مقالات
حوزه های تخصصی:
زبان شناسی متن، یکی از نظریه های نوین و پرکاربرد زبان شناسی است که قلمرو وسیعی دارد و زیرشاخه-های متعدّد آن نیز، بر وسعت مفهوم آن افزوده است. بوگراند البته با این روش، تنها به تحلیل ایهام پردازی و استعاره و تشبیه پرداخته است و در مورد سایر صنایع ادبی، سخنی نگفته است. رویکرد مرحله ای با سه روش «انسجام»، «پیوستگی» و «بینامتنیت» به درک متن توسّط مخاطب و بازتولید آن، کمک می کند. از میان این سه رویکرد، مبحث ایهام پردازی با دو روش اوّل، رابطه تنگاتنگ دارد. ایهام پردازی با روش انسجام به دو مورد و با روش پیوستگی به هفت مورد تقسیم می شود. در این مقاله، ضمن معرّفی و شناساندنِ رویکرد مرحله ای به خوانندگان گرامی، از روش بوگراند استفاده می شود تا به تحلیل و توصیف ایهام پردازی هنرمندانه سعدی در غزلیاتش برمبنای 9 مؤلّفه موجود در 2 روش انسجام و پیوستگی پرداخته شود. نتایج نشان می دهد که از میان این مؤلّفه ها، نوع «ایهام دوگانه وابسته» و «استعارات همنشین» از پربسامدترین مؤلّفه ها هستند و نوع «ایهام دستوری» و «ایهام مبهم» از هنری ترین مؤلّفه های ایهام پروری در غزل سعدی هستند.
کاربرد ایهام درغزل های شوکت بخاری
حوزه های تخصصی:
ایهام از عناصر مهم زبان ادبی و از گونه های پرکاربرد صنایع بدیعی است که آن را از انواع هنجار گریزی معنایی دانسته-اند . ایهام در محور مجاورت و همنشینی به وجود می آید و به کمک آن می شود کلام را درهاله ای از رمزوارگی فرو برد. ایهام را همچنین می توان هنری ترین و پُر راز و رمزترین شگرد ادبی دانست که شاعران و سخنورانِ هنرمند از آن بهره گرفته اند، بی شک پی بردن به شگفتی های این آرایه بدیعی، ما را به شناساییِ سخنان رازآلودِ آنان راه می نماید. در ادبِ فارسی، حافظ و خاقانی را پیشروِ این هنر می دانند. شوکت بخاری از شاعران سدهیازدهم هجری و از پارسی سرایانِ توانای ماوراءالنهر است، شعر وی سرشار از خیال انگیزی بوده و بیشتر صنایع بدیعی را می توان در غزل های وی یافت. این پژوهش برآن است تا، با نگاهی به غزل های شوکت بخاری، انواع مختلف ایهام را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.
نگاهی به باستان گرایی در شعر شاملو
حوزه های تخصصی:
باستانگرایی از مهمترین ابزار آشنایی زدایی در کلام ادبی محسوب می شود. کاربرد زبان آرکائیک یا گریز شاعر از گونه زبان هنجار و به کارگیری ساخت زبانی گذشته که امروز در زبان معیار کاربردی ندارد، باستانگرایی نامیده می شود. این پژوهش بر آن است تا باستانگرایی را در شعر شاملو به روش توصیفی- تحلیلی مورد بحث و مداقّه قرار دهد. برای این منظور، پس از مباحث مقدماتی، مبحث اصلی در پنج مشخصه باستانگرایی آوایی (شامل تخفیف، تشدید، ابدال، اضافه و ساکن)، باستانگرایی واژگانی (شامل اسم، صفت و قید)، باستانگرایی فعلی (اعم از فعل های ساده، پیشوندی و مرکب)، باستانگرایی نحوی (باستانگرایی در کابرد حروف مانند معانی حرف را و ...) با ذکر نمونه هایی از شعر شاملو مطرح شده است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که شاملو ذاتاً ابتذال ناپذیر و ابتذال گریز است و تلاش و جسارت خاصی در خروج از معیار زبانی برای رهایی از قید و بند محدودیت های شعری انجام داده است. وی با استفاده از به کارگیری توانمندی زبانی گذشته ادبی ایران پدید آورنده سبک خاص خود گشت و از این راه تشخص ویژه به شعر خود داده و در سروده های خود علاوه بر شاخصه های زبان روزمره خود، از نحو و ساختار گذشته ادبی در تمام جنبه ها بهره مند گشته است. این امر به معنی این است که شاملو در جست وجوی راهی است تا بتواند همچنان زبان و سبک برجسته خود را حفظ کند و از دغدغه فراموشی سبک و زبان خود از سوی خوانندگان رهایی پیدا کند.
