مقالات
حوزه های تخصصی:
با بررسی نقش مؤلفه های فرهنگی و جریان های فکری در شکل گیری ویژگی های کالبدی و عملکردی باغ -در یک بستر جغرافیایی- می توان به تصویری جامع تر از فرهنگ مردمان سازنده آن پی برد. نقش مؤلفه قدرت در شکل گیری تمدن آشوری و نئوآشوری به گونه ای است که حکمرانان از نیمه دوم قرن هشتم ق.م. در نقش برجسته ها، از نمایش باغ به عنوان رسانه و ابزار نمایش قدرت سلطنتی بر روی دیوارهای قصرهایشان استفاده می کنند. ارتباط میان قدرت به عنوان یکی از علل شکل گیری باغ های سلطنتی (چرایی) و نحوه نمایش آنها در بازنمایی های باغ (چگونگی)، اطلاعاتی از ویژگی های کالبدی و عملکردی خاص باغ در این دوره تاریخی ارائه می دهد. این نگرش نقش برجسته هایی با محوریت باغ را به مثابه بیانیه ای امپریالیستی و سیاسی مورد توجه قرار داده و «قدرت» را به عنوان یک اصل فرهنگی در تمدن آشوری و نئوآشوری مطرح می سازد.هدف از نوشتار حاضر بررسی الگوی کلی باغ های سلطنتی آشوری و نئوآشوری با تأکید بر ابعاد سیاسی آن است. چگونگی بروز این مسئله در باغسازی منطقه بین النهرین به شکل نمایش قدرت شاهانه در بازنمایی هایی از باغ دیده می شود که تاکنون به صورت جامع و با تأکید بر همه ابعاد آن، در قالب پژوهشی مستقل مورد بررسی قرار نگرفته است.روش تحقیق پژوهش حاضر کیفی و از نوع تاریخی و تحلیل محتوا بوده و جمع آوری اطلاعات به شیوه کتابخانه ای با استناد به منابع اطلاعاتی دسته اول نقش برجسته ها، کتیبه ها و متون ادبی آشوری و منابع دسته دوم مقالات و کتب در دسترس صورت گرفته است.بازنمایی باغ سلطنتی به عنوان پدیده ای طبیعی-فرهنگی در نقش برجسته های آشوری و نئوآشوری، با هدف نمایش قدرت عمرانی و نظامی شاه و القای قدرت فرازمینی وی صورت گرفته است. این مسئله نشانگر تمرکز بر مؤلفه قدرت به عنوان زمینه اصلی بازنمایی باغ است که در سه سطح با بازآفرینی عمل خلقت در ساخت باغ، منظره پردازی طراحی شده و مصنوعی و نمایش اجزاء و عناصر غیربومی بر ایدئولوژی و باور فرهنگی قدرت خداگونه و مقبولیت سیاسی شاه تأکید دارد. چنین شکلی از بازنمایی، الگوی کلی باغ سلطنتی را فراتر از هندسه واحد و کالبدگرایی، در قالب کیفیات مشترکی نظیر جنبه آیینی و تشریفاتی، تصنع و خرق عادت و جنبه تقلیدی و نمایشی به تصویر می کشد.
مقدمه ای تحلیلی بر دوره پیش از اورارتویی پهنه قره داغ جنوبی، شمال غربی فلات ایران نمونه مطالعاتی: دهستان اوچ هاچا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تسلسل فرهنگی، گاه شناسی و پراکنش جغرافیایی فرهنگ های پیش ازتاریخ پهنه های پیرامونی شرقی و شمالی دریاچه ارومیه تاکنون فراگیر مطالعه نشده است. هدف بنیادین این پژوهش، پراکنش جغرافیایی آثار دوران آهن قره داغ جنوبی بر پایه مطالعات صحرایی دهستان اوچ هاچا از توابع شهرستان اهر در کوهستان قره داغ جنوبی، شمال غربی فلات ایران است. پس از دسته بندی آثار دوران آهن این پهنه به دو گروه سکونت گاه های پرچین دار و گورستان های دوره پیشا اورارتویی یا آهن I-II در بازه زمانی حدود 1500 تا 800 پ.م.، که بیشتر از گونه های کلان سنگیِ سه خرسنگی و صندوقی و هم چنین کورگان قفقازی اند، نتایج زیر بر اساس یافته های باستان شناختیِ مطالعات سطح الارضی به دست آمده است:آثار باستانی سکونت پیش از دوره آهن پیشا اورارتویی در تراز 1650 تا 2500 متر ناحیه قره داغ جنوبی شناسایی نشده است؛ پراکنش جغرافیایی دوره آهن I-II قره داغ جنوبی از متغیرهای زمین سیمای طبیعی این کوهستان پیروی می کند؛ و در حالی که سکونت های دوره آهن I-II قره داغ جنوبی از گونه سکونت گاه های پرچین دار و متناسب با زندگی کوچ نشینان دام دار سرزمین های استپی است؛ و جغرافیای کوهستانی نیمه خشک و پر فراز و نشیب در این جا مانع از پیدایش شهرنشینی گونه بین النهرینی و محوطه های باستانی چند لایه، برای نمونه تپه های باستانی، شده است.وانگهی، افزون بر چراگردی و دام داری عشایری در مراتع قره باغ و قره داغ، استخراج کانی های مس و آهن، یعنی دو فلز پرمصرف دوران آهن آسیای غربی از کانسارهای قره داغ، دیگر نظریه باستان شناختی نویسندگان است که نیازمند کاوش ها و تحلیل های علوم باستان شناختی است؛ زیرا گسترش قلمروی پادشاهی اورارتو به سوی قره داغ بدون انگیزه های اقتصادی نمی تواند به درستی تحلیل، تفسیر و فهمیده شود.
