۱.
این گمان وجود دارد شمس و مولانا در همه موضوعات عرفانی با هم اتفاق نظر دارند، اما تأمل در دیدگاه های آن ها نشان می دهد در بعضی از فروع دارای اختلاف نظرند. یکی از محورهای متفاوت، آرای آن ها درباره شطح و ابعاد مختلف آن است که چرایی این اختلاف نظر و پاسخ بدان در رجحان سکر بر صحو باتوجه بر مشرب عرفانی هر عارف است. مولانا دیدگاهش با مشرب بایزید همخوانی دارد. برهمین اساس، بی هوشی و بی خویشی شطّاح در مرتبه سکر و حیرت نشانه دین داری و اتحاد نورانی او با حق است که بی هیچ اختیار و حرکتی خاموش و حیران حق است تا حق از زبان وی برای ادای سخن استفاده کند. اما شمس مطابق با مشرب عرفانی جُنید معتقد است، شطح یا سخنان بی تأویل و رسوا معنایی جز حلول، تکبر، عجز و تلوین ندارد و کسب معرفت الرب و حقیقت دین در مرتبه هوشیاری، ورای مراتب چهارگانه مستی بنیان شده است. همچنین از یافته های نوین این پژوهش، کیفیت ارتباط جبر و اختیار با شطح از دیدگاه آنان است. در نگاه مولانا شطّاحان، جبارانی هستند که از سر اختیار از حق خواسته اند آن ها را بی اختیار و فانی در خود گرداند. در نتیجه، هیچ قول و فعلی را به خویش نسبت نداده و خدا را قائل و فاعل حقیقی تمام اعمال می دانند. اما از نظر شمس، اهل سکر چون تنها نمود لطف حقند از تسلط بر احوال، ثبات و اختیار هوشیاران بی بهره و دچار جبر و ضلالت شده اند، لیکن هوشیاران، قَدَریانی هستند که به سبب برخورداری از صفات لطف و قهر حق قادرند بر احوال خویش کاملاً مسلط و شایسته مقام ولایت شوند؛ مقامی که صرفاً مختص اهل صحو است.
۲.
پیکرگردانی یا ترنسفورم به تغییر ماهوی شخصیت انسانی یا غیرانسانی بر اثر نیرویی فرازمینی اطلاق می شود. مقاله حاضر بر آن است که این استحاله ماهوی شخصیت های قصه های عامه را در چهارچوب نظریه روایت شناسی کلود برمون مورد بررسی قرار دهد. کلود برمون در طبقه بندی نقش شخصیت در روایت داستانی، شخصیت های «کارگزار» و «کارپذیر» را براساس بسط نظریه تقابل دوگانه لوی استروس در مورد شخصیت های کنش گر مورد نظر ساخت گرایان مطرح کرد. کارگزار در قصه، نقشی فعال، مؤثر و پویا دارد و نقطه مقابل آن، کارپذیر دارای نقشی منفعل و تأثیرپذیر است. پژوهش حاضر برآن است به این پرسش پاسخ دهد که براساس نظریه برمون، پیکرگردانی در قصه های عامه، چگونه می تواند منجر به تغییر کارکرد شخصیت شود و به تبع آن، جایگاه و نقش شخصیت را در قصه از کارگزار به کارپذیر و یا برعکس دگرگون سازد؟ این پژوهش از طریق گردآوری منابع به روش کتابخانه ای و به شیوه توصیفی-تحلیلی قصد دارد با استدلال های خود به این نتیجه برسد که به طور مشخص در چهار قصه برگزیده از ادب عامه شامل «بلبل سرگشته»، «ماه پیشانی»، «نمکی» و «چل گیس» که به عنوان نمونه های مورد پژوهش انتخاب شده اند، پیکرگردانی سبب می شود که شخصیت داستانی، پس از استحاله در طول قصه از لحاظ تأثیرپذیری از کنش دگرگون شود، کنش های جدیدی خلق کند و یا از کنش های جدید متأثر شود و در نتیجه آن از کارگزار به کارپذیر و یا از کارپذیر به کارگزار تغییر جایگاه بدهد.
۳.
