هدف نویسندگان بررسی زندگی روزمره در جامعه ایرانی از خلال مطالعه مراکز خرید است. نکته مهم این است که دریابیم مراکز خرید چگونه به موقعیتی برای نمایش فرودستان شهری و اقلیت های فرهنگی در جامعه ایرانی بدل می شوند. داده های این مقاله به کمک روش های کیفی (مصاحبه، گفت و گو و مشاهده) جمع آوری شدند و سپس بر اساس نظریه های مطالعات فرهنگی مورد تحلیل قرار گرفته اند. نتیجه آن که در مراکز خرید مورد مطالعه گروه های فرودستی چون زنان خانه دار، مردان بازنشسته، جنوب شهری ها، و نوجوانان مورد وارسی قرار گرفته اند. همه این گروه ها به نحوی متفاوت از رویه های جاری مراکز خرید را مورد بهره برداری قرار داده اند، بنابراین حضور آن ها در این مراکز حاوی معانی پنهانی است که منتقد فرهنگی دست به اکتشاف آن ها می زند.
" پیشوای مکتب اشراق، با گرایش به نور که پناهگاهی آرامشبخش برای روح انسان محسوب میشود، به تبیین، اصلاح و احیای حکمتی پرداخت که طریقتی را ارایه میکند که انسان جویای حق و عدالت و عاشق طریقت با احاطه بر برهان و مراقبه و تامل درونی، به معرفت حقیقی و اشراق یعنی به هویت راستین خویش نایل میآید. این حکمت، که در آن ذوق و شهود با برهان و نظر همراه میگردد و از آن نیز برتری مییابد، تجلی معرفت در جان انسان میشود و او را از خود بریده و به خدا پیوند میدهد. در این دیدگاه، حکیم راستین و متاله است که شایسته رهبری جامعه انسانی است و میتواند با ایجاد مدینه فاضله، بشریت را به سوی سعادت واقعی سوق دهد.
خمیره و بنیان این حکمت را حکیمان پارس پایهگذاری کردند، و افلاطون و دیگران آن را پی گرفتند لذا، این حکمت که حکیم ما احیاگر آن است بیش از هر چیز پارسی (ایرانی) است، اما با وحی قرآنی و اندیشه محمدی(ص) همسان است؛ چه در پی تحقق عدالت و سعادت و فضیلت است. این احیاگری، نه جبنه شعوبیگری دارد و نه ملیگرایانه است، بلکه در پی تحقق حق و عدل است و نمونه آن را در انبیا و ملوک ایرانی و حکیمان پارس ـ که برخی از آنها پیامبر نیز هستند ـ و متاله مییابد. پس تقسیمبندی او به شرق (عالم مینوی و نورانی) و غرب (عالم ظلمانی و این جهانی) تقسیم جغرافیایی نیست، بلکه معیار آن حق و باطل، نور و ظلمت و عدل و ظلم است که بیش از هر جا در شرق (پارس) تجلی یافته است، ولی در اصل هویتی انسانی، آزادیخواهانه و عدالتطلبانه و سعادتجویانه است. "
«هویتجویی» کوششی است برای یافتن آنچه، ضمیرمان میخواهد و جنسِ خواستن، بستگی تام به توان و همآهنگی چهار عنصر روح، نفس، ذهن و بدن دارد. براین اساس، میتوان دو نوع خواهش معطوف به هویت را از هم تفکیک نمود؛ یکی خواهشهای این جهانی؛ مانند فایدهجویی، استقلال ملی و تمامیت ارضی، و دیگری خواهشهای آن جهانی؛ مانند گذر از طبیعت به پس از طبیعت و صورت و سیرت قدسی یافتن. به نظر میرسد فشارهای مدرنیته سبب شده تا خواهشهای این جهانی، بر خواهشهای سرمدی و قدسی تقدم یابند، و انسانها بیش از آنکه در اندیشهی مسوولیت و الهی شدن باشند، دغدغه پیشرفت را سرمشق خود قرار دهند. رانش انسان از تعالی به پیشرفت تا حدی معلول عملکرد دستگاههایی بوده که همواره خود را به عالم بالا منتسب میکردهاند. این پیشینه، سبب محو نمادهای الهی از هستی شده و قدسیتزدایی به شاخص ترقی تبدیل شده است. جستوجو برای کشف هویت قدسی، و رهایی از زنجیرهایی پیچیدهای که مدرنیته بر وجود آدمی زده، کوششی است که از سوی بسیاری از متفکران ـ ازجمله سیدحسین نصر، اندیشمند به نام سنتگرا ـ دنبال میشود و این مقاله در پی معرفی، تحلیل و نقد آن است.
