مقالات
حوزه های تخصصی:
زبانِ طنز از قدرتی بس ژرف برخوردار است؛ قدرتی که در سایة آن گوینده می تواند بسیاری از معضلات را بازگو و در بهتر شدن اوضاع تلاش نماید. زمانی که جامعه به بلایا و آشفتگی های فرهنگی و اخلاقی فراوانی دچار باشد، بر دامنة طنز، به ویژه هجو و هزل افزوده می شود. در این مقاله اثبات شد که عطاملک جوینی با طبعِ شوخ و انتقادی خود، همانند بسیاری از شوخ طبعان و منتقدان تاریخ این سرزمین، از این ابزار شگفت و تأثیرگذار به صورت چشمگیر بهره برده است. جوینی بر بسیاری از اعمال، وقایع، افراد، عقاید و غیره نگاهی توأم با نقد و طنز انداخته است و از این طریق، توانسته چون مُصلحی اجتماعی و سیاسی، در بهتر شدن اوضاع و بیان معایب بکوشد. همچنین این پژوهش ثابت کرد که این نگاه منتقدانة او (طنز و هجو) تنها به مغولان اختصاص نیافته، بلکه رعیّت، زنان، شاهان و فرماندگان خوارزمشاهی، شیخ الاسلام و بسیاری از صاحب نامان آن روزگار را نیز در بر می گیرد. با این حال، نباید توقّع داشت که نویسنده ای توانا و ناقد، آن هم در دبار حاکمانی به غایت خشن و بی منطق، نقد و طنز را به صراحت بازگوید و خود را در معرض خطر و تاریخ را از ثبت این وقایع تلخ محروم سازد. نقد و طنزهای جوینی بیشتر در لفّافه زبان پنهان است و پی بردن به این جنبه از نوشتار او، تأمّل ویژه می طلبد.
نگرشی تحلیلی بر سرعت روایت در رمان های جای خالی سلوچ و موسم الهجرة إلی الشّمال با تکیه بر نظریّة روایت شناسی ژرار ژنت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از تکنیک های اصلی در تحلیل رمان، بررسی و نقد روایت پردازی داستان با توجّه به نظریّة روایت شناسی ژرار ژنت، منتقد ساختارگرای فرانسوی است. او زمان را یکی از مؤلّفه های اصلی پیشبرد هر روایت دانسته است و زمان دستوری را بر پایة سه مؤلفة زمانیِ نظم، تداوم و بسامد بنا نهاده است. در این جستار، به روش توصیفی تحلیلی و با رویکرد بیشتر به مقولة تداوم زمان روایی دیدگاه ژنت، رمان های «جای خالی سلوچ» اثر محمود دولت آبادی و «موسم الهجرة إلی الشّمال» اثر طیّب صالح، مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته شده است تا اهمیّت به کارگیری عنصر زمان، وابسته ها و هم بسته های آن به عنوان یکی از بنیان های روایت، بررسی و تحلیل شود. نتایج این پژوهش، بیانگر این است که رمان «جای خالی سلوچ»، در مجموع از سرعت روایتی متوسّطی برخوردار است؛ زیرا نویسنده از مؤلّفه های افزایندة سرعت (حذف یا گزینش، شتاب مثبت و زمان پریشی از نوع آینده نگر) و عوامل کاهندة آن (درنگ توصیفی، شتاب منفی، افزودن اپیزود، عمل ذهنی و زمان پریشی از نوع گذشته نگر) به شکل متوازن و متعادلی بهره برده است، امّا در رمان «موسم الهجرة إلی الشّمال» به علّت فراوانی توصیف ها، افزودن اپیزود و استفاده بیش از اندازة شخصیّت های رمان از عنصر زمان پریشی از نوع گذشته نگر، سرعت روایت کُند و در برخی جاها متوقّف شده است. با این حال، هر دو رمان پُر از جنب و جوش، هیجان، تحرّک و پویایی، دلهره، اضطراب و کشمکش های متعدّد درونی و بیرونی هستند و همین مسئله تا حدود زیادی، کُندی سرعت روایت را در آنها جبران کرده است.