زمین نزد اغلب ملل، عنصری زنانه و دارای طبیعتی زایا و بارور و نقش اساسی در آفرینش است؛ از این رو، در اسطوره ها، باورها، آیین ها، ادیان و نحله های عرفانی، نمود ویژه یافته است. در اساطیر، زمین مادر هستی، ایزدبانوی مورد پرستش، پرورش دهنده آفریدگان، زاینده، روینده، دارای قداست و الوهیت، سرچشمه وجود انسان و دیگر موجودات است. در ادیان، زمین سرچشمه وجود مادی انسان، مادر، مهد و گاهواره است. در اکثر نحله های عرفانی، زمین عرصه هبوط و فراق روح است. همچنین عنصری زنانه و مؤنث است و بر اساس آن، زن، جسم و نفس که ماهیتی زمینی و مؤنث دارند، مذموم واقع شده اند. در عرفان اسلامی، علاوه بر کارکردهای ادبی فراوان زمین، دو کارکرد ویژه عبارت هستند از: 1- مادر بودن زمین و 2- زندگی دوباره بخشیدن. زمین در عرفان، مادر هستی تلقی شده که موجودات و از جمله انسان، فرزندان اویند. در باورهای اساطیری، زمین و مادر هر دو در امر تولید مثل و بقای هستی دخیل بوده و امر زایایی و باروری را به عهده داشته اند؛ بنابراین، تلقی عرفا از زمین به عنوان مادر برگرفته از باورهای اساطیری است. همچنین در باور عرفا، زمین (خاک/ گور) وسیله تولد دوباره روح و مقدمه ورود به عالم ملکوت است. در باورهای اساطیری، زمین، زهدان و مادر انسان و دفن مرده در خاک به منزله بازگشت به خویشتن (مادر) و تولد دوباره تلقی می شده است؛ پس می توان گفت این نگرش عرفا نیز بازمانده باورهای اساطیری است.
۴.
اگزیستانسیالیسم به معنای «اصالت وجود» یا «تقدم وجود» است. این مکتب با سورن کی یرکگارد در دهه 1830 میلادی روی کار آمد؛ گرچه زمینه های آن وجود داشت. تقدم وجود بر ماهیت، مسئولیت، آزادی، دلهره، انتخاب و... از ویژگی های این مکتب است. در اگزیستانسیالیسم، انسان غریب است، چرا که از جنس طبیعت نیست. در مکانی رها شده که نه از جنس اوست و نه برای او ساخته شده. او ویژگی فطری ندارد و ماهیت خود را خودش به وجود می آورد. نخستین هدف اگزیستانسیالیسم آن است که انسان را از هویت خود باخبر سازد و او را نسبت به وجودش و وجود همه انسان ها مسئول کند. او باید با انتخاب آزاد، سرنوشت خود را رقم بزند. اگزیستانسیالیسم در ایران در دهه های چهل و پنجاه با تلاش های سید احمد فردید و علی شریعتی بر سر زبان ها افتاد. مصطفی مستور یکی از داستان نویسان بنام معاصر است. اولین کار ادبی او، دو چشم خانه خیس، در سال 1369 و اولین مجموعه داستانی وی، عشق روی پیاده رو، در سال 1377 به چاپ رسید. در داستان های مستور که بیشتر به اندیشه های ایمانی سورن کی یرکگارد می انجامند به ویژه روی ماه خداوند را ببوس، استخوان خوک و دست های جذامی و من گنجشک نیستم، پاره ای از ویژگی های اگزیستانسیالیستی همچون اصالت وجود، تنهایی، یأس، دلهره، بدبینی و... دیده می شود که در این مقاله به آنها پرداخته شده است.
۵.
یکی از مفاهیم اساسی در معنی شناسی، حروف اضافه و ربط است که از دیرباز در متون فارسی کاربرد فراوان داشته اند و در معانی مختلف به کار رفته اند. آشنایی با معانی این حروف و کاربردهای متعدد آن ها، نقش مهمی در رسایی و شیوایی متون کهن فارسی دارد. در نفثه المصدور حروف اضافه و ربط به شکل گسترده ای به کار رفته است که در برخی موارد کارکردهای متفاوتی دارند. دسته ای از آن ها فقط حرف اضافه اند، گروهی دیگر حرف ربط اند، تعدادی نیز در کاربردهای گوناگون به عنوان حروف اضافه و ربط، صفت، قید و پیشوند فعل به کار رفته اند که با توجه به بافت و معنای جمله کاربرد آن ها مشخص می شود. مقاله حاضر با روش توصیفی– تحلیلی به بررسی مفاهیم و معانی گوناگون این حروف می پردازد. نتایج حاصل از این پژوهش مؤید آن است که این حروف، دارای شبکه معنایی چندگانه اند. حروف «از»، «به»، «تا» و... همچنین کاربرد حروف اضافه ساده و حروف ربط ساده بسیار گسترده تر بوده است و حروف اضافه مرکب و ربط به صورت محدود به کار رفته است. فراوانی نسبی حروف اضافه ساده 51 درصد از کل متن را به خود اختصاص داده است. حرف ربط ساده «به» از بیشترین بسامد برخوردار است که 256 بار تکرار شده است. انجام این کار، برخی مشکلات در فهم آن را برطرف خواهد کرد.