اندیشه صعلوکانه در اشعار عبدالحمید الدیب از رهگذر شعر صعالیک جاهلی
حوزه های تخصصی:
در دوره های مختلف ادبی ازجمله عصر معاصر، شاهد حضور شاعرانی صعلوک در ادبیات عربی هستیم که با اشعارشان منادی آرزوها و شاکی از محرومیت های برخاسته از نظام اجتماعی بوده اند. عبدالحمید الدیب ازجمله این شاعران به شمار می آید. بررسی اینکه چه مؤلفه هایی در آثار وزندگی شاعر سبب شده صعلوک معاصر نامیده شود و آیا اشعارش قرابتی با پیشگامان صعالیک جاهلی دارد یا خیر، از اهداف مهم این پژوهش به شمار می آید که با روش توصیفی تحلیلی انجام یافته است. به نظر می رسد وحدت موضوعی و سخن از واقعیت ها در قالب مقطوعات شعری و عواملی همچون شورش بر محرومیت مالی و نداشتن جایگاه اجتماعی در نظام طبقه ای، فخر به خویشتن، غربت و تبعید، مرگ در راه آزادگی و بخشش، اساس این نام گذاری تلقی شود. عبدالحمید برخلاف گذشتگان به دنبال نشان دادن شجاعت و مبارزه طلبی و چاره گزینی نبوده و در اشعارش اغلب هجو و سخریه را کلید انتقاد و شکایاتش قرار داده است.
بررسی نشانه- معناشناسی خوان هشتم اخوان ثالث
حوزه های تخصصی:
نشانه معناشناسی فرایندی است، حسی- ادراکی، سیال، زیبایی شناختی و ناپایدار، که با عبور از روش برنامه مدار و با حضور عاملی انسانی به طور ناگهانی شکل گرفته و در فرایند تولید معنا قرار می گیرد و فرایندی هنری، حسی و زیبا می-آفریند، که هیچ گونه نتیجه قطعی و از پیش تعیین شده ای ندارد، بلکه شوش گر به شکلی ناگهانی و احساسی در روند کلام آشکار می شود، و این گونه حضور باعث ایجاد فضایی تنشی در گفتمان می گردد و زیبایی خاصی به کلام می بخشد. بعد حسی-ادراکی و عاطفی کلام، درنشانه- معناشناسی گرمسی به تولید معنا و تحول آن می انجامد. در این مقاله شعر «خوان هشتم» ازمهدی اخوان ثالث از دیدگاه نشانه- معناشناسی؛ از نظر انواع نظام های گفتمانی از قبیل: روایی، اخلاقی - مرامی، رخدادی و تنشی و در ابعاد سیال،حسی- ادراکی،بعد تنشی،بعد زیبایی-شناسی، و دیگر ترفندهایی که به فرایند آفرینش، تولید، ظهور، پویایی، سیالی، ناگهانی بودن، و گریزان بودن معنا و در دسترس نبودن آن می انجامد؛ بررسی می-شود. علی رغم فضای روایی حاکم بر شعر با توجه به ترفندهای اتخاذ شده و تنش حاکم بر شعر نظام های گفتمانی اخلاقی، تنشی و رخدادی نیز در شعر نمود یافته-اند و شعر حال و هوایی شوشی، عاطفی و زیبایی شناختی یافته و معنی در آن کنشی، از پیش تعیین شده و راکد نیست بلکه شوشی، سیال و گریزان است.
حروف معانی مرکبه در نهج البلاغه
حوزه های تخصصی:
تاریخ ادب عربی نام آوران بیشماری را در عرصه علم و ادب به تصویر کشیده است لکن بعضی از آنان همواره جاودانه اند و در این راستا مولی الموحدین أمیر المؤمنین علی (ع)، نبوغ سرشار و شخصیت عظیمش او را به نهایت رشد و کمال در همه زمینه ها رسانید بگونه ای که خود واضع علم و ادب گردید فکر مواجش، اندیشه زلالش، روح مصفایش، زیبائی بیانش ما را بر آن داشت تا در سایه سار سریان وجریان فیوضاتش شاهد قطره ای از این اقیانوس بیکران باشیم. این مقاله با رویکرد تحلیلی و توصیفی به حروف معانی مرکبه در بیان نورانی امام(ع) در نهج البلاغه می پردازد تا تحول معانی ناشی از ترکیب حروف را از نزدیک مورد پژوهش قرار دهد. حرف تنبیه واستفتاح (أَلاَ )، حرف جواب (بَلَى)، حرف تشبیه ( کأنَّ )، حرف استدراک ( لکنَّ )، حرف جزم ( لمَّ ا )، حرف نصب (لَنْ)، حروف تحضیض ( ألاّ ) و (هَلاَّ)ًّ و (لَوْلاَ)، حرف ردع و زجر (کلاَّ)، حرف عطف (إم َّا)، از حروف معانی مرکبه ی وارد شده در نهج البلاغه است. در این پژوهش، آراء و نظرات، پیرامون آنها، مورد بررسی نحوی قرار گرفت. و از یافته های پژوهش تغییرات معانی پس از ترکیب، و عدم استفاده از حروف معانی مرکبه "إذما" و "لوما" در نهج البلاغه است.