۱.
اسرائیل و جمهوری آذربایجان کشورهایی فاصله جغرافیایی زیادی از یکدیگر دارند و دارای تفاوت های بسیار از نظر دینی، زبانی، فرهنگی هستند، اما با یکدیگر روابط بسیار نزدیک و گسترده ای در زمینه های مختلف به ویژه امنیتی سیاسی دارند. برای فهم چرایی رابطه نزدیک و گسترده این دو کشور، در کنار توجه به منافع مشترکی که این دو کشور از رابطه با یکدیگر بهره مند می شوند؛ باید به عاملی خارجی، مانند احساس تهدید این دو کشور از جمهوری اسلامی ایران دارند، توجه کرد. درواقع اسرائیل و جمهوری آذربایجان، ایران را تهدیدی برای امنیت خود می دانند. ادراک این تهدید مشترک، آنها را به ایجاد روابط گسترده نظامی امنیتی و سیاسی اقتصادی با یکدیگر پیش رانده است. پرسش اصلی این نوشتار درباره چرایی گسترش روابط میان این دو کشور است که فاصله جغرافیایی و تفاوت های فرهنگی، دینی و زبانی در میان آنها بسیار برجسته است. نویسندگان برای پاسخ به این پرسش از نظریه واقع گرایی تدافعی بهره می جویند و بر این باورند که جمهوری آذربایجان و اسرائیل بر اساس درک خود از اشتراک منافع و احساس تهدید مشترک از سوی جمهوری اسلامی ایران، برای ایجاد موازنه در برابر آن، روابط خود را گسترش داده اند.
۲.
رقابت و همکاری دو روی سکه روابط بین الملل در طول تاریخ بوده اند. رقابت به ضرورت توجه را معطوف به اهمیت ظرفیت های مادی می سازد. همکاری از نظر ماهیت، نگاه را به سوی مؤلفه های مترتب به کارگزار سوق می دهد. امنیت به عنوان باارزش ترین کالا در چهارچوب تئوریک ساختاری در بطن نظمی برای بازیگر حیات می یابد که او در آن از جایگاهی متمایز برخوردار است. توزیع توانمندی ها به گونه ای رقم خورده اند که برای او نفوذ را پدید آورده اند. در بطن تأکید بر اهمیت هویت کارگزار در شکل دادن به پدیده ها و حوادث، نظمی در صحنه روابط بین الملل باید حیات یابد که کمترین میزان تعارض هویتی و فزون ترین شباهت بین الاذهانی را حیات دهد. چنین نظمی بستر مساعد برای حیات یافتن نیازهای امنیتی را به 0وجود می آورد. روابط بین الملل مطلوب برای هر بازیگر محققاً بستگی به آن دارد که تا چه حد امکان تحقق امنیت وجود دارد. سؤال مقاله این است که مطلوب ترین چهارچوب برای شکل دادن به امنیت کدام است. با درک ماهیت چندبعدی امنیت و اینکه جنبه های مادی و اجتماعی، نقشی تعیین کننده در شکل دادن به این مقوله دارند، فرضیه مقاله تأکید دارد که محیطی با کمترین تعارض هویتی و بالاترین جایگاه برای بازیگر، محققاً مناسب ترین فضای امنیتی را حیات می دهد.
۳.
صنعت گردشگری عامل مؤثر در توسعه فرهنگی در سطح ملی، منطقه ای و بین المللی به شمار می رود و در ایجاد صلح و ثبات منطقه ای و بین المللی و افزایش تعاملات علمی، رشد تولیدات اقتصادی، اجتماعی، وحدت جوامع، تحول و تکامل ارزش ها و آداب و سنن مؤثر است. گردشگری به عنوان وسیله ارتباطی و ابزار دیپلماسی فرهنگی، نقش مؤثری در تعامل بین فرهنگ ها ایفا می کند. ازآنجایی که گردشگری می تواند فضایی پدید آورد که صلح میان ملت ها و حفظ و تکریم هویت های فرهنگی هرچه بیشتر صورت پذیرد، این مقاله با هدف تعیین نقش گردشگری دینی در دیپلماسی فرهنگی و وحدت جهان اسلام نگارش شده است تا از این طریق مقدمه ای برای توسعه گردشگری در میان کشورهای اسلامی و به طبع آن ایجاد و تقویت صلح و دوستی و همگرایی فرهنگی از یک طرف و ارتقای همکاری دولت ها در ایجاد و توسعه امنیت و تبادلات فرهنگی به عنوان پیش درآمد همکاری های اقتصادی و سیاسی باشد. در این مقاله نویسنده در پی پاسخ به این سؤال است که نقش گردشگری دینی در دیپلماسی فرهنگی و وحدت جهان اسلام چیست؟ محقق در این مقاله فرض را بر این خواهد گذاشت که گردشگری دینی می تواند نقش مؤثری در دیپلماسی فرهنگی کشورها، همگرایی و وحدت جهان اسلام ایفا کند. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی و با ابزار کتابخانه ای و بانک های اطلاعاتی اینترنتی انجام گرفته شده است.
۴.
