مطالب مرتبط با کلیدواژه
۱.
۲.
۳.
۴.
۵.
۶.
۷.
۸.
۹.
۱۰.
۱۱.
۱۲.
۱۳.
۱۴.
۱۵.
۱۶.
غایت شناسی
حوزههای تخصصی:
انسان شناسی وجه جامع اندیشه کانت است و می توان آن را حاصل اندیشه انتقادی و جزء وجوه عملی اندیشه وی به حساب آورد. کانت در انسان شناسی سعی در تبیین طبیعت انسان از نگاهی پراگماتیک – نه ذات گرایانه-دارد. کانت طبیعت انسان را به وجوه اجتماعی آن مانند تمدن، جامعه پذیری، تربیت و جز آن گره می زند. وی سعی می کند تبیین جامعی از وجوه فردی و جمعی انسان ارائه دهد. به این ترتیب در تعریف انسان شناسی از منظر کانت می توان گفت:«انسان شناسی دانشی تجربی، جهانی و فلسفه ای عملی است که با رویکردی پراگماتیستی و غایت شناسانه به وسیله ی خرد حزم اندیش وروش مشاهده درصدد شناخت طبیعت انسان و تعلیم و تربیت انسان هایی است که تنها دارای علوم نظری صرف نباشند بلکه با داشتن مهارت های لازم به مثابه شهروندی از جهان به حساب آیند.»
جایگاه فرولایه فوق محسوس در نظام فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت در فلسفه استعلایی خویش، پدیدار (فنومن) را حقیقتی تألیف یافته از کثرات شهود حسی و مقوّمات پیشینی ذهن معرفی کرده و آن را از ناپدیدار (نومن) تفکیک کرده است. به عقیده وی، ساحت «محسوس» طبیعت، ساحتی تجربی، متعیّن و مکانیکی است که تحت مفاهیم و اصول پیشینی ذهن و فاهمه، کلیت و ضرورت یافته است، حال آنکه ساحت «فوق محسوس» از مفاهیم و اصول متعیّن فاهمه آزاد است. عرصه اخیر که به عنوان عرصه اعیان و حقایق فی نفسه معرفی شده است، نقشی بسیار اساسی در نظام فلسفه کانت ایفا می کند زیرا با تبیین مواردی چون احساس زیباشناختی، امکان گذر از طبیعت به آزادی، بنیادهای نظریه معرفت، اخلاق و دین و درنهایت، تبیین ارگانیسم های زنده و غیرزنده طبیعی، حلقه های متعددی از زنجیره نظام فلسفه کانت را تأسیس، تکمیل و به هم متصل می سازد. اما این ساحت که کانت در نقد اول به صراحت امکان دست یابی به آن را نفی کرده است چگونه حاصل می آید؟ و درصورت حصول، چگونه با دعاوی کانت در خصوص محدودیت معرفت تجربی قابل جمع است؟ این نوشتار درصدد است علاوه بر تبیین چگونگی حصول فرولایه فوق محسوس در اندیشه کانت و کاربردهای متعدد این ساحت، سازگاری آن با دیگر مبانی اندیشه وی را نیز نشان دهد.
جایگاه و کارکرد قوه حاکمه تأملی در فاسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
کانت میان قوه حکم تعیّنی و قوه حکم تأملی تفاوت قائل است و آن را در دو قلمرو زیباشناسی و غایت شناسی تبیین می کند. قوه حکم به معنای کلی، قوه ای است که به جزئیات ذیل قانون کلی می پردازد؛ اگر کلی به مثابه قانون از پیش فراهم باشد، قوه حکم تعیّنی است و چنانچه جزئیات فراهم باشد و کلی باید استخراج یا کشف گردد، قوه حکم تأملی است. کانت تلاش می کند تبیین نماید که همان گونه که قوه فهم اصل یا اصولی آزاد از تجربه دارد، برای قوه حکم نیز باید اصلی آزاد از تجربه یافت. این اصل آزاد از تجربه برای قوه حکم تأملی، اصل غایت مندی درونی طبیعت است.
