۱.
زمینه و هدف : تنظیم تعادل انرژی در انسان مسئله پیچیده و مبهمی است. مطالعات مختلف حاکی از رابطه بین فعالیت بدنی و ایجاد تعادل منفی انرژی در بدن است. هدف از این مطالعه، تعیین اثر فعالیت های بدنی مختلف وامانده ساز بر اشتها، کالری دریافتی، کالری مصرفی وعلاقه مندی به غذا در دختران دانشجو بود. روش تحقیق: روش تحقیق به صورت نیمه تجربی بود. تعداد 10 داوطلب دختر به صورت غیر تصادفی و داوطلبانه انتخاب شدند. آزمودنی ها دو پروتکل تمرینی شامل شنا و دویدن را با شدت 80 درصد حداکثر ضربان قلب تا حد واماندگی و یک پروتکل تمرین مقاومتی را با شدت 80 درصد یک تکرار بیشینه تا حد واماندگی در 3 جلسه اجرا نمودند. میزان اشتها، کالری دریافتی و علاقه مندی به غذا از طریق پرسشنامه توسط آزمودنی ها ثبت گردید. انرژی مصرفی نیز از طریق فرم ثبت اطلاعات در LSD مربوط به فعالیت بدنی 24 ساعته ثبت شد. از روش تحلیل واریانس با اندازه های تکراری و آزمون تعقیبی برای تجزیه و تحلیل داد ه ها استفاده شد. یافته ها : تمایل به غذا خوردن فقط بلافاصله بعد p>0/05 سطح معن یداری پیدا کرد. احساس گرسنگی نیز فقط بلافاصله )p=0/ از تمرین مقاومتی، نسبت به تمرین دویدن، افزایش معنی داری ) 001 داشت؛ در حالی که احساس سیری و توانایی )p=0/ بعد از تمرین شنا، نسب به تمرین دویدن، افزایش معنی داری ) 001بین تاثیر یک جلسه تمرین شنا، . )p <0/ غذا خوردن در چهار زمان، بین سه نوع تمرین تفاوت معن یداری نداشت ) 05 دویدن و تمرین مقاومتی دایره ای وامانده ساز از لحاظ اثر گذاری بر تمایل به غذا خوردن به غذا، کالری دریافتی و دیده نشد. نتیجه گیری : بین فعالیت های مختلف تمرینی از لحاظ اثر )p <0/ کالری مصرفی؛ تفاوت معنی داری ) 05 گذاری بر کالری دریافتی، کالری مصرفی و اشتها تفاوت معناداری وجود نداشت؛ و این بدان معناست که بدون در نظر گرفتن نوع فعالیت به اجرا درآمده، تمرین سبب تعادل کالریکی منفی می شود؛ تغییری که احتمالا نمی تواند در کوتاه مدت جبران شود.
۲.
زمینه و هدف: اطلاعات محدودی در زمینه آثار تمرینات ورزشی بر پری لیپین ها (PLINs) به عنوان تنظیم کننده های مهم ذخیره و لیپولیز بافت چربی وجود دارد. از این رو، هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر تمرین تناوبی با شدت بالا (HIIT) و تداومی با شدت متوسط (MICT) بر مقادیر پروتئینی PLIN3 و PLIN5 چربی احشایی رت های نر چاق می باشد. روش تحقیق: ابتدا رت ها به دو گروه رژیم غذایی استاندارد (CD) و رژیم غذایی پرچرب (HFD) تقسیم شده و پس از القا چاقی (با 10 هفته رژیم غذایی پرچرب) به 3 گروه کنترل چاق (OC)، تمرین تداومی با شدت متوسط (MICT) و تمرین تناوبی با شدت بالا (HIIT) تقسیم شدند. پروتکل تمرین HIIT شامل 10 مرحله فعالیت 4 دقیقه ای با شدت معادل 85 تا 90 درصد VO2max و با دوره های استراحتی فعال 2 دقیقه ای و پروتکل تمرین MICT با شدت معادل 65 تا 70 درصد VO2maxبود. مسافت طی شده به منظور همسان سازی هر دو پروتکل یکسان بود. پروتکل تمرین تداومی و تناوبی به مدت 12 هفته، بصورت 5 روز در هفته، با رعایت اصل اضافه بار بر روی نوارگردان اجرا شد. یافته ها: مقادیر پروتئینی PLIN3 و PLIN5 چربی احشایی به روش وسترن بلات اندازه گیری شد. نتایج تحلیل داده ها نشان داد که HFD منجر به افزایش معنی داری PLIN5 و کاهش معنی دار PLIN3 شده است (05/0p <). همچنین، هر دو پروتکل HIIT و MICT منجر به افزایش معنی داری PLIN3 (05/0p <) و کاهش غیر معنی دار PLIN5 (05/0p>) شد. نتیجه گیری: بنابراین، به نظر می رسد که تمرین ورزشی ممکن است به واسطه تنظیم PLIN3 و PLIN5 نقش موثری در متابولیسم قطرات چربی ایفا کند.
