از آنجا که هدف این سلسله مقالات تبیین ماهیت فلسفه اسلامی است ناگریز از بحث در موضوعات گوناگونی است که هر یک به نحوی با این هدف مرتبط می بشد و از آنجا که فلسفه یونان از نظر تاریخی یکی از مهمترنی منابع سنت فلسفی جهان اسلام است بنابراین بحث از ماهیت فلسفه یونانی بعنوان یکی از حلقات مقدماتی بحث امری ضروری است مقاله حاضر عهده دار تبیین این امر است که فلسفه یونان در ذات خود فلسفه ای الهی است و بمنظور اثبات این مقصود به بررسی آراء افلاطون بعنوان بزرگترین فیلسوف و متفکر یونانی می پردازد وجهه نظر بحث به آراء مختلف افلاطون در آثارش معطوف است که مستند الهی دانحستن فلسفه وی می باشد و آن را با مختصات تعریف شده یک فلسفه الهی تطبیق می دهد .
نگاه مولوی به مقام رسول گرامی (ص ) ‘ نگاه مریدی است گم گشته به ولی کامل الهی . مولانا از سر صدق و سوز دل درباره پیامبر (ص ) سخن گفته و او را غایت آفرینش و مظهر انسان کاملی دانسته که خلیفه خداست و در وجودش گمشده خود را یافته و نهایت عشق و علاقه خود را به احوال و گفتارش نثار کرده است . هدایت و عشق در مکتب مولانا چون قاف ناپیدا و دست نایافتنی است که باید با همای رحمت پیامبر (ص) آنرا پیمود . در مثنوی ‘ رمز رسیدن به حقیقت با شریعت رسول (ص ) که مشروعیت بخش طریقت است ممکن خواهد بود . در نظر مولانا ‘ معجزات پیامبر ( ص ) نفس شیخ و پیر است که دلهای مرده را زنده میگرداند . قرآن که معجزه جاوید خاتم رسولان است اساس و ادیها و مقامات عرفا و اولیا است که بی آن نمی توان لحظه ای زیست و قدم در مسیر خود شناسی گذاشت . با معجزات ظاهری مردم عامی و خام ‘ آگاه و پخته می شوند ولی در حقیقت عرفا و صاحب دلان راهنمایی می گردند .