مفهوم سیاست در مکتب رضوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فرهنگ رضوی سال اول پاییز ۱۳۹۲ شماره ۳
7-27
حوزههای تخصصی:
این واقعیت که سیاست علمی است که در چارچوب اصول اعتقادی و شرایط و مقتضیات زمانی شکل می گیرد، ما را به آنجا رهنمون می شود که بپذیریم تلقی های واحدی از علم سیاست در عالم خارج وجود ندارد و متناسب با مکاتب و شرایط شاهد شکل گیری دیدگاه ها و نظریه های مختلفی در این زمینه می باشیم. نگارنده در مقاله حاضر مستند به اصول و مبانی مکتب رضوی که بر گرفته از سیره مبارک امام رضا (ع) است، به این پرسش پاسخ داده که: سیاست چه معنایی در گفتمان اسلامی دارد؟ برای این منظور نگارنده چارچوب نظری ای را که به تحلیل سیاست در چهار سطح هستی شناسی، معرفت شناسی، غایت شناسی و روش شناسی می پردازد، ارائه نموده است. تحلیل سیره امام رضا (ع) حکایت از آن دارد که: سیاست در مکتب رضوی نه علم قدرت، بلکه علم سعادت است و از این حیث می توان ادعا نمود که الگوی اسلامی سیاست (مستند به اصول مکتب رضوی) می تواند به نظریه ای بدیل برای علم سیاست سکولار جاری به حساب آید.
بازبینی نظام اخلاق اداری با تکیه بر اخلاق دیگری محور امانوئل لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
امانوئل لویناس از منظری پدیدارشناسانه معتقد است «دیگری» هسته فعلیت دهنده به تمامی روابط انسانی است. برطبق این دیدگاه، در هر دایره زمانی و مکانی که امکانی برای مواجهه یا رویارویی باشد «دیگری» بر هر «من» تقدم ارزشی و قوام بخشی دارد. بدین سان «دیگری» را نمی توان در تمامیت خودخواهی «من» محصور گردانید چرا که بدون پروایِ شرطِ قوام بخشی، امر قوام یافته شالوده وجودی و معرفتی خود را از دست می دهد. از این روست که می توان نظام اداری و سازمانی را در مقام شبکه ای گسترده از روابط میان انسانی مورد موشکافی دقیق پدیدارشناسانه قرار داد. با گسترش شبکه های درون/برون سازمانی موج عظیمی از روابط و نیازهای متقابل شکل گرفته است که قانون گذاری و نظام اخلاقی خاص خود را می طلبد؛ قوانین و نظامی که ضمن پیشبرد اهداف هر سازمان موجبات احترام به حقوق اربابان رجوع و موجودات انسانی شاغل در آنها را فراهم آورد. در این مقاله، با اتخاذ رویکرد اخلاقی امانوئل لویناس، سعی خواهد شد تا امکان مواجهه اخلاقی تر با زیردستان و اربابان رجوع به مثابه هدف و غایت، مورد بررسی قرار گیرد. نظریه ای برآمده از اخلاق لویناس استعداد هدف گذاری موثر بر مراجعان نظام اداری در مقام دیگری را دارد به نحوی که بتوان منفعت سازمانی طرفین را نیز توأمان در نظر گرفت.
رگه های استعمار در فلسفه کانت (با تکیه بر آراء اسپیوک)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
یکی از عوامل موفقیت استعمار در سرزمین های مستعمره خود، علاوه بر گزینه نظامی، استفاده هوشمندانه از فنون بلاغت و سخنوری بوده و از این رو مأموریت متمدن سازی اروپایی بر اساس فرهنگ به عنوان سخنوری پایه گذاری و از طریق ادبیات و فلسفه قرن هجدهم و نوزدهم دنبال شده است. «امانوئل کانت»، فیلسوف بزرگ قرن هجدهم آلمان، در کتاب «نقد قوه حکم» خود که بخش اول آن فلسفه ذوق (مبحث زیبا و والا) و بخش دوم آن به غایت شناسی اختصاص دارد، سوژه ای را معرفی می کند که تحت شرایط خاصی به درک زیبایی، والایی و غایتمندی نائل می شود؛ اما از آنجایی که از نظر کانت چنین درکی متعلق به همگان نیست، این پرسش فراروی منتقدان قرار می گیرد که آیا می توان گفت سوژه کانتی در نقد سوم، نشانی از نژادگرایی و استعمار در خود دارد؟ مقاله حاضر بر اساس آرای «گایاتری چاکراورتی اسپیوک»، منتقد و اندیشمند مشهور حوزه مطالعات پسااستعماری، به بررسی و پاسخ این پرسش می پردازد. اسپیوک بر این اعتقاد است که نظرهای کانت در دو مورد دارای نژادگرایی و استعمار است؛ یکی در تحلیل والایی که می گوید انسان خام به دلیل آنکه آموزش دیده و بافرهنگ نیست، والایی را تنها به عنوان مفهومی دهشتناک درک می کند و دوم در بحث غایت شناسی که بومیان استرالیایی را فاقد فاعلیت انسانی می داند. بنابراین سوژه شناسای جهان شمول یا انسان کانتی به تمامی بشریت رجوع نمی کند، بلکه تنها به سوژه آموزش دیده بورژوایِ مردِ دوران روشنگری اروپا که بخشی از اصول عقلانی گسترش امپریالیسم را فراهم کرده است، توجه نشان می دهد.