۳.
زمینه وهدف: با توجه به نقش کلیدی آپوپتوزیس و عوامل دیگر در التهاب، رشد و متاستاز سلول های توموری؛ هدف تحقیق حاضر بررسی تاثیر احتمالی تمرین هوازی بر میزان بیان این عوامل در سرطان پستان و اثر مثبت این تمرین بر کاهش وزن تومور پستان در موش ها است. روش تحقیق: تعداد 20 سر موش بالب C ماده 3 تا 5 هفته ای، با میانگین وزنی 1/0± 1/17 گرم به صورت تصادفی به دو گروه تجربی( تمرین هوازی) و کنترل تقسیم شدند. با تزریق زیر جلدی سلول های سرطانی MC4-L2، موش های هر دو گروه به سرطان مبتلا شدند و پس از آن، گروه تجربی به مدت هشت هفته و پنج روز در هفته پروتکل تمرین هوازی مشتمل بر دویدن روی نوارگردان با شیب صفر درجه و با شدت 55 تا 70 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی را در طول زمان 14-20 دقیقه در هر جلسه اجرا کردند. تمرینات در هفته اول با سرعت 14 متر در دقیقه شروع و در نهایت در دو هفته آخر به سرعت 20 متر در دقیقه رسید. یافته ها: نتایج آزمون تی مستقل نشان داد در مقایسه با گروه کنترل، حجم تومور در گروه تمرین به طور معنی داری (001/0=p) کاهش پیدا کرد؛ در حالی که بیان ژن Apaf-1 (001/0=p) و کاسپاز 3 (001/0=p) پس از اجرای تمرینات هوازی، به طور معنی داری افزایش یافت. نتیجه گیری: با توجه به افزایش فعالیت Apaf-1 و کاسپاز 3 به دنبال تمرینات هوازی منظم، می توان گفت اجرای این تمرینات روند رشد تومور پستان در موش های بالب C ماده را کنترل می نماید
۴.
زمینه و هدف: دویدن منجر به افزایش شکل پذیری سیناپسی در مغز می شود. با این حال هنوز اثر نوع دویدن بر تغییر مولکول های وابسته به شکل پذیری به خوبی مشخص نشده است. هدف از این مطالعه تعیین تاثیر دو نوع تمرین استقامتی برBDNF، و TrkB در هیپوکمپ رت بالغ سالم بود. روش تحقیق: در این تحقیق تجربی 18 سر رت ویستار نر بالغ 8 هفته به صورت تصادفی و مساوی (n=6) به 3 گروه کنترل، دویدن تداومی و دویدن تناوبی تقسیم شدند. حیوانات گروه های تمرینی به مدت 8 هفته روی دستگاه نوارگردان دویدند. 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی حیوانات قربانی شدند و هیپوکمپ آن ها از هر دو نیمکره برداشته شد. تغییرات سطوح پروتئینی با روش الایزا بررسی شد. یافته ها: آزمون آنالیز واریانس یکطرفه نشان داد که در گروه دویدن تداومی در مقایسه با گروه کنترل، افزایش معنی داری در BDNF و TrkB وجود داشت (004/0P = ، 001/0˂ P). همچنین تغییرات مشابهی برای گروه دویدن تناوبی مشاهده شد (004/0 P =، 001/0 P ˂)، اما تفاوت معنی داری بین دو نوع تمرین مشاهده نشد. نتیجه گیری: نتایج نشان داد که تمرین استقامتی صرف نظر از نوع آن منجر به افزایش BDNF و TrkB در هیپوکمپ رت های سالم بالغ می شود. از آنجا که این دو عامل از اصلی ترین عوامل فرایندهای شکل پذیری هیپوکمپی، حافظه و یادگیری هستند لذا، افزایش سطوح پروتیینی آن ها متعاقب دویدن استقامتی نشان از اثرگذاری مثبت آن بر فرایندهای ذکر شده در افراد بالغ دارد.
۵.