مقالهی حاضر در پی تبیین مفهوم و منزلت هویت، در آرای معرفتشناختی دکتر عبدالکریم سروش، بهعنوان یکی از روشنفکران دینی در ایران معاصر است، و فرض این است که هویتها اغلب مولود معانی و تعابیر روشنفکران و اندیشمندان است و در قالبهایی که آنها تعبیه میکنند ساخته و پرداخته میشود. نگارنده، به جستوجوی معنای هویت و مبانی نظری شناخت هویت در آرای ایشان پرداخته و به اتکای یافتههای خود، عناصر و دقایق گفتمان وی را تبیین و مولفههای هویت ایرانی را در نگاه او مشخص میکند. بر این اساس، پاسخ سروش به چرایی بحران هویت در میان ایرانیان، و راهبرد وی برای برون رفت از آن نیز تبیین شده و نگارنده را در نقد طرح فکری و چارچوبهای معرفتی او یاری میکند. نقدی که بیشتر بر تناقضات درونی طرح او تاکید دارد و شناخت او را از مولفههای هویت ایرانی و رویکرد نظریاش، ارج مینهد.
حسین کاظم زاده ایرانشهر در زمره روشنفکران ناسیونالیست عصر رضا شاه است که در آثار خود به تامل در باب ملیت، ترقی، تجدد و دین و نسبت این مفاهیم با یکدیگر پرداخته است. مفهوم اصلی اندیشه ایرانشهر ملیت است. او ملیت را مبنای هویت ایرانی و یگانه وسیله ترقی و پیشرفت ایران می داند. ایرانشهر، سیاست، دین، زبان و اخلاق را ارکان ملیت می داند و با تاکید بر همسانی های ظاهری تشیع و آیین زرتشت می کوشد دین را لباس ملیت بپوشاند و تشیع را اسلام ایرانی معرفی نماید. تلاش ایرانشهر برای پی ریزی یک هویت ایرانی ناب بر مبنای ملیت، موجب شده است که او از تاثیر عمیق اسلام و غرب بر هویت ایرانی غفلت نماید. این مقاله با تشریح افکار ایرانشهر در مورد هویت ایرانی به نقد و ارزیابی مفاهیم بنیادین اندیشه او می پردازد.
مردم در فرهنگ های مختلف با تجربه مشترک و ناگزیر مرگ چه می کنند؟ همه ما مرگ و مناسک و معانی پیرامون و همراه با آن:سوگ، اندوه و ماتم و شرکت در مراسم سنتی و دسته جمعی را به نوعی در زندگی شخصی خود تجربه کرده ایم.گاهی نیز مرگ را در حوادثی بسیار تاثربرانگیز مثل حوادث غیرطبیعی نظیر قتل ها و کشتارهای دسته جمعی در جنگ ها و خشونت های سیاسی، یا بلایای طبیعی چون زمین لرزه، سیل و نظایر آن دیده ایم و از آن متاثر شده ایم. این حوادث هرچند ممکن است مرگ هایی نامتعارف تلقی شوند اما باید اعتراف کنیم که از اولین انگیزه های انسان شناسان برای توجه به موضوع مرگ بوده اند...
"هدف این مقاله، بررسی چگونگی و علل مسائل و مشکلات زنان و دختران 18 تا زیر 50 ساله شهر مشهد است. نمونه گیری، به روش تصادفی سیستماتیک دو مرحله ای انجام شده و نسبتهای نمونه گیری براساس تخصیص متناسب و حجم نمونه 470 بوده است. مسائل و مشکلات زنان و دختران مورد مطالعه به کمک چهار سازه محرومیت مطلق، محرومیت نسبی ، محرومیت کلی و نارسایی تحقق خود توصیف و تحلیل شده است. مرکز ثقل فراوانیها در جامعه آماری مورد مطالعه زنان حدود 31 ساله متاهل خانه دار طبقه متوسط رو به پایین بومی در خانواده های تک همسر با حدود ده کلاس سواد و....