ارزیابی انتقادی متافیزک شوپنهاور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
شوپنهاور در متافیزیک خود بر مفاهیمی همچون موجودیت اراده، غایت شناسی، میل جنسی، لذت باوری، اراده ناپدیدار و رنج کشی موجودات تأکید می کند؛ در حالی که تبیین همگی این موارد از جانب او با تعارض همراه است. وی در بحث بر سر ماهیت اراده ناپدیدار، بر بی هدفی کور آن اصرار دارد، در حالی که در زمینه های دیگر مصرانه هدف-مندی ناخودآگاهی را به آن نسبت می دهد. از نظر او پرنده یک ساله هیچ تصوری از تخم-هایی که برایشان آشیانه می سازد ندارد. عنکبوت جوان هیچ تصوری از صیدی که برایش تار می تند ندارد و مورچه خوار هیچ تصوری از مورچه ای که نخستین بار در پی آن گودالی حفر می کند ندارد. اما روشن است که اراده در فعالیت این جانوران به وضوح در کار است. شوپنهاور هرگز خود را با این پرسش مواجه نمی کند که چطور ممکن است یک رانه کور بی هدف خود را در جهانی پر از فعالیت هدف مند عینیت ببخشد. البته جهانی که او با آن موافق است، هر ذره و هر حرکتی در آن از قوانین فیزیک نیوتون تبعیت می کند. در این مقاله با تبیین مبانی فلسفه شوپنهاور با روش توصیفی تحلیلی به بررسی نقادانه متافیزیک وی می پردازیم.
غایت شناسی و علم طبیعی دینی معنا، امکان، تحقق(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
در دهه های اخیر برخی اندیشمندان از علم دینی سخن گفتند.و هر چند در امکان آن اتفاق نظر بود اما در معنا، مصداق و نقطه تمایز آن با علم سکولار نظری واحد نداشتند. همگان پذیرفتند که علم متأثر از پیش فرض ها است اما در چگونگی و محدوده تأثیر آنها اختلاف نظر جدی وجود داشت. این سخن در علم طبیعی بیش از علوم انسانی محل بحث و نطر شد. اگر علم طبیعی قوانین طبیعت را کشف می کند چگونه پیش فرض و جهان بینی در کشف قانون تأثیر می گذارد؟ و اگر کارکرد دین تفسیر و تبیین طبیعت نیست، چگونه می تواند در تفسیر و شناخت طبیعت دخالت کند و در نتیجه علم متصف به دینی شود؟ مقاله حاضر با روش توصیفی-تحلیلی تلاش می کند تا معنای علم طبیعی دینی را بیان کرده، و تحقق آنرا اثبات نماید. از نظر این مقاله یکی از مهمترین ویژگی های دین "غایت شناسی طبیعت" است است و همین ویژگی علوم طبیعی را وابسته به دین می کند.
