رژیم صهیونیستی به عنوان بازیگر اشغالگر در جنگ 22روزه، ابتدا هدف اصلی خود را نابودی حماس اعلام کرد؛ اما پس از مدت کمی، تحت تاثیر مقاومت در غزه، به تدریج با عدول اهداف اولیه، از بین بردن توان موشکی حماس را هدف خود دانست. این رژیم اهداف دیگری از قبیل تلاش برای تمدید آتش بس با جنبش حماس و احیای قدرت بازدارندگی خود پس از شکست در لبنان را نیز در سر می پروراند. بازیگران بین المللی از جمله آمریکا، اتحادیه اروپا و سازمان ملل متحد نیز به دنبال تامین منافع خود و امنیت رژیم صهیونیستی و تثبیت جایگاه منطقه ای آن بودند. مهم ترین پیامد این جنگ، شکست رژیم صهیونیستی در یک نبرد نامتقارن و نابرابر از یک گروه کوچک چریکی بود. این نتیجه موجب ارتقای جایگاه حماس و مقاومت از یک سو و پایان افسانه شکست ناپذیری رژیم صهیونیستی از جانب دیگر شد. در سطح بین المللی هم افول قدرت آمریکا محرز و ضعف ابزارهای این کشور در منطقه برای تثبیت هژمونی آن آشکار شد. جنگ غزه کاهش اعتماد به نهادهای مدافع امنیت بین المللی را به دنبال داشت و مرز بین ادعا و واقعیت، در نحوه عملکرد این نهادها شفاف تر شد.
نظام مستبداﻧﺔ عراقِ دورانِ صدام حسین، اقسامِ ناهمسانی های جاﻣﻌﺔ عراق را در چرخ گوشتِ ایدئولوژیکِ حزب بعث مضمحل کرد؛ ولی پیشینه ای بر جا گذاشت که به محضِ پایان کار وی، خشونت های قومی، فرقه ای و مذهبی سر برآوردند، گسل های جامعه شناختی- هویتی عراقی ها بر همدیگر غلطیدند و قساوت های گوناگون را سبب شدند. نگارنده بر این باور است که یکی از مؤلفه های سبب سازِ بروز بی ثباتی کنونی، شیوﮤ تدوین و تصویب قانون اساسی جدید عراق است. وجود شکاف های عمیق قوم شناختی، جمعیت شناختی، دین شناختی و جامعه شناختی در عراق، خود به خود مسبب افزایش خشونت در محیطی شد که ﭘیﺸینة فرهنگ دموکراتیک نداشت و بذر خصومت، از پیش، در آن کاشته شده بود. در جاﻣﻌﺔ عراق، به دلیل وجود ﭘیﺸینة ساختار سیاسی ویژه (چیرگی ارتش، سنی ها و حزب بعث) عدم توﺳﻌﺔ جاﻣﻌﺔ مدنی، سیاست های کوچ دادن و عربی سازی و حاکمیت پدرسالاری نوین حزب بعث، هیچ گاه زمینه ای مساعد برای رشد نهادهای دموکراتیک پدیدار نشد. روند مهندسی گوﻧﺔ تدوین قانون اساسی عراق، نیز سبب شد عراقی ها، بدون ممارست های دموکراتیک، به عرصه ای گام بگذارند که از پیش آن را به درستی نمی شناختند.