هنگامی که به متون تاریخی و دینی هند رجوع می کنیم و به جستجوی ریشه های دینی هنر می پردازیم، اثری از مفاهیم زیباشناختی به تعبیر امروزی آن نمی یابیم. در عصر اوپانیشادها، زیبایی شناسی مشخص و روشنی به مفهوم علمی مستقل، که صرفاً متوجه وجوه صوری و روابط بصری آثار باشد، وجود نداشته است. در عوض، در نگرش هندویی متأخر، فعالیت هنری نوعی یوگاست و حس زیبایی شناسی از جنس مناسک روحانی در جستجوی خویشتن مطلق و وصول به حقیقت است. در سوتراها و دیگر متون حماسی سده های چهارم تا اول پیش از میلاد، که شامل مواردی مبسوط در توضیح دیدگاه هنری هندویی اند، اهمیت وجه روحانی چندان است که افراد از رقص و آواز و نواختن آلات موسیقی منع می شوند و معماران و بازیگران و خوانندگان انسانهایی بی مقدار و حتی در ردیف روسپیان درباری شمرده می شوند. با گذر زمان و برجسته شدن نقش هنرهای دینی به منزله واسطه های مهم مناسک عبادی و نیایشهای فردی، تعریف و جایگاه هنر و هنرمند دستخوش تحول شد. خیلی زود دریافته شد که نوع تمرکز هنرمند در حال خلق اثر هنری (شمایل) از سنخ تمرکز یوگایی است. این تغییر نگاه به جایگاه هنر در مکتوبات دینی متأخرتر منعکس شده است. ضرورت بهره معنوی هنرمند در آمادگی برای آفرینش هنری در دعاهایی که در متون تجویز شده نیز قید گشته است. در متون بودایی نیز آمده که هنرمند باید پس از تزکیه آیینی راهی خلوت شود و عزلت گزیند و آداب هفت آیین را به جای آورد و چهار حال نامتناهی را تصدیق کند.
دریافت جامع از دیدگاه ارسطو در باب هنر منوط به بررسی همة آثار اوست؛ زیرا بوطیقا فقط دربارة یک نوع از صناعت (تخنه)، هنر مبتنی بر بازنمایی و محاکات، است. ارسطو در بوطیقا از نقش عاطفه و احساس در آفرینش و دریافت هنری غافل نمانده است و بحثش در باب میمسیس پاسخ مستقیم به افلاطون نیست. امروزه نه ارسطوی واقعی، بلکه «میراث ارسطویی» حیات نظری و فعال دارد و فقط در چنین زمینه ای می توان، هم صدا با ریکور، از پیوند میمسیس و میتوس/ موتوس و پوئسیس سخن گفت. ارسطو مرز شعر و تاریخ را روشن و نتیجة کار شاعر را برتر از کار مورخ می داند. او از سه حوزة شناخت سخن می گوید: نظری، عملی، ابداعی. به اینکه ابداع نوعی شناخت است کمتر توجه کرده اند. پذیرفته ایم که ارسطو با علل چهارگانه هنرهای مفید و زیبا را از هم تفکیک می کند. نوسباوم استنباطی دیگر دارد و هایدگر تفسیری بدیع و شاعرانه از علل اربعه و فوزیس و تخنه (هنر) عرضه می کند. میراث ارسطو در حوزة محاکات شاخه های گوناگون دارد. از شکوفایی رسانه شناسی (واسطه های تقلید) مدتی کوتاه می گذرد، اما میراث نظری آن در دو جریان ناهمگنِ بوطیقایی و ریطوریقایی سابقه ای کهن دارد. ژانرشناسی، با میراثی غنی، در بحث از متعلقاتٍ تقلید ریشه دارد. تقسیم بندی آلمانی لیریک و اپیک و دراماتیک به غلط به ارسطو منسوب است، اما بخشی از میراث غنی او شمرده می شود. اجزای تراژدی از نظر ارسطو (طرح، شخصیت، فکر، کلام، موسیقی، منظر نمایش) هنوز اعتبار دارد. طرحْ روح و جوهر اثر نمایشی و از کنش قابل تفکیک است. وحدت طرح به اعتبار شروع و میانه و پایان یا، در فرم ارسطویی، امکان و احتمال و ضرورت تضمین می شود. حرکت سازمان دهندة طرح، ساده یا پیچیده، افقی است، نه عمودی یا پیکره بندی شده. کنش درک ماست از کل و آنچه در حال وقوع است. کاتارسیس و هامارتیا دو اصطلاح بحث برانگیز بوطیقاست
فرم از موضوعات اصلی در مباحث نظری هنر است. درک غالب از فرم به ساحت «ظهور» مربوط است؛ اما کوماراسوامی تعریفی خاص از فرم دارد و آن را «شکل محسوس» نمی داند، بلکه قایل است که فرم جان یا روح اثر است. در این مقاله، ابتدا، مفهوم فرم و سپس نسبت آن و مفاهیم مربوط به آن با درجات کمالِ اثر هنری و نیز فرایند آفرینش هنری از نظر کوماراسوامی بررسی و تحلیل شده و در انتها نیز، به مسئلة فرم در شمایل اشاره شده است.