حذف غایت اندیشی از شناخت طبیعت در فرایند تاریخی علم طبیعی(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
آیین حکمت سال سیزدهم تابستان ۱۴۰۰ شماره ۴۸
69 - 94
حوزههای تخصصی:
در مغرب زمین علم که در زمان پیشامدرن غایت اندیش بود و شناخت غایت از مهم ترین ارکان آن تلقی می گردید در یک تحول معرفتی، نه تنها ضرورت غایت اندیشی از شناخت طبیعت انکار شد، بلکه مانع رشد علم و شکوفایی تجربه بشری دانسته شد و درنتیجه شناخت غایت از دستور کار عالمان علم طبیعی کنار گذاشته شد. درباره علم مدرن سه مسئله قابل طرح است: 1- تفاوت مبنایی علم پیشامدرن و پسامدرن و اینکه علم مدرن ادامه علم گذشته نیست، بلکه تفاوت ریشه ای با آن دارد. علم مدرن بر خلاف علم پیش از ظهور مدرنیته غایت گریز است. 2- نتایج تخریبی و فسادآور علم مدرن (غایت گریز). 3- نیاز علوم طبیعی به دین و وحی در شناخت غایات موجودات. این مقاله عهده دار بررسی مسئله اول است و با روش تحلیلی- توصیفی به تحلیل و بررسی فرایند تحول علم در حذف غایت اندیشی می پردازد. از نظر این مقاله علم طبیعی که در آغاز هدفش شناخت حقیقت و موضوعش با اندیشه غایی همراه بود، با ورود اندیشه مدرن و در یک فرایند تاریخی هدف و موضوعش تغییر کرد. بانیان علم مدرن هدف علم را بسط تسلط انسان بر طبیعت و موضوع آن را طبیعت بدون غایت دانستند. اندیشه تسلط بر طبیعت و غایت گریز با نوشته های راجر بیکن در قرن سیزدهم آغاز شد و با نظریات گالیله، فرانسیس بیکن، دکارت و نیوتن در قرن شانزده و هفده تکمیل گردید.
زیباشناسی گردشگری بر اساس نگرش کانت به طبیعت در نقد قوه حکم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۷
546 - 579
حوزههای تخصصی:
هدف مقاله مطالعه نگرش کانت به طبیعت در نقد سوم بر اساسِ مولفه های گرایش گردشگری طبیعی است. قصد این است با روش توصیفی-تحلیلی، به این پرسش پاسخ دهیم: چگونه و براساس چه مولفه هایی می توان از نقد سوم کانت چارچوبی برای زیباشناسی گردشگری فراهم کرد؟. مطالعات پژوهش نشان می دهد برای ترتیب دادن به چارچوب زیباشناسی گردشگری براساس نقدسوم کانت بهتر است مولفه های اساسی بخش نقد قوه حکم غایت شناختی را ابتدا طرح کرد. در بخش دوم نقد سوم با توجه به جایگاه ارگانیستی طبیعت و غایت مندی آن و نیز بسط مکانیستی طبیعت تحت اصل فوق محسوس ضمن رفع تناقض این دوگانه، درباره نقش غایات طبیعت و انسان به عنوان غایت واپسین بحث شده است. در این بخش زاویه دید گسترده ای برای رابطه انسان و طبیعت با توجه به غایت واپسین و فرجامین دیده می شود. انسان با توجه به زاویه دید کلی، از بخش غایت ها و شناخت جایگاه خود به عنوان غایت واپسین و عنایت به غایت فرجامین، به زاویه دید جزیی تر در تأمل بر جلوه ها و جاذبه های طبیعی و زیبایی های آزاد و وابسته متکی به طبیعت، مصنوعات و آثار هنری دست می یابد. در نتیجه نقش زیبایی و والایی طبیعت در پرورش بعد اخلاقی و اعتلای فرهنگ انسان به منزله یکی از پایه های اساسی زیباشناسی گردشگری به ویژه طبیعی مطرح می شود.
استنباط و نسبت سه نوع انسان شناسی و سه رویکرد اندیشه سیاسی مرتبط با آن در فلسفه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شناخت پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۸۵
7 - 32
حوزههای تخصصی:
در اندیشه سیاسی امانوئل کانت آرای متکثر و همچنین گاهی متناقض وجود دارد، به گونه ای که، در دوره های مختلف اندیشه او، با رویکردهای سیاسی متفاوتی روبه رو هستیم. به نظر می رسد که کانت با تصوری که در هر دوره دربابِ انسان شناسی پیدا می کند سرنوشت اندیشه سیاسی خویش را تغییر می دهد، زیرا دربرابرِ هر رویکرد انسان شناسی متفاوت او ما با اندیشه سیاسی متفاوتی در تناظر با آن روبه روییم. در رویکرد نخست خویش، او تنها به انسان به عنوانِ نوع می نگرد، و تاریخ پیشرفت او را براساسِ تاریخی مشیتی یا طبیعی توضیح می دهد به گونه ای که آدمی در شکل گیری جامعه سیاسی به اراده خویش متکی نیست، بلکه برحسبِ طبیعت رخ می دهد. در این دیدگاه، فرد انسانی دارای اهمیت نیست و زندگی او ناچیز قلمداد می شود. اما نگرش او به انسان در اندیشه اخلاقی با دیالکتیکی پیچیده از قانون عقل، اراده و آزادی همراه است و اساساً با خودآیینی تعریف می شود. در این دیدگاه، کانت دیگر به مشیت اعتقادی ندارد و آدمی را مسئول تحقق ایده عقل می داند. سیاست در این دیدگاه در وضعی بیناسوژگانی و درجهتِ تحقق حکومت غایات شکل می گیرد. مورد آخر به نقد قوه حکم باز می گردد که به آدمیانی مربوط می شود که در کنار هم از عقل عمومی یا همگانی بهره مند هستند، کسانی که حتی برای اندیشیدن و قضاوت به یکدیگر نیازمندند. این امر به داوری زیباشناسانه باز خواهد گشت که در قوه تخیل شکل می گیرد و نه در عقل.
