شخصیت محمدرضا شاه، سیاست خارجی ایران را تحت تأثیر قرار داد. این پیش فرض، برپایه ی ""تئوری جیمز روزنا"" و مبتنی است بر تأثیر متغیر شخصیت در تصمیم گیری در کشورهای توسعه نایافته. در این مقاله، تأثیر متغیر شخصیت همرا با عوامل اجتماعی داخلی بر سرعت بخشیدن به فروپاشی رژیم مورد بررسی قرار می گیرد.
هدف: این تحقیق بمنظور بررسی تحولات بهداشتی شهر دزفول در دورة پهلوی (1357-1304 ) انجام شده است. روش تحقیق: در این تحقیق از روش پژوهش های تاریخی با ترکیبی از روش های توصیفی، روایی و تحلیلی با تأکید بر روش تحقیق در تاریخ محلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای، اسنادی، مطالعات میدانی، تاریخ شفاهی و گزارش های محلی استفاده شده است. یافته هاونتیجه گیری: تحقیق حاضر بیان می کند که با روی کارآمدن پهلوی اول و آغاز برنامة نوسازی، دولت برنامة اصلاحات و رسیدگی به وضعیت بهداشتی-درمانی شهرها را در دستور کار خود قرار داد؛ اما این اقدامات به دلیل مشکلات زیاد دزفول – به خصوص وضعیت نامناسب دفع فاضلاب منازل- به نتیجه نرسید. با شروع سلطنت پهلوی دوم، با مشارکت مردم و رجال شهر با دولت و تشکیل موسسه های مردم نهاد در اجرای برنامه های اصلاح و بهبود وضعیت بهداشت، اقدامات مؤثری انجام شد که تا آن زمان در دزفول بی سابقه بود و باعث ریشه کنی بیماری های واگیردار ازجمله تراخم شد. در سال های بعد این روند با اجرای برنامة چهارم توسعه و احداث بیمارستان، درمانگاه، داروخانه و افزایش پزشکان عمومی و متخصص تداوم پیدا کرد؛ هرچند که تمام اهداف و برنامه های پهلوی دوم محقق نشد و به استانداردهای سازمان بهداشت جهانی نرسید اما گام های مؤثری در جهت ارتقای بهداشت شهر دزفول برداشته شد.
زبان یکی از مهم ترین عناصر تشکیل دهنده ی هویت به شمار می رود. اقلیت های جامعه ی ایران، ازجمله اقلیت های دینی، همواره در زمینه ی آموزش زبان خود با چالش ها و مشکلات متعددی روبه رو بوده اند. اقلیت های دینی رسمی ایران، یعنی مسیحیان، زرتشتیان و کلیمیان، در دوره ی رضاشاه در فضای گفتمان حاکم ملی گرایانه ی دولت نه تنها قادر نبودند به آموزش زبان خود در مدارس بپردازند، بلکه مدارس شان به تعطیلی نیز کشانده شد. با کناره گیری رضاشاه وضعیت آموزشی اقلیت های دینی به تدریج بهبود یافت، مدارس جدید تأسیس گردید و برنامه ی آموزشی آن ها دچار تغییرات اساسی شد. در این دوره اقلیت های دینی توانستند حقوق و امتیازهایی مبنی بر تدریس زبان خود در مدارس را در حد چند ساعت در کنار زبان فارسی که زبان رسمی کشور بود، به دست آورند. لذا مقاله حاضر درصدد است تا با روش توصیفی- تحلیلی و با تکیه بر اسناد و مدارک آرشیوی به این سؤال پاسخ دهد که وضعیت آموزش زبان اقلیت های دینی رسمی کشور در مدارس عصر پهلوی دوم چگونه بود؟