۶.
بررسی قصه گویی مولانا در قالب مثنوی، تحقیق درباره روایت های او را در قالب های دیگر شعر مورد غفلت قرار داده است. در این مقاله با روشی توصیفی- تحلیلی، ظرفیت های قصه گویی مولانا در قالب های شعری غزل، رباعی و قطعه را بررسی کرده و دریافتیم اگرچه شاعران فارسی زبان در زمینه صورت شعر، بیشترین محدودیت ها را داشته اند، اما شاعر خلاقی مانند مولانا توانسته است در همین تعداد قالب های شعر فارسی -بسته به شرایطی که در کلیت یک روایت مشاهده می کرده است- برای صورت بخشی به آن روایت از فرم هنری متناسب با آن کمک بگیرد و از آنجا که شکل و فرم یک اثر روایی وقتی به کمال هنری خود نزدیک می شود که بتواند مناسب ترین شکل بیانِ محتوای مرتبط با آن را ارائه دهد در قصه گویی عرفانی به پویایی در فرم برسد. بر همین اساس او غزل را برای بازنمایی رخدادهایی که در نتیجه شدت تأثرات عاطفی اش در مکاشفات عرفانی با آن روبه رو می شده ، برگزیده است. با ساختار منسجم و یکتای رباعی، تجارب برق آسا و بسیط عرفانی اش را هماهنگ کرده است. از بدایع قصه گویی او در قالب قطعه اینکه از 17 قطعه- قصه او، 15 قطعه در بیان قصه های رمزی است که وحدت مضمون در این قطعات، القاگر وحدت در کلیت تجربه های روحانی او است. بنابراین، ساختار خاص و شکلی قصههایش، نحوه ظهور این قصه ها در قالب های خاص داستانی را مشخص کرده است. همچنین در مقام مقایسه، 84/2 درصد قصه گویی او در غزل است در حالی که او 27/10 درصد رباعی- قصه و 05/7 درصد قطعه- قصه دارد و این نشان می دهد که مولانا بعد از مثنوی، بیش از هر قالبی در رباعی قصه گفته است.
۷.
آفرینش های ادبی گاه محصول بومی سازی ها و خلاقیت هایی است که هنگام ورود متن از سپهر نشانه ای بیگانه به نظام خودی اتفاق افتاده است. با وجود الهام گیری فروغ در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» از «سرزمین هرز» الیوت، هر یک از دو اثر مورد بحث به شیوه خودشان یگانه و منحصربه فرد هستند. اگرچه تغییراتی که ورود متن جدید در فرهنگ ادبی مقصد ایجاد کرده، بیشتر از بومی سازی ها به چشم می آید، هنگام عبور از مرز و ورود به نظام، متن از جنبه های مختلف؛ از جمله ساختار ادبی، تغییراتی در جهت ذوق و سلیقه بومی داشته و شاعر با جابه جایی، افزایش و کاهش عناصر سازنده متن مبدأ، آن را با مقتضیات ادبی و فرهنگی جامعه فارسی زبان، هماهنگ و به اصطلاح بومی سازی کرده است. تبیین راهکارهای بومی سازی در حرکت از فرانظام (متن مبدأ) به نظام (متن مقصد) بر اساس نظریه یوری لوتمان، اساس مقاله حاضر است که نشان می دهد این تغییرات تا حدود زیادی به شعر فروغ هویت ادبیِ بومی و ملی بخشیده و در بستر آن، خلاقیت های بی نظیری پدید آمده است.
۸.
محمود دولت آبادی از جمله نویسندگان خطه خراسان است که آثار داستانی خود را با ویژگی های اقلیمی و به ویژه مؤلفه های روستایی پدید آورده است. گابریل گارسیا مارکز نیز در آمریکای جنوبی از نویسندگانی است که دارای آثاری خاص با ویژگی های منحصر به فرد است. در این پژوهش، رمان جای خالی سلوچ و صد سال تنهایی با روش توصیفی – تحلیلی و تطبیقی از جهت تفاوت ها و تشابهات ادبیات اقلیمی با هم مقایسه شده اند. با وجود تفاوت های زیادی که میان نحوه پرداختن این دو نویسنده به این مضامین وجود دارد در این دو رمان در حوزه ویژگی های اقلیمی روستاها تشابهاتی دیده می شود که بیشتر سبک زندگی روستایی، موقعیت دهکده و خانه ها، نزدیکی به طبیعت بکر، دوری از زندگی تجملی و برخی شرایط زندگی که سادگی و ابتدایی بودن احتیاجات را شامل می شود. تفاوت های این دو رمان در حوزه فرهنگ و اوضاع اجتماعی بروز می کند. دولت آبادی محیطی کاملاً روستایی را به تصویر کشیده که همه ویژگی های روستا را در آن می توان دید و هدفش نشان دادن مشکلات روستائیان در دهه چهل ایران و نحوه تعامل مردم با آن بوده است، اما مارکز با هدف نشان دادن چگونگی تبدیل یک دهکده به شهری بزرگ و پیشرفته، ماکوندو را پدید آورده و کمتر به ویژگی های روستایی آن پرداخته است و بیشتر آداب و رسوم و باور های مردم آمریکای جنوبی را به عنوان شرایط اقلیمی نشان داده است.