تبیین دلالت های کنایی عنصر بصری رنگ در اشعار حافظ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگرچه رنگ ها در جنبه فیزیکی خود، تنها بازتاب طول موج خاصی هستند، اما در فرهنگ بشری، محملی برای بیان احساسات، توصیفات، تخیلات، رمزها و نمادها و دیگر شئونات انسانی شدند. در منظر غربی و شرقی، منابع زیادی جهت بررسی دلالت های معنایی رنگ نگاشته شده، اما متأسفانه در تمدن ایرانی- اسلامی، علی رغم انبوه متون عرفانی و ادبی هنوز به این امر توجه چندانی نشده است. رنگ ها، در ادبیات فارسی، چه در نظم و چه در نثر، با اشکال و مفاهیم مختلفی مورد استفاده قرار گرفته اند که نه منطبق بر مبانی «ایتن» هستند و نه «کاندینسکی» و دیگران. از این منظر، شعر حافظ با توجه به غنای ادبی و معنوی اش، نمونه ای قابل توجه است. سؤال این است که شعر حافظ، با توجه به خصلت های منحصر به فردی که در حوزه فرم و معنا دارد، چه کارکردهای از رنگ را داراست؟ کارکردهای کنایی رنگ در اشعار او بر چه گستره معنایی دلالت دارند؟ در پاسخ به این سؤالات، این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی که از طریق جمع آوری و دسته بندی رنگ ها در اشعار حافظ صورت پذیرفته، به این نتیجه رسید که رنگ ها در شعر حافظ، چه به صورت کنایی و چه به صورت غیر کنایی، حضور دارند. همچنین حافظ با اسلوب کنایی ویژه ای، از ترکیب رنگ ها با واژه های دیگر، مانند «شعار سیاه»، «چشم سیاه»، «نقطه سیاه» معانی کنایی خلق نموده است. بیشترین استفاده حافظ از رنگ ها به صورت کنایه از صفت است. یافته اصلی و مهم پژوهش حاضر این است که حافظ عنصرِ بصری رنگ را در معنای ذاتی اش و نه در ترکیب با واژه های دیگر نیز به صورت کنایی مورد استفاده قرار داده است. در عباراتِ «سیاه کم بها»، «سیاهِ کج»، «پس از سیاه رنگی نبُوَد»، «بیاضِ روی»، به ترتیب، سیاه کنایه از «بنفشه» (کنایه از اسم)، «طره مو» (کنایه از اسم)، «کُنه و ذاتِ هر چیز» (کنایه از نسبت) و «اسماء و صفات الهی» (کنایه از صفت) به کار برده، که بر دانش بصری حافظ در زمینه مبانی رنگ صحه می گذارد.