با وقوع حوادث 11 سپتامبر سیاست خارجی ایالات متحده بیش از گذشته تحت تأثیر پدیده تروریسم قرار گرفت و باعث شد تا تروریسم بیش ازپیش مورد توجه سیاست مداران امریکایی قرار گیرد. بر همین اساس بسیاری برآنند که اقدامات تروریستی 11 سپتامبر، سرفصل نوینی در سیاست خارجی ایالات متحده امریکا محسوب می شود. مقاله حاضر در پی پاسخ به این سؤال است که تروریسم پس از حوادث 11 سپتامبر چه تأثیری بر سیاست خارجی ایالات متحده داشته یا به عبارتی دیگر چه تغییر رویکردی در سیاست خارجی ایالات متحده پس از حوادث تحت تأثیر پدیده تروریسم صورت گرفته است؟ این مقاله، دگرگونی رویکرد و الگوی رفتاری زمامداران امریکایی در برخورد با تروریسم را در دو دوره جرج بوش و باراک اوباما مورد توجه قرار می دهد و به اینکه تروریسم توانست فرصتی را برای سردمداران این کشور فراهم کند تا بتوانند با اتخاذ راهبردهای نوین و متفاوت، ایده تثبیت هژمونی امریکا را در عرصه بین الملل دنبال کنند، اشاره می کند. لازم به ذکر است که روش پژوهش براساس روش تحلیلی مقایسه ای است.
۵.
منافع ملی قدرت های کوچک و منطقه ای همواره تحت تأثیر رقابت قدرت های بزرگ بوده اند. رقابت استراتژیک قدرت های بزرگ در سطح بین المللی از جمله در منطقه دریای خزر، منافع ملی جمهوری اسلامی نیز را تحت الشعاع خود قرار داده است. حضور قدرت های فرامنطقه ای در حوزه دریای خزر باعث شده که رقابت آشکار و پنهان آنها، منافع ملی کشورهای موجود در این منطقه را یا به چالش کشانده یا وابسته به خود سازد. بدیهی است که روسیه به عنوان میراث دار اتحاد جماهیر شوروی سابق از حضور قدرت های فرامنطقه ای ناخشنود باشد و برای حفظ منافع خود عمل کند. روسیه با استفاده از امکانات و ظرفیت های داخلی، منطقه ای و جهانی خود به دنبال احیای موقعیت از دست رفته اش است؛ ازاین رو تلاش دارد با حفظ و تقویت شرایط خود در زمینه انرژی، موقعیت امنیتی و استراتژیک خود را ارتقا دهد و از قدرت و نفوذ ایالات متحده در منطقه بکاهد. این مقاله در چهارچوب نظریه نوواقع گرایی بر این باور است که روسیه توان بازمعنایابی و درنتیجه احیای قدرت ازدست رفته خود را دارد و در رقابت استراتژیک با امریکا از سایر کشورها از جمله ایران به عنوان متحد مقطعی و منقطه ای بهره می برد. در این چهارچوب، روسیه نه تنها از ظرفیت های ایران به نفع خود بهره می برد، بلکه مانع برآورده شدن و ارتقای منافع ملی ایران نیز شده است.
۶.
پس از وقوع انقلاب های عربی یکی از مباحث مهم در مطالعات خاورمیانه، تحلیل موضوعی و تجربی این تحول شگرف از رهگذر نظریه ها است. چگونه با رویکردی جدید ودر قالب نظریه پسااستعمارگرایی یا رویکرد سعیدی (ادوارد سعید) می توان تحولات سال 2011 و 2012 جهان عرب را مطالعه کرد؟ درواقع با خیزش های مردمی سال های 2010 و2011 در جهان عرب و رخداد انقلاب های عربی، سیمای جدیدی از آرایش قدرت، حکومت و نیروهای اجتماعی و سیاسی در منطقه عربی ترسیم شده است. به تبع این مفصل بندی جدید، تأثیری مستقیم بر ارائه وشکل نوینی از نظم و امنیت منطقه ای را در پی خواهد داشت؛ بنابراین این نوشتار نیز از همین زاویه تأثیر انقلاب های عربی را بر نظم های جدید منطقه خاورمیانه، به ویژه بر نظم امنیت انتقادی مطالعه می کند.
۷.
سیاست خارجی برای کشورهای مختلف جایگاه ویژه ای دارد. به تبع آن، بررسی و کنکاش ابعاد مختلف سیاست خارجی هم برای دولتمردان و هم اندیشمندان این عرصه اهمیت زیادی دارد. یکی از مهم ترین راه های بررسی سیاست خارجی کشورها، به کار بستن نظریه های گوناگون به واسطه چهارچوب ها و مبانی مختلفی است که این نظریات ارائه می کنند. اصول و مبانی متفاوت این نظریه ها سبب شده است تا نتایج حاصل از این کاربست ها، کاملاً متفاوت از هم باشند. تاکنون نیز نظریه های مختلفی جهت تبیین ماهیت، فرایند و اجرای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به کار گرفته شده است، اما به دلیل سیطره نظریات مادی گرایانه و واقع گرایانه در این زمینه، این نظریات معمولاً از تحلیل واقعی ماهیت و روند تصمیم گیری و اجرای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران عاجز بوده اند. به نظر می رسد ظهور نظریات جدید از جمله سازه انگاری با قابلیت نظری اش که اعتنا به ابعاد غیرمادی و هویت داخلی کشورها است، زمینه بهتری را جهت تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که ابعاد معنایی و هویتی آن دارای برجستگی ممتازی است، به وجود آورده است. در این مقاله سیاست خارجی ایران در دولت نهم و دهم را بر اساس مبانی و اصول نظریه سازه انگاری بررسی می کنیم. فرض ما نیز این است که نظریه سازه انگاری، توانایی تحلیل سیاست خارجی ایران را در این دوره تا حدود زیادی دارد. لازم به ذکر است که به جز نوع رابطه ایران و روسیه، سایر محورهای سیاست خارجی ایران در دوره موردنظر از نگاه سازه انگاری قابل تحلیل است