۱.
زمینه و هدف : فعالیت بدنی و برخی آنتی اکسیدان ها مانند ویتامین E و C ؛ از عوامل موثر بر سیستم ایمنی هستند. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تاثیر چهار هفته تمرین موازی و مصرف ویتامین E و C بر پاسح حاد ایمونوگلوبولین ها و کورتیزول سرم به یک وهله فعالیت هوازی وامانده ساز در زنان غیر فعال بود. روش تحقیق : پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی بود. 24 زن به صورت تصادفی به دو گروه مساوی (12 نفر) شامل گروه تمرین موازی (استقامتی و مقاومتی)+ مکمل ویتامینی (E و C)؛ و تمرین موازی (استقامتی و مقاومتی) + دارونما تقسیم شدند. عمل خونگیری قبل و بعد از یک جلسه فعالیت هوازی وامانده ساز (فعالیت با شدت 75 درصد حداکثر ضربان قلب ذخیره روی نوارگردان) و پس از اتمام چهار هفته فعالیت موازی به همراه مصرف مکمل؛ انجام گردید. گروه تمرین موازی+ مکمل ویتامینی (E و C)، چهار هفته تمرین موازی (سه جلسه تمرین در هر هفته) انجام دادند و همراه با آن، به مدت 30 روز مکمل ویتامین E و C (500 میلی گرم ویتامین C و200 میلی گرم ویتامین E، دو بار در روز) مصرف نمودند. کورتیزول و ایمونوگلوبولین های سرم به ترتیب با روش گاما و نفلومتری اندازه گیری شدند. برای مقایسه تغییرات قبل و بعد از یک جلسه فعالیت وامانده ساز دو گروه، از آزمون تحلیل کوواریانس و برای تعیین اختلاف بین گروهی متغیرها بعد از چهار مرحله اندازه گیری، از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معنی داری 0/05≥p استفاده شد. یافته ها : بعد از مداخله، در گروه مکمل ویتامینی (E و C) افزایش معنی داری در میزان IgM (p=0/03) و IgA (p=0/004)؛ و کاهش معنی داری در IgG (p=0/007) نسبت به گروه دارونما ایجاد گردید. از طرف دیگر، تفاوت معنی داری در میزان کورتیزول (13/0=p)، قدرت عضلانی بالاتنه (0/31=p) و قدرت عضلانی پایین تنه (0/53=p)، استقامت عضلانی بالاتنه (0/66=p) و حداکثر اکسیژن مصرفی (0/12=p) دو گروه تمرین موازی+مکمل ویتامینی (E و C) و تمرین موازی + دارونما مشاهده نشد؛ در حالی که استقامت عضلانی پایین تنه در تمرین موازی - مکمل به طور معنی داری (0/003=p) افزایش یافت. نتیجه گیری : مصرف ویتامین های C و E به همراه تمرینات موازی استقامتی و مقاومتی (چهار هفته)، آثار بهینه ای بر شاخص های ایمنی و آمادگی جسمانی زنان غیر فعال دارد. همچنین با مصرف ویتامین های C و E، می توان تغییرات حاد در ایمونوگلوبولین ها و کورتیزول سرم پس از فعالیت وامانده ساز را بهبود بخشید.
۲.
زمینه و هدف : فعالیت بدنی تغییرات ساختاری و عملکردی در قلب به ویژه بطن چپ ایجاد می کند که به شدت و مدت ورزش بستگی دارد. پژوهش حاضر اثر مدت زمان شنا را بر بیان ژن هیپرتروفی، عامل افزایش دهنده میوسیت 2c (MEF2c) بطن چپ موش های صحرایی نر بررسی می نماید. روش تحقیق : تعداد 18سر موش نر (20±200 گرم) به سه گروه کنترل، شنای میان مدت و بلندمدت تقسیم شدند. گروه های تمرینی (10 هفته و 5 روز در هفته) در آب 2±28 درجه شنا کردند. در هر جلسه گروه میان مدت یک ساعت و گروه بلندمدت از هفته پنجم تا دهم سه ساعت شنا کردند. برای سنجش بیان ژن MEF2c از روش Real-time PCR استفاده شد. نتایج با استفاده از روش تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی توکی در سطح معنی داری 0/05>p استخراج گردید. یافته ها : نتایج نشان داد که 10 هفته تمرین شنا در هر دو گروه تمرینی در مقایسه با گروه کنترل، منجر به کاهش بیان ژن MEF2c (p=0/001) می شود. به علاوه، وزن قلب و نسبت وزن قلب/ سطح رویه بدن در گروه شنای میان مدت و بلند مدت در مقایسه با گروه کنترل؛ افزایش معنی داری (0/05>p) پیدا کرد. نتیجه گیری : تمرین شنای به اجرا درآمده توانست بیان ژن MEF2c مرتبط با هایپرتروفی بطن چپ را کاهش دهد و زمینه را برای فعالیت عوامل مرتبط با هایپرتروفی مهیا سازد. ازاین رو انجام این تمرینات به ویژه شنای طولانی مدت را می توان به عنوان مدلی برای بهبود عملکرد قلب توصیه نمود.