زمینه و هدف: مولتیپل اسکلروزیس (ام اس) یک بیماری خودایمنی است که منجر به انحطاط عصبی پیشرونده می شود. عوامل نوروتروفیک مانندBDNF نقش مهمی در پاتوژنز و درمان ام اس بازی می کنند. این تحقیق با هدف تعیین تاثیر هشت هفته تمرین پیلاتس بر سطح سرمی BDNF و تعادل پویای مردان مبتلا به ام اس انجام شد.روش تحقیق: روش مطالعهی این تحقیق از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون بود. تعداد22 مرد مبتلا به ام اس با میانگین سنی 7/3±9/34 سال، توده بدنی 3/4±07/24 کیلوگرم بر متر مربع و سطح ناتوانی 07/1±6/3، به صورت هدفمند و داوطلبانه انتخاب شده و سپس به صورت تصادفی به دو گروه تمرین (12 نفر) و کنترل (10 نفر) تقسیم شدند. آزمودنی های گروه تجربی، در یک دوره برنامه تمرین پیلاتس، به مدت هشت هفته و سه جلسه در هر هفته شرکت کردند. در مرحله ی پیش آزمون و پس آزمون، آزمون تعادل TUG جهت سنجش تعادل بیماران و نمونه گیری خونی جهت اندازه گیری سطح BDNF سرم (24 ساعت قبل و 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین پس از 12 ساعت ناشتایی) انجام گرفت. در پایان، برای مقایسه تغییرات درون گروهی و بین گروهی به ترتیب از آزمون های تی وابسته و تی مستقل با سطح اطمینان 05/0P ≤ استفاده شد.یافته ها: در گروه تجربی بعد از دو ماه تمرین افزایش معناداری در سطح سرمیBDNF گزارش شد (012/0P=). همچنین تغییرات آزمون تعادل(043/0P=) نیز معنادار بود. شایان ذکر است که در گروه کنترل هیچگونه تغییر معناداری گزارش نشد.نتیجه گیری: یک دوره برنامه تمرینی منتخب پیلاتس باعث بهبود تعادل پویا شده و سطح BDNF را افزایش می دهد. بنابراین مطالعه ی حاضر نشان می دهد که ورزش پیلاتس می تواند به عنوان بخش مهمی از برنامه های توانبخشی بیماران مبتلا به ام اس به کارگرفته شود.
۶.
زمینه و هدف: به نظر می رسد ترکیب تمرین مغزی و تمرین جسمانی بدلیل کاهش میزان درک تلاش در حین عملکرد استقامتی، از تمرین جسمانی تنها موثرتر است. بر همین اساس هدف از تحقیق حاضر بررسی تاثیر تمرین استقامتی جسمانی به همراه تمرین مغزی بر میزان خستگی تحمل ورزشی افراد فعال بود. روش تحقیق: تعداد 20 داوطلب سالم (14 مرد و 6 زن) به دو گروه تمرین استقامتی جسمانی+تمرین استقامتی مغزی و تمرین استقامتی جسمانی تقسیم شدند. دو گروه در هر جلسه 60 دقیقه با شدت 75-60 درصد ضربان قلب ذخیره بر روی چرخ کارسنج رکاب زدند. گروه تمرین مغزی در حین رکاب زدن یک تلاش ذهنی را نیز انجام دادند. دو گروه هر هفته 3 تا 4 جلسه به مدت 24 جلسه تمرین کردند. حداکثر اکسیژن مصرفی با استفاده از یک آزمون فزآینده و تحمل ورزشی افراد با استفاده از یک آزمون وامانده ساز با بار ثابت، قبل و بعد از دوره تمرین اندازه گیری شد. درک تلاش و ضربان قلب در طول آزمون زمان رسیدن به واماندگی ثبت شد. داده ها با روش آماری تحلیل واریانس با عامل بین گروهی تجزیه و تحلیل شدند (p˂0/05). یافته ها: حداکثر اکسیژن مصرفی در هر دو گروه به طور معنی داری افزایش یافت (p =0/01). با این وجود، زمان رسیدن به واماندگی در گروه تمرین استقامتی جسمانی + تمرین استقامتی مغزی نسبت به گروه تمرین استقامتی جسمانی به طور معنی داری افزایش یافت(p =0/01)هم چنین تمرین استقامتی جسمانی + تمرین استقامتی مغزی نسبت به تمرین استقامتی جسمانی میزان درک تلاش را در آزمون وامانده ساز به طور معنی داری کاهش داد (P˂0/05)نتیجه گیری: نتایج این تحقیق نشان می دهد ترکیب تمرین مغزی و جسمانی از طریق کاهش درک تلاش بیشتر، کارآیی بهتری برای افزایش عملکرد استقامتی نسبت به تمرین جسمانی دارد.