تبیین ادراک و تجلی معنا در فضاهای معماری، مبتنی بر غایت شناسی از دیدگاه کانت و کوماراسوامی
منبع:
پژوهش های معماری نوین دوره اول پاییز ۱۴۰۰ شماره ۱
43 - 54
حوزههای تخصصی:
یکی از موضوعات تأمل برانگیز در تفکر مدرن غربی و سنت گرای شرقی، مسئله غایت شناسی در هنر است. غایت مندی در فضاهای معماری سنتی، به جهت تبیین ادراک و تجلی معنا، نیازمند واکاوی دقیق در حوزه غایت شناسی در هنرمدرن و هنر سنتی است. پژوهش حاضر با تأمل در مفهوم غایت شناسی در اندیشه های فلسفی کانت و کوماراسوامی، درصدد یافتن مدل مفهومی به جهت تبیین ادراک و تجلی معنا در فضاهای معماری است. فلذا تحقیق حاضر بین رشته ای و با رویکرد تحلیلی است، که در ابتدا آرای کانت و کوماراسوامی در باب غایت شناسی هنر مدرن و سنتی مورد واکاوی قرار گرفته است؛ سپس آرای این دو اندیشمند را، در قالب دو نوع غایت مندی ظاهری و باطنی در کنار هم قرار داده شده است، تا براساس آن به مدل مفهومی دست بیابیم؛ که امکان شرح نحوه ی ادراک و تجلی معنا در هنر و معماری سنتی را فراهم سازد. با تکیه بر این مدل مفهومی، هدف این پژوهش، بررسی جایگاه غایت مندی در هنرمدرن غربی و هنر سنتی شرقی، به جهت تشریح نحوه ی ادراک و تجلی معنا در فضاهای معماری است. پرسش کلیدی این پژوهش این است که، مفهوم غایت به چه نحوی با مفاهیم ادراک و تجلی معنا در فضاهای معماری ارتباط پیدا می کند؟ نتایج این پژوهش نشان می دهد که، در معماری سنتی، با تجلی معنا در طرح و رنگ، زمینه ادراک معنا در افراد فراهم می شود. بر این اساس غایت اصلی، اتحاد ادراک و تجلی معنا (صفات جمالی و جلالی) در فضاهای معماری است. با تجلی صفات جمالی متکثر با معنای واحد در فضای معماری، زمینه ادراک معانی و صفات جلالی که عامل خشیت در ناظر است، فراهم می شود.
غایت شناسی تربیت عقلانی در رویکرد فیض محور افلوطین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره ۲۰ بهار ۱۴۰۳شماره ۱
61 - 78
حوزههای تخصصی:
مقوله تربیت عقلانی از موضوعات مهم در عرصه تعلیم و تربیت است، هدف این پژوهش تحلیل مفهوم حیات عقلی و ویژگی های آن در رویکرد عقلانی فیض محور افلوطین است که به منظور تدوین هدف های تربیت عقلانی و جهت گیری معنوی در فراگیران از منظر افلوطین انجام شده است. پژوهش حاضر از نوع تحقیقات کیفی و روش تحقیق آن روش توصیفی، تحلیل مفهومی است و با استفاده از قیاس عملی فرانکنا انجام شده است. بر اساس نتایج این پژوهش، غایت اصلی تربیت عقلانی یگانگی عقلانی نفس با واحد نخستین از طریق دستیابی نفس انسانی به حیات معقول وکسب تجربه های معنوی است و اهداف واسطی نیل به آن عبارتند از مراقبه و فضیلت نفس،که ناظر به قدسی بودن و اعتدال امر معنوی و پرورش قابلیت خودشناسی و تعقل ورزی، که ناظر به اصالت و باطنی بودن امر معنوی وپرورش عشق ورزی و تخیل که ناظر به جذبه زیبایی و پویایی امر معنوی می باشد و در نهایت قابلیت خیرخواهی و وحدت خواهی نفس که ناظر به متعالی بودن و شکوهمندی امر معنوی است. تربیت و تعالی بخشیدن به نفس انسانی ، هدفمندی و معناداری زندگی نتیجه تحقق این اهداف است. حیات عقلانی از منظر افلوطین، زندگی کاملی است که دارای ابعاد شناختی، عملی، ارادی، مهارتی و زیباشناختی می باشد. گزاره بنیادین و هنجاری این تحقیق، کسب حیات معقول نفس انسانی است که تحقق و بهره مندی از آن وابسته به پرورش اهداف واسطی در ابعاد مختلف حیات عقلی در ساحت های شناختی، عملی، عاطفی (نگرشی)، ارادی در فراگیران است.