۳.
زمینه و هدف : آواریکتومی (برداشت تخمدان) باعث القاء استرس اکسیداتیو در بدن می شود. دانه کتان به عنوان منبع غنی از آنتی اکسیدان های طبیعی همراه با فعالیت بدنی منظم، می تواند اثرات مخرب ناشی از استرس اکسیداتیو را مهار کند. هدف تحقیق حاضر بررسی اثر ترکیبی عصاره کتان و تمرین هوازی بر وضعیت اکسیداتیو بافت قلب در موش های صحرایی آواریکتومی شده بود. روش تحقیق : در این مطالعه تجربی، از 36 سر موش صحرایی ماده بالغ نژاد ویستار، با میانگین وزن 25±250 گرم استفاده شد. موش ها به طور تصادفی به شش گروه مساوی (n=6) شامل گروه های کنترل، شم (شاهد جراحی)، آواریکتومی شده، آواریکتومی- عصاره بذر کتان، آواریکتومی- تمرین، و نهایتا آواریکتومی- تمرین- عصاره بذر کتان؛ تقسیم شدند. تمرینات هوازی به مدت 8 هفته، هر هفته 5 روز بر روی نوارگردان به اجرا درآمد و گروه های تیمار با عصاره بذر کتان، روزانه به مقدار 400 میلی گرم/کیلوگرم وزن بدن عصاره بذر کتان به صورت گاواژ دریافت کردند. در پایان دوره مطالعه، نمونه بافت قلب از حیوانات مختلف اخذ گردید و ظرفیت تام آنتی اکسیدانی (TAC)، غلظت مالون دی آلدهید (MDA)، به همراه فعالیت آنزیم های سوپر اکساید دیسمیوتاز (SOD)، گلوتاتیون پراکسیداز (GPx) و پارااکسوناز-1 (PON1) اندازه گیری گردیدند. داده های جمع آوری شده با آزمون های آماری تحلیل واریانس یک طرفه و تعقیبی توکی در سطح 0/05>p مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها : فعالیت آنزیم های SOD، GPX، PON1 و میزان TAC در موش های گروه آواریکتومی به طور معنی داری کمتر از موش های گروه کنترل بود؛ در حالی که MDA به طور معنی داری افزایش پیدا کرد (05/p<0). از طرف دیگر، فعالیت آنزیم های SOD، GPX، PON1 و میزان TAC در موش های صحرایی گروه آواریکتومی- تمرین - عصاره به طور معنی داری در مقایسه با گروه های آواریکتومی، آواریکتومی- عصاره و آواریکتومی- تمرین افزایش پیدا کرد؛ در حالی که MDA به طور معنی داری کاهش یافت (05/p<0). نتیجه گیری : ترکیب عصاره بذر کتان و تمرین هوازی تاثیر بهتری در بهبود فعالیت سیستم آنتی اکسیدانی و کاهش شاخص اکسیداسیون بافت قلب در موش صحرایی آواریکتومی شده دارد.
۴.
