وجود انسجام حاکم بر اجزای سوره، چندی است مورد توجه قرآن پژوهان مسلمان در بین شیعه و اهل تسنن قرار گرفته است. از این نظریه به وحدت موضوعی سوره و یا هندسه سوره تعبیر میشود و نسبت به آن فواید و ثمراتی نیز شمرده شده است.
با رجوع به قرآن و باز خوانی مجدد دیدگاه قرآن نسبت به خود میتوان به نظریه ساختار چند بعدی سورههای قرآن رسید. قرآن خود را پیچیدهتر از این میداند که در سورههای آن تنها یک موضوع محوری وجود داشته باشد. به بیان دیگر سورههای قرآن هر یک دارای موضوعات محوری در طول هم هستند که هندسه وار، یکپارچه و منسجم در یک سوره به هم تنیده و پیچیده شدهاند.
قرآن خود را دارای حقیقتی ملکوتی میداند که ارتباط و اتصال بین منبع ملکوتی که ام الکتاب است با متن عربی، به صورت کامل و حداکثری برقرار است و هر دو به صورت اجمال و تفصیل با هم متحدند و چون حقیقت ملکوتی دارای ابعاد مختلف است، این قرآن عربی نیز دارای وجوه متعدد معنایی و هندسههای مختلف در یک سوره میباشد.
مفاد آیات قرآن و روایاتِ ائمه (ع) گویای آنند که پیامبر اکرم (ص) در دریافت وحی الهی کاملاً منفعل است، و امینِ خدا دردریافت وابلاغ کلام او به شمار می رود؛ ازاین رو، آیات و روایات ،همزبان، نزول الفاظ و معانی قرآن را بر آخرین رسول الهی تایید می کنند؛ حال آن که انگاره دخالت پیامبر اکرم(ص) درخلق الفاظ قرآن، آشکارا با آیات و روایات در تعارض است. آنچه مؤید این نظریه است، عبارت است از: توجه به دو شان متمایز تبلیغی و تبیینی پیامبر اکرم (ص)؛ آیاتی که قرآن کریم را نازل شده به زبان عربی قلمداد و ازآن با عنوان «کلام الله» تعبیر می کند؛ آیاتی که از قرائت و تلاوت قرآن بر پیامبراکرم (ص) سخن می گوید؛ آیاتی که کلام خدا را ازکلام رسول تفکیک می کند وهمزمان به هر دو حجیت می بخشد؛ روایاتی که قرآن را نازله به همین الفاظ موجود نشان می دهد؛ احادیثی که تکلم فرشته وحی را ابزارِ انتقال آیات قرآن به پیامبر(ص) می داند و روایاتی که قرآن ، حدیث قدسی و حدیث نبوی را دارای هویت مستقل برمی شمارد.
از دیر باز، زبان شناسان مسلمان و به ویژه قاریان قرآنی که در باره ی علم تجوید و قرائت قرآن قلم زده و صاحب رای و نظر بوده اند، بحثی در باره ی اطباق و حروف مطبقه گشوده و این حروف را از نظر مخرج و صفات بررسی کرده اند. این نوشته تلاش می کند رای و نظر زبان شناسان مسلمان را از پنجره ی آواشناسی و واجشناسی امروز بنگرد و توصیفی علمی و بنیادین و امروزین از اطباق (نرمکامی شدگی ) و حروف مطبقه (همخوان های نرمکامی شده ) فراپیش نهد.
واژههای دخیل قرآن، آن دسته از کلمات غیرعربی وارد شده به زبان عربی است که با تغییراتی در قرآن آمده است. بحث از این موضوع اهمیت دارد؛ چراکه گمان شده است وجود واژگان دخیل در قرآن با عربی بودن آن، که آیات متعددی به آن تصریح میکند، ناسازگار است و بهانهای برای شبههافکنی برخی از مستشرقان شده است. در این مقاله تلاش شده است با نقد و بررسی و تحلیل دیدگاههای مختلف این نظر ثابت گردد که وجود واژگان دخیل در قرآن کریم با توجه به اینکه اصل این واژگان بیگانه است، پذیرفتنی است هرچند از آنرو که این واژگان پس از عربیشدن در قرآن آمده است، میتوان گفت قرآن خالی از واژگان بیگانه است. به این دلیل، آمدن اینگونه واژگان با عربی بودن قرآن ناسازگاری ندارد. همچنین همانندی برخی از واژگان قرآنی با دیگر کتابهای آسمانی، ناشی از وحدت منبع و سرچشمه وحیانی آنهاست، نه برگرفتن قرآن کریم از آنها، آنگونه که برخی مستشرقان پنداشتهاند.