پژوهشی پیرامون وصف معمار در هفت پیکر نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در کمبود منابع فارسی برای شناخت معمار و معماری در تاریخ ایران ناگزیر باید به ادبیات روی آورد. در این میان اشعار نظامی گنجه ای از قرن ششم قمری منبع مهم و شاخصی است. هدف این پژوهش بازشناسی وصف معمار در هفت پیکر نظامی است که یکی از مهم ترین آثار ادب فارسی به شمار می رود. در این پژوهش نام و نشان معماران، خصوصیات اخلاقی و صفت های معرّف مهارت ها و توانایی هایی آن ها بررسی شده است. برای این کار در راهبردی کیفی با بهره گیری از تحلیل محتوا، ابیات موردنظر مشخص و در ابتدا صفت های هر معمار استخراج شده اند. سپس با تجمیع صفات مشترک در یک گروه، دسته کلانی شکل یافته که معرف خصوصیاتی مشترک از صفات هستند. یافته های پژوهش نام سه معمار به نام های «سنمار»، «شیده» و «بانوی حصاری» را آشکار کردند. نسبت همه آن ها در متن روایت نشان می دهد که هریک به نوعی باهم مرتبط اند. سنمار رومی، استادی چیره دست و بیش از همه در دانش مهندسی و نجوم از او یاد شده است. شیده، شاگرد سنمار، بیش از همه در هنر و هنرورزی مقام داشته است. از خلق وخوی و ویژگی های اخلاقی بانوی حصاری روسی نیز بیش از دیگران در متن هفت پیکر توصیف آمده است. درنهایت می توان گفت که روایت معمار در اندیشه نظامی نوعی جامعیت را نشان می دهد که هم در علوم هندسی و مساحی و فنون ساخت و هم در علم نجوم و شناخت طالع و اختر مهارت داشته است. افزون بر این، معمار در موضوعات هنری نیز نازک اندیش و ظریف کار بوده است. هر معمار به فراخور جایگاه و نقشی که در روایت هفت پیکر دارد، بهره ای از این صفات یافته است.
تغییر معنا در گفتمان خوشنویسی ایران معاصر از دیدگاه تحلیل گفتمان انتقادی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
خوشنویسی اسلامی ایرانی که از پشتوانه کلام الهی، میراث فرهنگی، گنجینه حکمت، عرفان و ادبیات برخوردار است در رویارویی با مدرنیسم و گفتمان های رقیب در فرایند انتقال معنا میان کنشگران اجتماعی به ویژه هنرمندان معاصر با گرایش خوشنویسانه، دچار تغییر معنا شده است؛ به گونه ای که در برخی موارد از کارکرد و شأن خود جدا شده و به عنوان عنصری پیش پا افتاده و مبتذل تبدیل شده است.این پژوهش به دنبال یافتن عوامل مهم و تأثیرگذار در این تغییر معناست. مصون نگه داشتن مفاهیم و ارزش های والای خوشنویسی به عنوان عنصری برآمده از بطن تمدن اسلامی با رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی چندوجهی، بیانگر ضرورت این پژوهش است.جامعهآماری پژوهش بر مبنای آثار هنرمندان شناخته شده با رویکرد خوشنویسانه در هنرمعاصر ایران است که در جهت اهداف پژوهش انتخاب شده است. از این رو به نظر می رسد یکی از مهم ترین عوامل پس از مواجهه با مدرنیسم، تجاری شدن برخی از این آثار جهت فروش در بازارهای هنری است. فرض آن است که رونق گرفتن بازارهای هنری در منطقه و اعمال نظر نظریه پردازان هنری خارجی در تغییر معنای خوشنویسی و جهت دهی آن در مسیر اهداف خودشان بی تأثیر نیست. نتایج پژوهش نشان می دهد، به همان میزان که جامعه و هنرمندان از ارزش ها و سنت های عرفی و دینی فاصله گرفته و سطحی نگر باشند از درک معنای خوشنویسی اسلامی که محصول گفتمان اسلامی است دور خواهند ماند و دستخوش بازارهای فروش خواهند شد.
تغییر و دگرگونی تصویر در آثار نقاشان نسل اول و دوم انقلاب در دهه های 1370 و 1380(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش پیش رو آثار نقاشان نسل اول و دوم انقلاب را در دهه های 1370 و 1380 خورشیدی مطالعه و بررسی می کند تا روند تغییر و تطور آثار را از دهه دوم انقلاب _ پس از پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران _تا دهه کنونی مورد مطالعه و مقایسه قرار دهد. در این راستا، پس از معرفی اجمالی چهار نقاش نسل اول (ناصر پلنگی، کاظم چلیپا، حسین خسروجردی، حبیب الله صادقی) و سه نقاش نسل دوم انقلاب (ایرج اسکندری، عبدالحمید قدیریان، مصطفی گودرزی)، نقاشی های آنان را در مقاطع زمانی یادشده مورد مطابقت قرار می دهیم. روش گردآوری داده ها به صورت کتابخانه ای و میدانی با ابزار مصاحبه بوده و تجزیه و تحلیل آنها به روش کیفی به انجام رسیده است.این پژوهش با هدف بررسی روند نوگرایی در آثار نقاشان نسل اول و دوم انقلاب و تمایل به هنر غربی و همچنین بررسی تغییر نگاه و بیان بصری در آثار دهه دوم و سوم پس از انقلاب، صورت گرفته است.