از آنجا که سخن‘ آمیزه ای از لفظ و معناست‘ این دو عنصر تشکیل دهنده‘ همواره مورد توجه علمای بلاغت و ناقدان ادبی بوده است. در ادب عربی‘ غالب ناقدان کهن به جدایی لفظ و معنا اعتقاد داشته ‘ اصالت را به لفظ می دادند و به عبارت دیگر‘ حسن سخن را در حسن الفاظش می دانستند. اما عبدالقاهر جرجانی با نگارش کتاب دلائل الاعجاز این مبنا را بر هم ریخت و ضمن تأکید بر این که لفظ ومعنا را نمی توان از هم جدا کرد‘ اصالت ار به معنا داد و ثابت نمود که لفظ بیرون از چارچوب معنا و منظم نمی تواند هیچ مفهومی داشته باشد که به اوصافی همچون فصاحت موصوف گردد. ما در این نوشتار کوشیده ایم تا از میان هواداران نظریه کهن به بررسی آرای ابوهلال عسکری در کتاب الصناعتین پرداخته‘ سپس نظریه عبدالقاهر را تشریح نماییم.
گستردگی مضمون در هزار و یک شب کم نظیر است؛ یکی از این مضامین، عشق است. از آن جا که عشق مضمونی است که تقریباً در سراسر این کتاب ردپایش به چشم می خورد، بررسی در این زمینه ضروری می نماید. منظور از داستان های عاشقانه، داستان هایی است که موضوع اصلی آن ها از آغاز تا فرجام، عشق و ماجرای عاشق و معشوق است. در این پژوهش نخست، هزار و یک شب از لحاظ مضمونی بررسی و سپس، داستان های عاشقانة آن بازشناخته می شود. در ادامه، به نقد این اثر از دیدگاه جامعه شناسی با رویکرد ساخت گرایی تکوینی گلدمن پرداخته می شود و با توجه به آن، قصه های عاشقانة هزار و یک شب طبقه بندی و تحلیل می شوند. این طبقه بندی در واقع، گونه شناسی داستان های عاشقانة هزار و یک شب است. از دیدگاه گلدمن، ساختارهای اثر با ساختارهای اجتماعی پیوندی وثیق دارند و باید جهان بینی پنهان اثر دریافت و ارتباطش با جهان بینی عام تری که همان اجتماع و ذهن فرافردی است آشکار شود. بنابراین، انتظار است پس از این تحقیق، به چگونگی شکل و ساختار داستان های عاشقانة هزار و یک شب دست یابیم و تعداد و گونه هایش را بشناسیم، خاستگاه داستان های هر طبقه را نشان دهیم و نقش تفاوت های فرهنگی و اقلیمی مردم گروه و طبقه ای اجتماعی را در شکل گیری این داستان ها مشخص کنیم.