این متون عارفانه از منطق الطیرها نشات می گرفت. بلبل، مرغ سالکی بود که به منزل روح عاشق قلمداد می شد که در تلاش رسیدن به معشوقی دنیوی خود رابه خار و آتش کشیده است و مورد مذمت دیگر رهروان حقیقت قرار می گیرد تا به سوی عشق حقیقی رهسپار شود. این پژوهش با بررسی جمله منظومه هایی که به گل و بلبل پرداخته است، در پی پاسخ به این پرسش است که جایگاه گل و بلبل در ادبیات عرفانی ایران در دوره اسلامی چیست و ویژگی مرغ سالک را چگونه می توان تبیین کرد؟ دستاورد این نگارش طبقه بندی رسالات با محوریت گل و مرغان در دو وجه زبان حالی و عارفانه در پی فهم معنی گل و بلبل است. این نوشتار توانست با اتکا به تعابیر مذکور، مرغ خواب را در نقاشی گل و بلبل با بیان ادله ادبی تفسیر کند. این پژوهش با رجوع به منابع دست اول ادبی، جایگاه بلبل را شناخته و علت کاربرد فراوان آن را کنکاش می نماید. روش تحقیق توصیفی- تحلیلی است و در گردآوری منابع از روش کتابخانه ای استفاده شده است.
بازتاب منازل سلوک در آیینه دونگاره «درویش پیر» و«سالک جوان» از نگاره های عمارت هفت تنان عصر زندیه
حوزه های تخصصی:
اسناد تصویری به عنوان منابع مصور دست اول در هر دوره ای قابل توجه بوده و بیانگر الگوهای فکری و اندیشه در ادوار گوناگون است. از این حیث نقاشی های دیواری برجای مانده از عصر زندیه در بنای هفت تنان شیراز حائز اهمیت بوده و گویای اطلاعات ویژه ای از مضامین و بن مایه های ادبی و عرفانی رایج در دوره یادشده است. این پژوهش سعی دارد دونگاره از آثار موجود در تکیه هفت تنان را از منظر رمزشناسی عرفانی مورد خوانش قرار دهد. به نظر می رسد دو نگاره عمارت یادشده به منازلی از وادی های هفت گانه سلوک اشاره دارند. آلات، ادات و پوشاک دراویش در تصاویر به راهبری پژوهش کمک می کنند. تبیین جایگاه کشکول و تبرزین، منتشا و پوشاک رابطه ای معنادار با موقعیت ایشان در مسیر سلوک دارد. دونگاره از نقاشی های دیواری بنای هفت تنان شیراز از آثار عصر زندیه نمونه های مطالعاتی پژوهش حاضر هستند. تحقیق از منظر ماهیت و روش توصیفی و تحلیلی بوده و با عنایت به هدف پژوهش در دسته تحقیقات نظری جای دارد. اطلاعات گردآوری شده حاصل مطالعات کتابخانه ای و ثبت مشاهدات میدانی بوده و چارچوب نظری ملهم از نظریه بازتاب ویکتوریا الکساندر است. نتیجه مقاله گویای بازتاب مراحل طلب، معرفت و فقر و فنا در نگاره های موردپژوهش است. منتشا، چنته، چوب دستی، کشکول و تبرزین نشانه هایی مهم در انتقال معنا لحاظ شده اند. به عبارتی دیگر اشیاء و ادوات یادشده بر تعلق سالکان به مسیر سیر و سلوک دلالت دارند. تشابه بسیاری میان علائم و نشانه ها در هر دونگاره دیده می شود با این تفاوت که منتشا، بوق شاخی و حلقه در نگاره درویش سالخورده دیده نمی شود و در نگاره درویش جوان تبرزین وجود ندارد.