زمینه و هدف : یکی از عوامل مهم در بروز اختلال متابولیکی و دیابت، التهاب است. مطالعه انواع فعالیت ورزشی و یافتن بهترین نوع آن، به عنوان روشی برای کاهش التهاب مورد توجه قرار گرفته است. هدف تحقیق حاضر مقایسه تاثیر شش هفته فعالیت ورزشی هوازی، مقاومتی و ترکیبی بر مقادیر پلاسمایی نسبت IL-10/TNF-α و شاخص مقاومت به انسولین در رت های نر ویستار دیابتی بود. روش تحقیق : تحقیق حاضر به صورت تجربی به اجرا درآمد. جامعه آماری رت های نر نژاد ویستار با محدوده وزنی 130 تا 150 گرم بودند. بدین منظور، تعداد 40 سر رت نر نژاد ویستار هشت هفته ای تهیه شدند و به طور تصادفی به پنج گروه هشت تایی شامل گروه های تمرین مقاومتی (شدت حدود 60 درصد یک تکرار بیشینه)، تمرین هوازی (شدت60-50 درصد حداکثر اکسیژن مصرفی)، تمرین ترکیبی، کنترل دیابتی و کنترل سالم غیر فعال؛ تقسیم گردیدند. رت ها به مدت شش هفته با تکرار سه جلسه در هر هفته، تمرین های مربوطه را انجام دادند. 48 ساعت پس از آخرین جلسه، خون گیری از قلب انجام و داده های خونی جمع آوری شد. شاخص های التهابی با روش الایزا و مقاومت به انسولین با روش HOMA-IR اندازه گیری شدند. سپس با استفاده از روش های آماری تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی LSD در سطح معنی داری 0/05≥p نتایج استخراج گردید. یافته ها : نسبت IL-10/TNF-α در گروه های کنترل دیابتی (0/001=p)، تمرین استقامتی (0/02=p)، تمرین مقاومتی (0/003=p) و تمرین ترکیبی (0/003=p)؛ نسبت به گروه کنترل سالم کاهش معنی داری پیدا کرد. در گروه های تمرینی نسبت به کنترل دیابتی، این شاخص تغییر معنی داری نکرد (0/05<p). از طرف دیگر، شاخص مقاومت به انسولین در هر سه گروه تمرین هوازی، مقاومتی و ترکیبی (به ترتیب با 0/002=p=0/03=p و 0/01=p) نسبت به گروه کنترل دیابتی کاهش معنی داری پیدا کرد. هیچ تفاوت معنی داری بین گروه های تمرینی مشاهده نشد. نتیجه گیری : اجرای تمرینات مقاومتی، هوازی و ترکیبی در طول شش هفته، دیابت نوع II را بهبود می بخشد؛ اما احتمالا پتانسیل کافی برای بهبود شرایط التهابی بدن را ندارد.
۵.
زمینه و هدف : تمرینات ورزشی متوسط تا شدید باعث آسیب بافت های بدن می گردد، اما استفاده از مکمل های آنتی اکسیدانی می تواند استرس اکسیداتیو ناشی از تمرین ورزشی را تعدیل نماید. هدف تحقیق حاضر بررسی تغییرات سرمی آنزیم گلوتاتیون پراکسیداز (GPX) و سوپراکسید دیسموتاز (SOD) دختران غیرفعال مصرف کننده کوآنزیم Q10 پس از تمرینات حاد مقاومتی متوسط و شدید بود. روش تحقیق : نوع تحقیق نیمه تجربی می باشد. تعداد 27 دانشجوی دختر به طور تصادفی در سه گروه (دو گروه تمرین مقاومتی و یک گروه کنترل) قرار گرفتند. گروه های تجربی یک جلسه فعالیت حاد مقاومتی با شدت متوسط (70 درصد 1RM) و فعالیت حاد مقاومتی شدید (85 درصد 1RM) را در ابتدا و انتهای دو هفته پروتکل تحقیق به اجرا درآوردند و در طول این مدت، مکمل کوآنزیم Q10 (30 میلی گرم/روز) دریافت نمودند. خونگیری بلافاصله پس از فعالیت حاد و مکمل گیری صورت گرفت. شاخص های GPX و SOD با روش رنگ سنجی آنزیمی مورد سنجش قرار گرفتند. نتایج با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و LSD در سطح 0/05>p استخراج گردید. یافته ها : فعالیت حاد مقاومتی متوسط و شدید تغییر معنی داری در فعالیت آنزیم GPX (به ترتیب با 0/06=p و 0/19=p) و SOD (به ترتیب با 0/42=p و 0/61=p) سرم ایجاد نکرد، اما اجرای آن ها پس از دو هفته مکمل یاری کوآنزیم Q10، با افزایش معنی دار فعالیت آنزیم های SOD (به ترتیب با 0/01=p و 006/0=p) و GPX (p=0/01) همراه بود. در مقایسه تاثیر دو نوع تمرین، تمرین مقاومتی شدید کاهش بیشتر شاخص GPX (p=0/002) را در پی داشت. نتیجه گیری : مصرف کوتاه مدت مکمل کوآنزیم Q10 موجب بهبود وضعیت آنتی اکسیدانی افراد غیرفعال شده و می تواند نگرانی افراد تمرین کننده را برای محفوظ ماندن از اثرات مخرب استرس اکسیداتیو پس از تمرینات مقاومتی حاد شدید (بالای 85 درصد 1RM) رفع نماید و به عنوان یک راهبرد تغذیه ای، در کنار سایر مکمل ها گنجانده شود.