بنیان های فکری تمدن نوین اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی ناجا سال ۴ زمستان ۱۳۹۸ شماره ۱۴
5 - 29
حوزههای تخصصی:
هر اندیشه تمدنی بر شالوده بنیان های فکری استوار می گردد که این بنیان ها، پایه های اساسی تمدن سازی را فراهم ساخته و براساس آنها انسان ها به مثابه عوامل تمدن ساز، قواعد آن را تنظیم و فرآیند آن را شکل می دهند. فهم بنیان های مذکور، ماهیت تمدن سازی را آشکار ساخته و امکان شکل گیری تمدن بر پایه آن بنیانها را فراهم می سازد. هر یک از اندیشمندان مسلمان از جهتی خاص تمدن اندیشی و تمدن گرایی را مورد توجه قرار داده اند؛ در این بین، حضرت آیه الله خامنه ای به عنوان یکی از متفکران و از رهبران برجسته جهان، به تمدن اسلامی و مبانی و ارکان آن اهتمام ویژه ای ورزیده و درصدد تحقق تمدن نوین اسلامی هستند. با اذعان به نقش مبانی اندیشه ای در تحقق تمدن نوین اسلامی، این نوشتار مؤلفه ای مهم در تمدن پژوهی را در کانون توجه خود قرار داده است تا با شناختی صحیح نسبت به این موضوع، بهره برداری از آن را در برنامه ریزی های دولت سازی و جامعه سازی با رویکرد تمدنی امکان پذیر کند. هدف اصلی مقاله، تبیین بنیان های فکری تمدن نوین اسلامی در اندیشه حضرت آیت الله خامنه ای است؛ بر این اساس، پرسش اصلی مقاله عبارت است از اینکه بنیان های فکری تمدن نوین اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری چیست؟ در پژوهش حاضر، از روش تحلیل محتوای کیفی استفاده شده است و برای گردآوری داده ها از روش اسنادی و کتابخانه ای بهره برده است تا مهم ترین بنیان های فکری تمدن نوین اسلامی را از دیدگاه مقام معظم رهبری با استناد به مجموعه آثار گفتاری و نوشتاری ایشان استخراج و ارائه نماید. یافته های پژوهش نشان می دهد که تمدن نوین اسلامی در اندیشه حضرت آیت الله خامنه ای از لحاظ هستی شناسی بر توحید محوری استوار است و در مبانی معرفت شناسی، توأمانی نقل و عقل، در انسان شناسی، کرامت انسانی و در بحث غایت شناسی، سعادت طلبی و وصول به سعادت در دنیا و آخرت را مورد توجه قرار می دهد.