۹.
رویکردهای غالب در مطالعه و نقد اسطوره ها غالباً بر نوعی پیش فرض ناظر بر خنثی بودن این گفتمان مبتنی است. در این میان می توان با گذار از چنین دیدگاه هایی و با خارج کردن اسطوره ها از حالت تعلیق و سپس مقید ساختن به ساختارهای قدرت، برداشت و خوانش تازه ای از آن ها ارائه داد. بر این مبنا در مقاله حاضر نخست اسطوره آفرینش و اساطیر هم عرض آن از حالت تعلیق جدا شده است و در چهارچوب یک نوع ساختار قدرت قرار گرفته است، سپس منطق جاری در این فرآیند تبیین شده و در نهایت به کارکرد چنین امری پرداخته شده است. نتایج حاصل از دریافت و تشریح برخی از آثار انتخابی در سنت یونانی- ایرانی بیانگر این مسأله است که عملکرد این روایت های اسطوره ای به تولید و بازتولید اندیشه های ذات گرایانه متعلق به سنت های جبرگرا معطوف است که در گستره ای از رویکرد و کارکرد انتولوژیک تا ساز و برگی ایدئولوژیک برای سرکوب و سلب عاملیت از سوژه جریان یافته است. از این چشم انداز نظام های اسطوره ای به دستمایه منطق ذات گرایی، یک مرکز قدرت صورت بندی و به صورت محافظه کارانه تعرض سوژه های انسانی به این مراکز را به شیوه های گوناگون سرکوب کرده اند.
۱۰.
ناصر خسرو از شخصیت های بزرگ و تأثیرگذار در تاریخ و فرهنگ و ادب ایران است، اما به دلیل فعالیت سیاسی و عقیدتی در مذهب غیر غالب، عده ای گاه تعمداً او را نادیده گرفته و فراتر از این، گاه عده ای او را مورد بدترین دشنام ها قرار داده اند. با این همه، همواره ذوق ادب دوست عام ایرانیان، استواری و فصاحت اشعار او را -بدون توجه به مسلک سراینده آن ها- ستوده و برخی از آن اشعار را در طول سده ها به خاطر سپرده و نگاه داشته اند. این مقاله بر آن است که با جمع آوری هر گونه یادکرد از نام ناصر خسرو از زمان بعد از حیاتش تا سال هزار هجری در متون ایرانی، میزان و چگونگی حضور او را در حافظه مکتوب بلندمدت ایرانیان بررسی و تحلیل کند. این تحقیق به روش توصیفی- تحلیلی انجام گرفته است. بر اساس یافته های این تحقیق، سه رویکرد متفاوت به ناصر خسرو در متون وجود دارد: غالباً در متون ملل و نحل از او به زشتی یاد می شود. در برخی متون، فارغ از نگاه عقیدتی، اشعار او را تحسین می کنند و به زندگی او پرداخته می شود و رویکرد برخی متون به شخصیت او، افسانه پردازانه است تا واقعی. یادکرد دشمنانه نام ناصر خسرو از زمانی که فعالیت های نظامی و تبلیغی فرقه اسماعیلیه افول می کند، کمتر شده و سیمای ناصر خسرو از مبلّغی مذهبی، تبدیل به پیر و شیخ صاحب کرامت می شود.
۱۱.