بازیابی مظاهر نو سنتگرایی در دوازده پرده از نقاشیهای جنبش سقاخانه
حوزه های تخصصی:
در تاریخ هنر معاصر ایران، پاره ای از جریان های هنری با تأثیر از انگاره های مدرنیستی و در پیوند با ارزش های پیشین به قصدِ نیل به هنر ملی صورت پذیرفت. در همین راستا، گرایشی تحت عنوان نو سنت گرایی مطرح گشت که با تأکید بر تشخص بومی، عناصر شاخص هنرهای سنتی را با نگاه معاصر ارائه می داد. بر این اساس در دهه 1340 شمسی زمینه پیدایش «جنبش سقاخانه» مهیا شد. مقاله حاضر با هدفِ تدقیق در آثار سقاخانه ای تلاش دارد تا معنای نو سنت گرایی را در این مصداق مورد کاوش قرار دهد. به این ترتیب پرسش اصلی آن است: «نقاشی های جنبش سقاخانه، چگونه و با استفاده از کدام عناصر تصویری با رویکرد نوسنت گرایی نسبت پیدا می کند؟» با این نگاه، پژوهش کیفی حاضر، به شیوه توصیفی- تحلیلی و با گردآوری اطلاعات به شیوه اسنادی و مطالعه تصویری شکل گرفت. نمونه گیری احتمالی طبقه بندی شده از نقاشی های صادق تبریزی، حسین زنده رودی، فرامرز پیلآرام، منصور قندریز، ناصر اویسی و مسعود عربشاهی نشان داد این هنرمندان به مدد خوانش شخصی، شکل ویژه ای از مدرنیسم ایرانی را با زبان بصری سنتی هستی بخشیدند. به واقع گرایش نو سنت گرایی با هم پوشانی در مفاهیم مشترک، به نوعی تمایل به هنر پسانوگرا را نشان می دهد و به طور کلی، از لحاظ تکنیک و محتوا در حوزه کثرت گرایی قرار می گیرد اما در تعریفی ژرف تر، توجه به هویت بومی و ملی مهم ترین شاخصه در معنای نو سنت-گرایی به حساب می آید. به این ترتیب این رویکرد می کوشد با به کارگیری نشانه های آشنای برگرفته از سنت ها و آمیختن آن با سیاقی نو، راهی سازگار با نگرش مخاطب معاصر را ایجاد کند.
تطبیق نظریه زیبایی شناسی نور از منظر ابن هیثم با اصول زیبایی شناسی عکاسی مدرن
حوزه های تخصصی:
ابن هیثم را می توان از جمله مهمترین اندیشمندانی دانست که در مواجهه با مفهوم زیبایی، مبتنی بر روش شناسی علمی سعی در تبیین آن بر مبنای اصول و ویژگی های عینی و ذهنی نموده است. او میان دو جنبه ادراک بصری و احساس بصری تفاوت قائل بود و ادراک بصری را حاصل احساس بصری تلقی می نمود و آنها را تحت عنوان معانی جزئیه نام نهاد که از منظر او جمعاً بیست و دو عدد است. با توجه به ماهیت ساختاری عکاسی که زیبایی شناسی صوری آن بر پایه اصولی است که کاملا منطبق با موارد مطروحه در آرای ابن هیثم است، تطبیق این موارد نظری و چگونگی کاربست آن در هنر عکاسی، می تواند علاوه بر تأکید بر اهمیت آرای هنری ابن هیثم، بازخوانی زیبایی شناسی ساختاری عکاسی را از منظری دیگر به همراه داشته باشد. هدف این مقاله، تطبیق میان جزئیات بیست و دو گانه ابن هیثم با ویژگی های ماهوی رسانه عکاسی از بعد زیبایی شناسی است و در پی پاسخ به این پرسش که چگونه نظریه زیبایی شناسی نور از منظر ابن هیثم را می توان با اصول مدرن زیبایی شناسی عکاسی مدرن تطبیق داد، ابتدا ماهیت عکاسی را تبیین کرده و سپس تطبیق آن با آرای ابن هیثم را مورد بحث قرار می دهد. این مقاله که از رویکردی تطبیقی بهره می برد، از نظر هدف بنیادی- نظری بوده و از نظر روش توصیفی- تحلیلی به شمار می رود. همچنین اطلاعات از منابع کتابخانه ای و تارنماهای گوناگون گردآوری شده و نهایتاً با رویکردی کیفی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. بر همین اساس با توصیف موارد بیست و دو گانه زیبایی شناسی ابن هیثم و توصیف و تحلیل زیبایی شناسی عکاسی از منظر ساختار بصری، چگونگی تطبیق میان این دو مورد بحث قرارگرفت و نتایج تحقیق بیانگر انطباق و کارآیی کامل آرای ابن هیثم در حوزه زیبایی شناسی عکاسی مدرن است.