۶.
زمینه و هدف : تغذیه نامناسب و افزایش رفتارهای غیرفعال، خطر بیماری های مزمن از جمله بیماری های قلبی- عروقی، فشارخون، سختی شریانی و دیابت را افزایش می دهد؛ در حالی که فعالیت بدنی می تواند در تعدیل این شرایط نقش داشته باشد. هدف از این تحقیق، بررسی تاثیر شدت های مختلف فعالیت هوازی قبل از مصرف گلوگز، بر شاخص عروقی قلبی – مچ پایی (CAVI) متعاقب آن، در زنان فعال و غیر فعال بود. روش تحقیق : تحقیق از نوع نیمه تجربی و شرکت کنندگان را 27 نفر زن، شامل 15 بازیکن فوتسال در گروه فعال و 12 دانشجوی غیرتربیت بدنی در گروه غیر فعال در دامنه سنی 18 تا 35 سال؛ تشکیل می دادند. هر گروه طی سه روز مجزا (دویدن با یکی از شدت های 25، 65 و 85 درصد حداکثر ضربان قلب ذخیره) به صورت متقاطع در تحقیق شرکت کردند. در هر جلسه ابتدا CAVI اندازه گیری شد. در مرحله بعد دویدن بر روی نوارگردان (با یکی از سه شدت انتخابی) اجرا شد و پس از گذشت 15دقیقه، مقدار 75 گرم گلوکز مصرف گردید. با سپری شدن 15 و 45 دقیقه پس از مصرف گلوکز، مرحله دوم و سوم اندازه گیری CAVI انجام گردید. برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معنی داری 0/05>p استفاده شد. یافته ها : هرچند در ابتدای هر سه جلسه، CAVI گروه غیرفعال بالاتر بود؛ مصرف گلوکز متعاقب اجرای فعالیت با دو شدت 25 درصد (0/005=p) و 65 درصد (0/01=p) حداکثر ضربان قلب ذخیره، موجب تغییر معنی دار CAVI درگروه فعال به نسبت گروه غیرفعال شد؛ بدان معنی که کاهش CAVI متعاقب این دو فعالیت و مصرف گلوکز در گروه فعال رخ داد. نتیجه گیری : به نظر می رسد پاسخ دهی سختی شریانی زنان فعال و غیرفعال به مصرف گلوکز پس از فعالیت بدنی، به ویژه در شدت های پایین، از الگوی متفاوتی پیروی می کند.
۷.