بررسی تطبیقی بنیان های فکری تمدن اسلامی در اندیشه حضرت آیت الله خامنه ای و سید قطب(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات راهبردی ناجا سال ۷ تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۴
5 - 52
حوزههای تخصصی:
سید قطب به عنوان یکی از اندیشمندان برجسته مصری و حضرت آیت الله خامنه ای به عنوان یکی از تأثیرگذارترین علمای شیعه در عصر حاضر ازجمله اندیشمندانی هستند که بر رویکرد تمدنی و تحقق تمدن اسلامی اهتمام ویژه ای ورزیده اند. پرسش اصلی این پژوهش درباره بنیان های فکری تمدن اسلامی در اندیشه مقام معظم رهبری و سید قطب و وجوه اشتراک و افتراق آنها است. در پژوهش حاضر، از روش تحلیل محتوای کیفی و برای گردآوری داده ها از روش اسنادی و کتابخانه ای استفاده شده است تا مهم ترین بنیان های فکری تمدن نوین اسلامی از دیدگاه آیت الله خامنه ای و سید قطب با استناد به مجموعه آثار ایشان استخراج و ارائه گردد. یافته های پژوهش حاکی از آن است که هرچند سید قطب و حضرت آیه الله خامنه ای دغدغه های مشترکی داشته و درصدد ایجاد تمدن قدرتمند اسلامی هستند اما در بنیان های آن تفاوت های آشکاری با یکدیگر دارند. ازلحاظ هستی شناسی، این دو اندیشه، توحید محور بوده و بر این اصل استوارند که تمدن اسلامی دو بعدی و شامل ساحت مادی و ساحت معنوی است. در مبانی معرفت شناسی، این دو اندیشمند درخصوص امکان و ضرورت معرفت اتفاق نظر دارند، ولی از حیث منابع و روش های معرفت، دارای دیدگاه های متفاوتی هستند. در مبانی انسان شناسی نیز از جهات چیستی، جایگاه والای انسان در نظام هستی و غایت وجودی آن، شباهت اندیشه دیده می شود ولی درخصوص اراده انسان، میان آنها اختلاف جدی وجود دارد. اراده انسان در نظریه سید قطب در ذیل توحید افعالی و تداوم عادت الهی تفسیر می شود؛ درصورتی که آیت الله خامنه ای بر این باور است که نقش اصلی از آن تربیت، اراده و تصمیم خود انسان است. در بحث غایت شناسی هر دو نظریه، سعادت طلبی و وصول به سعادت در دنیا و آخرت فهم می گردد و هر دو به غایتی غیرمادی معتقدند که هدف غایی تمدن اسلامی وصول به سعادت دنیوی و اخروی است. هر دو اندیشمند به لحاظ هستی شناسی معتقد به دو وجهی بودن(مادی و معنوی) نظام هستی می باشند و وجه معنوی را مهم تر از وجهه مادی به حساب می آورند. آنچه واضح است، جدایی کامل نظر سید قطب و حضرت آیت الله خامنه ای در غایت شناسی و ایجاد آرمان شهر است. آرمان شهر سید قطب، جامعه نخستین اسلامی و عصر خلافت است اما آرمان شهر حضرت آیت الله خامنه ای در آخرالزمان و با نگاه به آینده به وجود می آید.
تحلیل تطبیقی اثر نظریه علیت اشرابی بر غایت شناسی طبیعی دکارت و سوارز(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزههای تخصصی:
فرانسیسکو سوارز با ابداع نظریه علیت اشرابی ادعا کرد که علل اربعه وجود را به معلول اشراب می کنند. بدین ترتیب، نظریه اشرابی علّیت مفهوم هر چهار علّت -به ویژه علّت غایی- را شبیه علّت فاعلی می گرداند. از این رهگذر، سوارز می توانست در فلسفه خود اراده آزاد و بی غایت الهی را با کنش غایتمند او در طبیعت جمع کند. دکارت نیز، با تأثیرپذیری از نظریه اشراب، علت غایی را از فلسفه خود حذف کرد تا راه را برای توضیح مکانیکی طبیعت هموار نماید. بدین نحو نظریه ای که با اهدافی الهیاتی ابداع شده بود، مبنای توضیح علمی طبیعت قرار گرفت. در این پژوهش تفاوت ها و شباهت های غایت شناسی طبیعی را در متافیزیک دکارت و سوارز بررسی می کنیم. مطالعه تطبیقی این دو نظام مابعدالطبیعی نشان می دهد که چگونه ممکن است دو نظریه از مبانی واحدی متأثر باشند، اما به نتایج متضادی بینجامند. بنابراین، در ابتدا مفهوم نظریه اشرابی علیت را تحلیل خواهیم کرد، پس از آن با تکیه بر شواهد متنی تأثیر نظریه اشراب بر غایت شناسی سوارز و دکارت را آشکار خواهیم ساخت. سپس بررسی می کنیم که چگونه دکارت، با بسط نظریه علیت سوارز، ضرورت علّی (فاعلی) را تنها خیر در طبیعت در نظر گرفت.