"
شاهنامهی فردوسی، بیشک، یکی از منابع اصلی فرهنگ ایرانی است. فردوسی خلق و خو و ابعاد مختلف زندگی اجتماعی ایرانیان را به بیانی شیوا در شاهنامه منعکس نموده است. به همین دلیل همواره در میان ایرانیان مورد توجه بوده است، اما در این میان علاقه و عشق لرها به شاهنامه وصفناپذیر است. سادگی، روانی و حماسی بودن زبان شاهنامه همراه با بیان شیوای آن از صحنههای رزم، دودمان، نسب، خلق و خوی و شیوههای مبارزه، غلبه و شکست پهلوانان در مصاف با دشمنان، با ویژگیهای زیستی، فرهنگی و دیگر مناسبات اجتماعی لرها قرابت زیادی ایجاد کرده است. به همین دلیل شاهنامهخوانی در میان عشایر لر به شکل یک سنت پایدار درآمده و در طول زمان کارکردهای مختلف آموزشی و تربیتی، گذران اوقات فراغت، تهییج رزمندگان به هنگام نبرد، حفظ زبان، سنتها و رسوم، برقراری ارتباط با اقوام دیگر، رواندرمانی جمعی و سرانجام نامگذاری یافته است. این مقاله به بررسی وجوه مختلف تاثیرگذاری شاهنامه بر حیات اجتماعی لرها اختصاص دارد.
" روابط فرهنگی ایرانیان و ارمنیان از بیست و هشت سده پیش آغاز میگردد و ریشههای عمیق فرهنگی، ایرانیان و ارمنیان را به هم پیوند میدهد.
سرزمین ارمنستان، ادامه فلات ایران زمین است. هر دو قوم از نخستین خاستگاه اقوام آریایی به حرکت در آمدند و در سرزمینهای کنونی ساکن شدند. زبان ارمنی پیوندی ناگسستنی با زبان فارسی دارد. نامهای کهن ارمنی، نامهای اصیل هخامنشی و اشکانی است. ایرانیان و ارمنیان در روزگار هخامنشیان و اشکانیان دین واحدی داشتند.
هر دو قوم جشنهای مشترکی دارند که سابقهای دو هزار و هفتصد ساله دارد، و هم اکنون ارمنیان، این جشنها را در قالب مسیحیت برگزار میکنند، هیچ قوم و ملتی به اندازه ارمنیان به ایرانیان نزدیک نمیباشند و در حقیقت تشکیل یک خانواده را میدهند. در این مقاله گوشههایی از روابط و اشتراکات فرهنگی ایرانیان و ارمنیان بازگو میشود. "
" این تصور دورکیم که درجه انسجام اجتماعی با میزان خودکشی رابطه معکوس دارد، نقطه شروعی برای نظریه خودکشی گیبس و مارتین است؛ بنابراین، نظریه انسجام منزلتی گیبس و مارتین مبتنی بر نظریه خودکشی دورکیم است. از دیدگاه این نظریه، که بر حسب پنج اصل موضوعه بیان گردیده است، میزان خودکشی تابعی است از درجه انسجام منزلتی یک جمعیت. نظریه گیبس و مارتین بهطور گستردهای مورد آزمون تجربی واقع شده است و اغلب این تحقیقات که عمدتًا از دادههای در سطح کلان و دادههای طولی استفاده نمودهاند، اصول موضوعه این نظریه را تایید نمودهاند. از اینرو، با توجه به اینکه این نظریه به زبان فارسی معرفی نشده است، در این مقاله سعی گردیده ضمن معرفی استخوانبندی اصلی این نظریه، بر روی یکی از جنبههای آن، یعنی میزان مشارکت زنان در نیروی کار، به عنوان شاخصی از تضاد نقش برای تبیین خودکشی زنان تاکید شود. گیبس معتقد است که این نظریه به لحاظ قابلیت آزمون، دامنه و دقت پیشبینی بر نظریههای جایگزینی چون نظریه دورکیم و هنری و شورت تفوق دارد.