«صدسال دگر» و «نوای کاروان» دو مجموعه منتشر شده تازه ای است که به همت فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی از میراث نیما یوشیج چاپ شده است. تئوری های نیما یوشیج درباره شعر و شاعری در مجموعه های چاپ شده پیشین او آمده است و سیر تحولات شعری او را می توان ترسیم کرد؛ با این وجود بسیاری از اشعار دیگر نیما یوشیج در این دو دفتر اخیر وجود دارند که در تحلیل روند تحولات شعری او بسیار حائز اهمیت اند. در پژوهش حاضر با در نظر گرفتن مهم ترین نظریات نیما از جمله توجه به سمبلیسم، دکلماسیون و روند طبیعی کلام، الگوی وصفی و روایی، عینیت و ذهنیت، هارمونی و استحاله به بررسی این دو مجموعه پرداخته ایم. نتایج نشان می دهد که نیما برای رسیدن به سمبلیسم علاوه بر ادبیات غرب به ادبیات کلاسیک خصوصاً «تمثیل» و «نمادهای عرفانی» علاقه زیادی نشان می دهد. علاوه بر ساختار نمایشی، نیما از ظرفیت «روایت» و «داستان» برای بیان مطالب خود استفاده می کند و تلاش می کند تا با طبیعت درآمیزد و برخلاف شعر کلاسیک، توصیفی عینی و بیرونی از آن ارائه بدهد. نیما شعر کلاسیک را دارای وحدتی اندام وار نمی بیند و تمام عناصر شعر را در راستای ایجاد یک ترکیب هماهنگ که آن را «هارمونی» و «فرم» می نامد، قرار می دهد.
۱۲.
طنز از آنجا که از زبانی خاص به قصد انتقاد، اعتراض و التذاذ بهره می برد، نوعی گفتمان یا خرده گفتمان ادبی است. تحلیل گفتمان انتقادی، گرایشی از رشته تحلیل گفتمان در مطالعات زبان شناختی است که به رابطه زبان، قدرت و ایدئولوژی در جامعه می پردازد. یکی از الگوهای معروف در تحلیل گفتمان، الگوی جامعه شناختی- معنایی ون لیوون است که تحلیل متون از سطح توصیفی به سطح تبیینی و توجیهی ارتقا می یابد و نیز رابطه میان جامعه، فرهنگ، قدرت، ایدئولوژی و... بازنمایانده می شود. گفتمان طنز در اشعار شاملو در حوزه مسائل اجتماعی، سیاسی، فلسفی دیده می شود و اثر وی را از منظر الگوی ون لیوون شایسته تحلیل می کند. این مقاله از منظر تحلیل گفتمان بر مبنای الگوی ون لیوون، طنز را در شعر شاملو دنبال می کند تا مشخص شود شاملو کارگزاران اجتماعی را به چه صورت نشان داده و با توجه به کارکرد انتقادی و اعتراضی طنز، چگونه گفتمان ها را با مؤلفه های جامعه شناختی- معنایی تولید و بازنمایی کرده است. مؤلفه های تحلیل انتقادی گفتمان در الگوی ون لیوون مبتنی بر دو عنصر صراحت و پوشیدگی است که خود زیرمجموعه های مختلف زبانی دارند. بر اساس نتایج این تحقیق، شاملو از مؤلفه های پوشیده در گفتمان طنز در اشعارش بیشتر استفاده کرده است. وی هویت کنشگران مربوط به قدرت، سلطه، فریب خوردگان و خائنان را حذف و کتمان کرده و همزمان با فعال نمایی و نام بری مستقیم از قدرتمندان گذشته بر فعالیت های آزادی خواهان و مبارزان تأکید کرده است. تناقض در بافت زبانی، عاطفی و اندیشه از مختصات گفتمان طنز در شعر شاملو است.
۱۳.
طوطی از پرندگان شناخته شده ادب فارسی است و ویژگی های گوناگونش دستمایه مضمون پردازی ها و سخن سازی های بسیاری بوده است. بررسی ریزبینانه آثار ادبی نشان می دهد سرایندگان فارسی گو که در نواحی جغرافیایی گوناگون می زیسته اند به خوبی با ویژگی های طبیعی و زیستی طوطی که بومی ایران نبوده، آشنایی داشته اند و در ساخت تشبیهات و تصاویر و شکل دادن به شبکه تداعی های بلاغی آثار خود از آن ها بهره برده اند. در این مقاله برآنیم با بررسی آثار منظوم ادبی نشان دهیم شناخت ویژگی های طبیعی طوطی تا چه اندازه در بررسی اشعار به کار می آیند، ظرافت ها و دقایق آن ها را روشن تر می سازند و در فهم معنای آن ها گره گشا هستند. بررسی شواهد متعددی از متون منظوم نشان می دهد از میان ویژگی های طبیعی طوطی، ویژگی های ظاهری و دیداری در ساخت تصاویر بلاغی که مبنای آن ها بر تشابه استوار است، نقش عمده دارند. در این میان رنگ سبز یکی از قوی ترین و متنوع ترین شبکه تداعی ها را پیرامون طوطی ساخته است.