هویت از منظر قائلین به گفتمان، دستاورد گفتمان است و در ظرف آن شکل می گیرد. هر هویتی محصول گفتمان خاصی است و می توان آن را همچون فرآیند، فهم کرد و به آن جنبه تاریخی و در حال شدن داد. از آن جا که گفتمان، امری سیال و نسبی است هویت نیز امری متغیر و دگرگون است. گفتمان در حقیقت محصول نظام علم و ساختار زبانی است که نظامی خاص از نمادها و معانی را شکل داده است. گفتمان، نظام معنایی وسیع تری از زبان است و هر گفتمان بر قسمت هایی از حوزه جامعه چیره شده و از طریق سیطره بر ذهن ها، به گفتارها و کردارهای فردی و جمعی سوژه ها شکل می دهد. در این پژوهش با بهره گیری از نظریه گفتمانی انتقادی فرکلاف، تاریخ بیهقی در سه مرحله؛ نخست؛ تحلیل مفصل متن، دوم؛ تفسیر بافت زمینه ای و گفتمان هایی که متن متکی برآن است و سوم؛ تبیین به معنی دیدن گفتمان به عنوان جزئی از روند مبارزه اجتماعی در ظرف مناسبات قدرت، تحلیل شده و نشان داده شده است که بیهقی با تکیه بر کدامین صفات و فصول مشترک گروه «ما»ی مورد نظر خود را شکل می دهد؟ و با برجسته کردن کدام تفاوت ها و بهره گیری از کدام الگوها، گروهی را طرد می کند و در نهایت هویت سیاسی بیهقی چگونه در توصیف او از «ما» و «غیر» شکل می گیرد.
از رویکرد نوشته ها و مطالعات غربیان دربارة وجوه گوناگون حیات فکری، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی سرزمین های دیگر در قرن نوزدهم به عنوان «سنت شرق شناسانه» یاد می شود. شرق شناسان که گروه های متفاوتی، اعم از مأمور سیاسی تا مسافر و محقق را شامل می شوند اجزای گوناگون جوامع شرقی را از نگاه و چارچوب سنت فکری خویش مطالعه و توصیف کرده اند. یکی از گرو ه های جامعة ایران که در قرن نوزدهم از سوی شرق شناسان مطالعه شده، روحانیان شیعی ایرانی بودند. به سبب تضاد اندیشه ای این دو گروه، یعنی روحانیان حافظ سنت در جامعة ایران و شرق شناسان دلبسته و مبلغ تجدد و مدرنیته، نوعی رویارویی بین آنان رخ داد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که شرق شناسان روحانیان را به عنوان یک رقیب و دشمن فکری و سد نفوذناپذیر در مقابل تجدد مدنظر داشته و سعی کرده اند در چارچوب نظریة شرق شناسی، با یک نگاه تعمیم گرایانه و کل گرایانه، صفات غیرواقع و کارکردهای غیرواقعی را به این گروه منتسب کنند، هرچند نباید از دستاوردهای مطالعاتی این گروه در شناخت نسبی روحانیان دوره قاجار، مانند جایگاه، کارکردها، ضعف ها، و رابطة آنها با مردم غفلت کرد. هدف این تحقیق آن است که روحانیان را از دریچة نگاه شرق شناسان شناسایی و بررسی کند. روش تحقیق در این پژوهش، «توصیفی- تحلیلی» و روش جمع آوری اطلاعات «کتابخانه ای» است.
علوم غریبه پس از حمله مغول در ایران رواج فوق العاده ای یافت. شکست های پی در پی از اقوام بیگانه در این گروش عام، نقش عمده ای داشت. این موضوع موجب رسوخ برخی باورها در میان مردم گردید که عده ای از آنها را می توان از اسباب انحطاط فکری ایرانیان و از موانع رشد و پیشرفت علوم طبیعی (تجربی) دانست. ملاحسین واعظ کاشفی که یکی از وعّاظ خوش نام و علمای دینی کثیرالتالیف این دوره بود در گسترش و رواج این علوم نقش عمده ای ایفا کرد. او در آثار خود کوشید دانش خود را در این زمینه در اختیار توده مردم قرار دهد. محتوای آثار او نشان می دهد باورهایی همچون محتوم بودن سرنوشت، تسخیر اجنّه و سایر نیروهای غیبی برای رفع حوائج مادی، متوسّل شدن به ستارگان برای آگاهی از سرنوشت خود و سپس پناه بردن به اوراد و طلسمات و ادعیه ساختگی برای دفع شومی این حوادث، در آن روزگار امری کاملا پذیرفته شده و عادی بود.
هدف نگارندگان در پژوهش حاضر، بررسی تطبیقی و بازنمایی شخصیت آموزگاران روستا در آثار نویسندگان شهری و روستایی است. در بیشتر آثار داستانی رویکرد مثبتی به معلمان وجود دارد، به ویژه معلمانی که سختی تدریس در روستاهای دورافتاده را تحمل می کردند؛ اما از اواخر دهه ی چهل داستان هایی نوشته شد که در آن ها شخصیت آموزگاران منفی بود. پژوهش حاضر درپی یافتن چگونگی شخصیت پردازی آموزگاران روستایی در داستان ها و علت نگارش داستان هایی با نگاه منفی به آموزگاران در این برهه ی زمانی است. گمان می رود این بازنمایی دوگانه، متأثر از تفاوت در خاستگاه نویسندگان باشد. با بررسی داستان ها و زندگی نویسندگان شان می توان ویژگی دو گفتمان شهری و روستایی را شناسایی کرد و علت پیدایش هریک از این بازنمایی های دوگانه را دریافت. در این پژوهش سی وچهار داستان بررسی شده اند که شخصیت آموزگار در آن ها وجود دارد.