بررسی تقابل زمان روایی و زمان متن در حکایت های گلستان سعدی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«گلستان سعدی» اثری روایی است که از تکنیک های زمان روایی به خوبی بهره برده است. هدف اصلی این پژوهش کشف تمایز زمان تقویمی و زمان متن در روایت های این کتاب است. روش مورد استفاده در این پژوهش، روش تحلیل محتواست و واحد تحلیل، مضمون در نظر گرفته شده است. بدین منظور، بر پایة نظریّة روایت شناسی ژرار ژنت، مولّفة زمان در روایت های «گلستان سعدی» بررسی شد و این نتایج به دست آمد که در بخش هایی از روایت های گلستان انحراف از سیر خطّی زمان وجود دارد؛ از جمله بر اساس معیار نظم، تعداد کُلّ حکایت های حاوی گذشته نگری، حدود 23% و تعداد کُلّ حکایت های حاوی آینده نگری، کمتر از 2% است. بر اساس معیار تداوم، تعداد کُلّ حکایت های حاوی توصیف های بلند و کوتاه، حدود 23% است. در 5/16% از حکایت های «گلستان»، تعادل زمانی بین زمان متن و زمان داستان دیده می شود و کُلّ حکایت با شتاب ثابت روایت می شود. 96% حکایت های «گلستان» به دلیل استفاده از شگرد فشرده نویسی، با شتاب مثبت روایت می شود. آغاز 91% حکایت های این کتاب به دلیل استفاده از شگرد حذف، با شتاب مثبت روایت می شود. بر اساس معیار بسامد، اغلب روایت های «گلستان» از بسامد مفرد برخوردارند و حدود 2% از روایت های آن بسامد مکرّر و 3% از روایت ها، بسامد بازگو دارد.
بررسی تطبیقی عناصر داستانی در باب الحکایات احمد شوقی و حکایت های پروین اعتصامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
باب الحکایات احمد شوقی و حکایت های پروین اعتصامی از مهم ترین آثار تمثیلی ادبیّات معاصر عربی و فارسی به شمار می روند. دیدگاه غالب این است که نوع ادبی تمثیل و ساختار آن ضعیف است و به زحمت بار محتوای اخلاقی را بر دوش می کشد. در نتیجه، این نوع ادبی همواره در پایین ترین درجه یک نوع داستانی مورد بررسی قرار می گیرد. به علاوه، اغلب تحقیق های این حوزه به محتوا پرداخته ، به هنر «چگونه گفتن» آنها توجّهی نشان نداده اند. بدیهی است که «چگونه گفتن» اصل بسیار مهمّی در ادبیّات است و این حج م از تحقیق هایی که به «چه گفتن ها» می پردازد، گونه ای بی مهری به این اصل اصیل ادبیّات محسوب می شود. در این مقاله، کوشیده ایم تا با تکیه بر روش توصیفی تحلیلی و مطالعات کتابخان ه ای، ضمن بررس ی دقیق ساختار تمثی ل و عناصر سازنده آن بر اساس دو اثر تمثیلی مذکور، ارتباط دقیق ساختاری و محتوایی آنها را نیز با یکدیگر نشان داده، تأکید نماییم که در بررسی چنین آثاری، نگرش یکسویه محتوایی به هیچ وجه نمی تواند یک راهکار ژرف شناسانه مورد اعتماد باشد و شناخت ساختار هر اثر ادبی با تمام جزئیّات آن، یک اصل اساسی است که البتّه به درک عمقی محتوایی آن اثر نیز می انجامد.
مقایسة بنمایه های پایداری نسیم شمال و صالح محمود هُواری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیّات پایداری واکنش فکری فرهنگی ملّت های تحت سلطه است. ملّت ها با اینکه از جغرافیا، فرهنگ، منش و آرمان های مختلف برخوردارند، امّا بنمایه های ادبیّات پایداری در جای جای دنیا در اغلب موضوع ها، جهت گیری واحدی را دنبال می کند. پژوهش حاضر بر آن است تا با روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر مکتب امریکایی ادبیّات تطبیقی، بنمایه های ادبیّات پایداری را با محوریّت دیوان «باغ بهشت» نسیم شمال، شاعر دورة مشروطه در ایران و دیوان «مرایا الیاسمین» صالح هواری، شاعر معاصر فلسطینی، که هر دو از شاعران متعهّد در قبال سرزمین و مردم خود هستند، با هم مقایسه نماید و بیش از پیش زوایای پنهان و ناگشودة ادبیّات پایداری را در ایران دورة مذکور و فلسطین معاصر بنمایاند. از مهم ترین یافته های این پژوهش آن است که نسیم شمال اندیشه های خود را در مقولة مبارزه و پایداری با زبان صریح و آشکار بیان کرده است و صالح هواری به زبان رمز و اشاره.