زمینه و هدف : انجام فعالیت های ورزشی منظم به عنوان استراتژی ارجح و راه کار موثر برای کاهش سایتوکاین های التهابی مانند لیپوکالین دو (Lcn2) و بهبود مقاومت به انسولین در افراد چاق توصیه شده است. با توجه به وجود یافته های محدود و ناهمسو در رابطه با اثرگذاری تمرینات موازی مقاومتی و استقامتی و تاثیر ترتیب اجرای تمرین بر این نشانگرها؛ مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثر ترتیب تمرین استقامتی و مقاومتی بر شاخص های ترکیب بدن، مقاومت به انسولین و سطح سرمی Lcn2 در زنان چاق غیر فعال به اجرا درآمد. روش تحقیق : تعداد 45 زن چاق غیرفعال در یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون، به صورت هدفمند شرکت کردند و به طور تصادفی به سه گروه کنترل (15 نفر)، تمرینات موازی مقاومتی+استقامتی (15 نفر) و تمرینات موازی استقامتی+مقاومتی (15 نفر) تقسیم شدند. برنامه های تمرینی به مدت 12 هفته، سه جلسه در هفته به اجرا درآمدند. تمرین استقامتی مشتمل بر دویدن روی نوارگردان به مدت 20 دقیقه در هر جلسه با شدت 75-55 درصد حداکثر ضربان قلب؛ و تمرین مقاومتی مشتمل بر اجرای حرکات در هشت ایستگاه، دو نوبت، با 15-8 تکرار و شدت 75-55 درصد یک تکرار بیشینه بود. 48 ساعت قبل از شروع تمرینات و 48 بعد از آخرین جلسه تمرینی، شاخص های ترکیب بدن و نمونه های خونی سرم در حالت ناشتایی مورد اندازه گیری قرار گرفت. از آزمون آماریt زوجی و آزمون تحلیل کوواریانس در سطح معنی داری 0/05>p استفاده شد. یافته ها : هر دو برنامه تمرین موازی، باعث کاهش معنی دار شاخص های ترکیب بدنی (وزن، درصد چربی بدن، شاخص توده بدنی، نسبت دورکمر به لگن) و نشانگرهای HOMA-R و Lcn2 سرمی شدند (0/05>p). با این حال، اختلافی بین اثر دو شیوه تمرین موازی مشاهده نشد (0/05<p). از طرف دیگر، کلیه این شاخص ها در گروه کنترل بدون تغییر باقی ماندند (0/05 >p). نتیجه گیری : انجام تمرینات موازی صرف نظر از ترتیب اجرای آن، می تواند راهکار درمانی موثری برای بهبود نشانگرهای خطرزای چاقی از جمله مقاومت به انسولین و نشانگر التهابی Lcn2 در زنان چاق باشد.
۸.
زمینه و هدف : فوتبال ساحلی به عنوان یک رشته جدید و پرطرفدار به سرعت در سراسر دنیا در حال گسترش است. با این حال، تاکنون اطلاعات دقیقی در مورد نیازهای جسمانی و فیزیولوژیکی بازیکنان این ورزش در دسترس نیست. هدف از پژوهش حاضر، بررسی تغییرات سطوح استراحتی برخی شاخص های التهابی، آسیب عضلانی، توان هوازی و بی هوازی بازیکنان فوتبال ساحلی در مراحل پیش فصل، نیم فصل و پایان فصل مسابقات لیگ برتر بود. روش تحقیق : شرکت کنندگان این مطالعه 13 بازیکن نخبه فوتبال ساحلی (میانگین سن 01/4±64/24 سال، شاخص توده بدنی 76/2±23/22 کیلوگرم/مترمربع و حداکثر اکسیژن مصرفی 48/5 ±60/38 میلی لیتر/کیلوگرم/دقیقه) حاضر در لیگ برتر فوتسال فصل 99-98 ایران بودند. شاخص های توان هوازی، بی هوازی و شاخص های التهابی (آلانین آمینوتراسفراز، آسپارتات آمینوترانسفراز، کراتین فسفوکیناز و لاکتات دهیدروژناز) در پیش فصل، نیم فصل و پایان فصل اندازه گیری شدند. از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر و آزمون تعقیبی بونفرونی در سطح معنی داری 0/05>p جهت بررسی تغییرات استفاده شد. یافته ها : از مرحله پیش فصل تا پایان فصل، آلانین آمینوترانسفراز افزایش معنی دار (0/04=p) و توان بی هوازی کاهش معنی دار (0/001=p) داشت. سطوح لاکتات دهیدروژناز افزایش معنی داری در نیم فصل نسبت به پیش فصل (0/04=p) و کاهش معنی دار در پایان فصل نسبت به نیم فصل نشان داد (0/01=p). با این وجود، تغییر معنی داری در آسپارتات آمینوترانسفراز (0/50=p)، کراتین فسفوکیناز (0/15=p) و توان هوازی (0/11=p) در طول فصل مسابقات مشاهده نشد. نتیجه گیری : با توجه به فشار فیزیولوژیکی ورزش فوتبال ساحلی در مراحل مختلف فصل مسابقات، پیشنهاد می شود بازیکنان این رشته در طول فصل، از نظر شاخص های بیوشیمیایی و عملکردی پایش شوند و بر اساس آن، برنامه های تمرینی، تغذیه ای و ریکاوری بهینه سازی گردد.