یک نگاه محدود و غیرزمینه گرا، که از دریافت میراث منظرین غنی خاورمیانه ناتوان است، ظرفیت های منظر را به عنوان یک چارچوب مطالعاتی میان رشته ایِ تضعیف کرده و حیطه حرفه معماری منظر را به زیباسازی سطحی و ظاهری محدود می سازد. این مقاله رویکرد کل نگر و پویای طراحی اکولوژیک منظر را مطرح می کند، با این استدلال که اکولوژی می تواند الف) معنای منظر را، فراتر از اینجا و اکنون، زمینه گرا کند، پاسخگوی اکولوژی منطقه باشد و میراث تاریخی و بومی منظر را ادغام کند؛ و ب) مباحث معماری منظر را گسترش دهد تا نه تنها سیما و نمود ظاهری را در بر گیرد، بلکه شامل ابعاد محیطی، اکولوژیک، اجتماعی- اقتصادی و سیاسی نیز باشد. برای نشان دادن پیچیدگی و انطباق پذیری یک چارچوب منظرین کل نگر، و قابلیت های آن در پیشبرد پژوهش ها و فعالیت های حرفه ای معماری منظر، گستره ای از کاربردهای آن ذکر شده است.
لوح سفالین استوانه ای که از آن به عنوان منشور حقوق بشر کوروش یاد می کنند، در سال 538 پیش از میلاد در زمان کوروش دوم هخامنشی پادشاه و بنیان گذار امپراطوری عظیم هخامنشی نگاشته شده است.
جنس این لوح از گِل پخته شده است، چه شگفت انگیز است!... خداوند انسان را از این گل بی ارزش خلق کرده است و با دمیدن روح خویش بر گِل، انسان را به بالاترین مرتبه رسانید تا جایی که خود می فرماید: «فتبارک الله احسن الخالقین...».
در پژوهش حاضر ابتدا به معرفی پروژه طراحی فضای شهری بابلرود و بررسی آن در اسناد فرادست موجود، بیان اهداف کلان و اهداف عملیاتی پروژه پرداخته، سپس با عنایت به اینکه یکی از مهمترین اهداف کلان هر پروژه از جمله پروژه مذکور‹‹تحقق پذیری›› می باشد، پس از ارائه مقدماتی مختصر در خصوص عوامل تاثیرگذار در تحقق پذیری پروژه های شهری، به بررسی موانع تحقق پذیری این پروژه پرداخته می شود. تحقییق حاضر بر این فرض استوار است که ضعف مدیریت شهری، عدم مشارکت پذیری مردم و همچنین موانع و مشکلات حقوقی موجود، از مهمترین موانع تحقق پذیری این پروژه می باشد. روش گردآوری اطلاعات جهت بررسی فرضیه این پژوهش، روش میدانی(با استفاده از مصاحبه و تهیه پرسشنامه های متعدد) و همچنین روش کتابخانه ای (با استفاده از منابع مکتوب و الکترونیک)می باشد.
وقایع مذکور در قصص قرآن برخی متعلق به گذشتة دور است (انباء) و بعضی مربوط به گذشتة نزدیک (اخبار)؛ و هدف از هر دو عبرت است. در قصص قرآن، یا شخصیتْ محور است یا رویداد یا گفتگو؛ و البته در بعضی، مانند معراج حضرت رسول اکرم (ص)، هر سه عنصر مرکز توجه است. بهعلاوه، در آنها، حرکت و زمان و مکان نقشی تعیینکننده دارد. در نگارگری ایرانی، قصص قرآن را بدین نامها خواندهاند: قصص الانبیاء، سیرة النبی، انبیانامه، فالنامه، معراجنامه. نگارههای قرن دهمی قصص الانبیاء از حیث تصویرگری و اندازه و زبان و تزینیات و محل نگهداری و... واجد ویژگیهای جالبی است. در اینجا، نگارههای دو قصة قرآنی (متعلق به قرن دهم هجری قمری)، کشتهشدن هابیل به دست قابیل و عذاب قوم حضرت هود (عاد)، با روایت این قصص در تفسیر سورآبادی (قرن پنجم هجری قمری) مقایسه شده است.