بازتاب اندیشة صوفیانه در داستان جمشید و خورشید(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
«جمشید و خورشید» یکی از منظومه های داستانی از نوع نظیره هاست. سلمان ساوجی، از گویندگان قرن هشتم، این داستان را در سال 736 هحری قمری و در 2988 بیت به رشتة نظم در آورده است و به سلطان اویس ایلکانی تقدیم کرده است. این داستان اگرچه داستانی عاشقانه است و شباهت های زیادی هم با داستان های منظوم عاشقانة پیش از سلمان دارد، امّا شیوة پرداختن شاعر به آن به گونه ای است که می توان چنین استنباط کرد که سلمان در این منظومه به دنبال آن است تا با درآمیختن عناصری از تصّوف با داستان عاشقانة خود، آن را از شکل یک اثر تقلیدی صرف بیرون آورد و آب و رنگی از نوآوری بدان ببخشد. از این رو، مثلاً مهراب که از شخصیّت های تأثیرگذار در داستان است، بیش از آنکه یک ندیم برای جمشید باشد، چنان که در داستان های عاشقانه می بینیم، تا حدّ زیادی خواننده را به یاد پیر طریقت در رهنمونی سالک برای رسیدن به معرفت می اندازد. شخصیّت جمشید و رفتارهای وی نیز در این منظومه غالباً حاکی از آن است که سرایندة داستان در پی آن بوده تا او را در جایگاه سالکی قرار دهد که به دنبال رسیدن به خورشید است؛ خورشیدی که از آن می توان به «خورشید معرفت» تعبیر کرد. سرانجام هم در پی مجاهدت های پیاپی و گذشتن از موانع متعدّد که یادآور هفت وادی سیر و سلوک است، به مقصود غایی خویش از این سفر پرفراز و نشیب عشق دست می یابد. در این نوشتار بر آنیم تا شواهد گوناگونی را که بیانگر تأثیرپذیری شاعر از برخی اندیشه های صوفیّه است، مورد بررسی قرار دهیم.
کورسویی در هزارتوی رباعیّات خیّام گامی برای آماده سازی رباعیّات خیّام برای تحلیل های روانشناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رباعیّات خیّام از پرجاذبه ترین آثار ادبی ایران و جهان و از ناشناخته ترین آنهاست. در این مقاله، رباعیّات خیّام با هدف آماده سازی برای تحلیل های روانشناختی، از زاویة گسترة قابلیّت انتساب به شخص خیّام و از زاویة تفسیرپذیری مورد بررسی قرار گرفت. برای این منظور، 20 رباعی از مجموعة رباعی های منسوب به خیّام که بیشترین اجماع را دارند، بررسی و تحلیل روانشناختی شدند. نخست وضعیّت استثنایی رباعیّات خیّام در گسترة ادبیّات فارسی مطرح گردید. سپس مهم ترین نکات مورد اختلاف در باب آن ارائه شد. باورهای مذهبی، لاادری بودن، پوچ نگری و لذّت جویی، چهار مورد از این مجموعه هستند. در این میان، نگاه خاصّ خیّام به «مرگ» و «مَی» بررسی شد و در نهایت، گسترة تفسیرپذیری رباعیّات و چند رباعی محوری از آن میان بررسی شد. سه الگوی تفسیری برای تحلیل های مختلف، از جمله تحلیل روان شناختی ارائه گردید. این الگوها که بیان مستقیم، هدفمند و تلویحی نام گرفتند، رباعیّات خیّام را پذیرای تحلیل های روانشناختی مختلف می کنند. بخشی از سردرگمی نویسندگان مختلف در باب آثار خیّام، ناشی از تلاش آنها برای قرار دادن این آثار در چهارچوب خاصّی است که عموماً تناسب کافی با آن ندارند. ارائة الگو های تفسیری مختلف، راهی برای کاهش سوگیری های گمراه کننده و نزدیک شدن به واقعیّت های شخصیّت و آثار خیّام است.